قوم يهود از برگزيدگى تا نژادپرستى(2)

بنا به آنچه گذشت، عهد قديم قوم اسرائيل را قوم برگزيده خدا مى داند و از سوى ديگر، در تاريخ يهوديت گاهى از برگزيدگى قوم، برترى قوم اسرائيل نسبت به ساير اقوام برداشت شده است و حتى در كشور اسرائيل قوانينى...
شنبه، 27 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قوم يهود از برگزيدگى تا نژادپرستى(2)

قوم يهود از برگزيدگى تا نژادپرستى(2)
قوم يهود از برگزيدگى تا نژادپرستى(2)


 

نويسنده: عبدالرحيم سليمانى




 
بنا به آنچه گذشت، عهد قديم قوم اسرائيل را قوم برگزيده خدا مى داند و از سوى ديگر، در تاريخ يهوديت گاهى از برگزيدگى قوم، برترى قوم اسرائيل نسبت به ساير اقوام برداشت شده است و حتى در كشور اسرائيل قوانينى وضع و اجرا شده كه حاكى از تبعيض نژادى است. اما همان طور كه گذشت، افراد زيادى از ميان يهوديان، انديشه قوم برتر و تبعيض نژادى را رد مى كنند. آيا منشأ اين انديشه عهد قديم است؟ همان طور كه گذشت برخى از نقادان جديد معترفند كه مجموعه عهد قديم در دوره پس از اسارت بابلى و تحت تأثير وضعيت اسف بار قوم نگاشته شده و به اين دليل است كه در آن، به قوم توجهى ويژه شده است.
در اينجا با اين بحث كارى نداريم كه مجموعه عهد قديم در چه دوره اى تدوين شده است; هر چند آنچه نقادان جديد در اين باره گفته اند شايان توجه ويژه است. نكته اى كه بيشتر اهميت دارد، اين است كه آيا برگزيدگى قوم، كه در عهد قديم مطرح شده، مطلبى ناپذيرفتنى است؟ آيا اين برگزيدگى به معناى برترى قوم اسرائيل از همه اقوام جهان است؟ پس نخست بايد معناى برگزيدگى قوم در عهد قديم را بررسى كنيم. در بخش بعدى اين نوشتار به اين موضوع خواهيم پرداخت.
اما نكته ديگر در باره تلمود است; قبلا دو رويكرد از دو نويسنده يهودى در اين موضوع نقل شد. دكتر اسرائيل شاهاك مجموعه تلمود را دربردارنده مطالبى نژادپرستانه مى داند و منشأ قوانين نژادپرستانه دولت اسرائيل را همين مجموعه مى داند. از سوى ديگر دكتر ا. كُهِن ضمن پذيرش اين كه فقرات متعددى در مجموعه تلمود يافت مى شود كه حاوى مطالبى نژادپرستانه اند، اين موارد را چنين توجيه مى كند: گويا نويسندگان در وضعيتى غيرعادى و تحت فشار سخت چنين سخنانى را گفته اند. او همچنين شواهد متعددى را از اين مجموعه نقل مى كند كه بر يكسانى بنى اسرائيل با ديگر اقوام دلالت دارد. نكته مهم در سخن اين دو نويسنده اين است كه هر دو، هر گونه نژادپرستى را، حتى اگر ظاهر عبارت تلمود باشد، رد مى كنند، اما در يك امر اختلاف دارند; اگر برخى از دانشمندان يهودىِ قرون وسطا، مانند ابن ميمون، و نيز قانونگذاران دولت اسرائيل در زمان حاضر تفسيرى نژادپرستانه از مطالب تلمود كرده اند، بنابه نظر شاهاك، كار خطايى نكرده اند، اما به نظر دكتر كُهِن مرتكبِ خطا شده اند.
اگر بخواهيم بين اين دو نويسنده يهودى داورى كنيم، به نظر مى رسد كه بايد حق را به دكتر كُهِن بدهيم. اگر در يك مجموعه گسترده، دو ديدگاه متفاوت و ضد و نقيض مطرح شده باشد، به راحتى نمى توان يك طرف را گرفت و از طرف ديگر چشم پوشى كرد، بلكه بايد به گونه اى همه اطراف را جمع كرد. و البته اگر درباره موضوعى دو ديدگاه مطرح شده باشد و ظاهر يك ديدگاه با عقل، منطق و عدالت ناسازگار باشد، قطعاً بايد طرف ديگر را گرفت و از طرف ديگر چشم پوشى كرد و يا آن را توجيه نمود. براى مثال، شايد مواردى كه دانشمندان يهود سخنان تندى بر ضد غيريهوديان يا بت پرستان به زبان آورده اند، در اوضاع و احوالى خاص بوده و اشاره به افرادى خاص داشته باشد. براى نمونه وقتى گفته شده «بهترين بت پرستان را بكش» شايد مقصود از بت پرستان، افرادى خاص بوده است، نه اين كه حكمى براى همه زمان ها و همه مكان ها بوده باشد. به هر حال در چنين مواردى تفسيرى يك سويه از يك مجموعه عظيم، و برداشتى خلاف عقل و منطق و عدالت يك انحراف محسوب مى شود.
اين امر مسلم و واضح است كه تفسير از يك يا چند گزاره كه در يك متن دينى آمده نبايد به گونه اى باشد كه با اصول مسلم و قطعى آن دين ناسازگار باشد. اگر قوم اسرائيل از چنان جايگاهى برخوردار است كه بايد همه چيز، حتى اصول مسلم اخلاقى، فداى آن شود، پس در واقع قومْ جاى خدا را گرفته است و اين با نخستين و مهم ترين اصل تورات كه در دو فرمان نخستِ «ده فرمان» بر آن تأكيد شده، ناسازگارى دارد:
من خداوند، خداى تو هستم، همان خدايى كه تو را از اسارت و بندگى مصر آزاد كرد. تو را خدايان ديگر غير از من نباشد. هيچ گونه بتى به شكل حيوان يا پرنده يا ماهى براى خود درست نكن. در برابر آنها زانو نزن و آنها را پرستش نكن (سفر خروج، 20:2ـ4).
و اگر كسى قوم را به جاى خدا قرار دهد از دين خارج شده و مرتد گشته است و اين نكته اى است كه اسرائيل شاهاك را نگران كرده است:
در پايان روى سخنم با خوانندگانى است كه مثل من يهودى هستند. من بى نهايت ناراحت هستم وقتى مى بينم كه قسمت اعظم ملت يهود در يك حالت ترك مسلك و ارتداد به سر مى برد و به جاى پرستش خدا و تحقق بخشيدن به روح عدالت، و به جاى در نظر گرفتنِ كلماتِ: «چيزى را كه خود از آن نفرت دارى بر ديگران روا مدار» اين اكثريت، نه تنها برعكس آن رفتار مى كنند، بلكه در وحشى ترين نظام قبيله اى و پرستش قدرت، پناهگاهى را مى جويند، اما نمى دانند كه بر سر شاخه نشسته و بُن مى بُرند...
من آنچه بخواهم مى كنم، چون مى دانم كه وظيفه ام گفتن حقيقت است و در راه عدالتى كه بر همه جهان حكمفرما باشد مبارزه مى كنم. اما ظاهراً به نظر اكثريت برادران يهودى ام كه به جاى خدا، دولت مادى اسرائيل را پرستش مى كنند، همانطور كه اجداد ما گاو طلايى... را مى پرستيدند، اين ملاحظه مسئله چندان مهمى نيست، لذا به آنها خواهم گفت: «به خاطر ريا و انكارِ دوگانه شما و به خاطر روش حمايت از نژادپرستى و ستم، به زودى بدبختى ديگرى دامنگير شما خواهد شد.[18]
دكتر شاهاك معتقد است كه نژادپرستى با ديانت يهود ناسازگار است و بايد يكى را اختيار كرد: نژادپرستى و حمايت از اعمال نژادپرستانه دولت اسرائيل، يا ديانت يهودى. او مى گويد من دومى را برگزيده ام:
من با اين عقيده كه يهوديان بايد وقف دولت يهود شوند، مخالفم. من نشان خواهم داد كه اين ايثارها، تقدس و زهد غيراخلاقى و در عين حال مخالف با اصول جارى سنت هاى يهودى است... من يك يهودى هستم و در اسرائيل زندگى مى كنم. من به عنوان يك تبعه اسرائيل به قوانين اين كشور احترام مى گذارم. با اين كه بيش از چهل سال دارم هر سال خدمت موقتى را در ارتش انجام مى دهم، اما خودم را وقف و نثار دولت يهود يا هر دولت و سازمان ديگرى نمى كنم! من به آرمان هايم پايبند هستم. من معتقدم كه بايد حقيقت را گفت و آنچه را لازم است، انجام داد تا عدالت و برابرى براى همه فراهم گردد. من به زبان و شعر عبرانى علاقمند هستم و خوشحالم كه براى بسيارى از ارزش هاى پيامبران قديمى مان احترام مى گذارم.
اما آيا مى توان آيينى را وقف يك دولت نمود؟ من گمان مى كنم اگر از عاموس نبى يا اِشَعْياى نبى خواسته مى شد كه خود را وقف دولت «اسرائيل» يا «يهودا»[20]

د) معناى برگزيدگى قوم
 

قبلا گذشت كه فقرات متعددى از تورات و ديگر قسمت هاى عهد قديم بر اين نكته دلالت دارد كه قوم اسرائيل قوم برگزيده خدا است. همچنين بيان شد كه برداشت نژادپرستانه از اين فقرات يك انحراف ازاصل دين وكتاب است. اما جاى اين بحث خالى است كه اگر برگزيدگى به معناى برترى يك قوم نسبت به ديگر اقوام نيست، پس چه معنايى دارد؟
دانشمندان يهودى در قرون وسطا درباره معناى برگزيدگى دو نظريه كاملا متفاوت ارائه كرده اند. بر اساس يك نظريه، افراد قوم اسرائيل به لحاظ روحى، متفاوت از ديگر انسان ها و برتر از آنان خلق شده اند. يهودا هالوى، كه برجسته ترين طرفدار اين نظريه است، مدعى است كه ساختار روحى يهوديان به طور كلى با ديگران تفاوت دارد. هر فرد يهودى قدرت نبوت را به ارث برده است و اين امر او را قادر مى سازد تا از فكر و اراده خدا آگاه شود. ديگران، حتى اگر به آيين يهود درآيند، اين قدرت را به دست نمى آورند.[22]
اين انديشه حتى در متون عرفانى قرون وسطايى يهود ديده مى شود. در متون قبالايى، به ويژه كتاب معروف زوهَر تفاوت جوهرىِ يهوديان با غيريهوديان مورد تأكيد قرار گرفته است. بر اساس اين متون، روح غيريهوديان متعلق به جهان زيرين است كه جايگاه شياطين است، در حالى كه روح فرد يهودى دست كم قابليت رسيدن به ساحت امور الاهى را دارد. گاهى اين عارفان انديشه برگزيدگى را با مسئله گناه نخستين پيوند داده اند. آنها با استناد به يك سنت تلمودى، مى گويند كه حَوّا به وسيله مار شيطان آبستن شد و در نتيجه، فرزندان او معيوب شدند، تا اين كه تجلى خداوند در سينا آن عيب را از بنى اسرائيل برطرف كرد، اما ديگران نيمه شيطان و نيمه انسان باقى ماندند.[23]
اما اين بيان با يك مشكل جدى روبرو است و آن اين كه، همانطور كه گذشت، بر اساس تلمود، نوكيشان يهودى با ديگر يهوديان هيچ تفاوتى ندارند. در اين صورت، چگونه تغيير كيشِ آنان مى تواند سرشت و ذات آنان را عوض كند؟ كتاب زوهر اين مشكل را اين گونه حل مى كند كه نوكيشان در هنگام تغيير كيش، روحى جديد را از جانب آسمان دريافت مى كنند، هر چند اين روح از روح يهوديان اصلى پست تر است. ديگر عالمان قبالايى مى گويند نوكيشان در واقع قبلا روحى يهودى داشته اند و در اثر فشار ديگران تغيير كيش داده اند و اكنون به كيش اصلى خود بازمى گردند. در واقع، همان روحِ پنهان است كه دوباره او را به يهوديت بازمى گرداند.[24]
اما دانشمندان بزرگى مانند موسى بن ميمون و سعديا بن يوسف اين برداشت از برگزيدگى را قبول نداشته اند. ابن ميمون مى گويد پيام كتاب مقدس، جهانى است و به قوم اسرائيل اختصاص ندارد. برگزيدگى قوم به معناى برترى يا تقدس ذاتى نيست. فقراتى از كتاب مقدس كه به اين امر پرداخته اند، تنها بر يك گزينش مشروط دلالت دارند، نه بيش از آن. قوم اسرائيل براى تكليف و وظيفه اى خاص برگزيده شده است، و اين هرگز بدان معنا نيست كه اين قوم داراى حقوقى خاص يا ويژگى هايى خاص است. برترى و تقدس به قومِ اسرائيلِ تاريخى و افراد خارجى تعلق ندارد، بلكه به يك اسرائيل اسطوره اى، كه به عنوان يك مدل و آرمان در نظر گرفته مى شود، تعلق دارد. اين برگزيدگى با اطاعت از دستورهاى خداوند ورعايت شريعت تحقق مى يابد، درحالى كه سرپيچى از دستورهاى خدا خفت و ذلت را درپى دارد.[25]
سعديا بن يوسف نيز با برترى ذاتى و ماهوى قوم اسرائيل مخالف است. او مى گويد برگزيدگى قوم از اين جهت است كه تورات به طور كامل به آنان داده شده است. به اقوام ديگر هم توراتى داده شده است، اما توراتِ كامل به قوم اسرائيل داده شده است.[26]
اگر بخواهيم به عنوان فردى بى طرف به مجموعه عهد قديم نظر بيندازيم و بين اين دو دسته از دانشمندان يهودى داورى كنيم، به نظر مى رسد كه حق را بايد به دسته دوم از اين دانشمندان بدهيم. در اين باره بايد به نكاتى چند توجه كرد:
1. به گفته كتاب مقدس، توجه خاص خداوند به يك قوم به ماجراى حضرت ابراهيم و اطاعت بى چون و چراى او در ماجراى ذبح فرزند برمى گردد. در واقع، پس از اين اطاعت محض خداوند به عنوان پاداش، به او وعده مى دهد كه به فرزندان او موقعيت و جايگاهى ويژه دهد: «به ذات خود قسم خورده ام كه چون مرا اطاعت كردى و حتى يگانه پسرت را از من دريغ نداشتى، تو را چنان بركت دهم كه نسل تو... بى شمار گردند. آنها... موجب بركت همه قوم هاى جهان خواهند گشت، زيرا تو مرا اطاعت كرده اى» (سفر پيدايش، 23:16ـ18). بر طبق اين وعده، فرزندان حضرت ابراهيم در دستگاه خداوند جايگاهى ويژه خواهند داشت و در واقع آنان برگزيده شده اند. اما اين جايگاه ويژه چيست و برگزيدگى آنان به چه معنا است؟
2. از كتاب مقدس برمى آيد كه اين وعده هنگامى به تحقق نزديك شد كه قومى به نام اسرائيل پديد آمد. خداوند پيامبرى به نام موسى(علیه السّلام) را براى نجات آنان فرستاد و به او دستور داد كه اين برگزيده شدن را به قوم اسرائيل گوشزد كند: «اگر مطيع من باشيد وعهد مرا نگه داريد، از ميان همه اقوام، شما قوم خاص من خواهيد بود» (سفر خروج، 19:5). پس اين قوم خاص و برگزيده بودن، مشروط است. آنان تا زمانى قوم خاص خدا هستند كه مطيع خدا باشند و عهد او را، كه عمل به شريعت او است، رعايت كنند. از اين فقره به خوبى برمى آيد كه خداوند مى خواهد جايگاهى ويژه ويا مأموريتى خاص را به اين قوم بدهد كه شرط آن اطاعت از خدا است. پس اين برگزيدگى مشروط است، نه مطلق.[27]
3. اما خدا آنان را براى چه برگزيده است؟ خودِ كتاب اين امر را روشن كرده است: «هر چند سراسر جهان مال من است، اما شما براى من ملتى مقدس خواهيد بود و چون كاهنان مرا خدمت خواهيد كرد» (سفر خروج، 19:3ـ6). پس در جهانى كه همه اش از آنِ خدا است، قومى براى خدمتگزارى برگزيده شده است. و البته اين جايگاهى مهم است. آنان قوم خاص خدا و خدمتگزار مخصوص اويند. آنان بايد با كفر و شرك و بت پرستى مبارزه كنند و دين خدا را در زمين پياده كنند.[28]
4. پس برگزيدگى براى آن است كه آنان بارى سنگين را به دوش بگيرند. پاداش اين عمل عزت و سربلندى در دنيا و سعادت اخروى است. آنان برگزيده شده اند و خود پذيرفته اند كه اين مأموريت سنگين را انجام دهند و ـ همانطور كه گذشت ـ كسى مى تواند اين مأموريت را انجام دهد كه مطيع پروردگار باشد. اما اگر آنان اين شرط را رعايت نكنند نه تنها قوم خاص خدا نيستند و نه تنها عزت و سربلندى ندارند، بلكه از همه قوم هاى جهان پست تر خواهند بود:
«ولى اگر به من گوش ندهيد و مرا اطاعت نكنيد و قوانين مرا رد كنيد و عهدى را كه با شما بسته ام بشكنيد، آنگاه من شما را تنبيه خواهم كرد و ترس و امراض مهلك و تبى كه چشم هايتان را كور كند و عمرتان را تلف نمايد بر شما خواهم فرستاد. بذر خود را بيهوده خواهيد كاشت، زيرا دشمنان حاصل آن را خواهند خورد. من بر ضد شما برخواهم خاست و شما در برابر دشمنان خود پا به فرار خواهيد گذاشت. كسانى كه از شما نفرت دارند بر شما حكومت خواهند كرد. حتى از سايه خود خواهيد ترسيد» (سفر لاويان، 29:14ـ17).
اين نكته اى است كه در سراسر عهد قديم بارها تكرار شده است. اين عهد و پيمان بارها به قوم گوشزد شده است. آنان هر گاه به عهد خود وفادار نماندند، مجازات شدند. اين نكته را خداوند به روشنى از زبان ارمياى نبى قبل از اسارت بابلى بيان مى كند:
سپس خداوند فرمود: «در شهرهاى يهودا و در كوچه هاى اورشليم پيام مرا اعلام كن! به مردم بگو كه به مفاد عهد من توجه كنند و آن را انجام دهند. زيرا از وقتى اجدادشان را از مصر بيرون آوردم تا به امروز، بارها به تأكيد از ايشان خواسته ام كه مرا اطاعت كنند! ولى ايشان اطاعت نكردند و توجهى به دستورات من ننمودند، بلكه به دنبال اميال و خواسته هاى سركش و ناپاك خود رفتند. ايشان با اين كار عهد مرا زير پا گذاشتند، بنابراين تمام تنبيهاتى را كه در آن عهد ذكر شده بود، در حقشان اجرا كردم». خداوند به من فرمود: «اهالى يهودا و اورشليم عليه من طغيان كرده اند. آنها به گناهان پدرانشان باز گشته اند و از اطاعت من سر باز مى زنند; ايشان به سوى بت پرستى رفته اند. هم اهالى يهودا و هم اسرائيل عهدى را كه با پدرانشان بسته بودم شكسته اند. پس چنان بلايى برايشان خواهم فرستاد كه نتوانند جان سالم درببرند و هر چه التماس و تقاضاى ترحم كنند، به دعايشان گوش نخواهم داد» (ارميا، 11:6ـ11).
5. خداوند پيمانى با قوم اسرائيل بسته، و به آنان گفته است: «به ايشان گفته بودم كه اگر از من اطاعت كنند و هر چه بگويم انجام دهند، ايشان قوم من خواهند بود و من خداى ايشان» (ارميا، 11:4). اما اين امر، قانون عام خداوند است. هر كه از او اطاعت كند لطف و بركت او شاملش مى شود:
قوم هاى غيريهود نيز وقتى خداوند را بپذيرند، از بركت او برخوردار خواهند شد. پس ايشان نگويند: «خداوند ما را از قوم خود نمى داند»... خداوند در مورد قوم هاى غيريهود كه به قوم او ملحق مى شوند و او را خدمت مى كنند و او را دوست داشته، خدمتگزار او مى شوند، چنين مى گويد: «اگر حرمت روزِ سَبْت را نگاه دارند و به عهد من وفادار بمانند، ايشان را نيز به كوه مقدس خود خواهم آورد و در خانه عبادتم ايشان را شاد خواهم ساخت و قربانى ها و هداياى ايشان را قبول خواهم كرد. خانه من «خانه عبادت همه قوم ها» ناميده خواهد شد» (اشعيا، 56:3ـ7).
و البته نافرمانى قوم اسرائيل از خدا جرم سنگين ترى است و مجازات شديدترى را به دنبال خواهد داشت.[29] بنابراين، قوم براى هدف و مأموريتى خاص برگزيده شده است. اما قانون خداوند عمومى است و هر كس از او اطاعت كند، به او مقرب مى شود.
6. قانون عمومى الاهى اين است كه هر كس از او اطاعت كند برترين است و در دستگاه خداوند، مقرب ترين است. اين سخن را انبياى ديگر هم خطاب به امت خود بيان كرده اند. براى نمونه حضرت عيسى(علیه السّلام) خطاب به پيروانش مى فرمايد:
شما نمك جهان هستيد، ولى هر گاه نمك مزه خود را از دست بدهد چگونه مى توان آن را بار ديگر نمكين ساخت؟ ديگر، مصرفى ندارد، جز آن كه بيرون ريخته و پايمال مردم شود. شما نور جهان هستيد. نمى توان شهرى را كه بر كوهى بنا شده است پنهان كرد. هيچ كس چراغ روشن نمى كند تا آن را زير سرپوش بگذارد، بلكه آن را بر چراغپايه قرار مى دهد تا به تمام ساكنان خانه نور دهد. نور شما نيز بايد همين طور در برابر مردم بتابد تا كارهاى نيك شما را ببينند و پدر آسمانى شما را تمجيد كنند (انجيل متى، 5:13ـ16).
پس مؤمنان نمك جهان و نور جهان هستند; اما ارزش آنها تا زمانى است كه آنان براى جهان و مردم نفع داشته باشند.
به همين مطلب در قرآن مجيد نيز اشاره شده است:
«كنتم خير امة اُخرجَت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون بالله» (آل عمران، 110). شما بهترين امتى هستيد كه براى انسان ها آفريده شده اند; امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد و به خدا ايمان داريد.
امت پيامبر بهترين امت هستند، اما علت اين برترى اعمال آنان است. و معلوم است كه اين برترى تا زمانى است كه آن اعمال برقرار باشند. و البته قوم اسرائيل هم در زمان خود تنها موحدان آن منطقه بودند و به همين معنا از ديگران برتر بوده اند. به گفته نويسنده اى يهودى بهترين بيانى كه عالمان يهودى از انديشه برگزيدگى ارائه كرده اند اين است كه اين قوم از اين جهت برگزيده است كه توحيد فقط در ميان آنان وجود داشته و ديگران بعدها از آنان گرفته اند.[30]
7. در قرآن مجيد نيز به گونه اى به برگزيدگى قوم اسرائيل اشاره شده است:
«و لقد آتينا بنى اسرائيل الكتاب والحكم والنبوة و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم على العالمين» (جاثيه، 16). ما به بنى اسرائيل كتاب و حكمت و نبوت را بخشيديم و از روزى هاى پاكيزه به آنها عطا كرديم و آنان را بر جهانيان برترى بخشيديم.
صاحب تفسير الميزان در تفسير بخش آخر اين آيه «و آنان را بر جهانيان برترى بخشيديم» مى گويد كه اگر مقصود از جهانيان همه جهانيان باشد، پس آنان از برخى جهات مانند كثرت انبيا و معجزات فراوان بر ديگران برترى دارند و اگر مقصود همه جهانيان عصر خودشان باشد، از همه جهات برترى داشته اند.[31]
در جاى ديگر آمده است: «يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم و انى فضلتكم على العالمين» (بقره، 47 و 122). اى بنى اسرائيل ياد كنيد از نعمت هايى كه به شما عطا كردم و شما را بر جهانيان برترى دادم.
و نيز آمده است: «قال اغير الله ابغيكم الهاً و هو فضلكم على العالمين» (اعراف، 140). موسى گفت آيا غير خدا را به عنوان معبود براى شما طلب كنم، حال آن كه خدا شما را بر جهانيان برترى داد.
اين برترى دادن به اين بوده است كه آيات روشن را براى آنان آورده و دين حق را به آنان داده و آنان را نجات داده است.[32] با توجه به آيات قبل و بعدِ آياتِ فوق، روشن است كه مقصود از برترى دادن، نعمت هايى است كه خداوند به بنى اسرائيل عطا كرده است. از آيه آخر استفاده مى شود كه از آنجا كه خدا شما را برترى داده، پس بايد تنها او معبود شما باشد. پس برترى دادن خداوند در راستاى مأموريت و وظيفه اى خاص بوده است.
بنابراين، برگزيدگى قوم اسرائيل در قرآن مجيد هم مطرح شده است، اما هرگز مقصود از آن يك تقدس و برترى ذاتى و ماهوى نيست.

نتيجه سخن
 

بنابه عهد قديم، قوم اسرائيل، قوم برگزيده خدا است. از سوى ديگر كسانى در تاريخ يهوديت از اين برگزيدگى يك برترى روحى و ماهوى را استفاده كرده اند. همچنين كسانى در اين راه چنان افراط كرده اند كه به نژادپرستى روى آورده اند. اما حق آن است كه اين برگزيدگى، مشروط و براى انجام مأموريتى خاص بوده است. برگزيدگى به اين معنا ويژه قوم اسرائيل نيست و انبياى ديگر هم در رابطه با امت خويش همين را گفته اند. همچنين در تاريخ يهوديت دانشمندان بزرگى بوده اند كه از برگزيدگى همين برداشت را داشته اند. به نظر مى رسد كه از كتاب تلمود هم در مجموع همين را مى توان برداشت كرد، هر چند در اين مجموعه عظيم سخنان گوناگونى آمده است كه از ظاهر بعضى برترى قومى استشمام مى شود. اما با توجه به سخنان محكمى كه در نقض آن آمده، شايد نتوان به صورت قطعى چنين مطلبى را به اين مجموعه نسبت داد. بنابراين مى توان ادعا كرد كه نژادپرستى برداشتى خطا، و انحراف از متون مقدس يهودى است.
كتاب نامه
كتاب مقدس.
شاهاك، اسرائيل، تاريخ يهود، مذهب يهود، ترجمه مجيد شريف، انتشارات چاپخش، تهران، 1376.
شاهاك، اسرائيل، نژادپرستى دولت اسرائيل، ترجمه امان الله ترجمان، انتشارات توس، تهران، 1357.
راب، ا. كُهِن، گنجينه اى از تلمود، ترجمه اميرفريدون گرگانى، تهران، 1350.
گارودى، رژه، تاريخ يك ارتداد، ترجمه مجيد شريف، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، تهران، 1377.
طباطبايى، محمدحسين، الميزان، ج18 و 8، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
"CJRT" Atlan, Henri, "Chosen People" in Contemporary Jewish Religious Thought, NewYork, 1999.
"EJ", Encyclopedia Judaica, V.5, Encylopaedia Judaica Jerusalem, 1996.
"TJR" Jacobs, Louis, The Jewish Religion, a Componian, Oxford University Press, 1995.
Neusner, Jacob, "Judaism" in our Religious, Ed. Arvind Sharma, Harpersan francisco, 1993.
Unterman, Alan, Jews, their Religious Belifs and Practices, Routledge, London and NewYork, 1990.
"EJC", Encyclopedia of Jewish Concepts, Birnbaum, Philip, Hebrew Publishing Company, New York, 1995.
"BDJ", The Blackwell Dictionary of Judaica, Cohn - Sherbok, Dan, Blackwell, 1992.

پي نوشت ها :
 

[18] . شاهاك، اسرائيل، نژادپرستى دولت اسرائيل، ص32.
[19] . سرزمين بنى اسرائيل پس از حضرت سليمان به دو بخش تجزيه شد و دو كشور «اسرائيل» در شمال و «يهودا» در جنوب تشكيل گرديد.
[20] . همان، ص70ـ72; همچنين رُژه گارودى، تاريخ يك ارتداد، ترجمه مجيد شريف، ص210ـ211.
[21] . Jews, P.227.
[22] . EJ, V.5, P.501.
[23] . Jews, P.228.
[24] . Ibid.
[25] . CIRT, P.56.
[26] . JR, P.11.
[27] . BDJ, P.88.
[28] . رك: سفر تثنيه، 7:5.
[29] . رك: حزقيال، 36:19ـ31.
[30] . EJC, P.71.
[31] . الميزان، ج18، ص165.
[32] . همان، ج8، ص154.
 

منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب



 



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط