ارتداد و احكام آن از نظر منابع حقوقي در اسلام(1)
نويسنده: سيد محمد حسن مرعشي
ارتداد چيست؟
و از اين سخنان استفاده مي شود كه ارتداد در اصطلاح فقهي و حقوقي بيك معني است و تفاوتي بين معناي لغوي و فقهي آن نيست. فلزا شهيد اول در كتاب شريف لمعه در تعريف ارتداد مي فرمايد: «الارتداد و هو الكفربعد الاسلام» يعني ارتداد عبارت است از كفر بعد از اسلام شارح أن مرحوم شهيد ثاني در توضيح اين عبارت مي فرمايد: «والكفريكون بنية و بقول كفر و فعل مكفر فالاول العزم علي الكفر و لوفي وقت مترقب و في حكمه الترددفيه والثاني كنفي الصانع لفظاً و الرسل و تكذيب رسول و تحليل محرم بالا جماع كالزنا و عكسه كالنكاح و نفي و جوب مجمع عليه كركعة من الصلوات الخمس و عكسه كوجوب صلاة سادسة يوميه» (1). يعني كفر گاهي با نيت و گاهي با گفتاري كفرآميز و گاهي با كاري كفرآور متحقق مي شود در صورت نخست عزم و تصميم بر كفر هر چند در زمان آينده باشد موجب كفر مي شود ودر حكم عزم بر كفر تردد در اسلام مي باشد يعني اگر كسي در حقانيت دين خود شك نمايد از اسلام خارج مي گردد و در صورت دوم كه كلامي كفر آميز از او سرزند نيز كافر مي گردد مانند اينكه صانع عالم و آفريدگار جهان هستي جل جلاله را با لفظ نفي نمايد و يا همه و يا يكي از رسولان الهي را انكار كند و يا آنكه حرامي را كه با جماع امت اسلام حرام است مانند زنا حلال بداند و يا برعكس حلالي را كه همه امت اسلامي آن را حلال مي دانند حرام بداند و يا برعكس حلالي را كه همه امت اسلامي واجب مي دانند وجوب آن را نفي نمايد مانند اينكه يك ركعت از نمازهاي پنجگانه را مورد انكار قرار دهر و يا غير واجبي را واجب بداند مانند اينكه معتقد به نمازهاي ششگانه گردد و سپس ضابطه و قاعده اي را براي تحقق ارتداد بيان مي فرمايند: و مي گويند «والظابط انكار ما علم من الدين ضرورة يعني ضابطه در ارتداد اين است كه شخصي يك ضروري از ضروريات دين را انكار نمايد و سپس مي فرمايد: «و لافرق في القول بين و قوعه عناداً او اعتقاداً او استهزاء» حملا علي الظاهر يعني در تحقق كفر در صورتيكه با گفتار باشد فرقي نيست بين آنكه از روي عناد و يا اعتقاد و يا استهزاء و مسخره بوده باشد
زيرا در تمام موارد ظاهر سخن كفر است و لازم است هر سخن و كلامي حمل بر ظاهر گردد و بايد باين نكته توجه داشت كه اگر كسي با پذيرفتن اسلام كلام و سخني را اظهار دارد كه بر خلاف اعتقاد علماي اسلام باشد اما آنرا به قرآن و يا حديث و يا ساير ادله معتبره فقهي مستند بداند و معتقد باشد آنان در استنباط خود از ادله و منابع فقهي دچار اشتباه شده اند و خود را در فهم حكم شرع مصيب ميداند چنين كسي را نمي توان مرتد و خارج از اسلام دانست زيرا خروج از اسلام در صورتي صدق مي كند كه انكار وي موجب انكار دين گردد اما با توجه به اينكه چنين كسي عقيده خود را مستند به ادله معتبره ديني و فقهي مي داند مرتد نيست، زيرا مخالفت اجماع علماي امت في نفسها كفرآور نمي باشد، بلكه از اين جهت موجب كفر مي گردد، كه منجر به انكار دن شود و بديهي است كه هرگاه شخصي بر اساس ادله ديني و مذهبي معتقد به عقيده اي گردد كه اختصاص بخود او دارد چنين كسي منكر دين نشده و دين را پذيرفته است و در دين مقدس اسلام راه اجتهاد و استنباط در صورتيكه مستند بدلائل قطعي و معتبر باشد براي همه كس مفتوح و باز است و اگر بنا باشد كه مخالفت با اجماع علماي امت في نفسها موجب كفر و ارتداد شود نه مخالفت با ادله نقلي و عقلي معناي آن اين خواهد بود، كه راه اجتهاد بسته است و انسان مي بايد از علماي امت بدون دليل بلكه وجود دليل بر عدم صحت نظرات آنان از آنان كوركورانه تقليد نمايد و متأسفانه اينكه ديده مي شود گروهي از فقهاء گروهي از حكماء را تكفير مي كنند باين نكته اساسي چندان توجهي نداشته اند و بهر حال انكار ضروري از دين موجب كفر مي گردد مانند مثالهائيكه در كلام شهيد ثاني آمده بود. نه انكمار اجتهادات علماي امت فلذا شهيد ثاني گاهي تعبير بانكار و نفي امر مجمع عليه نموده و گاهي تعبير بانكار ضروريات دين كرده و بالاخره وقتي ضابطه ارتداد را بيان مي فرمايد بسراغ انكار ضروري مي رود و اين مطلب كاملاً بجا و بمورد است زيرا انكار ضروري دين بانكار نبوت و تكذيب پيامبر رجوع مي كند، و قطعاً چنين تكذيبي موجب ارتداد و خروج از دين است و مطلبي را كه در اينجا لازم است متذكر شد، اين است كه بين اسلام و ايمان يك تفاوت اساسي وجود دارد، و آن باشد و بر اين اساس خداوند متعال در سوره حجرات آيه 14 مي فرمايد:
«قالت الاعراب آمناقل لم تؤمنواولكن قولوااسلمنا و لمايدخل الايمان في قلوبكم» يعني عده اي از باديه نشينان خدمت رسول خدا مي آمدند و گفتند ما ايمان آورده ايم خداوند به پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد: به آنان بگو ايمان نياورده ايد و ليكن بگوئيد اسلام را اختيار كرده ايم يعني در ظاهر كلمه شهادتين را گفته و اقرار با سلام و تسليم در مقابل آن شده ايم زيرا هنوز ايمان در دلهاي شما راه نيافته است.
علامه عالي قدر فيلسوف و مفسر بزرگ سيد محمد حسين طباطبائي در تفسير ارزشمند الميزان ج 18 ص 328 در تفسيد آيه مذكور مي فرمايد: «ويظهر به الفرق امر قائم باللسان و الجوارح، فانه الاستسلام و الخضوع لسانا بالشهاده علي التوحيد و النبوه و عملاً بالمتابعه العمليه ظاهراً سواء قارن الاعتقاد بحقيقة ماشهد عليه و عمل به اولم يقارن، و بظاهر الشهادتين تحقن الدماء و عليه تجري المناكح و المواريث» يعني .. از آيه شريفه ظاهر مي گردد كه بين ايمان و اسلام تفاوت اساسي وجود دارد و اين تفاوت اين است كه ايمان صفتي است كه در قلب و جان انسان وجود دارد و از قبيل اعتقاد مي باشد و اسلام امري است كه قائم بزبان و جوارح است زيرا اسلام همان استسلام و خضوع زباني از راه شهادت بر توحيد و نبوت متحقق مي گردد و يك نوع تبعيت عملي است در ظاهرنه اعتقادي و اسلام گاهي همراه با اعتقاد به حقيقت دين و عمل به آن مي باشد و گاهي همراه با آن نيست و اثري كه بر شهادتين در ظاهر بار مي گردد اين است كه اظهار شهادتين موجب مي شود كه در اسلام خون چنين مسلماني محترم باشد و كسي حق نداشته باشد او را بقتل رساند و اگر كسي او را بقتل رساند و يا جنايتي ديگر بر او وارد سازد جاني مجازات مي شود و همچنين گفتن شهادتين موجب آن مي گردد كه ازدواج با او شرعي باشد و از پدر و مادر و بستگان مسلمان خود ارث ببرد.
و اين خود يكي از مزاياي اسلام است، كه با سلام ظاهري اكتفاء مي كند و در مقام فحص و تفتيش عقايد واقعي متظاهرين با سلام بر نمي آيد، حتي اگر بداند كه در واقع ايماني به آنچه مي گويند ندارند متعرض آنان نمي گردد بلكه مانند ساير مسلمانان با آنها رفتار مي نمايد و روش پيامبر عظيم الشان اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) درصدر اسلام چنين بود، و فائده اينامر اين بوره كه چنين كساني بتوانند از امتيازات اسلام استفاده نمايند و در اثر معاشرت و بر خورد با وجود نازنين پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و بزرگان اسلام آگاهي صحيح و كاملي نسبت باسلام پيدا كنند. و درست وقتي در قرون وسطي ارباب كليسا محاكم تفتيش عقايد تشكيل مي داند و دانشمندان و محققان را به محاكم مي كشيدند و آنان را بجرم نظرات و تحقيقات علمي مجازات مي كردند و در آتش مي سوزاندند اسلام با روشن بيني خاص خود با كساني كه عقيده اي به اسلام نداشتند و فقط در ظاهر اسلام را اختيار كرده بودند با لطف و مرحمت رفتار مي كرد و افراد بي عقيده نسبت باسلام را تحت حمايت خود مي گرفت و مانند ساير مسلمانان با آنان رفتار مي كرد و كسي كه درباره حكومتهائي كه در طول تاريخ وجود داشته مطالعه كند و رتفار حكومتها را با مخالفين خود مورد بررسي قرار دهد، حكومتي را مانند حكومت اسلام نمي بيند كه با مخالفين خود چنين برخوردي داشته باشد و فلسفه اين عمل آن بوده كه مخالفين اسلام را با مزاياي اسلامي آشنا گرداند.
اسلام و آزادي
1- آزادي چيست؟
مؤلف كتاب حقوق اساسي، آزادي را اينطور تعريف مي كند، آزادي عبارت از اين است كه اشخاص بتوانند هر كاري را كه صلاح و مقتضي بدانند انجام دهند، مشروط بر اينكه اقدامات و عمليات آنها صدمه اي بحق ديگران وارد نساخته و با حقوق جامعه منافات نداشته باشد (حقوق اساسي ص 224).
منتسكيو مؤلف كتاب نفيس روح القوانين پس از يك سلسله تعاريف در تعريفي كه از آزادي ارائه مي دهد مي نويسد آزادي عبارت است از اينكه انسان حق داشته باشد هركاري را كه قانون اجازه داده و مي دهد بكند، و آنچه كه قانون منع كرده و صلاح او نيست مجبور به انجام آن نگردد (روح القوانين 292 ج 4)
هر لدلاسكي در كتاب آزادي در دولت مي نويسد منظور از آزادي نبودن مانع براي اوضاع و شرايط اجتماعي است كه وجود آنها در تمدن امروز لازمه خوشبختي فردا است (مجله فردوسي مهماه 1346) و اين تعاريف با طرز تفكر دانشمندان غرب مناسبت دارد و مي توان آن را بگونه اي ديگر تعريف كرد كه با بي بند و باريهاي غربي سازگار نباشد، و آن تعريف اين است كه بگوئيم آزادي عبارت است از نبودن مانع در سر راه انديشه درست و اعمال شايسته.
اقسام آزادي
1- آزادي شخصي.
2- آزادي فكري.
3- آزادي سياسي.
4- آزادي ديني.
و هر چند دانشمندان و حقوقدانان هر كدام از اين اقسام را جداگانه مورد بحث قرار داده اند اما آنچه كه مي تواند ارتباط با اين مقاله داشته باشد آزادي ديني است زيرا آزادي ديني است كه مي تواند، آزادي در تغيير عقيده را كه محل بحث ما است شامل گردد.
آزادي از نظر اسلام
«لاتكن عبد غيرك و قد جعلك الله حراً» (خطبه 270 نهج البلاغه).
يعني فرزندم بنده ديگران نباش و حال اينكه خداوند تو را آزاد آفريده است.
«اتخذ تهم الفراعنه عبيداً فسا موهم سؤ العذاب و جرعوهم المرار فلم تبرح الحال بهم في ذل الهلكة و قهرالغلبة» (خطبه 190 نهج البلاغه) يعني فراعنه آنان را بردگان خود قرار دادند و به بدترين عذاب معذب مي گرداندند و به آنان تلخي ها را مي چشاندند و بر حال ذلت و هلاكت و مقهور بودن آنان در برابر قدرت فراعنه باقي ماندند پس آزادي به معناي عدم بردگي و عدم استثمار و استعمار و زير بار ظلم نرفتن امري است مطلوب زيرا آزاد زيستن و زير بار زور و ستم ديگران نرفتن و برده ديگران نشدن حق طبيعي و خدادادي هر اسنان است زيرا انسان آزاد آفريده شده و بايد آزاد زندگي كند اما آزادي در دين و تغيير عقيده ديني و مذهبي از نظر اسلام مردود است.
توضيح اينكه انسانها بر دو گونه هستند گونه اي از آنان كساني هستند كه اصولاً دين را نشناخته و اعتقادي به هيچ مذهبي از مذاهب و اديان ندارند. اين دسته از افراد اگر جاهل قاصر باشند نه در دنيا و نه در آخرت مجازات نمي شوند و اگر جاهل مقصر هستند قطعاً مجازات مي شوند تكليف دارند نسبت بدين شناخت پيدا كنند و اگر بخواهند از شناخت اديان سرباز زنند شديداً با آنها برخورد مي گردد، زيرا انسان در اثر بيديني دچار بي بند و باري و ضلالت و گمراهي و فتنه و فساد در جامعه مي گردد و اگر او را يله ورها سازند جامعه را رو به تباهي سوق مي دهد و آنرا نابود مي گرداند و هيچ انسان ذي شعوري اجازه نمي دهد چنين كساني آزاد باشند و پابند مقررات ديني و مذهبي كه جامعه كمال احتياج نسبت به آنها را دارد نباشند. و دسته ديگر افرادي هستند كه معتقد به اديان الهي مي باشند و چنين كساني بر اساس عقائدي كه دارند مي دانند بايد در برابر احكام و دستورات الهي تسليم بوده و پاي بند به عقائد صحيحي باشند و ليكن از آنجائيكه هر كس ممكن است در اثر تعصبات غلط دين و مذهب خود را صحيح و درست بداند اسلام از او خواسته است كه درباره دين و آئين خود تحقيق نمايد و كسانيكه درباره دين خود تحقيق مي كنند از دو صوت خارج نيستند يا اين است كه حقيقت را واقعاً شناخته اند و يا حقيقت را نشناخته اند اگر واقعاً حقيقت را شناخته اند لازم است از آن تبعيت نمايند و اگر آنرا نشناخته اند لازم است به تحقيقات خود ادامه دهند تا بشناسند و در اين صورت اگر شناختند بحقيقت عمل مي كنند و اگر نشاختند و تا آخر عمر در جهل و ناداني باقي ماندند معذورند و ليكن طرفداران آزادي عقيده و غرب زدگان بي بند و بار، با اينكه خود را ممكن است معتقد بدين و مذهب بدانند از آنجائيكه براي مذهب نقشي در امور سياسي و اجتماعي معتقد نيستند تحت عنئان آزادي بي بند و باري را براي زنان و مردان روا مي دارند و نه تنها اسلام بلكه يهوديت و مسيحيت نيز چنين آزادي را آزادي مقدس نميدانند و هيچ كس از عقلاء به چنين آزادي معتقد نخواهد بود.
يكي از نويسندگان معاصر در كتاب تحقيق در دو نظام حقوق جهاني بشر از ديدگاه اسلام و غرب در صفحه 456 مي نويسد:
اما درباره آزادي مذهب، بايد گفت كه اگر آزادي درباره مذهب براي يك فرد يا جوامعي داده شود كه مردم آن جوامع از حيث تفكر و تعقل و وجدان و تزكيه دروني به حدي از كمال رسيده باشند كه بتوانند تخيلات را از واقعيات تشخيص دهند و نيز بتوانند تلقينات را از حقائق تفكيك كنند و هوسبازي و خود خواهي را در اين امر حياتي رخالت ندهند، بسيار منطقي خواهد بود، اما جئامعي كه به چنين رشد و كمال نرسيده اند بي ترديد از آزادي، مزبور نه تنها نمي توانند بطور صحيح برخورداد گردند، بلكه ممكن است آزادي براي آنان وسيله تيره روزيها و بيچارگيهاي فكري و ديگر امور زندگي شود از ديدگاه اسلام مي توان گفت كه انسانها مي توانند دوراني را براي تحقيق و بررسي درباره مزاهب در نظر بگيرند ولي البته با تعليمات و راهنماييهاي عالمانه و مخلصانه در قرآن مجيد آمده است كه : « لااكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي» (بقره 256) هيچگونه اكراهي در دين نيست زيرا رشد و هدايت از ضلالت آشكار و تفكيك نشده است نمي توان به آن فرد و جامعه در انتخاب مذهب كه طرريق كمال آدمي است آزادي داد، بلكه بايد آنان را تحت تعليم و تربيت و توجيه صحيح قرار داد اين آيه واقعيت كاملاً روشني را متذكر مي شود كه با تبيين و تفكيك حق از باطل و رشد از گمراهي هر گاه با آگاهي و خردمندي دين الهي را مي پذيرد نيازي به اكراه و اجبار نيست.
از اينجا و با نظر به مجموع منابع اسلامي از يك سوي و با توجه دقيق به محتويات ديگر عقائد و مكاتب از سوي ديگر مي توان پاسخ اين سوال را كه چرا اسلام با تغيير دادن مذهب اسلام مخالف است با اينكه خود را حامي آزادي مي داند، بيان نمود كه بدان جهت كه اسلام جامع، امتيازات انساني همه اديان الهي و تأمين كننده همه حقوق و آزاديهاي مسئولانه بشريت است لذا تغيير دادن عقائد اسلامي بمذاهب ديگر نه تنها موجب بدست آوردن امتيازي نمي گردد بلكه باعث از دست دادن امتيازات زندگي با «حيات معقول» مي شود كه هدف اساسي اسلام است و ما وقتي مي گوئيم «اسلام» در حقيقت مي گوئيم دين حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) كه جامع امتيازات اديان مسيحي و يهودي و زرتشتي و صائبان و ديگر مذاهبي است كه به سند الهي منتهي مي شوند.
نقد و بررسي
در پاسخ اين نويسنده بايد گفت، اسلام نه تنها انسانها را به پيروي از خود دعوت مي نمايد بلكه آنان را با دلائل محكم و منطقي كه بر حقانيت خود ارائه مي دهد آشنا مي سازد، بطوريكه براي هركس به اندازه درك و تواني كه دارد حقانيت دين اسلام آشكار مي گرددو زيرا شناخت اصول اوليه دين، با كمال سادگي براي هر انساني مقدور است و مي تواند با راهنمائي هاي لازم كه از طرف رهبران ديني و مذهبي، صورت مي پذيرد و نيروي تعقل و تفكري كه به هر انساني از طرف خداوند داده شده، بحقانيت و واقعيت دين اسلام كه همان دين ابراهيم (عليه السلام) بوده ايمان بياورد، بشر اگر بدون تعصب بينديشد مي تواند درك نمايد بت پرستي، گاوپرستي، و سنگ و چوب پرستي، غلط است و با همين بينش مي تواند تشخيص دهد كسي كه در مقابل اين خرافات بپاخواسته در گفتار خود صادق و راستگو است، و خالق جهان هستي كه در سراسر آن، نشانه هاي حكمت، قدرت، علم، نظم وجود دارد حكيم، قادر و توانا است، و فقط براي شناخت آن لازم است تعصبها و خرافات و شهوت و بي بند و باريها كنار گذاشته شود و هر عاقلي مي داند، كه اگر كسي دين الهي را نمي پذيرد، فقط گرفتار يك سلسله اوهام گرديده و مي خواهد از راه تقليدهاي غلط و تعصبهاي جاهلانه و احمقانه و يا بي بندو باريها دين را كنار گذارد و يا منافع مادي خود را در صورت پذيرفتن دين در خطر مي بيند، فلذا كليه اديان واقعي الهي و پيامبران عظيم الشأن كه شديداً با بيديني مبارزه مي كردند، براي خاطر اين امر بوده كه مي دانستند منكرين اديان، اديان را شناخته و با علم و آگاهي، و سوء نيت و تعصب و اغراض شخصي با دين به مبارزه بر مي خيزند، و نمي توانند چنين افرادي را، آزاد بگذارند كه جامعه انساني را به تباهي و فساد بكشانند، و متأسفانه هميشه مردمي كه مي خواهند پاي بند به اصول و قوانين انساني و اسلامي نباشند، زير چتر كلمه مقدس آزادي، خود را از هر گونه محدوديتي رها سازند و از تحت حاكميت الهي خارج شوند و با توضيحاتي كه داده شد روشن مي گردد، كه بشر هميشه مي تواند درباره دين آزادانه بينديشد و مقصود از آزاد انديشي درباره دين اين است كه بدون تعصب و اغراض شخصي درباره دين فكر نمايد و بديهي است كه در اين صورت حقيقت و واقعيت را درك مي كند و فلسفه اينكه اسلام و يا ساير اديان با بيدينان و مرتدين شديد مبارزه كرده و مي كند همين خواهد بود.
منبع:www.lawnet.ir
ادامه دارد
/ع