مابعدالطبیعه چیست؟

یونانیان باستان می دیدند که همه چیز در حال تغییر است. هر چیزی به وجود می آید، مدتی هست و بعد نابود می شود. انسان متولد می شود، مدتی زندگی می کند و بعد می میرد و تمام جهان اینگونه در حال حرکت دائمی است.
سه‌شنبه، 30 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مابعدالطبیعه چیست؟

مابعدالطبیعه چیست؟
مابعدالطبیعه چیست؟


 





 
مابعد الطبیعه بخش اصلی فلسفه را تشکیل می دهد و اولین سوالات فلسفی تاریخ، سوالاتی مابعد الطبیعی بودند.
یونانیان باستان می دیدند که همه چیز در حال تغییر است. هر چیزی به وجود می آید، مدتی هست و بعد نابود می شود. انسان متولد می شود، مدتی زندگی می کند و بعد می میرد و تمام جهان اینگونه در حال حرکت دائمی است.
اما آنها همچنین دریافتند که علی رغم هر گونه تغییر و دگرگونی مابعدالطبیعه، یا متافیزیک یا فلسفه اولی بررسی اصل وجود و هستی است؛ یعنی درک و فهم عقلانی اصول اولیه و اساسی واقعیتِ وجود و هستی.
تمام علوم و رشته های علمی دیگر، وجود اشیا و موجودات را مفروض می گیرند؛ سپس قلمرو خاصی از وجود را جدا می سازند و صفات موجود را در آن حیطه بررسی می کنند.
مثلا فیزیک به وجود اشیاء کاری ندارد، بلکه با اجسام از آن حیث که حرکت و سکون دارند، سرو کار دارد. یا زیست شناسی، موجودات را از آن جنبه که زنده اند و حیات دارند، بررسی می کند.
اما مابعدالطبیعه تنها علمی است که در موجود از آن جنبه که وجود دارد، تامل می کند. ما از هر موجودی در عالم خارج دو چیز می فهمیم:
۱) ماهیت آن شیئ
۲) وجود آن شیئ.
ماهیت شیئ همان چیستی شیئ است. مثلاً می گوییم این چیست؟ و جواب می دهیم: درخت. درخت، ماهیت چیزی است که درخت می نامیم.
اما این موجود که ماهیتش درخت است، یک وجودی هم دارد که ارتباطی بادرخت بودن آن ندارد و غیر از ماهیت آن است. به چه دلیل؟
زیرا ماهیت درخت می تواند هم موجود باشد وهم معدوم. یعنی هم وجود را بپذیرد و هم عدم را.
چنانچه می گوییم: درخت وجود دارد یا درخت وجود ندارد. (یعنی وجود ضرورتا همیشه همراه با این ماهیت نیست.) به عنوان نمونه، درختی را تصور می کنیم که خیالی است و وجود واقعی ندارد. این درختِ خیالی ماهیت درخت را دارد، اما وجود واقعی ندارد.
مابعدالطبیعه با درخت بودن درخت، یعنی با درخت از آن جنبه که درخت است، کاری ندارد، بلکه وجود درخت، یعنی درخت از آن جنبه که وجود دارد، را بررسی می کند.
مابعدالطبیعه یا متافیزیک می خواهد کلی ترین و عامترین مسائل راکه در مورد هر چیزی می توان مطرح کرد، تعقیب کند. اساسا، مسائل مربوط به هر چیزی که وجود دارد. مسائلی مانند:
ثبات و تغییر، این همانی، مکان، زمان، علیت، قوه وفعل، جوهر، عرض، وحدت و کثرت وغیره... .
به عنوان نمونه چند سوال ما بعد الطبیعی را مطرح می کنیم:
آیاهمه چیز در جهان واحد است و یک کل را تشکیل می دهد؟ آیاممکن است چیزی وجودداشته باشدو علت نداشته باشد؟ عدم چیست؟ آیاعدم می تواند وجود داشته باشد؟ جهان متناهی است یا نامتناهی؟ حقیقت زمان چیست؟ آیا ممکن است خدا وجود نداشته باشد؟ و سوالاتی مانند آن.

● تاریخ مابعد الطبیعه
 

باید چیزی ثابت و پایدار وجود داشته باشد. چرا؟
زیرا اساسا تغییر، همواره تغییر یک چیز است و تغییر و حرکت، از چیزی به چیزی دیگر است. باید چیزی که اولی و اساسی و پایدار است و صور گوناگون به خود می گیرد و حامل این جریان تغییر است، وجود داشته باشد.
تمام این تفکرات، تاملات مابعد الطبیعی بود و از آن پس هر یک از فلاسفه یونانی عنصر و یا ماده ای را انتخاب می کرد که فکر می کرد ماده نخستین است.
ارسطو مابعدالطبیعه را به اوج خود رساند و مفاهیم اساسی آن را به وجود آورد. اساسا نام مابعد الطبیعه به بخشی از نوشته های او که مربوط به فلسفه اولی است، اطلاق می شود.
خود ارسطو این کلمه را به کار برای این مباحث به کار نبرد، بلکه این مباحث به این دلیل مابعد الطبیعه نام گرفت که در قرن اول پیش از میلاد، شخصی به نام آندرونیکوس رودسی، آثار ارسطو را جمع آوری و تنظیم می کرد. او کتابی را که امروزه به مابعد الطبیعه یا متافیزیک معروف است، بعد از کتاب طبیعت یا فیزیک قرارداد و به این جهت، اسم آن را متافیزیک گذاشت که در یونانی یعنی آنچه بعد از فیزیک (کتاب فیزیک )می آید. ( وبه همین ترتیب، مابعدالطبیعه که لغتی عربی است، یعنی آنچه بعد از طبیعت می آید و هر دو واژه به یک معنا ست.)
از آن پس، این نوع مباحث، ما بعد الطبیعه یا متافیزیک و اصطلاحاتش، اصطلاحات مابعدالطبیعی نام گرفت.

● معنای دیگر ما بعد الطبیعه
 

معنای دیگر مابعدالطبیعه که به تعریف اصلی آن نزدیک است، الهیات می باشد. به این صورت که بعضی از فلاسفه گفته اند:
اگر موجود نامتغیری وجود داشته باشد، مابعد الطبیعه آن وجود را مطالعه می کند، نه شیئ متغیر و فساد پذیر را. زیرا مابعدالطبیعه اصولا با موجود از آن حیث که وجود دارد، سروکار دارد. حقیقت و واقعیت اصلی وجود نیز در آنچه تغیر ناپذیر و قائم به خود است، نشان داده می شود، نه در آنچه دستخوش تغییر است و بعدا نابود خواهد شد.
این موجود نامتغییر و نامتحرک، خودش علت حرکت همه موجودات دیگر است، زیرا همه حرکتها باید به علتی ختم شود که خود آن علت، نامتحرک باشد. این موجود بی حرکت که دارای طبیعت کامل وجود است، صفت الهی دارد.
خداست که همه موجودات دیگر را حرکت می دهد و به همین خاطر به نظر این فیلسوفان، الهیات نامید و مباحث آن نیز باید به امور ورای مادی اختصاص یابد.
منبع: www.aftab.ir




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط