احیای میراث فلسفی امام خمینی (ره) (2)

4. یکى از مطالب مهم در شرح و تفسیر متون دینى و بلکه در هر کلامى, همدلى و دل مشغولى با متن است. تا شخصى شیعه و مسلمان نباشد, هرگز نمى تواند عزادارى و سینه زنى براى سیدالشهداء(ع) را به درستى تفسیر و تحلیل کند. کسى که مى خواهد قرآن مجید را تفسیر کند, باید ببیند مسلمانان از این متن مقدس چه مى فهمند.
چهارشنبه، 31 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
احیای میراث فلسفی امام خمینی (ره) (2)

 

 

 

احیای میراث فلسفی امام خمینی (ره)(2)
 


 

نویسنده : احمد عابدى *




 
4. یکى از مطالب مهم در شرح و تفسیر متون دینى و بلکه در هر کلامى, همدلى و دل مشغولى با متن است. تا شخصى شیعه و مسلمان نباشد, هرگز نمى تواند عزادارى و سینه زنى براى سیدالشهداء(ع) را به درستى تفسیر و تحلیل کند. کسى که مى خواهد قرآن مجید را تفسیر کند, باید ببیند مسلمانان از این متن مقدس چه مى فهمند. مسلمانان از کلمه (یدالله) چه چیزى را مى فهمند, نه آنکه شخص غیر مسلمان هرچه خود از آن فهمید, همان را به قرآن مجید نسبت دهد. البته همین ادعا در مورد برداشت هاى نادرست برخى از مسلمانان نسبت به تورات نیز وجود دارد. حضرت امام معتقد است که شخصى مى تواند مرام و مقصود عرفا را تبیین کند که با آنان قریب الافق باشد وگرنه دستى از دور بر آتش داشتن, براى تبیین مطالب فلسفى و عرفانى صحیح نیست. (حکیمى که مى خواهد قول عارف را شرح کند, ـ بلا تشبیه ـ مثل ملحدى است که بخواهد مرام پیامبرى را شرح کند. قریب الافق بودن لازم است تا بتوان مرام شخصى را بیان کرد. کسى مى تواند عرفان را شرح دهد که یک نحوه کشف و ذوق عرفانى داشته باشد).22
از ویژگى هاى حضرت امام عدم اختلاط علوم مختلف در یکدیگر است. ایشان در آثار فقهى و اصولى خود تنها از مبانى و اندیشه هاى عرفى و عقلائى پیروى مى کند و تلاش فراوان دارد که از بحث هاى فلسفى پرهیز کند, و در فلسفه نیز صرفاً عقل گرا بوده و همه جا به تخطئه عرف و عقلا و وجدانیات و حسیات مى پردازد. در عرفان نیز تسلیم محض ذوق و کشف و شهود است. ابن سینا در سه نمط آخر اشارات تلاش کرده است که بحث هاى عرفانى را در قالب استدلال هاى فلسفى و عقلى بیان کند, ولى آیا عقلانى کردن عرفان توسط او و یا برهانى کردن اخلاق توسط اسپینوزا, خدمت به آن علوم است یا به بیراهه بردن آنهاست؟ حضرت امام چنین پاسخ مى دهد: (عارفى که مطالب عرفانى را استدلالى مى کند, هم با عرفان محض مخالفت کرده هم با فلسفه محض. هرکس باید مرام خاص خود را پیش گیرد و با چیز دیگر خلط نکند).23
5. داستان کور و شیر برنج.
آیا الفاظى که ما در اختیار داریم, مى توانند تمام حقیقت را نمایان کنند؟ وقتى در شرع مطهر کلماتى از قبیل عرش, لوح و قلم, استواء و نیز جنّات و عذاب و نار و… آمده است, آیا باید آنها را حمل بر معناى حقیقى نمود و تمام لوازمى که در عالم ماده بر این کلمات مترتب است پذیرفت و بگوییم حقیقت مبدأ و معاد همان چیزى است که از ظاهر این الفاظ به دست مى آید و یا آنکه آنها را حمل بر مجاز کنیم و یا ـ آنگونه که عده زیادى معتقد شده اند ـ در آیات مربوط به مبدأ طرفدار تأویل و در آیات مربوط به معاد طرفدار ظاهر باشند, یعنى ایمان به بعضى از آیات بدون بعضى دیگر؟
حضرت امام معتقد است که الفاظى که ما در اختیار داریم و با حروف الفباء ساخته شده اند, نمى توانند جمال زیباى واقع را به تصویر کشند:
انّ ثوباً خیط من نسج تسعة
وعشرین حرفاً عن معالیک قاصر
(چون ما چشم حقیقت بین پیدا نکرده و به حاق واقع نرسیده ایم, کوریم. چنانکه کورى که هیچ چیز تماشا نکرده بود, شنیده بود (شیر برنج). از کسى سؤال کرد شیربرنج چیست؟ بیچاره چون دید او برنج و شیر ندیده تا بگوید آنها را مخلوط کرده مى پزند, شیربرنج درست مى شود, ناچار گفت: شیربرنج در سفیدى مانند گردن غاز است. گفت: گردن غاز چیست؟ چون دید نمى تواند آن را تعریف کند, آرنج خود را به دست کور داد و گفت: گردن غاز به این مى ماند. کور بیچاره تصور کرد که شیربرنج مثل گردن غاز است و گردن غاز مثل این بازو است, پس شیربرنج مثل این بازو است! گفت من شیربرنج نمى خواهم.)
(مطلب از این قرار است که چون ما چشم حق بین پیدا نکرده ایم, لذا باید بهشت را به باغ و درخت و قصر و سبزه تعریف نمایند, و تو چون چیزى ندیده و نسبت به باطن عالم کورى, مى گویى: درخت بهشت, مانند این درخت بید است, منتها قدرى بزرگ تر و سبزتر, بوى سیبش قدرى زیادتر و رنگ آن قدرى سرخ تر است, این است که مثل آن کور مى گویى: من شیربرنج نمى خواهم. به خلاف آنکه بدانى باغى است, اما چه باغى! و درخت و سیب است, اما چه درخت و سیبى, و حورالعین است, اما نه مثل این زن هاى دنیا که مختصرى چاق تر و سفیدتر و جوان تر از آنها باشد.)
(همچنین اگر در مقابل کسى که چشم حق بین ندارد, از حرارت روز قیامت سخن بگویند, مى گویند: از هواى تابستان اینجا قدرى گرم تر است, و اگر از مار و عقرب سخن به میان آورند,قدّ آنها را قدرى زیادتر از قدّ مار و عقرب دنیا تصور مى نماید. از اینجاست که چون کوریم, معرّف چاره اى نداشته, باید آن وجود کامل را با شتر معرفى کند: (افلا ینظرون الى الابل کیف خلقت). پیامبر در مقام تعریف خداوند با جماعتى که جز ابل ندیده و جز با آن افت و خیز نداشته اند, چه کند؟ البته باید خدا را براى آنها به این نحو معرفى نماید).24
به عقیده حضرت امام, قرآن مجید سه دسته مخاطب دارد:
1. صاحبدلان یا اهل اسرار و باطن که با غمزه و اشاره با آنان سخن مى گوید.
2. کوران و نابینایان که جز عالم کثرت چیزى نمى بینند.
3. افراد متوسط و عوام الناس که نظر استقلالى به ماهیات دارند.
براى گروه اول آیات شریفه اول سوره حدید نازل شده که مى فرماید: یک حقیقت و یک ظهور و یک وجود بسیط است که اول و آخر و ظاهر و باطن اوست, و هرگونه کثرتى را ملغى نموده است. این افراد چون تعدادشان اندک است, این گونه آیات شریفه نیز اندک است. و براى گروه دوم که با چیزى جز ابل و شتر آشنا نیستند, مجبور است که خداوند را نیز با شتر معرفى کند. چشم اینان چیزى فراتر از شتر نمى بیند و این نهایت ذلت مردم است. براى گروه سوم که هم نور مى بینند و هم ظلمت, هم زمین مى بینند و هم آسمان, یعنى نگاهى استقلالى به ممکنات و ماهیات دارند, آیاتى مثل آیه نور و آیات خلقت آسمان و زمین را نازل کرده است.25 گروه اول وحدت بین هستند و گروه دوم کثرت نگر و گروه سوم جلوه نگرند.
6. تفاوت فاحش روایات و ادعیه در بیان معارف دین.
ادعیه, قرآن صاعدند و مخاطب آنها خداى متعال است. اما روایات مخاطبانى دارند که غالباً از عوام مردم بوده اند. در روایات, ائمه(علیهم السّلام) مجبور بودند که سطح مطلب را هرچه ممکن است پایین آورده و به اندازه عقل مردم با آنان سخن بگویند. حضرت امام مى فرماید: (باید باب معارف را از ادعیه فهمید. نمى توان باب معارف را از اخبارى که مورد خطاب, مردمان علم ندیده و حکمت ندیده بودند فهمید).26 سپس امام مى فرماید: مى بینیم که عبارت هاى فصوص الحکم محى الدین, مطابق با ادعیه است نه با اخبار و روایات. البته تفاوت بین فصوص الحکم و ادعیه بسیار زیاد است. ادعیه رعایت ادب مع الله را در نهایت درجه داشته اند, برخلاف فصوص الحکم. به هر حال وقتى مخاطب ائمه(ع) افراد شترچران بوده اند, امام نمى تواند حقیقت را براى آنان توضیح دهد. در جاى دیگر مى فرماید: بدبختى ما این است که ائمه(ع) گرفتار انسان هایى شده بودند که هنوز احکام وضو و نماز را یاد نگرفته بودند و مى خواستند مسائل مربوط به صفات احدیت را سؤال کنند. طرف خطاب این روایات, ملاصدرا نبوده است که بتواند آن معارف را فرا گیرد, بلکه افرادى که قصور فهم داشتند و چه بسا به خطا مى افتادند, بودند و ائمه(ع) گاهى الفاظى را مى فرمودند که نیاز به توجیه و تأویل دارد.27
و در جاى دیگر مى فرماید:
(بعضى از محدثین ما خود را راحت نموده, قائل به حدوث ارادة الله شده اند. چون نظر سطحى به ظاهر اخبار کافى نموده اند که ظاهرش این است که ارادةالله حادث است. لذا این اخبار را بر معناى ظاهرى عوامى و قشرى حمل کرده اند. ولى روایت به دست اهلش نیفتاده تا اصل معناى آن را بفهمد. البته در زمان ائمه(ع) کسانى که قادر باشند از عهده معارف حقه برآیند, نبودند. ولى سؤالاتى از ائمه(ع) مى کردند و ائمه هم براى اینکه مبادا آنها ملحد شوند, چیزى که آنها به اندازه فهم خود بفهمند و به آن دلخوش باشند, مى فرمودند. ولى در ضمن اصل مطلب و حق آن را مى رساندند تا بعد آیندگان صاحب ذکاوت, مراد را دریابند. در میان کسانى که گرد حضرات را گرفته بودند, عده قلیلى اهل اسرار بوده که حق مطلب و اسرار را دانسته و فهمیده و آن را هم با خود بردند. ولکن آنچه باقى مانده, اجمالى از آنهاست, زیرا اکثر آنها بعد از شترچرانى و بیکارى, چند روزى مى آمدند و چند حدیث یاد مى گرفتند و مى رفتند و بعد نقل مى کردند. حال لازم نبود که ناقل, اصل معناى آن چیزى را که از امام شنیده بود بداند; چنانکه لازم نیست کسى که آیه اى را براى شما مى خواند, معنایش را هم بهتر از شما بداند. پس اولاً باید بطون اخبار را دید, و اگر این ظواهر در مقابل اصلى از اصول اساسى باشد ـ ولو کافى من اوله الى آخره این احادیث باشد ـ ما آنها را طرح مى نماییم تا مبادا امکانى براى ذات اقدس الهى ثابت شود).28
7. یکى از مباحث مشترک فلسفه و عرفان بحث عشق است. بسیارى از نویسندگان عشق را بر دو قسم: حقیقى و مجازى یا الهى و غریزى دانسته اند و لذا اشتباهات فراوانى براى آنان پیش آمده و چه بسا مطالب خلاف شرعى را ملتزم شده اند. ولى صحیح آن است که گفته شود: عشق بر سه قسم است:
الف. عشق حقیقى که عشق به کمال حقیقى, یعنى خداى متعال است.
ب. عشق مجازى که عشق به هر چیزى است که سرانجام آن رسیدن به خداوند است, مثل علاقه به نماز, عبادت, حبّ محبوبان خدا و…
ج. عشق خلط, یعنى عشق به امورى که مانع و رهزن رسیدن انسان به خداوند است.
بعضى افراد عاشق به امور شهوانى هستند و برخى عاشق استصحاب و لاضرر و فقه و اصول و بعضى عاشق خداى متعال. حضرت امام چند جاى کتاب خود بحث عشق را مطرح کرده است.29
حضرت امام در توضیح عشق و آنکه عشق انسان را به مرحله فنا مى رساند, این شعر را نقل کرده است:
صیاد همو, صید همو, دانه همو و دام هم اوست
عاشق همو, عشق همو, عاشق و معشوق هم اوست30
و در جاى دیگر فرموده: (پس عاشق و محب, ذات است. درک و ادراک عین ذات است, و مدرک و محبوب و معشوق هم عین ذات است. پس همو عاشق, همو عشق, همو معشوق, همو ساقى, همو مى و همو جام است.
صیاد همو, صید همو, دام همو, دانه هموست
ساقى همو, مى همو, باده و پیمانه هموست31
ظاهراً یک بیت است که حضرت امام آن را دوگونه نقل کرده است.
8. لطف قریحه در مقابل برهان و استدلال.
حضرت امام در چند جاى این اثر خود (لطف قریحه) را در مقابل استدلال قرار داده و مى فرماید: علاوه بر برهان, لطف قریحه نیز آن را تأیید مى کند. اول در بحث احتیاج ممکن به علت در بقا خود به لطف قریحه استشهاد نموده است.32 و دوم در بیان امکان فقرى موجودات.33 شاید بتوان ادعا کرد که مقصود حضرت امام از لطف قریحه این است که با تحلیل فلسفى عین فقر بودن موجودات را به دست آوریم, و از خارج محمول استفاده شده به طورى که ادعا کنیم محمول از درون موضوع به دست مى آید.
9. خطیئه حضرت آدم(علیه السّلام) این بود که عاشق و محبّ واقعى باید تمام توجه او به محبوب و معشوق باشد و از همه چیز دیگر غافل باشد, حتى اگرچه آن غیر, آیت محبوب باشد. حضرت آدم باید فقط جمال یار را ببیند, اما وقتى به اسماء نگاه کرد و از ذى الآیه منصرف شده و به آیه توجه کرد, نداى محبوب بلند شد و در عالم اعلان کرد که عاشق خطا کرد (وعصى آدم) و عاشق را رسوا نمود که چرا توبه خود را از محبوب منصرف کردى و این خطیئه آدم شد.34
10. از دیگر اندیشه هاى اساسى حضرت امام در این کتاب, اعتقاد به (وحدت شخصى وجود) است. در این کتاب (وجود) مساوى با واجب الوجود دانسته شده و هرچه غیر از آن است, عدم و اعتبارى و باطل معرفى شده است, و اگر زیاد مماشات با خصم کنیم, مى گوییم کثرات تنها خواب و خیالى بوده و العالم خیال فى خیال.35
آنچه گذشت ده نکته از صدها نکته دقیق کتاب حاضر است که گلچین شده و مورد اشاره قرار گرفت. برخى مطالب مهم دیگر کتاب عبارتند از:
1. نهى شرعى نبودن نهى از تفکر در ذات مقدس الهى.36
2. معنى دنیا و پستى آن.37
3. تفسیر حدیثى که صدرالمتألهین به سادگى از آن گذشته است.38
4. طرفدارى قاضى سعید از الهیات سلبى و نقد امام نسبت به آن.39
5. مجمل بودن حدیث (لاجبر ولا تفویض) و وجود دوازده قول در شیعه.40
6. بحث مفصل و جالب از حدوث دهرى.41
7. توجه زیاد به مرحوم میر داماد.42
8. بحث از حیثیة تعلیلى و تقییدى.43
9. ایمان به واجب الوجود از شعب ایمان به اصالة الوجود است.44
10. معرفى شیطان.45
11. تفسیر حجاب اکبر.46
12. تفسیر انسان کامل.47
13. در این کتاب حضرت امام در موارد متعدد به نقد کلمات مرحوم حاجى سبزوارى پرداخته و گاهى سخن ایشان را نادرست و گاهى ناتمام معرفى کرده است.48
در پایان ضمن ارج نهادن به زحمات فراوان محققان مؤسسه تنظیم و نشر در تصحیح و تحقیق این اثر سودمند و تشکر از کار عالمانه و محققانه آنان, چند نمونه از نارسایى هاى تصحیح کتاب را ذکر مى کنیم:
1. در ج2, ص66 کتاب یک عبارت عربى حدود نیم صفحه از شیخ صدوق نقل شده اما آدرس آن در پاورقى ذکر نشده است. گویا چون حضرت امام نفرموده که این عبارت از چه کسى است, تصور شده که کلام خود حضرت امام است.
2. ج2, ص198 لازم بود در پاورقى تذکر داده شود که مقصود امام از (بعض المحدثین) چه کسانى است و در کجا این را گفته اند.
شبیه این اشکال در ج2, ص440 نیز وجود دارد که کلام باغنوى مستند نشده است.
3. ج1, ص22 در سطر آخر کلمه (جزنا) صحیح نیست و باید (جزناها) باشد, آنگونه که در کتاب آغاز و انجام خواجه نصیر نیز آمده است.
4. ج1, ص30 در پاورقى باید آدرس آیات و اخبارى را که دلالت بر بداء دارند ذکر کند, نه آدرس حدیث (ردّوا علمه الینا) را.
5. لازم بود در ابتداى جلد دوم کتاب نوشته شود که (بالمعنى الاخص) در حالى که تنها نوشته شده است: مقصد سوم: الهیات. با اینکه آنچه در جلد اول کتاب آمده بود نیز الهیات است.
6. ج2, ص16 سطر آخر ظاهراً کلمه (عقول) زاید است.
7. ج2, ص183 در اداى باب معارف, ظاهراً باید در باب اداى معارف باشد.

پی‌نوشت‌ها:
 

22. همان, ج2, ص198.
23. همان, ج2, ص200.
24. همان, ج1, ص223ـ224.
25. همان, ج2, ص190.
26. همان, ج2, ص183.
27. همان, ج2, ص138.
28. همان, ج1, ص127.
29. همان, ج2, ص54 و140.
30. همان, ج1, ص294.
31. همان, ج2, ص141.
32. همان, ج1, ص38.
33. همان, ج1, ص47.
34. همان, ج1, ص84.
35. همان, ج2, ص15, 141 و189.
36. همان, ج1, ص160.
37. همان, ج2, ص87.
38. همان, ج2, ص63.
39. همان, ج2, ص132ـ 135.
40. همان, ج2, ص309.
41. همان, ج1, ص69 ـ 78.
42. همان, ج1, ص69.
43. همان, ج1, ص8 ـ12.
44. همان, ج1, ص13و19.
45. همان, ج2, ص359.
46. همان, ج1, ص238.
47. همان, ج1, ص326.
48. مثلاً در ج1, ص85, اعتراض به حاجى در تفسیر یک حدیث دارد, و در ج2, ص268 مى فرماید حرکت قطعیه و توسطیه اى که مرحوم حاجى ذکر کرده است, لزومى نداشت. و نیز در ج2, ص74 و ج1, ص132 و….
 

* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
معنی اسم حلما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم حلما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هادی و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هادی و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هلیا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هلیا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نیما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نیما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هلن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هلن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هومن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هومن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نرجس و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نرجس و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم تیام و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم تیام و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نازیلا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نازیلا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هارون و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هارون و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم میترا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم میترا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم زهیر و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم زهیر و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ملیکا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ملیکا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم اهورا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم اهورا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ملودی و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ملودی و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال