خودسازی و بصیرت رمز موفقیت امام خمینی (رحمة الله علیه)
نویسنده:دکتر سید حمید روحانی
موضوعی که به نظر میرسد لازم است مطرح کنم موضوعی است که :
چه علمی در اسلام مورد قداست و عظمت است؟ آیا مطلق علم یا علمی که از نظر اسلام قداست دارد ، همراه با ویژگیهایی میباشد؟
ما میدانیم که در اسلام علم جایگاه ویژهای دارد. رسالت پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله و سلم با « اقراء » آغاز میشود و این توصیه آن حضرت است که « طلبالعلم فریضة علی کل مسلم و مسلمه » و نیز از آن حضرت است که: « اطلبوا العلم و لو بالصین » و از مولایمان حضرت علی علیه السلام است که : « من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا »
خوب از این که علم در اسلام از چنین جایگاه ویژهای برخوردار است جای سخن نیست و جای تردید نیست، اما آنچه که مهم است این است که این علمی که ما باید از نظر اسلام به آن برسیم و از آن استفاده کنیم آیا مطلق علم است یا آن علم شرایطی دارد. خود قرآن هم این را بیان کرده و روشن ساخته که چه علمی از نظر قرآن و از نظر اسلام از اهمیت ویژهای برخوردار است. « هوالذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهمالکتاب و الحکمه » دو ویژگی برای علم ارزشمند قرار داده است. یک، علمی که همراه با تزکیه و، با تهذیب باشد، با خودسازی باشد و دوم علمی که همراه با حکمت و بصیرت باشد. اگر علم با این دو ویژگی همراه شد، میتواند انسانی را به سعادت و تکامل و موفقیت برساند و رستگار سازد. اگر خدای نخواسته علم، یکی از این دو را نداشت یا هر دو را نداشت، آن علم هوالحجابالاکبر. انسان را از خدا دور میکند و باعث بدبختی وتباهی میشود وبسیاری از کسانی که چه در حوزههای علمیه چه در مراکز دانشگاهی، باعث تخریب جامعه شدند و جامعه را به انحطاط کشاندند، سلاحهای کشتار جمعی به وجود آوردند، مواد مخدر درست کردند، دین ساختند، از کسانی بودند که علم را آموختند، اما آن دو ویژگی را نداشتند. مسئله تهذیب نفس و مسئله بصیرت، بسیار نقش مهمی در موفقیت انسان دارد و رمز موفقیت حضرت امام در همین بود که علم را با این دو ویژگی گرفته بود. از آغاز دوران طلبگیشان سعی کرده بودند که علم را همراه با تهذیب نفس بیاموزند و همراه با بصیرت داشته باشند. این سخن امام خیلی عمیق است و خیلی قابل توجه که میگویند: وقتی رضاخان برای حوزه علمیه امتحان گذاشت، قرار شد که طلاب علوم اسلامی با اجبار و اکراه و با هر قیمتی که هست به وزارت معارف و فرهنگ آن روز امتحان بدهند. البته حوزه نگران و اندیشناک بود، احساس میکرد که دشمن میخواهد از این طریق استقلال حوزه را از میان ببرد، بر حوزه چنگ بیاندازد. بعد امام میفرمایند که: یک روزی در مدرسه فیضیه یکی از اساتید ما به من فرمود که: حالا این که عیبی ندارد این امتحان دروغ است میخواهند با این امتحان افراد بی سواد را بشناسند و از حوزه دور کنند میفرمایند من جواب دادم: نخیر نمیخواهند با این امتحان عناصر بی سواد را از حوزه دور کنند میخواهند اساتید و فضلا و دانشمندان حوزه را بشناسند و سرکوب کنند. هدف این است که با این امتحان عالمان برجسته و با فضیلت شناخته و سرکوب بشوند. ببینید تفاوت فکری از کجا تا کجا. بصیرت یعنی این. امام یک طلبه بوده است. قائدتا اگر دقیق باشد که در سال 1314 برنامه امتحانات را گذاشتند و فشار آوردند به حوزه برای امتحانات. امام یک جوان در حدود سی سال بوده. خوب میبینیم که در عین حال این آقایان بصیرت را داشتند که دیگران نداشتند. امروز که مقام معظم رهبری روی مسئله بصیرت اتکا میکنند همین است که کسانی هستند که در حوزههای علمیه عمری درس خواندند یک سلسله اصطلاحاتی را فرا گرفتند با همان اصطلاحات هم به مقاماتی رسیدند، اما میبینیم که سر بزنگاه چگونه آلت دست دشمن قرار میگیرند و سخنانی را بر زبان میآورند، موضعی میگیرند که به نفع دشمن است و آب به آسیاب دشمن ریخته میشود. این نداشتن بصیرت است. اگر ما در حوزههای علمیه خدای نخواسته علم را بی بصیرت بیاموزیم؛ اگر مسئولین کشوری ، فرماندهان نظامی و انتظامی ما از بصیرت محروم باشند دشمن خیلی راحت میتواند نفوذ کند و افراد را منحرف سازد. بصیرت بسیار نقش مهمی در پیشرفت و موفقیت انسان دارد و رمز موفقیت حضرت امام این بود از آن دورانی که طلبه بودند تا آن روزی که مرجع بودند، تا آن زمانی که رهبر بودند، دیدیم که در مسائل کاملاً با بصیرت عمل میکردند. هیچ گاه دشمن نتوانست در ایشان نفوذ کند و ایشان را فریب بدهد. در همان جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال 1341، وقتی که دولت امیر اسدالله علم در مقابل فشار علما و حرکت مردم، تصمیم گرفت که عقبنشینی کند - اما بر آن بود که فریب بدهد و برنامه خودش را اجرا کند - با وعده و وعید و فریب بزرگان دینی. پیشنهاد داد که ما این تصویبنامه را لغو نمیکنیم، اجرا نمیکنیم. می گذاریم وقتی که مجلس شورای ملی تشکیل شد - آن روز هنوز تأکید بود مجلسین، مجلس سنا را، مجلس شورا را منحل کرده بودند و دولت به اصطلاح قوه مجریه بود به جای قوه مقننه نشسته بودو تصویبنامه گذرانده بود- آنجا تصمیم بگیرند که این اگر خلاف قانون است، مثلا ملغی کنند، اگرنه تایید کنند. بعضی از علما متاسفانه تحت تاثیر قرار گرفتند پذیرفتند امام فریاد زد: این فریب است، این نیرنگ است، تصویبنامهای که دولت گذرانده، مجلسی که حضور ندارد، ما بگذاریم که اگر یک روزی مجلس تشکیل شد. ببینید آگاهی از همان جا مشخص بود بصیرت مشخص بود در جای جای برنامههایی که اینها داشتند، سعی کردند که امام را فریب بدهند. و از مسیر منحرف سازند. در یک مرحله، وقتی نهضت امام آغاز شد وقتی که رژیم شاه با زور ، فشار و تهدید نتوانست امام را به عقب نشینی وادار کند. در گام نخست اینها تلاش کردند که با جوسازی و تهدید امام را مرعوب سازند. شایعه کردند که میخواهد احضاریه به در خانه ایشان برود. ایشان احضار بشود به دادگاه ومحاکمه گردد. حتی احضاریه فرستادند. پاسبان آمد دم در خانه امام، احضاریه داد. دیدند نه، تاثیر در امام نکرد. از راه اهانت وارد شدند. علیه امام شبنامه پخش کردند، اهانت کردند، جسارت کردند، فحاشی کردند، امام نه تنها پروا نکردند، بلکه آمدند در مسجد اعظم سخنرانی کردند. اگر شما مراجعه کنید به صحیفه امام، این سخنرانی امام موجود است میفرمایند: اگر به من اهانت میکنند اگر ورق پارههایی علیه من پخش میکنند چرا شما ناراحت میشوید مگر من از حضرت علی علیه السلام بالاتر هستم؟ مگر حضرت علی علیهالسلام را سالیان درازی در بالای منابر مورد اهانت قرار ندادند؟ به ایشان جسارت نکردند؟ ما در راه اسلام باید خودمان را آماده کنیم، برای پذیرفتن بسیاری از جسارتها و اهانتها و بعد دستشان را این طوری کردند که: این دست من باید در راه اسلام دستنبد بخورد. مگر من از حضرت امام موسیبن جعفر(علیه السلام) بالاتر هستم ، ما باید خودمان را برای زندان و تبعید آماده کنیم. البته این جریان نتوانست امام را وادار به عقبنشینی کند. مرحله بعدی سرکوب بود. به مدرسه فیضیه حمله کردند، مدرسه فیضیه را به آتش و خون کشیدند، شاید امام مرعوب شود که امام مرعوب نشد. بعد به خط موازی روی آوردند. خط موازی در جریان سیاسی این است که طرف می آید با یک تاکتیکی، همان شعارها، همان برنامههای رهبر مبارز را، رهبران مبارزه را، مردم مبارز را به ظاهر تایید میکند مطرح میکند اما در لابه لای آن سعی میکند که مسیر را منحرف کند و به انحراف بکشاند. ساواک خطبا و و عاظ را به دادگاه فرا خواند، عضوبه عضو گفت: حالا که میخواهید شما به اصطلاح خودتان مبارزه کنید، عیبی ندارد ما با شما همراهی میکنیم، اما به یک شرط که شما یک حد و حدودی قائل شوید. بیایید از سه موضوع حرف نزنید، ما دیگر به شما کاری نداریم. هر چه بگویید ما طرف شما نمی شویم. علیه شاه سخنی نگویید، علیه اسرائیل هم حرف نزنید، دائما به گوش مردم نخوانید اسلام در خطر است، اسلام در خطر است. اگر امام با آن بصیرت والایی که داشتند در آن مقطع مقابله نمیکردند و این جریان را افشا نمیکردند و خنثی نمیساختند، به ظاهر در منابر، در مساجد، از دولت انتقاد میشد، از گرانی، از تورم، از قانون شکنی، از نبودن مطبوعات آزاد، از نبودن انتخابات آزاد، فراوان حرف زده میشد، همه خوشحال بودند دارد مبارزه میشود اما اساس که ، دفاع از اسلام و مقابله با شخص شاه بود به عنوان امالفساد، مقابله با خطر صهیونیسم بود فراموش میشد. ببینید بصیرت اینجاست امام با بصیرت خودشان با هوشیاری خودشان در مقابل این جریان ایستادند و آن را رسوا و افشا کردند. در جای جای جریان مبارزه نهضت تا روزی که انقلاب به پیروزی رسید فراوان این گونه مسائل پیش آمد که بسیاری داشتند فریب میخوردند. آخرین مرحلهاش پیامی بود که شاه برای امام فرستاد در سال 1357،زمانی که امام هنوز به فرانسه هجرت نکرده بودند ، یکی از شخصیتهای روحانی تهران- که از دار دنیا رحلت کرده است - مقامات دربار با او تماس گرفته بودند که: شما این پیام شاه را به امام برسانید، اگر امام قبول کنند که شاه در پست خودشان بمانند شاه حاضر است هر قانونی را که امام بخواهند اجرا کند، هر قانونی را که ایشان بخواهند لغو کند. آن شخصیت هم یکی از علمای بزرگ که الان از مراجع محسوب میشود فرستاد به نجف. خود این عالم برایم تعریف کردکه: من وقتی رسیدم به عراق امام در کربلا بود. رفتم به کربلا و در محضر امام، این مسئله را بیان کردم و امام فرمود که این فریب است، او اگر این بار بر اوضاع مسلط شود و از این خطر برهد بلایی بر سر روحانیت و اسلام میآورد که دیگر کسی نتواند کمر راست کند. بعد از آن که جریان انقلاب اوج گرفت امام به پاریس هجرت کردند، شاه آمد پشت تلویزیون که پیام انقلاب شما را دریافت کردم قول می دهم که این خیانتها قانونشکنیها ، ظلمها تکرار نشود و به نفع مردم کارهایی صورت بگیرد. باز در این مرحله میبینیم حتی اساتید دانشگاه حتی آدمهایی مثل مهندس بازرگان تحت تاثیر قرار گرفتند فریب خوردند. مهندس بازرگان بلند شد آمد پاریس و در محضر امام عرض کرد: حالا که شاه تا حدی توبه کرده و پذیرفته، خوب است شما هم کوتاه بیایید و شاه را بگذارید که سلطنت کند نه حکومت و امام همان جواب را به ایشان دادند که اگر امروز ما به او مهلت دادیم او فردا وقتی بر اوضاع مسلط شد، خطر سقوط او از بین رفت، بلایی بر سر این ملت آورد که خون مردم را در شیشه کرد، چه کسی میخواهد جواب بدهد؟ چه اعتماد و اطمینانی شما دارید که او بعد از این ورطه خطرناکی که برای او پیش آمده باز به آن جریان گذشته برنگردد و آن جنایات را نکند. در جریان امروز هم میبینیم که همین بصیرت لازم است که ما بتوانیم در مقابل خطرها و لغزشهایی که برای نظام ما و اسلام ما و انقلاب ما پیش آمده بایستیم و مقابله کنیم. الان بزرگترین مسئلهای که دارد در کشور ما روی آن کار و زمزمه میشود مسئله آمریکا است. فراوان گفته میشود که چرا با آمریکا وارد مذاکره نمیشویم تا کی باید ما با آمریکا سر ناسازگاری داشته باشیم. بسیاری مشکلات کشور بر اثر عدم مذاکره با آمریکا است. خوب انتظار از اندیشمندان و صاحبنظران و مسئولان کشوری و روحانی این است که در طول این مدت یک بررسی همه جانبهای صورت میدادند که آمریکا از ایران چه میخواهد. ما اگر خواسته باشیم با آمریکا کنار بیاییم چه آوانسی باید بدهیم از چه موضوعی باید صرف نظر کنیم از چه اصلی باید بگذریم تا آمریکا از ما راضی بشود. آیا صرف اینکه یک رابطه معمولی برقرار کنیم کار تمام میشود آمریکا دست از سر ما بر میدارد؟ آیا به قول بعضیها اگر ما از مسئله فلسطین حمایت نکنیم از حزبالله لبنان حمایت نکنیم علیه رژیم صهیونیستی موضع نگیریم مشکل ما حل میشود ؟ آمریکا دست از سر ما بر میدارد یا نه مسئله اساسیتر از این حرفها است؟ امام امت با بصیرت که اوضاع تا 50 سال بعد را میدید سخنی دارند که کاملا نشاندهنده واقعیتی است که وجود دارد. امام میفرمایند که همه توطئه جهانخواران علیه ما از جنگ تحمیلی گرفته تا حصر اقتصادی و غیره برای این است که ما نگوییم اسلام جوابگوی جامعه است و حتما در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگیریم. ببینید دو نکته است یک بپذیریم که اسلام قوانین الهی احکام قرآنی پاسخگوی مشکلات جامعه نیست پس باید فرهنگ غرب ، اندیشه غرب ، اندیشه لیبرالیستی در جامعه ما حاکم شود تا آمریکا از ما راضی بشود. دوم در مسائل و اقدامات خودمان از آنها مجوز بگیریم. کارخانهای میخواهیم بسازیم ببینیم آیا آنها صلاح میدانند که ما این کارخانه را داشته باشیم یا نه؟ در امور تکنولوژی اگر میخواهیم کارهای برجستهای انجام بدهیم موشکی بسازیم، امکاناتی درست کنیم، آیا آنها موافق هستند یا نیستند؟ میتوانیم خودکفا باشیم یا نه؟ نظر آنها این است که در همه امور به آنها وابسته باشیم. تحقیقاتی که من انجام دادهام نظرم این است که آمریکا نخستین مسئلهای که دنبالش است که در ایران حاکم بشود اسلام آمریکایی است. اسلام آمریکایی یعنی چه ؟ یعنی یا اسلام ارتجاعی واپسگریانه مانند طالبان، القاعده، رژیم پلید سعودی ، این اسلام برای آمریکا خطرناک نیست. این اسلامی است که، ملتها را از این چنین اسلامی متنفر میکند. این اسلامی است که نمیتواند در جهان غرب نفوذ و پیشرفت داشته باشد. یا اسلام لیبرالیستی، همراه با تساهل و تسامح، همراه با بی اعتنایی به موازین اسلامی، همراه با بی بند و باری. آمریکا این را میخواهد. اگر در جامعه ما یک حکومتی خدای نخواسته بر سر کار آمد، مردم را تحت فشار قرار داد، زنها را درون صندوقخانهها فرستاد، اندیشههای ارتجاعی را حاکم کرد، قانونی وجود نداشت، آزادی وجود نداشت، در آن جامعه مثل عربستان سعودی خیلی خوب است این حکومت حکومتی است که حقوق بشر را از نظر آمریکا رعایت می کند، هیچ خطرو مشکلی هم ندارد. یا اینکه یک اسلامی لیبرالیستی، مثل مصر، همراه با فساد و فحشا و منکرات، فقط اسم دین وجود داشته باشد. این نخستین مسئلهای است که آمریکا میخواهد. اما اگر جامعه قرار باشد اسلام ناب محمدی - صلالله علیه وآله و سلم - حاکم بشود این خطرناک است. این همانی است که امام فرمود- اینها از جنگ تحمیلی تا حصر اقتصادی- برای این است که ما نگوییم اسلام پاسخگوی مشکلات جامعه است. ما بیاییم در مقابل آنها از یک چنین اسلامی صرف نظر کنیم. همان طور که قرآن میگوید: "ولن ترضی عنک الیهود و النصارا حتی تتبع ملتهم " اگر مکتب آنها را پذیرفتیم، اگر در مقابل اندیشههای لیبرالیستی آنها تسلیم شدیم، فبها، وگرنه با شما مبارزه میکنیم. نکته دومی که آمریکا دنبال آن است همانی است که امام فرمود، از آنها دستور بگیریم، از آنها مجوز بگیریم، که به عبارت دیگر تسلیم پذیری، ما اگر در مقابل آنها تسلیم شدیم، یعنی چه کار کردیم؟ همان کاری که عربستان سعودی میکند. امروز رژیم سعودی در منطقه هر گروهی هر جمعی هر جمعیتی هر سازمانی، هر حزبی، که بر خلاف سیاست آمریکا حرکت کند، بر خلاف منافع صهیونیستها حرکت کند، بودجه عربستان سعودی در اختیار سرکوب آنهاست. در لبنان باشد، در یمن باشد، در ایران باشد، در هر جای دنیا باشد. اگر ما چنین شدیم در مقابل آمریکا تسلیم شدیم، بعنوان سربازان پیاده نظام آمریکا، هر گروهی برای آمریکا خطرناک شدند، هر کشوری برای آمریکا خطرآفرین شد، با آن مقابله کنیم، پول بدهیم، بودجه بدهیم، با آن مبارزه کنیم حالا این خیلی خوب است، این مسئله نخستی است که از ما میخواهند. دوم ایجاد موانع برای آزادیخواهان اگر بودجه نداریم، پول نقد نداریم که علیه آزادیخواهان به کار بگیریم، لااقل موانع ایجاد کنیم مثل رژیم مصر، مردم غزه از گرسنگی بمیرند، از بی دارویی تلف بشوند، اما او دست روی دست بگذارد، نه تنها دارو نرساند، غذا نرساند، موانع ایجاد کند. با آمریکا در منطقه هم صدا باشیم. در سازمان ملل در مجامع عمومی هر جا که آمریکا بخواهد رای بدهد ما دست بسته به نفع آمریکا رای بدهیم. کاری که رژیم سعودی میکند این خیلی خوب است. همکاری با سازمان سیا، با موساد، برای سرکوب آزادیخواهان برای سرکوب دولتهای آزادیخواه، مبعوث ملت. شما فکر نکنید رژیم سعودی امروز در جهت منافع آمریکا و اسرائیل حرکت می کند. اسناد ساواک که در اختیار من است و بخشی از آن منتشر شده، میبینیم که در سالهای دهه پنجاه، ساواک ایران، به اصطلاح سازمان امنیتی سعودی، با دستگاه موساد مرتب جلسه داشتهاند گاهی در ایران، گاهی در عربستان، گاهی در فلسطین اشغالی، در جهت مقابله با دولتهای آزادیخواه منطقه و حرکتهای آزادی خواهانه ملتها با هم تبادل نظر میکردند همکاری میکردند ، همان کاری که امروزه رژیم سعودی دارد انجام میدهد. اندیشمندان ما را دانشمندان ما را، که برای عمره به آن کشور میروند دستگیر میکند و تسلیم آمریکا میکند. رژیم سعودی، اصولا رژیمی است که ساخته شده به وجود آمده که اولا، آبروی اسلام را ببرد به نام اسلام ، اسلام را در هم بشکند. دوم اینکه، در خدمت آمریکا باشد و منافع آمریکا را در منطقه پاس بدارد. نکته دیگری که آمریکا میخواهد، که اگر ما می خواهیم با آمریکا کنار بیاییم باید حتما آن را حل کنیم مسئله اصل ولایت فقیه است. ولی فقیه، مقام ولایت عظمی بزرگترین خطر برای منافع غرب است و برای رژیم صهیونیستی . ما اگر می خواهیم با آمریکا کنار بیاییم باید این مسئله را حل کنیم این را باید بپذیریم که ولی فقیه یک مقامی نیست که حرف او برای مردم قداست داشته باشد. مردم نباید یک چنین رهبری داشته باشند که اگر احساس خطر کرد با یک کلمه آنها را به حرکت دربیاورد و "کمپانی رژی " را با شکست مواجه سازد مسئله مال دیروز و امروز نیست از آن زمانی که حکم تاریخی میرزای شیرازی اعلی الله مقامه صادر شد و تنباکو تحریم شد، به فکر افتادند که مسئله ولایت را برای همیشه حل کنند. آن طوری که نقل میکنند وقتی که، بعضی از مقامات روحانی ایران به حضور میرزای بزرگ رفتند و نقش آن حکم تاریخی ایشان در تحریم تنباکو را برای درهم شکستن سیاست انگلستان و "کمپانی رژی " بیان کردند آن مرحوم اشکش جاری شد. فرمود: تا امروز نمیدانستند نقش مرجعیت و ولی فقیه در جامعه چقدر است امروز که فهمیدند خدا می داند که چه مصیبتهایی برای مقام مرجعیت به وجود بیاورند. ولی الحمدلله نتوانستند. درست است که در یک مقطعی کاری کردند که مرجعیت در جامعه اسلامی منزوی بود، نمیتوانست نقش درستی ایجاد کند و اجرا کند، اما در عین حال دیدیم که بحمدالله، به برکت همین مسئله ولایت چه تحول عظیمی در جامعه به وجود آمد که انقلاب اسلامی از ارمغان آن و ثمره آن مسئله است. امروز تمام تلاششان این است که مسئله ولایت را و مقام رهبری را زیر سئوال ببرند. این همه توطئهها و بمباران تبلیغاتی که علیه مقام معظم رهبری صورت میگیرد برای همین است که از این موضوع احساس خطر کردند. آمریکا روزی از ما راضی میشود و حاضر میشود که ما را به عنوان یک ملت حقیر ذلیل دست چندمی بپذیرد که در این کشور اصلی به نام اصل ولایت فقیه مفهوم نداشته باشد. ما در مقابل این جریان، تسلیم شده باشیم. و جالب اینجاست که در این توطئه، برخی از روشنفکران، برخی از کسانی که ادعای ایرانی بودن میکنند، ادعای دانشمند بودن میکنند، همراه هستند. یادتان هست چند سال قبل یکی از کسانی که در این زمینه- در حقیقت دین فروشی است که به نام دین لطمه میزند- گفت: که وحدت حوزه و دانشگاه وقتی تحقق پیدا میکند که علما و روحانیون بپذیرند که در میان آنها فقیهی که حرفش قداست داشته باشد وجود ندارد، باید بپذیرند که فقیه جامعالشرایط و اصولا فقها حرفشان با دیگران فرقی نمیکند. اگر این را بپذیرند، آن وقت میشود از وحدت حوزه و دانشگاه سخن گفت. ببینید چقدر زیرکانه نقشه آمریکا را می خواهد به اجرا دربیاورد و مسئله اصل ولایت فقیه را به گونهای در جامعه حل کند که به اصطلاح حرف و سخن و فرمان و احکام حکومتی ولی فقیه مفهوم و ارزشی نداشته باشد، قداستی نداشته باشد. مسئله دیگری که آمریکا دنبال آن است ایجاد تفرقه است. اتحاد اسلامی، وحدت اسلامی، خطر بزرگی برای جهانخواران است. این که میبینید امروز رژیم سعودی، رژیم دست نشانده مصر و دیگر رژیمهای دست نشانده و خودباخته و شرف فروخته منطقه در جهت ایجاد اختلاف دائما دارند سمپاشی میکنند ، جوسازی میکنند ،تهمت میزنند شیعیان را زیر سئوال میبرند برای همین است که اتحاد اسلامی به وجود نیاید، ملتهای مسلمان با هم همراه ، همدست و هم صف نباشند. اتحاد اسلامی بزرگترین خطر برای آنهاست. این جاست که میبینیم، مسئله ایرانیت مطرح میشود. به جای جمهوری اسلامی، جمهوری ایرانی مطرح میشود. همین کاری که در جنگ اول جهانی کردند. در جنگ اول جهانی بعد از آنی که 500 سال با جنگهای صلیبی نتوانستند بر منطقه اسلامی بر سرزمین پهناور اسلامی دست پیدا کنند، رو آوردند به ایجاد تفرقه ، پان ایرانیسم، پان ترکیسم، پان عربیسم، ملتها را از هم جدا کردند در مقابل هم قرار دادند . در همان مقطعی که استعمار انگلیس و دیگر جهانخواران به کشور پهناور اسلامی حمله کرده بودند، می بینیم در دولت عثمانی گروهی تحت عنوان پان عربیسم پرچم استقلال بلند کردند که ما عربها نباید زیر یوغ ترکها باشیم، ما باید استقلال داشته باشیم و از پشت خنجر وارد کردند و جهان اسلام را از هم پاشاندند و آن تجزیه عظیم را به وجود آوردند. الان هم دنبال همان هستند. اندیشه ناسیونالیستی باید در ایران حاکم باشد- دیدند نتیجه شیرین اندیشه ناسیونالیستی را برای استعمارگران- استعمارگران با همان اندیشه های پان ایرانیسم ، پان ترکیسم ، پان عربیسم جامعه اسلامی و منطقه اسلامی را به روز سیاه نشاندند این همه مصیبتهایی که بر سر کشورهای اسلامی آمد ، در جنگ اول جهانی بود که توانستند با این اندیشههای نژادپرستانه و ناسیونالیستی کشورهای اسلامی را این گونه از هم دور کنند و از هم جدا سازند و این مشکلات را به وجود آورند. الان دنبال همین هستند. آنها میخواهند ما مثل حیوانات زندگی کنیم. به همان نحوی که - معذرت می خواهم این تعبیر را میگویم- حیوان وقتی سرش تو آخورشه داره آب و علفش رو می خوره سر بلند میکنه می بینه که هم نوعش را گوسفند دیگرش را به مسلخ بردند سرش را بریدهاند به آن منظره نگاه میکند اما کار خودش را میکند علف خودش را میخورد. ما کاری به لبنان نداشته باشیم کاری به فلسطین نداشته باشیم. کاری به کشورهای عربی نداشته باشیم. حتی کاری به خودمان نداشته باشیم اگر آذربایجان را تحت فشار قرار دادند تا از ایران جدا کنند، به من چه من باید فعلا زندگی خودم را بکنم. اگر خوزستان مورد حمله قرار گرفت، تحت فشار قرار گرفت، مشکلی نداریم من باید زندگی خودم را بکنم. این مسئله ای است که اینها دنبالش هستند، که به طور کلی جهان اسلام را از هم جدا سازند. رشد و آگاهی تودهها بزرگترین خطر برای استکبار جهانی است. آنها دنبال پیشگیری این رشد هستند. از یک ملت رشدیافته میترسند از یک ملت استقلالطلب وحشت دارند از یک ملت آزاد منش به شدت میترسند. این که می بینیم آمریکا در هر کشوری که قدم میگذارد دنبال تصویب کاپیتولاسیون است و سعی میکند کاپیتولاسیون را به آن کشور تحمیل کند برای همین است که دریافته است یک ملت زنده زیر بار نقشهها و توطئههای اسارتبارشان نخواهند رفت. ملتها باید حقیر باشند و ضعیف باشند تا آمریکا بتواند بر آنها بتازد و دار و ندارشان را به یغما ببرد. آمریکا احساس میکند در کشورهایی که دولتی مبعوث ملت باشد، ملتی آگاه و رشد یافته در آن کشور حاکم باشند، او نمیتوانند بر آن کشور چنگ بیندازد. لذا شما نگاه کنید در هر کشوری که یک دولتی مبعوث ملت است آمریکا با آن سر جنگ دارد و دائما علیه آن توطئه میکند. اما بر عکس یک کشوری که یک دیکتاتور خون آشام حاکم است خون مردم را در شیشه کرده، نفسها را بریده، و قلمها را شکسته آزادی در آن کشور وجود ندارد رشد وجود ندارد آگاهی وجود ندارد آن کشور برای آمریکا نور چشمی است و برایش ارزشمند. پیشگیری از خودکفایی و استقلال ملتها، برای آمریکا خیلی حساس و مهم است، که نگذارد ملتها روی پای خودشان بایستند، استقلال داشته باشند، خودکفا باشند. احتیاج نداشته باشند. آمریکا ملتی را میخواهد که دست گدایی به سوی او دراز کنند و دائما گدای در خانه او باشند تا بتواند بر آن کشورها بتازد. به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی، از خواستههای آمریکا است. آنها چیزهایی است که دائما دنبالش هستند. خب ما آیا باید با چنین شرایطی با آمریکا واردمذاکره بشویم و کنار بیاییم؟ اما نکته اینجاست که این بحث را در چنین جمع محدود با برادرانی که خود آگاه به این مسائل هستند بیشتر از من آگاهی دارند نمیتواند مشکلی را حل کند. امروز میبینیم که در سطح کشور در میان نسل جوان، در میان دانشگاهها، این فکر را به وجود آوردهاند چرا با آمریکا وارد مذاکره نمی شویم چرا همراهی نمیکنیم، چرا دائما می خواهیم سر جنگ داشته باشیم. اولا این ما نیستیم که با آنها سر جنگ داریم آنها هستند که با ما سر جنگ دارند، ثانیا این مسئله باید برای ملت ما و نسل جوان ما روشن شود که آمریکا چه میخواهد. این احتیاج دارد به سمینار، گردهماییها، همایشها تا موضوع به درستی روشن شود. همین که ما فقط ما با آمریکا مذاکره نمیکنیم ما با آمریکا وارد بحث نمیشویم و آمریکا دشمن ماست، این کافی نیست . آنها با شدت به صحنه آمدهاند این فتنهگری ها و بازیگریهایی که به وجود آوردهاند دنبال همین قضیه است. دنبال این هستند که اندیشه ناسیونالیستی را به کشور در مقابل اسلام حاکم کنند، به وجود بیاورند. دنبال این هستند که ما را نسبت به سرنوشت فلسطین نسبت به سرنوشت برادران و خواهران مسلمان بی تفاوت سازند. و این ها نیاز دارد که ما در مقابل فکر اساسی بکنیم فکر علمی بکنیم. شما ببنید وقتی که در یک کشوری یک حادثهای رخ میدهد یک بیماری میآید بلافاصله شورای پزشکی تشکیل میشود و برای راه علاج و راه درمان فکر اساسی میشود. با کم و زیاد سی سال است همه ما از هجوم فرهنگی سخن میگوییم، اما یک سمینار محدودی ، بر گزار نشده است در این کشور که حالا که یک چنین خطری وجود دارد . تهاجم فرهنگی است ، هجوم فرهنگی است ما باید چکار کنیم؟ راه علاجش چیست راه مقابله با آن چیست؟ لذا این خیلی تاسف آور است ما اگر میتوانستیم همان بصیرتی را که مقام معظم رهبر توصیه میکنند و روی آن تاکید دارند، این را به وجود می آوردیم در میان خودیها در میان خواص در میان عوام در میان همه نیروهای ملی و مردمی میتوانستیم که این اندیشه را به وجود بیاوریم بصیرت ببخشیم این مشکلات ما این قدر عمیق و حاد نمی شد. متاسفانه در این زمینه درست کار نشد به افراد بصیرت نبخشیدیم خیلی از ماها خودمان بصیرت درستی نداشتیم، در نتیجه کار به این جا کشیده شد. الان هم همان راهی که مقام معظم رهبری تعیین کردند بهترین راه است. ایجاد بصیرت. ایجاد بصیرت هم با یک سخنرانی و با یک تشکیل یک جمعیت و گروه و جمعی در لحظه و ساعت خاص نمیتواند مشکلی را حل کند. احتیاج به این دارد که صاحب نظران جامعهشناسان اهل فن اهل نظر با هم بنشینند تبادل نظر بکنند، راههایی را برای بصیرتبخشیدن به مردم و نسل جوان بیابند و در مقابل این توطئههایی که دشمن بیست سال روی موضوع کار کرد تا کار را به این جا رساند، فکر اساسی بکنند، وگرنه با مشکلات بیشتری مواجه خواهند بود. درست است که این مشکلات نمیتواند به انقلاب ما آسیبی برساند انقلاب ما ریشه دار تر از آن است که با این گونه توطئه ها و ترفندهای شیطانی آسیب ببیند، اما در عین حال بالاخره مشکل به وجود میآورد و ما اگر نتوانیم به جامعه به درستی بصیرت ببخشیم مسلما در آینده با توطئههای بیشتری مواجه خواهیم بود .. همه شما را به خدای بزرگ میسپارم و امیدوارم که برای عاقبت به خیری همه ما دعا کنید که واقعا مسئله عاقبت به خیری بسیار حساس و مهم است و همه ما در معرض خطر هستیم. همه شما را به خداوند بزرگ میسپارم و التماس دعا دارم. والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته .
منبع:خبرگزاری فارس
چه علمی در اسلام مورد قداست و عظمت است؟ آیا مطلق علم یا علمی که از نظر اسلام قداست دارد ، همراه با ویژگیهایی میباشد؟
ما میدانیم که در اسلام علم جایگاه ویژهای دارد. رسالت پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله و سلم با « اقراء » آغاز میشود و این توصیه آن حضرت است که « طلبالعلم فریضة علی کل مسلم و مسلمه » و نیز از آن حضرت است که: « اطلبوا العلم و لو بالصین » و از مولایمان حضرت علی علیه السلام است که : « من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا »
خوب از این که علم در اسلام از چنین جایگاه ویژهای برخوردار است جای سخن نیست و جای تردید نیست، اما آنچه که مهم است این است که این علمی که ما باید از نظر اسلام به آن برسیم و از آن استفاده کنیم آیا مطلق علم است یا آن علم شرایطی دارد. خود قرآن هم این را بیان کرده و روشن ساخته که چه علمی از نظر قرآن و از نظر اسلام از اهمیت ویژهای برخوردار است. « هوالذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهمالکتاب و الحکمه » دو ویژگی برای علم ارزشمند قرار داده است. یک، علمی که همراه با تزکیه و، با تهذیب باشد، با خودسازی باشد و دوم علمی که همراه با حکمت و بصیرت باشد. اگر علم با این دو ویژگی همراه شد، میتواند انسانی را به سعادت و تکامل و موفقیت برساند و رستگار سازد. اگر خدای نخواسته علم، یکی از این دو را نداشت یا هر دو را نداشت، آن علم هوالحجابالاکبر. انسان را از خدا دور میکند و باعث بدبختی وتباهی میشود وبسیاری از کسانی که چه در حوزههای علمیه چه در مراکز دانشگاهی، باعث تخریب جامعه شدند و جامعه را به انحطاط کشاندند، سلاحهای کشتار جمعی به وجود آوردند، مواد مخدر درست کردند، دین ساختند، از کسانی بودند که علم را آموختند، اما آن دو ویژگی را نداشتند. مسئله تهذیب نفس و مسئله بصیرت، بسیار نقش مهمی در موفقیت انسان دارد و رمز موفقیت حضرت امام در همین بود که علم را با این دو ویژگی گرفته بود. از آغاز دوران طلبگیشان سعی کرده بودند که علم را همراه با تهذیب نفس بیاموزند و همراه با بصیرت داشته باشند. این سخن امام خیلی عمیق است و خیلی قابل توجه که میگویند: وقتی رضاخان برای حوزه علمیه امتحان گذاشت، قرار شد که طلاب علوم اسلامی با اجبار و اکراه و با هر قیمتی که هست به وزارت معارف و فرهنگ آن روز امتحان بدهند. البته حوزه نگران و اندیشناک بود، احساس میکرد که دشمن میخواهد از این طریق استقلال حوزه را از میان ببرد، بر حوزه چنگ بیاندازد. بعد امام میفرمایند که: یک روزی در مدرسه فیضیه یکی از اساتید ما به من فرمود که: حالا این که عیبی ندارد این امتحان دروغ است میخواهند با این امتحان افراد بی سواد را بشناسند و از حوزه دور کنند میفرمایند من جواب دادم: نخیر نمیخواهند با این امتحان عناصر بی سواد را از حوزه دور کنند میخواهند اساتید و فضلا و دانشمندان حوزه را بشناسند و سرکوب کنند. هدف این است که با این امتحان عالمان برجسته و با فضیلت شناخته و سرکوب بشوند. ببینید تفاوت فکری از کجا تا کجا. بصیرت یعنی این. امام یک طلبه بوده است. قائدتا اگر دقیق باشد که در سال 1314 برنامه امتحانات را گذاشتند و فشار آوردند به حوزه برای امتحانات. امام یک جوان در حدود سی سال بوده. خوب میبینیم که در عین حال این آقایان بصیرت را داشتند که دیگران نداشتند. امروز که مقام معظم رهبری روی مسئله بصیرت اتکا میکنند همین است که کسانی هستند که در حوزههای علمیه عمری درس خواندند یک سلسله اصطلاحاتی را فرا گرفتند با همان اصطلاحات هم به مقاماتی رسیدند، اما میبینیم که سر بزنگاه چگونه آلت دست دشمن قرار میگیرند و سخنانی را بر زبان میآورند، موضعی میگیرند که به نفع دشمن است و آب به آسیاب دشمن ریخته میشود. این نداشتن بصیرت است. اگر ما در حوزههای علمیه خدای نخواسته علم را بی بصیرت بیاموزیم؛ اگر مسئولین کشوری ، فرماندهان نظامی و انتظامی ما از بصیرت محروم باشند دشمن خیلی راحت میتواند نفوذ کند و افراد را منحرف سازد. بصیرت بسیار نقش مهمی در پیشرفت و موفقیت انسان دارد و رمز موفقیت حضرت امام این بود از آن دورانی که طلبه بودند تا آن روزی که مرجع بودند، تا آن زمانی که رهبر بودند، دیدیم که در مسائل کاملاً با بصیرت عمل میکردند. هیچ گاه دشمن نتوانست در ایشان نفوذ کند و ایشان را فریب بدهد. در همان جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال 1341، وقتی که دولت امیر اسدالله علم در مقابل فشار علما و حرکت مردم، تصمیم گرفت که عقبنشینی کند - اما بر آن بود که فریب بدهد و برنامه خودش را اجرا کند - با وعده و وعید و فریب بزرگان دینی. پیشنهاد داد که ما این تصویبنامه را لغو نمیکنیم، اجرا نمیکنیم. می گذاریم وقتی که مجلس شورای ملی تشکیل شد - آن روز هنوز تأکید بود مجلسین، مجلس سنا را، مجلس شورا را منحل کرده بودند و دولت به اصطلاح قوه مجریه بود به جای قوه مقننه نشسته بودو تصویبنامه گذرانده بود- آنجا تصمیم بگیرند که این اگر خلاف قانون است، مثلا ملغی کنند، اگرنه تایید کنند. بعضی از علما متاسفانه تحت تاثیر قرار گرفتند پذیرفتند امام فریاد زد: این فریب است، این نیرنگ است، تصویبنامهای که دولت گذرانده، مجلسی که حضور ندارد، ما بگذاریم که اگر یک روزی مجلس تشکیل شد. ببینید آگاهی از همان جا مشخص بود بصیرت مشخص بود در جای جای برنامههایی که اینها داشتند، سعی کردند که امام را فریب بدهند. و از مسیر منحرف سازند. در یک مرحله، وقتی نهضت امام آغاز شد وقتی که رژیم شاه با زور ، فشار و تهدید نتوانست امام را به عقب نشینی وادار کند. در گام نخست اینها تلاش کردند که با جوسازی و تهدید امام را مرعوب سازند. شایعه کردند که میخواهد احضاریه به در خانه ایشان برود. ایشان احضار بشود به دادگاه ومحاکمه گردد. حتی احضاریه فرستادند. پاسبان آمد دم در خانه امام، احضاریه داد. دیدند نه، تاثیر در امام نکرد. از راه اهانت وارد شدند. علیه امام شبنامه پخش کردند، اهانت کردند، جسارت کردند، فحاشی کردند، امام نه تنها پروا نکردند، بلکه آمدند در مسجد اعظم سخنرانی کردند. اگر شما مراجعه کنید به صحیفه امام، این سخنرانی امام موجود است میفرمایند: اگر به من اهانت میکنند اگر ورق پارههایی علیه من پخش میکنند چرا شما ناراحت میشوید مگر من از حضرت علی علیه السلام بالاتر هستم؟ مگر حضرت علی علیهالسلام را سالیان درازی در بالای منابر مورد اهانت قرار ندادند؟ به ایشان جسارت نکردند؟ ما در راه اسلام باید خودمان را آماده کنیم، برای پذیرفتن بسیاری از جسارتها و اهانتها و بعد دستشان را این طوری کردند که: این دست من باید در راه اسلام دستنبد بخورد. مگر من از حضرت امام موسیبن جعفر(علیه السلام) بالاتر هستم ، ما باید خودمان را برای زندان و تبعید آماده کنیم. البته این جریان نتوانست امام را وادار به عقبنشینی کند. مرحله بعدی سرکوب بود. به مدرسه فیضیه حمله کردند، مدرسه فیضیه را به آتش و خون کشیدند، شاید امام مرعوب شود که امام مرعوب نشد. بعد به خط موازی روی آوردند. خط موازی در جریان سیاسی این است که طرف می آید با یک تاکتیکی، همان شعارها، همان برنامههای رهبر مبارز را، رهبران مبارزه را، مردم مبارز را به ظاهر تایید میکند مطرح میکند اما در لابه لای آن سعی میکند که مسیر را منحرف کند و به انحراف بکشاند. ساواک خطبا و و عاظ را به دادگاه فرا خواند، عضوبه عضو گفت: حالا که میخواهید شما به اصطلاح خودتان مبارزه کنید، عیبی ندارد ما با شما همراهی میکنیم، اما به یک شرط که شما یک حد و حدودی قائل شوید. بیایید از سه موضوع حرف نزنید، ما دیگر به شما کاری نداریم. هر چه بگویید ما طرف شما نمی شویم. علیه شاه سخنی نگویید، علیه اسرائیل هم حرف نزنید، دائما به گوش مردم نخوانید اسلام در خطر است، اسلام در خطر است. اگر امام با آن بصیرت والایی که داشتند در آن مقطع مقابله نمیکردند و این جریان را افشا نمیکردند و خنثی نمیساختند، به ظاهر در منابر، در مساجد، از دولت انتقاد میشد، از گرانی، از تورم، از قانون شکنی، از نبودن مطبوعات آزاد، از نبودن انتخابات آزاد، فراوان حرف زده میشد، همه خوشحال بودند دارد مبارزه میشود اما اساس که ، دفاع از اسلام و مقابله با شخص شاه بود به عنوان امالفساد، مقابله با خطر صهیونیسم بود فراموش میشد. ببینید بصیرت اینجاست امام با بصیرت خودشان با هوشیاری خودشان در مقابل این جریان ایستادند و آن را رسوا و افشا کردند. در جای جای جریان مبارزه نهضت تا روزی که انقلاب به پیروزی رسید فراوان این گونه مسائل پیش آمد که بسیاری داشتند فریب میخوردند. آخرین مرحلهاش پیامی بود که شاه برای امام فرستاد در سال 1357،زمانی که امام هنوز به فرانسه هجرت نکرده بودند ، یکی از شخصیتهای روحانی تهران- که از دار دنیا رحلت کرده است - مقامات دربار با او تماس گرفته بودند که: شما این پیام شاه را به امام برسانید، اگر امام قبول کنند که شاه در پست خودشان بمانند شاه حاضر است هر قانونی را که امام بخواهند اجرا کند، هر قانونی را که ایشان بخواهند لغو کند. آن شخصیت هم یکی از علمای بزرگ که الان از مراجع محسوب میشود فرستاد به نجف. خود این عالم برایم تعریف کردکه: من وقتی رسیدم به عراق امام در کربلا بود. رفتم به کربلا و در محضر امام، این مسئله را بیان کردم و امام فرمود که این فریب است، او اگر این بار بر اوضاع مسلط شود و از این خطر برهد بلایی بر سر روحانیت و اسلام میآورد که دیگر کسی نتواند کمر راست کند. بعد از آن که جریان انقلاب اوج گرفت امام به پاریس هجرت کردند، شاه آمد پشت تلویزیون که پیام انقلاب شما را دریافت کردم قول می دهم که این خیانتها قانونشکنیها ، ظلمها تکرار نشود و به نفع مردم کارهایی صورت بگیرد. باز در این مرحله میبینیم حتی اساتید دانشگاه حتی آدمهایی مثل مهندس بازرگان تحت تاثیر قرار گرفتند فریب خوردند. مهندس بازرگان بلند شد آمد پاریس و در محضر امام عرض کرد: حالا که شاه تا حدی توبه کرده و پذیرفته، خوب است شما هم کوتاه بیایید و شاه را بگذارید که سلطنت کند نه حکومت و امام همان جواب را به ایشان دادند که اگر امروز ما به او مهلت دادیم او فردا وقتی بر اوضاع مسلط شد، خطر سقوط او از بین رفت، بلایی بر سر این ملت آورد که خون مردم را در شیشه کرد، چه کسی میخواهد جواب بدهد؟ چه اعتماد و اطمینانی شما دارید که او بعد از این ورطه خطرناکی که برای او پیش آمده باز به آن جریان گذشته برنگردد و آن جنایات را نکند. در جریان امروز هم میبینیم که همین بصیرت لازم است که ما بتوانیم در مقابل خطرها و لغزشهایی که برای نظام ما و اسلام ما و انقلاب ما پیش آمده بایستیم و مقابله کنیم. الان بزرگترین مسئلهای که دارد در کشور ما روی آن کار و زمزمه میشود مسئله آمریکا است. فراوان گفته میشود که چرا با آمریکا وارد مذاکره نمیشویم تا کی باید ما با آمریکا سر ناسازگاری داشته باشیم. بسیاری مشکلات کشور بر اثر عدم مذاکره با آمریکا است. خوب انتظار از اندیشمندان و صاحبنظران و مسئولان کشوری و روحانی این است که در طول این مدت یک بررسی همه جانبهای صورت میدادند که آمریکا از ایران چه میخواهد. ما اگر خواسته باشیم با آمریکا کنار بیاییم چه آوانسی باید بدهیم از چه موضوعی باید صرف نظر کنیم از چه اصلی باید بگذریم تا آمریکا از ما راضی بشود. آیا صرف اینکه یک رابطه معمولی برقرار کنیم کار تمام میشود آمریکا دست از سر ما بر میدارد؟ آیا به قول بعضیها اگر ما از مسئله فلسطین حمایت نکنیم از حزبالله لبنان حمایت نکنیم علیه رژیم صهیونیستی موضع نگیریم مشکل ما حل میشود ؟ آمریکا دست از سر ما بر میدارد یا نه مسئله اساسیتر از این حرفها است؟ امام امت با بصیرت که اوضاع تا 50 سال بعد را میدید سخنی دارند که کاملا نشاندهنده واقعیتی است که وجود دارد. امام میفرمایند که همه توطئه جهانخواران علیه ما از جنگ تحمیلی گرفته تا حصر اقتصادی و غیره برای این است که ما نگوییم اسلام جوابگوی جامعه است و حتما در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگیریم. ببینید دو نکته است یک بپذیریم که اسلام قوانین الهی احکام قرآنی پاسخگوی مشکلات جامعه نیست پس باید فرهنگ غرب ، اندیشه غرب ، اندیشه لیبرالیستی در جامعه ما حاکم شود تا آمریکا از ما راضی بشود. دوم در مسائل و اقدامات خودمان از آنها مجوز بگیریم. کارخانهای میخواهیم بسازیم ببینیم آیا آنها صلاح میدانند که ما این کارخانه را داشته باشیم یا نه؟ در امور تکنولوژی اگر میخواهیم کارهای برجستهای انجام بدهیم موشکی بسازیم، امکاناتی درست کنیم، آیا آنها موافق هستند یا نیستند؟ میتوانیم خودکفا باشیم یا نه؟ نظر آنها این است که در همه امور به آنها وابسته باشیم. تحقیقاتی که من انجام دادهام نظرم این است که آمریکا نخستین مسئلهای که دنبالش است که در ایران حاکم بشود اسلام آمریکایی است. اسلام آمریکایی یعنی چه ؟ یعنی یا اسلام ارتجاعی واپسگریانه مانند طالبان، القاعده، رژیم پلید سعودی ، این اسلام برای آمریکا خطرناک نیست. این اسلامی است که، ملتها را از این چنین اسلامی متنفر میکند. این اسلامی است که نمیتواند در جهان غرب نفوذ و پیشرفت داشته باشد. یا اسلام لیبرالیستی، همراه با تساهل و تسامح، همراه با بی اعتنایی به موازین اسلامی، همراه با بی بند و باری. آمریکا این را میخواهد. اگر در جامعه ما یک حکومتی خدای نخواسته بر سر کار آمد، مردم را تحت فشار قرار داد، زنها را درون صندوقخانهها فرستاد، اندیشههای ارتجاعی را حاکم کرد، قانونی وجود نداشت، آزادی وجود نداشت، در آن جامعه مثل عربستان سعودی خیلی خوب است این حکومت حکومتی است که حقوق بشر را از نظر آمریکا رعایت می کند، هیچ خطرو مشکلی هم ندارد. یا اینکه یک اسلامی لیبرالیستی، مثل مصر، همراه با فساد و فحشا و منکرات، فقط اسم دین وجود داشته باشد. این نخستین مسئلهای است که آمریکا میخواهد. اما اگر جامعه قرار باشد اسلام ناب محمدی - صلالله علیه وآله و سلم - حاکم بشود این خطرناک است. این همانی است که امام فرمود- اینها از جنگ تحمیلی تا حصر اقتصادی- برای این است که ما نگوییم اسلام پاسخگوی مشکلات جامعه است. ما بیاییم در مقابل آنها از یک چنین اسلامی صرف نظر کنیم. همان طور که قرآن میگوید: "ولن ترضی عنک الیهود و النصارا حتی تتبع ملتهم " اگر مکتب آنها را پذیرفتیم، اگر در مقابل اندیشههای لیبرالیستی آنها تسلیم شدیم، فبها، وگرنه با شما مبارزه میکنیم. نکته دومی که آمریکا دنبال آن است همانی است که امام فرمود، از آنها دستور بگیریم، از آنها مجوز بگیریم، که به عبارت دیگر تسلیم پذیری، ما اگر در مقابل آنها تسلیم شدیم، یعنی چه کار کردیم؟ همان کاری که عربستان سعودی میکند. امروز رژیم سعودی در منطقه هر گروهی هر جمعی هر جمعیتی هر سازمانی، هر حزبی، که بر خلاف سیاست آمریکا حرکت کند، بر خلاف منافع صهیونیستها حرکت کند، بودجه عربستان سعودی در اختیار سرکوب آنهاست. در لبنان باشد، در یمن باشد، در ایران باشد، در هر جای دنیا باشد. اگر ما چنین شدیم در مقابل آمریکا تسلیم شدیم، بعنوان سربازان پیاده نظام آمریکا، هر گروهی برای آمریکا خطرناک شدند، هر کشوری برای آمریکا خطرآفرین شد، با آن مقابله کنیم، پول بدهیم، بودجه بدهیم، با آن مبارزه کنیم حالا این خیلی خوب است، این مسئله نخستی است که از ما میخواهند. دوم ایجاد موانع برای آزادیخواهان اگر بودجه نداریم، پول نقد نداریم که علیه آزادیخواهان به کار بگیریم، لااقل موانع ایجاد کنیم مثل رژیم مصر، مردم غزه از گرسنگی بمیرند، از بی دارویی تلف بشوند، اما او دست روی دست بگذارد، نه تنها دارو نرساند، غذا نرساند، موانع ایجاد کند. با آمریکا در منطقه هم صدا باشیم. در سازمان ملل در مجامع عمومی هر جا که آمریکا بخواهد رای بدهد ما دست بسته به نفع آمریکا رای بدهیم. کاری که رژیم سعودی میکند این خیلی خوب است. همکاری با سازمان سیا، با موساد، برای سرکوب آزادیخواهان برای سرکوب دولتهای آزادیخواه، مبعوث ملت. شما فکر نکنید رژیم سعودی امروز در جهت منافع آمریکا و اسرائیل حرکت می کند. اسناد ساواک که در اختیار من است و بخشی از آن منتشر شده، میبینیم که در سالهای دهه پنجاه، ساواک ایران، به اصطلاح سازمان امنیتی سعودی، با دستگاه موساد مرتب جلسه داشتهاند گاهی در ایران، گاهی در عربستان، گاهی در فلسطین اشغالی، در جهت مقابله با دولتهای آزادیخواه منطقه و حرکتهای آزادی خواهانه ملتها با هم تبادل نظر میکردند همکاری میکردند ، همان کاری که امروزه رژیم سعودی دارد انجام میدهد. اندیشمندان ما را دانشمندان ما را، که برای عمره به آن کشور میروند دستگیر میکند و تسلیم آمریکا میکند. رژیم سعودی، اصولا رژیمی است که ساخته شده به وجود آمده که اولا، آبروی اسلام را ببرد به نام اسلام ، اسلام را در هم بشکند. دوم اینکه، در خدمت آمریکا باشد و منافع آمریکا را در منطقه پاس بدارد. نکته دیگری که آمریکا میخواهد، که اگر ما می خواهیم با آمریکا کنار بیاییم باید حتما آن را حل کنیم مسئله اصل ولایت فقیه است. ولی فقیه، مقام ولایت عظمی بزرگترین خطر برای منافع غرب است و برای رژیم صهیونیستی . ما اگر می خواهیم با آمریکا کنار بیاییم باید این مسئله را حل کنیم این را باید بپذیریم که ولی فقیه یک مقامی نیست که حرف او برای مردم قداست داشته باشد. مردم نباید یک چنین رهبری داشته باشند که اگر احساس خطر کرد با یک کلمه آنها را به حرکت دربیاورد و "کمپانی رژی " را با شکست مواجه سازد مسئله مال دیروز و امروز نیست از آن زمانی که حکم تاریخی میرزای شیرازی اعلی الله مقامه صادر شد و تنباکو تحریم شد، به فکر افتادند که مسئله ولایت را برای همیشه حل کنند. آن طوری که نقل میکنند وقتی که، بعضی از مقامات روحانی ایران به حضور میرزای بزرگ رفتند و نقش آن حکم تاریخی ایشان در تحریم تنباکو را برای درهم شکستن سیاست انگلستان و "کمپانی رژی " بیان کردند آن مرحوم اشکش جاری شد. فرمود: تا امروز نمیدانستند نقش مرجعیت و ولی فقیه در جامعه چقدر است امروز که فهمیدند خدا می داند که چه مصیبتهایی برای مقام مرجعیت به وجود بیاورند. ولی الحمدلله نتوانستند. درست است که در یک مقطعی کاری کردند که مرجعیت در جامعه اسلامی منزوی بود، نمیتوانست نقش درستی ایجاد کند و اجرا کند، اما در عین حال دیدیم که بحمدالله، به برکت همین مسئله ولایت چه تحول عظیمی در جامعه به وجود آمد که انقلاب اسلامی از ارمغان آن و ثمره آن مسئله است. امروز تمام تلاششان این است که مسئله ولایت را و مقام رهبری را زیر سئوال ببرند. این همه توطئهها و بمباران تبلیغاتی که علیه مقام معظم رهبری صورت میگیرد برای همین است که از این موضوع احساس خطر کردند. آمریکا روزی از ما راضی میشود و حاضر میشود که ما را به عنوان یک ملت حقیر ذلیل دست چندمی بپذیرد که در این کشور اصلی به نام اصل ولایت فقیه مفهوم نداشته باشد. ما در مقابل این جریان، تسلیم شده باشیم. و جالب اینجاست که در این توطئه، برخی از روشنفکران، برخی از کسانی که ادعای ایرانی بودن میکنند، ادعای دانشمند بودن میکنند، همراه هستند. یادتان هست چند سال قبل یکی از کسانی که در این زمینه- در حقیقت دین فروشی است که به نام دین لطمه میزند- گفت: که وحدت حوزه و دانشگاه وقتی تحقق پیدا میکند که علما و روحانیون بپذیرند که در میان آنها فقیهی که حرفش قداست داشته باشد وجود ندارد، باید بپذیرند که فقیه جامعالشرایط و اصولا فقها حرفشان با دیگران فرقی نمیکند. اگر این را بپذیرند، آن وقت میشود از وحدت حوزه و دانشگاه سخن گفت. ببینید چقدر زیرکانه نقشه آمریکا را می خواهد به اجرا دربیاورد و مسئله اصل ولایت فقیه را به گونهای در جامعه حل کند که به اصطلاح حرف و سخن و فرمان و احکام حکومتی ولی فقیه مفهوم و ارزشی نداشته باشد، قداستی نداشته باشد. مسئله دیگری که آمریکا دنبال آن است ایجاد تفرقه است. اتحاد اسلامی، وحدت اسلامی، خطر بزرگی برای جهانخواران است. این که میبینید امروز رژیم سعودی، رژیم دست نشانده مصر و دیگر رژیمهای دست نشانده و خودباخته و شرف فروخته منطقه در جهت ایجاد اختلاف دائما دارند سمپاشی میکنند ، جوسازی میکنند ،تهمت میزنند شیعیان را زیر سئوال میبرند برای همین است که اتحاد اسلامی به وجود نیاید، ملتهای مسلمان با هم همراه ، همدست و هم صف نباشند. اتحاد اسلامی بزرگترین خطر برای آنهاست. این جاست که میبینیم، مسئله ایرانیت مطرح میشود. به جای جمهوری اسلامی، جمهوری ایرانی مطرح میشود. همین کاری که در جنگ اول جهانی کردند. در جنگ اول جهانی بعد از آنی که 500 سال با جنگهای صلیبی نتوانستند بر منطقه اسلامی بر سرزمین پهناور اسلامی دست پیدا کنند، رو آوردند به ایجاد تفرقه ، پان ایرانیسم، پان ترکیسم، پان عربیسم، ملتها را از هم جدا کردند در مقابل هم قرار دادند . در همان مقطعی که استعمار انگلیس و دیگر جهانخواران به کشور پهناور اسلامی حمله کرده بودند، می بینیم در دولت عثمانی گروهی تحت عنوان پان عربیسم پرچم استقلال بلند کردند که ما عربها نباید زیر یوغ ترکها باشیم، ما باید استقلال داشته باشیم و از پشت خنجر وارد کردند و جهان اسلام را از هم پاشاندند و آن تجزیه عظیم را به وجود آوردند. الان هم دنبال همان هستند. اندیشه ناسیونالیستی باید در ایران حاکم باشد- دیدند نتیجه شیرین اندیشه ناسیونالیستی را برای استعمارگران- استعمارگران با همان اندیشه های پان ایرانیسم ، پان ترکیسم ، پان عربیسم جامعه اسلامی و منطقه اسلامی را به روز سیاه نشاندند این همه مصیبتهایی که بر سر کشورهای اسلامی آمد ، در جنگ اول جهانی بود که توانستند با این اندیشههای نژادپرستانه و ناسیونالیستی کشورهای اسلامی را این گونه از هم دور کنند و از هم جدا سازند و این مشکلات را به وجود آورند. الان دنبال همین هستند. آنها میخواهند ما مثل حیوانات زندگی کنیم. به همان نحوی که - معذرت می خواهم این تعبیر را میگویم- حیوان وقتی سرش تو آخورشه داره آب و علفش رو می خوره سر بلند میکنه می بینه که هم نوعش را گوسفند دیگرش را به مسلخ بردند سرش را بریدهاند به آن منظره نگاه میکند اما کار خودش را میکند علف خودش را میخورد. ما کاری به لبنان نداشته باشیم کاری به فلسطین نداشته باشیم. کاری به کشورهای عربی نداشته باشیم. حتی کاری به خودمان نداشته باشیم اگر آذربایجان را تحت فشار قرار دادند تا از ایران جدا کنند، به من چه من باید فعلا زندگی خودم را بکنم. اگر خوزستان مورد حمله قرار گرفت، تحت فشار قرار گرفت، مشکلی نداریم من باید زندگی خودم را بکنم. این مسئله ای است که اینها دنبالش هستند، که به طور کلی جهان اسلام را از هم جدا سازند. رشد و آگاهی تودهها بزرگترین خطر برای استکبار جهانی است. آنها دنبال پیشگیری این رشد هستند. از یک ملت رشدیافته میترسند از یک ملت استقلالطلب وحشت دارند از یک ملت آزاد منش به شدت میترسند. این که می بینیم آمریکا در هر کشوری که قدم میگذارد دنبال تصویب کاپیتولاسیون است و سعی میکند کاپیتولاسیون را به آن کشور تحمیل کند برای همین است که دریافته است یک ملت زنده زیر بار نقشهها و توطئههای اسارتبارشان نخواهند رفت. ملتها باید حقیر باشند و ضعیف باشند تا آمریکا بتواند بر آنها بتازد و دار و ندارشان را به یغما ببرد. آمریکا احساس میکند در کشورهایی که دولتی مبعوث ملت باشد، ملتی آگاه و رشد یافته در آن کشور حاکم باشند، او نمیتوانند بر آن کشور چنگ بیندازد. لذا شما نگاه کنید در هر کشوری که یک دولتی مبعوث ملت است آمریکا با آن سر جنگ دارد و دائما علیه آن توطئه میکند. اما بر عکس یک کشوری که یک دیکتاتور خون آشام حاکم است خون مردم را در شیشه کرده، نفسها را بریده، و قلمها را شکسته آزادی در آن کشور وجود ندارد رشد وجود ندارد آگاهی وجود ندارد آن کشور برای آمریکا نور چشمی است و برایش ارزشمند. پیشگیری از خودکفایی و استقلال ملتها، برای آمریکا خیلی حساس و مهم است، که نگذارد ملتها روی پای خودشان بایستند، استقلال داشته باشند، خودکفا باشند. احتیاج نداشته باشند. آمریکا ملتی را میخواهد که دست گدایی به سوی او دراز کنند و دائما گدای در خانه او باشند تا بتواند بر آن کشورها بتازد. به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی، از خواستههای آمریکا است. آنها چیزهایی است که دائما دنبالش هستند. خب ما آیا باید با چنین شرایطی با آمریکا واردمذاکره بشویم و کنار بیاییم؟ اما نکته اینجاست که این بحث را در چنین جمع محدود با برادرانی که خود آگاه به این مسائل هستند بیشتر از من آگاهی دارند نمیتواند مشکلی را حل کند. امروز میبینیم که در سطح کشور در میان نسل جوان، در میان دانشگاهها، این فکر را به وجود آوردهاند چرا با آمریکا وارد مذاکره نمی شویم چرا همراهی نمیکنیم، چرا دائما می خواهیم سر جنگ داشته باشیم. اولا این ما نیستیم که با آنها سر جنگ داریم آنها هستند که با ما سر جنگ دارند، ثانیا این مسئله باید برای ملت ما و نسل جوان ما روشن شود که آمریکا چه میخواهد. این احتیاج دارد به سمینار، گردهماییها، همایشها تا موضوع به درستی روشن شود. همین که ما فقط ما با آمریکا مذاکره نمیکنیم ما با آمریکا وارد بحث نمیشویم و آمریکا دشمن ماست، این کافی نیست . آنها با شدت به صحنه آمدهاند این فتنهگری ها و بازیگریهایی که به وجود آوردهاند دنبال همین قضیه است. دنبال این هستند که اندیشه ناسیونالیستی را به کشور در مقابل اسلام حاکم کنند، به وجود بیاورند. دنبال این هستند که ما را نسبت به سرنوشت فلسطین نسبت به سرنوشت برادران و خواهران مسلمان بی تفاوت سازند. و این ها نیاز دارد که ما در مقابل فکر اساسی بکنیم فکر علمی بکنیم. شما ببنید وقتی که در یک کشوری یک حادثهای رخ میدهد یک بیماری میآید بلافاصله شورای پزشکی تشکیل میشود و برای راه علاج و راه درمان فکر اساسی میشود. با کم و زیاد سی سال است همه ما از هجوم فرهنگی سخن میگوییم، اما یک سمینار محدودی ، بر گزار نشده است در این کشور که حالا که یک چنین خطری وجود دارد . تهاجم فرهنگی است ، هجوم فرهنگی است ما باید چکار کنیم؟ راه علاجش چیست راه مقابله با آن چیست؟ لذا این خیلی تاسف آور است ما اگر میتوانستیم همان بصیرتی را که مقام معظم رهبر توصیه میکنند و روی آن تاکید دارند، این را به وجود می آوردیم در میان خودیها در میان خواص در میان عوام در میان همه نیروهای ملی و مردمی میتوانستیم که این اندیشه را به وجود بیاوریم بصیرت ببخشیم این مشکلات ما این قدر عمیق و حاد نمی شد. متاسفانه در این زمینه درست کار نشد به افراد بصیرت نبخشیدیم خیلی از ماها خودمان بصیرت درستی نداشتیم، در نتیجه کار به این جا کشیده شد. الان هم همان راهی که مقام معظم رهبری تعیین کردند بهترین راه است. ایجاد بصیرت. ایجاد بصیرت هم با یک سخنرانی و با یک تشکیل یک جمعیت و گروه و جمعی در لحظه و ساعت خاص نمیتواند مشکلی را حل کند. احتیاج به این دارد که صاحب نظران جامعهشناسان اهل فن اهل نظر با هم بنشینند تبادل نظر بکنند، راههایی را برای بصیرتبخشیدن به مردم و نسل جوان بیابند و در مقابل این توطئههایی که دشمن بیست سال روی موضوع کار کرد تا کار را به این جا رساند، فکر اساسی بکنند، وگرنه با مشکلات بیشتری مواجه خواهند بود. درست است که این مشکلات نمیتواند به انقلاب ما آسیبی برساند انقلاب ما ریشه دار تر از آن است که با این گونه توطئه ها و ترفندهای شیطانی آسیب ببیند، اما در عین حال بالاخره مشکل به وجود میآورد و ما اگر نتوانیم به جامعه به درستی بصیرت ببخشیم مسلما در آینده با توطئههای بیشتری مواجه خواهیم بود .. همه شما را به خدای بزرگ میسپارم و امیدوارم که برای عاقبت به خیری همه ما دعا کنید که واقعا مسئله عاقبت به خیری بسیار حساس و مهم است و همه ما در معرض خطر هستیم. همه شما را به خداوند بزرگ میسپارم و التماس دعا دارم. والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته .
منبع:خبرگزاری فارس
/ج