عالم ربانی
درآمد
ايشان به گرمي ما را در بيت خود پذيرفتند واز شهيد محراب سخن ها گفتند وبدين گونه ياد آن بزرگ مرد را گرامي داشتند.
حاج آقا بفرماييد از هر جايي که صلاح مي دانيد درخصوص شهيد محراب آيت الله اشرفي اصفهاني وآشنايي تان با آن بزرگوار براي مان صحبت کنيد.
بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين وصل الله علي سيدنا ونبينا محمد وآله الطاهرين ولعنت الله علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين. عرض کنم که مرحوم آيت الله آقاي شيخ عطاء الله اشرفي اصفهاني- رضوان الله تعالي عليه-از بزرگان حوزه بودند واگر از جهت سني بخواهيم حساب کنيم، تقريباً هم سن حضرت امام - رضوان الله تعالي عليه-بودند يا چه بسا بيش تر. وقتي که من در قم طلبه شدم، ايشان سن شان بالابود. پيرمرد محترمي بودند که خاطرم هست درمدرسه فيضيه، درحجره اي که مربوط به اصفهاني ها بودند وحجره شان رو به قبله بود، ايشان بودند وبرخي ديگر،که الان من درست درخاطرم نيست که آن ها چه کساني بودند. البته بنده از نظر سني با ايشان هم سن نبودم که رابطه شخصي داشته باشيم. ولي ازباب اين که اين بزرگوار از علمايي بود که درصحنه بود وهمه اورا مي شناختند، آدمي بود که به زهد وتقوا معروف بود وجزء خوبان حوزه به حساب مي آمد. از نظر اخلاقي هم سرمشقي براي روحانيت هم سن و خصوصاً سنين پايين تر از خودشان بودند. آدم بسيار شريف وارزنده اي بودواين که عرض مي کنم، مربوط به اوايل طلبگي من است، شايد درسال 1334، آن وقت ها بود.يعني زمان مرحوم آيت الله بروجردي که مرحوم حاج آقا عطاء از شاگردان شان بودند. مرحوم آيت الله بروجردي درکرمانشاه حوزه علميه اي تأسيس کردند که مدرسه بزرگي بود ومن خود آن مدرسه را از نزديک ديده ام.
آن جا تحصيل مي کرديد؟
بنده اهل قم هستم وآن مقداري که توفيق پيدا کردم، براي درس خواندن، در قم بود، من از تقريباً سال 1333 درشهر قم مشغول به تحصيل شدم و به تحصيل ادامه دادم تا به درس خارج رسيدم که موفق شدم درس حضرت امام- رضوان الله تعالي عليه- را شرکت کنم و در محضر ايشان از جهت فقه واصول بوديم. کما اين که از جهت تفسير و فلسفه درس مرحوم علامه- رضوان الله تعالي عليه -شرکت مي کردم وشرکت در درس حضرت امام(ره) را ادامه دادم، يعني استاد به نام و مورد توجه من در فقه و اصول ايشان بود تا سال 1342 ودرهمان سال که ماجراي حمله به مدرسه فيضيه از طرف رژيم ستم شاهي پيش آمد، حضرت امام (ره) درخرداد ماه که با عاشورا منطبق بود، تقريباً دوازدهم خرداد يا سيزدهم خرداد، ايشان در مدرسه فيضيه سخنراني داشتند که من هم حضورداشتم وبعد هم حضرت امام (ره) در پانزده خرداد که دو، سه روز بعد از سخنراني ايشان بود، دستگير ودرتهران زنداني شدند ودو ماه بعد ايشان را آزاد کردند، ولي باز زير نظر بودند ودر همين سال 1342 من براي مسافرت به نجف اشرف رفتم؛ هم براي زيارت وهم براي ادامه تحصيل. امام، آن زمان درقم بودند وبعد که آزاد شدند. آمدند به قم، که اين شايد درتاريخ بهار 1343 بود، من هم آن زمان نجف بودم وامام بعد از اين که قم آمدند، مجدداً دستگيرشدند وهمراه مرحوم حاج آقا مصطفي خميني به ترکيه تبعيدشان کردند. بعد از دو، سه سالي که آن جا ماندند، به نجف تبعيد شدند وحضرت امام(ره) تاسال 1356 درنجف
بودند.اين طور نبود که من براي تحصيل به کرمانشاه بروم، ولي به خاطر اين که اين ايام،بين سال 1343 تا 1349، که آخرين سفر من بود، مکرر به کرمانشاه مي رفتيم وگاهي در آن جا يک توقفي داشتيم.
هربار، چند وقت درآن جان مي مانديد؟
رسم ايشان بود که به همه شهرها روحاني بفرستند،يا فقط در خصوص کرمانشاه اين کار را کردند؟
لطفاً آن مسائل را براي ما بازگو کنيد.
شيخ عبدالرحمان با شيخ عبدالجواد جبل العاملي چه نسبتي داشتند؟
آن چه من درخصوص حاج آقا عطاـء اشرفي اصفهاني تأکيد مي کنم، معروف بودن ايشان به زهد وتقواست که واقعاً نمونه بارزي از اسلام مجسم بودند. حرکات وسکنات ايشان براي طلاب وفضلا درس بي توجهي به دنيا وتوجه به خدا بود، اين مطلبي بود که درذهن من بود ايشان بزرگ بودند که من توانستم در درس ايشان شرکت کنم.
به نظرتان اين مقام زهد وتقواي ايشان که از آن صحبت فرموديد، چگونه به دست آمده است؟
درمباحث، مقامي داريم به نام مقام عمل بعد از علم، يعني علمايي که وظيفه ترويج علم را دارند وفرموده «زکات العلم نشر» را به جاي مي آورند، بعداً به جايي مي رسند که با رفتارهاي شان اين علم را نشر مي دهند. يعني همين طور که شما فرموديد شهيد اشرفي اصفهاني با عمل هم به نوعي به اطرافيان درس مي دادند، همين مقام عمل را که بعد از علم است ومخصوص علماست. ايشان به خوبي اجرا مي کردند.
ببينيد،اين مساله درس آموختن به ديگران از راه عمل، مربوط به علم نيست، بلکه مربوط به فرا گرفتن احکام ديني، چه واجبات ، چه مستحبات، چه حرام ها وچه مکروهات است. ولو اين که انسان سواد زيادي نداشته باشد، ولي وقتي که فهميد خدا نماز را واجب کرده وهيچ وقت نمازش ترک نشد ونماز اول وقت را بسيار با فضيلت دانست آن را به تأخير نيانداخت، نبايد دروغ بگويد، روزه را بايد بگيرد، نبايد بي خودي روزه خورده شود، دروغ هيچ وقت نگويد. غيبت هيچ وقت نکند.يعني فهميد که غيبت حرام است، نبايد غيبت بکند. فرض کنيد که درخصوص مستحبات، وقتي ايشان درقم زندگي مي کرد، نسبت به حرم حضرت معصومه(س) بي اعتنا نبود ومرتب مشرف مي شد. غسل جمعه را مرتب انجام مي داد، مکروهات را هيچ وقت انجام نداد. اين است که ما تعبير مي کنيم که ايشان يک اسلام مجسم است. يعني کانه يک جسمي است که گويا اسلام است. يعني وقتي آدم اين طور شدوبه اين جا رسيد، با عملش به مردم مي فهماند که انسان بايد اين طور باشد. درمقابل، اگر زندگي اش درسعه نبود وبه اندازه نان وپنيري که بخورد بود، به همان اکتفا مي کرد. فرض کنيد که مثلا برود و پول از هر جا وبه هرطريقي که شد دربياورد، اين طور نبود.خدا مي خواهد که انسان بهره اي از دنيا داشته باشد، اما نه اين که براي توسعه زندگي دين، ودرسش را رها کند، براي اين که مثلاً مي خواهد به قدر کافي بخوابد وهيچ وقت نماز صبح را اول وقت نخواند. شهيد، هميشه دراول صبح پا مي شد وآخر شب هم نوافل را به جا مي آورد .مطالعه مي کرد، مستحبات را به جاي مي آورد، نافله صبح مي خواند، يازده رکعت نافله شب وسه رکعت وتر آن ها را انجام مي داد. وقتي ديدند اين آدم اين طوري است، طوري نيست که براي ريا باشد. وقتي من آدمي بودم که آن چنان که خدا گفته، واجبات ومستحبات را انجام دادم، با عمل خودم به همه کساني که مرا مي شناسند مي فهمانم که اين طور هم مي توان زندگي کرد. اين است که با اين کار خودم، مردم را دعوت مي کنم که انساني کامل باشند وطبعاً حجتي خواهم بود بر ديگران. ائمه معصومين(س) اين طور بودند. حالا درست است که همه مسائل ديني را هم مي دانستند.اما درمقام عمل هم کار خلاف يا حرام ابداً مرتکب نمي شدند. اين که واجبي را ترک بکنند امکان نداشت ودنيا را هم، به اندازه اي که نياز داشتند، دنبال
مي کردند.اما اگر نمي شد، براي شان مهم نبود.اين درس عملي اين است که مخصوص آن عالم درجه يک هم نيست،بلکه کسي که اسلام را ابتلاء به آن داشته باشد، ولو يک مقلدي باشد که احکام را از روي رساله توضيح المسائل به دست آورده باشد، اين درس عملي دادن است.اين،عالم بودن نيست،آن که زکات علم نشد.اصل آن،اين است که وقتي انسان چيزي ياد گرفت،فقط اين طورنباشد که خودم بلدم وکار به هيچ کس نداشته باشم. نه، آن چه مي دانم بايد به ديگران بياموزد وآن را هم نشردهد ومنتشر کند .اين ،البته مربوط به علما هست.عالم فقط کسي نيست که چيزي را مي داند،بلکه بايد خودش عمل هم بکند.و اگر علم بدون عمل باشد،العالم بلاعمل،مثل زنبوري است که بدون عسل باشد وبه درد نمي خورد.انسان بايد چيزي ياد بگيرد.سفارش شده است درقرآن کريم،درروايت،که انسان بايد بياموزد ووقتي هم در قرآن شريف فرموده است که ازهرگروه ازمؤمنين، بايد چند نفر فرستاده شوند به جايي که علم دين درآن جا گفته مي شود تا خودشان ياد بگيرند وبعد از اين که ياد گرفتند برگردند به سمت مردم، خودشان که درمحل شان بودند وبترسانند آن ها را از موافقت نکردن با دستورخدا يا بياموزند به افراد ديگري که قصد دارند سوادي پيدا بکنند.اين کارها جزو وظايف علماست.هم عمل کردن به دين وهم آموختن آن چه دانسته اند به ديگران. اين را اگرعالم عمل نکند، کار بدي کرده وآدم کمبود داري بوده است واگر هم آموزش ندهد،فقط انسان ياد مي گيرد گوشه اي بنشيند،واين کارنشد،بلکه قاعده اين است که انسان چيزي را بياموزد.هم به ديگران علمش را آموزش بدهد وهم در مقابل،به آن چه آموخته،عمل بکند تا مورد عنايت خداوند تبارک وتعالي وتوجه حضرت ولي عصر(عج) قرار بگيرد.
فرموديد که با همه تنگدستي وساده زيستي اي که شهيد محراب داشتند،خيلي مهمان نوازبودند.
يک عالم بزرگواري،يک انسان شايسته اي که همه مردم او را به خوبي مي شناختند ومي شناسند يا جمعي ازمردم او را مي شناسند يا جمعي ازمردم او را مي شناسند. وقتي آن دستگاهي که طاغوتي بود وفقط به فکردنيا بود وبراي خدا حساب باز نمي کرد ايشان را به شهادت برساند،هرکس که چنين شخصي را بشناسد و زندگي قبلش را که همه آن توجه به اسلام وخدا بود بداند، نحوه درگير شدن نظام طاغوتي با ايشان را هم بداند،پيداست که نسبت به از دست رفتن چنين بزرگواراني ناراحت بشود ونسبت به آن رژيم يا شخصي که اورا به شهادت رسانده نفرت به دل بگيرد.طبعاً اين اثر را هم دارد که وقتي انسان شايسته اي باشد که همه کارهاي اوبراي خدا باشد، مردمي که اطلاع دارند،درس مي گيرند که دنيا همين است.و چقدرخوب است که انسان وظايفي را که خداوند دستور فرموده، چه مستحب وچه واجب،مراقب باشد ونبايد به خاطرمشکلي که درعمل به وظيفه پيش مي آيد ،کوتاهي کند.اين ها،همه اين تاثير را دارد درمثل ،حاج آقا عطاء اشرفي اصفهاني ،پيرمردي که هشتاد و چند سال سن داشتند،هيچ به اين فکر نمي کرد که بايد حرفي بزنم تا عوامل شاه وآمريکا از من نگران نباشند.نفس حضوراين ها، درس است براي مردم و اين که براي خدا درمقابل خلاف کاري هاي آن ها بايستد و نهي از منکرکند وآن کسي را که با آن ها مبارزه مي کند وهمه علمايي که با اين ها مبارزه مي کنند،هنگام با اين ها باشد، اين ها براي مردم درس است ووقتي ببينند يک چنين کسي به شهادت رسيد،جزاين که نسبت به انساني که درانجام وظايف الهي کوشا باشد،توجه پيدا مي کنند وقهراً مثل مرحوم حاج آقا عطاء اشرفي اصفهاني، که هم کرمانشاهيان وهم حوزه قم ايشان را به خوبي مي شناختند وهم طبعاً علماي اصفهان وخود اصفهان وشهرهاي اطراف اصفهان ايشان را دوست داشتند وچنين شخصي وقتي مقاومت کند وشهيد شود،همه مردمي که خدا و پيغمبر را قبول دارند، براي شان درسي مي شود که بايد درعمل به وظيفه کوشا باشند وتاثيرگذاراست برديگراني که باقي مي مانند.اگر نگوييم درحد مرحوم حاج آقا عطاء، ولي کساني که به سمت خدا وپيامبربيايند وبيش ترکوشا باشند،درست مي شود مثل حضرت امام(ره) امام با اين که کسي او را به شهادت نرساند، ولي آدمي بود که همه چيز خودش را براي اسلام گذاشت ودرمقابل هيچ کس، خم به ابرو نياورد.گفت هرچه شد مهم نيست مرحوم حاج آقا مصطفي به شهادت رسيد يا درآن سن از دنيا رفت ايشان مي فرمايند که لطف خفي خداست و واقعاً هم شهادت مرحوم حاج آقا مصطفي باعث شد که درايران، مجدداً حضرت امام ونام حضرت امام ومبارزه با طاغوت به تبع حضرت امام دوباره شکل بگيرد .مرحوم آقاي مدني درهمدان بود ودر زمان مبارزات، همدان را به مبارزه واداشت ودرعين حال پس از شهادت قاضي طباطبايي ، حضرت امام، مرحوم آيت الله مدني را به عنوان امام جمعه فرستادند به تبريز وتا زماني که در آن جا بود،همه را راه مي انداخت تا کمک به انقلاب بکنند.
و آيت الله مدني درمحراب نماز جمعه تبريز شهيد شدند.
شهيد اشرفي اصفهاني که عالم بودند وعامل عالم،آخرين نقش و وظيفه الهي خودشان را با شهادت اجرا کردند، چون منتظرشهادت بودند.
شهادت درحال عمل به وظيفه و نه شهادت در هنگام يک گوشه نشستن.او مرد کاربود، آدم عالم عامل بود،عالم بود،وظيفه را مي دانست،عمل هم مي کرد، در اين راه هم به شهادت رسيد.خوشا به حال ايشان؛ رضوان الله تعالي عليه.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
/ج