وکيل تام الاختيار امام راحل(2)

از کارهاي انقلابي يکي اين که آقاي اشرفي اصفهاني درکرمانشاه سخنراني مي کردند، وساواک هم چند بارايشان را دستگير و زنداني کرد. شهيد،چهره اي کاملاً شناخته شده بود و دستگاه هم مي دانست که ايشان است که آن استان را تحت کفايت دارد وکارهاي انقلابي توسط ايشان انجام مي شود.
پنجشنبه، 1 ارديبهشت 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وکيل تام الاختيار امام راحل(2)

وکيل تام الاختيار امام راحل(2)
وکيل تام الاختيار امام راحل(2)


 





 
گفتگو با حجت الاسلام حيدر علي جلالي خميني

شما خاطره اي از فعاليت هاي انقلابي شهيد محراب درقبل از انقلاب به ياد داريد؟
 

از کارهاي انقلابي يکي اين که آقاي اشرفي اصفهاني درکرمانشاه سخنراني مي کردند، وساواک هم چند بارايشان را دستگير و زنداني کرد. شهيد،چهره اي کاملاً شناخته شده بود و دستگاه هم مي دانست که ايشان است که آن استان را تحت کفايت دارد وکارهاي انقلابي توسط ايشان انجام مي شود.

شما به غير از فاميل ازحضور گاه وبي گاه در منزل شهيد محراب،ديگر از چه طريقي با ايشان ارتباط داشتيد؟
 

زماني که درحوزه طلبه بودم،ايشان به حجره ما مي آمدند ومي نشستند. ماهم هميشه دوست داشتيم ايشان را ببينيم وخيلي به شان علاقه داشتيم، آدم ساده اي بود، مي آمد، سلام مي کرد وخيلي با اخلاق، خليق، متواضع ، با شخصيت ومجتهد بود. خب، آقاي اشرفي اصفهاني ، در سن چهل سالگي مجتهد بودومدرک اجتهادش را از آيت الله العظمي خوانساري بزرگ گرفته بود وکم پيش مي آمد که يک چنين شخصيتي بيايد با طلبه ها بنشيند وبا آن ها خودماني باشد.
اين طور نبود که بگويند من مجتهدم يا از طرف آقاي بروجردي ممتحنم واصلاً دراين فکرها نبودند.خيلي در زندگي ساده بودند.من کم تر اهل علمي را ديده ام که زندگي اش شبيه به حضرت امام، از نظر سادگي، باشد سادگي لباس شان، سادگي خوراک شان، اين که در حجره مثل يک طلبه، غذاي هاي ساده مي خوردند؛غذاهاي ساده طلبگي؛ خيلي با قناعت.يار وفادار امام- حضرت آقاي اشرفي- نيز دقيقاً سادگي را داشتند.

شمابا آقازاده هاي شهيد، هم ارتباط داشتيد؟
 

با حاج آقا حسين آقا ودکتر محمد اشرفي اصفهاني آشنا و رفيقيم و رفت وآمد هم داريم.

آن زمان هم با آن ها رفيق بوديد؟
 

آن موقع هم بله وخيلي هم رفيق بوديم،ولي بعد ازشهادت ايشان،حاج حسين آقا درنارمک به جلسه روحانيت منطقه مي آمد. ايشان ساکن نارمک بود والان هم هست وامامت يکي ازمساجد نارمک را برعهده دارد.

ازفعاليت هاي شهيد دردوران باشکوه انقلاب ودفاع مقدس چه چيزهايي را به خاطر داريد؟
 

انقلاب که شد ايشان از طرف امام به امامت جمعه کرمانشاه منصوب شدند ووکالت تام امام را هم داشتند .جنگ هم که شروع شد، ايشان مرتب در جبهه وپشت جبهه حضور داشتند وبا امام نيز ملاقات مي کردند.

شما بعد از انقلاب هم با ايشان ارتباطي داشتيد؟
 

بعدازانقلاب هم، باز از طريق همين فاميل شان ارتباط داشتيم، يعني اين جا جايي بود که مي رفتيم، چند ساعتي ملاقات شان مي کرديم وبا هم شام مي خورديم وبه ايشان خيلي علاقه داشتيم وآن مرحوم هم خيلي به ما لطف داشتند؛ از اين نظر که من حتماً به ديدن شان بروم ودرشام شرکت کنم.به خصوص فاميل شان را مي فرستادند که دوست دارم آقاي جلالي را ببينم ومي نشستيم راجع به انقلاب وامام ومسائل روز صحبت مي کرديم.

داشتيد به جنگ ونقش ايشان دردوران دفاع مقدس اشاره کرديد.
 

دردوران جنگ،انصافاً يکي ازکساني که بسيار سهم بسزايي دارد که واقعاً جنگ را پيش برد،ايشان بود،ازچند جهت ايشان دراين سمت برازندگي داشت.يکي مساله سخنراني هاي ايشان درکرمانشاه بود ودعوت مردم به جبهه و جنگ که خيلي اثر داشت ومن کم ترديده ام مجتهدي اين طور توجه مردم را جلب کرده باشد؛کسي که نماينده آيت الله بروجردي بوده است وحالا بيايد اين طورمردم را دعوت به جبهه کند.رساندن کمک هاي مردم دور و نزديک از استان کرمانشاه، فرستادن جوان ها ومردم به جبهه،واقعاً خيلي کارهاي مؤثري بود. اين منافقين ومعاندين،خيلي قشنگ انگشت گذاري مي کردند، يعني مي دانستند چه کساني مؤثرند.مثلاً اين شهداي محراب، خيلي موقعيت هاي خاصي درکمک به جبهه وکمک به امام و کمک به انقلاب داشتند،لذا اين ها را هدف قرارمي دادند.
جالب اين که همواره مرور شخصيت ها وحتي نگاه کردن به عکس آن بزرگواران که همگي آن ها پيرمرد وهم سن وسال با حضرت امام (ره) بودند، انسان را به ياد سلمان وابوذرومقداد يعني ياران نزديک ترين پيامبر(ص) مي اندازند.
بله،همان طورکه شما نظرتان هست،اين ها سلمان وابوذر ومقداد حضرت امام بودند. البته از يک طرف غم انگيزاست که چه قدر زود همه شان شهيد شدند،ولي از طرف ديگر اين ها،جداي از شباهت هايي که با صحابه حضرت رسول(ص) داشتند وکارهايي که اين ها انجام دادند ،مهم کمک هايي بود که اين ها به نهضت امام کردند وازانقلاب حمايت کردند ويک دفعه يک استان،علماي استان ومردم منطقه را با هم هماهنگ مي کردند وبه ويژه جمع آوري کمک ها براي جبهه،خيلي مساله بودواين که خودشان بيش تراوقات درجبهه حضورپيدا مي کردند.
از خصلت هاي خوب شهيد اشرفي اصفهاني پرداختن به جبهه وجنگ بود،لباس رزم مي پوشيد،عمامه برسر مي گذاشت ودر جبهه حضور پيدا مي کرد،آن جا هم که مي رفت،خيلي مورد توجه رزمنده ها قرارمي گرفت وبا آن ها به گرمي برخورد مي کرد وبه شان روحيه مي داد. خيلي متواضع بود ورزمندگان،همه تعجب مي کردند ازاين که پيرمردي که مجتهد است،دربين آن ها آمده است وبا آن ها غذا مي خورد.
هم نشيني با آيت الله اشرفي براي رزمنده ها ايجاد روحيه مي کرد. درموقعي که مي خواست حمله شروع شود،ايشان شب حمله درآن جا بود.چه قدرهم اين مرد با خدا،اهل دعا،اهل نماز شب بود، زيارت عاشورا ودعاي توسل براي بچه ها مي خواند ويک دلگرمي کاملي براي بچه ها در جبهه به حساب مي آمد.مي رفت ومي گشت،مثلاً بعضي اوقات با پادگان ها وفرماندهان آن ها تماس گرفت، براي اين که به اين ها دلگرمي بدهد.يک بارهم مي خواستند ترورش کنند که خنثي شد وآن موقع خيلي ناراحت بود ومي گفت من توفيق نداشتم که شهيد شوم.وقتي مرحوم شهيد صدوقي"اعلي الله مقامه الشريف" شهيد شد،ايشان مي فرمود ديگرنوبت من است.عاشق شهادت بود وبه ايشان الهام شده بود که شهيد مي شوند.ودرانتظارشهيد شدن بودند.

مگردشمن چه وحشتي از اين عزيزان داشت که اين عالمان پيرمرد ومتقي را در عرض چند سال،يک به يک ،به شهادت رساند؟
 

وحشت دشمن ازامروز بود.يعني استکبار جهاني دريافته بود که اگراين انقلاب تثبيت شود، خيلي مشکلات برايش به بار مي آورد. لذا جنگ را که تحميل کرد،اين ها نظرشان اين بود که انقلاب را براندازند، چون امام ضربه ي عجيبي به آن ها زده بود.سفارت آمريکا که توسط دانشجويان پيرو خط امام تسخير شد، اين ها براي دشمن خيلي مشکل بود؛شوخي که نبود، امام هدف شان بت شکني بود، مثل حضرت ابراهيم(ع) بت هاي سنگي والبته انساني را توامان شکست.امام نظرش اين بود که بت بشکند.
اولين کاري که کرد اين بود که توانست بت ايران را بشکند.مثلاً رضا خان که آن جور مي گفت:" من امر مي کنم، من دستور مي دهم." سرانجام به آن صورت،وحشت زده پا به فرار گذاشت بعد، فهميدند که او
پسرش کوچک وحقيرند وبايد بت بزرگ، آمريکا، شکسته شود.پس از پيروزي انقلاب که دانشجويان،سفارت آمريکا را به تصاحب درآورند ودپنجاه و چند نفر را به اسارت گرفتند، اين مساله خيلي براي استکبارآمريکا واروپا مسأله بود.آن موقع کارترگفت جمهوري اسلامي،آمريکا را تحقير کرده است؛ درصورتي که کدام کشورجرأت مي کرد کوچک ترين اهانتي به آمريکا بکند.امام درآن زمان اين کار را کرد.اين ها مي دانستند که اگرانقلاب اسلامي تثبيت شود، براي شان درآينده مشکل سازاست،کما اين که الان مي بينيد .پيش بيني آن ها محقق شده است.
اين ها، آن روز مي خواستند تا آن جا که مي توانند انقلاب را نابود کنند،تا حدي که کوشيدند حضرت امام را از بين ببرند ونتوانستند؛خواست خدا بود که سيد محفوظ بماند. بعد ازآن،جنگ را تحميل کردندوصدام را ياري دادند.تمام کشورهاي دنيا وقاره هاي آمريکا، اروپا به همراه ممالک عربي به صدام اسلحه وپول مي دادند ونظام جمهوري اسلامي درتحريم اقتصادي بود واز آن طرف با کمبود اسلحه هم روبه رو بود.
آدم وقتي فکر مي کند، مي بيند که آن اتفاقات چيزي به غيرازمعجزه نبوده، والا با حساب عادي سرانگشتي ،هيچ وقت به نظر نمي رسد که کشوري که در تحريم اقتصادي به سر مي برد،اسلحه به او نمي دهند، جنگ به او تحميل شده ودشمني داشته باشدکه مورد حمايت تمام کشورها از نظر اسلحه وتجارت باشد،آن وقت چنين کشوري بتواند پيروزشود وتماميت اراضي اش لطمه اي نبيند.
صدام، آن قدر به کارش مسلط ومغرور بود که وقتي اوايل جنگ درخوزستان مي خواستند با اومصاحبه کنند، گفته بود صبر کنيد وچهل وهشت ساعت ديگر درتهران با من مصاحبه کنيد. از داخل هم منافقين دست به کارشدند، اين ها مقصودشان از ترورها اين بود که اين نظام پاگير نشود.

اين ترورها، درواقع، يک جور دهن کجي به نظام ومردم با نشاط و شادابي بود که مي خواستند تحت لواي اسلام زندگي نويني را شروع کنند...
 

بله وعمال استکبار بدين طريق،مي خواستند بازوهاي نظام را قطع کنند.هر کدام از اين شهدا بازوي نظام وامام بودند وبزرگ ترين نقش را درميدان ايفا مي کردند.منافقين نظرشان اين بود که حتي اگر بتوانندخود امام را ترورکنند.واقعاً دشمن آن چه تصميم داشت ودرنظرش بود، به کار بست ائمه جمعه را شهيد کردند، بعد از آن هفتاد ودو تن را وبعد هم رئيس جمهور و نخست وزير را به شهادت رساندند، به خاطر اين که نظام را ازهم بپاشانند درحقيقت مي شود گفت که ضربه هاي زيادي را به جمعوري اسلامي زدند وخدا عنايت کرد که اتفاقي براي نظام نيفتاد.
خدا رحمت کند سيد را که روي پاي خودش ايستاد وهيچ گونه اثري در وجودش نگذاشت. اين ضربه ها رابه هر حکومتي مي زدند،کارش تمام بود .آن سال که ما نماينده حضرت امام درحج بوديم،وقتي که هفتاد وتن شهيد شدند ودوماه بعد هم رئيس جمهور ونخست وزير به شهادت رسيدند، در مکه شخصيت هاي کشورهاي اسلامي با ما ملاقات مي کردند .يکي از آن ها که استاد دانشگاه بود وشخصيت بالايي داشت، به من گفت:" نکته اي که باعث تعجب ما شده اين است که اين نظام امام خميني چه نظام عجيبي است. هر حکومتي دردنيا نخست وزيرش صدمه ببيند وترور شود، بلافاصله حکومت نظامي اعلام مي کند. اين ، چگونه نظامي است که دريک زمان هفتاد ودونفر از بهترين چهره هايش يا وکلا و وزرا ومسؤولين قضايي آن از بين رفتند، ولي اعلام حکومت نظامي نکرد.
دشمنان نظرشان اين بود که با از بين بردن ياران امام، به مقصد خودشان برسند ويک روز نگذارند که اين نظام وانقلاب به جايي برسد، هم چنان که مي بينيم الان تمام اين مسائلي که براي استکبار پيش آمده است، ريشه اش دراين نظام اسلامي است.
الان جريان کشتن بچه هاي غزه چيست؟ چون رابطه حماس، با دولت ايران خوب است وما داريم ازآن ها حمايت مي کنيم .واقعاً ببينيد، اين نظام در مقابل کفر ايستاده است يا بچه هاي رزمنده لبنان را ببيند چه مسائلي براي اين ها پيش آوردند .آيا کسي باور مي کرد که روزي اسرائيل بشکند؟ اسرائيل، مثل هيولايي در نظر جهانيان بود که عرب ها شش روز هم نتوانستند درمقابلش مقاومت کنندوتمام آن ها را از بين برد و شهرهاي شان را گرفت.
حزب الله لبنان يک جمعي است که جزو حکومت نيست وبودجه اي از جايي برايش تأيين نشده است. خدا خواست که آن ها ، اين غول را بشکنند ودر دنيا خردش کنند والان هم مسأله حماس است وبچه ها ورزمندگان حماس، که اين چنين مردانه درزير بمب وگلوله، زن وفرزند خود را از دست مي دهند اين گونه استقامت مي کنند.
الله اکبر،انسان تعجب مي کند از اين همه مردانگي!من عقيده ام براين است که ريشه همه اين ها جمهوري اسلامي است . دنياي استکبارهم دردنيا با کسي کاري ندارد، تنها کارش با نظام ماست اين که آمدند وعراق را تصرف کردند. آن ها با عراق که کاري نداشتند، خودشان صدام را برسرکارگماشته بودند واو از خودشان بود. اين ها که مرتب از صدام حمايت مي کردند وبه او اسلحه مي دادند، پس چه طور شد که يک دفعه نظرشان عوض شد واين کلک ها را درست کردند، هياهو راه انداختند، يازده سپتامبررا علم کردند ريختند افغانستان و عراق را گرفتند.
تمام هدف شان اين بود که کنار ايران لشگر بياورند، پادگان تأسيس کنند وبعد هم به اين جا حمله کنند،ولي خواست خدا اين طور نبود وبرعکس شد.همان عراقي که قراربود با آمريکايي ها همکاري کند، يار وياور ايران شده وايران هم يار وياور عراق است. آمريکايي ها باور نمي کردند که اوضاع اين طوري شود ومردم، حکومتي رادر عراق انتخاب کنند وبه آن راي بدهند.بعد هم کاربه جايي بکشد که عراق حامي ايران وبا ما متحد شود.بالاخره اين مسائل خيلي براي شان سنگين است وبه عقيده، من آن ها دست بردار نيستند، چون از اين نظام ضربه خورده اند ومساله اصلي اسرائيل وصهيونيزم است.تنها حکومتي هم که امروز در دنيا روي اسرائيل انگشت گذاشته ودارد آن را از بين مي برد، حرف اساسي هم درمورد اسرائيل داشته، نظام جمهوري اسلامي است. امام فرمود:" اسرائيل نطفه نامشروع است وامريکا هيچ غلطي نمي تواند بکند." مقام معظم رهبري هم مي گويند:"آمريکا هيچ غلطي نمي تواند بکند."
سي سال از عمر اين نظام مي گذرد وبحمدالله داريم مي بينيم که بالنده است وشعارهايش را هم حفظ کرده است.کدام انقلاب دردنيا هست که پنج سال از عمر آن بگذرد وشعارهايش را عوض نکرده باشد؟ ولي اين انقلاب سي سال است که برسر شعاراستقلال - آزادي- جمهوري اسلامي باقي است. درهر صورت، اين ها منظورشان از به شهادت رساندن مرحوم اشرفي اصفهاني اين بود که نگذارند اين انقلاب به اين نقطه برسد، غافل از اين که اين شهادت ها گرچه در ظاهرخيلي تلخ است، ولي درباطن خيلي شيرين است.شهادت شهداي محراب اين انقلاب را تثبيت کرد وريشه منافقين را کند.اگرخون مقدس شهداي محراب نبود،مگر مي شد که ما ريشه منافقين را دراين مملکت بخشکانيم؟
از ابتداي پيروزي انقلاب،خطرهاي زيادي براي نظام وجود داشت وممکن بود از درون مشکلي براي آن به وجود آيد. مگر به اين سادگي ها بود؟ منافقين اسلحه به دست گرفته بودند ودر خيابان ها مردم را مي کشتند.ناجنس هايي هم دراين مملکت وجود داشتند که از اين حمايت مي کردند. راهي که باعث شود ريشه اين ها از اين مملکت کنده شود، اين شهادت ها وخون ها بود .
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.