دانستنيهاي پيرامون حضرت ولي عصر عليه السلام
دانستنيهاي پيرامون حضرت ولي عصر عليه السلام[1]
مقالهي حاضر تلاشي است در جهت معرفي ابعاد مختلف شخصيت حضرت حجت عجّل اللّه فرجه به عموم دوستداران موعود.
در اين جا لازم ميدانيم از حضرت آية اللّه سيد علي شفيعي كه زحمت نگارش اين مقاله را متحمل شدند، سپاس گزاري كنيم.
1. مهدويت شخصيه و نوعيه
لكن بعضي از صوفيه و عارفان قائل به مهدويت نوعيه بوده يا هستند؛ به اين معنا كه عقيده دارند در هر عصري و دورهاي بايد يك مهدي وجود داشته باشد كه ويژگيها و خواص مهدويت و هادويت را داشته باشد و ميگويند: هيچ عصري خالي از يك مهدي هادي نيست و ضرورتي هم ندارد كه مشخص شود از نسل چه كسي است و چه خصايصي را داراست؟[2] اين عقيده بعضي صوفيه و عرفا است كه البتّه از نظر ما نامفهوم، بلكه مردود است. عقيدهي مبرهن و مستدل مذهب شيعه آن است كه مهدويت، مهدويت شخصيه است؛ يعني يك فرد است كه مهدي اين امت است و موعود امتها و ملتها است و ابعاد و ويژگيهاي او مشخص است. خانوادهاش، پدر و مادرش، محل ولادت و غايب شدن و نشانههاي ظهورش و حتي خصوصيات جسمي او و در يك كلام همهي ابعاد مربوط به او اعلام شده است و با اين مشخصات و ويژگيهاي ذكر شده، ما فقط يك مهدي را قبول داريم. آري، يك فرد به عنوان مهدي است كه واجد و جامع تمامي اين خصايص و ويژگيها و نشانهها است.
براي آن كه مفهوم مهدويت نوعيه مقداري روشنتر شود، به اشعاري از ملاي رومي دربارهي امام حيّ غايب دقت كنيد كه ميگويد: هر دورهاي يك وليّ دارد، ولي ما معتقديم كه در تمام ادوار و اعصار تنها و تنها يك ولي هست. ملاي رومي ميگويد:
پس به هر دوري وليي قائم است تا قيامت آزمايش دائم است
هر كرا خوي نكو باشد برست هر كسي كو شيشه دل باشد شكست
پس امام حيِّ قائم، آن ولي است خواه از نسل عمر، خواه از علي است
مهدي و هادي وي است اي راه جو هم نهان و هم نشسته پيش رو[3]
اين كه در ابيات بالا ملاحظه مينماييد، مفاد مهدويت نوعيه است. ما قائل هستيم كه اين ادعا هيچ دليل و برهاني در مقام اثبات ندارد، بلكه تمامي ادلهي مهدويت شخصيه و خاصه به گونهاي است كه هر نوع مهدويت ديگري را نفي ميكند و مهدويت شخصيهي خاصه را با همان ابعاد و جزئيات و شرايط و صفات و علامتهايي كه بيان داشتيم، اثبات مينمايد. پس اگر در مطالعات و بررسيها دربارهي امام زمان عجّل اللّه فرجه مهدويت نوعيه به بيان فوق يا هر بيان ديگر ارائه و مطرح شد، بايد توجه داشت كه اين نظر و عقيدهي اصيل و پذيرفته شدهي شيعه اماميه نيست، بلكه ديدگاه مذهب شيعه همان مهدويت خاصه شخصيه است كه به آن معتقديم.
2. سخني درباره معناي ظهور
اصل اين تفكر و انديشه از اين جا سرچشمه ميگيرد كه ظهور حداقل ميتواند دو معنا داشته باشد:[4]
يك بار به معناي طلوع و آشكار شدن و پيدايش بعد از استتار؛ بدين گونه كه ظهور را نقطهي مقابل خفا بگيريم كه البتّه اين قابل انكار نيست و بار ديگر ظهور را از مادّه و ريشهي ظهر معنا كنيم كه عبارت از تقويت و پشتوانه يافتن چيزي باشد كه ما از آن تعبير به پيروزي و حاكميت مقتدرانه مينماييم و در اين برداشت و نظر مطالب ديگري به ذهن ميرسد و نتايج ديگري به دست ميآيد.
در اين بحث توجه به مشتقات لفظي ظهور، مفيد مطالب ارزشمندي است كه ميتوان از آن كمك گرفت. خداوند در قرآن مبارك، يك جا ميفرمايد:
[«وَ لَوْ كَانَ بَعْضَهُمُ لِبَعْضٍ ظَهِيراً»]؛[5]
هيچ كس نميتواند مثل اين قرآن بياورد، هر چند جن و انس با هم جمع شوند و بعضي پشتوانه بعضي ديگر شوند و به تقويت هم ديگر برخيزند.
اين از «ظَهْر» به معناي كمر و پشت است، كه استقامت انسان به كمر و پشت اوست و اين كاربرد در آيهي شريفه، كنايه از متراكم كردن نيروها است. از مشتقات ديگر هم مواردي در قرآن داريم، مانند:
[«وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ كَرِهُونَ»][6]
كه در اين آيهي شريفه، ظهور را صفت شخص نگرفته، بلكه صفت امر گرفته است و در موارد خاصه در مورد امام زمان عجّل اللّه فرجه هم اين موضوع ديده ميشود. هم چنين در آيهي كريمهي: «لِيُظْهِرَهُ و عَلَي الدِّينِ كُلِّهِي وَ لَوْ كَرِهَ المُشْرِكُونَ»[7] يا « وَ لَوْ كَرِهَ الْكَفِرُونَ»[8] كه در اين جا «ليظهره» به معناي پيدايش بعد از خفا نيست، بلكه به معناي پيروزي و چيره شدن است و لذا با «علي» متعددي ميشود تا پيروزي معنا دهد و غلبه و سلطه و قدرت را بر احياي دين افاده كند؛ هر چند كافران و مشركان را خويشاوند نباشد.
در دعاي افتتاح ـ در شبهاي ماه مبارك رمضان ـ ميخوانيم:
اللهم أظهر به دينك وسنّة نبيّك...[9]
كه اين جمله را هر چند ميتوان بدين سان معنا و تفسير كرد كه پروردگارا! به وسيلهي امام زمان عجّل اللّه فرجه دينت را آشكار كن! امّا با در نظر گرفتن مجموع مشتقات ميتوان اين گونه تفسير و معنا كرد: دينت را تقويت كن و سايه افكن فرما. و نيز در بعضي ادعيه و زيارات مبار «ظهور الحق علي يديك»[10]داريم كه ظهور به فرج و نصرت امر، توجه و ارتباط دارد، نه به شخص. البتّه بايد در اين مورد بحث وسيعتري انجام گيرد بنابراين معنايي كه بيان كرديم، ميشود عصر ظهور را به عصر پيروزي و سلطهي اسلام تعبير نمود. از اين بحث ميتوان نتيجه گرفت كه اگر ظهور را صفت شخص بگيريم، تمام آيات و روايات و ادعيه و زيارات و مناجاتهايي كه در آنها واژهي ظهور به كار رفته و استعمال شده است، تحقق نيافته و معنا پيدا نميكند، مگر با ظهور شخص امام زمان عجّل اللّه فرجه زيرا ظهور به معناي پيدايش بعد از استتار و خفا استعمال شده است. امّا اگر ظهور را به معناي پيروزي و سلطهي اسلام تعبير نماييم، حتي ممكن است اين پيروزي ـ البتّه تا حدودي ـ قبل از ظهور آن حضرت باشيم، هرگز امّا به صورت منطقهاي و محدود ميشود اين دعا را بيان كرد. الآن همه ميدانيم و ميبينيم و لذا عقيدهي فقهي ـ سياسس ما اين است كه الآن در ايران اسلامي ما نميتوانيم احكام دوران غيبت امام زمان عجّل اللّه فرجه را به صورت مطلق، آن چنان كه در ايران قبل از انقلاب معتقد بوديم، ادعا كنيم. زير آن گونه كه بيان شد، امروز حكومت ايران اسلامي در سايهي حكومت الهي وليّ عصر عجّل اللّه فرجه برپا شده و استقرار يافته است.
3. انقلاب اسلامي نموداري از ظهور امام زمان عجّل اللّه فرجه
4. امام زمان عجّل اللّه فرجه چه وقت ظهور مينمايد؟
توضيح مطلبي را در اينجا مفيد و ضروري ميدانيم و آن اين كه روايات وارده در اين بحث و مقام دو دسته هستند:
الف) دستهاي از روايات ميفرمايند:
يملاء الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً.[12]
اين حرف «كاف» به گفته بزرگان ادبيات زبا ن عرب يا براي تشبيه است يا مقابله يعني امام زمان عجّل اللّه فرجه دنيا را از عدل و داد پر ميكند؛ آن چنان كه از ظلم و ستم پر شده باشد، يا در مقابل آن كه دنيا مملو و سرشار از جور و ستم است، آن را پر از عدل و داد مينمايد. ملاحظه ميفرماييد كه در اين تعبير و بيان، سخن از مقابله بين ظلم و عدل و يا شباهت ميان پر شدن زمين از عدالت است؛ به گونهاي كه از جور و ستم پر شده باشد و سخني از تاريخ سپري شدن زمين از عدالت است؛ به گونهاي كه از جور و ستم پر شده باشد و سخني از تاريخ سپري شدن ظلم و جور و جاي گزيني عدل و داد به ميان نيامده است.
ب) در برخي ديگر از روايات چنين آمده است:
يملاء الأرض قسطاً و عدلاً و نوراً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً [13]
بعد از آن كه دنيا از ظلم و جور پر شد، امام زمان عجّل اللّه فرجه تشريف ميآوردو آن را از عدل و داد سرشار و لبريز مينمايد، امّا مقدار اين فاصله و اندازه آن مشخص نشده است. پس بايد اين شبهه از اذهان بيرون بيايد كه تا دنيا از ظلم و ستم پر شد، بايد حتماً امام زمان عجّل اللّه فرجه ظهور كند، زيرا امكان آن هست كه اين مدت زمان و فاصله بنا به حكمت بنا به مصالحي به درازا بكشد و اين نبايد براي كسي جاي نگراني و يا افسردگي باشد.
5. ذكر نام امام زمان عجّل اللّه فرجه به طور صحيح
لا يحل لكم ذكره باسمه[14]
بنابراين اصلاً ذكر نام حضرت مباح نيست. بعضي از اعاظم و علماي دين مستقلاً در اين موضوع كتاب نوشتهاند.[15] شيخ حر عاملي در اين مسئله كتاب مستقلي تأليف نموده است.[16]
مرحوم ميرداماد كتاب مستقلي در اين مسئله به نام شرعة التسمية تأليف و بر حرمت ذكر نام اصلي امام زمان عجّل اللّه فرجه استدلال كرده است.[17]
شيخ صدوق[18] كه متخصص و استاد جمع روايات مربوط به امام زمان عجّل اللّه فرجه است، در كمال الدين ميفرمايد:
و الذي أذهب إليه ما روي في النهي من تسميته؛[19]
آن چه من بدان مايل شدهام، رواياتي است كه در آنها از تسميه نهي شده است.
دربارهي فتوا به حرمت ذكر نام صريح امام زمان عجّل اللّه فرجه معتقدان به اين رأي چون شيخ صدوق، شيخ مفيد، شيخ طبرسي، سيد اسماعيل عقيلي مؤلف كفاية الموحدين ميرداماد، علامهي مجلسي، محدث نوري و... هر كدام به گونهي به حرمت فتوا داده و آن را به زمان خاص و يا با شرايط مخصوص مقيّد نموده و برداشتهاي گوناگوني از روايات مربوطه نمودهاند كه ميتوان با مراجعه به كتاب نفيس مكيال المكارم،[20] نجم الثاقب[21] تأليف محدث نوري و ديگر مصادر مربوطه از مشروح مباحث و مطالب آگاهي حاصل نمود. لكن الآن قول ديگري حاكم است و آن اين كه هيچ يك از مراجع معظم تقليد ما ذكر نام امام زمان عجّل اللّه فرجه را حرام نميدانند، زيرا رواياتي را كه در اين خصوص صادر شده, ناظر به زمان تقيه ميدانند و استدلال مينمايند كه در روايات مربوط به امام زمان عجّل اللّه فرجه بيان شده كه نام آن حضرت، نام پيامبر و كنيهاش، كنيه پيامبر صلّي اللّه عليه و اله است. خوب وقتي بنا باشد كنيهي پيامبر دربارهي ايشان به طور علني مطرح باشد، نام پيامبر نيز علناً در مورد ايشان مطرح ميگشت و اين زمينهاي ميشد براي اين كه دشمنان حضرت مهدي عجّل اللّه فرجه را شناسايي كرده و جان ايشان را مورد خطر و تهديد قرار دهند و اين مربوط به زمان تقيه و خطر بوده است. پس توجه ميشود كه اين مسئله از آن مسائلي است كه به تعبير امام راحل رحمه الله شرايط زمان و مكان به عنوان عناصر مؤثري در اجتهاد دخالت دارد و تأثير ميگذارد.[22] برداشت و استنباط فقهاي ما اين است كه اين روايات به زمن تقيه نظارت دارد؛ يعني زماني كه خلفاي عباسي با شدت هر چه تمامتر از همه احتمالات و اخبار براي رديابي امام زمان عجّل اللّه فرجه استفاه ميكردهد تا آن حضرت را يافته و نابود نمايند. امّا الان كه آن تقيه وجود ندارد، لذا آن حركت هم منتفي است. بنابراين، ذكر نام امام زمان عجّل اللّه فرجه «حرمت مادامي» است؛ يعني مادامي كه تقيه حاكم بوده، ذكر نام صريح امام عجّل اللّه فرجه حرام بوده است، امّا وقتي تقيه مرتفع شد، حرمت مرتفع ميشود.
در اين ميان بعضي از بزرگان بي دو قول مطرح در اين مسئله جمع كردهاند و گفتهاند به استنا بعضي از روايات ذكر نام صريح حضرت عجّل اللّه فرجه در ملأ عام و محافل و مجالس جايز نيست، امّا در غير اين موارد، بيان نام امام زمان عجّل اللّه فرجه اشكال ندارد. كما اين كه شيخ مفيد در ارشاد[23] و محدث نوري در النجم الثاقب[24] و شيخ صدوق در اعتقادات[25] نام شريف آن حضرت را ذكر كردهاند و چنان كه گفته شد، تفصيل و تشريح موضوع را بايد از مدارك و مصادر خاصه به دست آورد.
6. برخاستن به هنگام ذكر نام امام زمان عجّل اللّه فرجه
اللّهم عجّل فرجهُ و سهّل مخرجه.[26]
چنان كه در روايات ديگري نيز چنين آمده است كه:
روزي در محضر حضرت صادق عليه السلام نام حضرت صاحب الامر عجّل اللّه فرجه برده شد، امام ششم به منظور، تعظيم و احترام نام آن حضرت از جاي برخاسته قيام فرمود.[27]
بديهي است عملكرد دو امام بزرگوار، حضرت صادق عليه السلام و حضرت رضا عليه السلام، براي هميشه سند و حجت بوده و حداقل مراتب آن اثبات استحباب شرعي است و چنان چه در سند روايت ضعفي هم وجود داشته باشد، لكن اولاً، ميتوان سيرهي مستمرهي شيعه را كه از سوي علماي اعلام و جامعهي مؤمنين هميشه وجود داشته است، جبران كنندهي اين ضعف اصطلاحي دانست.
ثانياً، ميتوان قاعدهي علمي متداول ميان فقها و اصوليان، اين مورد را در كليّت روايات «من بلغ» قرار داد توضيح مطلب آن كه چنان چه سند روايتي يك مسئله مستحب و يا مكروه، ثابت و مستند و واجد شرايط حجيت باشد كه در اين صورت عمل نخست را به عنوان يك موضوع مستحب و شرعي قطعي ميتوان به جا آورد و عملدوم را به عنوان يك مكروه قطعي شرعي ترك نمود. امّا در جايي كه سند روايتي داراي ضعف باشد و برخوردار از شرايط حجيت خبر نباشد؛ در اين صورت با پشتوانه اخبار و روايات متعددي كه ميگويند:
من بلغه شيء من الثواب...؛
هر كسي كه ثوابي را بر عملي مطلع شد و به اميد آن ثواب عمل مورد نظر را انجام داد؛ البتّه ثواب و اجر آن عمل را خواهد ديد هر چند ثواب آن عمل واقعاً از طرف پيامبر صلّي اللّه عليه و اله يا ائمه اطهار عليهم السلام صادر نگرديده باشد.[28]
البتّه تفاوت اين موارد با استحباب و كراهت قطعي الصدور آن است كه در اين جا بايد عمل مورد بحث را به قصد رجا و اميد اين كه شرعاً مطلوب است انجام داد، نه به عنوان يك مستحب قطعي، و عمل مكروه را به قصد رجا و اميد اين كه مورد كراهت شارع اسلام است ترك نمود، نه به نيت يك مكروه قطعي.
حال آيا استحباب برخاستن، به هنگام شنيدن نام مبارك امام عصر عجّل اللّه فرجه شامل هر كدام از نامهاي آن حضرت است و يا منحصر به كلمهي «قائم آل محمد عجّل اللّه فرجه است؟ اين نيز مورد بحث و گفت و گو ميان بزرگان علم و دين است كه با مراجعه به مصادر مربوط روشن و استفاده ميگردد.
7. آيا امام زمان عجّل اللّه فرجه همسر و فرزند دارد؟
براي اين ادعا كه امام زمان عجّل اللّه فرجه قبل از ظهور، همسر و فرزنداني دارد به روايتي استدلال شده كه مرحوم شيخ طوسي، در كتاب بسيار نفيس و ارزشمند خود به نام الغيبه آن را ذكر نموده است. اين روايت از حضرت صادق عليه السلام نقل شده است كه ايشان فرمودند:
مطلّع نيست بر مكان امام زمان عجّل اللّه فرجه در ايام غيبت هيچ كس، نه از اولاد امام و نه غير اولاد، مگر غلامي كه متصدي كارهاي آن حضرت است و فقط او از محلّ امام مطلع است.[31]
به اين روايت استدلال شده است.
پس معلوم ميشود كه امام زمان عجّل اللّه فرجه اولاد دارد و وقتي فرزند داشت، قطعاً همسر هم دارد. لكن مرحوم نعماني[32] كه از بزرگان علماي اسلام است در كتاب الغيبه خود روايت را «من ولي»[33] نقل كرده، نه «من ولده». يعني هيچ كس، نه دوست، نه غير دوست بر جايگاه امام زمان عجّل اللّه فرجه مطلع نيست، مگر آن خدمتكاري كه متصدّي كارهاي آن حضرت است.
با اين نقلي كه مرحوم نعماني ذكر فرموده، نميتوان به نقل شيخ طوسي استدلال كرد، زيرا «اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال»؛ و به نظر ميآيد كلمه «وليّ» هم بهتر است، چون با كلمه مولي كه در انتهاي روايت آمده، انسب است و سازگارتر.
مرحوم سيد بن طاووس، در كتابي به نام جمال الاسبوع كه جمع آوري و تدوين فرموده و اعمال هفته را از شنبه تا جمعه با مستحبات و زيارات و اعمال ذكر نموده، از حضرت رضا عليه السلام زيارتي نقل ميكند كه امام هشتم عليه السلام فرموده است:
«اين زيارت را براي امام زمان عجّل اللّه فرجه بخوانيد».
در قسمتي از اين زيارت چنين آمده است:
اللّهم أعطه في نفسه و أهله و ولده و ذريته و أمته و جميع رعيته ما تقرّ عينه و تسرّ به نفسه؛[34] خدايا! به امام زمان عجّل اللّه فرجه در مورد خودش، خانوادهاش و اولادش و ذريه و امت و رعايايش آن قدر عطا فرما كه چشمش روشن ودلش شادمان گردد.
بنابراين زيارت امام زمان عجّل اللّه فرجه نه فقط اولاد، بلكه ذريه، يعني نوه و غير آن هم دارد، امّا به اين زيارت نام دو اشكال وارد شده است: يكي اشكال سندي وكه سندش ضعيف است و اعتبار كافي ندارد و ديگر اين كه نظارتي به اين مطلب كه اهل و ذريهي آن حضرت مربوط به دوران غيبت باشند، ندارد، بلكه شايد مربوط به دوران ظهور و حضور آن بزرگوار باشند. هم چنين سيد بن طاوس (م 664 هـ.ق.) از امام هشتم عليه السلام زيارت ديگر براي امام زمان عجّل اللّه فرجه نقل كرده كه در فقرهاي از آن چنين آمده است:
أللّهم صلّ علي ولاة عهده و الأئمة من ولده[35]
امّا بايد توجه داشت در اين مورد نيز دو نقل وجود دارد: يكي «الائمة من ولده» و ديگري «الأئمة من بعده» و چون دو نقل محتمل هستند، به هيچ كدام نميتوان استدلال بر مدعا كرد. البتّه ما ميدانيم كه بعد از امام زمان عجّل اللّه فرجه ائمهاي وجود ندارند، حال يا فقها، يعني نواب عام امام زمان عجّل اللّه فرجه منظور هستند كه داراي مقام ولايت ميباشند، به قرينهي كلمهي ولاة عهد، يا مطلب ديگري مورد نظر است، لكن به هر حال با وجود دو نقل، نميتوان به طور قطع به هيچ كدام استدلال و استناد كرد.
در كتاب بحار الانوار علامهي مجلسي رحمه الله روايتي از امام صادق عليه السلام درباره حضرت صاحب الامر عجّل اللّه فرجه نقل ميكند كه فرمودند:
[كأنّي أري نزول القائم في مسجد السهلة بأهله و عياله][36]
اين روايت هم سواي اشكال سندي،[37] نظارت به تشريف فرمايي و ظهور حضرت دارد، چون نزول در مسجد سهله را بيان ميفرمايد بنابراين نميتوان از آن دلالت بر زمان غيبت را برداشت.
روايت ديگري كه بسيار جالب است و مسعودي، كه شيعيان و سنيان قبولش دارند، آن را نقل كرده، چنين است كه ميگويد: «علي بن حمزه» «و ابن السّراج» و «ابن ابي سعيد» خدمت حضرت رضا عليه السلام مشرف شدند. علي بن حمزه ميگويد: «عرض كردم: يابن رسول الله! ما از زبان شما براي شيعيان نقل كردهايم كه هيچ امامي از دنيا نميرود، مگر اين كه فرزند خود را ببيند» ملاحظه ميكنيد كه اين روايت شامل امام زمان عجّل اللّه فرجه هم ميشود، لكن اين را هم جواب دادهاند كه اين ناظر به وقت شهادت يا فوت امام عجّل اللّه فرجه است، پس از روايت نيز به اعتبار شمول و صدق بر امام زمان عجّل اللّه فرجه ناظر به بعد از ظهور آن حضرت و قبل از شهادت ايشان است و جالب اين است كه وقتي علي بن حمزه اين را عرض ميكند، امام هشتم عليه السلام ميفرمايد: «اضافه كرديم الاّ امام زمان عجّل اللّه فرجه»[38] كه معلوم ميشود امام زمان عجّل اللّه فرجه در هنگام شهادت يا فرزند ندارند يا اگر دارند در آن وقت حضور ندارند.
به هر صورت، از مجموع روايات ذكر شده، ما هيچ دليلي بر اين كه الان امام زمان عجّل اللّه فرجه زن و فرزند داشته باشد، نداريم. ظاهراً اولين كسي كه صريحاً به اين مطلب معترض شده، مرحوم آية الله شيخ محمد تقي شوشتري رحمه الله است كه در بعضي تأليفاتش نوشته: امام زمان عجّل اللّه فرجه بعد از ظهور اگر مجالي باشد ازدواج ميكند، امّا در دوره غيبت هيچ دليلي براي انجام اين مسئله نداريم.[39]
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پي نوشت ها :
447 سطح: تخصصي. نشريهي صبح وصال، شعبان 1418.
448 ر.ك: جلال الدين همائي، مولوي نامه، ج 2، ص 843ـ850 و 897ـ901. ايشان اين عقيده را به گروهي از عرفا و صوفيه از جمله محي الدين و مولوي نسبت داده و ميگويد: اين عقيده با مهدويت شخصيه منافاتي ندارد، زيرا همان گروه از عارفان و صوفيان در عين حال به وجود امام عصر عليه السلام كه همان مهدي موعد عليه السلام باشد نيز اعتقاد جازم دارند كه در كلمات و تأليفات آنان موجود است. در كتاب ياد شده، مهدي نوعي را به گونهاي تفسير مينمايد كه با صرف نظر از مرحلهي ثبوت، امّا در مرحله اثبات اقامه برهان بر آن ممتنع نباشد، لكن بسي مشكل است.
449 مثنوي معنوي، تصحيح نيكلسون، دفتر دوم، ص 229.
450 جهت كاوش و تحقيق بيشتر نگاه كنيد به ابن منظور، لسان العرب،ج 4،ص 529ـ530.
451 اسراء (17) آيهي 88.
452 توبه (9) آيهي 48.
453 همان آيهي 33.
454 صف (61) آيهي 8.
455 مفاتيح الجنان؛ سيد بن طاووس، اقبال الاعمال، ج 1. ص 142.
456 جمال الاسبوع، ص 37.
457 ينابيع الموده, ص 426؛ صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، ج 1، ص 280، ح 27.
458 همان.
459 اثبات الهداه، ج 3، ح 268؛ سنن ابي داوود، ج 4،ص 107؛ حسام الدين هندي، كنز العمال، ج 14، ص 264؛ صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، ج 1، ص 259، حديث 5.
460 كليني، كافي، ج 1، ص 332؛ صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، ج 2، باب 56، ص 648 و ج 2، ص 333، باب 33، حديث 1.
461 مرحوم علامه شيخ آقا بزرگ طهراني در كتاب ارزشمند الذريعة الي تصانيف الشيعه از حدود ده رساله در اين خصوص ياد نموده است.
462 علامه محقق شيخ محمد بن الحسن الحر العاملي كتابي به نام كشف التعيمة في حكم التسميه نوشته كه در واقع جواب رساله ميرداماد است و در آن جواز تسميه را اثبات كرده است.
463 سيد محمد باقر حسيني استر آبادي مشهور به ميرداماد كتابي بنام شرعة التسميه به سال (1020 ق) تأليف نموده و رد آن بيست روايت را كه به نظر وي دلالت بر ذكر نام امام زمان عليه السلام دارند، بيان نموده است صاحب كفااية المهتدي كه بر ميرداماد تلمّذ نموده مينويسد: مدّتي فيما بين ميرداماد و شيخ بهايي رحمه الله بر سر جواز تسميه و حرمت آن در زمان غيبت مناظره روي نموده و لهذا ميرداماد كتاب مذكور را تأليف نمود.
464 ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابويه قمي، معروف به شيخ صدوق، (م 381 ق)
465 صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، ص 307.
466 محمد تقي موسوي اصفهاني، مكيال المكارم في الفوائد الدعاء للقائم، ج 2، ص 109ـ136.
467 ميرزا حسين نوري طبرسي. النجم الثاقب.
468 صحيفهي نور، ج 21،ص 98. حضرت امام رحمه الله ميفرمايند: زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند.
469 شيخ مفيد؛ الإرشاد، ج 2، ص 342ـ343.
470 النجم الثاقب، ص 58.
471 صدوق در كتاب اعتقادات، ص 93ـ95 چنين ميفرمايد: «و نعتقد حجة الله في ارضه و خليفة علي عباده و هو القائم المنتظر، محمد بن الحسن بن علي بن محمد...»
472 لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص 506 و 508 به نقل از كتاب مرآة الكمال علامه مامقاني و كتاب الزام الناصب تأليف شيخ عي يزدي حائري و كتاب النجم الثاقب تأليف محدث نوري.
473 مكيال المكارم، ج 2، ص 171ـ172 به نقل از محدث نوري، النجم الثاقب، ص 523 و خود نويسنده مكيال المكارم ميگويد: «سيره و روش مذهب شيعه دوازده امامي بر اين سنت حسنه جاري است».
474 ر.ك: به كتب علم اصلو مانند رسائل شيخ انصاري، و كتب روايات مانند بحار الانوار، وسائل الشيعه؛ صدوق، ثواب الاعمال، ص 132.
475 حسن بن فضل طبرسي، مكارم الاخلاق، ص 196.
476 همان، ص 196.
477 شيخ طوسي، كتاب الغيبه، ص 161ـ162؛ مجلسي، بحار الانوار، ج 52، ص153.
478 الشيخ الاجل محمد بن ابراهيم بن جعفر بن النعماني (از اكابر علماي اماميه در قرن سوم هجري.
479 «... لا يطلع علي موضعه احد من وليّ و لا غيره الا المولي يلي امره» (نعماني، الغيبه،ص 114،ح1).
480 مكيال المكارم،ج 2، ص 73، به نقل از سيد ابن طاووس، جمال الأسبوع، ص 506.
481 همان، ص 76،به نقل از جمال الاسبوع، ص 309.
482 مجلسي، بحار الانوار، ج 52،ص 317.
483 سند اين روايت بدين گونه است: بالاسناد عن الصدوق عن محمد بن المفصّل عن احمد بن محمد بن غمّار عن ابيته عن حمدان القلانسي عن محم بن جمهور عن مريم بن عبد الله عن ابي بصير عن ابي عبد الله انّه قال: يا أبا محمد! كأنّي أري نزول القائم في مسجد السهلة بأهله و عياله. قلت: يكون منزله؟ قال: نعم...
در اين سلسله سند بعضي راويان هم چون «حمدان قُلانسي» و «محمد بن عمار» توثيق نشدهاند و بعضي ديگر هم چون «محمد بن علي بن المفضل» مجهول و مهمل هستند.
«محمد بن جمهور» نيز شديداً ضعيف است و اشكالات ديگر. مگر آن كه بگوييم لزوم شرايط حجيت خبر واحد مخصوص به اخبار مشتمل بر احكام فقهي است و در غير احكام معيار يا موازين ديگري مورد توجه و نظر ميباشد كه تفصيل اين بحث از حوصله اين نوشتار خارج است.
484 مسعودي، اثبات الوصيه، ص 201.
485 ضروري است به كتاب نفيس و تحقيقي تاريخ النبي و الال به قلم علامه تستري، (م 1374ـ1281 ش) از انتشارات دار الشرافه، قم، ص 112 و 131ـ134 مراجعه شود.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت :nazaninfatemeh