اثبات رجعت از دیدگاه عقل ونقل
منبع : اختصاصی راسخون
یکی از مباحثی که از دیر باز در کلام اسلامی مطرح بوده وهست مسئله رجعت یعنی همان بازگشت مردگان به دنیا پس از ظهور حضرت حجت و پیش از قیامت است،بحث رجعت نیز مانند دیگر مباحث کلامی موافقانی دارد و مخالفانی، شیعیان عقیده دارند که رجعت امری حتمی و غیر قابل انکاری میباشد وبرای اثبات مدعای خود دلائل مختلفی از قرآن روایات و حتی عقل بیان میکنند که در این نوشته این دلائل به صورت مختصر ارائه میگردد و در مقابل شیعیان قالب اهل تسنن قرار دارند که منکر رجعت بوده و حتی قائلین به رجعت را کافر میداننداگر فردی نگاهی اجمالی به آیات قرآن و روایات بیندازد و به مقایسه امر رجعت و مسئله بخث برانگیز و جنجالی معاد جسمانی بیندازد در میابد که آیات و روایات دال بر رجعت چه از حیث دلالت، چه از حیث سند و چه از نظر تعداد بسیار محکم تر، قطعی الصدورتر و بیشتر از آیات و روایاتی است که بر مسئله معاد جسمانی دلالت دارد با این وجود میبینم که برادران اهل سنت از یک طرف منکرین معاد جسمانی را کافر میدانند و از یک طرف هم قائلین به رجعت را کافر میدانند و این پارادکس و تناقض گوئی محض و فاحش است هرکس قائل به معاد جسمانی شد باید به طریق اولی مسئله رجعت برایش حل شده باشد و آن را بپذیرد زیرا هم از لحاظ نقل بالاتر و یقینی تر است و هم از لحاظ عقلی از مسئله معاد جسمانی نزدیک به ذهن است با این وجود اهل سنت منکر آن شدند در این نوشته درصدد هستیم که به حول وقوه الهی به بررسی مسئله رجعت از دیدگاه قرآن، روایات و عقل بپردازیم
فصل اول
بیان کلیات بحث
بخش اول:تبیین موضوع
بخش دوم:فلسفه تحقیق
بخش سوم:ضرورت بحث از رجعت
بخش چهارم:تعریف رجعت
بخش پنجم:تاریخچه بحث پیرامون رجعت
بخش ششم: نظر بزرگان پیرامون رجعت
بخش اول:تبیین موضوع:
رجعت :درلغت به معنی بازگشتن است و به همین علت طلاقی را که زوج در آن حق بازگشت به زوجه را دارد طلاق رجعی گویند ودر اصطلاح عبارت است از بازگشت مردگان به این دنیا بعد از قیام حضرت مهدی (عج) و قبل از قیامت که این مسئله مورد اتفاق و اجماع علمای شیعه میباشد، لکن اهل سنت آن را انکار میکنند.در بخش سوم همین فصل معنای رجعت به تفصیل بیان خواهد شد. عقل : در لغت به معنی بستن و حبس کردن است ودر اصطلاح قوه ای است که انسان به وسیله آن خیر و شر و خوبی و بدی را از هم تمیز میدهد در اصل عقل حصاری است که هوای نفس را در بند کشیده و آن را محبوس مینماید راغب در مفردات در مورد معنای عقل چنین گفته است : العَقْل يقال للقوّة المتهيّئة لقبول العلم، و يقال للعلم الذي يستفيده الإنسان بتلك القوّة عَقْلٌ، عقل موهبتی است الهی که انسان بدون آن تفاوتی با حیوانات نخواهد داشت ، در بسیاری از آیات قرآن کریم از انسان خواسته شده است که در آیات الهی یه تعقل و تدبر بپردازد.
أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيرا (نساء،82)
أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها (محمد،24)
أَ فَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمى إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب (رعد،19)
وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُون (عنکبوت،43)
أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها (حج،46)
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُون (یس،18)
عقل در روایات معصومین (ع) نیز جایگاه والائی دارد از امير المؤمنين عليه السلام پرسيدند عقل چيست؟ فرمود(فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها):مرحوم سید عبد الحسین طیب اصفهانی در توضیح کلام امام (ع) چنین مینویسد: قلب مركز توجّه روح انسانى و عقل بشرى است كه در آيات و اخبار بسيار ذكر شده بخلاف امروزىها كه مركز توجّه عقل را دماغ مىگيرند و غافل از اين هستند كه دماغ مركز قوّه متخيّله است و قلب مركز قوّه عاقله است و چون اينها روح مجرّدى قائل نيستند و همان قوه متخيّله كه در بسيارى از حيوانات هم هست بتفاوت درجات و در انسان فرد اجلاى او هست تصوّر كردند و جز محسوسات چيزى را قبول ندارند نه ملائكه و نه جنّ و نه عالم ارواح و عالم انوار حتّى بسيارى منكر وجود حقّ هستند تمام را مستند به طبيعت مىدانند، و فرق اين دو قوّه اين است كه عقل مدرك كلّيات است ومتخيّله مدرك جزئيّات است))(أطيب البيان في تفسير القرآن ج9ص120.(طه، 125)((مرحوم فيض رحمه اللَّه در كلمات مكنونه چنين روايت ميكند:عربى از امير المؤمنين عليه السّلام پرسید:اى مولاى من،عقل چيست(امير عليه السّلام)فرمود:عقل جوهرى است دراك از جميع جهات محيط بر اشياء عارف بهر چيزى است قبل از وجودش و آن علت موجودات وغايت هر مطلبى است))(مخزن العرفان در تفسير قرآن ج14ص 328)(( الكلينى بسنده عن محمد بن عبد الجبّار عن بعض أصحابنا رفعه الى ابى عبد اللّه (ع) قال قلت له ما العقل قال ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان قال قلت فالذي كان في معاوية، قال تلك النكراء تلك الشيطنة و هي شبيهة بالعقل و ليست بالعقل))(التفسير لكتاب الله المنير ج8 ص 268 [سورة البينة(98)(الآيات 1 الى 8) ص232)نقل: و اما منظور از نقل همان آیات قرآن و روایات معصومین(ع) میباشد که بی نیاز از توضیح است.
بخش دوم:فلسفه تحقیق
بخش سوم: ضرورت بحث رجعت
بخش چهارم:تعریف رجعت
[و الكرة: الرجعة، و هي المرة و الجمع كرات مثل مرة و مرات و في حديث علي ع" أنه لصاحب الكرات و دولة الدول فالمعنى إما الافتخار في الشجاعة و الرجوع إلى قتل الأعداء مرة بعد مرة أو إشارة إلى الرجعة زمان خروج صاحب الأمر ع، و يناسبه قوله" و دولة الدول" أي و أنا صاحب الدولة] (4)
بخش پنجم:تاریخچه بحث رجعت:
بخش ششم:نظر بزرگان شیعه پیرامون رجعت
2)شیخ مفید:امامیه بروجوب رجعت بسیاری از مردگان قبل از قیامت اتفاق نظر دارنداگر چه در چگونگی رجعت در میان آنها اختلاف است(8)
3)نظر سید مرتضی:معنی رجعت این است که خداوند متعال،قومی را زنده میکند از کسانی که قبل از ظهور امام زمان(عج)مرده اند از شیعیانش،تا به فوز مباشرت در نصرت و طاعت و جنگ با دشمنان او نائل شوند این ثواب بزرگ از انها فوت نمیشود کسی هم جای آنها را نمیگیرد و خداوند ،قادر بر زنده کردن مردگان است.پس تعجب مخالفان بی معنا است(9)
4)نظر شیخ طوسی:در این زمینه روایتهای متواتر وارد شده است، پس اعتقاد به رجعت واجب است(10)(11)
5)علامه مجلسی: رجعت مسئله ای است که شیعیان در تمام اعصار بالاتفاق بدان معتقد بوده اند و میان آنها همچون آفتاب نیمروز مشهور و معلوم بوده است چگونه در مطلبی که قریب دویست روایت بطور متواتر از چهل نفر از محدثین بزرگ وموثق و علمای اعلام در بیش از پنجاه کتاب آنها نقل شده تردید میکنید.اگر چنین مطلبی متواتر نباشد ،در چه چیز میتوان ادعای تواتر کرد.(12)
6)علامه طباطبائى :روايات ائمه اهل بيت ع نسبت به اصل رجعت متواتر است، به حدى كه مخالفين مساله رجعت از همان صدر اول اين مساله را از مسلمات و مختصات شيعه دانستهاند، و تواتر با مناقشه و خدشه در تك تك احاديث باطل نمىشود، علاوه بر اينكه تعدادى از آيات قرآنى و روايات كه در باب رجعت وارد شده دلالتش تام و قابل اعتماد است
فصل دوم
بررسی رجعت از منظر عقل
1)رجعت امری است ممکن
2)رابطه رجعت و تناسخ
3)تبیین عقلانی بر ضرورت رجعت
4) وقوع رجعت در امم سابقه
بخش اول: رجعت امری است ممکن
بخش دوم : رابطه رجعت و تناسخ
شبهه اول : آنكه بدن بمجرد آنكه قابل افاضه نفس شود چون بخل در مبدء فياض نيست افاضه نفس باو ميشود و اگر بخواهد نفس مستنسخه و بعبارت ساده تر روح از قالب جدا شده هم باو تعلق گيرد لازم مىآيد يكنفر دو نفر شود چون شخصيت هر كس بنفس و روح او است و آن بدن يك روح بمجرد قابليت پيدا كرد،حال اگر بخواهد روح ديگر هم در او دميده شود دو روح پيدا ميكند و دو نفر ميشود با آنكه يكنفر است و جواب آن اینست كه بمجرد قابليت بدن دوباره همان روح جدا شده باو افاضه ميشود نه غير او و اگر گفته شود سنة اللّه جارى شده است كه از خزانه غيب خود بقابل روح دهد ميگوئيم اين روح هم وقتى از قالب جدا شد داخل در خزانه غيب ميشود و اگر گفته شود که این روح هیج الویتی بر دیگر ارواح موجوده در عالم غيب در سلسله طوليه نزوليه ندارد ميگوئيم اولويت انس آنروح است باين بدن و اين موجب شده است كه خداوند در مقام رجعت آن روح را از بين ساير ارواح باين بدن اختصاص داده باشد. بعلاوه احاطه بتمام خصوصيات ومناسبات ارواح و اجساد براى ما مقدور نيست تا قطعا بگوئيم هيچ مرجحى از براى اختصاص اين روح باين بدن نيست و چون معصوم خبر داده است لابد بايد بگوئيم مرجحى موجود بوده و فعل خداوند گزاف نيست. بلى اين برهان كه جمهور حكما اقامه نمودهاند كه ابطال تناسخ است در محل خود تام است و آن آنستكه روح انسان بعد از مفارقت از بدن به بدن يكى از حيوانات تعلق بگيرد بطوريكه يك شخص در خارج هم حيوان باشد هم انسان و اين علاوه بر آنكه محال است بفرمايش صدوق كفر است چون موجب ابطال بهشت و دوزخ است .
شبهه دوم : برهان صدر المتالهين است بر ابطال تناسخ و خلاصه آن اینست كه نفس بايد بتدريج كامل شود به تكميل بدن و از قوه بفعل آيد پس اگر نفس مستنسخه به بدن تعلق گيرد لازم آيد يك شيء هم بالقوه باشد هم بالفعل چون تركيب روح و بدن تركيب اتحادى است و تركيب اتحادى طبيعى محال است بين دو چيز كه يكى بالقوه است و ديگرى بالفعل حاصل شود،زيرا احكام احد المتحدين نسبت به ديگرى سارى و جارى است و جواب آنستكه اين برهان در بدو امر صحيح است چون نفس جسمانية الحدوث و روحانية البقا است و بعد از تكميل و رسيدن به فعليت و جدا شدن به امر الهى يا عارضه دنيوى از قبيل كشته شدن و آجال معلقه مانعى ندارد که ثانيا(دوباره)به همان بدن تعلق گيرد چون هر دو فعلى هستند و اتحاد ما بالفعل و ما بالقوه لازم نميآيد و نيز مانعى ندارد كه تعلق گيرد به بدن ديگرى كه خداوند به يد قدرت خود خلق فرموده يا به بدنيكه خود آن نفس بحول و قوه الهى ايجاد كرده چنانچه اين قسم از تناسخ را حكما هم قائل شدهاند و تناسخ تمثلى نام نهادهاند و تمثل جبرئيل را بصورت دحيه كلبى از اين قبيل ميدانند و هر يك از اين معانى در باب رجعت ممكن است و به مناسبت مقامات بايد قائل شد چون كيفيت رجعت چنانچه اشاره شد معلوم نيست و شايد بشود گفت به امر خداوند پرده از چشم اهل عصر برداشته ميشود كه آنها را با بدن ملكوتى مشاهده مينمايند چنانچه اين معنى بيكى از عرفاء معاصرين نسبت داده شده است ولى انصاف آنستكه اين معنى خلاف ظاهر لفظ رجعت است و با ظواهر اخبار هم وفق ندارد در هر حال حق مطلب آنستكه در اين باب از دو طرف افراط و تفريط شده است عدل و انصاف همان بود كه عرض شد و چون مسئله عملى نيست بحث در آن زيادتر از اين لزوم ندارد بهتر آنستكه وارد در مقصد اصلى شويم ظاهر آنستكه اين عده همان اشخاص بودند كه معذب به صاعقه شدند چنانچه در روايت احتجاج امير المؤمنين بر ابن كوا تصريح شده و آنحضرت بترتيب آيات استدلال بر مقصود فرموده است و از روايت منقوله از حضرت رضا (ع) و تفسير امام (ع) كه در ذيل آيه قبل اشاره به آن شد معلوم ميشود كه اين عده طولى نكشيد كه زنده شدند و در منهج يك شبانه روز تعيين نموده است در هر حال اينها قبل از تفرق بدن زنده شدند و اين قبيل احياء موتى ابدا اشكالى ندارد چون تقريبا مانند خواب سنگين و بيهوشى شديدى است كه بكلى حواس زائل ميشود در خواب هم نفس از تدبير ظاهر بدن دست برميدارد و حيات بدن عبارت است از تعلق تدبيرى نفس بآن و باين جهت گفتهاند خواب برادر مرگ است در قرآن هم اشاره به اين معنى شده است كه انشاء اللّه تعالى در محل خودش بيان خواهد شد و در خواب اسرار و دقائقى است كه اگر كسى به آنها توجه نمايد نمونه از عالم غيب بدست مىآورد))(13)
بخش سوم: تبیین عقلانی رجعت
دليل اول: قسر دائم يا اکثري محال است
تقرير دليل
ب. هر حقيقت، خاصيّت و اثري دارد، لذا پيامبر و امام داراي قوه تکميل و تعليم نسبت به جميع بشر است تا روز قيامت
ج. در حکمت به اثبات رسيده که قسر دائمي يا اکثري محال است، يعني هر طبيعت و حقيقتي، محال است که در هيچ وقت يا در اکثر اوقات از خاصيتش محروم گردد.نتيجه اينکه رجوع پيامبر و امامانعليهم السلام به دنيا از آنجا که در زمان حياتشان نسبت به تعليم عموم بشر به فعليت نرسيده، ضروري است))(14)این حقیر در مورد ضرورت عقلی رجعت بسیار تفکر نمودم و مطالبی نیز به ذهنم رسیده است وآن اثبات ضرورت رجعت از طریق فیض ورحمت نامتناهی حضرت حق میباشد که آن مطالب را محضر سروران گرامی عرض مینمایم و در مورد اینکه آیا این دلائل مورد پذیرش میباشد یاخیر قضاوت با خوانندگان عزیز میباشد:یکی از خواسته ها وآرزوهای بندگان صالح خدا از جمله پیامبران الهی همنشینی و مصاحبت با حضرت رسول در همین دنیا میباشد و کسی نمیتواند منکر آن بشود از طرفی فیض ورحمت بی کران الهی ایجاب میکند که خداوند کریم پاسخ این خواسته ایشان را بدهد والبته در همین دنیا واز آنجا که چنین مصاحبت و همنشینی تا کنون رخ نداده است پس لازم می آید در آینده این اتفاق رخ دهد واینکه هر دو گروه ایشان از دنیا رفته اند مانع از جریان فیض الهی نمیشود زیرا زنده کردن مردگان در حیطه قدرت الهی بوده و خلاف حکمت الهی نمی باشد ومستلزم محال هم نیست پس با توجه به فیاض علی الاطلاق بودن خداوند عدم اعطاء چنین لطفی از جانب خدا مساوی بخل خدا میباشد که بخل در خدا راه ندارد. ممکن است کسی اشکال کند که صرف آرزوی چیزی مستلزم اعطاء آن چیز از جانب خدا نیست .میگوئیم این سخن در صورتی صحیح است که آن خواسته یا غیر شرعی باشد یا چیزی مانع از استجابت آن شود،و حال آنکه آرزوی همنشینی با پیامبر و ائمه اطهار زیباترین و با ازرشترین خواسته هر فرد مؤمن و با ایمانی میباشد و اگر این آرزو از سمیم قلب باشد،حتی شک در استجابت آن از جانب خدا توهین به فضل و کرم بی انتهای حضرت باری میباشد.باز اگراشکال شود که خدا بهتر از آن که همان مصاحبت با پیامبر در جنت است را در عالم قیامت به آنها اعطا میکند. و اعطاء آن در این دنیا ضرورتی ندارد.در پاسخ میگوئیم اعطاء یک نعمت در قیامت دلیل نمیشود که انسان از داشتن مشابه آن نعمت در این دنیا محروم گردد ،و می بینیم خداوند در قرآن وعده نعمات فراوانی را به بهشتیان داده است ومثل آنها را نیز در این دنیا به ایشان داده است مانند( حور العین)
بخش چهارم
الف) اخذتکم الصاعقه (بقره/55و56)
ب) داستان مقتول بنی اسرائیل (بقره/72و73)
ج)زنده شدن هزاران نفر به دعای حضرت حزقیل (بقره/242)
د) زنده شدن حضرت عزیر (بقره/259)
ه) زنده شدن پرندگان به دست حضرت ابراهیم (بقره/260)
و) زنده شدن فرزندان حضرت ایوب (انبياء/84)
یکی از مباحث مهم مسئله رجعت وقوع رجعت در امتهای پیشین میباشد که این امر نتیجه ای بسیار مهم دارد و آن رد محال و ممتنع بودن مسئله رجعت و اثبات جواز وامکان رجعت در امت اسلام میباشد زیرا جیزی که در گذشته ممکن و جائز بوده و از ان بالاتر حتی به وقوع هم پیوسته است محال و دور از عقل است که کسی قائل به محال و ممتنع بودن آن در زمان حال یا آینده باشد.زیرا در این صورت یا باید در قدرت فاعل آن شک کنند بدین معنا که بگویند آن کسی که قبلا این کار را انجام داده است دیگر قدرت براین کار را ندارد که این حرف از منکرین رجعت بعید است،زیرا فاعل هر دوی آنها حضرت باری میباشد یعنی آن کسی که در گذشته مردگان را زنده کرد وبه این دنیا باز گرداند خداوند بود وآن کسی هم که در آینده این کار را میکند خداوند است و منکرین رجعت که قالبا برادران اهل سنت می باشند با توجه به آنچه در مسئله توحید افعالی می گویند و حتی ما را به خاطر اینکه قائل به اختیار داشتن انسان در طول اراده الهی می باشیم کافر و مشرک میدانند گفتن چنین حرفی از ایشان بعید است یا باید علت این محال بودن را قابلیت قابل بدانند نه فاعلیت فاعل که دراین صورت با انقلاب در ذات مواجه می شویم یعنی چیزی که ذاتا ممکن الوجود بوده تغیری درآن حاصل شود و ممتنع الوجود شود که من گمان نمیکنم بتوان چنین نسبتی را به مخالفان و منکران رجعت داد.یا اینکه ایشان باید در اصل وقوع رجعت در امتهای پیشین خدشه وارد کنند ، که چنین حرفی را یقینن نمیزنند زیرا رجعت در امم سابقه در آيات قرآن به طور واضح و غير قابل تأويل و تفسير بيان شده و التزام ایشان به کلام الله مجید آنقدر زیاد است که شعار حسبنا کتاب الله سردادند به نحوی که حتی خود را از سرچشمه زلال علم الهی یعنی ائمه اطهار (سلام الله علیهم اجمعین)بی نیاز دیدند.وحال معنی ندارد که بگوئیم چنین فردی با چنین اعتقادی منکر آیات قران شود.پس چاره ای برای ایشان باقی نمی ماند جز اینکه معتقد به امکان رجعت در امت اسلام شود .از آنجائي كه بحث زنده شدن مردگان در امم سابقه تنها ميتواند امكان رجعت را ثابت كند لذا ما آن را در بحث اثبات عقلي رجعت آورديم و این مسئله که آیا چنین امری به وقوع خواهد پیوست یا نه درمقاله بعدی به آن خواهیم پرداخت.در اینجا برخی از آیات قرآن که دلالت بر رجعت در امتهای پیشین دارد را به همراه تفسیر برخی از علماء شیعه وسنی محضرتان عرض مینمایم .
الف) اخذتکم الصاعقه
ب) مقتول بنی اسرائیل
ج) زنده شدن هزاران نفر به دعای حضرت حزقیل
د)زنده شدن حضرت عزیر
يا مانند آن كس كه به دهى رسيد. دهى كه سقفهاى بناهايش فروريخته بود. گفت: از كجا خدا اين مردگان را زنده كند؟ خدا او را به مدت صد سال ميراند. آن گاه زندهاش كرد. و گفت: چه مدت در اينجا بودهاى؟ گفت: يك روز يا قسمتى از روز. گفت: نه، صد سال است كه در اينجا بودهاى. به طعام و آبت بنگر كه تغيير نكرده است، و به خرت بنگر، مىخواهيم تو را براى مردمان عبرتى گردانيم، بنگر كه استخوانها را چگونه به هم مىپيونديم و گوشت بر آن مىپوشانيم. چون قدرت خدا بر او آشكار شد، گفت: مىدانم كه خدا بر هر كارى تواناستدر خصوص این آیه چند نکته به ذهن این حقیر میرسد که محضر سروران گرامی عرض مینمایم . نکته اول اینکه خداوند فرومده است که تو را برای مردم آیه ونشانه قرار میدهم(لنجعلک آیةً للناس)که کلمه ناس مطلق است و برای جمیع مردم در تمام ازمنه صدق میکند که یک دسته از این مردم امت اسلام میباشد پس خداوند خداوند ایشان را نشانه ای برجمیع مردم من جمله مسلمانان قرار میدهد .نکته دوم اینکه خداوند زنده شدن حضرت شعیب پس از صد سال به دست خود را به عنوان آیت و نشانه معرفی میکند نه شخص ایشان را .نکته دیگر هدف خدا از بیان این داستان است که همان بر طرف کردن استبعاد زنده شدن مردگان پس از مرگ است که قدر متیقن آن در قیامت است حال این سوال مطرح میشود که وقتی میتوان این زنده شدن پس از مرگ درعالم دنیا را دلیل ونشانه ای بر معاد وزنده شدن مردگان درعالم آخرت گرفت چرا نتوان آن را نشانه ای بر اثبات رجعت که زنده شدن مردگان در همین عالم است گرفت در حالیکه شباهت مسئله رجعت به زنده شدن حضرت عزیر بسیار بسیار بیشتر است از شباهت عالم آخرت با این زنده شدن دوباره.
ه) زنده شدن پرندگان به دست حضرت ابراهیم
وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِمُ رَبِّ أَرِنىِ كَيْفَ تُحْىِ الْمَوْتىَ قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلىَ وَ لَاكِن لِّيَطْمَئنَّ قَلْبىِ قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّيرِْ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلىَ كلُِّ جَبَلٍ مِّنهُْنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيم(29)
ابراهيم گفت: اى پروردگار من، به من بنماى كه مردگان را چگونه زنده مىسازى. گفت:آيا هنوز ايمان نياوردهاى؟ گفت: بلى، و لكن مى خواهم كه دلم آرام يابد گفت: چهار پرنده برگير و گوشت آنها را به هم بياميز، و هر جزئى از آنها را بر كوهى بنه.پس آنها را فراخوان.شتابان نزد تو مىآيند، و بدان كه خدا پيروزمند و حكيم است .
باز هم آیه دیگر از نشانه های قدرت بی پایان خداوند که کیفیت زنده شدن مردگان را به یکی از پیامبرانش یعنی حضرت ابراهیم که خداوند مقام امامت را نیز به وی عطا کرد نشان میدهد و درپایان میفرماید :خداوند بر همه چیز توانمند و داناست،یکی از اموری که خداوند بر آن تواناست زنده کردن مردگان پس از قیام مهدی (ع) میباشد که همان رجعت اصطلاحی است.
و)زنده شدن فرزندان حضرت ایوب
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَ ءَاتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحمَْةً مِّنْ عِندِنَا وَ ذِكْرَى لِلْعَابِدِين(30)
پس [دعاى] او را اجابت نموديم و آسيب وارده بر او را برطرف كرديم،و كسان او و نظيرشان را همراه با آنان [مجدداً] به وى عطا كرديم [تا] رحمتى از جانب ما و عبرتى براى عبادتكنندگان [باشد] .
شاهد ما در این آیه ((وَ ءَاتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُم)) است فخر رازی در مفاتیح الغیب در تفسیر این قسمت از آیه میگوید(و بين اللَّه تعالى أنه آتاه أهله و يدخل فيه من ينسب إليه من زوجة و ولد و غيرهما ثم فيه قولان: أحدهما: و هو قول ابن مسعود و ابن عباس رضي اللَّه عنهما و قتادة و مقاتل و الكلبي و كعب أن اللَّه تعالى أحيا له أهله يعني أولاده بأعيانهم.و الثاني: روى الليث،قال: أرسل مجاهد إلى عكرمة و سأله عن الآية فقال: قيل له إن أهلك لك في الآخرة فإن شئت عجلناهم لك في الدنيا،و إن شئت كانوا لك في الآخرة و آتيناك مثلهم في الدنيا. فقال: يكونون لي في الآخرة و أوتي مثلهم في الدنيا.و القول الأول أولى لأن قوله: وَ آتَيْناهُ أَهْلَهُ يدل بظاهره على أنه تعالى أعادهم في الدنيا و أعطاه معهم مثلهم أيضا(31)همانطور که مشاهده میکنید فخر رازی قول اول که همان قول ابن مسعود و ابن عباس باشد را پذیرفته است که ایشان فرموده اند :خداوند همان فرزندان حضرت ایوب که فوت کرده بودند را مجدداً زنده نمود و ایشان را به وی بازگرداند که این همان زنده شدن مردگان و دلیلی است براثبات رجعت در امم سابقه،اما اگر ما فرض را بر این بگذاریم که قول عکرمه قول صحیح باشد باز هم مدعای ما که امكان زنده شدن مردگان در دنيا است ثابت میشود زیرا طبق این قول خداوند حضرت ایوب را مخیر میکند بین اینکه خداوند همان فرزندانی که از دنیا رفته اند را مجدداً زنده نمایند وبه دامان وی باز گرداند وبین اینکه مثل آنها را دراین دنیا به او بدهد وخود ایشان را در آخرت به وی بازگرداند. حال سوال اینجاست که اگر زنده شدن فرزندان حضرت ایوب کاری غیر ممکن و محال بود معنا نداشت که خداوند اختیار کار غير ممكن و محالي را به ايشان بدهد از این گفته عکرمه میتوان در یک بحث جنجالی کلامی دیگر بین شیعه سنی یعنی بحث جبر و اختیار نیز استفاده کرد .اینکه خداوند اختیار این کار را به خود حضرت ایوب واگذار کرد نشان میدهد انسان موجودی است مختار و کارهای وی از روی اجبار نیست اگر بگویند این اختیار را خود خداوند به وی عطا کرد میگوئیم مگر اختیار دیگران را کسی غیر از خدا داده است.
پاسخ به يك اشكال
معتزله به بحث رجعت در امتهای سابقه اشکالی وارد کرده اند تا از این طریق موضوع رجعت در امت اسلام را نیز خدشه دار کنند.فخر رازی در تفسیر کبیر ذیل آیه 243سوره بقره این اشکال رامطرح وپاسخ آن را نیز بیان میکند،این اشکال وپاسخ اینچنین است:((معتزله گفته اند: احیاء اموات و مردگان امری است خارق العاده كه صدور آن از جانب خداوند متعال جایز نیست مگر اینکه بعنوان معجزه ای برای نبی به کار برده شود،زیرا اگر غیر از این باشد دلالت این امر بر نبوت نبی باطل است.(پایان اشکال معتزله)اما نزد اصحاب معتزله ظهور و صدور خارق عادت از ولی جایز است به خاطر کرامت ولی ، یا سایر اغراض واین حصر باطل است))(32)
حقیر میگوید اولا همانطور که فخررازی گفتند حصر امور خارق عادت در معجزه باطل است پس اینچنین نیست که زنده شدن مردگان در امم سابقه فقط به منظور معجزه ای برای اثبات نبوت نبی باشد بلکه برای غیر آن نیز آمده مثل قضیه اصحاب کهف ،ثانیا حتی بر فرض چنین حصری(زنده شدن مردگان در دنیا منحصر است در معجزات انبیا) باز منافاتی با رجعت ندارد زیرا زنده شدن پیغمبر اسلام(ص) یکی از بهترین معجزاتی است که میتواند حقانیت وی ودین اسلام را ثابت کند.این بود آیاتی در خصوص زنده شدن مردگان در امم سابقه تا دلیلی باشد بر کسانی که ادعای محال و غیر ممکن بودن رجعت را دارند زیرا بهترین دلیل بر امکان چیزی وقوع آن است
پي نوشت ها :
1. الایقاض،محمدبن حسن حر عاملی،ترجمه آقای احمد جنتی،ص3
2. احمدبن محمدبن علی المقری الفیومی،قاموس المصباح المنیر،کتاب الراء ،ص121
3. شیخ مفید،اوائل المقالات،ص78
4. طریحی فخر الدین،مجمع البحرین،کتابفروشی مرتضوی،چاپ 1375،ج3،ص471
5. جعفریان رسول ،ترجمه اناجیل اربعه،فصل 43،ص220
6. لاهیجی حسن ابن عبالرزاق،رسائل فارسی،تحقیق علی صدراوی خوئی،مرکر نشر قبله(1375)ص276و277
7. اعتقادات صدوق،ترجمه حسنی ، باب هیجدهم(اعتقاد به رجعت)ص73
8. شیخ مفید،اوائل المقالات،ص46
9. سیدمرتضی علم الهدا،رسائل شریف مرتضی،ج1 در ضمن ، جوابات مسائل مسئله60ص302
10. شیخ طوسی،العقائد الجعفریه(ضمن جواهر الفقه ابن براج ص250)مسئله 46
11. به نقل ازکتاب رجعت از دیدگاه متکلمان شیعه ،اضغر بهمنی، نشر زائر، بهار85 ،ص 117و129
12.دوانی علی، ،مهدی موعود ترجمه ج13بحار الانوار مجلسی، نشر دارالکتب الاسلامیه،ص فصل سوم
13. ثقفی تهرانی محمد، تفسیر روان جاوید،انتشارات برهان ، چاپ1398،ج1،ص89
14. رفیعی قزوینی آقا سید ابوالحسن،رجعت و معراج ،چاپ سوم ،انتشارات کتابفروشی اسلام،ص19
15. بقره /55
16. بقره/56
17. الاعراف/154
18. بقره/ 55
19. بقره/56
20. میبدی رشید الدین احمدبن ابی سعد،کشف الاسرار وعدة الابرار، انتشارات امیرکبیر1371،ج1ص191
21. الاعراف/143
22. ابن منظور محمدبن مکرم،لسان العرب،ناشر:دار صادر(بیروت)چاپ1414،ج2،ص91
23. طریحی فخرالدین،مجمع البحرین،ناشر کتاب فروشی مرتضوی،چاپ1375،ج2،ص222
24. بقره /72و73
25. زمخشری محمود،الکشاف عن الحقائق غوامض التنزیل،ناشر دارالکتاب العربیه(بیروت)چاپ1407، ج1،ص153
26. بقره /243
27. دعای کمیل حضرت امیر(ع)
28. بقره/259
29. بقره /260
30. انبیاء/84
31. فخرالدین رازی ابو عبدالله محمدبن عمر،مفاتیح الغیب،ناشر دار احیاء تراث العربیه (بیروت)چاپ1420 ،ج 22،ص176
32. تفسير كبير فخر رازي،ج 6،ص497
1.قرآن کریم
2. ابن منظور محمد بن مكرم،لسان العرب، دار صادر، بيروت، 1414 ق
3. اعتقادات صدوق،ترجمه حسنی ، اسلامیه ،تهران ،چاپ اول ،1371ش
4. بهمنی، اصغر ،رجعت از دیدگاه متکلمان شیعه، نشر زائر،تهران، بهار85
5. ثقفی ،تهرانی محمد،تفسیر روان جاوید، برهان،تهران ،1398
6. جعفریان، رسول ،ترجمه اناجیل اربعه،میراث مکتوب ،چاپ دوم،تهران،1384ش
7. حر عاملی، محمدبن حسن ، الایقاض من الهجعه، ترجمه احمد جنتی، نوید ،تهران ،1362ش
8. دوانی ،علی ،مهدی موعود، دارالکتب الاسلامیه،چاپ 28،تهران ،1387
9. رشیدالدین میبدی، احمد ابن ابی سعید، کشف الاسراروعدة الابرار، امیر کبیر،1371
10. رفیعی قزوینی آقا سید ابوالحسن،رجعت و معراج ،چاپ سوم ، کتابفروشی اسلام،تهران
11. زمخشری ،محمود،الکشاف عن الحقائق غوامض التنزیل، دارالکتاب العربیه(بیروت)،1407ق
12. سیدمرتضی، علم الهدی، رسائل شریف مرتضی
13. شیخ طوسی،العقائد الجعفریه، دفتر تبلیغات ،قم ،چاپ اول، 1411ق
15. شیخ مفید ،اوائل المقالات، كنگره شيخ، مفيد ،قم،1413 ق
16. طریحی، فخر الدین،مجمع البحرین، کتابفروشی مرتضوی، 1375
17. فخرالدین رازی، ابو عبدالله محمدبن عمر،مفاتیح الغیب، دار احیاء تراث العربیه (بیروت)،1420ق
18. قمی ،شیخ عباس، مفاتیح الجنان
19. لاهیجی، حسن ابن عبدالرزاق،رسائل فارسی،تحقیق علی صدراوی خوئی،مرکز نشر قبله،1375.
20. مقری الفیومی، احمد بن محمد بن علی ،قاموس المصباح المنیر، دارالفکر
21. موسوی همدانی، سیدمحمدباقر ،ترجمه تفسیرالمیزان
/ع