انفجار مشكوك دفتر نخست وزيري در 8 شهريور 60
اشاره:
ساعت 3 بعدازظهر روز هشت شهريور، جلسه شوراي امنيت كشور؛ حاضران: محمدعلي رجايي رئيس جمهور، محمد جواد باهنر نخست وزير و مسعود كشميري جانشين دبير شوراي امنيت بالاي ميز جلسه نشستهاند. تيمسار وحيد دستجردي كنار باهنر و بعد از او اخياني به جاي فرماندهي ژاندارمري كل نشسته، در كنار وي به ترتيب تيمسار كتيبه، سرورالديني معاون وزير كشور، خسرو تهراني از اطلاعات نخست وزيري، كلاهدوز قائم مقام سپاه يك طرف ميز بودند و طرف ديگر ميز تيمسار شرف خواه معاون نيروي زميني، سرهنگ وحيدي معاون هماهنگي ستاد مشترك، سرهنگ وصالي فرمانده عمليات نيروي زميني و سرهنگ صفاپور فرمانده عمليات ستاد مشترك قرار دارند.
ضبط صوت بزرگ كشميري كه مخصوص ضبط جلسات است، درست نزديك رجايي و باهنر قرار ميگيرد و كشميري به معمول هر جلسه چاي ميريزد و براي حاضرين ميآورد و پس از گفتوگوي كوتاهي با خسرو تهراني از جلسه خارج ميشود. او پيش از خروج از جلسه كيف بزرگي را كه هميشه همراه دارد با پا به نزديكي رجايي هدايت ميكند.
كشميري از ساختمان نخست وزيري خارج ميشود و در ميدان پاستور نزد كساني ميرود كه منتظر اويند تا دبير شوراي امنيت را به يك نقطه امن انتقال دهند. همزمان صداي انفجار شديدي منطقه را ميلرزاند. مطابق نظر كارشناسان بمب از نوع خاص «تخريبي-آتشزا» بوده كه از حدود 2 پوند تي- ان- تي و مقداري منيزيم تشكيل و در يك كيف دستي جاسازي شده بوده.
سيدرضا زوارهاي ماجراي آن دقايق را اين گونه شرح ميدهد: «مطابق با اظهارات بازجويي، كه من ديدم، در روز انفجار نخستوزيري، آرايش نيروهاي حاضر در نشستن، به اين شكل بوده كه رئيسجمهور در صدر ميز [ضلع شمالي ميز مستطيلي جلسه] و در سمت چپ او [ابتداي ضلع طولي چپ به سمت در خروجي] نخستوزير، بعد صندلي وزير كشور، بعد رئيس شهرباني و بعد نمايندگان نيروهاي مسلح در دو طرف ميز، در سمت راست رئيسجمهور [ابتداي ضلع طولي سمت راست رئيسجمهور] مكان منشي جلسه قرار داشت كه «كشميري» در آن روز روي آن صندلي نشست. كيف بمب را در كنار پاي خود نزديك به «شهيد رجايي» كار گذاشت. «كشميري» نميبايست در آن جلسه شركت كند و در صورت شركت احتمالي هم، بايد در انتهاي ضلع طولي چپ ميز يعني تقريباً آخرين فاصله از رئيسجمهور و نخستوزير مينشست. ولي درست جلسه قبل از انفجار و نيز جلسه انفجار او در مكان كنار رئيسجمهور كه جاي نشستن مسئول اطلاعات و تحقيقات نخستوزيري يعني «خسرو تهراني» بود، جا گرفت «در كنار در ورودي يعني پشت صندليهاي نخستوزير، وزيركشور، رئيسشهرباني، در ورودي و خروجي جلسه بود كه در كنار در با كمي فاصله، فلاسكهاي آبجوش و چاي و تعدادي استكان و نعلبكي وجود داشت. «كشميري» بدون كيف، از جاي خود بلند ميشود. براي «باهنر» و «رجايي» چاي ميريزد. از پشت «باهنر» و «دستجردي» به طرف جاي اصلي استقرار خود در انتهاي ميز كه «خسرو تهراني» روي آن نشسته بود، ميرود. با او مكالمه كوتاهي ميكند. به جاي اينكه برود و سرجاي جديد خود در كنار مرحوم «رجايي» بنشيند، از در خارج ميشود...
سرهنگ كتيبه در شرح واقعه روي داده ميگويد: « من موقع ورودم به اتاق كنفرانس مشاهده كردم كه آن خائن از خدا بيخبر (كشميري) در حال ورود به جلسه است... قبل از همه مرحوم «شهيد وحيد دستجردي» گزارش وقايع هفته شهرباني را عنوان كرد...مرحوم كلاهدوز هم در آن جلسه از طرف سپاه پاسداران حضور داشت... در همين لحظات كه بحث و گفتوگو در جلسه ادامه داشت من ناگهان احساس كردم همينطور كه روي صندلي نشسته بودم بياراده سرپا ايستاده و تمام صورتم و مخصوصاً پيشانيام بهشدت ميسوزد...
مسئلهاي كه براي من اهميت دارد، شدت انفجار بود كه ما صداي آن را در آن لحظه نشنيديم، وليكن پردههاي گوش افرادي كه آنجا بودند تمام پاره شده بود...»
خبرگزاري فرانسه به نقل از خبرگزاري پارس (كه بعدها به خبرگزاري جمهوري اسلامي ايرنا تغيير نام يافت) اعلام كرد، گروه مجاهدين خلق در انگلستان طي اطلاعيهاي مسئوليت اين انفجار را پذيرفتهاند. با اين حال بهزاد نبوي، در مصاحبه مندرج در كتاب «بيمها و اميدها» تأكيد ميكند: توجه كنيد! منافقين [مجاهدين خلق]، هرگز مسئوليت فاجعه انفجار حزب جمهوري اسلامي و انفجار نخستوزيري را كه طي آن بسياري از چهرههاي شاخص نظام و انقلاب به شهادت رسيدند، به عهده نگرفتند.
* مسعود كشميري كيست؟
وي قبل از انقلاب توسط پسر دايي خود، ابوالفضل دلنواز -كه برادر همسرش نيز بود و در درگيري مسلحانه معدوم شد- جذب سازمان مجاهدين شد. ابتدا در بحثهاي خانوادگي از آنها حمايت ميكرد، ليكن به مرور زمان چهرهاي حزب اللهي و حامي جمهوري اسلامي به خود گرفت. او به همراه علي اكبر تهراني تحت مسئوليت محمود طريق الاسلام در اين سازمان حضور داشت. وي پس از انقلاب نيز همچنان عضو سازمان منافقين بوده و اسامي مستعاري همچون «حنيف» و «مجيب» داشته است. منزل او در مهرشهر كرج و آرياشهر از بزرگترين انبارهاي سلاح و مهمات سازمان بوده است و افراد سطح بالايي از سازمان در اين منازل به تشكيل جلسه مي پرداخته اند. همسر وي مينو دلنواز نيز از اعضاي فعال منافقين بوده و اكنون نيز به همراه وي متواري است. كشميري همزمان با فعاليت گسترده در سازمان منافقين به عضويت در كميته مستقر در اداره دوم ارتش تحت سرپرستي محمدكاظم پيرو رضوي درميآيد.
وي مدتي نيز در ضد اطلاعات مركزي نيروي هوايي و مركز مستشاري امريكاييها با عنوان نماينده نخست وزير دولت موقت و زير نظر كميته اداره دوم ارتش مستقر بود. در اين مدت، از جمله اقدامات وي ميتوان به مداخله و جلوگيري از به جريان افتادن و محاكمه عاملان كشتار 17 شهريور اشاره كرد كه با توجه به ريشه امريكايي جمعه خونين و تظاهر منافقين در آن تاريخ به اعمال ضد امريكايي، محل تأمل فراوان است.
وي در بدو تأسيس طرح و برنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نيز مدتي به عضويت آن درآمد. معرف وي عبدالمجيد قباديان معدوم از ديگر نفوذيهاي ارشد منافقين به سپاه تحت نظارت داوودي شمسي بوده است.
* دفتر سازگارا
پس از انفجار دفتر نخست وزيري، در نتيجه بازرسي از منزل مسعود در شهرستان كرج، مقادير زيادي سلاح و مهمات كشف شد، پدر مسعود كشميري بازنشسته شركت نفت بود كه در سال 1377 به علت سرطان در انگلستان فوت و دفن شد. اين بخشي از اطلاعاتي است كه حجت الاسلام ري شهري در كتاب خاطرات خود از مسعود كشميري نقل ميكند.
درباره مسعود كشميري، سعيد شاهسوندي، عضو پيشين مركزيت مجاهدين خلق ايران كه مدتي با كشميري در تركيه همخانه بوده است، در مصاحبهاي گفته است: كشميري مدت كوتاهي با همسرش در يك خانه سازماني كه من و همسرم نيز آنجا بوديم، در حوالي خيابان فاتح استانبول تركيه، زندگي ميكرد. مكان اين خانه پشت مسجد سلطان محمد فاتح بود كه يكي از خلفا و پادشاهان است. در آن حوالي ما يك خانهاي داشتيم و بعدها در منطقه شمالي استانبول بود و ما مدتي در اين هر دو محل با كشميري و خانمش و من و خانمم همخانه بوديم و مدتي با هم بوديم. طبعاً ما زياد درباره حادثههايي كه بر هر كدام از ما رفته صحبت نميكرديم، اين يكي از اصول سازماني بود ولي به هر حال ايشان مدتي در تركيه بود.»
او ادعا ميكند مسئول بالاتر كشميري فردي به نام افتخاري بوده است: «مهدي افتخاري مسئول بخش نظامي- امنيتي سازمان هست، در آن ايام، مسئول بخش نفوذيها بود، اينهايي كه در ارگانها نفوذ كردند در ارتباط مستقيم با مهدي افتخاري هستند. مهدي افتخاري چهرهاي است كه در هيچ يك از جلسات علني در ستادهاي شناخته شده سازمان و مراكز اصلي يا تردد نميكند و يا بسيار كم تردد ميكند و از وروديهاي معمولي ساختمان ورود و خروج نميكرد و در جلسات كمتر حضور پيدا ميكرد. كانديداي علني سازمان در مجلس و خبرگان نبود و هميشه چهرهاي بود كه در حاشيه بود و كمتر كسي او را ميشناخت و كمتر كسي از نيروهاي جديد ميدانست او چه نقشي دارد كه در اين ايام مسئول بسياري از نيروها از جمله مسعود كشميري، همين آقاي مهدي افتخاري است.» سرهنگ مهدي كتيبه از اعضاي حاضر در جلسه شوراي امنيت كه جان سالم به در برده است، درباره كشميري ميگويد: «در اواخر سال 57 از طرف نخست وزيري عدهاي را براي حفظ اسناد و مدارك سري و طبقه بندي شده در ارتش مأمور كردند. از جمله اين افراد آقاي كشميري بود كه با دستخط رسمي رئيس دفتر نخست وزير وقت يعني مهندس بازرگان به ارتش معرفي شده بود تا حفاظت از اسناد و مدارك نيروي هوايي را بهعهده گيرد. رئيس دفتر نخست وزير آقاي بازرگان، شخصي بود به نام آقاي خليلي، بدين ترتيب كشميري به كليه اسناد سري و طبقه بندي شده نيروي هوايي، ضد اطلاعات و حفاظت اطلاعات دسترسي پيدا ميكند. ايشان تا كمي قبل از انفجار نخست وزيري در نيروي هوايي بود و با آقاي محمد رجبي و داداشي كه آنها هم از نخست وزيري معرفي نامه داشتند در ستاد مشترك فعاليت اطلاعاتي و ضد اطلاعاتي انجام ميدادند. كشميري به اين صورت وارد تشكيلات نظامي گرديد و بعد از مدتي كارش را در نيروي هوايي رها كرد و به شوراي امنيت آمد، او قيافه حق به جانبي داشت، با ريش محرابي، قشنگ و صورت سرخ و سفيد موجه كه هر كس كه ايشان را ميديد، فكر ميكرد حتي نماز شبش را نيز ترك نميكند.»
شاهسوندي كه اكنون از منافقين بريده و در خارج از كشور به سر ميبرد، درخصوص چگونگي عملكرد كشميري ميگويد: «يك طرح اطلاعاتي را راه انداخت و بسياري از سران رژيم را دعوت كرد و گفت كاري كنيم كه جلوي نفوذيها را بگيريم و آنها را شناسايي كنيم، در حالي كه خودش بالاترين نفوذي بود و اين طرح را ميداد و طبعاً هيچ كس جز خودش مسئوليت اين طرح را بهعهده نميگرفت و به اين ترتيب اگر مزاحميني بودند كه ممكن بود نسبت به او حساسيت داشته باشند، تحت عنوان نفوذي ممكن بود آنها را از قسمتهاي مختلف حذف كند و در عين حال جايگاه خودش را مستحكمتر كند.ما همان طور كه گفتم در كردستان مشغول به راديو مجاهد بوديم، بعدها معلوم شد كه جمهوري اسلامي به دنبال راه افتادن راديو مجاهد طرح بمباران ايستگاه راديويي را در دستور كار خودش قرار داده، طرحي كه كشميري بعدها در سازمان گفت كه پيشنهاد رفسنجاني بوده و پيگيري اش به نخست وزيري داده ميشود. ابتدائاً پارازيتهايي كه فرستاده ميشود و همچنان اثر نميكند و طرح بمباران را ميدهند كه ابتدا شناسايي محل فرستنده در ارتفاعات و بعد هم بمباران آن است كه مسئول اين طرح كشميري است و نتيجه هم معلوم است كه چه سرانجامي دارد!»
تناقضات بهزاد نبوي
پس از شناسايي كامل و تهيه نقشه دقيق، يك جنگنده بمب افكن براي نابودي مقر راديويي منافقين اعزام ميشود كه به دلايل نامعلومي دچار سانحه شده و سقوط ميكند. پس از اين سانحه، ستادي براي بررسي علل آن مأمور ميشوند كه از سوي خسرو تهراني كه مسئوليت اطلاعات نخست وزيري را نيز بهعهده داشته است، بار ديگر مسعود كشميري در رأس كميته قرار ميگيرد. در اين عملياتها جواد قديري نيز كشميري را همراهي مينموده است.
اما بهزاد نبوي در اين باره بهخلاف تمام شواهد و اخبار ميگويد: « مسعود كشميري پيش از شروع همكاري با برادر تهراني در نخست وزيري، از فعالان مورد اعتماد اداره دوم ارتش و نيروي هوايي بوده و در فرو نشاندن اعتصاب همافران در سالهاي اول انقلاب نقش مؤثري داشته است. نقشه راديو مجاهد در عراق را تهيه كرده و در اختيار نيروي هوايي قرار داده و اتفاقاً نيروي هوايي عليه اين ايستگاه راديويي عمليات موفقي انجام داد. منتهي قبلاً به آنها اطلاع داده بود و آنها تخليه كرده بودند ولي كسي متوجه نشد و براي يكي، دو روز ارتباط راديو مجاهد قطع شده بود». سعيد شاهسوندي در مصاحبه خود همچنين به نامهاي از مسعود كشميري اشاره ميكند كه به خوبي معرف شخصيت اوست و در بر دارنده اطلاعاتي پيرامون عملكرد وي ميباشد. شاهسوندي در توضيح اين نامه ميگويد: «اين توضيح را ميدهم چون بدون اين توضيح نامه معنا پيدا نميكند. در ماجراي انقلاب ايدئولوژيك كساني كه متحول ميشدند، با مكانيزمهايي كه بعداً عرض خواهم كرد، اينها بعد از متحول شدنشان و بعد از وصل شدنشان به رهبري ديگر در اينجا و در سازمان مجاهدين چيزي به نام دبير كل، مسئول اول و.... وجود ندارد، بلكه چيزي كه وجود دارد فقط رهبر است... مسعود كشميري در اين ايام نامهاي بعد از متحول شدنش مينويسد، اين نامه بلند است و در اين نامه اسم مسعود كشميري ذكر نميشود و با امضاي محفوظ است و تحت عنوان «نامه يكي از قهرمانان عمليات ويژه» توضيحي ميدهد كه قهرمان عمليات ويژه به كساني گفته ميشود كه در دوران حياتشان يك كار بسيار ويژه انجام دادهاند... اين نامه بعد در نشريه مجاهد شماره 250 در همان سال 64 به چاپ رسيد. هدف از چاپ اين نامه در آن سال در واقع تأييديه گرفتن براي ماجراي انقلاب ايدئولوژيك بود. آن موقع آقاي رجوي احتياج داشت كه هر كسي حتي به بهاي لو دادن بخشي از كارهايي كه در آن سالها صورت گرفته تأييديه لازم داشت چرا كه شرايط بحراني بود، خطير بود و احتياج داشت همه به تأييد كاري كه او كرده در واقع بپردازند. در مقدمه اش ميگويد كه صفت قهرمان در حيات هر مجاهدي كمتر به او داده ميشود مگر كه عمليات بسيار خطير و ويژهاي را انجام داده باشد مگر اين كه در دوران حياتش امتحانهاي ويژهاي را از سر گذرانده باشد.
البته اين نامه اسم نميآورد كه مسعود كشميري عامل و نويسنده اين نامه است، ولي با كمي اطلاعات جانبي كه انسانها ميتوانند داشته باشند يا من اكنون از طريق اين صحبت در اختيار شنوندگان خواهم گذاشت يا بخشي از آن را قبلاً گفتهايم، مقايسه و كنار هم نهادن اين اطلاعات براي شما شنوندگان به خوبي روشن ميكند كه اين نويسنده جز مسعود كشميري كسي نيست، البته آن سالها در درون روابط بخشي از افراد و شماري از افراد ميدانستند.»
* السلام عليك يا مسعود!
يادم مي آيد در اوايل مرداد 60 كه سازمان در آستانه اجراي يك طرح مشخص بود، ناگهان مسئول من تماس گرفت و به من گفت طرح اجرا نميشود و آن را به تعويق انداخت. او در وقت خداحافظي ضمناً به من گفت مژدهاي هم برايت دارم كه اگر بداني شور و عشق و ايمان بيشتري پيدا ميكني، هر قدر فكر كردم اين مژده چه ميتواند باشد، عقلم به جايي نرسيد. با خودم فكر كردم ممكن است ابلاغ عضويت باشد، يا مژده پيروزي عمليات ديگري در سازمان، يا نميدانم چرا، چند روز بعد از اين دستور [يعني دستور لغو آن عمليات كه كشميري ميتوانست انجام دهد] صبح كه به شوراي عالي رفتم، ديدم همه ماتم زدهاند، پرسيدم: چه شده؟ گفتند: ديشب رجوي و بنيصدر با هواپيمايي به خلباني معزي در فرودگاه پاريس به زمين نشستهاند [...] خارج بودن مسعود از دسترس رژيم يعني بيمه شدن انقلاب، يعني تداوم مبارزه و زنده ماندن اسلام انقلابي. خيلي خوشحال شدم و داخل اتاقم آمدم، در را از پشت اتاق قفل كردم و سجده شكر به جا آوردم، همه چيز برايم روشن شد، مژدهاي كه مسئولم به من گفته بود همين بود.»
شاهسوندي در تفسير آن عمليات لغو شده، توضيح ميدهد كه آن طرح انفجار نخست وزيري بوده است كه ميبايست همان اوايل مرداد ماه انجام بگيرد، ولي به خاطر طرح خروج مسعود رجوي اين طرح به 8 شهريور ماه منتقل ميشود. در ادامه نامه كشميري آمده است: «در همان ايام كه آغاز كار راديو بود (مقصود راديو مجاهد است) رژيم بيش از عمليات نظامي از صداي مجاهد وحشت داشت، در ابتدا، مسئله از طرف رفسنجاني و نخست وزيرشان پيگيري شد، وقتي پارازيت مسئله را حل نكرد، اقدامات جدي تري را ميخواستند به مرحله اجرا بگذارند. هيأتهايي از مخابرات، سپاه، راديو و تلويزيون، ارتش و نيروي هوايي براي يافتن محل فرستنده تلاش ميكردند، گزارشات ارسالي براي شوراي عالي كه به دست من ميرسيد حاكي از اين بود كه مسئله اصلي يافتن محل فرستنده راديو است. شوراي عالي دفاع در يكي از گزارشات خود نظر داده بود كه در مقايسه با جبهههاي جنگ اولويت را به شناسايي محل فرستنده راديويي مجاهد بدهيد.
در تاريخ... [طبيعتاً روزهاي نزديك به 8 شهريور] بعد از مدتها برادر قهرمانم به خانه ما آمد [مقصود مهدي افتخاري است] همه از ديدنش به خصوص در جو خفقان و تنهايي خاصي كه ما در آن بوديم، خوشحال شديم. نميدانستم كه چه هديه گرانبهايي را برايم آورده است، او گفت اگر سازمان تصميم بگيرد كه طرح... [طبيعتاً منظور انفجار نخست وزيري است] را به اجرا درآورد، تو چه طرحي داري؟ من هيچ طرحي را بهتر از انجام عمل فدايي نديدم و بلافاصله طرح را گفتم، [مقصود عمليات انتحاري است] مدتها قبل روي اين امر فكر كرده بودم و آن را اوج كار و ايفاي مسئوليتم ميدانستم، برادر مهدي [همان مهدي افتخاري] گفت اين جواب تو بار مسئوليت ما را سنگين تر ميكند و موقع خداحافظي گفت: در مورد پاسخ نهاييات فكر كن و بعداً به من بگو. او رفت و من با ابتلايي كه دقايقي قبل آن را از سر گذرانده بودم به كلاسي بالاتر راه يافتم [....] از اين پس دست هايم به ارادهات حركت ميكند و پاهايم به اراده ات قدم برميدارد و روحم و قلبم با شما يگانه است و ادامه ميدهد، مرگ بر رژيم، درود بر رجوي، فدايي تو... [همانطور كه اشاره شد نام وي درج نشده] تاريخ 27/2/1364»
مسعود كشميري همچنان زنده است، برخي از اعضاي منافقين معتقدند او نيز همچون بسياري ديگر از اعضاي ارشد منافقين بريده است و برخي ديگر او را به دليل جرم آشكاري كه مرتكب شده، همچنان محتاج منافقين ميدانند و معتقدند با مسعود رجوي در اردن به سر ميبرد. گفته ميشود چند بار تلاش دستگاههاي امنيتي براي به دام انداختن كشميري در خارج از كشور به نتيجه نرسيده است. اما آنچه موجب افسوس است، اين است كه او در پي آنكه پرونده انفجار نخست وزيري همچنان مسكوت مانده است، عليرغم اينكه تمام اسناد محكمه پسند عليه او دلالت دارند، گويا مورد تعقيب هيچ نهاد بينالمللي همچون اينترپل نيست.
* سير فرار متهمين انفجار نخستوزيري از مجازات
اين شايعات ساعت 6 صبح فرداي حادثه صورت رسمي به خود يافت. پس از جلسه محرمانهاي كه ميان بهزاد نبوي، سعيد حجاريان، خسرو تهراني و مصطفي قنادها برقرار ميشود، اطلاعيهاي تنظيم و توسط محسن سازگارا معاون سياسي اجتماعي بهزاد نبوي به صدا و سيما جهت اعلام ارسال ميگردد، در اين اطلاعيه كه ساعت 8 صبح از راديو پخش ميشود، «شهادت كشميري» رسماً اعلام ميگردد. در جلسه مذكور صرفاً در خصوص كشميري مذاكره ميگردد و درباره ديگر اشخاص حادثه سخني به ميان نميآيد؛ اين در حالي است كه در لحظه تنظيم اين اطلاعيه علم كامل بر نبودن جنازه در محل حادثه، پزشكي قانوني و بيمارستانهاي تهران حاصل گرديده بوده است و همچنين سرتيپ شرفخواه و سرهنگ وصالي بر خروج كشميري لحظاتي قبل از حادثه شهادت داده بودند. افراد ديگري نيز بر اين موضوع صحه گذاشته بودند. به عنوان نمونه جلال طالبي از خروج كشميري لحظاتي قبل از انفجار از در نخست وزيري خبر داده بود كه به دنبال آن از نگهبانان و مستخدمين نيز تحقيق شده و اطمينان حاصل ميگردد. از سوي ديگر خودروي كشميري كه صبح روز حادثه ديده شده بود، در محل خود نبوده و خانواده وي نيز از منزل وي خارج شده بودند. با اين وجود برخي از اعضاي نخست وزيري اقدام به شايعه شهادت كشميري نموده بودند. يكي از اتهامات اصلي خسرو تهراني كه به دنبال آن دستگير و زنداني شد نيز از همين نقطه آغاز شد. او كه دبير شوراي امنيت بوده است (و با كمال تعجب تا اندكي قبل توسط رسانهها كشميري دبير جلسه معرفي ميگشته است) جدا از تمام نقشي كه در نفوذ دادن كشميري به صورت پلكاني و رسيدن به قائم مقامي خودش در عمل داشته و او را به عنوان منشي به جلسه مذكور دعوت نموده است؛ روز 9 شهريور ماه به عنوان يكي از معدود شاهدان حادثه كه زنده مانده و بيهوش نيز نگشته است، شهادت ميدهد كه كشميري در جلسه حضور داشته است و اطلاعات متناقض او با برخي ديگر از حضار، به دليل جايگاه وي در اطلاعات نخست وزيري بيشتر مورد اعتنا قرار ميگيرد.
آيتالله امامي كاشاني نيز، همچون بسياري ديگر، پرونده انفجار دفتر نخست وزيري را مبهم ميپندارد. او دراين باره ميگويد: «اين سؤال پيوسته مطرح خواهد بود كه عوامل نفوذي چگونه توانستند تا اين سطح رسوخ كنند... اندكي دقت نشان ميدهد كه وسعت اقدامات اين گروه تا بدان پايه است كه از عامل واقعي جنايت دفتر نخست وزيري، شهيد! ميسازد. بسيار ساده لوحانه است اگر گمان كنيم اين اشتباه سهواً پديد آمده كه تكههايي را كه به عنوان تكههاي بدن كشميري در يك كيسه پلاستيكي جمع شده با عنوان شهيد كشميري! مطرح شود، ولي جسد سالم برادر شهيدمان، دفتريان تا 48 ساعت به عنوان يكي از شهداي حادثه، اعلام نشود.»
* جسد سازي
وي ميافزايد: حالا چون جلوي مجلس كار براي اونها از حالت پيشبيني شده خارج شده بود، در بهشت زهرا هم دچار مشكل شد. يعني دفن جنازه ساختگي، غيرقانوني انجام ميشود. نظريه پزشكي قانوني، جواز دفن و مراحل اداري و كارهاي دفتري در بهشت زهرا براي «كشميري» انجام نشد. در حالي كه همه اين تشريفات براي «شهيد رجايي» و «شهيد باهنر» انجام شد... كه همان موقع نماينده سپاه [پاسداران انقلاب اسلامي] در پزشكي قانوني به مسئولين بهشتزهرا در مورد اجازه دفن براي «كشميري» شديداً اعتراض كرده بوده... در زمينه دفن جنازهها هم مهندس «صنيعپور» بود، قائممقام «بهزاد نبوي»، «سازگارا» بود و «علياكبر تهراني» كه جالبه دائماً با «بهزاد نبوي» در تماس بودند...بعد از اينكه تدفين صورت گرفت، «بهزاد نبوي» يك عدهاي را دعوت كرد كه به اصطلاح تيم تحقيق و بررسي انفجار نخستوزيري باشند كه خودش هم آن را سرپرستي ميكرد. دسته اول آنها «خسرو تهراني»، «محمد رضوي»، «علياكبر تهراني»، «بيژن تاجيك» و «سعيد حجاريان» بودند. دسته دوم هم سرهنگ «حجاري» رئيس شهرباني و چند نفر از آگاهي و يك نفر از سپاه بود، كه البته همه كارها با دسته اول پيگيري شد و دسته دوم بيشتر جنبه تشريفاتي داشت... نكته عجيب هم وجود داشت كه يك زني به عنوان همسر «شهيد كشميري» در مراسم ختم شهدا شركت داده شده بود، در صورتي كه زن «كشميري» با بچههايش فراري بودند... خانواده كشميري را هم به عنوان خانواده شهيد در مدرسه عالي «شهيد مطهري» آورده بودند [!]...دسته اول بدون مجوز دادستاني، منزل «كشميري» را تفتيش ميكنند و اسناد و مداركي را غيرقانوني ضبط ميكنند كه ظاهراً سر از كميته اداره دوم درآورده بود. گويا در مورد سوابق كار «كشميري» توي اداره دوم و نيروي هوايي بود كه بعداً هم روي اين اسناد با بازپرسي ويژه، كش و قوس شد... در حقيقت همين تفتيش غيرمجاز باعث شد كه دادستان كل كشور، بازپرس ويژهاي را جهت بررسي انفجار نخستوزيري مأمور بكند. اين بازپرس ويژه دسته تحقيق اول را منحل اعلام كرد كه «بهزاد نبوي» شديداً مخالفت كرد. بعداً همين بازپرسي ويژه دادستان كل، بعضي از افراد دسته اول را دستگير و ممنوعالملاقات كرد... نكتهاي كه وجود داشت، اين بود كه در حقيقت آقاي «بهزاد نبوي» رسيدگي به موضوع را به دوستان صميمي و همكارهاي خود «مسعود كشميري» سپرده بود، كه ظاهراً همينها بعدها گفتند كه «سازگارا» از طرف «بهزاد» مسائل پزشكي قانوني را داشته پيگيري ميكرده و براي بررسي و تشخيص نوع بمب هم باز به دعوت «بهزاد نبوي» عدهاي از مراكز مختلف آمده بودند كه با نظر خود او هماهنگ بودند...
* تلاش در بهشت زهرا
همسر شهيد دفتريان در اين باره ميگويد: «اينقدر ميدانم كه ساعت حدود هشت و چند دقيقهاي بود كه نام «كشميري» را به عنوان سومين شهيد نام بردند حتي تا ساعت 2 آن روز هم نام «دفتريان» به عنوان شهيد اعلام نشد و فردا بعدازظهر ساعت 2 نام «دفتريان» را اعلام كردند. معلوم شد كه به هرحال شهيد اول و دوم و سوم هم «كشميري» و چهارم شهيد «دفتريان» ولي چون سه جنازه بيشتر حمل نشد يكي جنازه «شهيد رجايي» و يكي جنازه «شهيد باهنر» كه سوخته بودند و غسل نميخواستند ولي جنازه ما تا رفت، شسته شد و دفن كرديم حدود سه بعداز ظهر شد و فرداي آن روز كه من و خانم «باهنر» و خانم «رجايي» كه قرار گذاشتيم با هم صبح به بهشت زهرا برويم در آنجا متوجه شدم كه بعد از جنازه «دفتريان» جنازه «كشميري» دفن شده كه اين براي من سؤال شد كه دو تا جنازه كه سوخته بود كنار هم دفن شده بود. مگر نگفتند كه كشميري هم سوخته بود خوب، اين هم بايد سريع دفن ميشده. چطور شد كه دو تا جنازه سوخته كنار هم بعد از آن جنازهاي كه سوخته نشده و بعد از آن يك خشتي زدهاند و نوشتهاند «كشميري» به هر حال اين سؤال براي ما بود...» حتي پس از پر رنگ شدن احتمال فرار كشميري از ارائه عكس وي به فرودگاهها و نقاط مرزي كشور خودداري ميشود، در حالي كه عكس وي در تيراژ 1500 عدد از بودجه دفتر اطلاعات و تحقيقات نخست وزيري به عنوان شهيد چاپ و به صورت محدود پخش ميگردد. پس از اعتراض نماينده سپاه پاسداران در پزشكي قانوني به عدم طي شدن مراحل قانوني درباره جنازه منسوب به كشميري و محرز گرديدن دروغين بودن آن جنازه، همان تيم چهار نفره كه اطلاعيه شهادت وي را صادر كرده بود (يعني بهزاد نبوي، سعيد حجاريان، خسرو تهراني و مصطفي قنادها) اقدام به تشكيل كميته تحقيق كرده و بدون داشتن حكم قضايي اقداماتي توسط آنها انجام ميپذيرد؛ همچون قرار دادن شنود براي منزل كشميري (در حالي كه خبر اين اقدام به خواهر مسعود كشميري رسيده بود) و بررسي منزل او با هماهنگي برادر همسرش محمد دلنواز كه خود از اعضاي منافقين بوده است. اسناد بهدست آمده از اين منزل كه از مراكز مهم بخش اطلاعات سازمان بوده و براي سازمان از اهميت بالايي برخوردار بوده است، كلاً به كميته اداره دوم ارتش منتقل ميگردد، جايي كه قبلاً كشميري و جواد قديري نيز در آن فعال بودهاند و احتمال عقلايي براي وجود افراد ديگر مرتبط با آنها در اين كميته غيرقابل انكار است. اما بعدها ادعا ميشود از منزل او چيزي بهدست نيامده است و هيچ اطلاعاتي از اين بازرسي در اختيار پرونده قرار نميگيرد. اين در حالي است كه منزل آرياشهر وي محل استقرار مركزيت بخش اطلاعات سازمان با حضور افرادي همچون «جعفر تهراني»، «محمد معصومي»، «ابوالفضل دلنواز»، «رضا راتبي»، «مريم نظامالملكي» و «سيمين منتظري» بوده است و در آن زمان منزل وي به دستگاه رمز كننده مجهز بوده كه مانع از شنود مكالمات ميشده است. با توجه به ضد انقلابي بودن جرم از ابتدا بايد اين پرونده توسط دادسراي انقلاب مورد بررسي قرار ميگرفته است كه با توجه به تيزبيني افرادي همچون شهيد لاجوردي كه در دادسراي انقلاب مركز بودند، بي شك مراحل تبرئه ديگر متهمان اين پرونده كه هنوز همچون كشميري فرار نكرده بودند، متوقف ميگرديد. اما بهزاد نبوي جلسهاي با شهيد رباني املشي، دادستان كل وقت كشور برقرار نمود و توانست وي را متقاعد كند كه اين پرونده در دادسراي عمومي به اتفاق گروه بهزاد نبوي رسيدگي گردد. با تعيين بازپرس ويژهاي از طرف دادستان كل پرونده دنبال ميگردد اما در اولين مراحل تحقيق گروه نبوي مورد سوء ظن بازپرس ويژه قرار ميگيرد و به دستور وي اين گروه منحل و بعضي از اعضاي آن بازداشت ميگردند. بازپرس ويژه دلايل اين تصميم را مواردي از اين قبيل اعلام نموده است: كتمان سوابق نفاق كشميري توسط گروه مذكور، تردد خسرو تهراني به زندان به صورت رابطهاي و غيرمجاز و ديدار با متهمين و ارائه خطوط برخورد و توصيه به مقاومت و نبريدن آنها، تهيه طومارهاي مختلف و ملاقاتهاي دسته جمعي با دادستان كل كشور براي بيگناه جلوه دادن متهمين و عدم ارائه اطلاعاتي كه بعدها به دست آنها رسيده است به بازپرس و اقدام خودسرانه آنها، همچون دست يافتن به اطلاعاتي در خصوص ارتباط يكي از متهمين پرونده با منافقين شيراز كه بدون اطلاع بازپرس پرونده رأساً افرادي از دفتر اطلاعات و تحقيقات نخست وزيري به شيراز رفته و پس از اقدامات به ظاهر تحقيقاتي، موضوع را بياساس اعلام ميكنند و هيچ انعكاسي از اين اقدام به اطلاع بازپرس نميرسد.
* ارسال به هند و افغانستان
* دستگيري بعد از چهار سال
در روز عيد مبعث موسوي خوئينيها به اوين، مراجعه ميكند و در جريان ريز مسائل قرار ميگيرد و با تني چند از متهمين بدون حضور مسئولان پرونده ملاقات مينمايد كه اين برنامه از صبح تا غروب ادامه مييابد. فرداي روز مبعث تقي محمدي كه اطلاعات خوبي را در اختيار بازجوي خود گذاشته بود، در فاصله تنفس بين بازجويي و قبل از آنكه اقارير خود را مكتوب كند، در اتاق محل بازداشت خود، خودكشي مينمايد. نحوه خودكشي تقي محمدي كه با كمربند و با استفاده از چند عدد چوب كبريت براي قطع شريانهاي خوني به دارآويخته شده بود، مسئولين پرونده را مطمئن ميسازد كه او را كشتهاند. چند روز بعد كميتهاي متشكل از مصلحي نماينده دادستان كل كشور، نماينده پزشكي قانوني، دكتر شيباني نماينده مجلس شوراي اسلامي، منصوري نماينده وزارت خارجه (به دليل مأموريت تقي محمدي به عنوان كاردار ايران در افغانستان) به اوين رفته و از نزديك به بررسي نحوه و كيفيت خودكشي وي ميپردازند. از نظر برخي اين خودكشي حاصل القائات رابطين بيروني سازمان منافقين بوده است تا از ادامه سوخته شدن مهرههاي سازمان جلوگيري شود. تقي محمدي گويا در اين بازجويي به ارتباط با جواد قديري و يكي از عاملين انفجار حزب جمهوري اسلامي اعتراف نموده بود.
خوئينيها پس از دريافت گزارش خودكشي تقي محمدي مسئولين پرونده را تحت فشار ميگذارد كه «وضعيت به اين صورت زياد قابل دوام نيست»در ادامه مسير رسيدگي نياز به حضور سعيد حجاريان و بهزاد نبوي براي بازجويي به موسوي خوئينيها اعلام ميگردد كه او پاسخ ميدهد مواردي كه لازم است را اعلام نماييد تا من خود اقدام به تحقيق نمايم. او در خصوص بازرسي محل كار تقي محمدي نيز اعلام نمود خود كار تحقيقات را بهعهده ميگيرم، اما نتيجه آن را براي درج در پرونده و صدور كيفرخواست در اختيار نميگذارد.در جلسه بعد موسوي خوئينيها اصرار ميكند كه «شما قصد داريد سازمان مجاهدين انقلاب را محاكمه كنيد» كه اين موضوع از سوي مسئولين پرونده رد ميشود اما خوئينيها ميگويد «من كه بچه نيستم؛ شما رأس سازمان را مطرح ميكنيد كه بهزاد نبوي باشد و بقيه متهمين هم اعضاي سازمان هستند» يكي از مخاطبين وي پاسخ ميدهد كه ما كاري به گرايش سياسي آنها نداريم اما اگر يكي از متهمين رأس سازمان و بقيه عضو آن هستند گناه ما چيست؟ او در اينجا دستور توقف تحقيقات و صدور كيفرخواست را صادر مينمايد كه به رغم توضيح در خصوص ناقص بودن پرونده، ميگويد تحقيقات شما به درد تاريخ نويسي ميخورد و دستور توقف تحقيقات را صادر مينمايد و يك هفته فرصت جهت صدور كيفرخواست ميدهد. با اصرار مسئولين پرونده به اينكه فرصت كم است و تحقيقات ناقص، پاسخ ميدهد «اجازه نخواهم داد آقاي بهزاد نبوي به اينجا بيايد، شما ميخواهيد همه مسئولين را دستگير كنيد، خودم از وي تحقيق ميكنم» جالب آنكه علي رغم اصرار خوئينيها به تعجيل در كار چهار كيفرخواستي كه به او تحويل ميشود به دادگاه ارجاع نميگردد.در اين ميان از سوي يكي از مطلعين، اطلاعات جالبي ارائه ميگردد كه با در ميان گذاشتن آن با متهمين، موارد بسيار مهمي كشف ميگردد. اين اقدام موجب عصبانيت خوئينيها شده و ميگويد «دستور من اين بود كه تحقيق نكنيد، به چه علت تحقيق كردهايد؟» سپس گفتوگو ميان عوامل پرونده و او به جايي ميرسد كه او ادعا ميكند اين اطلاعات را همه مسئولين از اول ميدانستند و شما بيهوده طولش ميدهيد، او در پاسخ اينكه شما هم از اول ميدانستيد جواب مثبت ميدهد و پس از آنكه توضيح داده ميشود اين مطالب در جلسات مكرر با مسئولين قضايي همچون شهيد رباني املشي، صانعي و... و رئيس جمهور و رئيس مجلس و... بررسي شده و هيچيك چنين چيزهايي را نميدانستهاند و اگر شما ميدانستهايد چرا زودتر نگفتيد كه زودتر به نتيجه برسيم، خوئينيها حرف قبلي خود را پس ميگيرد و ميگويد من گفتم فرض كنيم مسئولين ميدانستهاند، به هر حال اين تحقيقات شما فقط به درد تاريخ نويسي ميخورد! اينها (اشاره به موضوع جسد سازي و فراري دادن كشميري و... كه مطرح شده بود) چيزي نيست و ما بيهوده تعدادي را بازداشت نمودهايم! من از اول ميدانستم كه هيچ چيز نيست منتها گفتم كه شماها برسيد و معلوم شود كه چيزي نيست و آن وقت گريبان شماها را بگيرم و بگويم كه همينها بودند كه به مسئولين تهمت ميزدند. او سپس دستور ميدهد متهمين كنار هم باشند كه علي رغم توضيح در اين خصوص كه موارد اتهامي اينها يكي است و هنوز تحقيقات تمام نشده و دادگاه نيز در پيش است و اين امر ميتواند باعث تباني شده و در روند رسيدگي اخلال ايجاد كند؛ او تأكيد ميكند كه اين دستور همين امشب انجام گردد كه اين امر موجب اعلام استعفاي مسئولين پرونده ميشود و خوئينيها نيز با ابراز اينكه تاكنون با شما مماشات كردهام، ميگويد همين فردا تكليف شما را روشن ميكنم. همزمان رازيني به نقل از منتظري اعلام ميكند كه قائم مقام رهبري گفتهاند اگر چيزي نيست آزاد كنيد! اين اقدامات اما مورد انتقاد برخي مسئولين وقت شوراي عالي قضايي همچون آيتالله مقتدايي قرار گرفت و خواستار ادامه تحقيقات و تعيين تكليف پروندهها در دادگاه شده بودند.
* خوئينيها كار را تمام كرد!
در اين ميان 61 تن از وزرا، نمايندگان و مسئولين طوماري به دفاع از متهمين امضا مينمايند و به محضر حضرت امام(ره) ارسال مينمايند و همزمان 62 نماينده مجلس نيز به قوه قضائيه تذكر داده و خواستار پيگيري جدي پرونده نخست وزيري ميشوند. اين طومار و تذكر مورد توجه رسانهها قرار ميگيرد و متعاقب ارسال طومار به حضرت امام(ره)، ايشان آيتالله اردبيلي رئيس وقت شوراي عالي قضايي، موسوي خوئينيها دادستان كل وقت و دادستان انقلاب وقت تهران را به حضور ميطلبند. آن گونه كه گفته شده است حضرت امام در آن جلسه بسيار عصباني بودهاند و پس از استماع گزارشها و تأكيد موسوي خوئينيها به اينكه «به پرونده رسيدگي نموديم و مسئله خاصي در پروندهها وجود ندارد»، دستوري ميدهند كه دوگونه نقل شده است. برخي نظر امام را اينگونه ميدانند كه ايشان به دليل شرايط جنگي كشور و بحرانهايي كه به سبب اختلافات حاصل از اين پرونده پديد آمده بود، فرمودهاند «فعلاً مسكوت بماند». برخي ديگر نيز مدعي اند كه امام(ره) فرمودند كه «متهمين را آزاد و پرونده را مختومه نماييد». به محض صدور اين دستور متهمين در تاريخ 7/3/1365 آزاد ميگردند و دادستان كل كشور از دادستان انقلاب تهران ميخواهد كه در اين خصوص اطلاعيهاي صادر و به مطبوعات بدهد و در آن اعلام نمايد رسيدگي و تحقيقات كامل از كليه متهمين انفجار نخست وزيري انجام و به دليل اينكه هيچگونه دليلي به دست نيامد كليه متهمين از زندان آزاد و پرونده انفجار نخست وزيري مختومه اعلام ميگردد. دادستان انقلاب تهران زير بار اين حرف خلاف نميرود و به مستندات پرونده استناد مينمايد كه چطور ميتوان گفت دليلي نبود. دادستان انقلاب تهران همچنين تأكيد ميكند دستور امام(ره) را بلافاصله انجام داده و متهمين را آزاد كرده است. فرداي اين مشاجره روزنامههاي تهران اطلاعيهاي به نقل از روابط عمومي دادستاني كل كشور را با همان مضمون مورد علاقه خوئينيها درج نمودند. آزادي متهمين اما دو استثنا داشت. استثناي اول در خصوص سه نفر نخست كه دادگاه شان برگزار شده بود و دوم هم سه نفري كه تحت محاكمه و منتظر نظر دادگاه بودند. خوئينيها كه پيشتر متجاوز از 10 ساعت پرونده علي اكبر تهراني را مطالعه نموده و شخصاً با وي ديدار ميكند و در نهايت به دادستان انقلاب مركز ميگويد كه وي مسائلش روشن است و در جريان تمام اقدامات كشميري بوده و بايد اعدام شود، رأي شوراي عالي قضايي را كه خود نيز عضو آن بوده است، مستند بر نظر امام كه آنچنان كه شرحش رفت توسط خود وي اعلام شده بود، براي آزادي علياكبر تهراني اخذ كرده و با وجه الكفايه پنج ميليون ريال آزاد ميگردد. اين در حالي است كه دو همپروندهاي او كه ظاهراً عمق فعاليتشان از وي كمتر بوده، اعدام ميشوند!
اما حاشيه هاي اين پرونده تا سالها ادامه مي يابد. اين تبديل به پاشنه آشيل چپ ها در تاريخ انقلاب مي شود، از جمله بهزاد نبوي در سال 71 به دليل اتهاماتش در پرونده انفجار نخست وزيري ردصلاحيت مي شود.
منبع:ويژه نامه رمز عبور 1 روزنامه ايران
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : samsam