مفهوم دعا
استاد آیه اله دکتر محمد مجتهد شبستری
بسم الله الرحمن الرحیم
سوره بقره – آیه 186
امشب، از یک جهت بمناسبت اینکه شبهای احیا و شبهای قدر برای ما مسلمین بیش از هر چیز با مفهوم دعا در ارتباط است و از سوی دیگر بخاطر اینکه اینگونه بحث ها، مانند بحث در مورد دعا و نیایش در اجتماعاتی که جوانان هستند، کم مطرح می شود و اوضاع و احوال و تحولات اجتماعی و سیاسی موجب بروز دلزدگی هایی از دین شده است، و من به آنها حق میدهم موجب این شده است که هرگاه در مورد دین یکسری بحث های سیاسی و اجتماعی مطرح می شود با استقبال روبرو شود ولی هرگاه در مورد مسائل اساسی ای که ادیان بزرگ دنیا با آن در ارتباط است، مطرح می شود مانند مسئله « خدا، دعا، نیایش، معنویات » با استقبال کمتری وقتی نام دین مطرح است مواجه می شود.
بنده احساس می کنم، چون این مفاهیم در جامعه ما زیاد خرج شده است این حالت در جامعه ایجاد شده است.
گاهی اوقات در یک جامعه نیاز به این هست که خدا از آسمان به زمین آورده شود ولی گاهی نیاز هست که خدا از زمین به آسمان برده شود.
معنای این سخن این است که هر گاه خدا خیلی در دور قرار گیرد و مورد توجه نباشد، کسانی احساس مسئولیت می کنند و انسان ها را به خدا متوجه می کنند.
خدایی که مطرح نیست را مطرح می کنند. و این همان چیزی است که من از آن به آوردن خدا از آسمان به زمین تعبیر می کنم، یعنی خدایی که مورد غفلت است دوباره توجه ها به آن جلب شود.
ولی گاهی در بعضی جوامع آنقدر خدا خرج می شود که مسئله خدا « مبتذل » می شود. هر کس دعوی ارتباط با خدا دارد و هر عملی به نام خدا انجام می شود.
رسانه های عمومی، کوچه و بازار و خلاصه همه جا، همین رنگ را می گیرند. رادیو، اخبار، همه رنگ خدا دارند. حتی هر مجری ای، آغاز برنامه اش با یک موعظه دینی است! سخنانی که اشخاص خاصی می توانند آن سخنان را بیان کنند تا موثر واقع شود این سخنان از زبان هر کس شنیده می شود بدون اینکه محتوا و معنویتی داشته باشد.
از طرف دیگر، از معنویت، زندگی روحانی، پاکی اخلاقی، راستگویی، امانتداری، وفای به عهد و پیمان چندان خبری در آن محافل و در میان آن اشخاص و رسانه ها و افرادی که اینهمه سر و صدای خدا را بلند می کنند دیده نمی شود.
در چنین وضعیتی، مسئله خدا، مسئله مبتذلی می شود و باعث ایجاد دلزدگی میشود. و نتیجه این می شود که هر کس می خواهد از خدایی که تفسیر می شود فرار کرده و بدنبال خدایی برود که خودش برای خودش می سازد!
در چنین وضعیتی بایستی خدا را از زمین به آسمان برد و این مسئله را مطرح کرد که مسئله خدا و معنویت، چیزی نیست که هر کسی و هر گروهی به نام آن و با رنگ آن هر چه خواست بکند و مسئله خدا متعالی تر و مقدس تر از این است.
قداست خدا این نیست که هر کجا پر از نام خدا باشد و آیه قرآن نوشته شود.
به نظر من ما در چنین شرایطی هستیم که بایستی خدا را به آسمان برد و از طریق به آسمان بردن خدا است که می توانیم حق را تشخیص دهیم.
مفاهیمی همچون دعا مفاهیم ارزشمندی است ولی شرایطی دست به دست هم داده که موجب بی ارزشی این مفاهیم در بین ما شده است زیرا قول ما با عمل ما یکی نیست.
ابتدا بعضی آیاتی را در ارتباط با این مفهوم است معنا می کنم و بعد تحلیل می کنم این آیات را تا بدانیم مفهوم دعا چیست؟
از طریق خواندن من که از طرف آنها است و پاسخ من که از طرف من است رشد پیدا کنند.
2. عباد
3. قریب
4. جواب خواستن
5. رشد
آیات دیگر:
ای انسان ها شما پروردگارتان را با تضرع و پنهانی بخوانید. پروردگار شما کسانی را که سرکشی می کنند دوست نمی دارد.
یعنی کسانی را که دعا نمی کنند دوست نمی دارد.
2. خفیة
غافر60
و قال ربکم ادعونی استبجب لکم
پروردگار شما گفته است مرا بخوانید تا من به شما جواب دهم
آیه دیگر:
ادعوه مخلصین له الدین
خدا را با اخلاص دینی بخوانید
آیه دیگر:
امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء
چه کسی به انسان درمانده مضطر، وقتی آن انسان درمانده خدا را بخواند و چه کسی گرفتاری و درماندگی را از انسان برطرف می کند.
2. کشف سوء (برطرف کردن وضعیت نامطلوب که برای انسان پیش آمده است)
در این آیات و مفاهیمی که درآن مطرح شده است، چند مفهوم در مورد دعا کننده است و چند مفهوم مربوط به خداوند.
1. دعا. دعا در این موارد به معنی سوال و استغاثه است.
سوال یعنی نه پرسشی که بدنبال پاسخ باشد ( نه سوال علمی ) ، سوال به زبان عامی یعنی
« پس کجا هستی ؟ »
استغاثه هم چنین مفهومی است .
یعنی پناه آوردم ، فکری به حال من بکن .
2. تضرع. تضرع یعنی آه و ناله و زاری .
اگر چیزی را می خواهد با تضرع بخواهد نه با بی تفاوتی و یا مطالبه . حق من نیست ولی از او می خواهم .
3. خفیة. پنهانی. دعا تظاهر نیست . دعا چیزی نیست که سر هر کوی و برزن داد بزنند و بخوانند .
4. اخلاص. یعنی خلوص داشته باشد. یعنی خواندن باشد، نه چیزی ورای آن
5. اضطرار. اضطرار یعنی درماندگی و بیچارگی . انسان مضطر، انسانی است که در مانده است وچاره ای برای خود نمی بیند .
2. رشد دادن انسان. در روند دعا که یک تعامل دو طرفه است، کار خدا رشد دادن انسان است.
در یک آیه آمده : قل ما یعباء بکم لولا دعاءکم . اگر خدا را نخوانید خداوند به شما اعتنا نمی کند.
3. اجابت. جواب دادن. وقتی خوانده شد جواب می دهد. در بعضی آیات «اجیب» آمده است و در بعضی آیات دیگر « استیجب » آمده است، یعنی من هم طلب می کنم که جواب بدهم.
4. کشف سوء. نا امیدی ها و بیچارگی هایی که پیشا روی انسان هست را خدا برطرف می کند.
سوال: چگونه این روند تحقق پیدا می کند؟ و این مفاهیم از طرف انسان پیدا می شود.
چگونه انسان از آن جهت که انسان است دچار سوال و استغاثه می شود؟ چگونه انسان خلوت گزین میشود؟ خالص می گرداند ؟ مضطر می شود ؟
ممکن است بگوییم گرفتاری ها و مشکلات زندگی باعث اضطرار می شود .
معنای دعا این نیست که هر گاه نیاز پیدا کردی خدا را بخوان .
زیرا در آیات متعددی از قرآن، دعا یک کار همیشگی برای انسان معرفی شده است. یعنی انسان، از آن جهت که انسان است نیاز به دعا دارد. چه گرفتاری داشته باشد یا نه.
وقتی مفاهیم مرتبط با انسان را در مورد دعا در کنار هم بگذاریم، به این نتیجه میرسیم که انسان از آن جهت که انسان است، هیچگاه از تضرع دور نمی شود.
و ادعوه خوفا و طمعا
خوف و طمع هیچگاه از انسان دور نمی شود .
حتی در مورد معنای صلوة گفته شده معنای آن دعا است .
به نظر می رسد اگر اینگونه بفهمیم شاید صحیح تر باشد.
احساس درماندگی، احساس طمع در یک زندگی خوب، جواب خواستن ، چیزهایی هستند که همیشه آدمی را همراهی می کند، اگر آدمی به آن توجه کند .
ما انسان هرگاه از مشغله های زندگی فراغت پیدا می کنیم، تجربه گذران بودن خود را حس می کنیم. ما موجوداتی تهدید شده به عدم، تنها، گذران. هیچ چیزی در دست خودمان نیست.
احساس گذران بودن از یک سو است. و در کنار این تجربه، تجربه دیگری هست که ما گذران هستیم، اما در یک متن جاودانه .
مثل رودخانه ای که آب در آن جاری است اما بستر رودخانه همیشه ثابت است.
ما تجربه می کنیم که ما گذران هستیم اما در یک بستر جاودانه. بستری که همه در آن بستر می روند و می آیند، می ماند.
پدر و مادر می رود، کودکی، نوجوانی، جوانی ، کهولت، همه و همه می روند. اما نمی توان گفت که هیچ نمی ماند.
همان که در آیه کریمه می فرماید : کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام.
علت عمده ی این مسئله آن است که این افراد می خواهند بر تجربه ی گذران بودن غلبه کنند و تحمل آن سخت است.
در کنار این تجربه ی گذران بودن، انسان می فهمد که چیزی هست که می ماند. اینگونه نیست که همه چیز برود و عدم مطلق بماند!
اضطراب انسان از این ناشی می شود که هر دو تجربه را در کنار یکدیگر دارد.
از یک طرف تجربه ی گذران بودن دارد ولی از طرف دیگر چیزی از جاودانگی می چشد.
این دو تجربه، در کنار همدیگر، اضطراب تولید می کند. و « بی چارگی » واقعی نتیجه همین است.
ممکن است بعضی بگویند ما هیچ اضطرابی نداریم، دلیل آن این است که سرپناه هایی برای خودشان درست کرده اند که باعث می شود چنین احساسی را نداشته باشند .
روانشناس ها و انسان شناس ها می گویند، کسانی که آگاهی به این اضطرار پیدا می کنند، دو راه پیش رو می گیرند.
تا زمانی که هر دو این تجربه در کنار هم باشد، اضطرار هست. عده ای پایان پذیری را نفی می کنند و عده ای جاودانگی را.
کسانی که پایان پذیری را نفی می کنند، جاودانه هایی می سازند و به آن ها می چسبند و به آن پناه می برند.
ممکن است، جاودانه ی یکی مال باشد و از این طریق پایان پذیری را نفی می کند و می پوشاند. شهرت، علم، مقام، قدرت، علاقه به یک انسان، هنر و... را وسیله القای امنیت به خود می سازد.
بنابراین، این عده تجربه پایان پذیری را به وسایلی نفی می کنند.
عده دیگری تجربه جاودانگی ای را که چشیده اند نفی میکنند.از این راه که می گویند، هیچ جاودانگی در کارنیست.
اینها کسانی هستند که در یاس فرو می روند و مانند آب راکد می شوند و خود را بیرون خود می بندند.
کسانی که آنقدر منفی هستند که همه چیز را نفی می کنند شقی از این حالت هستند.
هیچکدام از این دو راه صحیح نیست زیرا هر دوی آن، پوشاندن حقیقت انسانی است.
اینجا به این نکته می رسیم که تضرع و بیچارگی در درون ما است و اگر به آن توجه کنیم، ما را همراهی می کند.
راهی که قرآن و ادیان بزرگ مطرح می کند، این است که انسان از طریق یک تفسیر دائمی، و گذار دائمی از هر چیزی که اورا احاطه کرده و محدود می کند و به قول مولانا سوراخ کردن دیوار زندان هایی که انسان را احاطه کرده، انسان راهی به ابدیت پیدا می کند.
البته نه ابدیتی که بوسیله خود ساخته است بلکه ابدیتی که بویی از آن به مشام رسیده. این همان دعا است.
در اصطلاح قرآن دعا یک رویکرد است.
به همین جهت هم گفته شده است که بهترین وقت خواندن دعا، ثلث سوم آخر شب است.زیرا ثلث آخر شب، سکوت است و عواملی که موجب ایجاد غفلت انسان می شود، در آنزمان وجود ندارد. انسان تنهایی و فردانیت خود را حس می کند.
این تنهایی ها را در چنین شرایطی خوب می شود حس کرد.
وقتی این تنهایی ها خوب حس شود، فوران دعا و استغاثه آغاز میشود. ما نبایستی از تجربه تنهایی فرار کنیم، بلکه بایستی مقدمات آن را حاضر کنیم.
وقتی اضطرار آغاز شد، سوال از پروردگار آغاز می گردد زیرا انسان در چنین وضعیتی یک منجی می خواهد.
اگر این مسائل به درستی تحقق پیدا کند، (که این درستی هم نسبی است) جواب دادن خدا آغاز می شود.
جواب دادن خدا بر اساس آنچه که از قرآن می فهمیم این است که انسان بایستی از تنهایی فرار کند تا قرار پیدا کند. در حالیکه اشتباه می کرده است و بایستی کاملا تن به این تنهایی و اضطرار بدهد تا یکدفعه سعه وجودی پیدا کند و نجات پیدا کند.
یعنی به تدریج احساس یکی شدن با پیرامونش به دست می آید. عضوی از جهان پیرامونی اش می شود. آن چیزی که محققان عرفان، از جمله استیس در کتاب فلسفه و عرفانش گفته اند که چکیده ی عرفان تجربه ی اتحاد با هستی است.
وقتی انسان احساس خویشاوندی با پیرامون خود بکند، این همان جوابی است که از خداوند دریافت می نماید.
از تنهایی رها شدن همین است و به همین جهت به ما گفته می شود که مقدماتش را آماده کنید.
بر همین اساس است که وقتی یک نفر پیش یکی از ائمه آمد و پرسید من هر چه می خواهم در ثلث آخر شب دعا کنم، هیچ حال دعایی پیدا نمی کنم ایشان در پاسخ فرمود: قیّدک ذنوبک. یعنی گناهان تو بندهایی به پای تو بسته است که اجازه دعا را به تو نمی دهد، حتی در آن اواخر شب .
من با جوانان زیادی روبرو میشوم که علاقه شان به عبادت سلب شده است.
من آنها را هیچ ملامتی نمی کنم. دلایل زیادی دارد.
ولی نکته ای که اینجا هست، این است که نمی شود انسان هر گونه که خواست زندگی کند و بعد نماز با حالی هم بخواند.
بنیان گزاران ادیان، اینها را دریک مجموعه ای مطرح کرده اند. آنها نگفته اند که انسان هر کاری می تواند بکند و بعد نمازش موجب تهذیب نفس بشود، آن تاثیر را بگذارد!
بعد می گویند، چون این نماز تاثیرات آنگونه ندارد و ما را به آرامش نمی رساند، ما سراغ تکنیک هایی می رویم که ما را به آرامش برساند. مثلا مدیتیشن می کنیم و آرامش می گیریم.
البته نمی خواهم بیان تکلیف نیست!
می خواهم عرض کنم که وقتی انسان، زندگی سالم اخلاقی بکند که در این زندگی سالم اخلاقی خیلی چیز ها هست، مثل حلال، حرام، خوب، بد و چیزهایی که گناه هست و واقعا هم گناه است نه چیزهایی که گناه نیست و گناه شمرده میشود، و یک روح سبکبالی داشته باشید، اثرات عباداتی مانند نماز را می بینید که «ان الصلوة تنهی عن الفحشا و المنکر» که قلب صلوة دارد.
مثلا یاوه گویی روح انسان را کسل می کند. مانند بعضی اس ام اس هایی که انسان می بیند!
دین، نوعی سیستم زندگی است که یا انسان داخل آن زندگی می کند و یا نه.
بنابراین دعا در واقع، چیز سطحی ای نیست بلکه یک مسئله متعالی است.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت :m_salehy
دعا در قرآن
سوره بقره – آیه 186
امشب، از یک جهت بمناسبت اینکه شبهای احیا و شبهای قدر برای ما مسلمین بیش از هر چیز با مفهوم دعا در ارتباط است و از سوی دیگر بخاطر اینکه اینگونه بحث ها، مانند بحث در مورد دعا و نیایش در اجتماعاتی که جوانان هستند، کم مطرح می شود و اوضاع و احوال و تحولات اجتماعی و سیاسی موجب بروز دلزدگی هایی از دین شده است، و من به آنها حق میدهم موجب این شده است که هرگاه در مورد دین یکسری بحث های سیاسی و اجتماعی مطرح می شود با استقبال روبرو شود ولی هرگاه در مورد مسائل اساسی ای که ادیان بزرگ دنیا با آن در ارتباط است، مطرح می شود مانند مسئله « خدا، دعا، نیایش، معنویات » با استقبال کمتری وقتی نام دین مطرح است مواجه می شود.
بنده احساس می کنم، چون این مفاهیم در جامعه ما زیاد خرج شده است این حالت در جامعه ایجاد شده است.
گاهی اوقات در یک جامعه نیاز به این هست که خدا از آسمان به زمین آورده شود ولی گاهی نیاز هست که خدا از زمین به آسمان برده شود.
معنای این سخن این است که هر گاه خدا خیلی در دور قرار گیرد و مورد توجه نباشد، کسانی احساس مسئولیت می کنند و انسان ها را به خدا متوجه می کنند.
خدایی که مطرح نیست را مطرح می کنند. و این همان چیزی است که من از آن به آوردن خدا از آسمان به زمین تعبیر می کنم، یعنی خدایی که مورد غفلت است دوباره توجه ها به آن جلب شود.
ولی گاهی در بعضی جوامع آنقدر خدا خرج می شود که مسئله خدا « مبتذل » می شود. هر کس دعوی ارتباط با خدا دارد و هر عملی به نام خدا انجام می شود.
رسانه های عمومی، کوچه و بازار و خلاصه همه جا، همین رنگ را می گیرند. رادیو، اخبار، همه رنگ خدا دارند. حتی هر مجری ای، آغاز برنامه اش با یک موعظه دینی است! سخنانی که اشخاص خاصی می توانند آن سخنان را بیان کنند تا موثر واقع شود این سخنان از زبان هر کس شنیده می شود بدون اینکه محتوا و معنویتی داشته باشد.
از طرف دیگر، از معنویت، زندگی روحانی، پاکی اخلاقی، راستگویی، امانتداری، وفای به عهد و پیمان چندان خبری در آن محافل و در میان آن اشخاص و رسانه ها و افرادی که اینهمه سر و صدای خدا را بلند می کنند دیده نمی شود.
در چنین وضعیتی، مسئله خدا، مسئله مبتذلی می شود و باعث ایجاد دلزدگی میشود. و نتیجه این می شود که هر کس می خواهد از خدایی که تفسیر می شود فرار کرده و بدنبال خدایی برود که خودش برای خودش می سازد!
در چنین وضعیتی بایستی خدا را از زمین به آسمان برد و این مسئله را مطرح کرد که مسئله خدا و معنویت، چیزی نیست که هر کسی و هر گروهی به نام آن و با رنگ آن هر چه خواست بکند و مسئله خدا متعالی تر و مقدس تر از این است.
قداست خدا این نیست که هر کجا پر از نام خدا باشد و آیه قرآن نوشته شود.
قداست خدا چیز دیگری است
قداست خدا این است که انسانی که در روی زمین زندگی می کند و کار های خطا آمیز می کند و موجود ناقص و مضطری است همواره متذکر این آیه باشد که « و ما قدرو الله حق قدره ». یعنی هیچگاه حق خداوند ادا نمی شود و هیچگاه آنچه ما می گوییم مساوی خدا نیست. ما فقط تلاشی می کنیم و خداوند منزه است از آنچه توصیف می کنند، سبحان الله عما یصفون.به نظر من ما در چنین شرایطی هستیم که بایستی خدا را به آسمان برد و از طریق به آسمان بردن خدا است که می توانیم حق را تشخیص دهیم.
مفاهیمی همچون دعا مفاهیم ارزشمندی است ولی شرایطی دست به دست هم داده که موجب بی ارزشی این مفاهیم در بین ما شده است زیرا قول ما با عمل ما یکی نیست.
ابتدا بعضی آیاتی را در ارتباط با این مفهوم است معنا می کنم و بعد تحلیل می کنم این آیات را تا بدانیم مفهوم دعا چیست؟
بررسی آیه 186 سوره بقره
معنی: هر گاه بندگان من از تو در باره من از تو بپرسند، پاسخشان این است که من به آنها نزدیک هستم. هر کس مرا بخواند من به آنها جواب می دهم پس حال که اینگونه است مرا بخوانند و به من ایمان بورزند تا از این طریق رشد پیدا کنند.از طریق خواندن من که از طرف آنها است و پاسخ من که از طرف من است رشد پیدا کنند.
مفاهیم:
2. عباد
3. قریب
4. جواب خواستن
5. رشد
آیات دیگر:
سوره اعراف 55
ادعوا ربکم تضرعا و خفیة، انه لا یحب المعتدینای انسان ها شما پروردگارتان را با تضرع و پنهانی بخوانید. پروردگار شما کسانی را که سرکشی می کنند دوست نمی دارد.
یعنی کسانی را که دعا نمی کنند دوست نمی دارد.
مفاهیم:
2. خفیة
غافر60
و قال ربکم ادعونی استبجب لکم
پروردگار شما گفته است مرا بخوانید تا من به شما جواب دهم
مفهوم:
آیه دیگر:
ادعوه مخلصین له الدین
خدا را با اخلاص دینی بخوانید
مفهوم:
آیه دیگر:
امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء
چه کسی به انسان درمانده مضطر، وقتی آن انسان درمانده خدا را بخواند و چه کسی گرفتاری و درماندگی را از انسان برطرف می کند.
مفاهیم:
2. کشف سوء (برطرف کردن وضعیت نامطلوب که برای انسان پیش آمده است)
در این آیات و مفاهیمی که درآن مطرح شده است، چند مفهوم در مورد دعا کننده است و چند مفهوم مربوط به خداوند.
مفهوم مرتبط به انسان :
1. دعا. دعا در این موارد به معنی سوال و استغاثه است.سوال یعنی نه پرسشی که بدنبال پاسخ باشد ( نه سوال علمی ) ، سوال به زبان عامی یعنی
« پس کجا هستی ؟ »
استغاثه هم چنین مفهومی است .
یعنی پناه آوردم ، فکری به حال من بکن .
2. تضرع. تضرع یعنی آه و ناله و زاری .
اگر چیزی را می خواهد با تضرع بخواهد نه با بی تفاوتی و یا مطالبه . حق من نیست ولی از او می خواهم .
3. خفیة. پنهانی. دعا تظاهر نیست . دعا چیزی نیست که سر هر کوی و برزن داد بزنند و بخوانند .
4. اخلاص. یعنی خلوص داشته باشد. یعنی خواندن باشد، نه چیزی ورای آن
5. اضطرار. اضطرار یعنی درماندگی و بیچارگی . انسان مضطر، انسانی است که در مانده است وچاره ای برای خود نمی بیند .
مفاهیم مرتبط با خدا:
1. قریب بودن. نزدیک بودن خدا به انسان. خدا از رگ گردن به انسان نزدیک تر است و معمولا توجه نمی شود که مگر رگ گردن به انسان نزدیک است ؟ "2. رشد دادن انسان. در روند دعا که یک تعامل دو طرفه است، کار خدا رشد دادن انسان است.
در یک آیه آمده : قل ما یعباء بکم لولا دعاءکم . اگر خدا را نخوانید خداوند به شما اعتنا نمی کند.
3. اجابت. جواب دادن. وقتی خوانده شد جواب می دهد. در بعضی آیات «اجیب» آمده است و در بعضی آیات دیگر « استیجب » آمده است، یعنی من هم طلب می کنم که جواب بدهم.
4. کشف سوء. نا امیدی ها و بیچارگی هایی که پیشا روی انسان هست را خدا برطرف می کند.
سوال: چگونه این روند تحقق پیدا می کند؟ و این مفاهیم از طرف انسان پیدا می شود.
چگونه انسان از آن جهت که انسان است دچار سوال و استغاثه می شود؟ چگونه انسان خلوت گزین میشود؟ خالص می گرداند ؟ مضطر می شود ؟
ممکن است بگوییم گرفتاری ها و مشکلات زندگی باعث اضطرار می شود .
معنای دعا این نیست که هر گاه نیاز پیدا کردی خدا را بخوان .
زیرا در آیات متعددی از قرآن، دعا یک کار همیشگی برای انسان معرفی شده است. یعنی انسان، از آن جهت که انسان است نیاز به دعا دارد. چه گرفتاری داشته باشد یا نه.
وقتی مفاهیم مرتبط با انسان را در مورد دعا در کنار هم بگذاریم، به این نتیجه میرسیم که انسان از آن جهت که انسان است، هیچگاه از تضرع دور نمی شود.
و ادعوه خوفا و طمعا
خوف و طمع هیچگاه از انسان دور نمی شود .
حتی در مورد معنای صلوة گفته شده معنای آن دعا است .
به نظر می رسد اگر اینگونه بفهمیم شاید صحیح تر باشد.
احساس درماندگی، احساس طمع در یک زندگی خوب، جواب خواستن ، چیزهایی هستند که همیشه آدمی را همراهی می کند، اگر آدمی به آن توجه کند .
شرح این سخن آنکه ؟ :
ما انسان هرگاه از مشغله های زندگی فراغت پیدا می کنیم، تجربه گذران بودن خود را حس می کنیم. ما موجوداتی تهدید شده به عدم، تنها، گذران. هیچ چیزی در دست خودمان نیست.
احساس گذران بودن از یک سو است. و در کنار این تجربه، تجربه دیگری هست که ما گذران هستیم، اما در یک متن جاودانه .
مثل رودخانه ای که آب در آن جاری است اما بستر رودخانه همیشه ثابت است.
ما تجربه می کنیم که ما گذران هستیم اما در یک بستر جاودانه. بستری که همه در آن بستر می روند و می آیند، می ماند.
پدر و مادر می رود، کودکی، نوجوانی، جوانی ، کهولت، همه و همه می روند. اما نمی توان گفت که هیچ نمی ماند.
همان که در آیه کریمه می فرماید : کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام.
چرا بعضی انسان ها هیچگاه نمی خواهند خودشان باشند؟
علت عمده ی این مسئله آن است که این افراد می خواهند بر تجربه ی گذران بودن غلبه کنند و تحمل آن سخت است.در کنار این تجربه ی گذران بودن، انسان می فهمد که چیزی هست که می ماند. اینگونه نیست که همه چیز برود و عدم مطلق بماند!
اضطراب انسان از این ناشی می شود که هر دو تجربه را در کنار یکدیگر دارد.
از یک طرف تجربه ی گذران بودن دارد ولی از طرف دیگر چیزی از جاودانگی می چشد.
این دو تجربه، در کنار همدیگر، اضطراب تولید می کند. و « بی چارگی » واقعی نتیجه همین است.
ممکن است بعضی بگویند ما هیچ اضطرابی نداریم، دلیل آن این است که سرپناه هایی برای خودشان درست کرده اند که باعث می شود چنین احساسی را نداشته باشند .
روانشناس ها و انسان شناس ها می گویند، کسانی که آگاهی به این اضطرار پیدا می کنند، دو راه پیش رو می گیرند.
تا زمانی که هر دو این تجربه در کنار هم باشد، اضطرار هست. عده ای پایان پذیری را نفی می کنند و عده ای جاودانگی را.
کسانی که پایان پذیری را نفی می کنند، جاودانه هایی می سازند و به آن ها می چسبند و به آن پناه می برند.
ممکن است، جاودانه ی یکی مال باشد و از این طریق پایان پذیری را نفی می کند و می پوشاند. شهرت، علم، مقام، قدرت، علاقه به یک انسان، هنر و... را وسیله القای امنیت به خود می سازد.
بنابراین، این عده تجربه پایان پذیری را به وسایلی نفی می کنند.
عده دیگری تجربه جاودانگی ای را که چشیده اند نفی میکنند.از این راه که می گویند، هیچ جاودانگی در کارنیست.
اینها کسانی هستند که در یاس فرو می روند و مانند آب راکد می شوند و خود را بیرون خود می بندند.
کسانی که آنقدر منفی هستند که همه چیز را نفی می کنند شقی از این حالت هستند.
هیچکدام از این دو راه صحیح نیست زیرا هر دوی آن، پوشاندن حقیقت انسانی است.
اینجا به این نکته می رسیم که تضرع و بیچارگی در درون ما است و اگر به آن توجه کنیم، ما را همراهی می کند.
راهی که قرآن و ادیان بزرگ مطرح می کند، این است که انسان از طریق یک تفسیر دائمی، و گذار دائمی از هر چیزی که اورا احاطه کرده و محدود می کند و به قول مولانا سوراخ کردن دیوار زندان هایی که انسان را احاطه کرده، انسان راهی به ابدیت پیدا می کند.
البته نه ابدیتی که بوسیله خود ساخته است بلکه ابدیتی که بویی از آن به مشام رسیده. این همان دعا است.
در اصطلاح قرآن دعا یک رویکرد است.
به همین جهت هم گفته شده است که بهترین وقت خواندن دعا، ثلث سوم آخر شب است.زیرا ثلث آخر شب، سکوت است و عواملی که موجب ایجاد غفلت انسان می شود، در آنزمان وجود ندارد. انسان تنهایی و فردانیت خود را حس می کند.
این تنهایی ها را در چنین شرایطی خوب می شود حس کرد.
وقتی این تنهایی ها خوب حس شود، فوران دعا و استغاثه آغاز میشود. ما نبایستی از تجربه تنهایی فرار کنیم، بلکه بایستی مقدمات آن را حاضر کنیم.
وقتی اضطرار آغاز شد، سوال از پروردگار آغاز می گردد زیرا انسان در چنین وضعیتی یک منجی می خواهد.
اگر این مسائل به درستی تحقق پیدا کند، (که این درستی هم نسبی است) جواب دادن خدا آغاز می شود.
جواب دادن خدا بر اساس آنچه که از قرآن می فهمیم این است که انسان بایستی از تنهایی فرار کند تا قرار پیدا کند. در حالیکه اشتباه می کرده است و بایستی کاملا تن به این تنهایی و اضطرار بدهد تا یکدفعه سعه وجودی پیدا کند و نجات پیدا کند.
یعنی به تدریج احساس یکی شدن با پیرامونش به دست می آید. عضوی از جهان پیرامونی اش می شود. آن چیزی که محققان عرفان، از جمله استیس در کتاب فلسفه و عرفانش گفته اند که چکیده ی عرفان تجربه ی اتحاد با هستی است.
وقتی انسان احساس خویشاوندی با پیرامون خود بکند، این همان جوابی است که از خداوند دریافت می نماید.
از تنهایی رها شدن همین است و به همین جهت به ما گفته می شود که مقدماتش را آماده کنید.
بر همین اساس است که وقتی یک نفر پیش یکی از ائمه آمد و پرسید من هر چه می خواهم در ثلث آخر شب دعا کنم، هیچ حال دعایی پیدا نمی کنم ایشان در پاسخ فرمود: قیّدک ذنوبک. یعنی گناهان تو بندهایی به پای تو بسته است که اجازه دعا را به تو نمی دهد، حتی در آن اواخر شب .
من با جوانان زیادی روبرو میشوم که علاقه شان به عبادت سلب شده است.
من آنها را هیچ ملامتی نمی کنم. دلایل زیادی دارد.
ولی نکته ای که اینجا هست، این است که نمی شود انسان هر گونه که خواست زندگی کند و بعد نماز با حالی هم بخواند.
بنیان گزاران ادیان، اینها را دریک مجموعه ای مطرح کرده اند. آنها نگفته اند که انسان هر کاری می تواند بکند و بعد نمازش موجب تهذیب نفس بشود، آن تاثیر را بگذارد!
بعد می گویند، چون این نماز تاثیرات آنگونه ندارد و ما را به آرامش نمی رساند، ما سراغ تکنیک هایی می رویم که ما را به آرامش برساند. مثلا مدیتیشن می کنیم و آرامش می گیریم.
البته نمی خواهم بیان تکلیف نیست!
می خواهم عرض کنم که وقتی انسان، زندگی سالم اخلاقی بکند که در این زندگی سالم اخلاقی خیلی چیز ها هست، مثل حلال، حرام، خوب، بد و چیزهایی که گناه هست و واقعا هم گناه است نه چیزهایی که گناه نیست و گناه شمرده میشود، و یک روح سبکبالی داشته باشید، اثرات عباداتی مانند نماز را می بینید که «ان الصلوة تنهی عن الفحشا و المنکر» که قلب صلوة دارد.
مثلا یاوه گویی روح انسان را کسل می کند. مانند بعضی اس ام اس هایی که انسان می بیند!
دین، نوعی سیستم زندگی است که یا انسان داخل آن زندگی می کند و یا نه.
بنابراین دعا در واقع، چیز سطحی ای نیست بلکه یک مسئله متعالی است.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت :m_salehy