حضرت زهرا، سلام الله عليها; فرياد رسا بر سر بدعتها
نويسنده: امين ميرزايى
برخى مبلغان مسلمان و نيز شمار بسيارى از آن عده مديحه سرايانى كه به ذكر مصائب اهل بيت طهارت، عليهم السلام، پرداخته اند در بررسى و نقل وقايع تاريخى مربوط به زندگى آن بزرگواران - بويژه طاهره ايشان زهراى مرضيه، عليهاالسلام - كمتر به شرايط محيطى دوران زندگى آن حضرت و نيز به وجه سياسى، اجتماعى و تربيتى حيات ايشان اشاره داشته اند. از اين رو شمار كثيرى از مؤمنان كه به هر علت از مطالعه سيره خاندان پيامبر طفره مى روند و يا اصولا فرصتى بس محدود را به مطالعه كتبى متين و متقن اختصاص مى دهند و مسير آشنايى ايشان با وجوه گونه گون زندگى معصومان، عليهم السلام، صرفا از مجالس وعظ و روضه و خطابه گذر مى كند، على رغم ادعاى الگوپذيرى تام از سيره آن بزرگواران، با آن سيره علما و عملا بسى بيگانه اند.
بسيارى از مديحه سرايان جامعه اسلامى ما - چه در گذشته و چه در زمان حال - به سبب عدم دسترسى به منابع اصيل و دست اول سيره و در صورت دسترسى عدم توانايى يا سستى در رجوع بايسته بدين منابع و در كنار آن نوعى عوام زدگى افراطى كه با ضعف قوه تحليل سياسى اجتماعى و فرهنگى همراه مى گردد، در مواردى معتنابه چهره اى مشوه از اين خاندان ارايه داده اند. حال آنكه اگر آن دسته از مورخينى كه در سيره نويسى به پرده پوشى و يا اطناب و پرداختن بى رويه به حواشى خو نكرده اند و يا آن عده مبلغان چيره دستى كه از فرصت به دست آمده در مجالس وعظ و خطابه و يا حتى تريبونهايى گسترده تر همچون صدا و سيما، بخوبى سود جسته و در عوض تنزل تا به حد عاميانه ترين افسانه پردازيهاى موهن و مبتذل، عوام را تا به سطح خواص تعالى مى بخشند و از دروغ پردازى و تحريف و باژگونه جلوه دادن حقايق تاريخى مى پرهيزند، فرصت فعاليتى گسترده تر مى يافتند امت محمد، صلى الله عليه وآله، هرگز تا به اين اندازه با سيره سليم اهل بيت، عليهم السلام، بيگانه نبود كه مجموعه حوادث پبش آمده پس از رحلت رسول، صلى الله عليه وآله، را در ربودن ملك فدك و يا فاصل شدن صديقه طاهره، عليهاالسلام، ميان در و ديوار و يا دفن غريبانه آن بزرگوار محصور ببينند و بى آگاهى از منشا اصلى رخداد حوادثى چنان تلخ و گزنده به خود اجازه دهند كه به پاسداشت حرمت بزرگترين بانوى پاسدار سنت رسول، صلى الله عليه وآله، حرمت شكنى كرده و با لحنى و رفتارى نامناسب به ساحت قدس آن وجود گرامى - به گمان اكرام - بى احترامى روا دارند.
پرسش صاحب اين قلم آن است كه آيا آن عده از مبلغين و مديحه سرايان ما كه وصف حالشان گفته آمد، تا كنون سطرى چند از خطبه هاى پرشور فاطميه را خوانده و هم آيا در معنا و محتواى آن كماهوحقه تامل ورزيده اند؟ و آيا چنين گمان نمى دارند كه غم فاطمه، عليهاالسلام، بيش از آنكه در از دست دادن ملك فدك و يا حتى رفتار نامناسب امت پيامبر، صلى الله عليه وآله، نسبت به خود ريشه داشته باشد، در انحراف عميق رخ داده در سنت پيامبر، صلى الله عليه وآله، و در پيدايى گروهى منافق به اصطلاح اهل تجدد كه دين و دنيا را با هم مى خواستند و دين را تابع مشهورات عرف زمانه معنا مى كردند و عامدانه به نسخ احكام الهى مى پرداختند و عوامانه به تحريف و تبديل لفظ و معناى شريعت دل بسته بودند و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام جلوه مى دادند، ريشه داشته است؟ و آيا آن زمان كه سوگنامه غمبار زهراى اطهر را بر خلق خدا واگو مى كنند، بدين جملات نورانى كه به گاه محاجه آن بانوى بزرگوار با غاصبان ولايت، از ناحيه آن مطهره شرف صدور يافته است، اشارتى دارند؟
چون خداوند خانه پيمبران را براى پيمبر خود برگزيد، دو رويى سربرآورد و جامه دين برتن دريد. سرفرو برده ستمگران سخن آغاز كرد و گمنام بى فروغان بر پله زمامدارى خزيد... شيطان از كمينگاهش سربرآورد، بدان حال كه فريادتان داد و سبكبار در پى اش دويدند، به گمان خود از فتنه پرهيز مى كردند، «زنهار كه در فتنه فروغلتيدند و دوزخ كافران را خواهد بلعيد» (1) شما كجا و دفع فتنه كجا؟
اين كتاب خداست كه در پيش شماست، آنچه از آن بازداشته هويدا و فرمانش و گواهى كه عرضه كرده جملگى پيدا. آيا از آن پا پس مى كشيد و جز او را به داورى مى گيريد؟ چه بد جانشينى را اى قوم ستمگر! برگزيديد، «و هركس جز اسلام دينى برگزيند پس هرگز از او پذيرفته نمى شود و در واپسين در رديف زيانكاران جا گيرد. (2)
و نيز آيا تاكنون از سر تامل در اين بخش از سخنان تكان دهنده آن بانوى گرامى - آنجا كه در پس شكايت از سكوت رنج آور مسلمانانى كه منكر را مى ديدند و لب به سكوت فرو مى بستند و نداى مظلوم را مى شنيدند و از يارى اش دريغ مى كردند و تحريف معنوى قرآن و دگرگونى آشكار سنت رسول، صلى الله عليه وآله، را شاهد بودند و از آن جلو نمى گرفتند، به انگيزه عوامل پيدايش چنان رفتارى در جامعه مسلمين اشاره مى فرمايد - نگريسته اند؟
جز اين نيست كه به تن آسايى خوكرده ايد و بى تفاوتى را اساس كار خود نهاده ايد. (بى پرده بگويم) از دين خسته ايد و آنچه را در دهان داشتيد بيرون افكنده و به نشخوار كلامى كه در كامتان نهاده اند مشغول گشته ايد»و يا در اين سخن انديشيده اند كه:
كتاب خدا پيش روى شماست كه روز و شب آن را مى خوانيد و هر بام و شام ندايش را به گوش جان مى رسانيد: «محمد، [صلى الله عليه وآله]، جز رسولى كه پيش از او رسولانى آمدند و رفتند. پس اگر بميرد يا كشته شود بر پاشنه هاتان مى گرديد؟ پس هركه برپاشنه خود بازگردد، خدا را زيان نمى رساند و خداوند سپاسگزاران را پاداش مى دهد». (3)
امير مؤمنان على، عليه السلام، در سخنانى كه مدتها پيش از تصدى مقام خلافت و در مسجد پيامبر، صلى الله عليه وآله، بر زبان رانده اند، در آن حال كه ديدگان مباركشان به ياد ضربتى كه قنفذ بر پيكر نحيف فاطمه زهرا، عليهاالسلام، وارد آورد، از اشك سيراب بوده است، فرموده اند:
تعجب از قومى است كه مى بيند سنت و روش پيامبرشان يكى در پس ديگرى و جمله به جمله، جا به جا مى شود و به اين تغيير سنتها و به اين بدعتها رضا مى دهند. بلكه بالاتر، اگر كسى اين بدعتها را منكر شود و يا اعتراضى كند، او را سرزنش كرده و بر وى خشم مى گيرند! سپس گروهى در پى ما مى آيند و از اين بدعتها و ظلمها و آنچه آن (بدعت گذار) در دين ايجاد نموده پيروى كرده و بدعتهاى او را سنت و جزء دين قرار مى دهند و به آن بدعتها به سوى خدا تقرب مى جويند!!
نگاهى گذرا به مجموعه بدعتهاى نهاده پس از رحلت رسول خدا، صلى الله عليه وآله، عمق فاجعه اى را كه زهراى اطهر در دوران كوتاه حيات خود پس از پيامبر، صلى الله عليه وآله، مكررا خطر آن را بر مسلمين گوشزد مى فرمود; نمودى روشنتر مى بخشد و مشورت با يهود و نصارى، اخذ بطانه از ايشان، بدعت در حكم نماز به گاه بى آبى، بدعت در حكم ارث به جامانده از جد، بدعت در مقياس شرعى اندازه گيرى، بدعت در ضديت با موالى و نوعى پان عربيسم ابتدايى، بدعت در تكتف در نماز، بدعت در تحريم متعه ازدواج و حج، بدعت در سنگسار غيرقانونى، بدعت در حذف عبارت «حى على خيرالعمل » از اذان و نهادن جمله «الصلوة خير من النوم!» به جاى آن، بدعت در حذف سهم مؤلفة قلوبهم از مصارف هشتگانه زكات، بدعت در صحت سه طلاقه گفتن زوجه در يك مجلس و نيز ندادن سهم ذوى القربى و مخالفت با نص صريح كتاب آسمانى دراين باره تنها نمونه هايى كوچك از سياهه طويل بدعت هاى نهاده شده، در ايام كوتاه پس از رحلت رسول خدا، صلى الله عليه وآله وسلم، و پيش و پس از شهادت دخت گرامى آن حضرت، عليهاالسلام، اند.
زهراى مرضيه، عليهاالسلام، در زندگى كوتاه خود پس از پيامبر، صلى الله عليه وآله، بارها و بارها بر اين نكته تاكيد داشتند كه هرگونه انحرافى از سنت نبوى - ولو بظاهر خرد و كوچك - عاقبت به تنافرى عميق ميان جامعه پردازى و سلوك فردى آحاد جامعه اسلامى با «ماانزل الله » خواهد انجاميد و از آن رو كه جوامع بشرى همچون همه پديده هاى عالم آفرينش بر سنتى تبديل ناپذير ره مى سپارند، جلوگيرى از تبعات سوء ناشى از اين انحراف در آينده بسى دشوارتر از اكنون خواهد بود.
امت مسلمان با سرپيچى از پذيرش ولايت امير مؤمنان، عليه السلام، و نيز با رها كردن غالب آنچه از سوى خداوند حكيم بدان فرمان داده شده بودند، تحقق همه وعده هايى را كه در پس انذارهاى متعدد قرآن كريم ذكرى از آنها به ميان آمده بود مشاهده كردند.
چندين قرن تسلط يهود و نصارى و اشرار جامعه اسلامى بر امت مسلمان كه اثرات سوء آن در برخى بلاد همچنان باقى است، ازدست رفتن تدريجى هيمنه و هيبت جامعه مسلمين در اثر نزاع و تفرقه درونى، گسترش فقر و ناامنى روانى در اثر سوء تدبيرهاى اقتصادى، جملگى اثرات سوء نافرمانى هايى شمرده مى شود كه از سوى مسلمين نسبت به تعاليم قرآن و وصاياى پيامبر، صلى الله عليه وآله، روا رفته است.
آن زمان كه مسلمين على رغم تاكيد چندباره قرآن، يهود و نصارى را محرم اسرار خود گرفتند و يا سيره ظالمين را سرمشق و الگوى خود قرار دادند، آن زمان كه مسلمين امر به معروف و نهى از منكر را كه برجسته ترين وجه تمايز ايشان از ساير امم محسوب مى شد معطل گذاردند، آن زمان كه رباخوارى و رشوه گيرى به صورت سنت سيئه اقوام مسلمين درآمد، آن زمان كه فرقه گرايى در گسترده جامعه اسلامى رو به تزايد گذارد، آن زمانى كه علماى دربارى به تبعيت از ملا و مترفين جامعه اسلامى به تن آسايى و شادخوارى رو كردند، غير قابل انتظار نمى نمود اگر تنها پنجاه سال پس از رحلت رسول اكرم، صلى الله عليه وآله، همان صحابه اى كه زمانى بزرگترين مباهات و افتخار ايشان همراهى پيامبر، صلى الله عليه وآله، بود و همان تابعينى كه به پيروى از صحابه، پاسدارى از سنت رسول خدا، صلى الله عليه وآله، را بزرگترين وظيفه خويش مى شمردند، راه شريعه را بر پسر پيامبر، صلى الله عليه وآله، كه جز براى حق قيام نكرده بود سد كنند و بر او و اهل حرم او شمشير و تازيانه كشند يا سفيهانه پيرامون او را تهى سازند.
همچنين غيرقابل انتظار نمى نمود اگر آن برج عاج تمدنى كه بر پايه هايى از اسلام التقاطى و دربارى بنا شده بود، همچون فواره اى به اوج رسيده بر مرداب بى هويتى سرنگون شود. آرى! «واقعيت آن است كه اسلام التقاطى و دربارى از همان آغاز عقيم زاده شد و تمدنى چنين سست پايه اگرچه در ظاهر باليد و سر به آسمان سود ليكن از درون پوسيد و بر خاك فرو افتاد» و اين همه تجلى عملى همان وعده اى بود كه سالها پيش از اين واقعه و دو سه ماهى پس از آنكه على، عليه السلام، همسر و فرزندان خود را بر استرى مى نشاند و كوچه به كوچه و خانه به خانه به دنبال همپيمانى از آن همه مدعيانى كه مصاحبت با رسول خدا، صلى الله عليه وآله، را حافظ دين و دنيايشان مى دانستند سر مى كشيد و جوابش نمى گفتند، دو سه ماهى پس از آنكه بر در خانه على، عليه السلام، هجوم آوردند و شعله هاى آتش را بر اهل بيت پيامبر، صلى الله عليه وآله، عرضه كردند، دو سه ماهى پس از آنكه ريحانه باغ رسول، صلى الله عليه وآله، را به جرم عدم سازش با سنت شكنان غاصب ولايت ميان در و ديوار ناجوانمردانه تازيانه زدند; بر لسان مبارك صديقه مطهره فاطمه زهرا جارى شده است و اين واپسين سخنان زهراى اطهر، عليهاالسلام، در بستر بيمارى است:
به خدا سوگند اگر سررشته اى را كه پيامبر به على سپرد بدو مى سپردند، بنرمى به راهشان مى برد، بى آنكه مركبشان از نفس افتد يا كه خود آسيمه سر گردند. و بيقين به آبشخورى لبريز از آب گوارا واردشان مى ساخت و چنان سيرابشان مى ساخت و چنان سيرابشان مى كرد كه هر سيرابى به چشم حيرت در ايشان بنگرد... و بيقين درهاى آسمان و زمين را مى گشود و بر ايشان بركت فرود مى آورد. [اما نكردند] و زودا كه خداوند به كيفر كردارشان مؤاخذه شان كند.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : mohammad_43
بسيارى از مديحه سرايان جامعه اسلامى ما - چه در گذشته و چه در زمان حال - به سبب عدم دسترسى به منابع اصيل و دست اول سيره و در صورت دسترسى عدم توانايى يا سستى در رجوع بايسته بدين منابع و در كنار آن نوعى عوام زدگى افراطى كه با ضعف قوه تحليل سياسى اجتماعى و فرهنگى همراه مى گردد، در مواردى معتنابه چهره اى مشوه از اين خاندان ارايه داده اند. حال آنكه اگر آن دسته از مورخينى كه در سيره نويسى به پرده پوشى و يا اطناب و پرداختن بى رويه به حواشى خو نكرده اند و يا آن عده مبلغان چيره دستى كه از فرصت به دست آمده در مجالس وعظ و خطابه و يا حتى تريبونهايى گسترده تر همچون صدا و سيما، بخوبى سود جسته و در عوض تنزل تا به حد عاميانه ترين افسانه پردازيهاى موهن و مبتذل، عوام را تا به سطح خواص تعالى مى بخشند و از دروغ پردازى و تحريف و باژگونه جلوه دادن حقايق تاريخى مى پرهيزند، فرصت فعاليتى گسترده تر مى يافتند امت محمد، صلى الله عليه وآله، هرگز تا به اين اندازه با سيره سليم اهل بيت، عليهم السلام، بيگانه نبود كه مجموعه حوادث پبش آمده پس از رحلت رسول، صلى الله عليه وآله، را در ربودن ملك فدك و يا فاصل شدن صديقه طاهره، عليهاالسلام، ميان در و ديوار و يا دفن غريبانه آن بزرگوار محصور ببينند و بى آگاهى از منشا اصلى رخداد حوادثى چنان تلخ و گزنده به خود اجازه دهند كه به پاسداشت حرمت بزرگترين بانوى پاسدار سنت رسول، صلى الله عليه وآله، حرمت شكنى كرده و با لحنى و رفتارى نامناسب به ساحت قدس آن وجود گرامى - به گمان اكرام - بى احترامى روا دارند.
پرسش صاحب اين قلم آن است كه آيا آن عده از مبلغين و مديحه سرايان ما كه وصف حالشان گفته آمد، تا كنون سطرى چند از خطبه هاى پرشور فاطميه را خوانده و هم آيا در معنا و محتواى آن كماهوحقه تامل ورزيده اند؟ و آيا چنين گمان نمى دارند كه غم فاطمه، عليهاالسلام، بيش از آنكه در از دست دادن ملك فدك و يا حتى رفتار نامناسب امت پيامبر، صلى الله عليه وآله، نسبت به خود ريشه داشته باشد، در انحراف عميق رخ داده در سنت پيامبر، صلى الله عليه وآله، و در پيدايى گروهى منافق به اصطلاح اهل تجدد كه دين و دنيا را با هم مى خواستند و دين را تابع مشهورات عرف زمانه معنا مى كردند و عامدانه به نسخ احكام الهى مى پرداختند و عوامانه به تحريف و تبديل لفظ و معناى شريعت دل بسته بودند و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام جلوه مى دادند، ريشه داشته است؟ و آيا آن زمان كه سوگنامه غمبار زهراى اطهر را بر خلق خدا واگو مى كنند، بدين جملات نورانى كه به گاه محاجه آن بانوى بزرگوار با غاصبان ولايت، از ناحيه آن مطهره شرف صدور يافته است، اشارتى دارند؟
چون خداوند خانه پيمبران را براى پيمبر خود برگزيد، دو رويى سربرآورد و جامه دين برتن دريد. سرفرو برده ستمگران سخن آغاز كرد و گمنام بى فروغان بر پله زمامدارى خزيد... شيطان از كمينگاهش سربرآورد، بدان حال كه فريادتان داد و سبكبار در پى اش دويدند، به گمان خود از فتنه پرهيز مى كردند، «زنهار كه در فتنه فروغلتيدند و دوزخ كافران را خواهد بلعيد» (1) شما كجا و دفع فتنه كجا؟
اين كتاب خداست كه در پيش شماست، آنچه از آن بازداشته هويدا و فرمانش و گواهى كه عرضه كرده جملگى پيدا. آيا از آن پا پس مى كشيد و جز او را به داورى مى گيريد؟ چه بد جانشينى را اى قوم ستمگر! برگزيديد، «و هركس جز اسلام دينى برگزيند پس هرگز از او پذيرفته نمى شود و در واپسين در رديف زيانكاران جا گيرد. (2)
و نيز آيا تاكنون از سر تامل در اين بخش از سخنان تكان دهنده آن بانوى گرامى - آنجا كه در پس شكايت از سكوت رنج آور مسلمانانى كه منكر را مى ديدند و لب به سكوت فرو مى بستند و نداى مظلوم را مى شنيدند و از يارى اش دريغ مى كردند و تحريف معنوى قرآن و دگرگونى آشكار سنت رسول، صلى الله عليه وآله، را شاهد بودند و از آن جلو نمى گرفتند، به انگيزه عوامل پيدايش چنان رفتارى در جامعه مسلمين اشاره مى فرمايد - نگريسته اند؟
جز اين نيست كه به تن آسايى خوكرده ايد و بى تفاوتى را اساس كار خود نهاده ايد. (بى پرده بگويم) از دين خسته ايد و آنچه را در دهان داشتيد بيرون افكنده و به نشخوار كلامى كه در كامتان نهاده اند مشغول گشته ايد»و يا در اين سخن انديشيده اند كه:
كتاب خدا پيش روى شماست كه روز و شب آن را مى خوانيد و هر بام و شام ندايش را به گوش جان مى رسانيد: «محمد، [صلى الله عليه وآله]، جز رسولى كه پيش از او رسولانى آمدند و رفتند. پس اگر بميرد يا كشته شود بر پاشنه هاتان مى گرديد؟ پس هركه برپاشنه خود بازگردد، خدا را زيان نمى رساند و خداوند سپاسگزاران را پاداش مى دهد». (3)
امير مؤمنان على، عليه السلام، در سخنانى كه مدتها پيش از تصدى مقام خلافت و در مسجد پيامبر، صلى الله عليه وآله، بر زبان رانده اند، در آن حال كه ديدگان مباركشان به ياد ضربتى كه قنفذ بر پيكر نحيف فاطمه زهرا، عليهاالسلام، وارد آورد، از اشك سيراب بوده است، فرموده اند:
تعجب از قومى است كه مى بيند سنت و روش پيامبرشان يكى در پس ديگرى و جمله به جمله، جا به جا مى شود و به اين تغيير سنتها و به اين بدعتها رضا مى دهند. بلكه بالاتر، اگر كسى اين بدعتها را منكر شود و يا اعتراضى كند، او را سرزنش كرده و بر وى خشم مى گيرند! سپس گروهى در پى ما مى آيند و از اين بدعتها و ظلمها و آنچه آن (بدعت گذار) در دين ايجاد نموده پيروى كرده و بدعتهاى او را سنت و جزء دين قرار مى دهند و به آن بدعتها به سوى خدا تقرب مى جويند!!
نگاهى گذرا به مجموعه بدعتهاى نهاده پس از رحلت رسول خدا، صلى الله عليه وآله، عمق فاجعه اى را كه زهراى اطهر در دوران كوتاه حيات خود پس از پيامبر، صلى الله عليه وآله، مكررا خطر آن را بر مسلمين گوشزد مى فرمود; نمودى روشنتر مى بخشد و مشورت با يهود و نصارى، اخذ بطانه از ايشان، بدعت در حكم نماز به گاه بى آبى، بدعت در حكم ارث به جامانده از جد، بدعت در مقياس شرعى اندازه گيرى، بدعت در ضديت با موالى و نوعى پان عربيسم ابتدايى، بدعت در تكتف در نماز، بدعت در تحريم متعه ازدواج و حج، بدعت در سنگسار غيرقانونى، بدعت در حذف عبارت «حى على خيرالعمل » از اذان و نهادن جمله «الصلوة خير من النوم!» به جاى آن، بدعت در حذف سهم مؤلفة قلوبهم از مصارف هشتگانه زكات، بدعت در صحت سه طلاقه گفتن زوجه در يك مجلس و نيز ندادن سهم ذوى القربى و مخالفت با نص صريح كتاب آسمانى دراين باره تنها نمونه هايى كوچك از سياهه طويل بدعت هاى نهاده شده، در ايام كوتاه پس از رحلت رسول خدا، صلى الله عليه وآله وسلم، و پيش و پس از شهادت دخت گرامى آن حضرت، عليهاالسلام، اند.
زهراى مرضيه، عليهاالسلام، در زندگى كوتاه خود پس از پيامبر، صلى الله عليه وآله، بارها و بارها بر اين نكته تاكيد داشتند كه هرگونه انحرافى از سنت نبوى - ولو بظاهر خرد و كوچك - عاقبت به تنافرى عميق ميان جامعه پردازى و سلوك فردى آحاد جامعه اسلامى با «ماانزل الله » خواهد انجاميد و از آن رو كه جوامع بشرى همچون همه پديده هاى عالم آفرينش بر سنتى تبديل ناپذير ره مى سپارند، جلوگيرى از تبعات سوء ناشى از اين انحراف در آينده بسى دشوارتر از اكنون خواهد بود.
امت مسلمان با سرپيچى از پذيرش ولايت امير مؤمنان، عليه السلام، و نيز با رها كردن غالب آنچه از سوى خداوند حكيم بدان فرمان داده شده بودند، تحقق همه وعده هايى را كه در پس انذارهاى متعدد قرآن كريم ذكرى از آنها به ميان آمده بود مشاهده كردند.
چندين قرن تسلط يهود و نصارى و اشرار جامعه اسلامى بر امت مسلمان كه اثرات سوء آن در برخى بلاد همچنان باقى است، ازدست رفتن تدريجى هيمنه و هيبت جامعه مسلمين در اثر نزاع و تفرقه درونى، گسترش فقر و ناامنى روانى در اثر سوء تدبيرهاى اقتصادى، جملگى اثرات سوء نافرمانى هايى شمرده مى شود كه از سوى مسلمين نسبت به تعاليم قرآن و وصاياى پيامبر، صلى الله عليه وآله، روا رفته است.
آن زمان كه مسلمين على رغم تاكيد چندباره قرآن، يهود و نصارى را محرم اسرار خود گرفتند و يا سيره ظالمين را سرمشق و الگوى خود قرار دادند، آن زمان كه مسلمين امر به معروف و نهى از منكر را كه برجسته ترين وجه تمايز ايشان از ساير امم محسوب مى شد معطل گذاردند، آن زمان كه رباخوارى و رشوه گيرى به صورت سنت سيئه اقوام مسلمين درآمد، آن زمان كه فرقه گرايى در گسترده جامعه اسلامى رو به تزايد گذارد، آن زمانى كه علماى دربارى به تبعيت از ملا و مترفين جامعه اسلامى به تن آسايى و شادخوارى رو كردند، غير قابل انتظار نمى نمود اگر تنها پنجاه سال پس از رحلت رسول اكرم، صلى الله عليه وآله، همان صحابه اى كه زمانى بزرگترين مباهات و افتخار ايشان همراهى پيامبر، صلى الله عليه وآله، بود و همان تابعينى كه به پيروى از صحابه، پاسدارى از سنت رسول خدا، صلى الله عليه وآله، را بزرگترين وظيفه خويش مى شمردند، راه شريعه را بر پسر پيامبر، صلى الله عليه وآله، كه جز براى حق قيام نكرده بود سد كنند و بر او و اهل حرم او شمشير و تازيانه كشند يا سفيهانه پيرامون او را تهى سازند.
همچنين غيرقابل انتظار نمى نمود اگر آن برج عاج تمدنى كه بر پايه هايى از اسلام التقاطى و دربارى بنا شده بود، همچون فواره اى به اوج رسيده بر مرداب بى هويتى سرنگون شود. آرى! «واقعيت آن است كه اسلام التقاطى و دربارى از همان آغاز عقيم زاده شد و تمدنى چنين سست پايه اگرچه در ظاهر باليد و سر به آسمان سود ليكن از درون پوسيد و بر خاك فرو افتاد» و اين همه تجلى عملى همان وعده اى بود كه سالها پيش از اين واقعه و دو سه ماهى پس از آنكه على، عليه السلام، همسر و فرزندان خود را بر استرى مى نشاند و كوچه به كوچه و خانه به خانه به دنبال همپيمانى از آن همه مدعيانى كه مصاحبت با رسول خدا، صلى الله عليه وآله، را حافظ دين و دنيايشان مى دانستند سر مى كشيد و جوابش نمى گفتند، دو سه ماهى پس از آنكه بر در خانه على، عليه السلام، هجوم آوردند و شعله هاى آتش را بر اهل بيت پيامبر، صلى الله عليه وآله، عرضه كردند، دو سه ماهى پس از آنكه ريحانه باغ رسول، صلى الله عليه وآله، را به جرم عدم سازش با سنت شكنان غاصب ولايت ميان در و ديوار ناجوانمردانه تازيانه زدند; بر لسان مبارك صديقه مطهره فاطمه زهرا جارى شده است و اين واپسين سخنان زهراى اطهر، عليهاالسلام، در بستر بيمارى است:
به خدا سوگند اگر سررشته اى را كه پيامبر به على سپرد بدو مى سپردند، بنرمى به راهشان مى برد، بى آنكه مركبشان از نفس افتد يا كه خود آسيمه سر گردند. و بيقين به آبشخورى لبريز از آب گوارا واردشان مى ساخت و چنان سيرابشان مى ساخت و چنان سيرابشان مى كرد كه هر سيرابى به چشم حيرت در ايشان بنگرد... و بيقين درهاى آسمان و زمين را مى گشود و بر ايشان بركت فرود مى آورد. [اما نكردند] و زودا كه خداوند به كيفر كردارشان مؤاخذه شان كند.
پي نوشت ها :
1. سوره توبه (9)، آيه 49.
2. سوره آل عمران (3)، آيه 85.
3. همان، آيه 144.
منابع و مآخذ:
1. بلاغات النساء ابوالفضل احمد بن طاهر مروزى
2. كتاب سليم بن قيس هلالى و ترجمه فارسى آن اسرار آل محمد (ترجمه اسماعيل انصارى)
3. جامعه رشديافته قرآنى، آفت هاو عبرت ها، امين ميرزايى، روزنامه كيهان شماره 14916، ص 6
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : mohammad_43