تئوري مديريت اسلامي از ديدگاه امام علي (ع)

● به همه مسئولان كشورمان تذكر مى دهم كه در تقدم ملاكها هيچ ارزش و ملاكى مهمتر از تقوى و جهاد در راه خدا نيست و همين تقدم ارزش الهى بايد معيار انتخاب و امتياز دادن به افراد و استفاده از امكانات و تصدى مسئوليتها و اداره كشور و بالاخره جايگزين همه سنتها و امتيازات غلط مادى و نفسانى بشود چه در زمان جنگ و چه در
چهارشنبه، 21 ارديبهشت 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تئوري مديريت اسلامي از ديدگاه امام علي (ع)

تئوري مديريت اسلامي
از ديدگاه امام علي (ع)
تئوري مديريت اسلامي از ديدگاه امام علي (ع)


 

نويسنده: ابوذر منصوري آراني*




 
پرتوى از كلام رهبرى
گزيده اى از سخنان امام خمينى(رحمه الله)
● به همه مسئولان كشورمان تذكر مى دهم كه در تقدم ملاكها هيچ ارزش و ملاكى مهمتر از تقوى و جهاد در راه خدا نيست و همين تقدم ارزش الهى بايد معيار انتخاب و امتياز دادن به افراد و استفاده از امكانات و تصدى مسئوليتها و اداره كشور و بالاخره جايگزين همه سنتها و امتيازات غلط مادى و نفسانى بشود چه در زمان جنگ و چه در حالت صلح و چه امروز و چه فردا كه خدا اين امتياز را به آنان عنايت فرموده است و صرف امتياز لفظى و عرفى كفايت نمى كند كه بايد هم در متن قوانين و مقررات و هم در متن عمل و عقيده و روش و منش جامعه پيدا شود. پيام امام به حجاج بيت الله الحرام
● مبادا اساتيد و معلمين كه به وسيله معاشرتها و مسافرت به جهان به اصطلاح متمدن، جوانان ما را كه تازه از اسارت استعمار رهيده اند تحقير و سرزنش نمايند و خداى ناكرده از پيشرفت و استعداد خارجيها بت بتراشند و روحيه پيروى و تقليد و گداصفتى را در ضمير جوانان تزريق نمايند و به جاى اينكه گفته شود كه ديگران كجا رفتند و ما كجا هستيم به هويت انسانى خود توجه كنند و روح توانايى و راه و رسم استقلال را زنده نگهدارند.
(26/4/1367)
گزيده اى از سخنان مقام معظم رهبرى (دام ظله)
● اساس كار در جمهورى اسلامى ايران مبتنى بر تحقق آرمانهاى اسلامى است، بنابراين، در يكايك كارهاى برنامه ريزى و سياستهاى كلان كشور در امر توسعه، اين مهم بايد مورد توجه قرار گيرد و هيچ فشار سياسى خارجى و نيز هيچ ضرورت اجتماعى نبايد موجب صرفنظركردن از آمانهاى اسلامى شود.
حفظ ارزشها براى ملت ما يك اصل مبنايى است و هدف و انگيزه حضور ما در صحنه كشور نيز همين است بحث عدالت اجتماعى در مرتبه اول آرمانهاى ماست و مسأله توزيع عادلانه درآمد، كم كردن فاصله بين طبقات جامعه و نيز فراهم كردن فرصتهاى شغلى براى همه بايد به عنوان شاخص هاى عدالت اجتماعى در برنامه هاى كلان كشور مورد توجه جدى قرار گيرد
آنچه را كه غرب در زمينه توسعه بيان مى كند از فرهنگ و اهداف استعمارى جدا نيست و به نظر مى رسد كه هدف غرب از انتشار برخى نشريات علمى، نفوذ دادن افكار خود به محافل علمى و سازمانهاى برنامه ريزى كشورهاست. بنابراين، انتشار يك فكر و نظريه در برخى نشريات علمى غرب نمى تواند دليلى بر اتقان و صحت آن باشد.
(25/2/1375)

تئورى مديريت از ديدگاه امام على (ع)
 

چكيده:
با توجه به اهميت و جايگاه مديريت در نظامها و سازمانهاى بين‏المللى و ترويج مديريت نوين بر آن شديم تا با تبيين ديدگاههاى ارزشمند امام على عليه السلام به عنوان مديرى مدبر و كارآمد در تشكيل نخستين حكومت اسلامى - شيعى گامى هرچند كوتاه در احياى اين تفكر شيعى برداريم; چرا كه امروزه جزئيات اين مبانى دينى به عنوان يك نظريه جديد علمى و كاربردى با موفقيت قابل اجرا است . مقاله حاضر با بررسى بيش از 65 منبع داراى دو بخش عمده است: بخش اول به تبيين مبانى علم مديريت، معرفى مكاتب و ارائه نظريه‏هاى كلاسيك و نئوكلاسيك و نوين پرداخته است كه مى‏تواند زمينه تطبيق اين نظريه را با افكار و آراى اميرالمؤمنين عليه السلام مهيا كند . بخش دوم نيز به تبيين تئورى و مبانى اعتقادى حضرت امير عليه السلام در مديريت و عناصر و اركان آن - سازماندهى، برنامه‏ريزى، كنترل، نظارت، هماهنگى - شايسته سالارى و ويژگيهاى مديران موفق به بررسى اقسام سوء مديريت و معضلات نظام مديريتى مى‏پردازد . ذكر نمونه‏هاى موفق، نقش مناسبات انسانى، و از همه مهمتر مديريت عشق و خصوصيات اين مديريت از ديگر موضوعات مطرح شده در اين مقاله است .
كليد واژه‏ها:
مديريت، مديريت اسلامى، سازماندهى، برنامه‏ريزى، كنترل، نظارت، مديريت توليد
حمد و ستايش خداى را كه توفيق نگارش اين مقاله را عنايت فرموده; مقاله‏اى كه تحت عنوان تئورى مديريت از ديدگاه امام على عليه السلام و با الهام و تعمق در نهج‏البلاغه و كتب ارزشمند ديگر تدوين يافته است . به بهانه اين كلام تفحصى در نهج‏البلاغه نمودم; كتابى كه رزمندگان آن را كتاب شجاعت مى‏خوانند و اهل دل آن را كتاب اشك و عشق مى‏دانند ولى تعبير زيباى حضرت امام خمينى رحمه الله كه نهج‏البلاغه را افتخار مكتب تشيع مى‏دانند، از همه رساتر و گوياتر است; چرا كه در سير تطور حكومتها و خلافتها همواره تشتت آرا و عقايد منجر به اعمال روشهايى خلاف سير انسانيت و وحدانيت الهى گرديده است و در اين ميان صاحب نهج‏البلاغه مولى الموحدين الگوى تمام عيار مديريت و خلافت و امامت در لابلاى مفاهيم عميق خود به بيان عناصر، اركان، وظايف، اهميت و شيوه‏هاى مديريت پرداخته‏اند كه ما نيز اميد آن داريم در اين مجال كوتاه پيمانه‏اى از اين اقيانوس بيكران علم و معرفت‏برگيريم .
بخش نخست:
ديباچه‏اى بر علم مديريت و جايگاه آن همراه با بررسى مكاتب مديريتى
فصل اول:

علم مديريت و تعريف آن در مكاتب مديريتى:
 

1- مديريت و معانى آن:
معناى لغوى مديريت «اداره كردن‏» است و مدير يعنى اداره كننده، كه اسم فاعل از مصدر اداره بر وزن اقامه مى‏باشد . پس مدير يعنى گرداننده و مديريت‏يعنى گرداندن يك دستگاه، اداره، شهر يا . . . ، در جهت هدف خاص خودش; اين تعبيرى از مديريت مطلق است كه قريب الافق با وظايف روابط عمومى است; زيرا قبل از آنكه علوم مديريت تنظيم شود و شكل بگيرد، روابط عمومى مدتها بازوى شخصيتهاى تاريخ در اداره امور كشوردارى بوده است .
در متون اسلامى كلمه مدير نيامده ولى به كلمه مدبر اشاره شده است: فالمدبرات امرا برخى از مفسران نيز اشاره به مديريت ملائكه دارند و ملائكه را مديران جهان مادى معرفى مى‏كنند . البته لازمه مديريت، تدبير است زيرا تا كسى تدبيركننده (مدبر) نباشد، نمى‏تواند مدير باشد .
2- تعريف علم مديريت:
در سير تحول دانش مديريت طى قرون و سالهاى اخير، كوششى مداوم در جهت‏يافتن عناصر مشترك در تصميم‏گيرى و اداره سازمانها مشاهده مى‏گردد كه اساس علم مديريت را تشكيل داده است .
پيشرفت علم و تمدن در زمينه‏هاى گوناگون زندگى جوامع بشرى، همواره پيچيدگيهاى روزافزونى را از نظر تشكيلات و اداره در سازمانها به وجود آورده است كه باعث تجديد نظر پژوهشگران علوم مديريت در اصالت تئورى مديريت‏شده است .
از نظر سنتى مديريت عبارت است از: «به كار گرفتن كليه امكانات موجود در موقعيتى خاص به منظور رسيدن به هدف يا هدفهاى مشخص .»
تعريف سنتى مديريت مبتنى بر قبول اصول منطق و اعمال منطقى است . جيمز تامپسون ضمن مطالعات خود در مورد سازمان به اين امر اشاره مى‏كند كه اصل منطق سبب محدود كردن دامنه عمليات مديريت مى‏شود و اعمال سازمان منحصرا بايد در آن محدوده صورت گيرد .
يكى از مشخصات جديد و پديده‏هاى بارز رشته مديريت كه از اهميت اصل منطق تئورى سنتى مى‏كاهد، مساله «عدم وجود ، جيمز تامپسون و پرفسور تى دانكن نشان مى‏دهد كه پيشرفت‏سريع تكنولوژى و تغييرات محيطى عوامل اصلى در محيط و شرايط كار سازمانهاست . يافتن عوامل مشترك در تصميم‏گيرى و اداره سازمانها نياز به اتخاذ «روش علمى‏» دارد . با توجه به آنچه گذشت، تئورى مديريت‏براساس تعريف زير پايه‏گذارى مى‏گردد:
«مديريت دانشى است‏براى چگونگى اداره و هدايت‏سازمان جهت رسيدن به نتايج مطلوب .»
توجه اساسى علم مديريت‏به اخذ تصميمات صحيح، با توجه به روابط موجود ميان هدفهاى مطلوب و امكانات سازمان مى‏باشد . از نظر دانش مديريت وظيفه اصلى يك مدير تصميم‏گيرى به روش علمى، با اتكا به باورهاى الهى است . ضمن آنكه در علم مديريت جهت مسائل و مشكلات كيفى، روشهاى كيفى وجود دارد، روشها و تكنيكهاى كمى نيز به‏چشم مى‏خورد . در علم ديريت‏خواه روشهاى كمى يا كيفى مورد نظر باشد، براى اتخاذ تصميمات منطقى و در نتيجه ايجاد طرحهاى مناسب عملياتى به طريقه علمى و تجربى از بررسى عمليات استفاده مى‏گردد . بطور خلاصه تعريف علم مديريت اسلامى را، شايد بتوان بدينگونه قالب‏بندى كرد:
باورهاى الهى و معارف دينى برنامه‏ريزى و سازماندهى تصميم‏گيرى مهارتهاى مديريتى همراه با خلاقيت توليد يا اجراى طرح به تعبير ديگر مديريت را مى‏توان متاثر از نظام ارزشى حاكم بر آن سازمان دانست; بطور خلاصه مديريت در يك نظام ارزشى عبارت از: فرايند به كارگيرى مؤثر و كارآمد منابع مادى و انسانى در برنامه‏ريزى، سازماندهى و بسيج منابع و امكانات، هدايت و كنترل است كه براى دستيابى به اهداف سازمانى و بر اساس نظام ارزشى مورد قبول صورت مى‏گيرد . اين تعريف پنج محور دارد:
1- مديريت‏يك فرايند است .
2- مفهوم نهفته مديريت، هدايت تشكيلات انسانى است .
3- مديريت مؤثر، تصميمات مناسب مى‏گيرد و به نتايج مطلوب مى‏رسد .
4- مديريت كارا، به تخصيص و مصرف مدبرانه منابع گويند .
5- مديريت‏بر فعاليتهاى هدفدار تمركز دارد .

اصول مديريت و نظام ارزشى
 

3- مديريت چيست ؟
1- 3- مديريت امانت است:
مسند مديريت، امانتى الهى است كه به مدير سپرده شده است و او بايد از اين امانت الهى بشدت مراقبت كند . مولاى متقيان على عليه السلام درباره اين امانت الهى مى‏فرمايد:
. . . و ان عملك ليس لك لطعمة و لكنه فى عنقك امانة و انت مستدعى لمن فوقك . ليس لك ان تقتات فى رعية و لا تخاطر الا بوثيقة و فى يديك مال من مال الله عز و جل و انت من خزانه حتى تسلمه الى و لعلي ان لا اكون شر ولاتك لك و السلام; «مديريت و حكمرانى براى تو طعمه نيست; بلكه امانتى بر گردن تو است و كسى كه از تو بالاتر است از تو خواسته تا نگهبان آن باشى . وظيفه ندارى كه در كار مردم به ميل و خواسته شخصى خود عمل كنى، يا بدون ملاك معتبر و فرمان قانونى، به كار بزرگى ست‏بزنى . اموالى كه در دست توست از آن خداوند مى‏باشد و تو خزانه دار هستى تا آن را به من بسپارى . اميدوارم كه براى تو بدترين فرمانرواها نباشم . و السلام .»
مرحوم علامه طباطبايى رحمه الله در تفسير الميزان اين امانت الهى را چنين تعريف مى‏كند: الامانة شى‏ء يودع عند الغير ليحتفظ عليه ثم يرده الى من اودعه; «امانت چيزى است كه براى نگهدارى به ديگرى سپرده مى‏شود تا وى بر آن محافظ باشد و پس از محافظت‏به امانت گذار، باز گرداند) »
2- 3- مديريت تكليف است نه حق:
حق و تكليف دو مقوله‏اند كه در يك سو حركت مى‏كنند; حق به معنى استفاده، بهره و سود و تكليف، به معنى وظيفه است .
در نظام اسلامى، واگذارى، قبول و احراز مناصب اجتماعى و مديريتى تكليف است; نه حق يا وسيله سودجويى .
3- 3- مديريت‏يا رياست ؟
مدير بايد مديريت را براى خدمت‏بخواهد; به عبارت ديگر خدمت نبايد وسيله‏اى براى حاكميت‏باشد; بلكه حكومت‏بايد وسيله‏اى براى خدمت‏باشد .
مدير قبل از آنكه رياستمدار باشد، خدمتگزار است و با تيغ تيز مديريت در جهت‏خدمتگزارى، اقامه حق و عدل و دفع باطل و ظلم مى‏كند .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هرگاه سه نفر با هم به سفرى رفتيد، توافق كنيد و يكى را رئيس كنيد .
و گفتار حضرت على عليه السلام در عهدنامه مالك اشترنيز گوياى اين امر است . رياست مستلزم مديريت است . رئيس بايد بتواند اداره كند; اداره كردن نيز تدبير مى‏خواهد و رئيس و مدير بايد اهل تدبير و دورانديشى باشد و بتواند دبيرى كند . مسلم است كه مدير بيش از آنكه حاكم باشد، هادى‏است . چنين مديرانى مديريتى آميخته با هدايت و حكومت دارند .
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏فرمايد: و لا تكونن عليهم لعبا ضاريا تغتنم اكلهم; «مبادا در منصب مديريت‏برخوردهايت‏با آنان مانند جانور درنده‏اى باشد كه خوردنشان را غنيمت‏شمرى .
4- ضرورت و اهميت مديريت در اسلام:
مديريت‏يكى از اركان زندگى اجتماعى است; زيرا در اجتماع، منافع و مقاصد افراد و سرنوشت اشخاص با يكديگر ارتباط و اشتراك پيدا مى‏كنند . ضرورت مديريت در زندگى اجتماعى تا آنجاست كه حتى بسيارى از حيوانات كه بصورت اجتماعى زندگى مى‏كنند براساس فرمان غريزه، مديرى را برمى‏گزينند . حال انسانها كه بصورت اجتماعى زندگى مى‏كنند، بطريق اولى نيازمند سازماندهى، برنامه‏ريزى و سيستمى هستند كه بتواند آنها را به اهدافشان رهنمون سازد . مديريت و راهكارهاى آن و تربيت مديران لايق از اهم مبانى فكرى دينى محسوب مى‏شود . انسان نمى‏تواند به گونه‏اى ناموزون و همچون وصله‏اى ناهمرنگ در جهان هستى زندگى كند . او به همان اندازه كه از نظام، تشكيلات و مديريت فاصله گيرد با شكست و ناكامى روبرو خواهد شد و محكوم به فناست .

تشيع و ضرورت مديريت:
 

در تفكر شيعى، ضرورت مديريت را بايد در امامت جستجو كرد; زيرا امامت از نظر شيعه، به عنوان يك اصل اعتقادى، چيزى جز مديريت جامع و كامل نيست: الامامة رياسة عامة فى امور الدين و الدنيا; «امامت، رياستى عمومى در امور دين و دنياست .»
شجره طيبه امامت، ريشه در زمين وحى دارد و با آب عصمت و طهارت سيراب مى‏گردد و از نور وجودى نبوت تغذيه مى‏كند و شاخه‏هاى سرسبزش بر سر امت اسلامى و جامعه بشرى سايه مى‏افكند; مديريت‏يكى از شاخه‏هاى اين درخت تناور است . امير مؤمنان عليه السلام مى‏فرمايد: فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبيائه . . . ليثيروا لهم دفائن العقول; «خداوند پيامبران خود را در ميان مردم برانگيخت تا با مديريت‏خويش ذخاير پنهان استعدادها را استخراج كنند .»
در نظام ادارى و اجتماعى اسلامى، مديريتها از امامت ريشه مى‏گيرند; در واقع بايد گفت: مشروعيت مديريت در جامعه دينى ناشى از پيوندى است كه با امامت دارد . هرگاه اين رابطه قطع گردد، كليه حركتها مشروعيت و خاصيت‏خود را از دست مى‏دهند .
آنچه كه بايد بدان اشاره كرد، اين است كه مشكل جامعه ما مشكل «كمبودها» نيست، بلكه مشكل «ضعف بعضى از مديريتها» است كه هرگاه با الهام از مبانى معنوى اسلام اصلاح گردد، بسرعت مى‏توان بر مشكلات فايق آمد .
فصل دوم:

نقش رهبرى و تعليم و تجربه در مديريت:
 

1- رهبرى اصل تفكيك‏ناپذير مديريت اسلامى
آنچه امروزه تحت عنوان رهبرى مطرح است، جايگاه ويژه‏اى را فراتر از كاربرد سياسى آن در امور دولتى، بازرگانى، صنعتى و از همه مهمتر مديريت علمى به خود اختصاص داده است . در زمينه مديريت، رهبرى، اصلى تفكيك‏ناپذير از مديريت است; زيرا اگر بپذيريم كه رسالت مدير اسلامى بر اساس تعالى و توليد است، تعالى انسانها جز با برخوردارى از صفات رهبرى ميسر نيست . و به عبارت ديگر، افزايش توليد و تكامل كمى و كيفى آن جز با حضور يك مدير رهبر امكان‏پذير نيست .
بدين ترتيب كه مدير اسلامى داراى دو رسالت «تعالى‏» و «توليد» در درون سازمان است . مكتب منبع تغذيه فكرى و روحى مدير جهت تحقق اهداف عالى و مقدس در درون سيستم است و بهره‏ورى اكتشافى است . وليكن رسالت ديگر «مدير» يعنى «توليد» در درون يك سيستم، متكى و متصل به علوم و پيشرفت آن است; لذا مدير اسلامى براى بهره‏ورى در زمينه توليد، بايد در جريان پيشرفت علوم دنيا نيز قرار داشته باشد . هنر مدير اسلامى نيز اين است كه توازن و تعادل بين «تعالى‏» و «توليد» را در صحنه زندگى اجتماعى حفظ كند .
تعالى مكتب اكتشافى مديريت‏اسلامى توليد علم تكوينى
2- نقش تعليم و تجربه در مديريت:
شكوفايى سرشت مديريت در انسانها به دو عامل تعليم و تجربه نيازمند است . حتى رهبران الهى و انبيا نيز همراه با هدايت الهى تعليم ديده و تجربه مى‏اندوخته‏اند .
استاد شهيد مرتضى مطهرى در يادداشتهاى خود چنين آورده است: برخى معتقدند علت اينكه پيامبران حنيف چوپان بوده‏اند، اين است كه تمرين رهبرى كنند و مخصوصا فاصله فكرى آنها با امت، آنان را از رهبرى مايوس نكند; البته هر رهبرى فطرى غير معصوم نيازمند تجربه و تعليم است . وقتى پيامبران تمرين چوپانى مى‏كنند، تكليف ديگران روشن است )
تعليم و تجربه دو عامل اساسى براى شكوفايى استعداد و فطرت امامت، رهبرى و مديريت است . و نياز رهبر به اين دو عنصر چه در جهت امامت نور و چه در جهت امامت نار قطعى و غير قابل ترديد است . و عنصر سومى هم هست كه قرآن بدان اشاره مى‏كند .
3- نقش شرح صدر در مديريت
شرح صدر در كنار تعليم و تجربه لازمه مديريت است و انسان را به سوى تكامل، پويايى و انسانيت‏سوق مى‏دهد .
شرح صدر ظرفيت فكرى و روحى است . به تعبير قرآن هرگاه ظرفيت روانى انسان براى پذيرش حق گسترش يابد، نورانيت و بينشى براى او حاصل مى‏شود كه در پرتو آن، حركت انسان در جهت تكامل خود و جامعه تصحيح مى‏گردد .
افمن شرح الله صدره للاسلام فهو على نور من ربه; «آيا كسى كه خداوند ريشه‏اش را براى پذيرش اسلام گسترده ساخته و در نتيجه با نور الهى گام برمى‏دارد همانند انسان تاريكدل است؟)
مولى الموحدين در روايتى مى‏فرمايد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در دعاى روز عرفه از خداوند مى‏خواست: اللهم اجعل في قلبي نورا و فى سمعى نورا و فى بصري نورا . اللهم اشرح لى صدرى و يسرلى امري ; «خدايا! در قلبم نور، در گوشم نور، و در ديده‏ام نور بگذار! خدايا سينه‏ام را گشاده و كارم را آسان ساز!»
4- مديريت امرى فطرى است‏يا اكتسابى؟
آيا مديريت دانشى است مانند خواندن و نوشتن كه همگان مى‏توانند آن را بياموزند؟ آيا مديريت احساسى همچون شعر سرودن است؟ آيا ريشه در فطرت انسانها دارد و يا امرى اكتسابى است؟ مديريت مانند سرودن شعر است كه برخى ذوق آن را دارند و برخى ندارند . عده‏اى ممكن است دانش سرودن شعر را فرا بگيرند; ولى شاعر نشوند . تعليم و تجربه در سرودن شعر تنها براى كسانى مفيد است كه بطور فطرى ذوق شعرى داشته باشند . مديريت نيز با خون انسانها آميخته است . در واقع بايد گفت‏بينش مديريت و رهبرى در برخى از انسانها فطرى است و برخى سرشت مديريتى ندارند . به كسى كه سرشت مديريتى ندارد در هيچ مدرسه‏اى نمى‏توان مديريت آموخت . ممكن است او فيلسوف توانايى بشود، ليكن بى ترديد مدير و رهبر خوبى نخواهد شد . دانش مديريت را فرا خواهد گرفت ولى هنر مديريت را نخواهد يافت .
فصل سوم:

معرفى اجمالى مكاتب و تئوريهاى مختلف در مديريت
 

الف) مكتبهاى مديريت
دانش مديريت مبتنى بر سير تحولى است كه بنا به گفته دانشمندان اروپايى ريشه در انديشه‏ها، تجربه‏ها و نوشته‏هاى پشتيبانى دارد كه بويژه در سده بيستم به اين مهم همت گماشتند . وليكن ما امروز برآنيم كه از مظلوميت ابرمرد تاريخ تشيع، اميرالمؤمنين عليه السلام سخن برانيم كه بحق بنيانگذار علم مديريت و شيوه‏هاى صحيح حكومتدارى بوده‏اند; هموكه اصول و مبانى مديريتش بر پايه اعتقادات الهى، احياى ارزشها، نظم، برنامه‏ريزى عدالت و مساوات و . . . بود . در اين مجال كوتاه به بررسى اجمالى مكاتب مديريت مى‏پردازيم ; سپس تئورى مديريت امام على عليه السلام را تبيين مى‏كنيم .
بررسيهاى تاريخى نشان مى‏دهد كه اداره اماكن و سازمانها از دوره‏هاى پيشين در نزد مصريان، چينيان، ايرانيان، روميان و سايران داراى بينشى خاص بوده است .

نظريه‏هاى مكتب كلاسيك:
 

اين مكتب شامل سه نظريه است:
1- نظريه مديريت علمى
2- نظريه اصول گرايان
3- نظريه بوروكراسى
1- 1- نظريه مديريت علمى :
صاحب اين نظريه فريدريك وينسلو تيلور مى‏باشد . مديريت تيلور مبتنى بر چهار اصل است:
1- براى يافتن بهترين راه حل مى‏توان مشاغل را مشاهده و تجزيه و تحليل كرد .
2- براى هر شغل مى‏توان بهترين كاركن را به گونه‏اى علمى برگزيد و آموزش داد .
3- با پرداخت مزد تشويقى - بر پايه ميزان توليد مى‏توان بالاترين مقدار توليد ممكن را بدست آورد .
4- مدير، مسؤول برنامه ريزى، آماده سازى كار و كنترل است و كاركنان بايد تنها دستورات را انجام دهند . اين مديريت جنبه مكانيكى معينى دارد .
2- 1- نظريه اصول گرايان
در بحبوحه جنگ جهانى اول، افرادى نظير هنرى فايو فرانسوى تجربيات خود را در كار مديريت‏بصورت اصول چهارده‏گانه ارائه دادند:
1- تقسيم كار; 2- اختيارات ; 3- انضباط ; 4- وحدت فرماندهى; 5- وحدت مديريت ; 6- وابستگى منافع فردى به هدف كلى ; 7- جبران خدمات كاركنان ; 8- تمركز ; 9- سلسله مراتب ; 10- نظم ; 11- عدالت ; 12- ثبات ; 13- ابتكار عمل ; 14- احساس يگانگى .
POSDCORB كه مخفف برنامه‏ريزى، سازماندهى، كارگزينى، هدايت، هماهنگى، گزارش‏دهى و بودجه بندى است، جمع‏بندى كردند .
3- 1- نظريه بوروكراسى:
آنگاه كه توجه عمده تيلور و فايول در سيستم مديريت‏به كسب مؤثر اهداف متمركز بود، توجه ماكس وبر (1920- 1864) به اين مساله معطوف شد كه چگونه مى‏توان ساختار مناسبى به يك سازمان داد؟ نظريه وبر نظريه ديوان سالارى است . اين جامعه‏شناس آلمانى در آغاز سده بيستم نظريه خود را مبتنى بر پنج محور تنظيم كرد :
1- تقسيم كار و تخصص
2- جهت‏گيرى غير شخصى
3- سلسله مراتب ادارى
4- قواعد و مقررات
5- جهت‏گيرى شغلى

2- مكتب روابط انسانى
 

نهضت رفتارگرايى يا اصول روابط انسانى در امريكا تحت رهبرى «التون ماي شروع شد . نهضت روابط انسانى با بررسيهاى وسيع در كارخانه «هارتون‏» وابسته به شركت «وسترن الكتريك‏» در اواخر دهه 1930- 1920 تا اوايل دهه 1940 در شيكاگو پديد آمد . اين آزمايشها به منظور تعيين ارتباط شرايط فيزيكى كار با مقدار توليد آغاز شد و نتايج زير را در پى داشت:
1- تاثير هنجارهاى اجتماعى و انگيزه‏هاى روانى بر توليد، بيشتر از مشوقهاى اقتصادى است .
2- كارگران براى رويارويى با تصميمهاى يكجانبه مديريت از سازمان غير رسمى بهره مى‏گيرند .
3- تخصص بتنهايى كارايى را افزايش نمى‏دهد .
4- افراد، انسانهاى فعال هستند و همچون ماشين بيجان عمل نمى‏كنند .
5- ارتباط بين اعضا و گروهها بسيار مهم است و رهبران غير رسمى از توانايى خوبى برخوردارند .
6- مؤثرترين روش رهبرى برپايه مشاركت و رعايت انصاف و توجه به زيردستان استوار است .

3- نظريه‏هاى نوين مديريت:
 

الف) نگرش نظام‏گرا خ
مديريت نظام گرا در بردارنده كاربرد نظريه سيستمى در اداره نظامهاى بزرگ و كوچك است كه با استفاده از كارهاى انجام شده، در ازاى كارهاى داده شده ماموريت كل سازمان را بر حسب مدل سيستمى داده، پردازش و بازده از ديدگاه بهبود بخشيدن به عملياتشان تحليل مى‏كند .
ب) مديريت اقتضايى
كاربرد نگرش اقتضايى نيازمند آن است كه مديران بتوانند موقعيتهاى گوناگون را بدرستى تشخيص داده وضعيت كنونى سازمان را با آن هماهنگ كنند; بعبارت ديگر، هرآنچه مدير در عمل انجام مى‏دهد به مجموعه شرايط موجود وابسته است .
ج) نظريه نقشهاى مديرى:
اين نظريه مينتز برگ است، و با مطالعه منظم فعاليتهاى پنج مدير اجرايى به اين نتيجه رسيد كه برنامه‏ريزى، سازماندهى، هماهنگى و كنترل، جزء وظايف مدير نيست; بلكه مدير به فعاليتهاى ديگرى مى‏پردازد كه عبارتند از:
(1- ج) نقشهاى متقابل شخصى: مانند رئيس تشريفات و رابط
(2- ج) نقشهاى اطلاعاتى: گيرنده، نشردهنده، سخنگو
(3- ج) نقشهاى تصميم‏گيرى: سوداگرى، آشوب زدايى، تخصيص منابع، مذاكره
ب - وجه تمايز مديريت اسلامى با ساير مكاتب مديريت:
مديريت اسلامى پيش از آنكه علم باشد، يك مكتب است; از اين رو وظيفه مكتب، ارائه راه حلهايى است كه با مفهوم عدالت‏خواهى سازگار باشد . اگر علم نيز خواهان خدمت‏به مكتب يا تعالى انسانها باشد، بايد با سير مطالعاتى مكتبى كه در يك سير اكتشافى است‏بدين نتيجه رسيد كه جهان‏بينى حاكم بر كاربرد اين «علم‏» در حيطه «توليد» ، يك جهان بينى الهى و نشات گرفته از وحى است .
لذا سير مطالعاتى مكتبى پيرامون مديريت اسلامى يك سير اكتشافى است . و بايد از «روبنا» به طرف «زيربنا» باشد كه با روش مطالعه «علمى‏» كه يك سير تكوينى و از «زيربنا» به «روبنا» است، متفاوت است .
وجه تمايز مديريت اسلامى با اشكال ديگر مديريت در اين است كه در جوامع سرمايه‏دارى (بورژوازى) و يا سوسياليستى، اداره امور مردم در دست عده‏اى از سردمداران حكومت است ; در حالى كه در نظامهاى الهى بويژه اسلامى وجه تمايز در «اسلامى‏» بودن نظام مديريتى و متكى و مبتنى بودن اين نظام بر پايه اصول لا يتغير «وحى‏» مى‏باشد .
اين مكتب اكتشافى است نه تكوينى ; بدين معنا كه هر لحظه بايد مطلب تازه‏اى از متن مكتب و از درياى زلال و عميق معانى قرآن برداشت‏شود; لذا بدنبال نزول قرآن، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام تبيين كننده اين مفاهيم بوده‏اند; پس هرگونه سير تكوينى بر افكار الهى ممنوع است و مديران بايد تابع و حافظ ارزشهاى تبيين شده توسط رهبران حكومت اسلامى باشند; حكومتى كه سياست و ديانت آن جداى از هم نيست و سياست آن متكى و مبتنى بر فرامين الهى است .
وجه تمايز ديگر مديريت اسلامى اين است كه مديريت اسلامى همانگونه كه قبلا متذكر شديم مبتنى بر دو اصل تعالى و توليد است تعالى انسان و توليد كالا . اين كالا زمانى ارزشمند است كه در خدمت تعالى انسان باشد، ولى در مكاتب شرق و غرب اصول مديريت مبتنى بر محور توليد است; نه افزايش مكارم اخلاقى و اعتقادات .
پس نتيجه مى‏گيريم كه مديريت اسلامى مبتنى بر حضور يك مكتب «الهى‏» يا «اسلامى‏» است و قبل از آنكه «سازمان‏» تشكيل داده شود، مكتب پايه‏گذارى مى‏شود .
تشويق، محبت و احترام متقابل از اركان اين مديريت‏به شمار مى‏رود .
بخش دوم:
تئورى و مبانى مديريت از ديدگاه امام على عليه السلام
فصل اول:
اهداف و مبانى اصلى در مديريت:
از آنجا كه اهداف مديريت در اسلام، جدا از اهداف حكومت اسلامى - كه مديريتها جزئى از پيكره آن است - نيست، بايد اهداف حكومت اسلامى اهداف اصلى يك مدير در چهار چوب مديريتش باشد; البته اهداف خرد و كلان هر سازمان و اداره‏اى خاص آن سازمان است، ولى بايد در راستاى اهداف جامع نظام اسلامى باشد .
در يك بررسى، چهار هدف عمده بيش از همه موارد جلب توجه مى‏كند (50) كه حكومت اسلامى و مديريتهايى كه از آن نشات مى‏گيرد در مسير اين اهداف گام برمى‏دارند:
1- آگاهى بخشيدن به انسانها
2- تربيت معنوى و احياى ارزشهاى اخلاقى
3- اقامه قسط و عدل بصورت حركتى مردمى برخاسته از متن جامعه
4- آزادى انسانها در حريم قانون و شريعت
مبانى مديريت اسلامى:

مبانى مديريت اسلامى داراى ويژگيهاى زير است:
 

1- قائل بودن به نظام حمد و تشكر
حمد - تفكر + تشكر
2- تقوا و نظم: تقوا و نظم عواملى هستند كه باعث فراگير شدن نظام مديريت الهى مى‏گردند . بنابراين نظام حمد در يك جامعه اسلامى اينچنين تعبير مى‏شود:
نظام‏فراگير (حمد) نظام تفكر (باتقوا) + نظام تشكر (باتقوا)
امام على عليه السلام مى‏فرمايد: العجب يفسد العقل; «خودپسندى و خودبينى عقل را فاسد مى‏كند .»
اى برادر تو همه انديشه‏اى
مابقى خود استخوان و ريشه‏اى
گربود انديشه‏ات، گل، گلشنى
وربود خارى، تو هيمه گلخنى
اصليترين هدف نظام مديريت الهى، قرآنى و اسلامى (نظام مشاركت) كرامت‏بخشيدن به متقيان، مؤمنان و تمامى انسانهاى وارسته عالم است كه آن را با ايجاد نظام حمد و تشكر فراگير انجام مى‏دهد . در اين نظام بايد از پيشنهادهاى خوب و مفيد مردم به شايستگى تقدير و تشكر كرد; اين كار موجب رشد فكرها، انديشه‏ها و انسانها مى‏گردد
3- اصل مشاركت: در نظام مديريتى اسلامى، مدير، كاركنان، دولت و ملت همگى از مشاركت‏سود مى‏برند تنها كسانى كه ضرر مى‏بينند، سودجويان و ظالمان هستند .
تقوا و نظم مغز نوآورى، خلاقيت - تذكر ويادآورى
4- عبادات و اصول اخلاقى:
صلاة و امر به نماز (نظام رحمت و نعمت و بركات فراگير)
تسبيح (نظام پاك و منزه‏سازى فراگير)
ايمان (نظام ايمن سازى فراگير)
ناس (نظام مردم گرايى فراگير)
حسنات (نظام بهترين سازى فراگير)
رسالت (نظام ارتباطات با كيفيت فراگير)
اسلام (نظام سلامت طلبى فراگير)
اين ويژگيها ضامن اجراى قوانين در جامعه است .
فصل دوم:

اركان مديريت:
 

برنامه‏ريزى
1- تعريف برنامه‏ريزى:
برنامه‏ريزى عبارت است از: «تفكر در كليات و جزئيات برنامه‏» يا تعيين و اتخاذ شيوه‏ها و روشهايى كه ما را به بهترين نتيجه مطلوب برساند .
به عبارت ديگر برنامه، هدف و خط مشى، شرح عمليات و روش اجراى عمليات در هر سازمان است .
در هر برنامه‏ريزى مديريتى صنعتى، اقتصادى، اجتماعى، علمى و . . . بايد به شش سؤال پاسخ داد:
1- چه ; 2- چگونه; 3- كى ; 4- كجا; 5- چرا ; 6- بوسيله چه كسى
2- اهميت‏برنامه‏ريزى:
از آيات و روايات برمى‏آيد كه برنامه‏ريزى در اسلام از اهميت‏بسزايى برخوردار است . اميرالمؤمنين عليه السلام در زمينه برنامه‏ريزى مى‏فرمايد: امارات الدول انشاء الحيل; «بقاى مناصب و دولتها، برنامه‏ريزى و چاره‏انديشى در امور است .»
يقينا فرد و سازمان براى رسيدن به اهداف خويش به برنامه‏ريزى نياز دارند . نياز به برنامه‏ريزى از اين واقعيت نشات مى‏گيرد كه همه نهادها و سازمانها در محيطى متحول فعاليت مى‏كنند .
3- هدفهاى برنامه‏ريزى
اين اهداف عبارتند از:
1- 3) افزايش احتمال رسيدن به هدف از طريق تنظيم فعاليتها
2- 3) افزايش جنبه اقتصادى
3- 3) تمركز بر مقاصد و اهداف
4- 3) تهيه ابزارى براى كنترل
4- فوايد برنامه‏ريزى:
1- 4) برنامه‏ريزى مانع ندامت است و به انسان تدبير مى‏دهد . على عليه السلام مى‏فرمايد: التدبير قبل العمل يؤمنك من الندم; «آينده نگرى قبل از شروع كار تو را از پشيمانى ايمن مى‏سازد .»
2- 4) برنامه ريزى حلال مشكلات است .
امام على عليه السلام در اين خصوص مى‏فرمايد: من قعد عن حيلته اقامتة الشدائد; «كسى كه چاره‏انديشى را رها كند، با شدايد درگير خواهد شد .»
3- 4) برنامه‏ريزى راه استفاده صحيح از امكانات را ميسر مى‏سازد .
امام على عليه السلام در اين باره مى‏فرمايد: التلطف فى الحيلة اجدى من الوسيلة; «ظرافت و دقت در برنامه ريزى، بهتر از امكانات است .»
امام على عليه السلام‏در اين باره مى‏فرمايد: التلطف فى الحيلة اجدى من الوسيلة; «ظرافت و دقت در برنامه‏ريزى، بهتر از امكانات است .»
5- انواع برنامه‏ريزى و اولويتهاى آن
برنامه‏ريزيها يا دراز مدت (جامع يا استراتژيك) و يا كوتاه مدت (عملياتى) هستند . در برنامه‏ريزى دراز مدت و جامع، خطوط كلى و آينده سازمان تبيين مى‏گردد . اين برنامه‏ريزى كلان و جامع، به برنامه‏هاى مقطعى و كوتاه مدت جهت مى‏دهد . و از پراكندگى و گاهى تعارض و تضادها در برنامه جلوگيرى مى‏كند . در برنامه‏ريزى عملياتى خطوط كلى برنامه جامع در اجزاى مناسب خرد شده و هر جزء بصورت هدف در برنامه‏هاى عملياتى تعيين مى‏گردد . پس مى‏توان برنامه‏ريزى عملياتى را اينگونه تعريف نمود: «برنامه‏ريزى عملياتى را مى‏توان پيش‏بينى عمليات براى نيل به هدفهاى معين با توجه به امكانات و محدوديتها و خطوط كلى ترسيم شده در برنامه جامع تعريف كرد .»
بايد گفت‏برنامه‏ريزى در راس وظايف مدير قرار دارد و شالوده مديريت است .
پس براى رسيدن به هدف مورد نظر، بايد قبل از تلاش فيزيكى يا اقدام به انجام كار، تلاش ذهنى يا برنامه‏ريزى كافى صورت بگيرد .
سازماندهى
1- سازمان و سازماندهى
يكى ديگر از اركان مديريت، سازماندهى است . سازمان مجموعه مركبى است از واحدهاى جزئى كه هريك به سود بقيه، عهده‏دار انجام كار معينى هستند .
سازماندهى نيز تجويز چرخه روابط رسمى بين افراد يك سازمان و منابع آن، به منظور دست‏يابى به اهداف آن است .
2- مبانى سازماندهى و عمليات آن
براى سازماندهى، مبانى مختلفى چون هدف، وظيفه، نوع توليد، عمليات، منطقه عمليات، ارباب رجوع يا مشترى وجود دارد .
از مهمترين مسائل در سازماندهى و تجديد سازمان، گزينش و بكارگيرى افراد درستكار و شايسته در سازمان است . حضرت على در نامه‏اى خطاب به مالك اشتر ملاكهاى گزينش كارگزاران را بيان مى‏فرمايد; از جمله اصالت مذهبى و خانوادگى، تقوا، شرم، حيا و حزم;) نكته مهمى كه امام در اين گزينش به آن اشاره مى‏كنند «والقدم فى الاسلام المتقدمة‏» است‏يعنى كسانى را برگزين كه در اسلام پيشگام‏تر بوده‏اند . در جاى ديگر حضرت در سازماندهى نيروهاى يك مدير مى‏فرمايد: لا تتكل فى امورك على كسلان; «بر انسانهاى كسل در كارهايت تكيه نكن‏»
تقسيم كار
در تئورى حضرت امير عليه السلام تقسيم كار يكى از مبانى و اصول مديريت است; زيرا مدير بوسيله تقسيم كار مى‏تواند به اصل كنترل و نظارت مبادرت كند و بدون تقسيم كار اين امر باطل است .
وظايف داخل يك سازمان يا اداره به دو بخش عمده تقسيم مى‏شود:
1- وظايف خاص مديريت
2- وظايف مربوط به اجراى عمليات .
1- اهميت تقسيم كار:
هانرى فايول مى‏گويد: تقسيم كار يكى از قوانين طبيعى است كه منظور از آن بدست آوردن نتيجه بهتر و زيادتر است . هرچه عمليات سازمان توسعه يابد، اهميت تخصص و تقسيم كار بيشتر مى‏شود . در تقسيم كار بايد از تمايلات طبيعى افراد استفاده كرد; زيرا افراد كارى را كه از عهده انجام آن بخوبى برمى‏آيند ; با ميل بيشترى قبول مى‏كنند و اين عمل به كارآيى آنها مى‏افزايد . اين تقسيم كار بايد در امورى باشد كه عرفا نياز به آن هست; در امورى كه فقط به خدمات يك نفر نياز هست تقسيم كار مفهومى ندارد .
در مكتب اميرالمؤمنين عليه السلام تقسيم كار بر اساس شايستگيها انجام مى‏پذيرد . مدير امور را بر مبناى لياقت و شايستگى افراد توزيع مى‏كند . اگر مجارى امور، مشخص و معين نباشد و به اصل تقسيم كار توجه نشود، امور مختل مى‏گردد و حتى در برخى موارد اصطكاك ايجاد مى‏شود . وظيفه مدير و حاكم اسلامى تبيين وظايف است . رعايت اصل لياقت از احراز مشاغل بر مبناى جايگزينى روابط بر ضوابط جلوگيرى مى‏كند .
و فى الله لكل سعة و لكل على الوالى حق بقدر ما يصلحه و ليس يخرج الوالى من حقيقة ما الزمة الله من ذلك الا بالاهتمام و الاستعانة بالله و توطين نفسه على لزوم الحق و الصبر عليه فيما خف عليه او ثقل; «براى تمامى اين گروهها نزد خداوند گشايشى است و هريك به مقدار اصلاح كارشان بر حاكم حق دارند، والى نسبت‏به انجام وظايفى كه خداوند برعهده او گذاشته است توفيق پيدا نمى‏كند; مگر به كوشش و كمك خواستن از خداوند و مهيا ساختن خود بر ملازمت‏حق و شكيبايى و استقامت در برابر آن; خواه بر او سبك باشد، خواه سنگين .»
كار انجام شدنى بايد به يك فرد و يا واحد ادارى مناسب اختصاص يابد . مديران نبايد خود كارهاى عملى فراوانى را عهده‏دار شوند و يا در گسترش سرپرستى مستقيم بكوشند .
پس از دسته‏بندى كارها بايد براى هر قسمت مسؤولى را انتخاب و حدود اختيارات او را مشخص كرد . حضرت على عليه السلام در ادامه نامه خود به مالك اشتر مى‏فرمايد: واجعل لراس كل امر من امورك راسا منهم لا يقهره كبيرها و لا يتشتت عليه كثيرها; «اى مالك! بايد براى هر كدام از كارهايت‏يك رئيس انتخاب كنى، رئيسى كه كارهاى مهم او را مغلوب نسازد و كثرت كارها او را پريشان و خسته نكند .»
امام عليه السلام همچنين در وصيت‏به امام مجتبى عليه السلام مى‏فرمايد: واجعل لكل انسان من خدمتك عملا تاخذه به فانه احرى ان لا يتواكلوا فى خدمتك ; «فرزندم! براى هريك از زيردستانت كارى تعيين كن تا اگر آن را انجام نداد او را مؤاخذه و بازپرسى كنى; زيرا اين روش سزاوارتر است تا يكديگر را وانگذارند .»
هماهنگى
مدير تشكيلات با يك سلسله حركتها و برنامه‏هاى منظم، واحدهاى مختلف سازمان را به يكديگر ارتباط مى‏دهد و عامل اصلى براى ايجاد پيوند بين افراد و واحدهاى سازمان مى‏باشد . هماهنگى و هم سويى در يك سازمان از چنان اهميتى برخوردار است كه هرگاه در مجموعه‏اى وجود نداشته باشد آن مجموعه ديگر مجموعه نخواهد بود و مديرى كه قادر به ايجاد اين هماهنگى در سطح سازمان خود نباشد، مدير نيست . مسائلى كه در هماهنگى بايد در نظر گرفته شود، عبارتند از:
1- تقويت انسجام سازمان
2- توزيع تلاشها بين همه افراد و واحدها
3- جلوگيرى از اصطكاك و خنثى سازى
4- بازدهى بيشتر و بهتر در مقابل زحمت كمتر
5- سرعت‏بخشيدن به كارها
6- تقويت روابط انسانى و افزايش محبت
در مديريت اسلامى، «وحدت‏» و هماهنگى از اصول بنيادى محسوب مى‏شود; زيرا «امامت‏» سازمان «امت‏» را از طريق آموزشهاى گوناگون فكرى و عملى با پيوندهاى مختلف به يكديگر مرتبط مى‏سازد )
در واقع تقسيم كار و طبقه‏بندى وظايف و نيز هماهنگ كردن عمليات واحدها در يك سازمان در تشكيل سازمان اهميت‏بسزايى دارد: يكى از طرق مؤثر، هماهنگ كردن عمليات، تقويت رياست‏سازمان است . هر واحد در يك سازمان مانند چشم و گوش رئيس سازمان است . يكى از اصول هماهنگى، تقابل در هماهنگى است ; به عنوان مثال، اگر يك سازمان از چهار واحد (الف)، (ب)، (ج) و (د) تشكيل شده باشد، كافى نيست كه فقط واحد (الف) با سه واحد (ب و ج و د) هماهنگ باشد، بلكه واحد (ب) با سه واحد ديگر و همينطور ساير واحدها با واحدهاى ديگر مى‏توانند تضمين كننده يك هماهنگى كلان در يك سازمان باشد .
تصميم‏گيرى
يكى از بزرگترين و مهمترين اركان مديريت كه مى‏تواند رمز شكست و يا موفقيت مدير باشد، «تصميم‏گيرى‏» است . اميرالمؤمنين عليه السلام راى افراد عاقل را موجب نجات آنان مى‏داند: راى العاقل ينجى و نيز مى‏فرمايد: راى الرجل ميزان عقله ; «ميزان عقل مرد، انديشه اوست .»
تصميمهاى صحيح و عاقلانه، امور مختلف سازمان را نظام مى‏دهد و حركت و ارتقا به سوى اهداف را رقم مى‏زند; چه بسا «تصميم‏گيرى‏» دقيق كه موجب كمال سعادت انسان شمرده شود . حضرت مى‏فرمايند: اذا اقترن العزم بالحزم كملت‏سعادة ; «هنگامى كه تصميم با دقت همراه شود، سعادت كامل مى‏شود .»

1- جريان تصميم‏گيرى و تئورى سيستم
 

نقش مدير از ديد تئورى سيستم حاوى دو جنبه عمده) و قابل بحث مى‏باشد: جنبه اول: آنكه مى‏تواند فعاليت و وظيفه اصلى مدير در هر سازمان را به تصميم‏گيرى در مورد مسائلى از قبيل سياستهاى اجرايى، مقررات، روشها، نيروى انسانى . . . بيان نمود و جنبه دوم آنكه جريان تصميم‏گيرى از طريق يك سيستم فعال بين «داده‏ها» و «ستاده‏ها» شكل مى‏گيرد . در يك سيستم درست، مديران بر اساس نتايج‏حاصل از تصميم گيريهايشان ارزيابى مى‏شوند; معمولا مديران بنا بر ضرورت حرفه‏اى تصميم گيرنده‏اند ولى بيشتر آنان از اينكه چگونه از تحليل به تصميم برسند، ناتوانند . تصميم‏گيرى فرايندى است كه در شرايط مختلف‏مديران‏تصميمات‏مختلف‏مى‏گيرند كه ارتباط مستقيم با «مساله يابى‏» دارد تا يك مدير مساله يابى نكند و مسائل را نشناسد، نمى‏تواند آن را حل كند; لذا در تعريف تصميم‏گيرى بايد بگوييم:
«تصميم‏گيرى فرايندى را تشريح مى‏كند كه از طريق آن راه حل مساله معينى انتخاب مى‏گردد .»

2- مراحل تصميم‏گيرى
 

با توجه به مسائل ذكر شده در صفحات قبل، تصميم‏گيرى نياز به شش مرحله دارد:
1- 2- تشخيص و تعيين مشكل اساسى در سيستم
2- 2- يافتن راه حل ممكن براى مشكل شناسايى شده
3- 2- انتخاب معيار و ملاك جهت‏سنجش و ارزيابى راه حلها
4- 2- مقايسه راه‏حلها با هم و بررسى نتايج هر راه حل
5- 2- سنجش راه حلها با توجه به معيارى كه در بند (3- 2) تعيين گرديد و نتايج‏بدست آمده در (4- 2)
6- 2- انتخاب يك راه حل مناسب از بين همه راه حلها
به تعبير اميرالمؤمنين عليه السلام براى هر مشكلى راه حلى هست وليكن يافتن آن نياز به تدبير دارد: لكل ضيق مخرج ; «براى هر تنگنايى راه خروجى هست .»
كسى كه آرا و راه حلهاى مختلف را بيازمايد، مى‏تواند لغزشگاهها را با ديد وسيع بشناسد .
حضرت على عليه السلام مى‏فرمايد: من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطا) ; «كسى كه از آراى گوناگون استقبال كند، لغزشگاهها را خواهد شناخت .» و نيز مى‏فرمايند: اضربوا بعض الراى ببعض يتولد منه الصواب ; «افكار مختلف را با يكديگر مقايسه كنيد; راه صحيح از آن به دست‏خواهد آمد .»

3- عوامل مؤثر (لوازم) در تصميم‏گيرى
 

در چرخه تصميم‏گيرى عوامل زيادى دخيل هستند . تصميم‏گيريها در خلا صورت نمى‏گيرد و عوامل محيطى، درونى، فرصت زمانى، همه و همه در تصميم‏گيرى مؤثرند . تصميمات معمولا دو بخش هستند: 1- تصميمهاى متعارف (عادى) 2- تصميهاى غير متعارف (غيرعادى .) معمولا تصميماتى كه بر اساس خط مشى روشهاى اجرايى، قوانين و عادات گرفته مى‏شوند، از نوع متعارف هستند و وقت زيادى از مدير مى‏گيرند، ولى آنچه مهم است و عوامل شكست مديران را معمولا ايجاد مى‏كند «تصميمات غير متعارف‏» هستند; تصميماتى كه در رابطه با مشكلات و وضعيتهاى غير معمول اخذ مى‏شوند .

از جمله عوامل مؤثر در تصميم‏گيرى عبارتند از:
 

الف - عاقبت انديشى و دورانديشى:
هنگام تصميم‏گيرى بايد به عواقب و جوانب امر بينديشيم و نتايج آينده آن را لحاظ كنيم . اميرالمؤمنين عليه السلام در اين خصوص مى‏فرمايد: و ناظر قلب اللبيب به يبصر امده و يعرف غوره و نجده ; «چشم دل انسان خردمند پايان كارش را مى‏بيند و نشيب و فراز خويش را مى‏شناسد .»
مولوى در كتاب مثنوى موضوع عاقبت‏انديشى را چنين مى‏بيند:
حبذا دو چشم پايان بين راد
كه نگه دارند دين را از فساد
آنكه پايان ديد احمد بود كه
ديد دوزخ را همينجا توبتو
ديد عرش و كرسى و جنات را
بردريده پرده غفلات را
گر همى خواهى سلامت از ضرر
چشم ز اول بند و پايان را نگر
«عاقبت نگرى‏» در كارها كه در واقع نگرشى عميق به آينده است از اصل «آينده‏نگرى‏» سرچشمه مى‏گيرد و اين اصل از اهميت فوق العاده‏اى برخوردار است . المؤمنون هم الذين عرفوا ما امامهم . ; «مؤمنان كسانى هستند كه آينده خويش را مى‏شناسند .»
ب - ابهام زدايى: يكى از وظايف مدير جهت ايجاد هماهنگى اين است كه از هرگونه حركتى كه به اين هماهنگى ضربه مى‏زند، قاطعانه بپرهيزد . اسلام دين صفا، صميميت و محبت است . يكى از حركات شيطانى كه مى‏تواند ساختار يك سازمان را بر هم ريزد «اصل نجوى‏» است . در گوشى صحبت كردن يكى از اعمال شيطانى جهت فتنه‏انگيزى است: انما النجوى من الشيطان ليحزن الذين آمنوا ; در گوشى سخن گفتن از اعمال شيطان است و منافقان با چنين عملى مى‏خواهند مؤمنان را دلتنگ و اندوهناك كنند .»
مدير موفق كسى است كه از هرگونه حركت و اعمال ابهام آور و شبهه‏انگيز در محيط كار ممانعت و پيشگيرى كند و اجازه ندهد رفتار و گفتار مشكوك و چند پهلو سازمان موفق او را به انحطاط بكشد و ذهن كاركنان را مغشوش سازد . ابهامات و شبهات ايجاد شده مى‏تواند در تصميمات مدير مؤثر واقع شود .
ج - مشورت: «مشورت‏» از ماده «شور» به معناى استخراج راى و نظر صحيح است . مشورت، عامل بازدارنده از استبداد راى و شخصيت دهنده زيردستان، مشوق و محرك افراد براى همكارى، باعث ايجاد هماهنگى صميمانه و مشاركت در عقل ديگران و به دست آوردن راى صحيح است . در اين خصوص حضرت امير عليه السلام فرموده‏اند:
من استبد بدايه هلك و من شاور الرجال شاركها فى عقولها ; «هركس مشورت نكرد، تباه گشت و هر كه با خردمندان با تجربه شور كند با آنها در خردهايشان شريك مى‏شود .»
در اسلام مشاور و مشورت گيرنده حقوق متقابلى دارند . محفوظ بودن حق تصميم براى سرپرستان و شيوه مشورت از جمله امورى است كه بايستى بدانها توجه شود . مشاور بايد عاقل، دلسوز و با تجربه باشد . انسانهاى بخيل و حريص و ترسو نبايد طرف مشورت قرار گيرند . چنانكه اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏فرمايد: اطع العاقل تغنم) ; «از انسان دانا اطاعت كن تا بهره‏مند شوى .»
مشورت، فوايد زيادى براى مدير دارد كه از آن جمله به موارد ذيل مى‏توان اشاره نمود
1- باعث رشد استعداد زيردستان مى‏شود .
2- مشورت از خطاهاى انسان مى‏كاهد .
3- اگر نتيجه شكست‏باشد، ملامت كمترى براى مدير بدنبال دارد .
4- بر اعتماد، دوستى و علاقه افراد به مدير مى‏افزايد .
د - قاطعيت: قاطعيت‏به معنى فيصله دادن به امور و حل مشكلات است . اين امر با لجبازى و يكدندگى تفاوت دارد . برخى 0قاطعيت‏» را پافشارى بيش از حد و «عدم انعطاف پذيرى‏» و برخى ديگر آن را سختگيرى مى‏دانند . اميرالمؤمنين عليه السلام در اين خصوص مى‏فرمايد: العسر لؤم ; «فشار و سختگيرى پستى است .» قاطعيت داراى دو نمود مهم است: يكى يافتن تصميمى كارساز و كامل، ديگرى ابراز تصميم قاطع و بدور از شك و ترديد .
يقينا ترديد، دودلى، ترس، هوسهاى زودگذر و انتظار نزديكان فرد، استهزا و حرف مردم همه از موانع قاطعيت هستند . اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره مى‏فرمايد:
- رو تحزم فاذا استوضحت فاجزم ; «در كارها فكر كن، به محكم كارى دست‏خواهى يافت . پس هنگامى كه امور برايت روشن شد، تصميم بگير .» و نيز مى‏فرمايد: قدر ثم اقطع و فكر ثم انطق و تبين ثم اعمل; «اندازه بگير سپس قطع كن، فكر كن و سپس سخن بگو، واضح كن و سپس عمل كن .»
علل ترس و واهمه مديران در تصميم‏گيرى و قاطعيت معمولا عبارت است از:
1- مسؤولان مافوق
كنترل
اقدامات اصلاحى
اهداف
برنامه‏ريزى سازماندهى
هدايت و سرپرستى
نمودار و فرايند مديريت كنترل برنامه‏ريزى
2- بركنارى از رياست
3- اخراج
4- بى آبرويى
5- افراد تواناى موجود در مجموعه
6- قدرتهاى مافوق خارج از مجموعه
و يقينا انسانى كه خدا ترس باشد از هيچ يك از اين عوامل نمى‏ترسد و براى خدا كار مى‏كند . ترسهاى بى‏مورد زاييده ايمان ضعيف است; الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ; «آگاه باشيد اولياى خدا نه ترسى دارند و نه غمگين مى‏شوند .»
كنترل
كنترل عبارت از توجه به نتايج كار و پيگيرى آن براى مقايسه فعاليتهاى انجام شده و اعمال اصلاحات مقتضى بر مبناى اهداف تبيين شده است . كنترل داراى اركانى است; مانند نظارت، ارزيابى و پيگيرى .
1- نظارت و ارزيابى
نظارت و ارزيابى در برخى موارد آشكار و بيرونى است . با بكارگيرى ماموران تجسس و پيگيرى مى‏توان امور را كنترل و ارزيابى نمود . گاهى با يك نظارت درونى مى‏توان افراد را معتقد به وظايف خود نمود كه با نفس لوامه خود امور خود را به بررسى و ارزيابى بكشند . ناظران بيرونى گاهى آشكارا و گاهى پنهانى كار خود را انجام مى‏دهند .
طبق فرموده اميرالمؤمنين عليه السلام خدمتگزاران توده مردم هستند و بر كنترل دائمى همه كسانى كه به هر نحوى به كارى گماشته شده‏اند، سفارش مؤكد شده است . بويژه امام توصيه فرموده است كه علاوه بر آنكه مدير خود بايد ناظر اعمال آنان باشد، كار آنها را كنترل و مواظبت كند تا با سوء استفاده از قدرتى كه وى به آنها داده است‏به رعيت‏ستم نكنند گروهى را نيز بايستى براى بازرسى هميشگى آنها بگمارد تا همواره او را در جريان شيوه عملكرد آنها قرار دهند . امام در قسمتى از سخنان گهربار خود خصوصيات لازم را جهت انتخاب اين بازرسان، براى مالك‏اشتر مى‏فرمايد: و ابعث العيون من اهل الصدق و الوفاء عليهم; «برآنها بازرسان و كنترل‏كنندگانى بگمار كه به تو وفادار و راستگو باشند» . كلمه «عيون‏» به معنى‏بازرسان و چشمهاى ناظر بر اعمال مى‏باشد . جهت‏يك ارزيابى و كنترل صحيح بايد به موارد ذيل توجه كرد:
- تعيين نتايج مورد انتظار
- تعيين استاندارد مطلوب
- تعيين شاخصها براى سنجش نتايج مورد انتظار
- تعيين نحوه و روش جمع‏آورى اطلاعات و آمار مورد نظر (طراحى شبكه اطلاعاتى)
- تعيين مقايسه اطلاعات جمع‏آورى شده و نتيجه‏گيرى (؟)
2- پيگيرى
ركن دوم كنترل، پيگيرى امور ارزيابى‏شده، است . يقينا اگر پيگيرى نباشد نقاط قوت و ضعف بررسى نمى‏گردد . پس از ارزيابى و رعايت‏شاخصهاى آن بايستى افراد شايسته مورد شناسايى و تشويق قرار بگيرند; زيرا عدم تشويق، ميل و انگيزه كار را از نيروهاى فعال و شايسته مى‏گيرد . تشويق باعث تنبيه خاطيان است; همانطور كه امام على عليه السلام تشويق نكردن نيكوكاران را به منزله تشويق خطاكاران مى‏شمارند و اين امر را لازم مى‏دانند .
عن على عليه السلام: و لا يكونن المحسن و المسى عندك بمنزلة سواء فان فى ذلك ترهيدا لاهل الاحسان فى الاحسان و تدريبا لاهل الاسائة على الاسائة و الزم كلا منهم ما الزم نفسه; «هرگز نبايد افراد نيكوكار و بدكار در نظرت مساوى باشند ; زيرا اين كار سبب مى‏شود كه افراد نيكوكار در كارهايشان بى رغبت‏شوند و بدكاران در عمل بدشان تشويق گردند و هركدام از اينها را مطابق كارش پاداش بده .
و در جاى ديگر مى‏فرمايند: ازجر المسى‏ء بثواب المحسن ; «خطا كار را به‏وسيله پاداش دادن به نيكوكار تنبيه كن .»
شايسته سالارى و صفات مديران موفق
يكى از اصول اساسى در گزينش شايسته سالارى است . برخوردارى از خصال و فضايل برجسته فردى بتنهايى محور گزينش يست‏بلكه بايد توان كارى هم در كنار آن باشد . تعهد و تخصص همراه با عشق و علاقه معيار اصلى گزينش است .
امام على عليه السلام كه تربيت‏يافته مكتب قرآن و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است، به شايسته سالارى در نظام مديريتى اعتقاد دارد: ايها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامرالله فيه ; «اى مردم همانا سزاوارترين مردم به امر خلافت و رهبرى امت تواناترين بر اداره آن و دانا به فرمان خداوند در فهم مسائل است .» و نيز مى‏فرمايد: من احسن الكفاية استحق الولاية ; «آن كس كه از عهده امور بدرستى برآيد، شايستگى ولايت و رهبرى را دارد .»

مدير لايق و موفق كيست؟
 

1- وقار و هيبت مدير:
انبيا و پيامبران الهى و همه امامان معصوم عليهم السلام بويژه اميرمؤمنان كه اسوه يك مدير موفق است، از هيبت و وقار خاصى برخوردار بوده‏اند; زيرا خداوند در قرآن مى‏فرمايد: لله العزة و لرسوله و للمؤمنين ; «عزت و شوكت از آن خدا و رسولش و مؤمنان است .»
بديهى است انسانها هيچگاه بدون ملاك خاصى در برابر افراد به خضوع درنمى‏آيند . كليه كمالات معنوى و روحى انسانها آنها را بر ديگران سلطه و تفوق مى‏دهد . بديهى است مديريت الهى توام با هيبت، قدرت و وقار بوده و زيربناى آن تقوا و خلوص مدير است . تا آدمى به زيور تقوا و ايمان راستين آراسته نباشد، به چنين وقار و هيبتى دست نمى‏يابد; بنابراين مديرى كه مهر و محبتش بر دلهاى همگان سايه افكنده باشد، بايد با تمام وجود در خدمت فرمانهاى الهى باشد; زيرا به ميزان اجراى اين فرمانها هيبت او افزايش مى‏يابد .
2- مشاركت:
يكى از ويژگيهاى مدير موفق آميختن قوانين خشك و غير قابل انعطاف با مهر و عطوفت است . موفقيت در اين كار نشانگر هنرورى مدير است . رعايت قانون، مسؤوليت مدير و برخورد عاطفى او انسانيتش را تثبيت مى‏كند . اميرالمؤمنين در نامه‏اى به فرماندارش - عثمان بن حنيف - بخاطر شركت در ميهمانى شامى كه فقرا از آن مجلس رانده شده بودند، مى‏فرمايد: ا اقنع من نفسى بان يقال اميرالمؤمنين و لا اشاركهم فى مكاره الدهر؟ ; «آيا قناعت كنم به اين كه مردم مرا اميرالمؤمنين بگويند در حاليكه در سختيهاى روزگار و تلخيهاى آنان با آنان شريك نباشم؟»
در خطبه‏اى ديگر نيز بيان فرموده‏اند كه مديران و حكام بايد با جلوگيرى از اسراف و تجمل پرستى، مشاركت و همدلى خود را با فقرا و نيازمندان سازمان تحت اداره خود اعلام كنند .
3- تواضع:
انسانهاى متواضع هرچه درخت وجودشان پربارتر گردد، متواضعتر مى‏شوند . مدير اسلامى شخصيت‏خودساخته خويش را در كنار خصلتهاى انسانى پرورش داده و هرگز احساس ضعف و بى‏ثمرى نمى‏كند . او براى مقام و منصب اصالت قائل نيست; بلكه اصل اساسى را رضايت الهى مى‏داند . خداوند در تبيين اين صفت مديريتى خطاب به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‏فرمايد: و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين . ; «اى پيامبر! در مسند مديريت و رهبرى بالت را براى مؤمنان و پيروانت فرود آور .»
امير مؤمنان نيز در خصوص رعايت اين اصل اخلاقى كه ضامن اجراى ضوابط در مسند مديريت است، مى‏فرمايد:
- التواضع زينة الحسب ; «زينت‏بزرگوارى، تواضع و فروتنى است .»
- عليك بالتواضع فانه من اعظم العبادة ; «بر تو باد فروتنى! پس همانا فروتنى از بزرگترين عبادتهاست .»
. . . - و مشيهم التواضع ; «راه رفتنشان فروتنانه است .»
4- وفاى به عهد:
وفاى به عهد از اوصاف فطرى انسانها و پيمان شكنى از ويژگيهاى بارز منافقان است .
مولى الموحدين عليه السلام در عهدنامه مالك اشتر وفاى به عهد را از مهمترين فرايض خدايى مى‏داند .
و ان عقدت بينك و بين عدولك عقدة او البسة منك ذمة فحط عهدك بالوفاء و ارع ذمتك بالامانة و اجعل نفسك جنة دون ما اعطيت فانه ليس من فرائض الله شى‏ء الناس اشد عليه اجتماعا مع تفرق اهوائهم و تشتت ارائهم من تعظيم الوفاء بالعهود; «اگر پيمانى بين تو و دشمن منعقد گرديد يا در پناه خود او را امان دادى، به عهد خويش وفا دار باش و بر آنچه به عهده گرفتى امانت دار باش و جان خود را سپر پيمان خود گردان! زيرا هيچ يك از واجبات الهى همانند وفاى به عهد نيست . همه مردم جهان با تمام اختلاف آرائى كه دارند، حتى در زمان جاهليت‏به عهد خود وفادار بودند .» شايستگى، مهربانى، كاردانى و رحمت از جمله اوصاف اين مدير لايق جهان تشيع است كه رمز موفقيت ايشان در فتوحات اسلامى بخصوص فتح كشور يمن، بدون جنگ و خونريزى به شمار مى‏آيد .
فصل چهارم:
تئورى سيستم و مناسبات انسانى در مديريت اسلامى
1- وحدت بزرگترين اصل در مناسبات اسلامى - انسانى
با توجه به اهميت موضوع مناسبات انسانى در اسلام، نيروها، اشيا و افراد بايد از روياروييهاى كاهنده و مخرب بپرهيزند و راهى به سوى وحدت، همفكرى همسويى و يگانگى طى نمايند; بديهى است كه براى يافتن اين وحدت در مناسبات اسلامى بايد به مصداق «تعرف الاشياء باضدادها» مراجعه كرد . در زمينه پيوندها و مناسبات راهى جز رو كردن به قانون جهان شمول حركت‏به سوى «الله‏» نيست و بايد هماهنگ با جهان، كليه ارتباطات را با (الله) برقرار كرد . «لااله‏الاالله‏» رمز وحدت و اصل اجتناب‏ناپذير در مناسبات انسانى است . آنچه ما از توحيد نظرى و عملى مى‏گوييم چيزى جز جايگزين كردن روابط توحيدى به جاى انحا و انواع مناسبات غير توحيدى نيست .
2- نگاهى گذرا بر مناسبات انسانى در مديريتهاى غربى - شرقى
با بررسى و مطالعه پيرامون شيوه‏هاى عملكرد مديران و حكام در سراسر جهان به اين نتيجه مى‏رسيم كه مديران موفق كه ايده توحيدى دارند و از باورهاى دينى تبعيت مى‏كنند، در اعمال و رفتارشان نيز آن را به كار مى‏گيرند . كسانى كه از تئورى «اومانيسم‏» (انسان محورى) در اجراى قوانين بهره مى‏گيرند، به مسائلى همچون «سازمان گرايى‏» ، «اجبار و تحكم‏» ، «افزون خواهى‏» مبتلا مى‏شوند كه از آفات عمده مديريت است .
در خطوط اصلى اجرايى مديريت امروز كه بر اساس تفكر «ماكياولى‏» «تيلوريسم‏» «ماكس وبر» است، سلطه‏طلبى و برترى جويى يك امر عادى و ذاتى است; بنابراين طبيعى است كه انسان براى رفع عطش برترى جويى خود اقدام كند تا با سلطه و توانايى بتواند به ايده‏آل خود برسد .
بنا بر عقيده ماكياولى تنها با تقوا، انسانيت و عفت نمى‏توان به موفقيت و كاميابى رسيد . در رد اين نظريه بايد به اين آيه قرآن اشاره كنيم كه اينگونه افراد همواره امور خود را «اصلاح‏» مفاسد جامعه مى‏دانند: و اذا قيل لهم لا تفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون . الا انهم هم المفسدون و لكن لا يشعرون; «هرگاه به آنها گفته مى‏شود در روى زمين فساد نكنيد مى‏گويند اين است و جز اين نيست كه ما همان اصلاحگرانيم . بدانيد كه آنها همان مفسدان هستند و ليكن شعور ندارند .»
طبق نظر تيلور بايد افرادى را يافت كه داراى قدرت جهانى بسيار و رشد فكرى اندك باشند; در واقع با زور بازوى خود و با اطاعت كوركورانه بتوانند حاصل كار را افزايش دهند . از نظر ما انسان، ماشين نيست; بلكه خالق همه ماشينها و مسلط بر آنها مى‏تواند باشد .
تيلوريستها افراد انسان را همچون «گوريلهاى هوشيار» مورد ملاحظه قرار مى‏دهند; اما از نظر اسلام، انسان، ماشين نيست‏بلكه خالق‏آن‏است; او «خليفة‏الله‏» و اشرف‏مخلوقات است‏و در مقام «لقدكرمنا بنى آدم . . . و فى احسن تقويم‏» قرار دارد .
3- تئورى عشق و محبت در مناسبات انسانى و مديريت اسلامى
انسان موجودى اجتماعى است و اجتماع نيز همچون شبكه‏اى درهم تنيده از روابط انسانى است . آنچه در ارتباط بين انسانها حرف اول را مى‏زند محبت و عشق است . ماهيت ارتباط آدميان در سطح نيازهاى جسمانى باقى نمى‏ماند; بلكه فراتر از آن به گستره محبت و عشق مى‏رسد . اين تكامل در ماهيت ارتباطات تا بدانجاست كه اراده آدمى، حركت او به سوى هدف و انجام كار از نوع علاقه و محبتى است كه بدان موضوع دارد . اين واقعيتى انكارناپذير است كه اگر انسان به امرى دلبستگى داشته باشد، بى‏شك تلاشى پيگير در جهت رسيدن به آن خواهد كرد . محبت در ايدئولوژيها و فرهنگهاى مختلف، معانى خاصى دارد . طبيعى است كه ماهيت ارتباطات در فرهنگ دينى رابطه‏اى زايشى با ارزشهاى برخاسته از پذيرش قادر مطلق براى هستى دارد . ارزشهاى متعالى، تعيين كننده نوع ارتباطات هستند; در همين زمينه رابطه انسان با خدا نيز از مقوله محبت و عشق است، تعريف مى‏شود: «يحبهم و يحبونه‏» .
تا آنجا كه شرط وصول به لقاءالله اين است كه آدمى علاقه و محبت‏خود را خاص خداوند كند و به غير خدا عشقى نورزد و آرامش ظاهرى و باطنى انسان در گرو علاقه تام او به خداوند باشد از طرفى اراده برخاسته از محبت است . همانگونه كه اگر كراهت و انزجار نباشد، ترك و پرهيز نيست، اراده‏اى كه در طول اراده خداوند باشد، در جهت انجام تكاليف مى‏تواند انسان را به فلاح و رستگارى برساند . سپس در راهش سرسپرد و همه كارهايش عبادت خدا بود و اگر مى‏خواهيم بدانيم چگونه وى هم در سجاده زهد، حق را مى‏جست «وفزت و رب الكعبه‏» گفت‏بايد اذعان كنيم كه او در اثر توحيد افعالى هرگز چيزى را بد نمى‏ديد .
حب به مطلق حب به‏اجراى امر مطلق اراده در جهت اجرا عمل به تكليف رسيدن به كمال

الگوى عمل منبعث از عشق و محبت
 

حضرت امير عليه السلام در مورد رسيدگى مسؤول به وضع افراد سازمانش مى‏فرمايد: از حال آنان جويا باشد، آنچنان كه پدر و مادر از فرزندانشان تفقد مى‏كنند .
بايد بدانيم كه خوشرفتارى و محبت عامل جذب ديگران است; البته اين محبت و خوش رفتارى بايد ظهور و بروز بيرونى هم داشته باشد . يك مدير و مسؤول وقتى مورد اعتماد كاركنان قرار مى‏گيرد و آنها او را ملجا و حامى خود مى‏داند كه محبت و خيرخواهى او را باور كرده باشند . محبت و احسان به ديگران اقتضا مى‏كند كه مسؤول در اختيار افراد باشد تا بتوانند با او ارتباط برقرار كنند: من تالف الناس احبوه ; «هركس با مردم انس و الفت داشته باشد، دوستش مى‏دارند .»
در الگوى ارائه شده، زمانى رابطه تعاملى بين محبت و معرفت در نيل به كمال وجود دارد كه برگرفته از ايمان و تقوى باشد . اگر انسان به حلقه محاسبه و مراقبه در اين الگو توجه كند، مى‏تواند مسير خود را در يك ساختار مديريت اسلامى بيابد .
الگوى تعاملى رفتارهاى برخاسته از محبت و معرفت
معرفت نيز از مقوله محبت است . اگر مدير خود را متصل به درياى حق مى‏داند، بايد در مقام عمل زيردستان خود را به عنوان تجلى حق بنگرد; ابتدا با اهرم جذب و محبت اعمال مديريت كندو سپس بر قلوب آنان حكومت كند; زيرا عشق و محبت قبل از قوانين حاكم بر روابط انسانى و در واقع ضامن اجراى قوانين هستند . تنها ارتباطاتى كه با محبت آميخته و براى سودرسانى به ديگران باشد، مى‏تواند به بالاترين سطح اثربخشى دست‏يابد . ارتباطات مبتنى بر محبت‏بطور طبيعى رفتار محبت‏آميز را به گيرنده پيام و مجريان قانون القا كرده رفتارى محبت‏آميز در او ايجاد مى‏كند كه ارزشى الهى دارد .
خلل‏پذير بود هر بنا كه مى بينى
بجز بناى محبت كه خالى از خلل است
(سعدى)
سخن آخر اينكه مبنا و پايه مديريت دينى و اسلامى مبتنى بر آميختگى معرفت و محبت است; به يقين مديرى لايق و تواناست كه بتواند با رسوخ در قلب كاركنان خود آنها را به تلاش و كوشش پيگير وادار نمايد; زيرا محبت و ايجاد علاقه در انسانها از اركان حيات طبيعى جوامع انسانى است و مى‏تواند به عنوان يكى از عوامل افزايش دهنده كيفى در سطح يك سازمان و اداره باشد . با ايجاد عشق و باورهاى قلبى، انسان با تمام وجودش به كار دل مى‏بندد و در راه رسيدن به اهداف تلاش مى‏كند . در واقع بايد گفت روح حاكم بر سازمان و مجموعه قوانين، عشق و محبت و باورهاى قلبى است كه هدايتگر و ضامن اجراى قوانين است .
الگوى تعاملى رفتارهاى برخاسته از محبت و معرفت
خلاصه كلام:
مقاله با بررسى جايگاه علم مديريت و نظريه‏ها و مكاتب كلاسيك، نئوكلاسيك، نوين و اسلامى، گامى در تطبيق رويه‏ها و ديدگاهها برداشت تا به اثبات برساند كه تئورى مديريت از ديدگاه امام على عليه السلام مبتنى بر اهداف و مبانى و عناصرى‏است‏كه حول محور برنامه‏ريزى، سازماندهى، تصميم‏گيرى، هماهنگى، تفويض اختيار، كنترل و نظارت مى‏چرخد . يقينا مديرانى موفق هستند كه علاوه بر اركان فوق به مهارتها و تواناييهايى دست‏يازند كه عوامل پيش‏برنده مديريت هستند; نظم، دقت، تواضع، وقار و هيبت، و از همه مهمتر محبت و عشق از اصلى‏ترين لوازم و عوامل در مناسبات انسانى و اسلامى است . و بايد گفت: تئورى حضرت امير عليه السلام مبتنى بر مديريتى حاكى از عشق و محبت‏به ذات اقدس الله است كه همين محبت را نثار همه انسانهايى مى‏كند كه خود والى، زمامدار و مدير آنهاست .

پي نوشت ها :

 

*دانشجوي رشته مديريت صنعتي

منابع:
www.amamkhomeiny.com
www.seidalikhamenehi.com
فصلنامه اينترنتي نداي صادق شماره 20
- آيين كشوردارى از ديدگاه امام على عليه السلام: آيت الله فاضل لنكرانى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1379، چاپ هفتم
- اصول مديريت: دكتر على رضائيان، تهران، انتشارات سمت، 1374، چاپ ششم
- امامت و رهبرى: استاد شهيد مرتضى مطهرى، تهران، صدرا، 1369، چاپ يازدهم
- بحار الانوار: علامه محمدباقر مجلسى، بيروت، موسسة الوفاء، 1965 م
- تحليلى از مديريت اسلامى: غلامرضا اشرف سمنانى، تهران، بعثت، 1364، چاپ اول
- تفسير الميزان: علامه سيد محمد حسين طباطبايى، تهران، بنياد علمى فرهنگى علامه طباطبايى، 1363
- تفسير موضوعى قرآن مجيد: آيت الله عبدالله جوادى آملى، تهران، مركز فرهنگى رجاء، 1365
- دانش مديريت امروز دستنامه مديران: دكتر عبدالرضا رضائى نژاد، تهران، مؤسسه رساء، 1375، چاپ اول
- راه على عليه السلام: آيت الله سيد رضا صدر، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1377، چاپ دوم
- رهبرى در اسلام: آيت الله محمد محمدى رى شهرى، قم، دار الحديث، 1376، چاپ دوم
- سيره سياسى امام على عليه السلام: سيد احمد خاتمى، تهران، نشر مطهر، 1379
- سيرى كوتاه در مديريت اسلامى: حجة الاسلام سيد محمود سياهپوش، تهران، نشر دفتر مركزى جهاد، 1364
- مديريت اسلامى: دكتر سيد على اكبر افجه‏اى، نشر ساجد، تهران، 1377، چاپ چهارم
- مديريت اسلامى: محمد حسن نبوى، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1375، چاپ دوم
- مديريت و فرماندهى در اسلام: آيت الله مكارم شيرازى، قم، هدف، 1370، چاپ هشتم
- مناسبات انسانى در مديريت اسلامى: سيد محمود سياهپوش، قم، جامعه مدرسين، 1401 ه . ق
- نگرشى بر مديريت اسلامى: سيد رضا تقوى دامغانى، تهران، شركت چاپ تبليغات اسلامى، 1377، چاپ دهم
- نهج‏البلاغه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام: ترجمه محمد دشتى، قم، نشر مشرقين، 1379، چاپ ششم

ارسالي از طرف کاربر محترم :sabamm



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط