تربيت اسلامي كودكان؛ چرا و چگونه
نويسنده:جواد محدثي
بدان كه فرزند، نزد پدر و مادرش امانت است و قلب پاكش، گوهر نفيس و گرانبها و در عين حال، ساده و بينقش و نگار است. صفحه قلب كودك، قابليّت پذيرش هر نقشي را دارد و به هر جهت كه آن را بكشند، كشيده ميشود.
باشد كه مفيد افتد و مثمر ثمر گردد... انشاء الله
اگر او را خير و خوبي بياموزند و بر آن، عادت دهند و فرزند در سايه اين تربيت به سعادت دنيا و آخرت برسد، پدر و مادر و هر كس ديگري كه در تعليم و تربيت او نقشي داشته، در ثواب آن شريك است.
امّا اگر فرزند را به شر و بدي عادت دهند و او را همچون چهارپايان رها كرده و مهمل و بيحساب گذارند، بدبخت شده و هلاك و تباه ميگردد. لذا وزر و وبال و گناه آن به عهده كسي است كه سرپرستي و قيموميّت او را به عهده داشته و كوتاهي كرده است.
خداوند ميفرمايد:
"اي مؤمنان! خود و خانواده خود را از آتش نگهداريد ".[2]
پدر و مادر، فرزندان را هر چه از آتش دنيا مصون دارند، بيش از آن، شايستهتر آن است كه از آتش آخرت، مصونشان دارند.
نگهداري اولاد از آتش، به اين است كه فرزند را ادب كند، مهذّب سازد، اخلاق نيكو را به او بياموزد، از همنشينان بد و نامناسب، محافظت كند، او را به تنعّم و خوشگذراني و تجمّل و رفاه عادت ندهد كه موجب تباهي و نابودي و فسادش گردد... .
بلكه فرزند را از همان آغاز، مورد مراقبت قرار دهد. در نگهداري و شيردادن و تربيت، زن صالح و شايسته و دينداري كه "حلال " ميخورد، برگزيند؛ چرا كه هرگز، در شيري كه از حرام پديد آيد، بركتي نيست و فرزندي كه از اين گونه شير تغذيه شود، طينت و سرشت او از آلودگي نشأت گرفته و عجين ميگردد و به طبع، او به كارهايي كه با خبث و پستي همگون است، متمايل ميشود.
هر وقت مشاهده شد كه فرزند، حالتِ حجب و حيا پيدا كرده، از بعضي كارها دوري كرده و از انجام برخي اعمال خجالت ميكشد، بعضي كارها را زشت دانسته و مخالف بعضي كارهاي ديگر ميشناسد، اين دليل اشراق نور عقل است. و اين موهبتي از سوي خداوند، و بشارتي بر اعتدال اخلاقي و صفاي قلب است.
فرزندي كه به مرحله حيا و شرم رسيده، نبايد به حال خود رها شود؛ بايد او را كمك كرد و به وسيله همين صفت حيا و تمييزِ خوب و بد و زشت و زيبا، او را ادب و اخلاق آموخت.
بايد به او آموخت كه:
ـ با دست راست غذا بخورد؛
ـ هنگام غذا خوردن "بسم الله " بگويد؛
ـ از جلوي خود غذا بخورد؛
ـ پيش از ديگران شروع نكند؛
ـ به غذا و خورنده غذا خيره نشود؛
ـ با عجله غذا نخورد؛
ـ غذا را خوب بجود؛
ـ بين لقمهها فاصله بيندازد؛
ـ لباس خود را آلوده نكند.
مربي كودك، بايد او را عادت دهد كه گاهي "نان خالي " بخورد تا اينكه عادت به اين نكند كه حتماً بايد خورشت باشد.
و نيز:
ـ پرخوري را در نظرش ناپسند جلوه دهد و پرخوران را به حيوانات تشبيه كند؛
ـ در پيش رويش، از بچههاي پرخور، مذمّت كند؛
ـ در پيش او، از كودكان مؤدّب و كم خوراك، ستايش نمايد؛
ـ ايثار را در مورد غذا، تمجيد و تعريف نمايد؛
ـ بياموزد كه خيلي در بند غذا نبايد بود، به هر طعامي بايد ساخت.
فرزند را از رفاقت و دوستي و رفت و آمد با بچههايي كه به تنعّم و رفاه و خوشگذراني عادت كردهاند و اهل تجمّلات در لباس و زندگي هستند، دور نگاه دارد.
اگر فرزند را در كودكي، مورد اهمال و غفلت قرار دهيد و به تربيت او نرسيد، بداخلاق و دروغگو و حسود و دزد و سخن چين و لجوج و فضول بار خواهد آمد و اهل نيرنگ و حقّه و گستاخي و پرروئي و مسخرگي خواهد شد.... راه پيشگيري از همه اينها، مراقبت و تربيت و ادب آموزي و رسيدگي است.
و نيز از پرداختن به اشعار عاشقانه و همنشيني با ادبائي كه فكر و ذكرشان در اين گونه امور است، بازدارد. چرا كه امثال اين گونه اشعار و سرگذشتها و ظرافتها، در دل كودكان تخم فساد ميپاشد.
اگر از كودكان، كارهاي شايسته و اخلاق نيكو مشاهده شد، خوب است كه مورد عنايت و تشويق و پاداش و جايزه دادن قرار گيرد و در ميان مردم به خاطر خوبيهايش، ستايش شود.
در اين گونه موارد، "گذشت و پردهپوشي "، سازندهتر و و مؤثرتر است و اگر آشكار كنيم، چه بسا فرزند گستاختر شود و ديگر از آشكار شدن آن واهمهاي نداشته باشد.
اگر كار خلاف را دوباره مرتكب شد، بهتر است كه در پنهاني و به طور خصوصي، به او تذكر داده و سرزنش نمايد و قضيه را در نظرش مهم جلوه دهد و به او بگويد :
"مبادا كسي از اين كار تو مطلع شود،... كه بين مردم رسوا و مفتضح خواهي شد!... ".
همچنين ملامت و سرزنش، نبايد در هر مرتبه و آن هم زياد باشد؛ زيرا در اين صورت به شنيدن سرزنش عادت ميكند و برايش عادي ميشود و قباحت و زشتي عمل در نظرش از بين ميرود و ديگر "سخن "، هرگز در دلش اثر نميبخشد.
از خوابيدن در رختخواب نرم و خوب، بايد مقداري برحذر داشت تا اندامش محكم و اعضايش سخت و استوار شود.
بايد از رفاهطلبي و آسايش و ... جلوگيري كرد و به خشونت و سختي در بستر و فرش و لباس و غذا، عادتش داد.
بايد جلوي مخفيكاري بچهها را گرفت؛ زيرا اگر كودكان كاري را در خفا و پنهاني و دور از چشم ديگران انجام ميدهند، روي اين علّت است كه آن را قبح و ناروا ميدانند. اگر به همان حال رهايش كنند، براي انجام "كارهاي بد " عادت خواهد كرد.
خوب است كه فرزند را در بعضي از ساعات روز، به پيادهروي و حركات بدني و ورزش و نرمش عادت دهند تا كسالت روحي بر او غالب نشود.
بايد عادتشان داد كه با معاشرين و افراد هم تيپ خود، برخورد متواضعانه داشته و احترام و لطف و محبّت و تكريم در برخورد و سخن گفتن داشته باشد.
بايد به فرزند آموخت كه از دست كودكان ديگر، چيزي نگيرد كه به عزّت و شخصيّت خانوادگي او، اهانت و تحقير باشد.
بايد ياد داد كه رفعت و بزرگواري، در بخشش است نه در دريافت. بزرگي، در دادن و عطاكردن است نه در گرفتن و درخواست كردن.
اگر از فرزندان خانوادهاي شريف است، بياموزد كه گرفتن از ديگران، زشت است و اگر از اولاد فقرا و مستضعفين است، بايد بداند كه طمع داشتن به داشتههاي ديگران، خفّت و خواري ميآورد و "طمعكاري " ذلّتآور است و "عزّت " در بينيازي است و حقارت و تذّلل و تملّق و دم جنباندن براي لقمه ناني، از عادت سگهاست.
بايد در نظر كودكان، زر و سيم و ثروت دنيا را، و تجمّل و طمع در جلوههاي فريبنده مادّيات را نكوهش كرد و از ثروت و طلا و نقره ، همانند مارها و عقربهاي سمّي برحذر داشت؛ زيرا آفت دنيا دوستي و عشق به ثروت و طلا و پول براي كودكان بيش از آفت سموم است؛ براي بزرگان هم، چنين است!...
بايد عادتشان داد كه در مجالس و در حضور ديگران، دماغ بالا نكشند، آب دهان بيرون نريزند، تف نكنند، فوت و پف نكنند، خميازه نكشند، دهن درّه ننمايند. پشت به ديگران نكنند، پا روي پا نيندازند، دست زير چانه خود نگيرند، سر را به بازو تكيه ندهند....؛ زيرا اينها همه، نشانه سستي و كسل بودن است.
بايد چگونه نشستن در مجلس را بياموزد.
از پرحرفي بازدارد.
از قسم خوردن، به طور كلّي ـ چه راست و چه دروغ ـ برحذر دارد.
عادت دهد كه بي مقدّمه حرفي نزند.
اگر چيزي ميپرسند، جواب دهد.
وقتي ديگري حرفي ميزند، خوب گوش دهد.
به احترام بزرگتر از خود، از جاي خود برخيزد و به او جا دهد.
محترمانه پيش او بنشيند.
شايسته است كه مربّي، كودك را از سخنان بيهوده و ياوه و بددهني و فحش و ناسزا و لعن و نفرين بازدارد.
از مخالطت و همنشيني با كودكاني كه بددهن و ناسزاگو هستند، جلوگيري كند؛ چرا كه اين حالتها، خواهناخواه از همنشينان بد، به او هم سرايت ميكند.
و اصل تأديب و تربيت كودكان، محافظت از همنشين و دوست و همبازي بد است.
در بعضي از روزهاي رمضان، وادار كنند كه روزه بگيرد، از پوشيدن لباس ابريشم و استفاده از طلا (كه براي مردان حرام است) اجتناب كند، حدود و مسائل و احكام مورد نياز شرعي را به او ياد دهند، از سرقت و خوردن مال حرام و دروغ و خيانت و فحش و صفات كودكانه بازدارند.
در كودكي اگر بر اين اساس، "تربيت و رشد " پيش رود، وقتي بزرگ شد، به تدريج اسرار و فلسفه اين امور را ميشناسد.
دنيا، اصل نيست؛ زيرا كه ناپايدار است و مرگ، رشته نعمتها را قطع ميكند.
دنيا، خانه گذر است نه اقامتگاه.
آخرت، سراي ماندگاري است نه خانه عبور.
مرگ، در هر ساعتي مورد انتظار است.
"عاقل "، كسي است كه از دنيا، براي آخرتش رهتوشه برگيرد تا درجه و رتبهاش نزد خداوند بزرگ بالا شود، و در بهشت، نعمتهايش وسعت يابد.
اگر نشو و نماي فرزند و تربيت كودك ـ به گونهاي كه گذشت ـ درست و صحيح انجام گرفته باشد، اين گونه سخنان هنگام بلوغ، مؤثر و سازنده خواهد بود و بر دل خواهد نشست، همچنان كه "نقش "، بر سنگ ميماند.
اما... اگر تربيت فرزند بر خلاف اين باشد، و كودك از همان آغاز به بازي و فحش و وقاحت و بيشرمي و شكمبارگي و طمع و تجمّل در لباس و زندگي و تزيين و تفاخر و ... خو گرفته باشد، قلبش از "پذيرفتن حق "، امتناع خواهد نمود و چيزي از اين حقايق بر دلش نخواهد نشست؛ آن گونه كه خاك خشك، بر صفحه ديوار نميماند!
كارها را بايد از آغاز و ريشه، مورد رعايت و دقت قرار داد.
سرشت كودك، قابليت نيك و بد را دارد، و اين پدر و مادر هستند كه او را به يكي از دو جانب، تمايل ميدهند.
پيامبر اسلام(ص) فرمود:
"هر مولودي بر فطرت (فطرت توحيدي) زاده ميشود. و همانا پدر و مادر اوست كه او را يهودي، نصراني و مجوسي ميكند ".[3]
در اينجا، ترجمه گفتار مرحوم فيض كاشاني از كتاب شريف "المحجّة البيضاء " پايان يافت.
اميد است كه امت قهرمان و شهيدپرور ما بيش از پيش، در تربيت نسلي صالح و شايسته و فرزنداني شهادت طلب، ايثارگر، حقجو و نيكوكار موفق باشند. ان شاء الله تعالي
اشاره:
باشد كه مفيد افتد و مثمر ثمر گردد... انشاء الله
فرزندان، امانتهاي الهي
اگر او را خير و خوبي بياموزند و بر آن، عادت دهند و فرزند در سايه اين تربيت به سعادت دنيا و آخرت برسد، پدر و مادر و هر كس ديگري كه در تعليم و تربيت او نقشي داشته، در ثواب آن شريك است.
امّا اگر فرزند را به شر و بدي عادت دهند و او را همچون چهارپايان رها كرده و مهمل و بيحساب گذارند، بدبخت شده و هلاك و تباه ميگردد. لذا وزر و وبال و گناه آن به عهده كسي است كه سرپرستي و قيموميّت او را به عهده داشته و كوتاهي كرده است.
خداوند ميفرمايد:
"اي مؤمنان! خود و خانواده خود را از آتش نگهداريد ".[2]
پدر و مادر، فرزندان را هر چه از آتش دنيا مصون دارند، بيش از آن، شايستهتر آن است كه از آتش آخرت، مصونشان دارند.
نگهداري اولاد از آتش، به اين است كه فرزند را ادب كند، مهذّب سازد، اخلاق نيكو را به او بياموزد، از همنشينان بد و نامناسب، محافظت كند، او را به تنعّم و خوشگذراني و تجمّل و رفاه عادت ندهد كه موجب تباهي و نابودي و فسادش گردد... .
بلكه فرزند را از همان آغاز، مورد مراقبت قرار دهد. در نگهداري و شيردادن و تربيت، زن صالح و شايسته و دينداري كه "حلال " ميخورد، برگزيند؛ چرا كه هرگز، در شيري كه از حرام پديد آيد، بركتي نيست و فرزندي كه از اين گونه شير تغذيه شود، طينت و سرشت او از آلودگي نشأت گرفته و عجين ميگردد و به طبع، او به كارهايي كه با خبث و پستي همگون است، متمايل ميشود.
نشانه هاي عقل
هر وقت مشاهده شد كه فرزند، حالتِ حجب و حيا پيدا كرده، از بعضي كارها دوري كرده و از انجام برخي اعمال خجالت ميكشد، بعضي كارها را زشت دانسته و مخالف بعضي كارهاي ديگر ميشناسد، اين دليل اشراق نور عقل است. و اين موهبتي از سوي خداوند، و بشارتي بر اعتدال اخلاقي و صفاي قلب است.
فرزندي كه به مرحله حيا و شرم رسيده، نبايد به حال خود رها شود؛ بايد او را كمك كرد و به وسيله همين صفت حيا و تمييزِ خوب و بد و زشت و زيبا، او را ادب و اخلاق آموخت.
ادب طعام و آداب سفره
بايد به او آموخت كه:
ـ با دست راست غذا بخورد؛
ـ هنگام غذا خوردن "بسم الله " بگويد؛
ـ از جلوي خود غذا بخورد؛
ـ پيش از ديگران شروع نكند؛
ـ به غذا و خورنده غذا خيره نشود؛
ـ با عجله غذا نخورد؛
ـ غذا را خوب بجود؛
ـ بين لقمهها فاصله بيندازد؛
ـ لباس خود را آلوده نكند.
مربي كودك، بايد او را عادت دهد كه گاهي "نان خالي " بخورد تا اينكه عادت به اين نكند كه حتماً بايد خورشت باشد.
و نيز:
ـ پرخوري را در نظرش ناپسند جلوه دهد و پرخوران را به حيوانات تشبيه كند؛
ـ در پيش رويش، از بچههاي پرخور، مذمّت كند؛
ـ در پيش او، از كودكان مؤدّب و كم خوراك، ستايش نمايد؛
ـ ايثار را در مورد غذا، تمجيد و تعريف نمايد؛
ـ بياموزد كه خيلي در بند غذا نبايد بود، به هر طعامي بايد ساخت.
در زمينه لباس
فرزند را از رفاقت و دوستي و رفت و آمد با بچههايي كه به تنعّم و رفاه و خوشگذراني عادت كردهاند و اهل تجمّلات در لباس و زندگي هستند، دور نگاه دارد.
اگر فرزند را در كودكي، مورد اهمال و غفلت قرار دهيد و به تربيت او نرسيد، بداخلاق و دروغگو و حسود و دزد و سخن چين و لجوج و فضول بار خواهد آمد و اهل نيرنگ و حقّه و گستاخي و پرروئي و مسخرگي خواهد شد.... راه پيشگيري از همه اينها، مراقبت و تربيت و ادب آموزي و رسيدگي است.
مواد آموزشي
و نيز از پرداختن به اشعار عاشقانه و همنشيني با ادبائي كه فكر و ذكرشان در اين گونه امور است، بازدارد. چرا كه امثال اين گونه اشعار و سرگذشتها و ظرافتها، در دل كودكان تخم فساد ميپاشد.
اگر از كودكان، كارهاي شايسته و اخلاق نيكو مشاهده شد، خوب است كه مورد عنايت و تشويق و پاداش و جايزه دادن قرار گيرد و در ميان مردم به خاطر خوبيهايش، ستايش شود.
روش برخورد با بديها
در اين گونه موارد، "گذشت و پردهپوشي "، سازندهتر و و مؤثرتر است و اگر آشكار كنيم، چه بسا فرزند گستاختر شود و ديگر از آشكار شدن آن واهمهاي نداشته باشد.
اگر كار خلاف را دوباره مرتكب شد، بهتر است كه در پنهاني و به طور خصوصي، به او تذكر داده و سرزنش نمايد و قضيه را در نظرش مهم جلوه دهد و به او بگويد :
"مبادا كسي از اين كار تو مطلع شود،... كه بين مردم رسوا و مفتضح خواهي شد!... ".
همچنين ملامت و سرزنش، نبايد در هر مرتبه و آن هم زياد باشد؛ زيرا در اين صورت به شنيدن سرزنش عادت ميكند و برايش عادي ميشود و قباحت و زشتي عمل در نظرش از بين ميرود و ديگر "سخن "، هرگز در دلش اثر نميبخشد.
پدر و مادر، مكمل روش يكديگر
آداب آسايش و زندگي
از خوابيدن در رختخواب نرم و خوب، بايد مقداري برحذر داشت تا اندامش محكم و اعضايش سخت و استوار شود.
بايد از رفاهطلبي و آسايش و ... جلوگيري كرد و به خشونت و سختي در بستر و فرش و لباس و غذا، عادتش داد.
بايد جلوي مخفيكاري بچهها را گرفت؛ زيرا اگر كودكان كاري را در خفا و پنهاني و دور از چشم ديگران انجام ميدهند، روي اين علّت است كه آن را قبح و ناروا ميدانند. اگر به همان حال رهايش كنند، براي انجام "كارهاي بد " عادت خواهد كرد.
خوب است كه فرزند را در بعضي از ساعات روز، به پيادهروي و حركات بدني و ورزش و نرمش عادت دهند تا كسالت روحي بر او غالب نشود.
كودكان و آداب معاشرت
بايد عادتشان داد كه با معاشرين و افراد هم تيپ خود، برخورد متواضعانه داشته و احترام و لطف و محبّت و تكريم در برخورد و سخن گفتن داشته باشد.
بايد به فرزند آموخت كه از دست كودكان ديگر، چيزي نگيرد كه به عزّت و شخصيّت خانوادگي او، اهانت و تحقير باشد.
بايد ياد داد كه رفعت و بزرگواري، در بخشش است نه در دريافت. بزرگي، در دادن و عطاكردن است نه در گرفتن و درخواست كردن.
اگر از فرزندان خانوادهاي شريف است، بياموزد كه گرفتن از ديگران، زشت است و اگر از اولاد فقرا و مستضعفين است، بايد بداند كه طمع داشتن به داشتههاي ديگران، خفّت و خواري ميآورد و "طمعكاري " ذلّتآور است و "عزّت " در بينيازي است و حقارت و تذّلل و تملّق و دم جنباندن براي لقمه ناني، از عادت سگهاست.
بايد در نظر كودكان، زر و سيم و ثروت دنيا را، و تجمّل و طمع در جلوههاي فريبنده مادّيات را نكوهش كرد و از ثروت و طلا و نقره ، همانند مارها و عقربهاي سمّي برحذر داشت؛ زيرا آفت دنيا دوستي و عشق به ثروت و طلا و پول براي كودكان بيش از آفت سموم است؛ براي بزرگان هم، چنين است!...
بايد عادتشان داد كه در مجالس و در حضور ديگران، دماغ بالا نكشند، آب دهان بيرون نريزند، تف نكنند، فوت و پف نكنند، خميازه نكشند، دهن درّه ننمايند. پشت به ديگران نكنند، پا روي پا نيندازند، دست زير چانه خود نگيرند، سر را به بازو تكيه ندهند....؛ زيرا اينها همه، نشانه سستي و كسل بودن است.
بايد چگونه نشستن در مجلس را بياموزد.
از پرحرفي بازدارد.
از قسم خوردن، به طور كلّي ـ چه راست و چه دروغ ـ برحذر دارد.
عادت دهد كه بي مقدّمه حرفي نزند.
اگر چيزي ميپرسند، جواب دهد.
وقتي ديگري حرفي ميزند، خوب گوش دهد.
به احترام بزرگتر از خود، از جاي خود برخيزد و به او جا دهد.
محترمانه پيش او بنشيند.
شايسته است كه مربّي، كودك را از سخنان بيهوده و ياوه و بددهني و فحش و ناسزا و لعن و نفرين بازدارد.
از مخالطت و همنشيني با كودكاني كه بددهن و ناسزاگو هستند، جلوگيري كند؛ چرا كه اين حالتها، خواهناخواه از همنشينان بد، به او هم سرايت ميكند.
و اصل تأديب و تربيت كودكان، محافظت از همنشين و دوست و همبازي بد است.
آموزش صبر و تحمل
كودك و تفريحات سالم
حرف شنوي از بزرگترها
در مسير رشد و تكليف
در بعضي از روزهاي رمضان، وادار كنند كه روزه بگيرد، از پوشيدن لباس ابريشم و استفاده از طلا (كه براي مردان حرام است) اجتناب كند، حدود و مسائل و احكام مورد نياز شرعي را به او ياد دهند، از سرقت و خوردن مال حرام و دروغ و خيانت و فحش و صفات كودكانه بازدارند.
در كودكي اگر بر اين اساس، "تربيت و رشد " پيش رود، وقتي بزرگ شد، به تدريج اسرار و فلسفه اين امور را ميشناسد.
بايد تذكر داد كه:
دنيا، اصل نيست؛ زيرا كه ناپايدار است و مرگ، رشته نعمتها را قطع ميكند.
دنيا، خانه گذر است نه اقامتگاه.
آخرت، سراي ماندگاري است نه خانه عبور.
مرگ، در هر ساعتي مورد انتظار است.
"عاقل "، كسي است كه از دنيا، براي آخرتش رهتوشه برگيرد تا درجه و رتبهاش نزد خداوند بزرگ بالا شود، و در بهشت، نعمتهايش وسعت يابد.
اگر نشو و نماي فرزند و تربيت كودك ـ به گونهاي كه گذشت ـ درست و صحيح انجام گرفته باشد، اين گونه سخنان هنگام بلوغ، مؤثر و سازنده خواهد بود و بر دل خواهد نشست، همچنان كه "نقش "، بر سنگ ميماند.
اما... اگر تربيت فرزند بر خلاف اين باشد، و كودك از همان آغاز به بازي و فحش و وقاحت و بيشرمي و شكمبارگي و طمع و تجمّل در لباس و زندگي و تزيين و تفاخر و ... خو گرفته باشد، قلبش از "پذيرفتن حق "، امتناع خواهد نمود و چيزي از اين حقايق بر دلش نخواهد نشست؛ آن گونه كه خاك خشك، بر صفحه ديوار نميماند!
كارها را بايد از آغاز و ريشه، مورد رعايت و دقت قرار داد.
سرشت كودك، قابليت نيك و بد را دارد، و اين پدر و مادر هستند كه او را به يكي از دو جانب، تمايل ميدهند.
پيامبر اسلام(ص) فرمود:
"هر مولودي بر فطرت (فطرت توحيدي) زاده ميشود. و همانا پدر و مادر اوست كه او را يهودي، نصراني و مجوسي ميكند ".[3]
در اينجا، ترجمه گفتار مرحوم فيض كاشاني از كتاب شريف "المحجّة البيضاء " پايان يافت.
اميد است كه امت قهرمان و شهيدپرور ما بيش از پيش، در تربيت نسلي صالح و شايسته و فرزنداني شهادت طلب، ايثارگر، حقجو و نيكوكار موفق باشند. ان شاء الله تعالي
پي نوشت ها :
[1] . ر.ك: ج5، ص124.
[2] . تحريم/6.
[3] . "كل مولودٍ عَلَي الفطرة و اَنَّما اَبوَاهُ يُهَوِّدانِهِ و يُنصِّرانِهِ و يُمَجِّسانِه ".