ايستاده بر لبه مرگ

«من تونلي را ديدم که در ته آن نور سفيدي مشاهده مي شد، ناگهان تعدادي از بستگانم را ديدم که از دنيا رفته بودند اما طوري به نظر مي رسيدند که انگار هنوز زنده اند.» اين جملات، صحبت هاي مشترکي است که معمولاً از زبان افرادي که مدعي اند تجربه نزديک به مرگ را داشته اند شنيده مي شود. اگرچه افراد زيادي اين صحبت ها را باور مي کنند؛ اما تعدادي از
يکشنبه، 1 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ايستاده بر لبه مرگ

ايستاده بر لبه مرگ
ايستاده بر لبه مرگ


 

نويسنده: سامرا قلي زاده




 
«من تونلي را ديدم که در ته آن نور سفيدي مشاهده مي شد، ناگهان تعدادي از بستگانم را ديدم که از دنيا رفته بودند اما طوري به نظر مي رسيدند که انگار هنوز زنده اند.» اين جملات، صحبت هاي مشترکي است که معمولاً از زبان افرادي که مدعي اند تجربه نزديک به مرگ را داشته اند شنيده مي شود. اگرچه افراد زيادي اين صحبت ها را باور مي کنند؛ اما تعدادي از دانشمندان نگاه ترديد آميزي به تجربه نزديک به مرگ دارند؛ اين گروه بر اين باورند که تمامي اين مشاهدات و احساسات نتيجه از کار افتادن و خاموش شدن سيستم فعاليت مغزي براي مدتي کوتاه است. اما در عين حال آمار بالاي ادعاهاي اين چنيني از سوي افراد مختلف باعث شده که تعدادي از محققان تصميم بگيرند تحقيقات بيشتري در اين زمينه انجام دهند و با نگاه عميق تري به تجربه نزديک به مرگ به اين حقيقت دست يابند که آيا ذهن پس از اينکه مغز از کار افتاد همچنان مي تواند فعال باشد يا خير؟
يکي از مشهورترين افرادي که مدعي است تجربه نزديک به مرگ را داشته « پم رينولد» است. تمام اين تجربيات اسرارآميز براي پم در آگوست سال 1991 اتفاق افتاد. مدتي بود که او سردردهاي شديدي داشت و نتيجه « ام آر آي» نشان داد که عروق قسمتي از سر او دچار پارگي شده و بايد هرچه سريع تر درمان شود.به همين خاطر به او پيشنهاد شد تا هرچه زودتر در يکي از کلينيک هاي آريزونا توسط جراح مغز جواني به نام رابرت اسپتزلر که البته از بهترين جراحان مغز و عصب شناس به شمار مي رفت تحت عمل جراحي قرار گيرد. دکتر اسپتزلر بعد از معاينه پم، شرايط او را خيلي خطرناک گزارش کرد و درباره وضعيت سلامتي اش گفت:« پارگي عروق بسيار زياد است و اين يعني ريسک اين عمل خيلي بالاست و متأسفانه اين پارگي در قسمتي از مغز وجود دارد که تنها راه آن براي عمل جراحي به اصطلاح پزشکي، وقفه قلبي است.» پم نگاهي به همسرش انداخت، انگار منتظر بود توضيحات بيشتري را از زبان دکتر بشنود. دکتر اسپتزلر ادامه داد:«در اصطلاح پزشکي وقفه يا ايست قلبي در عمل جراحي به اين معني است که دماي بدن تا حد ممکن پايين آورده مي شود تا ضربان قلب کم شود و خون در پايين ترين حد ممکن به مغز برسد تا به اين وسيله قسمتي از رگ در مغز که دچار پارگي و خونريزي شديد شده بريده و رگ ترميم شود و پس از اتمام کار با گرم کردن بدن بيمار، او از لبه مرگ به زندگي بازگردانده مي شود. به اين روش اغماي عميق گفته مي شود و در آن با وجود اينکه علائم حياتي فرد بسيار ضعيف است اما سيستم بدني او مانند يک انسان عادي فعاليت دارد.» حالا نوبت پم بود که تصميم خود را بگيرد؛ اينکه آيا راضي به انجام اين عمل جراحي بسيار خطرناک هست يا خير. اگرچه گرفتن چنين تصميمي براي او کار راحتي نبود اما پم به اين جراحي خطرناک پناه برد تا از مرگ نجات يابد؛ عمل جراحي اي که براي پم تجربه اي باورنکردني به همراه داشت و يکي از گزارش هاي باورنکردني در دنياي پزشکي را رقم زد.

● آغاز ماجرا
 

همه چيز براي جراحي آماده بود. در حالي که پم روي تخت دراز کشيده بود، او را به اتاق عمل بردند. نور چراغ هاي روشن بالاي سرش چشم را مي زد. متخصص بيهوشي، چند پرستار و پزشک معالج به همراه چند پزشک ديگر وارد اتاق شدند و درست زماني که همه چيز براي شروع عمل جراحي آماده شد، ماده بيهوشي کار خودش را کرد و ديگر او چيزي نفهميد و چشم هايش بسته شد. پس از بيهوشي پم، چشم هاي او را با نوار پارچه اي بستند و در گوش اش اسپيکرهايي گذاشتند که در آن صدايي به بلندي پرواز يک جت پخش مي شد. به اين وسيله جراحان مي توانستند ميزان فعاليت مغزي او را اندازه گيري کنند تا بهترين زمان براي توقف خونريزي را تشخيص بدهند و درست در همين لحظات بود که تجربه نزديک به مرگ پم آغاز شد.

● آغاز تجربه اي شگفت انگيز
 

«شايد باور نکنيد اما بعد از اينکه از هوش رفتم، ناگهان صداهايي شنيدم. صداهايي که متوقف نمي شدند و همچنان گوشم آنها را مي شنيد. نمي دانم چطور بايد اين وضعيت عجيب را توضيح بدهم اما انگار به بالاي سرم فشار زيادي وارد مي شد.» اين آغاز اتفاق عجيبي است که او مدعي است و لحظاتي که پم از شروع تجربه اش به ياد دارد. چند ثانيه اي از شنيدن صداها نمي گذشت که پم متوجه شد بالاي تخت جراحي است که خود او روي آن دراز کشيده و اين بدن اوست که تحت عمل جراحي قرار دارد. در کمال ناباوري 20 نفر را ديد که دور تخت حلقه زده اند و او کاملاً قادر بود که صدايي شبيه به مته دندانپزشکي را بشنود و بدون اينکه دردي احساس کند به وسيله اي که براي باز کردن سر او در دست جراح قرار داشت نگاه مي کرد. پم از نزديک شاهد لحظه به لحظه عمل جراحي خود بود و اينکه چگونه سر او را شکافتند تا رگ پاره شده را ترميم کنند و خونريزي را بند بياورند. پم که خود از نزديک شاهد عمل جراحي بود، اتفاقاتي را که در اتاق عمل افتاد اين گونه شرح داد:« ديدم که يکي از پزشکان به پاي چپم نزديک شد و صداي زني را شنيدم که گفت:«رگ هايش بسيار کوچک هستند.» و فکر مي کنم دکتر اسپتزلر بود که گفت:«سمت ديگر را امتحان کن. حتي وسيله اي را که براي شکافتن سرم از آن استفاده مي شد به ياد دارم؛ شبيه يک مسواک برقي بود.»
ثانيه اي طول نکشيد که جراحان شروع به پايين آوردن دماي بدن پم کردند و درست در همين لحظه بود که پم ادعا مي کند تونل و نور سفيد رنگي را که در امتداد آن قرار داشت ديده است. او در اين لحظه کاملاً روي تخت دراز کشيده بود و پزشکان مشغول خارج کردن لخته خون بودند. به گفته پم، در اين مدت مادربزرگ و دايي اش را که هر دو قبلاً مرده بودند از نزديک ملاقات کرده و در حالي که هر سه نفرشان از بالاي سر پم به بدن او نگاه مي کردند با آنها صحبت کرده است. پم دقيقاً زماني را که پزشکان در تلاش براي بازگرداندن دماي بدن او به درجه نرمال بودند به ياد دارد و حتي موسيقي ملايم و نام آهنگي را که در حال پخش شدن در اتاق عمل بود هم به خاطر مي آورد. از نظر پم در آن زمان بدنش مثل يک قطار فرسوده بود و او به هيچ عنوان تمايلي به بازگشت نداشت.«بايد بر مي گشتم و اصلاً دوست نداشتم که چنين اتفاقي بيفتد. اما دايي ام من را از آن بالا هل داد و درست در همان لحظه بود که با بدن خود برخورد کردم و به ياد دارم که به محض باز کردن چشم هايم گفتم مي دوني، انگار که هيچ حسي نداشتم و کاملاً کرخت شده بودم.»

● توهم باطل
 

پس از پايان جراحي پم هيچ کس حرف ها و ديده هاي او را باور نکرد و همگي بر اين نکته اصرار داشتند که به دليل سخت بودن عمل جراحي او دچار توهم شده است. اما يک سال بعد او تمام اتفاق هايي را که در اتاق عمل افتاده بود، بار ديگر براي پزشک عصب شناس خود- يعني اسپتزلر- بازگو کرد و اسپتزلر با شنيدن صحبت هاي پم گفته هاي او را دقيقاً مطابق با همان چيزي اعلام کرد که در اتاق عمل اتفاق افتاده بود. اما اسپتزلر ادعا کرد که تمامي اين اتفاق ها از نظر پزشکي توجيه پذيرند و جنبه علمي دارند. اما در اين بين ميشل سابوم متخصص قلب از آتلانتا که تحقيقات گسترده اي را در زمينه تجربيات نزديک به مرگ آغاز کرده بود- جزئيات گفته هاي پم را موشکافي کرد بلکه به راز اين تجربه شگفت انگيز پي ببرد. به اين ترتيب با اجازه رسمي از خود پم، نوار ضبط شده در اتاق عمل براي دکتر سابوم فرستاده شد. در فيلم کاملاً مشخص بود که 20 پزشک در اتاق عمل حضور دارند و حتي مکالمه اي در مورد پاي چپ او و رگ هاي اين قسمت صورت گرفته بود. نکته جالب اينجا بود که پم اسم آهنگ ملايمي را که در اتاق عمل پخش شده بود هم درست گفته بود. دکتر سابوم عکس نزديکي از اره اي که در اتاق عمل براي شکافتن سر پم استفاده شده بود گرفت و در کمال ناباوري مشاهده کرد که اين اره کاملاً شبيه به يک مسواک برقي است اما در اين ميان سؤالي که مرتب در ذهن سابوم زنگ مي زد، اين بود که آيا پم پيش از عمل جراحي از همه اين نکات آگاه شده بود يا خير؟ به عقيده دکتر سابوم از آنجايي که در گوش هاي پم صداي به خصوصي پخش مي شد، شنيدن موسيقي اتاق عمل توسط پم به هيچ عنوان امکان پذير نبود و به علاوه چشم هاي او با نوار بسته شده بودند و او حتي براي لحظه اي هم قادر به باز کردن چشم هاي خود نبود و نمي توانست ببيند که در اتاق عمل چه مي گذرد و در نتيجه قوه ادراک حواس فيزيکي او مربوط به چيزي خارج از بدن او که روي تخت دراز کشيده بود، مي شد.

● نظر ديگر متخصصان
 

در اين بين، جرالد وائيرلي- متخصص بيهوشي از استراليا و محقق در زمينه تجربيات نزديک به مرگ- اظهارات پم را رد کرد زيرا از نظر او تمامي اين صحبت ها غير منطقي و زاييده خيالات پم بودند. او در اين باره مي گويد:«در گزارشات به ثبت رسيده هيچ شواهدي مبني بر وجود هرگونه هوشياري اي در طول تجربه نزديک به مرگ يا تجربه هايي نظير آن مشاهده نمي شود.»
از نظر وائيرلي که روي پرونده پم مانند دکتر سابوم تحقيقات بسياري انجام داده است، توجيه علمي تمامي ادعاهاي پم بسيار ساده است. او درباره ادعاهاي پم مي گويد:« با شکافتن سر پم به او شوکي عصبي براي بازگشت به هوشياري وارد شد. در آن لحظه هنوز خون از مغز پم خارج نشده بود و به همين دليل با وجود پخش صدا در گوش پم به نظر مي رسد که او صداهاي اتاق عمل را شنيده باشد. البته در اين مورد خاص توضيحات گوناگوني وجود دارد. يکي از اين دلايل اين است که گوشي هايي که در گوش پم گذاشته شده بود به خوبي محکم نشده بود و انتقال صداها از طريق تخت جراحي علت ديگري است که مي توان به آن اشاره کرد.» دکتر وائيرلي، شنيدن صداهاي اتاق عمل را توسط پم اين گونه توجيه کرد و البته براي ديدن صحنه هاي عمل هم دلايل خاص خود را آورد؛ «با شنيدن صدايي شبيه به اره، پم تصويري از يک ماشين يا هر وسيله اي شبيه آن را که البته آشنايي قبلي اي با آن داشت در ذهنش تداعي کرد و اين وسيله آشنا براي پم مسواک برقي بود.» به عقيده دکتر وائيرلي، پم «هوشياري بيهوشي» را که يک نوع خاصي از بيهوشي است و در آن شخص هوشياري دارد اما قادر به تکان خوردن نيست تجربه کرده است؛ اين مورد نوعي خاص از بيهوشي است که از هر 2 هزار نفر يک نفر دچار آن مي شود. البته نظر دکتر وائيرلي براي دو پزشک ديگر پم- يعني دکتر اسپتزلر و دکتر سابوم- به هيچ عنوان قانع کننده نبود؛ چرا که از نظر آنها پايين آمدن درجه حرارت بدن پم که موجب تلفيق بيهوشي و تنبلي فعاليت مغزي در او شده بود مانع از حفظ خاطرات، آن هم خاطراتي نظير جزئيات آنچه در اتاق عمل اتفاق افتاده مي شود البته اين بار سؤال ديگري که ذهن دکتر سابوم را به خود مشغول کرد اين بود که آيا نوع خاصي از هوشياري در زمان توقف فعاليت مغزي وجود دارد؟

● بازسازي لحظه تجربه نزديک به مرگ
 

ماريا بوريگارد- محقق عصب شناس دانشگاه مونترال فرانسه- يکي از افرادي است که درباره تجربه هاي نزديک به مرگ و بازسازي آنها تحقيقات زيادي انجام داده است. اين محقق وقتي که فيلم «فلت لاينرز» که در آن پنج دانشجوي پزشکي تصميم مي گيرند با وارد کردن ايست قلبي به خود مرگ را تجربه کنند و با بازگشت دوباره آنچه را ديده اند توضيح دهند، تماشا کرد. فکري عجيب به ذهنش رسيد. او فکر کرد اگر بتواند کاري شبيه به اين تجربه را انجام بدهد چه اتفاقي خواهد افتاد؟ از آنجا که براي تحقيقات علمي وارد کردن ايست قلبي به فرد به هيچ عنوان امکان پذير نيست، او تصميم گرفت تا با اجازه خود افرادي را که تجربه نزديک به مرگ داشته اند، از نظر ذهني در وضعيتي مشابه قرار دهد تا به مطالعه فعاليت مغزي آنها بپردازد. بوريگارد براي انجام مطالعات خود از 15 نفر از افرادي که مدعي داشتن اين تجربه عجيب و باورنکردني بودند کمک گرفت که يکي از آنها جيلز بيدارد بود که در سال 1973 دچار حمله قلبي شده بود و ادعا مي کرد که پيش از احياي دوباره، انسان هاي نوراني به استقبال او آمده بودند. بوريگارد در اين رابطه مي گويد: «به نظر مي رسد که هريک از اين افراد منبع ذهني مختص به خود را دارند. انگار يک حالت تناوبي در مغز آنها وجود دارد که به آنها اجازه مي دهد با دنياي ارواح به آساني در تماس باشند و انجام چنين کاري براي آنها به راحتي انجام کارهاي روزمره است.» به عنوان مثال جيلز بيدارد پس از داشتن تجربه نزديک به مرگش، هر روز ذهن خود را تمرين مي دهد و حتي مدعي است که با اين نورها دوباره ارتباط برقرار مي کند. اما بعد از انجام مطالعات سؤال جديدي مطرح شد؛ اينکه چگونه مغز مي تواند به اين محرک ها پاسخ دهد؟

● تغيير دائمي در فعاليت مغزي
 

براي انجام آزمايشات تخصصي تر، بيدارد بايد مدتي را به تنهايي در يکي از اتاق هاي آزمايشگاه مونترال سر مي کرد. اما قبل از اينکه بيدارد در شرايطي نظير تجربه نزديک به مرگ قرار بگيرد، به سر او 32 شاخته الکترودي متصل کردند تا تمامي امواج فعاليت هاي مغزي او با جزئياتش ثبت شود. بعد از او خواسته شد به آرامي براي لحظاتي روي تخت دراز بکشد. سپس به او تلقين شد تا لحظات تجربه نزديک به مرگي را که قبلاً داشته تصور کند. چند دقيقه بعد، بوريگارد و ديگر محققان شاهد ثبت امواجي روي صفحه نمايش رايانه بودند. آزمايش به نتيجه رسيده بود و آنها از خوشحالي سر از پا نمي شناختند. چند لحظه بعد امواج وسيع دلتا شکلي شروع به شکل گرفتن در صفحه نمايش کردند؛ اين امواج دقيقاً شبيه به امواجي بودند که با قرار گرفتن در خوابي عميق يا مراقبت ذهني در افراد شکل مي گيرند. پس از شکل گيري امواج بوريگارد از بيدارد پرسيد که آيا مي تواند با نور تماس برقرار کند يا خير و بيدارد در کمال تعجب گفت: «بله او در حال وارد شدن است. دوست داشتني و بسيار قدرتمند است.» تقريباً يک سالي طول کشيد تا بوريگارد تحقيقات خود را کامل کند. پس از تمام اين آزمايش ها او به عنوان نتيجه گيري گفت: «به نظر مي رسد که تجربه نزديک به مرگ، بخش عصبي مرگ را هدف قرار مي دهد و بدون شک اين تغيير در فعاليت ذهني براي هميشه باقي مي ماند.»
بوريگارد در اين باره توضيح داد، سيستم فعاليت مغزي اشخاصي که طعم مرگ را براي لحظاتي چشيده اند و دوباره به زندگي بازگشته اند دقيقاً شبيه به افرادي است که سال ها تمرينات ذهني فشرده و مراقبت هاي فکري سخت انجام داده اند و امواج فعاليت مغزي هر دو گروه بسيار آرام ثبت شده است. همچنين محققان متوجه تغييرات قابل توجهي در ناحيه اي از مغز اين افراد شدند که با احساسات مثبت ارتباط مستقيم دارد و به عنوان مثال آنها پس از تجربه نزديک به مرگ احساس نزديکي بيشتري به خدا دارند.

● تغييرات شيميايي مغز يا سفر واقعي؟
 

اما همين جاست که دوباره پاي جرالد وائيرلي- متخصص بيهوشي- به ماجرا باز مي شود. يکي ديگر از توضيحات وائيرلي مبني بر رد ادعاهاي افرادي که تجربه نزديک به مرگ داشته اند در رابطه با فعاليت مغزي اين افراد است. او در اين مورد مي گويد: «عملکرد مغزي بسياري از افرادي که چنين لحظه اي را تجربه کرده اند دگرگون مي شود؛ يعني اينکه در اثر نرسيدن اکسيژن کافي به مغز سيستم فعاليت اين قسمت از بدن مختل مي شود و در نتيجه به سلول هاي مغز آسيب مي رسد که به اين مرحله فعل و انفعالات شيميايي مغز گفته مي شود نه سفر واقعي به دنياي ديگر.» به عبارت ديگر دکتر وائيرلي و بوريگارد هر دو روي يک موضوع تحقيق کردند اما نتيجه اي دقيقاً مخالف به دست آوردند. با تمام اين تفاسير تجربه نزديک به مرگ همچنان موضوعي پيچيده است و متخصصان بي شماري در اين رابطه نظريه هاي مختلفي دارند. در اين مبحث نوعي دوگانگي به چشم مي خورد. تعدادي از محققان با توجه به تمامي اطلاعات ثبت شده در رابطه با اين موضوع بر اين باورند که اين تجربه نتيجه توفان هاي الکترودي در بخش شقيقه اي يا کمبود اکسيژن در مغز است و اين در حالي است که عده اي ديگر دقيقاً نظري مخالف را دارند و بر اين عقيده اند که مغز دقيقاً آن چيزي را بازتاب مي کند که ديده است و بنابراين هر آنچه در تجربه نزديک به مرگ ديده شده و به ثبت رسيده همچنان رازي سر به مهر باقي مانده و حتي برجسته ترين دانشمندان هم نتوانسته اند يک نظر واحد در اين مورد شگفت انگيز بدهند.
منبع: همشهري سرنخ، شماره 55



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط