فریادهای انتظار
نویسنده : امیر محسن عرفان*
(بازنمایی پیوندهای دو سویه انقلاب اسلامی ایران و آموزة مهدویت)
ماهیّت دینی انقلاب اسلامی و پیروزی سریع آن ـ که با این ماهیت ارتباط دارد ـ بازگوکنندة نقش مهمتر تعدادی از علل مربوط به چگونگی وقوع انقلاب اسلامی است. پویایی فرهنگ سیاسی تشیّع، ظلمستیزی، عدالتخواهی فعالیت، نهاد روحانیت و مرجعیت و ارتباط دائمی آن با مردم، از جملة این علل میباشند.
آموزة مهدویت نیز یکی از زمینههای پیروزی انقلاب اسلامی بود. با پیروزی انقلاب اسلامی دریافتی متفاوت از آموزه مهدویت به همگان معرفی شد. تا پیش از آن، تصور بر آن بود که خطی مرزی میان دین و حیات بشری دنیای مدرن کشیده شده است و حوزة ملاقاتی برای این دو نمیتوان در نظر داشت. حتی پرسش از امکان جمع مؤثر میان این دو نیز مجالی برای طرح و عرصهای برای توجه برانگیزی، نمییافت. در عمل، کنجکاویهایی از این دست، حاشیهای میشد و مورد تأمل و توجّه قرار نمیگرفت.
انقلاب اسلامی در چرخشی مبنایی و تحوّلی دورانساز، به طرح رویکردی جدید از دین و همچنین آموزة مهدویت پرداخت که تصویرگر فهمی تازه و ارائهدهنده برداشتی نو آمد از نقشآفرینی دین در جامعه بود.
«میشل فوکو» (Michel Foucault) از معدود نظریهپردازان غربی است که برای درک انقلاب اسلامی مستقیماً به سراغ مردم انقلابی ایران رفته است. او نیز بر این باور است که انقلاب ایران نمیتواند با انگیزههای اقتصادی و مادی صورت گرفته باشد؛ زیرا مشکلات اقتصادی نمیتواند میلیونها ایرانی را به خیابانها بکشاند و آنان را با سینههای عریان، به مقابله با مسلسلها ببرد. پس دلیل انقلاب ایران را بایستی در جایی دیگر، جستوجو کرد.2
بیاعتنایی به عوامل پنهان شکلگیری انقلاب اسلامی، نادیده گرفتن یک سرمایه عظیم معنوی است و حال آنکه هیچ ملتی، اندوختههای معنویاش را پنهان نمیکند. در انقلاب ایران، اعتقاد به مهدویت، توانست جمعیت پراکندهای از اقوام مختلف را حول دین جمع کند و معنایی دیگر به یکپارچگی ملی بدهد، و به یقین آموزه مهدویت خواهد توانست دیگر جوامع را نیز به تکاپو وا دارد. این اتفاق، هنگامی رخ خواهد داد که نیاز به آموزة مهدویت در حدّ یک نیاز اصلی تلقّی شود.
برای تبیین اثر پذیری انقلاب اسلامی از آموزة مهدویت، بایستی به این سه نکته توجّه کافی داشت:
نکته اول، جایگاه ویژة امامت در مکتب اعتقادی تشیّع میباشد. اگر ویژگیها و خصوصیات موعود اسلام ـ و به معنای دقیقتر، تشیّع ـ را بازکاوی کنیم، به رمز و راز انقلابزایی و تحرکبخشی مهدویتِ شیعی پی میبریم. در هیچ کدام از اندیشههای موعودی ادیان و مکتبهای مختلف جهان، موردی به جز شیعه دوازده امامی را نمیتوان یافت که موعودش الزاماً بایستی «امام» باشد.
مفهوم «امامت» با ابعاد و ویژگیهای خاصی که در شیعه دوازده امامی دارد، در هیچ مکتب دیگری یافت نمیشود. امام در مکتب اعتقادی تشیّع، هدایتگر، خلیفة خداوند متعال و حجت او بر زمین است که از صفاتی چون عصمت و علم لدنّی بهره میبرد. این که اندیشه شیعی ضروری میداند که موعود آخرالزمان، امام باشد، بدین جهت است که در اسلام فقط رفاه، عدل و امنیت، آرمان نهایی نیست؛ بلکه قیام حجت خدا در قالب موعود جهانی، قیام و ظهور خدا در زمین و در قالب اوصاف، احوال، گفتار و افعالِ امام است.3
تأمل در این امر، ما را به این نکته رهنمون میسازد که در پس همه فلسفهها و مقاصد غیبت امام عصر(عجل الله تعالی فرج الشریف) هدفی معرفتی نهفته است، و آن، فراهم آمدن شرایط شناخت و پذیرش حقیقت و امکان ظهور حق بر روی زمین است، که تا امروز، این شرایط، مهیّا نشده و پیروان راستین آن حضرت، بایستی در صدد فراهم ساختن این شرایط باشند.
نکته دوم، باورداشت غیبت و انتظار موعود آخرالزمان در اندیشه تشیع وجود دارد. اندیشه منجی موعود در تشیّع به جهت زنده بودن و حضور او، باعث حالتی از انتظار فعال و پوینده است. هر چند در برخی گرایشها و قرائتها از این اندیشه، انتظار منجی موعود به گونهای تبیین شده که موجب ایستایی، خمودگی و بیتفاوتی به وضعیت فعلی جوامع گشته، اما این قرائتها، معمولاً نادر و غیر اصیل تلقی شده است. آن چه از اندیشه انتظار منجی در میان پیروان ادیان غالب است، تلاش در جهت آمادگی فردی و آمادهسازی جامعه برای استقبال از واقعه عظیم ظهور میباشد.
نکته سوم، جایگاه فقها و علمای شیعه در روزگار غیبت است. با ریشهیابی مفهوم «انقلاب» در تفکر سیاسی اهل سنت در مییابیم که در میان آنها، فرضیه انقلاب، اجازه خودنمایی ندارد؛ و این، بدان جهت است که در میان اهل سنت، علما و اندیشمندان دینی جایگاهی چون مرجعیت شیعی ندارند. جایگاه علما و مجتهدان شیعه، به آنان این امکان و موقعیت را میدهد که مرجع تشخیص ظلم حاکمان باشند و مشروعیت چنین حاکمانی را زیر سؤال ببرند. چنین جایگاهی ـ که در روزگار غیبت امام عصر(عجل الله تعالی فرج الشریف)برای فقها در نظر گرفته شده ـ سبب گشته است که مرجعیت شیعی در مقاطعی عامل بسیج تودهای و گسترده مردم و مشارکت آنان در امور سیاسی باشند.4
«میشل فوکو» پیرامون نقش برجسته امام خمینی(قدس سره الشریف) در رهبری انقلاب میگوید: «شخصیت آیت الله خمینی(قدس سره الشریف) پهلو به افسانه میزند. هیچ رئیس دولتی و هیچ رهبر سیاسی، به پشتیبانی همه رسانههای کشورش، نمیتواند ادعا کند که مردمش با او پیوندی چنین نیرومند دارند».5
اشاره:
طلیعه
ماهیّت دینی انقلاب اسلامی و پیروزی سریع آن ـ که با این ماهیت ارتباط دارد ـ بازگوکنندة نقش مهمتر تعدادی از علل مربوط به چگونگی وقوع انقلاب اسلامی است. پویایی فرهنگ سیاسی تشیّع، ظلمستیزی، عدالتخواهی فعالیت، نهاد روحانیت و مرجعیت و ارتباط دائمی آن با مردم، از جملة این علل میباشند.
آموزة مهدویت نیز یکی از زمینههای پیروزی انقلاب اسلامی بود. با پیروزی انقلاب اسلامی دریافتی متفاوت از آموزه مهدویت به همگان معرفی شد. تا پیش از آن، تصور بر آن بود که خطی مرزی میان دین و حیات بشری دنیای مدرن کشیده شده است و حوزة ملاقاتی برای این دو نمیتوان در نظر داشت. حتی پرسش از امکان جمع مؤثر میان این دو نیز مجالی برای طرح و عرصهای برای توجه برانگیزی، نمییافت. در عمل، کنجکاویهایی از این دست، حاشیهای میشد و مورد تأمل و توجّه قرار نمیگرفت.
انقلاب اسلامی در چرخشی مبنایی و تحوّلی دورانساز، به طرح رویکردی جدید از دین و همچنین آموزة مهدویت پرداخت که تصویرگر فهمی تازه و ارائهدهنده برداشتی نو آمد از نقشآفرینی دین در جامعه بود.
نظریه پردازان غربی و انقلاب اسلامی ایران
«میشل فوکو» (Michel Foucault) از معدود نظریهپردازان غربی است که برای درک انقلاب اسلامی مستقیماً به سراغ مردم انقلابی ایران رفته است. او نیز بر این باور است که انقلاب ایران نمیتواند با انگیزههای اقتصادی و مادی صورت گرفته باشد؛ زیرا مشکلات اقتصادی نمیتواند میلیونها ایرانی را به خیابانها بکشاند و آنان را با سینههای عریان، به مقابله با مسلسلها ببرد. پس دلیل انقلاب ایران را بایستی در جایی دیگر، جستوجو کرد.2
انقلاب اسلامی ایران و آموزة مهدویت
بیاعتنایی به عوامل پنهان شکلگیری انقلاب اسلامی، نادیده گرفتن یک سرمایه عظیم معنوی است و حال آنکه هیچ ملتی، اندوختههای معنویاش را پنهان نمیکند. در انقلاب ایران، اعتقاد به مهدویت، توانست جمعیت پراکندهای از اقوام مختلف را حول دین جمع کند و معنایی دیگر به یکپارچگی ملی بدهد، و به یقین آموزه مهدویت خواهد توانست دیگر جوامع را نیز به تکاپو وا دارد. این اتفاق، هنگامی رخ خواهد داد که نیاز به آموزة مهدویت در حدّ یک نیاز اصلی تلقّی شود.
برای تبیین اثر پذیری انقلاب اسلامی از آموزة مهدویت، بایستی به این سه نکته توجّه کافی داشت:
نکته اول، جایگاه ویژة امامت در مکتب اعتقادی تشیّع میباشد. اگر ویژگیها و خصوصیات موعود اسلام ـ و به معنای دقیقتر، تشیّع ـ را بازکاوی کنیم، به رمز و راز انقلابزایی و تحرکبخشی مهدویتِ شیعی پی میبریم. در هیچ کدام از اندیشههای موعودی ادیان و مکتبهای مختلف جهان، موردی به جز شیعه دوازده امامی را نمیتوان یافت که موعودش الزاماً بایستی «امام» باشد.
مفهوم «امامت» با ابعاد و ویژگیهای خاصی که در شیعه دوازده امامی دارد، در هیچ مکتب دیگری یافت نمیشود. امام در مکتب اعتقادی تشیّع، هدایتگر، خلیفة خداوند متعال و حجت او بر زمین است که از صفاتی چون عصمت و علم لدنّی بهره میبرد. این که اندیشه شیعی ضروری میداند که موعود آخرالزمان، امام باشد، بدین جهت است که در اسلام فقط رفاه، عدل و امنیت، آرمان نهایی نیست؛ بلکه قیام حجت خدا در قالب موعود جهانی، قیام و ظهور خدا در زمین و در قالب اوصاف، احوال، گفتار و افعالِ امام است.3
تأمل در این امر، ما را به این نکته رهنمون میسازد که در پس همه فلسفهها و مقاصد غیبت امام عصر(عجل الله تعالی فرج الشریف) هدفی معرفتی نهفته است، و آن، فراهم آمدن شرایط شناخت و پذیرش حقیقت و امکان ظهور حق بر روی زمین است، که تا امروز، این شرایط، مهیّا نشده و پیروان راستین آن حضرت، بایستی در صدد فراهم ساختن این شرایط باشند.
نکته دوم، باورداشت غیبت و انتظار موعود آخرالزمان در اندیشه تشیع وجود دارد. اندیشه منجی موعود در تشیّع به جهت زنده بودن و حضور او، باعث حالتی از انتظار فعال و پوینده است. هر چند در برخی گرایشها و قرائتها از این اندیشه، انتظار منجی موعود به گونهای تبیین شده که موجب ایستایی، خمودگی و بیتفاوتی به وضعیت فعلی جوامع گشته، اما این قرائتها، معمولاً نادر و غیر اصیل تلقی شده است. آن چه از اندیشه انتظار منجی در میان پیروان ادیان غالب است، تلاش در جهت آمادگی فردی و آمادهسازی جامعه برای استقبال از واقعه عظیم ظهور میباشد.
نکته سوم، جایگاه فقها و علمای شیعه در روزگار غیبت است. با ریشهیابی مفهوم «انقلاب» در تفکر سیاسی اهل سنت در مییابیم که در میان آنها، فرضیه انقلاب، اجازه خودنمایی ندارد؛ و این، بدان جهت است که در میان اهل سنت، علما و اندیشمندان دینی جایگاهی چون مرجعیت شیعی ندارند. جایگاه علما و مجتهدان شیعه، به آنان این امکان و موقعیت را میدهد که مرجع تشخیص ظلم حاکمان باشند و مشروعیت چنین حاکمانی را زیر سؤال ببرند. چنین جایگاهی ـ که در روزگار غیبت امام عصر(عجل الله تعالی فرج الشریف)برای فقها در نظر گرفته شده ـ سبب گشته است که مرجعیت شیعی در مقاطعی عامل بسیج تودهای و گسترده مردم و مشارکت آنان در امور سیاسی باشند.4
«میشل فوکو» پیرامون نقش برجسته امام خمینی(قدس سره الشریف) در رهبری انقلاب میگوید: «شخصیت آیت الله خمینی(قدس سره الشریف) پهلو به افسانه میزند. هیچ رئیس دولتی و هیچ رهبر سیاسی، به پشتیبانی همه رسانههای کشورش، نمیتواند ادعا کند که مردمش با او پیوندی چنین نیرومند دارند».5
فرجام سخن
پينوشتها:
*. دانش آموخته مرکز تخصصی مهدویت.
1. انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن، ص145.
2. رهیافتهای نظری بر انقلاب اسلامی، ص321.
3. جوهره مهدویت، گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان، ص 467.
4. انقلاب اسلامی شیعه و نقش آن در پیروزی انقلاب اسلامی 57، ماهنامه فرهنگ توسعه، شماره 4، سال 74، ص8.
5. ایرانیها چه رؤیایی در سر دارند؟، میشل فوکو، ص64.
/ج