تاريخ تشيع در عراق (1)
نویسنده: شهيد محراب آيت الله سيدمحمدباقر حكيم
پيشگفتار:
تاريخ تشيع درعراق
تاريخ ورود تشيع در عراق
ازاينجاست كه مي توانيم بفهميم كه تشيع به همراه سلمان فارسي وارد عراق شد و او به عنوان يك فرماندارشيوه خاص و منحصري دراداره امورحكومتي پيش گرفت و رفتار صحيح و متواضعانه اي با مسلمانان عراق داشت به طوري كه در ميان فرمانداران بعد ازاو نظيري براي او يافت نشد به ويژه كه او ازديد مردم عراق نسبت به دين اسلام كه جديداً وارد آن شده بودند،چهره جديدي به حساب مي آمد و فرمانداري او درآن سرزمين نمادي از جهان بيني و انسان دوستي دررسالت اسلامي به حساب مي آمد.زيرا،او جزو عرب هايي نبود كه درآن زمان پرچم اسلام را دردست داشتند و درجنگ ها و فتوحات شركت مي كردند. سپس امور بندگان به آنان واگذار مي شد.لذا آمدن يك حكمران از قوم ديگر براي به دست گرفتن حكومت در چنين منطقه حساسي(كه مركز يكي از دو قدرت بزرگ آن دوران يعني امپراتوري ايران بوده است) مسلماً داراي دلايل سياسي و رسالتي بوده است زيرا،شهرمدائن كه سلمان فارسي فرمانداري آن را به عهده گرفت پايتخت زمستانه امپراتوري ايران و يكي از دو پايتخت اين امپراتوري عظيم در آن زمان بوده است.
بعد از سلمان فارسي صحابه هاي بزرگوار ديگري كه جايگاه خاصي نزد شيعيان داشتند يا با اهل بيت ارتباط داشتند حكم راني عراق يا موقعيت هاي مهمي را درعراق به عهده گرفتند امثال عماربن ياسرو حذيفه بن اليمان و عبدالله بن مسعود بعد ازآن امام علي را مي بينيم كه عراق را مركز حكومتي خود قرار مي دهد و اين مسئله نشان دهنده عمق و ريشه تشيع در عراق و نحوه شكل گيري و جا افتادن آن در عراق و در ميان مردم آن است.
و با توجه به اين مسئله مي توانيم به نكته ديگري بپردازيم:
نشانه هاي تشيع در عراق
در جواب مي توانيم بگوييم كه چندين مسئله و رويداد وجود دارد كه مي توانيم براي بحث پيرامون اين بخش از تاريخ به آنها توجه كنيم:
حوزه علميه
با توجه به اين مسئله،علماي بعد از ائمه اهل بيت عليهم السلام درايجاد اين مدرسه به صورت مستقل نقش داشتند تا اين مدرسه بتواند مسئوليت هايي را كه به ناچار بايد اهل بيت آنها را تحمل كنند به پيش ببرد و در عين حال برنامه هاي خودش را پيش ببرد و درعين حال برنامه هاي خودش را پيش ببرد و اين توفيق الهي بزرگ نصيب امامين صادقين يعني امام باقر و امام صادق عليهم السلام شد كه اين مدرسه را در قالب يك سازمان ايجاد كننده نه به شكل هسته اوليه يا در قالب افراد چنانچه درزمان امام علي عليه السلام كه صدراول اسلام به حساب مي آمد چنين شد.درآن زمان ما شاهد تأسيس حوزه در عراق(به عنوان دومين سرزمين پذيراي اسلام بعد از سرزمين عربستان) كه مقر آن در كوفه بود هستيم و اين حوزه رشد كرده و درزمان صادقين عليهم السلام به حداكثر رشد خود رسيد تا جايي كه محدث درباره آن مي گويد:«من دراين مسجد نهصد شيخ را ديدم كه مي گفتند جعفر بن محمد الصادق(ع) مي گويد.» و اين حوزه زماني كه بغداد مركز و پايتخت سرزمين اسلامي شده بود به اين شهر منتقل شد و درعهد شيخ طوسي به نجف اشرف منتقل شد و بعد ازطي مراحل و تغييراتي تا كربلا و حله توسعه يافت.بعد از آن منطقه «الفرات الاوسط» و سپس بغداد،مناطقي بودند كه حوزه درآنها تأسيس شد و تا امروز ادامه يافت و اين مدرسه علميه نقش بزرگي درشكل گيري تشيع در عراق داشت.
عتبات مقدسه
به اين ترتيب وجود امام علي(ع) و شهادت ايشان و سپس مرقد شريف ايشان سبب نشئت گرفتن شهر نجف اشرف و شكل گيري مدرسه علميه و تداوم آن بود.چرا كه نجف شهرنبود بلكه مقبره كوفه بود و تمدن آن به خاطررفت و آمد ساكنان كوفه پيرامون مرقد شريف حضرت علي(ع) بود و هرگونه تغييريا فعاليت خير و مثبت در اين شهر به اين اصل كلي مربوط مي شود و محدوديت جغرافيايي نداشت.
واقعه طف
به اين ترتيب وجود ائمه اهل بيت(ع) و تأثير آنان درهمه ابعاد روحي و معنوي و فرهنگي و سياسي ازجمله مسائل بسيار مهم در تاريخ عراق و در درك ما از موضوع تشيع درآن به حساب مي آيد و مسلماً هر مبحث آن نيازمند تحليل بزرگ و گسترده است.
غيبت صغري
مرحله اول: غيبتي بود كه حدود هفتاد سال طول كشيد و به آن غيبت صغري گفته مي شود.
مرحله دوم: مرحله غيبت كبري است كه همچنان ادامه دارد.
امام مهدي(عج) طي غيبت صغري داراي چهار نايب بودند كه محل استقرارشان در عراق بود و حضرت از طريق ايشان امور مربوط به مسلمانان را اداره مي كردند لذا مي توان گفت مقرايشان در زمان غيبت صغري احتمالاً درعراق بوده زيرا، با توجه به اينكه اين نواب طي مدت 70سال در عراق مي زيسته اند لذا اين مدت زماني طولاني نسبت به عهد ائمه معصوم عليهم السلام به حساب مي آيد چرا كه ما امامي را نمي شناسيم كه چنين مدتي زندگي كرده باشند و طي اين دوره بود كه امور اسلامي و امور مربوط به شيعيان از عراق و توسط اين نواب اداره مي شد و اين مسئله در درك حقايق مربوط به اوضاع شيعيان و حوادث جاري در عراق بسيار مهم است.
ايستادگي دربرابرظلم و طغيان
اين حقيقت را مي توان از صدراسلام مشاهده كرد به طوري كه مسلمانان مبارز توانستند ازاين طريق به دستاوردهاي بزرگي دست يابند و اين دستاوردها تنها براي شيعيان ائمه معصوم و پيروان خط رسالت آنان نبود بلكه همه امت اسلامي و البته همه بشريت از آن دستاوردها بهره مند شدند و توانستند اصول و ارزش هاي مقاومت در برابر سركشي و استبداد حاكمان ظلم و جوردرجوامع انساني و به ويژه جوامع اسلامي را تحكيم و تقويت كنند و با تداوم ارتباط شيعيان به ائمه معصوم(ع) مقاومت نيز تداوم يابد و ويژگي هاي خاص معنوي و روحي و اعتقادي پيدا كند به نحوي كه توانست در طول اين مدت زمان به مقابله با سركشي امويان و ديگر حكومت هاي ظلم و جور(كه عمر آنها خيلي بيشتر از عمر دولت امويان بود) ادامه دهد اگر چه حكومت امويان براي بقا و تداوم خود از ابزارها و امكانات قوي استفاده مي كردند. مسئله ارتباط با ائمه معصومين(ع) و اينكه شيعيان توانستند ازطريق آن تحولاتي در زمينه هاي مختلف را محقق سازند بحثي گسترده است اما،دراينجا به دو مسئله اصلي درباره آن اشاره مي كنند.
الف- گسترش جغرافيايي سرزمين اسلام و ورود مسلمانان با قوميت ها و نژادها و اعتقادات مختلف در محدوده سرزمين اسلامي كه در زمان عباسيان آشكارا محقق شدد برخلاف حكومت امويان كه نتوانستند اين امر را محقق سازند و در عين حال نمي توان گفت اين گسترش نتيجه تفكر و خط مشي سياسي عباسيان بوده است. بلكه اين حركت در نتيجه تداوم ارتباط و پيوستگي مسلمانان به مسئله ولايت ائمه معصومين(ع) و اصول و اعتقادات آنان بود اما، حركت عباسيان اساساً از انديشه ولايت و امامت امام رضا(ع) ناشي شد و اگراين گسترش(ناشي ازپيروي از ائمه معصومين(ع))
نبود ممكن بود سرزمين اسلامي به يك حكومت قومي مبدل شود و ضمن محدود شدن، در برابرديگر قوميتها شكست بخورد.
ب-اصل و محور خط مشي سياسي امويان، هم زماني دشمني آنان با اهل عراق دشمني با ائمه معصومين بود لذا مردم عراق تنها به خاطراينكه دوستدار اهل بيت بودند كشته ميشدند و شعار امويان كه سياست آنان نيز به حساب ميآمد دشمني با اهل بيت(ع) و العياذ بالله دشنام دادن به امام علي(ع) بر روي منبرها بود اما، عباسيان علي رغم اينكه بسياري از فرزندان ائمه معصومين را تحت تعقيب قرار دادند و برخي از امامان معصوم را كشتند ولي، تحت تعقيب قرار دادن آنان از سر دشمني با اهلبيت(ع) يا دشمني با امام علي(ع) يا دشمني با دوستداران آنان نبود و حتي، آنان مدعي انتساب به حضرت رسول(ص) بودند بلكه تعقيب فرزندان امامان به عناوين ديگري صورت ميگرفت كه به ظلم وجور و سلطهگيري و تفوق طلبي آنها و ديگرمسائل مربوط به آن ارتباط پيدا ميكرد.
اما امويان مردم را به خاطر دوستي امام علي(ع) مي كشتند و سب ايشان را از شعارهاي اصلي و اساسي قرار داده بودند به استثناي حكومت عمربن عبدالعزيز كه نسبت به مدت حكومت امويان،مدت كوتاهي به حساب ميآمد يعني دو سال و هفت ماه و با توجه به تفاوت مابين حكومت امويان و عباسيان مشاهده ميكنيم كه عباسيان توانستند بيش از امويان به حكومت ادامه دهند و يكي از دلايل اصلي آن توان آنان در همزيستي نسبي با ائمه معصوم(ع) و دوستي و ولايت آنان نسبت به اين امامان معصوم بود به اضافه رويكرد آنان به ديگر اقوام اسلامي كه البته ناشي از انديشه راستيني بود كه اهل بيت عليهم السلام پايه گذار آن به حساب ميآمدند به اين ترتيب مسئله دوستي اهل بيت(ع) از مسائل مهمي بود كه از عمق وجود مردم عراق بر ميخاست و اين دوستي تأثيرات سياسي كلي را برامت اسلامي داشت.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره42-41
ادامه دارد...
/ج