مدعيان سفارت و نيابت- قسمت دوم
مترجم: سيد شاهپور حسيني
نويسنده: مجتبي الساده
نويسنده: مجتبي الساده
گروه مدعي سفارت امام در بحرين
الف ـ چگونگي طرح دعوي سفارت امام مهدي(عج)
ب ـ فعاليتها
1. جريان سيد محمد شيرازي، گروه سيد هادي مدرسي(الجبهة)؛
2. جريان سيد محمدباقر صدر، گروه جمعية التوعية (الدعوة)
اوضاع اينگونه شده بود كه زندانيان توجه زيادي به خوابهايي كه در شب ميديدند، نشان ميدادند و به محض اينكه صبح ميشد، در محوطه هواخوري زندان با هم به گفتوگو ميپرداختند و هر يك از ديگري در مورد خوابهاي شب گذشتهاش سؤال ميكرد.
آنها سپس به تحليل و تفسير اين خوابها ميپرداختند و آن را به واقعيتهاي موجود در زمان خود ربط ميدادند يكي از آنها ميگفت. در كتاب العروة الوثقي مطلبي در مورد غسلي خوانده است كه هر كس آن غسل را انجام دهد، ميتواند معصوم را ببيند و با او گفتوگو كند. بنابراين سعي كنيد يك نسخه از اين كتاب را وارد زندان كنيد پس از مدتي، آنها توانستند يك نسخه از اين كتاب را وارد زندان كنند. پس از آن، آنها براي انجام اين غسل و سعي در حفظ آن به رقابت با هم پرداخته، پيوسته آن را انجام ميدادند. اين حوادث در زماني اتفاق افتاد كه زمستان بود و آب آنجا بسيار سرد و آنها با اين كار ميخواستند درستي و صحّت خط و جهتي را كه به آن تمايل داشتند، اثبات كنند و اينچنين نوعي رقابت در اجرا و انجام اين غسل در ميان دو خط و دو گروه پيش آمد.
يكي از جوانان به نام ملا عبدالله عبدالعزيز المالكي ادعا كرد كه حضرت زهرا(س) را در خواب ديده است و برخي از او خواستند در صورت رؤيت مجدد ايشان، از ايشان سؤال كند كه آيا از آنها راضي است يا نه. اينچنين، فتنه كم كم پديدار شد و برخي از آن زندانيان به عبدالله در مورد خطرناك بودن اين مسئله و سوء استفاده از برخي از اين امور و رويدادها تذكر دادند. عبدالله از اين مسئله خشمگين شد و از «شيخ ابراهيم الجفيري»، «احمد عباس خميس»، «استاد عيسي الشارقي»، «شيخ احمد العريبي» و «حميد مسعود» در اين مورد كسب تكليف شد، آنها او را از اين كار نهي كردند و احمد عباس خميس پيش از همه گفت: آيا حضرت زهرا(ع) را ديدهاي يا نه؟ عبدالله پاسخ داد خير نديدهام احمد عباس خميس گفت: تو براي تحمل اين مسئوليت بسيار ضعيف هستي در حاليكه اين امر بسيار عظيمي است و اين نعمتي است كه اهلبيت(ع) به ما ارزاني داشتهاند، اما خداوند براي اين كار مردي استوار در دين و از نظر جسماني و عقلاني بسيار قدرتمند، آماده ميسازد و او اين مسئوليت را بر عهده ميگيرد. اين سخنان به گوش عبدالوهاب بصري رسيد و از اين سخنان استفاده كرد و از آن به عنوان يك راه براي ورود و پا گذاشتن به اين عرصه استفاده كرد. او پس از مدتي، شروع به تعريف كردن خوابهايي كرد كه خط و راه شهيد صدر را مورد ستايش قرار ميداد؛ او پنج خواب را در اين مورد براي ديگران تعريف كرد و اينگونه گروهي ويژه به وجود آورد و آنها شروع به جمع كردن زندانيان كردند؛ كه خوابها را به اطلاع آنها ميرساندند و به آن استناد ميجستند.
مضمون خوابها اين بود كه عبدالوهاب بصري امام حجت(عج) را ميديد. او پس از مدتي ادعا كرد امام مهدي(ع) به او اطلاع داده است كه ديگر به خواب او نميآيد بلكه نايب سوم، «حسين بن روح نوبختي» را به عنوان رابط ميان خود و او ميفرستد و حسين بن روح نوبختي ـ بنابر ادعاي عبدالوهاب بصري ـ در شكل و هيبت سيد هادي مدرسي به خواب او ميآمد. هدف از اين نقشه اين بود كه او ميخواست دو گروه و دو خط موجود را متحد كند.
او كمكم شروع به تدوين سخناني كرد كه به ادعاي او حسين بن روح نوبختي از امام مهدي(عج) به او ميرساند. اين مطالب بسيار طولاني و با زباني ادبي مشهور بيان ميشد البته در آغاز كار با زبان ساده و عادي بود و اينگونه رسالت عبدالوهاب بصري كه «باب المولي» هم ناميده ميشود يا يارانش او را به اين نام ميخوانند، آغاز شد. بصري در آن ادعا ميكند كه امام مهدي(ع) به او امر فرموده و به او دستور داده تا تمام شيعيان و مسلمانان را مخفيانه براي پيوستن به حزب او دعوت كند. او در شرايطي اين ادعاها را ميكرد كه هنوز در زندان به سر ميبرد و در آن زمان برخي از كتابها را مانند يوم الخلاص و كتابهاي شيعي ديگر در مورد روايتهاي مربوط به امام مهدي(ع) در اختيار داشت. او با استفاده از اين كتابها، سخناني بر زبان ميآورد كه شنونده با شنيدن آن گمان ميكرد اين پيام از جانب امام مهدي(عج) است و البته دوستش «جلال القصاب» او را در اين كار بسيار ياري ميداد. پس از اينكه برخي از زندانيان او را تصديق كردند، او در تاريخ 20/9/1986 دستور تشكيل كميتهاي براي اداره زندان داد، ادعا كرد كه امام مهدي(عج) به او دستور اين كار را داده است. در تاريخ 22/10/1986 پيامي به اطلاع زندانيان رساند و ادعا كرد كه اين پيام از جانب امام(عج) بوده و اين پيام به منزلة بيعت است و در طيّ سه روز بايد با شخصي برگزيده بيعت شود و اگر كسي با او بيعت نكند، از جمله دشمنان امام مهدي(عج) و از جمله كساني خواهد بود كه به جنگ با اهل بيت(ع) ميپردازند، در تاريخ 26/10/1986 او كميته را تبديل به يك حزب منظم و سازماندهي شده كرد و از جمله مواردي كه او را براي ادامه دعوت و ادعاهايش ياري داد، اين بود كه زندانيان تمام گفتهها و اعمال او را تصديق ميكردند، زيرا عبدالوهاب بصري كه به برخي از زندانيان اطلاعاتي در مورد كارهايي كه انجام ميدادند به آنها ميداد يا اطلاعات شخصي آنها را به آنها بازگو ميكرد و اين به گونهاي شد كه او ادعا ميكرد اين اطلاعات و آگاهيها را در خواب از حسين بن روح نوبختي ميگيرد.
او پس از آنكه توانست برخي را قانع كند كه دعوت و كارهايش راست و درست است، زندانيان را جمع كرد و از آنها خواست تا دو صف تشكيل دهند، يك صف، پيروان خطّ راه سيد شيرازي و صف ديگر پيروان خطّ شهيد صدر و در مقابل آنها طشتي قرمز و پر از آب قرار داد و از آنها خواست دستان خود را در آن قرار داده با امام مهدي(عج) بيعت كنند و وابستگيهاي گذشته خود به اشخاص يا احزاب مختلف را فراموش و اعلام كنند كه آنها در يك خط و راه واحد گام برميدارند. وي به آنها دستور داد در مقابل خداوند سر به سجده فرود آورند و به خاطر نعمت يكپارچه شدنشان، شكر خداوند را به جاي آورند. سپس از آنها خواست از آب آن طشت كه آلوده به عرق دستان آنها بود بنوشند، سپس ادعا كرد كه امام مهدي(عج) گنجشكي به نام «فرقد» به سوي آنها ميفرستد و آن گنجشك مراقب آنها است و كارهاي آنها را تحت نظر دارد و آنچه را كه اتفاق ميافتد به ايشان خبر ميدهد. اينگونه شد كه برخي از زندانيان زماني كه گنجشكي ميديدند، ساكت ميشدند و هنگامي كه كسي با آنها بحث و جدل ميكرد يا به مخالفت با نظر و عقيدة آنها ميپرداخت، خشمگين ميشدند و ادعا ميكردند كه آن شخص، امام مهدي(عج) را خشمگين كرده و ميگفتند او با امام حجت(عج) ميجنگد.
بصري، در سلول خود پردهاي قرار داد كه آن را از پارچههاي موجود درست كرده بود و پس از آن از زندانيان خواست كه هر اتفاقي كه در آنجا روي ميدهد و هر چه ميشنوند، به صورت خلاصه ثبت كنند و آن را در تكههاي كاغذ بنويسيد و آن را زير بالش او قرار دهند و او ميگفت حسين بن روح آن نوشتهها را ميخواند و به آن پاسخ ميدهد يا شرح يا توضيحي در مورد آن ميدهد. وي به گروه خود گفت: از آنجا كه شما نخستين پرچمداران امام حجت (عج) هستيد، شايسته است كه خود را پاك و تزكيه كنيد و به همين دليل براي آنها برنامههاي خاصّي تعيين كرد.
1. عبادت و برنامههاي معنوي،
2. ورزشهاي سخت و خشن،
3. در معرض شكنجه قرار گرفتن.
پس از آزادي دوستش جلال القصاب از زندان، سبك و سياق نامهها، پيامها و تعليمات امام تغيير كرد و اين پيامها و نامهها، تبديل به نامههاي كوتاه كه غالباً از 5 سطر تجاوز نميكرد، شد كه حاوي كلمات و سخناني عجيب و نامأنوس بود. جلال القصاب پس از آزادي از زندان، مسئوليت جذب بسياري از مردم از طريق ديدار محرمانه و سري با اشخاص و قرائتِ نامه (بيعت نامه) و آمادهسازي اوضاع براي آزاد سازي افراد ديگر عضو آن گروه كه همچنان در بند بودند را بر عهده گرفت. برنامه اين بود كه ميبايست تمام اشخاص صاحبنفوذ در جنبشهاي اسلامي بحرين، از هر جريان يا حزبي، جذب ميشد و اوضاع به گونهاي شد كه بيشتر افراد و اعضاي دو جريان اصلي، عبدالوهاب بصري و جلال القصاب شدند و پس از مدتي اكثر اعضاي اين دو سازمان، وارد اين بدعت شده بودند و اين جذب از طريق نيرنگ و فريبي بود كه عبدالوهاب و دوستش جلال القصاب به كار ميبستند. اينچنين جلال القصاب، شاه كليد ارتباط با تمام افراد دو جريان را در خارج از زندان به دست آورد. اما اتفاقاتي پيش آمد كه اين گروه منحرف پيشبيني آن را نميكردند و آن اقدام برخي افراد داخل زندان براي آگاه ساختن جوانان مؤمن بحرين از اين گروه بود تا از فتنة آتي دوري گزينند. آنان متعهّد شدند علما را در جريان اين دعوت و كارهاي آنها قرار دهند. بدين ترتيب اين زندانيان از طريق خانوادههاي خود كه براي ملاقات با آنها به زندان ميآمدند، بسيار مخفيانه و سرّي، نامههايي به علما فرستادند. علما در ابتدا اين شنيدهها و اخبار را باور نميكردند ومنتظر ماندند تا اينها از زندان آزاد شوند و با آنها به روش صحيح بحث و گفتوگو كنند. برخي از آنها پس از اين گفتوگوها هدايت شده و به راه راست و درست بازگشتند و برخي ديگر به گونهاي شگفتانگيز و عجيب بر عقايد خود اصرار داشتند تا آنكه كار به استفتاء از مراجع بزرگ شيعه كشيده شده باشد كه دست از گمراهي و كجروي خود بردارند، اما آنها پس از آن نيز به صورت مخفيانه و بسيار گسترده فعاليت كردند و هنوز هم به فعاليت خود ادامه ميدهند.1
دـ بيوگرافي بنيانگذار
ه ـ افكار و عقايد گروه سفارت بحرين
1. از نظر آنها آية «يمحوالله ما يشاء و يثبت و عنده امّ الكتاب»2 واضح و روشن نيست و در نتيجه آنها مفهوم اين آيه را به مسائل زيادي تعميم دادهاند.
2. آنها در مورد شفاعت اعتقاد دارند كه هر كس دوستدار اهل بيت(ع) باشد، چه دزدي كند، چه زنا و چه نافرماني پروردگار، مورد شفاعت ايشان قرار ميگيرد.
3. آنها اعتقاد دارند غيرممكن است كسي به پيامبر(ص) دروغ ببندد اما در اين دنيا نتيجة بدِ كار خود را نبيند. آنها اين اعتقاد را دليلي بر صدق دعوي عبدالوهاب بصري ميدانند و ميگويند همين كه آسيبي به او نرسيده، خود دليل صدق دعوي اوست.
4. ايمان به مسئله جزيرة خضرا، مثلث برمودا، بشقاب پرندهها؛ آنها اين موارد را از جمله نشانههاي خروج حضرت حجت(عج) به شمار ميآورند.
5. آنها اعتقاد دارند كه از جمله برگزيدگان خداوندند و بر اين باورند كه آنها به درجه يا موقعيتي بالاتر و باارزشتر از درجه، رتبه و جايگاه ياران امام حسين(ع) دست يافتهاند، زيرا آنها از جمله نخستين پرچمداران و زمينهسازان امام مهدي(عج) هستند.
6. آنها توجه خاصي به قرآن و معجزات لفظي، عددي و علمي آن دارند و به گونهاي نادر و عجيب توجّه خاصي به تاريخ نشان ميدهند و تلاش زيادي براي جمعآوري كلمات نامأنوس و قديمي و عجيب و كم كاربرد دارند.
7. آنها بر اين باورند كه هدف، وسيله را توجيه ميكند.
8. آنها بر اين باورند كه باطل باعث تفرقه است و حق، مردم را متحد كرده و در يك جا گرد ميآورد آنها با استدلال به اين مطلب، ميگويند دعاوي آنها درست و بر حق است زيرا عبدالوهاب بصري با اين دعاوي توانسته است جريانات اسلامي پراكندة موجود در زندان را متحد و يكپارچه كند.
در يك گفتوگو كه «استاد علي احمد الديري» در تاريخ 29/7/2001 م با «رابحه عيسيالزيره» يكي از اعضاي فعال اين گروه داشته، خانم رابحه عيسي ميگويد: در مورد امام(عج) بايد گفت: اگر تنها عبدالوهاب ميتواند ايشان را رؤيت نمايد، اين مسئلهاي است مربوط به ايشان و من توضيحي در مورد آن ندارم و نميتوانم در مورد آن نظري بدهم. او كه مورد تأييد امام معصوم است، اگر چنين ادعاهايي داشته باشد، چه ايرادي بر آن وارد است.
پي نوشت ها :
1. اين مطلب برگرفته از: «شبكه منتديات قرية شهركان الثقافية» بحرين ميباشد كه حاصل يك نشست فرهنگي «شهركان» بحرين تحت عنوان «سفارة البدعة» شيخ حسن مكي، حسين الفريب المالكي است كه شب شنبه برابر با 18/11/2005 م در «ماتم شمالي» برگزار شد.
2. سورة رعد (13)، آية 39. خدا آنچه را بخواهد محو يا اثبات ميكند و اصل كتاب نزد اوس
ارسال توسط كاربر محترم:mohammad_43