انسجام بخش حضور شيعيان لبنان در صحنه

هر اندازه پژوهشگران و تحليلگران مسائل سياسي درباره حزب‌الله لبنان كه با دست تواناي شهيد سيد عباس موسوي به وجود آمده، سخن بگويند و تحليل ارائه كنند كم گفته‌اند.چرا كه مكتب جهاد و معرفت و شناخت و آگاهي اين سيد گرانمايه همچون دريايي بيكران است كه قلم و سخن از توصيف آن عاجز مي‌ماند.دكتر مسعود اسداللهي مسئول
شنبه، 28 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انسجام بخش حضور شيعيان لبنان در صحنه

انسجام بخش حضور شيعيان لبنان در صحنه
انسجام بخش حضور شيعيان لبنان در صحنه


 






 

گفت‌وگو با دكتر مسعود اسدالهي، مسئول مركز پژوهش‌هاي راهبردي بيروت (باحث)
درآمد:
 

هر اندازه پژوهشگران و تحليلگران مسائل سياسي درباره حزب‌الله لبنان كه با دست تواناي شهيد سيد عباس موسوي به وجود آمده، سخن بگويند و تحليل ارائه كنند كم گفته‌اند.چرا كه مكتب جهاد و معرفت و شناخت و آگاهي اين سيد گرانمايه همچون دريايي بيكران است كه قلم و سخن از توصيف آن عاجز مي‌ماند.دكتر مسعود اسداللهي مسئول مركز پژوهش‌هاي راهبردي بيروت در این گفت‌وگو به بررسي نقش ارزنده شهيد موسوي در يكپارچگي شيعيان لبنان و شكل‌گيري مبارزات ضد صهيونيستي حزب‌الله مي‌پردازد:
در ابتداي بحث بفرماييد چه شناختي از شهيد سيد عباس موسوي داريد؟
به نام خداوند بخشنده و مهربان.در خصوص بحث درباره زندگي شهيد سيد عباس موسوي كه يكي از شخصيت‌هاي سرشناس و از بنيانگذاران حزب‌الله است، ابتدا لازم مي‌دانم از نظر جامعه‌‌شناسي نگرشي به وضعيت شيعيان لبنان داشته باشم.چرا كه شيعيان اين كشور در دو منطقه عمده مستقرند كه يكي منطقه جنوب لبنان و ديگري منطقه بقاع است و شيعيان لبنان به طور تاريخي در اين دو منطقه سكونت دارند.اما، بر اثر تحولات جنگ داخلي و حملات پي در پي رژيم صهيونيستي، دهها هزار تن از شيعيان آن دو منطقه به ناچار كوچ كرده و در منطقه‌اي واقع در جنوب بيروت كه «ضاحيه جنوبي بيروت»ناميده مي شود اسكان يافتند.اكنون جمعيت اين منطقه تركيبي است از شيعيان بقاع و جنوب لبنان.
به رغم اينكه لبنان يك كشور كوچك و مساحت جغرافياي آن اندك و جمعيت آن از پنج ميليون تن فراتر نيست اما، تركيب اجتماعي و بافت جغرافيايي لبنان، باعث شده كه ميان شيعيان جنوب و بقاع فاصله ايجاد شود.به اين معنا كه ميان مناطق شيعه‌نشين جنوب و بقاع، سه منطقه مسيحي‌نشين و دروزي‌نشين و سني‌نشين وجود دارد كه شيعيان بقاع را از شيعيان جنوب جدا كرده است.اين گونه قطع ارتباط جغرافيايي باعث شده كه در طول تاريخ گذشته دو نوع فرهنگ متفاوت ميان شيعيان شكل بگيرد.هنگامي كه در وضعيت فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي و سياسي شيعيان موشكافي مي‌كنيم، متوجه مي‌شويم كه فرهنگ شيعيان بقاع تا چه اندازه با فرهنگ شيعيان جنوب متفاوت است.بي‌ترديد اين تفاوت فرهنگي روي شخصيت و هويت سياسي و فرهنگي و علمي شخصيت‌هاي حزب‌الله نيز مؤثر بوده است.
شيعيان بقاع كه شهيد سيد عباس موسوي از ميان آنان برانگيخته شده است، از ويژگي‌هاي عشايري برخوردارند.فرهنگ و سنت‌هاي عشايري بر آنان كم است.همه نكات مثبت و منفي كه عشاير دنيا از آن برخوردارند، ميان عشاير شيعه بقاع نيز ديده مي‌شود.از نظر صفات انساني، آدم‌هاي بسيار خون گرم، صميمي، ميهمان‌نواز، شجاع و غيرتي هستند.در مقابل اين صفات انساني، از خصوصيات منفي نيز برخوردارند.به طور مثال تعصب عشيره‌اي بر منطق و عقل حاكميت دارد، تفكر منطقي كه براي حل مشكلات بايد وجود داشته باشد هرگز ديده نمي‌شود و به جاي اين منطق، منطق خشونت و انتقام‌گيري حكومت مي‌كند.بنابراين، در منطقه بقاع شاهد اين هستيم كه سطح علمي مطلوب چه از نظر علم مدرن و چه از نظر علم حوزوي متأسفانه در سطح مطلوب نيست.اگر تاريخچه منطقه بقاع را بررسي كنيد، ملاحظه خواهيد كرد كه شخصيت‌هاي علمي و بارز سياسي ميان شيعيان بقاع در مقايسه با شيعيان جنوب اندك است.اين نقيصه به اين علت است كه سطح فرهنگ در بقاع به طور عام پايين‌تر از سطح فرهنگ در جنوب لبنان است.
آيا وجود محروميت اقتصادي در منطقه بقاع، نقشي در پايين بودن سطح فرهنگ علمي و سياسي مردم داشته است؟
اين هم يك عامل مضاعف است كه به آن اشاره خواهم كرد.در حقيقت فرهنگ و سنت‌هاي عشايري باعث شده كه رئيس عشيره و رئيس يك خاندان حرف اول را بزند.(ابن خلدون نيز در مقدمات تاريخ خود به اين نكات اشاره كرده است.) همه اين خصوصيات باعث شده كه رئيس عشيره داور و قاضي باشد، تا فرد در درون عشيره احساس امنيت کند.هرچند که عشيره بر حق باشد يا بر حق نباشد. رئيس عشيره خود را موظف مي‌داند از فرزندان عشيره دفاع كند، هر چند كه موضع فرزند عشيره ناحق بوده باشد! بنابراين، وابستگي به هويت و فرهنگ ملي در عشيره بسيار ضعيف است.
آيا با پيدايش حزب‌الله و جنبش امل هنوز فرهنگ عشيره‌اي وجود دارد؟
نه فقط حزب‌الله و جنبش امل و آقاي امام موسي صدر نتوانستند اين گرايشات عشيره اي را از بين ببرند، بلكه اكنون ملاحظه مي‌كنيد كه خصوصيات و ويژگي‌هاي عشيره اي و منطقه‌اي بر راه كارها و عملكردهاي اين دو جنبش نيز اثر منفي گذاشته است.همين جنبش‌ها، هنگامي كه كارشان را در بقاع آغاز كردند.با همين مشكلات روبه رو شدند.كاركرد آنان در جنوب خيلي راحت‌تر بوده است. به موازات حاكميت فرهنگ عشايري در بقاع، محروميت اقتصادي نيز وجود دارد. به علت محروميت شديد اقتصادي در اين منطقه و بي‌توجهي دولت‌هاي لبنان در طول تاريخ، منطقه بقاع در فقر شديد قرار دارد.اين فقر شديد هم مزيد بر علت شده است.عقب‌ماندگي را تشديد كرده است. اگر در حال حاضر از منطقه بقاع ديدن كنيد و سپس از منطقه جنوب بازديد به عمل آوريد.تفاوت سطح خدمات عمومي، جاده‌ها، مدارس و همه بخش‌هاي خدماتي را به روشني ملاحظه خواهيد كرد و به اين نتيجه مي‌رسيد كه منطقه بقاع تا چه اندازه محروم است.
وضعيت شيعيان جنوب چگونه بوده است؟
شيعيان جنوب بيشتر تحت‌تأثير فرهنگ فئودالي قرار داشتند.اصولاً فرهنگ عشايري در جنوب وجود ندارد.در جنوب لبنان فئودال‌ها و خان‌ها حاكم بودند. خان‌هايي كه املاك زياد و زمين‌هاي كشاورزي در اختيار داشتند.از سوي ديگر به علت نزديك بودن جنوب به دريا، مردم اين سامان با تجارت سر و كار داشتند، مهاجرت به خارج از كشور ميان شيعيان جنوب بيشتر از شيعيان بقاع است.اكنون هزاران تن از شيعيان جنوب به كشورهاي گوناگون جهان مهاجرت كرده‌اند.ولي، ارتباط با سرزمين خود را قطع نكرده‌اند.رفت و آمد مستمر شيعيان جنوب با كشورهاي گوناگون جهان سبب شده كه ميزان آگاهي مردم جنوب بالا رود.شناخت و آگاهي آنان در مقايسه با شيعيان بقاع افزايش يابد.وضعيت مالي جنوبي‌ها در نتيجه بازرگاني خارجي بهتر از شيعيان بقاع است.سطح علمي‌شان نيز از نظر علوم مدرن و علوم حوزوي بالاتر مي‌باشد.
در تاريخ شيعه، علماي جبل عامل بسيار معروفند.اصولاً جبل عامل مهد پرورش علماي بزرگ در تاريخ تشيع بوده است. شهيد اول و شهيد ثاني و بسياري از فقهاي بزرگ از جنوب لبنان سر برآوردند.
درآمد اقتصادي مردم بقاع از چه منابعي تأمين مي شود؟
درآمد شيعيان بقاع از طريق كشاورزي تأمين مي شود.كشاورزي اولين منبع زندگي مردم اين منطقه را تشكيل مي‌دهد. زمين كشاورزي اين منطقه هموار و بسياري حاصلخيز است اما، به علت اهمال عمدي و سهل‌انگاري دولت‌هاي لبنان، كشاورزي در بقاع مصدر ثروت نيست.مردم به كار كشاورزي سرگرمند.اما، درآمد كلاني ندارند، مردم فقيرند و محصولات آنها به قيمت ارزان خريداري مي شود اما، در جنوب به علت اينكه منطقه كوهستاني است، كشاورزي امكان‌پذير نيست.برخي كشاورزان جنوب به كشت مركبات و تنباكو و باغداري و تجارت مشغولند.به همين خاطر وضعيت مالي جنوب خيلي بهتر از بقاع است.
امام موسي صدر پس از آمدن به لبنان، احساس كرد منطقه جنوب براي كار و تلاش مهم‌تر از منطقه بقاع است.به همين دليل مركز فعاليت‌هاي فرهنگي و سياسي خود را در شهر صور، مركز جنوب لبنان متمركز كرد.فعاليت‌هاي خود را ابتدا از جنوب آغاز كرد و سپس به بقاع گسترش داد.به طور مثال بسياري از شخصيت‌هاي بقاعي نيز در جنبش امل حضور داشتند اما، تعدادشان اندك بود. شخصيت‌هاي قوي جنبش امل عمدتاً از جنوب بودند.امام موسي صدر سعي كرد فاصله فرهنگي و طبقاتي ميان شيعيان جنوب و شيعيان بقاع را از بين ببرد.با تشكيل مجلس اعلاي شيعيان لبنان كوشيد همه شخصيت‌هاي روحاني و سياسي و علمي و نظامي شيعه را گرد هم آورد. پس از تأسيس مجلس اعلاي شيعيان لبنان، جنبش امل را به وجود آورد تا جوانان شيعه را در آن سازماندهي كند ولي، با ناپديد شدن او همه اين تلاش‌ها ناكام ماند.
در پي تحولاتي كه بعد از ناپديد شدن امام موسي صدر و پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران اتفاق افتاد، صفحه جديدي در تاريخ شيعيان لبنان گشوده شد.با پيروزي انقلاب اسلامي، شيعيان لبنان ارتباط مستحكمي با نظام جمهوري اسلامي برقرار كردند.چون قبل از انقلاب شيعيان لبنان علاقه‌مند بودند با ايران ارتباط داشته باشند اما، نظام شاه مانع اين ارتباط مي‌شد.آن زمان روابط، بيشتر جنبه شخصي داشت و نه رسمي ولي، پس از پيروزي انقلاب اين روابط در همه زمينه ها گسترش يافت و ارتباط ميان شيعيان لبنان و ايران عميقتر شد.
پس از حمله اسرائيل به لبنان، منطقه بقاع محل تمركز سپاهيان انقلاب اسلامي قرار گرفت.بفرماييد آيا حضور سپاه تأثيري بر گسترش روابط ميان شيعيان لبنان با ايران و افزايش آگاهي و فرهنگ شيعيان بقاع داشته است؟
تحول مهمي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي روي داد، تجاوز گسترده سال 1982 اسرائيل به لبنان بود.اسرائيلي‌ها در اين حمله بيروت و بخش وسيعي از لبنان تا مناطق مشرف بر بقاع را اشغال كردند.در اين حمله سرتاسر جنوب و بخشي از منطقه جبل لبنان به تصرف اسرائيلي‌ها درآمد اما، اسرائيلي‌ها نتوانستند وارد منطقه بقاع شوند.اين منطقه دست نخورده باقي ماند.پس از اينكه جمهوري اسلامي به ياري شيعيان لبنان شتافت، بهترين موقعيت براي استقرار و آغاز فعاليت‌هاي سپاه پاسداران در لبنان، شهر بعلبك مركز بقاع بود. چون اين منطقه بكر بود و به اشغال صهيونيست‌ها در نيامده بود.براي اولين بار در تاريخ شيعيان لبنان حركتي آغاز شد كه مركزيت آن در بقاع قرار گرفت.پيش از اين، همه تحركات در مناطق جنوبي صورت مي‌گرفت ولي، اين بار حركت از بقاع آغاز شد.حضور سپاه پاسداران و حضور جمهوري اسلامي در بقاع، تحول عميقي ميان مردم بقاع به وجود آورد. فرهنگ انقلاب اسلامي شعارهاي انقلاب اسلامي و ارزش‌هاي اسلامي را در اين منطقه رواج داد و در شكل حجاب بانوان و شكل ظاهري آقايان در ميان شيعيان بقاع تغيير و تحول چشمگيري به وجود آورد.
از سوي ديگر لازم بود شيعيان جنوب لبنان كه علاقه‌مند مقاومت بودند نيز به بقاع بيايند و آموزش نظامي و عقيدتي فرا بگيرند.بنابراين، منطقه بقاع به مركز شكل‌گيري مقاومت اسلامي در لبنان تبديل شد.در چنين شرايطي برخي از شخصيت‌هاي جنوب نيز در بقاع مستقر شدند، چرا كه همه گونه امكانات در اين منطقه فراهم شده بود.از ميان شخصيت‌هاي شيعه جنوب و بقاع هسته‌هاي اوليه جنوب به وجود آمد كه به مرور زمان به جنبش حزب الله لبنان تبديل شد.در اين تلاش و پيكار شخصيت هاي شيعي از جنوب لبنان همچون آقاي سيد حسن نصرالله، محمد رعد، محمد فنيش، شيخ راغب حرب و بسياري شخصيت‌هاي ديگر مانند شهيد سيد عباس موسوي، سيد حسين موسوي معروف به ابوهشام، شيخ صبحي طفيلي، شيخ محمد يزبك و ديگران حضور داشتند.اين افراد هسته اوليه حزب الله را به وجود آوردند.
اين دو فرهنگ متفاوت شيعي، حضورش را در حزب‌الله تجلي بخشيد.به رغم اينكه اكثريت شخصيت‌هاي حزب‌الله به ولايت فقيه اعتقاد دارند و هم پيمان نظام جمهوري اسلامي ايران و به ارزش‌هاي انقلاب اسلامي وفا دارند ولي، نحوه تعامل و مديريت، برخورد با مسائل و ديدگاهشان در حل مسائل به نوعي متفاوت است.
اين نكاتي كه به آن اشاره كرديد در حال حاضر هم وجود دارد؟
آري، اكنون هم وجود دارد.اين رفتار را در درون حزب‌الله به روشني ملاحظه مي‌كنيد.در حال حاضر شخصيتي مانند سيد حسن نصرالله كه تا ميزان بسيار بالايي موفق بوده و محبوبيت بسيار زيادي در جامعه لبنان دارد اما، در عين حال تأثير فرهنگ شيعيان جنوب قرار دارد.بدين معنا كه جنوبي‌ها به عنوان افرادي باهوش و با ذكاوت و داراي معاش و تجارت، و منطق‌گرا شناخته مي‌شوند.در حالي كه شيعيان بقاع، افرادي سلحشور، شجاع، اما، احساساتي و عاطفي شناخته مي شوند.اين دو منش را در سيستم مديريتي شيخ صبحي طفيلي و سيد حسن نصرالله مي‌توانيد مقايسه كنيد.آقاي شيخ صبحي طفيلي اولين دبير كل حزب‌الله بود، اما، دو سال بيشتر در اين پست باقي نماند.چرا؟ به اين دليل كه جنبه‌هاي منفي فرهنگ عشايري او، مانع اين شد كه بتواند مديريت خوبي ارائه دهد.اخلاق تندي داشت. سعي مي‌كرد با اعمال فشار و خشونت مسائل را حل كند.تندروي مي‌كرد.در رسيدگي به مسايل و مشكلات، خردمندي و درايت لازم را نداشت.به طور مثال «گره‌اي كه با دست باز مي شود نبايد با دندان باز كنند»ايشان عكس اين ضرب‌المثل رفتار مي‌كرد.سعي مي‌كرد با بحران سازي مسائل را حل كند.به همين خاطر دوره مديريت و دبير كلي او در حزب‌الله كوتاه بود.تركيب حزب‌الله چنين مديريتي را نمي‌پذيرد، ايشان پس از گذشت دو سال از دبير كلي كنار گذاشته شد.
پس از بركناري شيخ صبحي طفيلي، آقاي سيد عباس موسوي به دبير كلي حزب‌الله برگزيده شد كه او هم از منطقه بقاع بود؟
سيد عباس موسوي به رغم اينكه از منطقه بقاع بود اما، ويژگي مثبت عشايري او بر ويژگي‌هاي منفي عشايري غلبه داشت. سيد عباس در حوزه علميه نجف اشرف تحصيل كرده بود.با امام خميني ارتباط نزديك داشت.از نظر تقوي و عرفان بسيار قوي بود و اين ويژگي‌ها باعث شده بود كه خصوصيات مثبت عشايري سيد عباس بر خصوصيت منفي عشايري وي چيره شود.با قاطعيت مي‌توان گفت كه او مردي شجاع، سلحشور، با اخلاص، كريم و فروتن بود.در واقع هيچ يك از نشانه‌هاي منفي در شخصيت او ديده نمي‌شد.
مي‌‌خواهيد بگوييد كه سيد عباس موسوي برخلاف شيخ صبحي طفيلي با مسائل عاقلانه و منطقي برخورد مي‌كرد؟
دقيقاً همين طور است.سيد عباس ميان شيعيان بقاع و جنوب يك چهره ميانه داشت.او توانسته بود ميان شيعيان آن دو منطقه تعادل و توازن برقرار كند. كساني كه با او همكاري داشتند، او را يك رهبر با اخلاص، پرهيزكار، عرفاني و خدمتگزار مي شناسند.اما، ميزان هوش و استعداد و ذكاوت و آگاهي و شناخت سيد حسن نصرالله بي‌نظير است.اصولاً خصوصيات تقوايي و ايماني سيد عباس موسوي باعث شد كه او براي سيد حسن نصرالله الگو و سرمشق باشد.سيد حسن نصرالله همواره اعتراف مي‌كند كه استاد و مراد او سيد عباس موسوي است.
خود اسرائيلي‌ها نيز اعتراف كرده‌اند كه با ترور سيد عباس موسوي مرتكب اشتباهي بزرگ شدند.اسرائيلي‌ها مي‌گويند:«فكر مي‌كرديم كه با شهادت سيد عباس موسوي به حزب الله آسيب جدي وارد مي‌آيد اما، با اين اقدام شخص ديگري رهبري حزب الله را برعهده گرفت كه توانمنديش بيش از سيد عباس موسوي است.»اكنون اسرائيلي‌ها براي اين اقدام جنايت کارانه‌ شان افسوس مي‌خورند.در حال حاضر نيز برخي كارشناسان اسرائيلي در خصوص تلاش براي ترور سيد حسن نصرالله اين گونه اظهارنظر مي‌كنند كه امكان دارد تجربه ناخوشايند ترور سيد عباس موسوي تكرار شود.يعني خداي نكرده پس از ترور سيد حسن نصرالله، كسي به دبير كلي حزب الله انتخاب شود كه تندروتر از او باشد.
اين نشان مي‌دهد كه سيد عباس از صفات بسيار مثبت و فراوان برخوردار بوده است.با رزمندگان مقاومت ارتباط تنگاتنگ داشته است.همواره در جبهه‌هاي جنگ حاضر مي شده است.به ارزش‌هاي انقلاب اسلامي بسيار وفادار بوده است. تكبر، خودخواهي و خودمحوري و غرور و رياكاري در وجود او هرگز ديده نمي‌شده است.از نظر پرهيزكاري نمونه بوده، و همين ويژگي‌ها بود كه زمينه‌ساز شهادت او شد.
دوره مديريت شهيد موسوي چه قدر طول كشيد؟
در حقيقت دوره دبير كلي او بسيار كوتاه بود، شايد به يك سال هم نرسيد، كه به درجه رفيع شهادت نائل‌آمد.نظر به اين كوتاه بودن دوره دبير كلي شهيد موسوي، قادر نيستم درباره مديريت او قضاوت كنم اما، آنچه كه از ابعاد شخصيتي و ميراث او بر جاي مانده نشان مي‌دهد كه سيد حسن نصرالله همواره از ابعاد عرفاني، ذكاوت، شجاعت و آگاهي سيد عباس موسوي تجليل و قدرداني مي‌كند.
پس از انتخاب شهيد سيد عباس موسوي به دبير كلي حزب‌الله در پي بركناري شيخ صبحي طفيلي، آيا در راهكارهاي حزب‌الله و در مواضع اين حزب نسبت به نظام سياسي لبنان تغييراتي به وجود آمد؟
اصولاً به موازات دبير كلي شيخ صبحي طفيلي ، تحولات چشمگيري در منطقه و لبنان روي داد.در آن مرحله چند تحول مهم اتفاق افتاد، يكي از اين تحولات پايان يافتن جنگ داخلي لبنان، و امضاي منشور توافقنامه طائف بود.در لبنان صلح برقرار شد و شبه نظاميان متخاصم خلع سلاح شدند، مقاومت به عنوان يك جريان موجود به رسميت شناخته شد.
در منطقه و در فاصله كمي با تحولات لبنان، جنگ ميان ايران و عراق پايان يافت، پس از آن حمله عراق به كويت اتفاق افتاد كه تحولات زيادي در منطقه ايجاد كرد. اين تحولات دست به دست هم داد و شرايطي به وجود آورد كه با تحولات دهه هشتم قرن بيستم ميلادي تفاوتي چشمگير داشت.آقاي صبحي طفيلي در شرايط دهه هشتم زندگي مي‌كرد.نوع تفكر او، نوع موضع‌گيري او نوع راديكاليزم غير منطقي كه داشت مناسب دهه نهم ميلادي نبود.به همين خاطر او در موقعي دبير كل شد كه لبنان و محيط پيرامون آن و منطقه شاهد تحولات بنيادين بود.ايشان نمي‌توانست اين تحولات را درك كند.و يك مديريت مناسب و منسجم با اين تحولات ارائه دهد.او مي‌خواست همان راهكارهايي كه در دهه هشتم طي مي‌كرد را در دهه نهم ادامه دهد.اگر اين روش ادامه پيدا مي‌كرد، حزب‌الله از هم مي پاشيد و نابود مي شد.اين نشاني از همان تعصب عشايري است كه بر طرز فكر آقاي طفيلي حاكم بود.

انسجام بخش حضور شيعيان لبنان در صحنه

سيد عباس تا چه اندازه توانست ميان شيعيان بقاع و شيعيان جنوب هماهنگي و همدلي ايجاد كند؟
آقاي سيد عباس موسوي يكي از اعضاي هيئت تشكيل دهنده حزب‌الله بود.از روز اول يكي از اعضاي شوراي رهبري حزب‌الله بود.هر چند كه پس از شيخ صبحي طفيلي به دبير كلي حزب‌الله انتخاب شد اما، او همواره يكي از تأثيرگذاران حزب‌الله لبنان بود.در آن دوره كه فعاليت‌هاي حزب‌الله مخفيانه بود، فعاليت‌هاي تشكيلاتي و مبارزاتي سيد عباس موسوي تا حدودي جنبه پنهاني داشت اما، پس از آشكار شدن فعاليت‌هاي حزب‌الله و اعلام موجوديت اين حزب، چهره سيد عباس نيز به عنوان يكي از بنيانگذاران حزب‌الله و مقاومت بروز كرد.او همواره در جبهه‌هاي رويارويي با دشمن صهيونيستي حضور داشت، در سنگرهاي خط مقدم با رزمندگان مقاومت ديدار مي‌كرد.با رزمندگان عادي مقاومت نيز ارتباط تنگاتنگ داشت.
در حقيقت حضور مستمر سيد عباس موسوي ميان مردم و ميان رزمندگان مقاومت اين ويژگي خاص را به او بخشيده بود كه شيخ صبحي طفيلي اين ويژگي را نداشت.حزب‌الله به علت اينكه از دل مقاومت اسلامي جوشيده است، كساني در آن مشروعيت بيشتر و صلاحيت رهبري دارند كه ارتباط شان با رزمندگان مقاومت بيشتر باشد.حزب‌الله يك حزب سياسي عادي نيست كه بگوييم يك فردي صرفاً با كار و پيكار سياسي رشد كرده و بعد به دبير كلي حزب انتخاب شده است.چنين فردي هرگز نمي‌تواند درون حزب‌الله مشروعيت پيدا كند، فردي مي‌تواند مشروعيت پيدا كند كه كارش را از جبهه رويارويي مستقيم با اسرائيل در جنوب لبنان آغاز كرده باشد.ميان رزمندگان مقاومت حضور داشته باشد.سابقه مديريت و فرماندهي مقاومت داشته باشد. چنين فردي در همه نهادهاي حزب‌الله مشروعيت پيدا مي‌كند.سيد عباس موسوي از همه اين ويژگي‌ها برخوردار بود.اين ويژگي‌ها اكنون هم به طور كامل‌تر در سيد حسن نصرالله وجود دارد.اين افراد سابقه طولاني در بخش مقاومت يعني بخش مبارزه نظامي با اسرائيل دارند.اين ويژگي‌ها را شيخ صبحي طفيلي نداشت. حضور آقاي سيد عباس موسوي بقاعي در جبهه‌هاي جنوب باعث شد در چهره يك عامل ارتباط ميان شيعيان بقاع و جنوب لبنان ظاهر شود.در تاريخ شيعيان لبنان كمتر ديده شده كه يك شخصيت بقاعي در جنوب مستقر شود.سيد عباس موسوي اولين گام را در زمينه حضور شخصيت‌هاي شيعي بقاعي در جنوب برداشت، به همين دليل محبوبيت بسيار زيادي ميان اعضا حزب‌الله و رزمندگان مقاومت پيدا كرد.
آيا ميزان حضور رزمندگان بقاعي در جبهه‌هاي جنگ جنوب در مرز فلسطين اشغالي با رزمندگان شيعه اهل جنوب مساوي است؟
اگر بار ديگر به ويژگي‌هاي شجاعت و جوانمردي عشاير بقاع رجوع كنيم، ملاحظه خواهيم كرد كه تعداد رزمندگان بقاعي در جنبش مقاومت حزب‌الله و مستقر در جبهه‌هاي رزم با اسرائيل بيش از رزمندگان جنوبي است.در تركيب حزب‌الله اين مسئله يك واقعيت انكارناپذير است.اگر به تاريخ حزب‌الله و تعداد شهداي مقاومت نگاه كنيد، ملاحظه خواهيد كرد تعداد شهداي بقاع بيش از تعداد شهداي جنوب است.بدين سان كه روحيه سلحشوري و جنگجويي و مبارزه و ايثارگري ميان جوانان و رزمندگان بقاعي قوي‌تر روحيه جوانان جنوبي است.البته جنوب لبنان هم شهداي زيادي در راه آزادي تقديم كرده است، اينجا لازم مي‌دانم ميان شهداي روياروي مستقيم با دشمن صهيونيستي و شهداي بمباران‌هاي هوايي ارتش رژيم صهيونيستي تفكيك قائل شوم. آمارهاي موجود حاكي است تعداد شهداي بقاعي كه در جبهه‌هاي جنگ و رويارويي مستقيم با نظاميان صهيونيست به شهادت رسيدند از شهداي جنوب بيشتر است. رزمندگان بقاعي در منطقه جغرافيايي خودشان نمي‌جنگيدند، بلكه آن سوي منطقه‌شان يعني در جنوب لبنان جنگيدند و شهيد شدند، و در منطقه بقاع دفن شدند. اين امر بيانگر روحيه جنگجويي و سلحشوري عشاير بقاعي است.در جريان جنگ تحميلي هشت ساله نيز شاهد بوديم كه عشاير مناطق مرزي با شجاعت و مردانگي جنگيدند.اين نشان مي‌دهد كه روحيه عشايري با روحيه شهري متفاوت است.در روحيه شهر نشيني محاسبات و گرايش به درآمد مالي حاكم است.
با توجه به انشعاب برخي شخصيت‌هاي بقاعي همچون سيد حسين موسوي و مصطفي ديراني و سيد علي حسيني و شيخ اديب حيدر از جنبش امل، و تأسيس جنبش‌هاي موازي آيا اين گرايش در جنبش امل نيز مصداق دارد؟
در منطقه بقاع به علت وجود فرهنگ عشايري، تدين و باورهاي ديني مردم قوي‌تر است.در جنوب لبنان، هر اندازه به ساحل نزديك‌تر شويد، تدين ضعيف‌تر مي شود.هر اندازه از طرف ساحل به جبل عامل نگاه كنيد، ملاحظه خواهيد كرد كه تدين مردم قوي‌تر است.در تاريخ لبنان ساحل فسادانگيز بوده است، متأسفانه شهرهاي ساحلي لبنان از نظر تدين قوي نيستند.چه ميان شيعيان و چه ميان سني‌ها و چه ميان مسيحي‌ها.هرگاه از مناطق ساحلي دور شويد، گرايشان ديني و مذهبي مردم بيشتر نمايان مي‌شود.علماي جبل عامل كه همواره از آنان ياد مي‌شود در مناطق كوهستاني سكونت داشتند.در جنبش امل نيز اين گرايش وجود داشته است.جنبش امل از مناطق ساحلي جنوب لبنان به ويژه از صور برانگيخته شده و بيشتر مسئولان آن از اين مناطق هستند. ولي، شهر نبطيه كه در عمق جبل عامل قرار دارد، مركز قدرت حزب‌الله است. شهر بنت جبيل مركز قدرت حزب‌الله است.به اين دليل كه تدين در مناطق ياد شده قوي تر از منطقه صور مي‌باشد. انشعاب‌هايي كه درون جنبش امل روي داد بر اساس اين معيارها بوده است. افرادي كه از اين جنبش منشعب شدند بيشترشان از بقاع و جبل عامل بوده‌اند. اين يك تفاوت عمده و قابل ملاحظه است.
پس از تأسيس جنبش امل و حزب‌الله وضعيت شيعيان لبنان را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ با توجه به خدماتي كه حزب‌الله و جنبش امل ارائه ‌مي‌كنند آيا توانسته‌اند محروميت‌زدايي كنند؟
شيعيان لبنان، در مقايسه با ساير طوايف از اقشار محروم جامعه اين كشور شناخته شده‌اند، متأسفانه تاريخ لبنان اين گونه بوده است.شيعيان در دوران دولت عثماني به شدت سركوب مي شدند.وضعيت شيعيان در دوران حكومت عثماني از وضعيت مسيحيان نيز بدتر بوده است.مسيحيان وضعشان از شيعيان بهتر بود.اين محروميت پس از استقلال لبنان هم ادامه يافت، چون نظامي كه در لبنان شكل گرفت، بر اساس توافق ميان سني‌ها و مسيحيان ماروني بود.طوايف گوناگون سعي كردند شيعيان را منزوي كنند.امام موسي صدر با آمدن به لبنان توانست تحول محدودي در جامعه شيعيان به وجود بياورد اما، پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و شكل‌گيري حزب‌الله به طور كل وضعيت شيعيان را دگرگون كرد.در حال حاضر ملاحظه مي‌كنيم كه شيعيان به يك قدرت تأثيرگذار در صحنه سياسي لبنان تبديل شده‌اند اما، هنوز قدرت اجرايي در لبنان در دست طوايف غيرشيعي است. متأسفانه در نتيجه حاكميت فرهنگ قومي و طايفه‌اي، بسياري از بودجه‌هاي عمراني به مناطق بقاع و جنوب لبنان مناطق محروم زياد ديده مي شوند.اين ظلم تاريخي است كه بر شيعيان اثر منفي گذاشته است.به رغم پيشرفت‌هايي كه شيعيان در دو دهه اخير داشتند اما، همچنان در محروميت به سر مي‌برند.در اين ميان برخي شيعيان جنوب كه براي فعاليت‌هاي تجاري به خارج مهاجرت كردند، درآمدشان را به كشورشان بازگردانند و به نوسازي و توسعه عمراني مناطق خود اختصاص دادند.
مهاجرت شيعيان بقاع چشمگير نبوده، و از طرف ديگر بي‌تفاوتي و اهمال كاري دولت باعث شده كه مناطق بقاع همواره توسعه نيافته باقي بماند و مردم با محروميت دست و پنجه نرم كنند.
فئودال‌ها و خاندان‌هاي گذشته در حال حاضر چه نقشي در جامعه شيعيان لبنان دارند؟
خانواده‌هاي فئودالي كه در جنوب لبنان حضور داشتند و معروفترين آنها، خاندان الاسعد و عسيران و ديگران مي‌باشند، تا قبل از حضور امام موسي صدر،سرنوشت شيعيان را در دست داشتند.پست رياست پارلمان لبنان همواره در اختيار اين فئودال‌ها قرار داشت.از ميان شخصيت‌هاي فئودال، رئيس پارلمان لبنان برگزيده مي شد.امام موسي صدر اين انحصار را شكست و رياست پارلمان را از چنگ فئودال‌هاي شيعه بيرون كشيد. براي شيعيان تشكيلاتي به وجود آورد كه فئودال‌ها در آن نقشي نداشتند.اكنون رئيس پارلمان لبنان كه رئيس جنبش امل نيز مي‌باشد و از اقشار عادي جامعه شيعيان است.فئودال نيست.اكنون اثري از فئودال‌ها در جنبش امل نمي‌بينيم.در حزب الله نيز فئودالي وجود ندارد. بقاياي اين خاندان‌هاي فئودالي در جامعه لبنان حضور دارند، اما، قدرتي در دستشان نيست.سفارت امريكا در لبنان اخيراً حركاتي را براي اعاده اعتبار از شخصيت‌هاي فئودال شيعي آغاز كرده است.سفارت امريكا با ارائه كمك‌هاي مالي مي‌كوشد اين شخصيت‌ها را به صحنه سياسي لبنان بازگرداند.اكنون احمد الاسعد فرزند كامل الاسعد رئيس پيشين پارلمان پول‌هاي هنگفتي از سفارت امريكا دريافت كرده است تا آنها را ميان شيعيان صرف كند و نفوذ خانوادگي‌اش را دوباره بازسازي كند.به ويژه در آستانه انتخابات قانونگذاري كه قرار است در ارديبهشت سال آينده برگزار گردد اما، از نظر سياسي و اجتماعي فئودال‌هاي قديمي تأثيري ميان شيعيان لبنان ندارند.
به عنوان آخرين سؤال بفرماييد حزب‌الله پس از جنگ ژوئيه 2006 با چه تهديدات و چه چالش‌هايي روبه‌رو است؟
حزب‌الله پس از جنگ 33 روزه تا امروز، يك دوره بحراني را پشت سر گذاشت. تحولاتي كه قبل از جنگ 33 روزه و در جريان جنگ از سوي جريان 14 مارس اتفاق افتاد و مواضعي كه اين جريان اتخاذ كرد باعث شد لبنان پس از توقف جنگ در بحران عميق فرو رود.مخالفان دولت نيز در واكنش به سياست‌هاي هيئت حاكمه در مركز تجاري بيروت متحصن شدند و اين تحصن يك سال و شش ماه طول كشيد. تظاهرات متعددي برگزار كردند، كشمكش‌ها و درگيري‌هايي كه روي داد كار را به جايي رساند كه باعث شد لبنان در يك بن بست واقعي قرار گيرد.جريان 14 مارس به علت ارتباطاتي كه با امريكا و برخي از افراد اين جريان و با اسرائيل داشتند، وضعيت لبنان را به شدت بحراني كردند، و حزب الله قادر نبود در برابر آن سكوت كند.در نهايت اين بحران در ارديبهشت ماه امسال با دخالت حزب‌الله پايان يافت.روز هفتم ماه مه نقطه اوج اين اختلافات بود كه احزاب و جنبش‌هاي ملي مخالف دولت لبنان به بحران داخلي پايان دادند و اوضاع را به نفع خود رقم زدند.
درگيري‌هاي ارديبهشت ماه كه در بيروت و در منطقه جبل لبنان (منطقه دروزي نشين تحت سلطه وليد جنبلاط)اتفاق افتاد به امريكا و اسرائيل و دولت‌هاي غربي نشان داد و ثابت كرد كه جريان 14 مارس تا چه اندازه از نظر پايگاه اجتماعي ضعيف است.به رغم همه حمايت‌هايي كه امريكا و اسرائيل و مجامع بين‌المللي از گروه 14 مارس به عمل آوردند.چه از نظر مالي و سياسي و چه نظامي و اطلاعاتي، همه اين حمايت‌ها در عرض دو ساعت فرو پاشيد.اينجا يك نقطه تحول اتفاق افتاد. براي غرب ثابت شد كه حزب‌الله به قوي‌ترين گروه تأثير گذار در صحنه سياسي لبنان تبديل شده است و ساير گروه‌ها رقمي نيستند تا بتوانند در برابر حزب‌الله عرض اندام كنند.
در جريان اجلاس دوحه و در پي آن تشكيل دولت اتحاد ملي ملاحظه كرديم كه حزب الله و شيعيان لبنان به يك قدرت فعال و تأثير گذار در صحنه سياسي كشورشان تبديل شده‌اند، و در واقع به صورت قدرت اول لبنان درآمده‌اند.اين واقعيتي است كه امروزه در لبنان آشكار شده است.
اما مهم‌ترين چالش كه حزب الله با آن روبه‌رو است، بحث انتخابات قانونگذاري است كه قرار است در ارديبهشت‌ماه آينده برگزار شود.تركيب احزاب و سازمان‌ها و همه قواي شركت كننده در اين انتخابات به گونه‌اي است كه نتايج انتخابات در مناطق شيعه‌نشين و سني‌نشين و دروزي‌ها تقريباً قطعي است.در مناطق شيعه‌نشين ائتلاف حزب‌الله و جنبش امل برنده است.در مناطق شيعه‌نشين ائتلاف حزب‌الله و جنبش امل برنده است.در مناطق دروزي‌نشين به احتمال قوي جنبلاط آراي زيادي به دست خواهد آورد، در مناطق سني‌نشين هم تا الآن آقاي سعد حريري به علت قدرت مالي و تحريكات مذهبي حاكميت دارد.رقابت اصلي در مناطق مسيحي‌نشين است.اگر آقاي ميشل عون در مناطق مسيحي نشين برنده شود، در واقع جريان 8 مارس (اپوزيسيون)اكثريت پارلماني را به دست خواهد آورد، و اين دوره كه از سال 2005 آغاز شده و تاكنون ادامه دارد، خاتمه خواهد يافت و يك دولت جديد با تركيبي از مجلس جديد روي كار خواهد آمد.اگر در رقابت بين مسيحيان، ميشل عون نتواند اكثريت را به دست بياورد، در واقع بار ديگر شاهد حضور اكثريت پارلماني 14 مارس خواهيم بود، اما، اكثريت آن ضعيف خواهد بود ولي، به احتمال قوي بحران ادامه خواهد داشت. بنابراين، مهم‌ترين چالش فرا روي حزب‌الله اين است كه جريانات مسيحي طرفدار حزب‌الله و مخالف جريان 14 مارس چگونه در انتخابات آينده پيروز شوند.
چالشي ديگر نيز وجود دارد كه به مسائل و تحولات منطقه مربوط مي‌شود.تحولاتي كه درون اسرائيل مي‌گذرد و اينكه آيا اسرائيلي‌ها دوباره مي‌خواهند حماقت كنند و به لبنان حمله كنند كه اين احتمال خيلي ضعيف است و همچنين مسائلي كه در درون سرزمين‌هاي اشغالي فلسطين و در نوار غزه مي‌گذرد، بي‌ترديد روي مسائل امنيتي لبنان اثر مي‌گذارد.چالش ديگري كه در درون لبنان وجود دارد، عبارت است از رشد جريانات سلفي گرا و وهابي و تكفيري كه نگراني شديدي را ايجاد كرده است.درگيري اردوگاه نهر البارد ميان گروه «فتح الاسلام»و ارتش لبنان را به ياد داريد.البته در هفته‌هاي اخير ضربات شكننده اي بر جريانات سلفي‌گراي لبنان توسط ارتش وارد آمد ولي، اين جريان هميشه به عنوان يك چالش وجود دارد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 40



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط