القسام؛مبارزي خستگي ناپذير برضداشغالگران(2)
حسین عمر حماده، پژوهشگر فلسطینی
مروري برگوشه هاي ناشناخته مبارزات القسام
القسام در مقام عالم دين و فرهيخته متعهد
زماني که مسئوليت مدرسه القادريه را برعهده داشت از آمدن مريدان طريقه القادريه از عراق به جبله براي زيارت ضريح پدربزرگش جلوگيري به عمل آورد . القسّام با اين شيوه ارزش هاي مفيد و سالم طريقه القادريه و مستند به قرآن و سنت پيامبر (ص)را تبليغ کرد، و تحجرگرايي و آنچه که با عقل و منطق سازگار نبود کنار گذاشت.
القسام با استناد به مطالعات علمي و عملي با بدعت ها و سنتهاي پوچ و بيهوده به شدت مبارزه کرد. به نظر مي رسد که بخش وسيعي از مردم سوريه، عراق، اردن، مصر و فلسطين در آن مرحله گرايشات مشترک صوفي گرايانه داشته اند. که برخي از آن ها از مسير سنت و شريعت اعتدال فاصله داشته است. بي ترديد عقب ماندگي و ناداني گسترده در آن زمان يک پديده همگاني بوده است. هنگامي که در حيفا استقرار يافت به شيوه علمي به سمت انسان سازي و سازندگي جامعه و مقابله فکري با روحانيون متحجر گام برداشت. شيخ شهيد به منظور اثبات ديدگاه هاي اصلاحگرايانه اش به قرآن کريم و متون و روايات ديني استناد کرد. و به استدلالهاي قاطع و قانع کننده دسترسي پيدا کرد.
شيخ عزالدين القسام افزون بربرگزاري مناظره هاي زنده و سازنده در مساجد و محافل عمومي کتابي را تحت عنوان «النقد و البيان في دفع اوهام خزيران» به معني نقد و بررسي توهمات خزيران نوشت و در آن ديدگاه هاي انحرافي و متحجرانه عبدالله اجزار مفتي عکا و مريد او صبحي خزيران را نوعي بدعت گذاري در دين تعبير کرد. با اين وصف مي توان نتيجه گرفت که فرهيختگي و آگاهي گسترده القسّام در نتيجه تحصيلات عالي او در دانشگاه الازهر بوده است.
او ضمن مبارزه بي امان با واپسگرايي، سلفي گرايي، بدعت، تحجرگرايي و سنت هاي غلط اجتماعي که با اصول دين مبين اسلام منافات دارد، با ارائه برنامه هاي روشنگرانه کوشيد مردم را متقاعد کند، که همه تلاش ها و برنامه هاي خود را روي مبارزه با دشمن مشترک که همانا انگليسي ها و صهيونيست ها هستند متمرکز نمايند. تجاوزگري انگليس به فلسطين و زمينه سازي براي برپايي ميهن قومي براي يهوديان با همکاري محافل صهيونيستي جهان، ذهنيت روشنفگرانه شهيد القسام را براي مبارزه با واپسگرايي و عقب ماندگي و سرگرم شدن در مسائل کوچک و بي ارزش باز نداشت.
شيخ شهيد رفاه طلبي قشر خاصي از مردم و بي تفاوتي قشر ديگري نسبت به مسائل حياتي فلسطين را يکي از بزرگترين آفات هاي موجود در جامعه فلسطين مي دانست. يکي از نشانه هاي ناپايداري اجتماعي که القسّام را به ستوه مي آورد وآزار مي داد، ملاحظه کاري قشر خاصي از مردم نسبت به افراد ثروتمند جامعه بود. او همواره مي گفت که جمعيت انبوهي به منظور رعايت حال بازماندگان يک مرده پولدار و ثروتمند پشت سر جنازه او راه مي روند، ولي در تشييع جنازه يک مرده فقير تعداد اندکي شرکت مي کنند.
آقاي الحنفي نقل کرده است که القسّام از شرکت انبوه مردم در تشييع جنازه بانويي از خاندان معروف الحسيني که زمين خود را در شهر اللدبه يهوديان فروخته بود به ستوه آمد. القسّام در اين باره چنين گفته است :«اگر يک فئودال زمين هاي خود را بفروشد،اين اقدام را پنهان نگه مي دارند، ولي اگر يک کشاورز فقير به علت تنگناي اقتصادي قطعه زميني را بفروشد او را رسوا مي کنند. پولداران شرايطي را به وجود آورده اند تا با فريب و نيزنگ زمين هاي کشاورزان فقير را خريداري نمايند و سپس آن را توسط سمسارها با قيمت گرانتري به شهرک نشينان صهيونيست بفروشند.
رويارويي القسام با مبلغان مسيحي و فرق قاديانيه و بهائيان
القسام در اين باره تأکيد کرده که در مبارزه مبلغان مسيحي و تحجرگرايي کوتاهي نکرده و در اين مبارزه بجز از خدا از هيچ کسي هراس نداشته است. تا جايي که علماي معاصر را نسبت به خطر روحانيون متحجر و مبلغان مسيحي آگاه ساخته و آنان را به بيان احکام راستين دين واداشته تا اسلام ناب و اصيل در جامعه حکمفرما شود و ماجراجويان سرجاي خود بنشينند واز فريب و گمراه نمودن مردم خودداري نمايند.
مجاهد عبدالقادر الحسيني فرزند مفتي فلسطين که در دانشگاه آمريکايي قاهره تحصيل مي کرد، اولين فردي بود که به فراخواني شهيد القسام پاسخ مثبت داد. گفته شده که او از تحصيل در اين دانشگاه به علت حاکميت ديدگاهي و گرايشات آمريکايي صفتانه، و استعمارگرايانه ناراضي بوده ولي علاقه داشته به تحصيل ادامه دهد تا از شيو هاي تبليغي و آموزشي آمريکايي ها شناخت پيدا
کند و در آينده با آن ها به مقابله برخيزد.
در مراسم فارغ التحصيلي و توزيع مدارک دانشجويان هنگامي که نام عبدالقادر الحسيني را از بلندگو صدا زدند، او به آرامي به سوي رئيس دانشگاه حرکت و پس از دريافت مدرک فوق ليسانس ، آن را در برابر ديدگان دانشجويان حاضر پاره کرد و به رئيس دانشگاه گفت:«دانشگاه آمريکايي به مردم وانمود مي کند که يک مرکز علمي است . ولي در واقع کانون فاسد نمودن عقايد ديني مردم است. اين دانشگاه به دين اسلام ضربه مي زند و چهره دين مسيحيت را نيز مخدوش مي کند. من از برادران مصري اعم از مسلمانان و مسيحيان قبطي مي خواهم فرزندان خود را از اين دانشگاه خارج نمايند. دولت مصر وظيفه دارد به عملکرد دانشگاه آمريکايي رسيدگي کند تا فتنه فرقه اي ميان مسلمانان و مسيحيان مصري که فرزندان اين سرزمين يکپارچه هستند روي ندهد».
شيخ عزالدين القسام همچنين با عقايد انحرافي فرقه هاي ضاله همچون بهائيت و قاديانيه به شدت مبارزه کرد . سران و پيروان اين دو فرقه توسط استعمارگران انگليسي از ايران و هندوستان به فلسطين منتقل شده بودند تا به برپايي کيان غاصب کمک کنند. هم اينک رژيم صهيونيستي براي پيروان اين دو فرقه احترام خاص قائل است و دست آنان را بري تبليغ عقايد انحرافي شان آزا د گذاشته است. القسام عقايد ساختگي و ضاله اين دو فرقه را افشا مي کرد و مسلمانان را از نزديک شدن به آن ها برحذر مي داشت. او همواره تأکيد مي کرد که پيروان اين دو فرقه به اهداف استعمارگران خدمت مي کنند و مي کوشند مسلمانان را از اداي وظيفه جهادي شان بر ضد استعمارگران و اشغالگران بازدارند.
شيخ شهيد بر اين باور بود با وجودي که فلسطيني ها زير چکمه نظاميان انگليسي خورد مي شوند، بهائيان و قاديانه فلسطيني ها را به صلح و دوستي دعوت مي کردند تا سرنوشت خود را به دست بيگانگان بسپارند. امروزه فعاليت هاي آشکار پيروان بهائيت و فرقه قاديانيه در فلسطين اشغالي نشان مي دهد که منافع آن ها تا چه اندازه با يکديگر گره خورده است. لذا القسام زودهنگام اهداف آنها را شناخته بود و در برابر فعاليت هاي مشکوک آن ها ايستادگي کرد. شيخ عبدالرحمن، قاضي شرع شهر دمشق براي من نقل کرده که پيروان فرقه قاديانيه با انگليسي ها همکاري کردند، ولي بهائيان به بهانه برقراري صلح جهاني با انگليسي ها و يهوديان همکاري کردند و تا امروز از برنامه هاي شهرک سازي صهيونيست ها پشتيباني مالي به عمل مي آورند.
ديدگاههاي تربيتي و آموزشي القسام
با وجودي که مدت زمان کوتاهي به سمت قاضي شرع دادگاه حيفا منصوب شده بود . از اين فرصت نيز براي تماس با اقشار گوناگون جامعه و بالابردن سطح آگاهي شان استفاده مي کرد. تا جايي که بسياري از افراد و اقشار جامعه به نحو مطلوب در زمينه هاي علمي و اجتماعي و توسعه سياسي توامند شدند. البته توسعه علمي و فکري زنان نيز جايگاه خاصي در برنامه هاي آموزشي و توسعه اجتماعي شهيد القسام داشت. زنان و مادران خانه دار در دوران حيات اين شهيد بزرگ دوش به دوش مردان نقش پشتيباني در توسعه جامعه و در عمليات جهادي و ساير برنامه هاي اجتماعي ايفا کرد ند.
القسام در همان حال بين آموزش و کار و توليد پيوستگي ايجاد کرد. نظر به اينکه اغلب مريدان او از کسبه و صاحبان مشاغل توليدي بودند. او براي اجراي مرحله اي و گام به گام برنامه هاي آموزشي، شرايط را رعايت مي کرد. شيوه هاي تدريس و آموزش را طوري سازماندهي کرده بود، تا مريدان او به نحو مطلوب از آن بهره برداري نمايند. و علوم و مهارت کسب کنند. در زمينه ارزيابي دانش آموختنگان و تخصص هايي که کسب کرده اند، شيوه هاي پيشرفته بکار گرفت.
دانش آموختنگان موفق را تشويق مي کرد ولي افراد سست و بي تفاوت توبيخ مي شدند.
شهيد القسام در رويارويي با سياست آموزشي دولت دست نشانده انگليس که برنامه هاي آموزشي را در کنترل داشت و با شيوه هاي غير ملي و اهداف غير انساني دانش آموزان را هدايت مي کرد، برنامه هاي آموزشي مترقيانه تدارک ديده بود. در پرتو اين برنامه ها دورنماي اهداف ملي و ديني را مشخص کرده بود و ميان برنامه هاي تئوريک و عملي همواره پيوستگي قائل بود. با وجودي که فلسطيني ها در زمان قيموميت انگليس پست هاي کليدي در وزارت آموزش و پرورش داشتند و به هويت ملي پايبند بودند و مي کوشيدند برنامه هاي آموزشي و شيوه هاي درسي را تغيير دهند، ولي سياستگذاري آموزشي در نهايت امر در دست انگليسي ها بود و به فلسطيني ها اجازه اظهار نظر و تصميم گيري قطعي نمي دادند.
القسام همچنين به وضعيت کودکاني که نمي توانستند به مراکز آموزشي ملحق شوند توجه خاص داشت. او در سال 1934براي رئيس و اعضاي جمعيت پيشاهنگي مجاهدان حيفا نامه نوشت و به آنان گفت:«نظر به نياز مبرم به آموزش فرزندانمان و نظر به نبود مدارس کافي براي اجراي وظيفه آموزشي، شايسته است هيئت مديره انجمن جوانان مسلمان با همکاري ساير انجمن ها، زمينه آموزش کودکان ولگرد و سرگردان در خيابان ها را فراهم کند و موانع سرراه تحصيل و آموزش و پرورش آن ها را برطرف نمايد».
همکاري القسام با جمعيت پيشاهنگي مجاهدان و نيز همکاري با گروه پيشاهنگي اسلامي حيفا که مجاهدي به نام عاطف نورالله رياست آن را برعهده داشت . بيانگر ميزان توجه اين شهيد بزرگ به پرورش استعدادهاي جوانان و نوجوانان و ضرورت آماده سازي آن ها براي پذيرش مسئوليت هاي سنگين در آينده بوده است. افزون بر آن ، القسام و ياران او به مشکلات هزاران تن از افراد کم در آمد و فقير شهر حيفا رسيدگي مي کردند . در زمينه پرورش اخلاق و مسائل ديني آن ها را آموزش مي دادند. از مناطق فقيرنشين و حلبي آبادها بازديد به عمل مي آوردند و به مشکلات معيشتي آن ها رسيدگي مي کردند. او مانند پدري مهربان با کودکان خانواده هاي فقير و مستضعف جامعه شوخي مي کرد و به آن ها اميد مي بخشيد.
مجاهد الحنفي يکي از ياران القسام نقل کرده که او با رفتار و کردار نيک، الگوي ياران خود شده بود. با وجودي که انساني ساده و شوخ طبع بود، ولي کارها را با مديريت کم نظير و تلاش جدي پيگيري مي کرد. بساط و مبل و صندلي براي پذيرايي از ميهمانان در اختيار نداشت، کارهاي شخصي را خودش انجام مي داد. خوراک او بسيار ساده بود. هر گاه غذاي او چلو خورشت بود، يارانش را نيز به ميهماني دعوت مي کرد. فرصت نداشت در جمع همسر و فرزندان غذا صرف کند. به اين دليل که صبح از خانه بيرون مي آمد و نيمه شب به خانه بازمي گشت . هر گاه يکي از يارانش ازدواج مي کرد به او توصيه مي کرد که ملازم همسرش باشد، تا زندگي پايدار وتوأم با آسايش داشته باشد.
القسام در مسائل اجتماعي جامعه با شفافيت برخورد مي کرد. به طور مثال براي فراهم آوردن زمينه ازدواج جوانان سخت کوشا بود و تسهيلاتي در اختيار جوانان کم در آمد قرار مي داد، تا از گسترش فساد و بي بند و باري جلوگيري کند. به تأمين مهريه ازدواج جوانان کمک مي کرد . نقل کرده اند که او شبي در مراسم ازدواج يکي از ياران حضور داشت. از مدعوتي پرسيد اگر کسي براي ازدواج با مشکل مالي مواجه است به او اطلاع دهد. آنگاه جواني برخاست و به او گفت که قصد ازدواج دارد و هزينه کافي در اختيار ندارد. القسام بيدرنگ از توامندان حاضر در مجلس براي جوان مزبور پول کافي جمع آوري کرد . در حقيقت رفتار و کردار القسام و فعاليت اجتماعي او بسياري از بانوان شهر حيفا را تحت تأثير قرار داده بود. به طوري که بسياري از زنان فلسطيني طلا و زيور آلات خود را مي فروختند و تقديم او مي کردند تا به وسيله آن اسلحه و مهمات و آذوقه براي مجاهدان تهيه نمايد.
آنچه گذشت نشان مي دهد که القسام خود را از مردم جدا نمي دانست . با انزوا و گوشه گيري مخالف بود. به توده مردم که بيشترشان کارگر، کشاورز، پيشه ور و فرهيخته بودند پيوسته بود. در جامعه اي فعاليت مي کرد که جادوگري، شعبده بازي، چشم بندي و دعا نويسي در آن بيداد مي کرد. بسياري از افراد جامعه شيفته جادوگراني شده بودند که جن احضار مي کردند و يا خود را مرتبط به اولياي خدا معرفي مي کردند.
او فعاليت خود را از محله قديمي شهر حيفا آغاز کرد. کارگران غريبه، کشاورزان آواره، فروشندگان دوره گرد، بينوايان، افراد رفاه طلب، بازرگانان سودجو به اضافه شهروندان اصيل در اين محله سکونت داشتند. اين شخصيت متعهد و مسلمان از اين شهر ساحلي و سست برانگيخته شد. سازندگي جامعه اين شهر مهمترين دغدغه القسام را تشکيل مي داد. او با کار و تلاش خستگي ناپذير به مردم اين شهر به ويژه مريدان خود اميد بخشيد. عوامل توانمندي و صلابت را در انديشه آنان زنده کرد. پيشينه و شوائب زندگي گذشته مريدان را ناديده گرفت و روح و اميد تازه به آن ها بخشيد به طوري که به حد کمال رسيدند و سرانجام به درجه رفيع شهادت نائل آمدند.
يکي از مهمترين دستاوردهاي القسام در حيفا اين است که جامعه اين شهر بکلي دگرگون گرديد . جوانان اين شهر القسام را پس از شهادت قهرمان ملي و شهيد راه اسلام توصيف کردند. و داد القاضي يکي از فرهيختگان حيفا نقل کرده که اين شهر به برکت وجود القسام به پايگاه مبارزات ديني و سياسي تبديل شد. پديده شعبده بازي، جادوگري، دروغ و نفاق از بين رفت. علامه احسان عباس يکي از علماي حيفا نيز نقل کرده که شيخ عزالدين القسام يک قهرمان ملي و مبارزي سترک بود . سپاهيان دشمن هرگز در دل او ترس ايجاد نمي کردند. به توان مردم و ضرورت مسلح ساختن امت ايمان کامل داشت. اومرد عمل بود و براي توامند سازي مردم گام برداشت . شهادت او فاجعه دردناک بود، با شهادت القسام همه مردم عزادار شدند
مجاهداني که در مکتب القسام تربيت شده و پرورش يافته بودند، پس از اسارت و محاکمه در دادگاه شهر الناصره در روز 1936/10/19با کمال آرامش و اعتماد به نفس به قتل «روزنفيلد»يهودي نگهبان يک شهرک صهيونيست نشين در تاريخ 1935/10/7و قتل يک پليس انگليسي به نام «موت » در تاريخ 1935/11/20اعتراف کرده و اين دو اقدام را در چارچوب وظيفه ملي شان ياد کردند. شيخ نمرالسعدي مجاهد80ساله به رئيس دادگاه گفت :« من اعتراف مي کنم که دوست و همرزم شيخ عز الدين القسام بوده ام. او مردي شريف و مجاهدي در راه خدا و ميهن بود. راه حق را پيمود و براي اهداف شخصي قيام نکرد».
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 55