بركات حضور شهيد محلاتي در سپاه
گفتگو با شهاب الدين رحماني، مسؤول دفتر شهيد محلاتي
درآمد
از نخستين برخوردهاي تان با آيت الله شهيد محلاتي بگوييد.
قبل ازآن با شهيد آشنايي نداشتيد؟
من خاطره اي شنيدم از شهيد به اين صورت كه يك بار خواب حضرت امام را ديده بودند .ظاهراً آن موقع آقاي محلاتي كه گاه گداري سيگار مي كشيده اند، در خواب احساس كرده بودند كه امام از بوي سيگار ايشان حالت ناخوشايندي پيدا كرده اند. فردا صبح كه آقاي محلاتي از خواب بيدار مي شود ، به خوابي كه ديده ، آن چنان ترتيب اثر مي دهد كه نتيجه اش اين مي شود كه سيگار را يك دفعه كنار مي گذارد ؛ يعني اين قدر وابسته و اطاعت پذير نسبت به حضرت امام (ره) بوده كه حتي در خواب نيز حالتي را در آن رهبر عظيم الشان درك مي كرده است .
يعني به تمام معني شهيد محلاتي ذوب در ولايت بوده اند.
و ايشان چون مطيع محض ولايت بود ، تمام بدنامي هاي را كه ممكن بود اين آدم برايش به وجود بياورد،به جان خريد و حتي شايعه هايي هم دراطراف آقاي محلاتي به وجود آمد.
شما كلاً چند سال مسؤول دفتر شهيد محلاتي بوديد؟
در اين زمان ، سردار محمودزاده ، رئيس دفتر شهيد محلاتي بودند.
بعد هم آقاي طاهري خرم آبادي ، به مجموعه نمايندگي اضافه شدند و در كنار شهيد محلاتي انجام وظيفه مي كردند.
شما سال ها با آيت الله محلاتي همكار بوده ايد ، از اخلاق شهيد درمحيط كار بگوييد.
يعني مي خواهيد بگوييد نماز جماعت ، با همه بركات ديگري كه دارد ، باعث نزديكي و مؤانست بيشتر و نيز پيشبرد كارها و امور و از همه مهم تر موجب سهولت دستيابي به نماينده حضرت امام در سپاه شده بود.
شهيد محلاتي اشاره مي كردند كه امام يك بار فرموده بودند كه نظر شخصي شان اين است كه كسي در حد رهبري جامعه اسلامي ،نبايد در كار اجرائيات بيفتد و مثالش را هم به آيت الله كاشاني اشاره كردند كه امام نظرشان اين نبوده كه آيت الله كاشاني رئيس مجلس شود. بالاخره افت و خيز و اختلاف نظر و جرح و تعديلي كه در امور اجرايي هست، ممكن است مشكلاتي را پيش بياورد كه فرد والا را از حال نظارتي و اشراف و رهبري خارج كند. كما اين كه آقاي كاشاني سرانجام به ورطه مسائلي افتادكه مصدق بتواند مداخله كند و به نهضت ضربه بزند و ايشان به عنوان يك طرف در مقابل او قرار بگيرد و نه به عنوان يك رهبر. اين خاطره اي بود از شهيد محلاتي كه اشاره مي كردند نظر امام اين بوده كه كسي در حد رهبري و به خصوص آقاي كاشاني حقش بوده كه حالت نظارتي را حفظ مي كردند و نه كه اجرايي كار را.
اين مصاحبه را با ذكر خبري از حضرت امام شروع كرديم و آن نكته جالب. مي خواهم ببينم شهيد محلاتي جداي از اين حرف ها رابطه شان با حضرت امام چطور بود و به ويژه در مورد سپاه ، چگونه نظرات حضرت امام را اجرا مي كردند. همچنين از ارتباطي كه شهيدبا حضرت امام داشتند و شما در دفتر ايشان شاهد آن بوديد ، بفرماييد.
در واقع ،نهادي نوپا و مردمي بود و تازه داشت شكل مي گرفت ،هنوز هم مردمي هست ، منتها آن زمان به اصطلاح خيلي "هيأتي" بود.
آدم هايي كه به سپاه مي رفتند گاه سواد پنج و شش ابتدايي و گاه ديپلم آن زمان را داشتند كه البته آن زمان خيلي بود ، ولي كلاًسپاه دربردارنده آدم هاي مذهبي و تيپ حزب اللهي بود،و اينان ،آدم هاي خيلي ساده اي بودند ، يعني نه تجربه اي داشتند و نه به آن صورت سوادي ، فقط تعهد داشتند و بسيار پرشور بودند.
آن وقت بود كه هر فرمايش شهيد محلاتي در جمع بچه هاي سپاه، بر طبق حكم ها و دستورهايي كه از امام مي گرفت ، اولاً صد در صد مورد باور همه قلب ها بود و ثانياً همه صد درصد به آن عمل مي كردند . حالا ممكن بود يك يا دو نفر در ده هزار نفر خلاف كنند ، ولي به صورت قاطع ، بقيه درست عمل مي كردند . مثلاً در خلال جنگ، شهيد محلاتي چند بار از قول امام به اين مطلب اشاره كردند كه كلاً گوش كردن به راديوهاي بيگانه ممنوع است . آن موقع در جبهه راديو بود ، جبهه در لب مرز هم بود و خيلي راحت مي شد به راديو عراق گوش كرد ، ولي خيلي به ندرت ، كساني خلاف مي كردند. همين قدر كه ايشان از قول امام گفته بودند كه معظم له راضي نيستند اين طور بشود ، بچه ها اطاعت مي كردند.
از نظر ارتباط كاري ، در جلساتي كه با فرماندهان و قسمت هاي مختلف سپاه كه شامل ستاد مركزي و فرماندهان و معاونت هاست برگزار مي شد، به نمايندگي از سوي حضرت امام(ره) ،اگر معظم له مطلب خاصي مي فرمودند،آن را در حضور همه بازگو مي كرد، اگر نه در نظرخواهي هايي كه فرماندهان مي كردند ،ايشان هم نظر خود را بيان مي كردند . نظر خواهي هايي بود درمورد عملكردي كه سپاه بايد داشته باشد ،زيرا نظر نمايندگي و طبق نظر خود امام. هر دو هفته يك بار هم خدمت امام گزارش كلي سپاه را مي دادند كه مشتمل بر مسائل داخلي و سپاه و اخبار بود.البته داخل پرانتز بايد بگويم كساني بودند كه به آقاي محلاتي كه جفا مي كردند . مسائل سطح بالا هم مطرح بود ، افرادي كه من معذورم از آن ها اسم ببرم. مثلاً فرض كنيد جفا به اين صورت كه چون آدمي خيلي سالم ، صميمي بدون شيله پيله و بدون تعينات و تشريفات بود ، اين ها فكر نمي كردند يك نماينده امامي است با جايگاهي بسيار رفيع و مثلاً اين تلقي و تعبير بسيار زشت را داشتند كه نظر آيت الله محلاتي را با يك ناهار مي شود عوض كرد. بعدها اگر اين مسائل در تاريخ بيايد ، همه چيز مشخص خواهد شد.
ريشه آن مسائل چه چيزهايي بود؟
در مورد مظلوميت ايشان من شما را به پيام امام رجوع مي دهم كه وقتي شهيد محلاتي با شهادت از دنيا رفتند،آن پيام چقدر گوياي اين مظلوميت است ؛ چه در بخش خارج از سپاه و چه در داخل آن . شكل شهادت ايشان را هم حتماً اطلاع داريد.شهيد محلاتي با مجموعه اي ازدوستاني كه هم نماينده مجلس بودند ،هم از جاهاي ديگر مي خواستند به اهواز تشريف ببرند. درست آن موقعي بود كه منافقين خبرها را به دشمن مي دادند. موقعي كه اطلاع پيدا كرده بودند .اين ها درراه اهواز هستند،سه جنگنده از عراق به حوالي اهواز آمده و گفته بودند شما بايد بياييد به عراق .چند دقيقه اي فرصت داده بودند كه يا بياييد به عراق برويم ـ كه آن وقت خيلي قابل سوء استفاده بود كه ازتعدادي نماينده امام ،بهره برداري سوء بكنند ـ ديگر اين كه اگر با ما نياييد ، هواپيماي شما را مي زنيم .درنظر خواهي اي كه خلبان گرفته بود ،گفته بوده بهترين راه اين است كه ازمسافران كه خودشان صاحب نظر و نيز شخصيت هاي مملكتي هستند بپرسيم يا شايد هم از تهران ، يعني گفته بوده از تهران بپرسيد كه ما در چنين موقعيتي هستيم ،چه كنيم ؟ در تهران از بزرگاني كه سراغ گرفته بودند ،گفته بودند شما از خود سرنشين ها بپرسيد ،هرچه نظر خود آن هاست ،به همان عمل كنيد.بعد از اين كه بين تهران و خلبان تبادل نظر مي شود ،آن بنده خدا پرسيده بوده كه در يكي ، دو دقيقه نظر خودتان را بگوييد.سرانجام مجموعه اي كه در آن هواپيما بوده اند ،به اين جمع بندي مي رسند كه ما به هيچ وجه زير باراين ذلت نمي رويم يا شهيد مي شويم يا به هرشكلي كه شد ، از چنگ آن ها در مي رويم و حتي اگر احتمال فرارمان كم باشد نيز خود را تسليم دشمن نمي كنيم. اتفاقات بعدي را هم همه مي دانند كه لاشه هواپيماي ما در اثرعمل ددمنشانه دشمن روي زمين افتاد ؛با بدن هاي متلاشي و توصيف هاي آن چناني .من متأسفانه در آن دوره اي كه ايشان و يارانش شهيد شدند ، در جبهه بودم و بعد ازيكي ،دو روز برگشتم . اگر اشتباه نكنم آن حادثه بر سر مسأله فاو بود كه رخ داد ، با آن پيروزي هاي درخشاني كه پيش آمده بود ،براي مقابله با آن درخشش ، منافقين مي خواستند خودشيريني كنند و بازي را به نفع صدام طوري تحت تأثير قرار بدهند كه اين ضايعه پيش آمد اما اين كيفيت شهادت ،براي آن بزرگوار ، بعد از آن همه زحماتي كه در دوره ي طاغوت كشيد و بعد هم در خدمت اسلام و انقلاب بود ،برگ هاي زريني شد براي پرونده زندگي ايشان در دنيا ،برزخ و آخرت . ما هميشه با دوستان اين گونه شوخي مي كنيم كه بعد ازاين همه سال كه توفيق شهادت پيدانكرده ايم،اگرتا آخر عمر اين توفيق حاصل نشود ،بايد برويم دست به دامان شهيد محلاتي بشويم ،برويم خدمت ايشان وسراغ اين شهيد عزيز را بگيريم.
هيچ وقت به جبهه هايي كه شهيد تشريف مي بردند، با ايشان بوده ايد؟
چه چيزهايي از جبهه رفتن هاي شان به گوش شما مي رسيد،به هرحال شما در طول سال هاي دفاع مقدس در جبهه حضور داشتيد.
يكي از خاطرات تلخي كه دارم اين است كه وقتي سپاه در سال 1358 در آذربايجان تشكيل شد ،افرادي از گروه امت هم درسپاه عضو بودند .وقتي مي خواستند اين عده را كنار بگذارند ،آن ها كنار نمي رفتند ،حتي شهيد محلاتي هم رفت به آن جا . اين واقعه يكي از نمونه هاي مظلوميت شهيد محلاتي است . درآن جلسه ، عليه حاج آقا شعار داده و به ايشان توهين كرده بودند. متأسفانه آن ها نه حرمت آقاي محلاتي را حفظ كرده بودند و نه اين موضوع را كه ايشان سپاهي و نماينده حضرت امام هستند. اين گونه رفتارهاي بد بود كه گاهي به مظلوميت شهيد دامن مي زد .
يكي از لطافت هاي ايشان اين بود كه صبح ها كه مي آمدند ،حالتي بود كه در اتاق شان هميشه باز بود كه به خصوص بچه هاي دفتر به راحتي مي توانستند با ايشان رفت و آمد و معاشرت داشته باشند.خاطره برخورد لطافت آميزي كه شهيد در دفترشان داشتند ، اين بود كه منزل ايشان داخل سازمان نيروي هوايي بود. شهيد ، گاهي با خود گل هاي سفيد درشتي به دفتر نمايندگي حضرت امام مي آورد. در عين مصيبت هايي كه در زندان ديده بود ،انسان خيلي لطيفي بود. ايشان بچه معلولي داشت ، با آن مشكلات و سابقه زندان و تمام اين ها ، ولي هميشه روحيه شاد ،خوب و گيرايي داشت . طوري نبود كه انسان خيال كند انسان گرفته اي است كه مغموم شده يا لطمه ديده است .
در كل هشت سال دفاع مقدس ، شهيد محلاتي حدود پنج سال و نيم درحيات دنيوي بودند و در جبهه و پشت جبهه فعاليت مي كردند .آيا دراين مدت ،از رفت و آمدها و فعاليت هاي ايشان به جبهه ، از طريق دوستان ، چه قبل و چه بعد از شهادت شان ، چيزي به گوش ما مي رسيد؟
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 56