شهيد محلاتي از ديدگاه مقام معظم رهبري(1)
درآمد
بفرماييد چه زماني با مرحوم محلاتي آشنا شديد و از مبارزات و فعاليت هاي ايشان در قبل از انقلاب از سال 1332 و فعاليت هاي مشترك شان با مرحوم نواب صفوي و مسافرت هايي كه به دنبال اين فعاليت ها به تبريز و نقاط ديگر داشتند و بالاخره از جريان سربازي تا تبعيد حضرت امام و بعد از تبعيد ايشان تا سال 1357 نيز بفرماييد تا استفاده كنيم.
من با شهيد محلاتي از اوايل انقلاب آشنا شدم و قبلاً با ايشان آشنايي زياد نداشتم . فكر مي كنم ايشان را مي شناختم ، اما معاشرت و رفت و آمد نداشتيم . شايد آن وقتي كه من رفتم قم ، يعني سال 1337 ، ايشان يا از قم آمده بودند يا اواخر دوران اقامت ايشان در قم بود و در تهران ساكن شده بودند ؛لاكن بعد از اين كه مبارزات در قم شروع شد ،چهره هاي فعال و خونگرم و صميمي ومشتاق نسبت به امام وارد ميدان شدند. كساني بودند كه قبل از شروع اين مبارزات شناخته شده نبودند ، لاكن مبارزات كه شروع شد و كانون اين مبارزات كه بيت امام عزيزمان و شخص ايشان در قم بود ، اين افراد مثل پروانه هايي شمع وجود امام را پيدا كردند و اگر بعضي از آنها پيش از شروع مبارزات همچنان او را نمي شناختند ، به اين مناسبت با ايشان آشنا شدند و از ياران وفادار و صميمي ايشان شدند كه افرادي از اين ها تا همين اواخر هم بودند و در كنار امام مبارزه مي كردند و مي جنگيدند؛ از جمله آنها شهيد محلاتي بود . البته شهيد محلاتي از قبل هم با امام آشنايي داشتند و فكر مي كنم از شاگردان امام هم بودند.
ما در ماجراهاي سال 1341 و 1342 كه امام مركز مبارزه بود و خانه امام كانون رفت و آمدها و الهام دهنده به مبارزات بود ، مرحوم محلاتي را ديديم و با ايشان آشنا شديم . مي دانستم كه ايشان در تهران هم فعاليت هايي دارند و كم و كيف آن ها را درست نمي دانستم ؛ بعدها با آن ها آشنا شدم ؛ همان طور كه شما در صحبت تان اشاره كرديد. بله ايشان سابقه مبارزات شان بر مي گردد به دوران نهضت ملي و فكر مي كنم جزو علاقه مندان مرحوم آيت الله كاشاني بودند و درطيفي كه پيرامون آيت الله كاشاني مبارزه مي كرد. ايشان هم آن وقت كه جوان نوخاسته اي بودند ،به مبارزه شروع كردندو با مبارزه آشنا شدند. مي دانم كه با شهيد نواب صفوي و فدائيان اسلام ارتباطات نزديك و صميمانه اي داشتند و در جريان كتك خوردن فدائيان اسلام در مدرسه فيضيه قم ، ايشان جزء كتك خورده ها بود و ما تا اين اواخر گاهي با ايشان شوخي مي كرديم و آن چوب هايي را كه ازدست بعضي خورده بودند ، به ياد ايشان مي آورديم. من البته در آن جريانات در قم نبودم و بعدها با آن جريانات آشنا شدم واطلاع از آن ها پيدا كردم. ايشان هم جواني بود و مشغول كار . در همان ايام ، در ماجراي يك غوغايي درقم كه از طرف مرحوم آيت الله العظمي بروجردي محكوم شده بود ،يك حركت مشتركي به حساب مي آمد ، ايشان يك نقش مؤثر و فعالي داشتند و از طرف مرحوم آيت الله العظمي بروجردي به عنوان نماينده ايشان براي كاري درآن ماجرا گسيل شده بودند كه خصوصيات واين هايش را يادم نيست ، لاكن درهمين اواخر ، شايد يكي دو سال پيش ، بود كه يك روزنامه اي را ايشان پيدا كرده بودند كه عكس شان باآن مأموريت در آن روزنامه بود ، ان را آوردند به من نشان دادند و چهره ايشان در عكس گوياي كم سالي طلبه پرشوري در حدود سنين 18-19 ساله بود ، ولي با همان وضع ، آيت الله بروجردي به ايشان مأموريت داده بودند. اين نشان دهنده اين است كه يك آدم معمولي نبود و الا يك طلبه ي معمولي كه سرش به كار معمول خودش گرم است ، قاعدتاً در اين زمينه قرار نمي گيرد كه شخصي مثل آيت الله بروجردي كه رهبر جهان اسلام بود و آن زمان مرجع تقليد عام شيعه بود ،به او يك مأموريتي بدهد.باري از آن وقت ،ايشان مبارزات شان شروع شده بود و اين حاكي از يك خصوصيت در مرحوم آقاي محلاتي است كه آن خصوصيت براي عناصر انقلابي خيلي مهم است و آن خصلت سازش ناپذيري و مبارزه گري و غيرت ديني و آمادگي براي فداكاري و تلاش است .همه كس حاضر نيست راحتي خودش را و زندگي آرام معمولي خودش را به خاطر هدف ها و آرمان هايي كه بايد براي آن ها مبارزه كرد تهديد كند.ايشان از جمله افرادي بود كه به راحتي زندگي را ،آسايش را ، درآمد را ، عنوان را ، كه اين آخري به نظر من از همه مهم تر است ، نثار مبارزه مي كردو حتي حاضر بود يك جايي آبروي خودش را مايه بگذارد ، حيثيت و عنوان خودش را مايه بگذارد . ما دردوران مبارزات به كساني برمي خوريم كه اين ها بنا نبود كتك بخورند ، چنين توقعي را از آن ها ما نداشتيم يا حتي بنا نبود كه مثلاً زندان بروند يا مال زيادي مصرف كنند. فقط از اين ها خواسته مي شد كه حيثيت خودشان را ، آبروي خودشان را ، يك مقداري خرج كنند ومي دانيد خرج كردن آبرو هم هميشه به معناي رفتن آبرو نيست ، گاهي انسان آدم با حيثيتي است و به خاطر آن حيثيت ، حرف آن شخص را قبول مي كنند. آدم بهش مي گويد شما پاشيد به خاطر اين حيثيت تان برويد پيش فلان كس ها و فلان جاها و اين حرف را بگوييد و اين ايده را به آنها پيشنهادكنيد و چون شما شخص آبرومندي هستيد قبول مي كنند . همين را هم بعضي ها حاضر نبودند انجام بدهند يا مي گفتند اگر اين كار را بكنيم مورد اهانت قرار مي گيريم . مرحوم محلاتي چيزي كه اصلاً برايش مطرح نبود اين بود ، مي رفت در دوران مبارزات براي پيگيري كارهايي كه حالا اشاره خواهم كرد تلاش مي كرد با اهانت ، با سردي و بي اعتنايي ، گاهي با تحقير همراه مي شد و اصلاً به روي خودش نمي آورد و دردش نمي آمد ، چون احساس مي كرد كه اين ، كار لازمي است . يك چنين عنصر و شخصيتي بود . آشنايي ما با ايشان از سال هاي فكر مي كنم 1345 به بعد بيشتر شد ، چون در سال 1345 من مدتي در تهران بودم و بعد هم در مشهد كارهاي خودمان را داشتيم . ايشان در رابطه ي كارهاي ما قرار مي گرفت ، مشهد مي آمد ، سراغ من مي آمد. اين جا كه مي آمدم ، سراغ من مي آمد و با ايشان گرم و صميمي شديم و خصوصيات كارهاي ايشان را من بيشتر دريافتم تا دوران اوج مبارزات يعني از سال هاي 1355-1354 به بعد .
مرحوم محلاتي درايجاد جامعه روحانيت مبارز در تهران نقش اساسي و حساسي داشت و مرحوم شهيد بهشتي و شهيدمطهري ، آن كساني كه در كار جامعه روحانيت مبارز دخالتي و فعاليتي داشتند ، از وجود ايشان حداكثر استفاده را مي كردند ، به خاطر اين كه يك كارهايي بود كه فقط از دست شهيد محلاتي بر مي آمد و لا غير . و اگر او نمي كرد هيچ كس ديگري نبود كه آن كارها را انجام بدهد. همه كارهايي كه احتياج به يك پيگيري مداوم و خستگي ناپذير داشت ، از دست شهيد محلاتي بر مي آمد . هيچ كس ديگر اين نشاط و اين تحركي را نداشت كه ايشان داشت.
اين خلاصه اي از فهرست آشنايي هاي من با ايشان تا پيش از انقلاب است . بعد از انقلاب هم از اولين لحظات پيروزي انقلاب ، بلكه پيش از آمدن امام به تهران ، مرحوم محلاتي جزو عناصر اول در برنامه ها بود؛ به خاطر همين تلاش و پركاري كه داشت . در كميته استقبال ، فعاليتش حيرت آور بود . در رفت و آمدهايي كه انجام مي گرفت ، همه جا در مركز و در محور تلاش و فعاليت ها قرار مي گرفت . حتي گاه ممكن بود در مواردي ، ايشان در محور تصميم گيري نباشد ،اما اين مسأله او را به هيچ وجه دلسرد نمي كرد . بعضي بودند كه مي گفتند يا بايد در نقطه تصميم گيري حضور داشته باشيم ، يا اگر حضور پيدا نمي كردند حاضر نبودند كار كنند. ما در انقلاب داشتيم كساني را از اين قبيل كه حتي به خاطر همين مسأله با انقلاب قهر كردن و كنار رفتند و منزوي شدند وحتي بعضي مقابله كردند با انقلاب ، فقط به خاطر همين كه در محور تصميم گيري نيست ، بايد از تلاش و عمل خودش چيزي كم بگذارد.
(شهيد محلاتي ) ، گاهي كه مسؤوليتي را به عهده مي گرفت ، حتي گاهي اگر مسئوليت مشخصي هم به او محول نشده بود ، اما در محور اصلي كار ، خودش را حاضر مي كرد و تلاش مي كرد و همواره كارهايي را انجام مي داد كه غير از او كسي كمتر از عهده ي انجام آن كارها بر مي آمد. لذا در سال اول انقلاب در كارهاي مختلفي ايشان مشغول فعاليت بود. غالباً هم كارهايي بود كه به مراكز انقلابي بر مي گشت ، نه به مراكز دولتي. چون همان طور كه مي دانيد، در سال اول ، مراكز انقلابي يك انفكاك بارزي با مراكز رسمي و دولتي داشتند ، مثل كميته هاي انقلاب يا سپاه پاسداران يا كميته امور صنفي و همين دستگاه هايي كه از انقلاب، همان لحظات اول جوشيده بودند. مرحوم محلاتي بيشتر در اين جاها بود و همه جا و به همه ارگان هايي كه از طرف امام به عنوان نماينده ايشان در سپاه پاسداران انتخاب شد ،تصور مي شد كه ايشان موفقيتي به دست نياورد، به خاطر وضعي كه آن روز وجود داشت ، موقعيت آن موقع به طور خلاصه اين گونه بود كه بني صدر ، رسماً ، از طرف امام ، فرمانده نيروهاي مسلح بود كه طبعاً فرمانده سپاه هم مي شد . فرماندهي سپاه با عناصري بود كه بني صدر را قبول نمي كردند و اصلاً قبول نداشتند . مرحوم محلاتي بايد بين اين دو يك نقش هماهنگي را ايفا مي كرد. بسيار كار مشكل و غير عملي به نظر مي رسيد و واقعاً فكر نمي كرديم ايشان موفق بشوند. لاكن امروز شما مي بينيد كه مرحوم محلاتي چگونه موفق شده . يعني ايشان وارد سپاه شد ، آن جا هم اتفاقاً چه از طرف عناصر انقلابي و چه از طرف دستگاه بني صدر مورد اهانت و گاهي اوقات نظرات ايشان مورد كم توجهي قرار مي گرفت . هر كدام از اين ها آن واسطه را نمي پسنديدند .طبيعي است هنگامي كه دو دسته با هم اختلاف دارند ،اين كسي كه مي خواهد بين اين ها يكي هماهنگي ايجاد كند ، از نظر هر دو مي افتد. ايشان با ماموريت به سپاه مي رفت . با يك اتاق توي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ،كارش را شروع كرد و آرام آرام پيش رفت . خب ، البته زمان هم به ايشان كمك كرد و تحولي كه در شرايط سياسي كشور پيش آمد و رفتن آن دستگاه ليبرال و فرار بني صدر و يكپارچه شدن دستگاه هاي انقلابي ، به ايشان كمك كرد تا بتواند كارآنجا را به صورت يك عنصر سابقه دار مورد قبول ادامه بدهد. من تا الان هيچ فردي را نديده ام كه در مبارزات عمومي ، آن جور سازش ناپذير و خستگي ناپذير باشد . در كار جمعي زود آشنا و زود آشتي و سهل المعونه باشد. واقعاً مثل ايشان من نديده ام كسي را با اين خصوصيات . چرا ، كساني هستند كه هر كس به آن ها فشاري بياورد تسليم مي شوند ؛ چه دشمن ؛ چه دوست . ايشان در مقابل فشار دشمن واقعاً تسليم نمي شد . بارها زندان رفته بود ، به نظرم 15،10 مرتبه، ايشان در طول دوران مبارزات دستگير شده و به زندان رفته بود . شما مي دانيد تعداد بازداشت مهم است ، يعني اگر كسي يك بار زندان بيافتد و مثلاً ده سال بماند ، اين يك بار بازداشت شده ، اما اگر کسي در اين ده سال 5 بار بازداشت شده و هر بار بازداشت شدن يك رنج خاص خودش را و يك مرحله و عقبه خاص خودش را دارد كه آن كسي كه يك بار بازداشت شده بود مثلاً آن چند سال را گذرانده ، ديگر آن عقبات را نخواهد داشت . خوب آن آدمي كه آن جور در مقابل دشمن سازش ناپذير بود و مبارزه را به هيچ وجه ترك نمي كرد ، به دوستان كه مي رسيد ، يك آدم سازش پذير و رام و بدون لجاجتي مشاهده مي شد و احساس مي شد كه آدم واقعاً حيرت مي كرد و لذا بود كه تا اين اواخر هم گاهي در برخوردهاي بعضي از برادران مسؤول بخش هاي مربوطه به ايشان ،همين جور برخوردهاي نامناسب با ايشان انجام مي گرفت ، اما ايشان با همه اين ها مي ساخت و آرام آرام كار خودش را ادامه داد . امروز دفتر نمايندگي امام در سراسر سپاه پاسداران به عنوان يك عنصر اصلي و يك ستون اصلي و يك بعد حقيقي از سپاه پاسداران تلقي مي شود كه بدون آن سپاه پاسداراني كه امام مي خواستند و سپاهي كه ما و مردم تلقي داريم نخواهد بود. و اين از زحمات مرحوم شهيد محلاتي است .
به هر حال چه دوران پيش از انقلاب ، چه دوران بعد از انقلاب ، چهره ايشان ، همان جور كه اشاره شد ، اجمالاً چهره يك مبارز پر تلاش خستگي ناپذير صميمي مخلصي است كه وقتي او نباشد ،جاي او را به آساني نمي شود پر كرد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 56