ناگفته هایي از سلوك سياسي آيت الله كاشاني(1)
گفتگو با مهندس سيدابوالحسن كاشاني، فرزند مرحوم آیت الله کاشانی
درآمد
اين گفت وگو به درستي بيانگر تحريفات شگفت آور تاريخي درباره شخصيتهاي بارز و مبارز تاريخ معاصر تواند بود واقعيتهائي كه بنيان برخي از تحليلهاي ناصواب را خواهد لرزاند و مسير انديشگي درباره آنها را بسيار تغيير خواهد داد. راوي اين ناگفته هاي شنيدني، كسي نيست جز سيدابوالحسن كاشاني كه در بسياري از عرصه هاي مبارزه و فعاليتهاي پيگير سياسي پدر، در كنار او بوده و خاطرات گرانقدري را در ذهن خويش ثبت كرده است. اينك از پس سالها، خاطره مجاهدات دليرانه آيت الله كاشاني، بار ديگر زنده مي شود و در معرض بازبيني و مطالعه اهل نظر قرار مي گيرد.
در گفتگو با جنابعالي بهتر است بحث را از اين نقطه شروع كنيم كه ارجاع احتياطات مرحوم ميرزا محمد تقي شيرازي، رهبر ثوره العشرين عراق، به آيت الله كاشاني، آن هم در مقطع جواني ايشان، نشان مي دهد كه مرحوم آيت الله كاشاني در همان دوراني كه در عراق و در آستانه جواني بودند، در آستانه مرجعيت قرار داشتند. ايشان از اين جايگاه رفيع صرفنظر كردند و وارد مبارزات سياسي و پارلماني شدند. تحليل شما از اين رويكرد چيست؟
قبل از ورود به بحث و پاسخگويي به پرسش شما، بايد عرض كنم كه سعي بنده در اين گفت و گو، نقل وقايع و خاطراتي است كه تاكنون ناگفته مانده اند و من به عنوان مسن ترين فرزند زنده آيت الله كاشاني، بعد از گذشت بيش از نيم قرن،آنها را بيان مي كنم و سعي دارم نكاتي را كه بلاواسطه از ايشان شنيده ام و يا از مشهودات خودم هست نقل كنم كه دستمايه تحليلگران و پژوهندگان تاريخ ملي شدن نفت قرار گيرد. در مورد سوال شما بايد عرض كنم كه اين مورد خوشبختانه از مواردي است كه من بارها بلاواسطه درباره آن، نكات فراواني را شنيده ام. ايشان مي گفتند كه من از چهارده پانزده سالگي در انديشه دفاع از حقوق مسلمانان در برابر تجاوز استعمارگران، به ويژه انگليس بوده ام و در انقلاب 1920، بيشترين انگيزه مبارزه عليه انگليس را در مرحوم آيت العظمي حاج ميرزا محمد تقي شيرازي معروف به ميرزاي شيرازي كوچك، براي رهبري اين نهضت ايجاد كردم. ايشان داستان جالبي را نقل مي كردند كه يك روز ظاهرا در منزل مرحوم ميرزا و در محضر ايشان بودم. مرحوم آيت الله آقا سيدابوالحسن اصفهاني كه در آن زمان از افاضل شاخص حوزه نجف بودند، ولي البته هنوز به مرجعيت نرسيده بودند، وارد شدند. ايشان به حضور و تصميم مرحوم ميرزا در اين نهضت اشكال كردند و گفتند، «اگر مرجعيت وارد اين مبارزه شود و موفق نشود، اين شكست به پاي مرجعيت و مذهب شيعه و در نگاهي كلي تر، اسلام گذاشته خواهد شد، بهتر است كه اين مبارزه توسط متدينين و بدون حضور مراجع انجام شود تا به ساحت دين و مذهب لطمه اي وارد نشود.» مرحوم آقاجان (آيت الله كاشاني) نقل كردند كه پس از شنيدن اين حرف گفتم، «در حال حاضر اين مملكت مسلمان و شيعه مورد هجوم اجانب قرار گرفته است و مردم هم پناهگاهي جز علما و مراجع ندارند. اگر مرجعيت براي حفظ كيان اسلام و تشيع، در اين مرحله وارد ميدان نشود، پس قرار است چه زماني اين كار را بكند؟ الان بهترين فرصت براي دخالت علما و وظيفه آنهاست كه در مقابل هجوم استعمارگران انگليس به كشور اسلامي و شيعي بايستند و در عين حال بهترين فرصت براي نشان دادن قدرت مرجعيت است.» آقا در ادامه نقل مي كردند، مرحوم ميرزا که تا اين زمان ساكت مانده بودند و به حرفهاي من گوش مي دادند با جديت و جزميت آشكار مي گفتند، «حق با آقا ميرزا ابوالقاسم است و ما بايد در مقابل استعمارگران انگليسي بايستيم. نكته مهم ديگر اين است كه هر چند علماي شيعي در طول تاريخ، در مقابل تجاوزگران حضور نسبتا نمايان و بارزي داشتند و نسبت به امور حكومتي و اجتماعي، بي تفاوت نبودند، اما در عين حال فرهنگ دخالت مداوم و گسترده مراجع تقليد در امور سياسي، به اندازه امروز تثبيت نشده بود و بر اثر تبليغات سنگين عوامل استعمار، علي الخصوص استعمار انگليس، متدينين ناآگاه تصور مي كردند كه اگر مرجعي، سياسي است، آن فرد كاري خلاف مرجعيت و شان و جايگاه اسلامي خود انجام داده است. من با آنكه در همان سنين جواني مي توانستم رساله ام را منتشر كنم و چنين زمينه اي هم به دليل برنامه هاي سياسي و مبارزاتي كه براي آينده خود طراحي كرده بودم، از ورود به اين عرصه چشم پوشي كردم، زيرا مي دانستم كه اگر بخواهم در عين مرجعيت، به مبارزات سياسي خود ادامه بدهم، مردم رساله هاي مرا در نهر آب خواهند انداخت. علاوه بر اين مي ديدم كه عناصر صالح براي تصدي مرجعيت، در حوزه ها زيادند و يا حداقل، كم نيستند، اما كساني كه با بينش عميق سياسي بتوانند مانع از تجاوز اجانب به حقوق مسلمين شوند، اندكند و من ترجيح دادم در حوزه سياست و مبارزه با استعمار، فعاليت كنم. مقوله ديگري كه اشاره به آن بي مناسبت نيست، اين است كه حضور گسترده آيت الله كاشاني به عنوان يك مجتهد شاخص وداراي پيشينه روشن و شناخته شده در حوزه نجف، موجب ارتقاي بينش و انگيزه سياسي علما و حتي برخي از مراجع بزرگ شد.
به اعتقاد شما، مرحوم كاشاني تا چه حد در تصفيه و مشروعيت بخشيدن به برخي از پديده هاي عرفي در دوران معاصر تاريخ سياسي ما نقش داشته اند؟ به عبارت ديگر، ايشان تا چه حد در وجاهت دادن به پديده هاي سياسي يا علمي كه محصول پيشرفت در تمدن در عصر حاضر هستند، تأثير داشتند؟
سئوال بسيار مهمي است. بايد عرض كنم بعد از جريان مشروطه كه فرجام آن منجر به سرخوردگي بسياري از متدينين و مردم و حتي علماي بزرگ شد، مردم ديگر چندان انگيزه اي براي مشاركت سياسي نداشتند. بديهي است با پيدايش چنين روحيه اي در ساحت جامعه، مناسب ترين و بهترين زمينه براي پيدايش و تثبيت استعمار در آن جامعه فراهم مي آيد. مرحوم آيت الله كاشاني براي تفهيم ضرورت ورود و مشاركت مردم و علما به عرصه مبارزه و عدم اتخاذ شيوه بي تفاوتي نسبت به امور در برابر متجاوزان، تلاش دامنه داري را آغاز كردند و پيوسته بر اين نكته پافشاري نمودند كه در صورت خالي شدن ميدان از مردم و مبارزين، استعمار و عمال آنان، عرصه را براي تركتازيهاي خويش، آماده خواهند ديد و از همين رو در مورد تشويق مردم به شركت در انتخابات و مشاركت سياسي و اجتماعي آنان در امور، اهتمام بليغ داشتند و من هنوز پس از گذشت سالها، واقعا شخصيتي را نديده ام كه نسبت به اين امر و رفع نقايص، چنين اهتمامي داشته باشد. در اين زمينه چند خاطره را نقل مي كنم. يادم هست كه يك روز مرحوم آيت الله آقا مير سيد علي يثربي، براي ديدار آقا، به منزل ما در پامنار آمده بودند. مي دانيد كه آقاي يثربي عالم بزرگي بودند و از نظر علمي دست كمي از مرحوم آيت الله بروجردي نداشتند و اگر ايشان بعد از آقاي بروجردي زنده مي ماندند، مرجعيت قطعا به ايشان مي رسيد، با اين همه ايشان با همان ذهنيتي كه بسياري از متدينين در مورد انتخابات و مشاركت مردم داشتند، با لهجه شيرين كاشي به مرحوم پدرم گفتند، «آقا! انتخابات چيست؟ مگر ما در زمان ائمه انتخابات داشتيم؟ مگر در زمان اميرالمومنين (ع) انتخابات بوده؟ اين انتخابات چيست كه شما دائما به مردم مي گوئيد در آن شركت كنند؟» مرحوم آقا جواب دادند، «اگر شما نسبت به اداره امور مملكت اهتمام نورزيد، كساني بر سر كار مي آيند و امور را در دست مي گيرند كه مملكت را به طرف نيستي سوق مي دهند و موجب استيلاي بيگانگان بر مملكت مي شوند، ضمن اين كه انتخابات، يكي از مصاديق بارز شوراست كه در قرآن نسبت به آن توصيه شده و امور جاريه مردم بايد از اين طريق اداره شود.» سپس پرسيد، « آيا شما اين نكته را قبول داريد كه دست كم همين سركوچه شما بايد پاسباني باشد كه ازشما و خانواده تان حفاظت كند؟ حقوق او را چه كسي بايد تعيين كند؟ بايد نظامي مبتني بر راي و اتكاي بر مردم بر سر كار باشد كه بتواند اين گونه امور را سامان دهد يا نه؟» مرحوم پدر، از اين مباحث، فراوان داشتند و انصافا در آن فضا، جا انداختن اين مفاهيم، بسيار دشوار بود، يكي از مريدان پرو پا قرص مرحوم آقا، مرحوم گلبرگي بودكه در بازار بزرگ تهران، تاجر مس بود و حتي بعضي از جلسات مهم سياسي آقا، از جمله يكي از جلسات آشتي كنان آقا بادكتر مصدق، در منزل اين آقا برگزار مي شدند. ظاهرا آقا ازتبعيد لبنان براي مرحوم گلبرگي نامه اي مي نويسند و از او مي خواهند مردم را به شركت در انتخابات دوره شانزدهم مجلس تشويق كند. ايشان براي من نقل مي كرد كه من ده بيست تا از بازاريها را جمع وآنها را تشويق كردم كه در روز راي گيري براي راي دادن، مرا همراهي كنند. از آنجا كه همه علما با اين نوع فعاليتها موافق نبودند، اين افراد ته دلشان مردد بودند كه دست به اين كار بزنند يا اقدامي نكنند. همين طور كه بعضي ها با ترديد دنبال من مي آمدند و بعضي ها را هم در واقع، دنبال خودمان مي كشانديم، چشم آنها به مرحوم حاج آقا يحيي كه ظاهرا امام جماعت مسجد ميرزا موسي در بازار بود، افتاد. همراهان من گفتند كه از اين آقا سئوال كنيم كه آيا برويم راي بدهيم يانه. به محض اين كه اين سئوال را از او پرسيديم، گفت، «آقا! اين مسائل به ما چه ربطي دارند؟ ما را چه به اين كه در سياست دخالت كنيم؟ برويد به عبادتتان برسيد.» مرحوم گلبرگي مي گفت، «اين بيست نفر به محض اين كه اين حرف را شنيدند، از اطراف من فرار كردند.» واقعا فضاي بسيار دشواري بود، ولي همان طور كه عرض كردم، پس از سپري شدن بيش از نيم قرن، كسي را نديده ام كه مثل آقا، به امر انتخابات و پيگيري اين مسئله كه افراد صالح به مجلس راه پيدا كنند و مصدر امور باشند، اهتمام داشه باشد. يادم هست كه درآستانه انتخابات دوره پانزدهم مجلس، مرحوم آقا از ماهها قبل، تلاش دامنه داري را براي فرستادن عناصر صالح از حوزه هاي انتخابيه مختلف به مجلس آغاز كردند. ايشان براي تحقق اين هدف، مسافرتي را به طرف مشهد شروع كردند و در شهرهايي كه دراين مسير بود، اتراق مي كرديم و آقا براي مردم صحبت مي كردند. عده اي از علما هم همراه ما بودند، از جمله آيت الله آقا شيخ محمود خليلي، پدر پرفسور احمد خليلي كه شوهر همشيره آقا بود، آيت الله سيد شمس الدين ابهري، آيت الله شيخ محمدباقر كمره اي و آقا سيد ابوالفضل برقعي. من هم حدود شانزده هفده سال داشتم و همراه با كاروان آقا رفتيم. ما وارد هر شهري كه مي شديم، مردم تا پنج شش فرسخ بيرون از شهر به استقبال آقا مي آمدندو گاو و گوسفند قرباني مي كردند. هميشه هم به منزل متدينين و چهره هاي شاخص شهر، وارد مي شديم. هميشه برنامه آقا به اين شكل بود كه واعظي حدود نيم ساعت، سه ربع صحبت مي كرد و در انتها صحبت او، مرحوم آقا حدود يك سوم آن زمان صحبت و فرد صالح آن شهر را به مردم معرفي مي كردند و درباره انتخابات توضيحاتي مي دادند و تاكيد مي كردند كه انتخابات جزو وظايف شرعي مردم است و اگر مشاركت نكنند، اجانب، عناصر خودشان را وارد مجلس مي كنند، استقبالهاي عظيم مردمي و تاثير حرفهاي آقا روي مردم، در همه شهرها، از جمله سمنان، شاهرود، دامغان و امثالهم تكرار شد تا زماني كه به سبزوار رسيديم. دوران نخست وزير قوام بود. هنگامي كه از شاهرود بيرون آمديم، ظاهرا راپورت به تهران رسيده بود كه چنين استقبالهايي از آيت الله كاشاني صورت مي گيرند برنامه ازاين قرار است و اگر ادامه پيدا كند، به ضرر حكومت تمام مي شود. مامتوجه شديم كه از شاهرود به بعد ماموران سايه به سايه ما حركت مي كنند. البته ما اعتنايي نكرديم و به راه خود ادامه داديم. در سبزوار هم همان استقبال عظيم صورت گرفت و آقا هم سخنراني كردند. آن شب منزل آقاي محمدرضاي مسلم بوديم و در حياط استراحت مي كرديم كه شنيديم كسي به شدت در را مي كوبد. متوجه شديم كه عمال حكومت هستند و احتمالا براي دستگيري آقا آمده اند، اعتنا نكرديم و در را باز نكرديم. من يكمرتبه متوجه شدم كه روي پشت بامها پر از سرباز است. سربازها از روي پشت بامها وارد حياط شدند و همه را دستگير كردند. آقا وعده اي ديگر را سوار جيپ و باقي را سوار كاميونهايي كه به آنها «كامانكار» مي گفتند، كردند و به طرف تهران برگرداندند و جالب اين جاست كه هنگام بازگشت، ما را از داخل شهرها نمي آوردند، چون قطعا مردم شهرهايي كه به آن شكل باشكوه از آقا استقبال كرده بودند، اجازه نمي دادند كه ماموران دولتي، آقا را به اين شكل دستگير كنند. ما را از پشت كوهها و تپه ها و بيراهه ها به تهران آوردند. هنگامي كه از وسط تهران رد مي شديم، هنگامي كه به پل چوبي رسيديم، مرا از ماشين پياده كردند و گفتند برو به خانه ات، اما آقا و ديگران را به دهي در اطراف قزوين، به نام بهجت آباد، بردند كه متعلق به يكي از دوستان قوام بود. آقا مدتي آنجا بودند و بعد با فشار دوستان و مريدان آقا، ايشان را به قزوين منتقل كردند. قوام بعدها كه اعتراضاتي عليه دستگيري آيت الله كاشاني صورت گرفت، در نامه اي که کاملا ظاهرسازي بود. به شاه نوشته بود که آقا در واقع مدتي در بهجت آباد، مهمان قوام بوده اند! سئوال اينجاست که واقعا حتي در دوران حاضر، کدام مجتهد و عالمي به اين شکل و کاملا به شيوه اي کاربردي، به شهرهاي مختلفي مي رود و براي فرستادن افراد صالح به مجلس، به اين شکل به روشنفکري مي پردازد و تا اين پايه اهتمام و احساس مسئوليت دارد؟ گذشته از انتخابات، آقا نسبت به همه دستاوردهاي علمي و تکنولوژيکي بشر هم اين دقت را داشتند و بعضي از وقتها که با اين مقوله ها برخورد هاي شتابزده اي صورت مي گرفت، آقا سعي مي کردند وضعيت را اصلاح کنند. يادم هست هنگامي که راديو به ايران آمد، آيت الله آقا سيد ابوالحسن اصفهاني، راديو را تحريم کردند. مرحوم پدرم نامه اي به ايشان نوشتند که راديو به قول علما از آلات مشترکه است، يعني هم قابليت استفاده حلال دارد هم حرام و به هر حال تأثير خودش را بر مردم مي گذارد، چون اختراع جديدي است و مورد علاقه و استقبال مردم قرار مي گيرد و شما اگر بخواهيد آن را تحريم کنيد و از جنبه حلال آن استفاده نکنيد، فايده اي ندارد و راه به جايي نمي بريد. ما با يد سعي کنيم از اين امکان جديد استفاده کنيم.« بعد مرحوم آيت الله اصفهاني فتواي خود را عوض کردند. يادم هست که يک بار دوست ارجمند، جناب آيت الله مجتهدي که آن موقع جوان بودند و تازه اين حوزه علميه را تشکيل داده بودند، به ديدن آقا آمده بودند و به ايشان گزارش مي دادند که وضعيت تحصيل طلاب و امور آنها را چگونه سامان داده اند و سکونت و ساير شرايط آنها چگونه تامين شده است، مرحوم آقا مي گفتند که همه اينها خوب است. ولي سعي کنيد آنها را از اجتماعات آگاه کنيد. اجتماعيات راهم به طلاب ياد بدهيد. به هر حال آقا خيلي سعي داشتند که روحانيت، هم در امور سياسي و اجتماعي، حضور فعال داشته باشد و هم با پديده هاي جديد و نحوه مراجعه با آنها، آشنا باشد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 16
ادامه دارد...
درآمد
اين گفت وگو به درستي بيانگر تحريفات شگفت آور تاريخي درباره شخصيتهاي بارز و مبارز تاريخ معاصر تواند بود واقعيتهائي كه بنيان برخي از تحليلهاي ناصواب را خواهد لرزاند و مسير انديشگي درباره آنها را بسيار تغيير خواهد داد. راوي اين ناگفته هاي شنيدني، كسي نيست جز سيدابوالحسن كاشاني كه در بسياري از عرصه هاي مبارزه و فعاليتهاي پيگير سياسي پدر، در كنار او بوده و خاطرات گرانقدري را در ذهن خويش ثبت كرده است. اينك از پس سالها، خاطره مجاهدات دليرانه آيت الله كاشاني، بار ديگر زنده مي شود و در معرض بازبيني و مطالعه اهل نظر قرار مي گيرد.
در گفتگو با جنابعالي بهتر است بحث را از اين نقطه شروع كنيم كه ارجاع احتياطات مرحوم ميرزا محمد تقي شيرازي، رهبر ثوره العشرين عراق، به آيت الله كاشاني، آن هم در مقطع جواني ايشان، نشان مي دهد كه مرحوم آيت الله كاشاني در همان دوراني كه در عراق و در آستانه جواني بودند، در آستانه مرجعيت قرار داشتند. ايشان از اين جايگاه رفيع صرفنظر كردند و وارد مبارزات سياسي و پارلماني شدند. تحليل شما از اين رويكرد چيست؟
قبل از ورود به بحث و پاسخگويي به پرسش شما، بايد عرض كنم كه سعي بنده در اين گفت و گو، نقل وقايع و خاطراتي است كه تاكنون ناگفته مانده اند و من به عنوان مسن ترين فرزند زنده آيت الله كاشاني، بعد از گذشت بيش از نيم قرن،آنها را بيان مي كنم و سعي دارم نكاتي را كه بلاواسطه از ايشان شنيده ام و يا از مشهودات خودم هست نقل كنم كه دستمايه تحليلگران و پژوهندگان تاريخ ملي شدن نفت قرار گيرد. در مورد سوال شما بايد عرض كنم كه اين مورد خوشبختانه از مواردي است كه من بارها بلاواسطه درباره آن، نكات فراواني را شنيده ام. ايشان مي گفتند كه من از چهارده پانزده سالگي در انديشه دفاع از حقوق مسلمانان در برابر تجاوز استعمارگران، به ويژه انگليس بوده ام و در انقلاب 1920، بيشترين انگيزه مبارزه عليه انگليس را در مرحوم آيت العظمي حاج ميرزا محمد تقي شيرازي معروف به ميرزاي شيرازي كوچك، براي رهبري اين نهضت ايجاد كردم. ايشان داستان جالبي را نقل مي كردند كه يك روز ظاهرا در منزل مرحوم ميرزا و در محضر ايشان بودم. مرحوم آيت الله آقا سيدابوالحسن اصفهاني كه در آن زمان از افاضل شاخص حوزه نجف بودند، ولي البته هنوز به مرجعيت نرسيده بودند، وارد شدند. ايشان به حضور و تصميم مرحوم ميرزا در اين نهضت اشكال كردند و گفتند، «اگر مرجعيت وارد اين مبارزه شود و موفق نشود، اين شكست به پاي مرجعيت و مذهب شيعه و در نگاهي كلي تر، اسلام گذاشته خواهد شد، بهتر است كه اين مبارزه توسط متدينين و بدون حضور مراجع انجام شود تا به ساحت دين و مذهب لطمه اي وارد نشود.» مرحوم آقاجان (آيت الله كاشاني) نقل كردند كه پس از شنيدن اين حرف گفتم، «در حال حاضر اين مملكت مسلمان و شيعه مورد هجوم اجانب قرار گرفته است و مردم هم پناهگاهي جز علما و مراجع ندارند. اگر مرجعيت براي حفظ كيان اسلام و تشيع، در اين مرحله وارد ميدان نشود، پس قرار است چه زماني اين كار را بكند؟ الان بهترين فرصت براي دخالت علما و وظيفه آنهاست كه در مقابل هجوم استعمارگران انگليس به كشور اسلامي و شيعي بايستند و در عين حال بهترين فرصت براي نشان دادن قدرت مرجعيت است.» آقا در ادامه نقل مي كردند، مرحوم ميرزا که تا اين زمان ساكت مانده بودند و به حرفهاي من گوش مي دادند با جديت و جزميت آشكار مي گفتند، «حق با آقا ميرزا ابوالقاسم است و ما بايد در مقابل استعمارگران انگليسي بايستيم. نكته مهم ديگر اين است كه هر چند علماي شيعي در طول تاريخ، در مقابل تجاوزگران حضور نسبتا نمايان و بارزي داشتند و نسبت به امور حكومتي و اجتماعي، بي تفاوت نبودند، اما در عين حال فرهنگ دخالت مداوم و گسترده مراجع تقليد در امور سياسي، به اندازه امروز تثبيت نشده بود و بر اثر تبليغات سنگين عوامل استعمار، علي الخصوص استعمار انگليس، متدينين ناآگاه تصور مي كردند كه اگر مرجعي، سياسي است، آن فرد كاري خلاف مرجعيت و شان و جايگاه اسلامي خود انجام داده است. من با آنكه در همان سنين جواني مي توانستم رساله ام را منتشر كنم و چنين زمينه اي هم به دليل برنامه هاي سياسي و مبارزاتي كه براي آينده خود طراحي كرده بودم، از ورود به اين عرصه چشم پوشي كردم، زيرا مي دانستم كه اگر بخواهم در عين مرجعيت، به مبارزات سياسي خود ادامه بدهم، مردم رساله هاي مرا در نهر آب خواهند انداخت. علاوه بر اين مي ديدم كه عناصر صالح براي تصدي مرجعيت، در حوزه ها زيادند و يا حداقل، كم نيستند، اما كساني كه با بينش عميق سياسي بتوانند مانع از تجاوز اجانب به حقوق مسلمين شوند، اندكند و من ترجيح دادم در حوزه سياست و مبارزه با استعمار، فعاليت كنم. مقوله ديگري كه اشاره به آن بي مناسبت نيست، اين است كه حضور گسترده آيت الله كاشاني به عنوان يك مجتهد شاخص وداراي پيشينه روشن و شناخته شده در حوزه نجف، موجب ارتقاي بينش و انگيزه سياسي علما و حتي برخي از مراجع بزرگ شد.
به اعتقاد شما، مرحوم كاشاني تا چه حد در تصفيه و مشروعيت بخشيدن به برخي از پديده هاي عرفي در دوران معاصر تاريخ سياسي ما نقش داشته اند؟ به عبارت ديگر، ايشان تا چه حد در وجاهت دادن به پديده هاي سياسي يا علمي كه محصول پيشرفت در تمدن در عصر حاضر هستند، تأثير داشتند؟
سئوال بسيار مهمي است. بايد عرض كنم بعد از جريان مشروطه كه فرجام آن منجر به سرخوردگي بسياري از متدينين و مردم و حتي علماي بزرگ شد، مردم ديگر چندان انگيزه اي براي مشاركت سياسي نداشتند. بديهي است با پيدايش چنين روحيه اي در ساحت جامعه، مناسب ترين و بهترين زمينه براي پيدايش و تثبيت استعمار در آن جامعه فراهم مي آيد. مرحوم آيت الله كاشاني براي تفهيم ضرورت ورود و مشاركت مردم و علما به عرصه مبارزه و عدم اتخاذ شيوه بي تفاوتي نسبت به امور در برابر متجاوزان، تلاش دامنه داري را آغاز كردند و پيوسته بر اين نكته پافشاري نمودند كه در صورت خالي شدن ميدان از مردم و مبارزين، استعمار و عمال آنان، عرصه را براي تركتازيهاي خويش، آماده خواهند ديد و از همين رو در مورد تشويق مردم به شركت در انتخابات و مشاركت سياسي و اجتماعي آنان در امور، اهتمام بليغ داشتند و من هنوز پس از گذشت سالها، واقعا شخصيتي را نديده ام كه نسبت به اين امر و رفع نقايص، چنين اهتمامي داشته باشد. در اين زمينه چند خاطره را نقل مي كنم. يادم هست كه يك روز مرحوم آيت الله آقا مير سيد علي يثربي، براي ديدار آقا، به منزل ما در پامنار آمده بودند. مي دانيد كه آقاي يثربي عالم بزرگي بودند و از نظر علمي دست كمي از مرحوم آيت الله بروجردي نداشتند و اگر ايشان بعد از آقاي بروجردي زنده مي ماندند، مرجعيت قطعا به ايشان مي رسيد، با اين همه ايشان با همان ذهنيتي كه بسياري از متدينين در مورد انتخابات و مشاركت مردم داشتند، با لهجه شيرين كاشي به مرحوم پدرم گفتند، «آقا! انتخابات چيست؟ مگر ما در زمان ائمه انتخابات داشتيم؟ مگر در زمان اميرالمومنين (ع) انتخابات بوده؟ اين انتخابات چيست كه شما دائما به مردم مي گوئيد در آن شركت كنند؟» مرحوم آقا جواب دادند، «اگر شما نسبت به اداره امور مملكت اهتمام نورزيد، كساني بر سر كار مي آيند و امور را در دست مي گيرند كه مملكت را به طرف نيستي سوق مي دهند و موجب استيلاي بيگانگان بر مملكت مي شوند، ضمن اين كه انتخابات، يكي از مصاديق بارز شوراست كه در قرآن نسبت به آن توصيه شده و امور جاريه مردم بايد از اين طريق اداره شود.» سپس پرسيد، « آيا شما اين نكته را قبول داريد كه دست كم همين سركوچه شما بايد پاسباني باشد كه ازشما و خانواده تان حفاظت كند؟ حقوق او را چه كسي بايد تعيين كند؟ بايد نظامي مبتني بر راي و اتكاي بر مردم بر سر كار باشد كه بتواند اين گونه امور را سامان دهد يا نه؟» مرحوم پدر، از اين مباحث، فراوان داشتند و انصافا در آن فضا، جا انداختن اين مفاهيم، بسيار دشوار بود، يكي از مريدان پرو پا قرص مرحوم آقا، مرحوم گلبرگي بودكه در بازار بزرگ تهران، تاجر مس بود و حتي بعضي از جلسات مهم سياسي آقا، از جمله يكي از جلسات آشتي كنان آقا بادكتر مصدق، در منزل اين آقا برگزار مي شدند. ظاهرا آقا ازتبعيد لبنان براي مرحوم گلبرگي نامه اي مي نويسند و از او مي خواهند مردم را به شركت در انتخابات دوره شانزدهم مجلس تشويق كند. ايشان براي من نقل مي كرد كه من ده بيست تا از بازاريها را جمع وآنها را تشويق كردم كه در روز راي گيري براي راي دادن، مرا همراهي كنند. از آنجا كه همه علما با اين نوع فعاليتها موافق نبودند، اين افراد ته دلشان مردد بودند كه دست به اين كار بزنند يا اقدامي نكنند. همين طور كه بعضي ها با ترديد دنبال من مي آمدند و بعضي ها را هم در واقع، دنبال خودمان مي كشانديم، چشم آنها به مرحوم حاج آقا يحيي كه ظاهرا امام جماعت مسجد ميرزا موسي در بازار بود، افتاد. همراهان من گفتند كه از اين آقا سئوال كنيم كه آيا برويم راي بدهيم يانه. به محض اين كه اين سئوال را از او پرسيديم، گفت، «آقا! اين مسائل به ما چه ربطي دارند؟ ما را چه به اين كه در سياست دخالت كنيم؟ برويد به عبادتتان برسيد.» مرحوم گلبرگي مي گفت، «اين بيست نفر به محض اين كه اين حرف را شنيدند، از اطراف من فرار كردند.» واقعا فضاي بسيار دشواري بود، ولي همان طور كه عرض كردم، پس از سپري شدن بيش از نيم قرن، كسي را نديده ام كه مثل آقا، به امر انتخابات و پيگيري اين مسئله كه افراد صالح به مجلس راه پيدا كنند و مصدر امور باشند، اهتمام داشه باشد. يادم هست كه درآستانه انتخابات دوره پانزدهم مجلس، مرحوم آقا از ماهها قبل، تلاش دامنه داري را براي فرستادن عناصر صالح از حوزه هاي انتخابيه مختلف به مجلس آغاز كردند. ايشان براي تحقق اين هدف، مسافرتي را به طرف مشهد شروع كردند و در شهرهايي كه دراين مسير بود، اتراق مي كرديم و آقا براي مردم صحبت مي كردند. عده اي از علما هم همراه ما بودند، از جمله آيت الله آقا شيخ محمود خليلي، پدر پرفسور احمد خليلي كه شوهر همشيره آقا بود، آيت الله سيد شمس الدين ابهري، آيت الله شيخ محمدباقر كمره اي و آقا سيد ابوالفضل برقعي. من هم حدود شانزده هفده سال داشتم و همراه با كاروان آقا رفتيم. ما وارد هر شهري كه مي شديم، مردم تا پنج شش فرسخ بيرون از شهر به استقبال آقا مي آمدندو گاو و گوسفند قرباني مي كردند. هميشه هم به منزل متدينين و چهره هاي شاخص شهر، وارد مي شديم. هميشه برنامه آقا به اين شكل بود كه واعظي حدود نيم ساعت، سه ربع صحبت مي كرد و در انتها صحبت او، مرحوم آقا حدود يك سوم آن زمان صحبت و فرد صالح آن شهر را به مردم معرفي مي كردند و درباره انتخابات توضيحاتي مي دادند و تاكيد مي كردند كه انتخابات جزو وظايف شرعي مردم است و اگر مشاركت نكنند، اجانب، عناصر خودشان را وارد مجلس مي كنند، استقبالهاي عظيم مردمي و تاثير حرفهاي آقا روي مردم، در همه شهرها، از جمله سمنان، شاهرود، دامغان و امثالهم تكرار شد تا زماني كه به سبزوار رسيديم. دوران نخست وزير قوام بود. هنگامي كه از شاهرود بيرون آمديم، ظاهرا راپورت به تهران رسيده بود كه چنين استقبالهايي از آيت الله كاشاني صورت مي گيرند برنامه ازاين قرار است و اگر ادامه پيدا كند، به ضرر حكومت تمام مي شود. مامتوجه شديم كه از شاهرود به بعد ماموران سايه به سايه ما حركت مي كنند. البته ما اعتنايي نكرديم و به راه خود ادامه داديم. در سبزوار هم همان استقبال عظيم صورت گرفت و آقا هم سخنراني كردند. آن شب منزل آقاي محمدرضاي مسلم بوديم و در حياط استراحت مي كرديم كه شنيديم كسي به شدت در را مي كوبد. متوجه شديم كه عمال حكومت هستند و احتمالا براي دستگيري آقا آمده اند، اعتنا نكرديم و در را باز نكرديم. من يكمرتبه متوجه شدم كه روي پشت بامها پر از سرباز است. سربازها از روي پشت بامها وارد حياط شدند و همه را دستگير كردند. آقا وعده اي ديگر را سوار جيپ و باقي را سوار كاميونهايي كه به آنها «كامانكار» مي گفتند، كردند و به طرف تهران برگرداندند و جالب اين جاست كه هنگام بازگشت، ما را از داخل شهرها نمي آوردند، چون قطعا مردم شهرهايي كه به آن شكل باشكوه از آقا استقبال كرده بودند، اجازه نمي دادند كه ماموران دولتي، آقا را به اين شكل دستگير كنند. ما را از پشت كوهها و تپه ها و بيراهه ها به تهران آوردند. هنگامي كه از وسط تهران رد مي شديم، هنگامي كه به پل چوبي رسيديم، مرا از ماشين پياده كردند و گفتند برو به خانه ات، اما آقا و ديگران را به دهي در اطراف قزوين، به نام بهجت آباد، بردند كه متعلق به يكي از دوستان قوام بود. آقا مدتي آنجا بودند و بعد با فشار دوستان و مريدان آقا، ايشان را به قزوين منتقل كردند. قوام بعدها كه اعتراضاتي عليه دستگيري آيت الله كاشاني صورت گرفت، در نامه اي که کاملا ظاهرسازي بود. به شاه نوشته بود که آقا در واقع مدتي در بهجت آباد، مهمان قوام بوده اند! سئوال اينجاست که واقعا حتي در دوران حاضر، کدام مجتهد و عالمي به اين شکل و کاملا به شيوه اي کاربردي، به شهرهاي مختلفي مي رود و براي فرستادن افراد صالح به مجلس، به اين شکل به روشنفکري مي پردازد و تا اين پايه اهتمام و احساس مسئوليت دارد؟ گذشته از انتخابات، آقا نسبت به همه دستاوردهاي علمي و تکنولوژيکي بشر هم اين دقت را داشتند و بعضي از وقتها که با اين مقوله ها برخورد هاي شتابزده اي صورت مي گرفت، آقا سعي مي کردند وضعيت را اصلاح کنند. يادم هست هنگامي که راديو به ايران آمد، آيت الله آقا سيد ابوالحسن اصفهاني، راديو را تحريم کردند. مرحوم پدرم نامه اي به ايشان نوشتند که راديو به قول علما از آلات مشترکه است، يعني هم قابليت استفاده حلال دارد هم حرام و به هر حال تأثير خودش را بر مردم مي گذارد، چون اختراع جديدي است و مورد علاقه و استقبال مردم قرار مي گيرد و شما اگر بخواهيد آن را تحريم کنيد و از جنبه حلال آن استفاده نکنيد، فايده اي ندارد و راه به جايي نمي بريد. ما با يد سعي کنيم از اين امکان جديد استفاده کنيم.« بعد مرحوم آيت الله اصفهاني فتواي خود را عوض کردند. يادم هست که يک بار دوست ارجمند، جناب آيت الله مجتهدي که آن موقع جوان بودند و تازه اين حوزه علميه را تشکيل داده بودند، به ديدن آقا آمده بودند و به ايشان گزارش مي دادند که وضعيت تحصيل طلاب و امور آنها را چگونه سامان داده اند و سکونت و ساير شرايط آنها چگونه تامين شده است، مرحوم آقا مي گفتند که همه اينها خوب است. ولي سعي کنيد آنها را از اجتماعات آگاه کنيد. اجتماعيات راهم به طلاب ياد بدهيد. به هر حال آقا خيلي سعي داشتند که روحانيت، هم در امور سياسي و اجتماعي، حضور فعال داشته باشد و هم با پديده هاي جديد و نحوه مراجعه با آنها، آشنا باشد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 16
ادامه دارد...
/ج