آيت الله كاشاني و استعمار ستيزي

پروفسور احمد خليلي، دانشمند بلند آوازه ايراني، پس از شكست نهضت ملي نفت و سرخوردگي هاي ناشي از آن، همچون بسياري از تحصيلكرده هاي ايراني، هجرت را به ماندن در ايران پس از 2 مرداد ترجيح داد، اما لحظه اي از رويدادهاي ايران و پيگيري مسائل غافل نبود. او كه خواهر زاده آيت الله كاشاني است، سالها دوشادوش با وي، به مبارزه پرداخت
دوشنبه، 6 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آيت الله كاشاني و استعمار ستيزي

آيت الله كاشاني و استعمار ستيزي
آيت الله كاشاني و استعمار ستيزي


 





 
گفتگو با پروفسور احمد خليلي

درآمد
 

پروفسور احمد خليلي، دانشمند بلند آوازه ايراني، پس از شكست نهضت ملي نفت و سرخوردگي هاي ناشي از آن، همچون بسياري از تحصيلكرده هاي ايراني، هجرت را به ماندن در ايران پس از 2 مرداد ترجيح داد، اما لحظه اي از رويدادهاي ايران و پيگيري مسائل غافل نبود. او كه خواهر زاده آيت الله كاشاني است، سالها دوشادوش با وي، به مبارزه پرداخت ودر اين عرصه از هيچ چيز دريغ نكرد.
پروفسور خليلي اينك استاد بازنشسته «جامعه شناسي سياسي» دانشگاه سوربن است و به رغم بيماري، با همان صفا و مهرباني هميشگي و به مدد عشق عميقي كه هنوز به هنگام سخن گفتن از مرحوم كاشاني در صداي او جلوه مي كند، گفت و گوئي تلفني را با ما انجام داد. ما ضمن تشكر از استاد، براي ايشان شفاي عاجل مسئلت مي كنيم.

يكي از مواردي كه در تاريخ نهضت نفت، پيوسته مورد ترديد و تشكيك بوده، علت يا علل درخواست پست وزارت جنگ توسط دكتر مصدق از شاه بود كه نهايتا به استعفاي وي منجر گرديد. به نظر شما اين علل كدامند؟
 

مي دانيد كه دكتر مصدق اصالتا از شاهزاده هاي قاجار است و لذا بديهي است كه انقراض سلسله قاجار و به حكومت رسيدن رضا شاه، مطلوب نظر وي نبوده است. او همچنين از حكومت محمد رضا شاه هم دل خوشي نداشت. ليكن نه شرايط ايران و نه شرايط بين المللي، به او اجازه و امكان مخالفت صريح با شاه را نمي داد. مي دانيد كه طبق قانون اساسي سابق، فرماندهي كل قوا با شاه بود. دكتر مصدق نمي توانست صراحتا به شاه بگويد كه مخالف تو هستم و در عين حال، مي خواست به هر نحو ممكن اين قدرت را ازدست شاه بگيرد كه البته او زير بار نرفت و دكتر مصدق استعفا داد.

پاسخ منفي شاه، ظاهرا يك پاسخ مقدر بوده و دكتر مصدقي مي دانسته كه پاسخ منفي خواهد شنيد. بنابراين اساسا طرح چنين درخواستي، معقول به نظر نمي رسد.
 

اين طور نيست. او اگر مي دانست كه قطعا پاسخ منفي مي گيرد، چنين درخواستي نمي كرد. شاه در آن زمان قدرتي نداشت، ولي آدمهاي قدرتمندي مثل قوام‌، دور او را گرفته بودند. او نقشي جز هماني را كه قانون اساسي براي اوتعريف كرده بود، ايفا نمي كرد.

يعني نداشتن قدرت؟
 

بله،يعني يك مقام كاملا تشريفاتي. دكتر مصدق دچار توهم محبوبيت مطلق شده بود. بي آنكه به ياد بياورد آن كسي كه توانائي بسيج توده ها را داشت،آيت الله كاشاني بود. نكته مهم اين كه او هيچ كس، حتي آيت الله كاشاني را در جريان استعفاي خود قرار نداد.

در آن زمان، آيا شاه وجهه اجتماعي داشت؟
 

شاه تا آن زمان چندان كار خلاف قانون نكرده بود. جوان هم بود ودر دل مردم نفرتي را ايجاد نكرده بود، لذا كسي مخالفت صريح با او نداشت. هنگامي كه شاه استعفاي مصدق را پذيرفت و از اختيارات قانوني خود استفاده كرد، در واقع باب دخالتهاي گسترده تر بر اوگشوده شد. و گرنه قبلا صرفا حضوري تشريفاتي داشت.

آيت الله كاشاني در نامه 27 مرداد كه دكتر مصدق را از كودتاي قريب الوقوعي توسط زاهدي با خبر مي سازند، اشاره نسبتا صريحي به ارتباط دولت وي با آمريكائيها مي كنند. شما نقش آمريكا را در آن مقطع چگونه ارزيابي مي كنيد؟
 

آيت الله كاشاني و استعمار ستيزي

آمريكا البته در آن مقطع هنوز قدرت بالامنازع نبود و انگلستان كماكان در شرق و غرب عالم مستعمراتي داشت و به تعبير خودشان، «آفتاب هيچ وقت در امپراتوري انگلستان غروب نمي كرد.» آمريكا به هر حال در پي دستيبابي به منابع انرژي خاورميانه بود و به تدريج داشت عرصه را بر رقبا تنگ مي كرد. آيت الله كاشاني به علت اشراف كامل بر ماهيت استعمار و نيز آگاهي از اوضاع بين المللي، خطر نفوذ سلطه آمريكا را در ايران در اين مقطع احساس كردند و هشدار دادند. ايشان مخالف نفوذ هر بيگانه اي در كشور بودند و انگليس و آمريكا و شرق و غرب برايشان فرقي نمي كرد.

در آن مقطع، سوسياليسم به عنوان يك ايدئولوژي قدرتمند در جهان مطرح بود و لذا موضعگيري در قبال آن مخالفتها و حتي ترديدهائي را بر مي انگيخت. شما چه تحليلي از اين جريان داريد؟
 

بله همين طور است. امپرياليسم غرب با رژيم سوسياليستي شوروي كه دست كم در سالهاي آغازين براي تقابل با غرب از پتانسيل بالائي برخوردار بود، مواجه شد. اين قدرت بزرگ از سوئي با ايران هم مرز بود وتوسط حزب توده، بسيار در ايران تبليغ و هزينه مي كرد. از اين گذشته اين رژيم تحريم شيوه هاي عملي مبارزه را تبيين و به دنيا ارائه كرد و بسياري از جنبشهاي ضد امپرياليستي بر اساس تئوري ها و تكنيكها شكل گرفتند، اما البته خود اين رژيم به سرعت تبديل به امپرياليست خشني شد كه در تجاوز و غارت، ابدا از امپرياليسم غرب كم نياورد. نهايت هوشمندي آيت الله كاشاني كه مبتني بر آموزه هاي ديني ايشان بود، اين است كه در آن فضاي ابهام آلود، شعار نه شرقي نه غربي را بالصراحه مطرح ساختند و با اين رويكرد، پيشاپيش، تكليف ماهيت واقعي سوسياليسم را هم تعيين كردند و بي ترديد يكي از علل اصلي خصومت حزب توده كه بعدها در قالب مستهجن ترين شايعات عليه آيت الله كاشاني بروز كرد، هوشياري ودقت نظر بسيار بالاي ايشان بود.

نكته مبهم ديگر، طرح عفو عمومي در مورد انگليسي ها مقيم ايران است كه در جريان خلع يد از انگليس، هنوز ايران را ترك نمي كردند و حضورشان خشم مردم را برانگيخته بود. شما از اين برخورد چه تحليلي داريد؟
 

مشكل اساسي ما اين است كه در جوامعي شبيه به ما، روانشناسي اجتماعي كاربرد چنداني ندارد. عدم آگاهي نسبت به اين ابزار كارآمد، غالبا سياستمداران مارا به موضعگيريهائي وا مي دارد كه تناسبي با مقتضيات جامعه ما ندارند و بحران مي آفرينند. اما چون از اين هنر بهره مند بودند و جامعه مردم خود را مي شناختند، در تصميم گيريهايشان دچار خطا نمي شدند. مشكل هميشگي قشر تحصيلكرده ما تمايل دائمي به غرب بوده است. بايد اين را عرض كنم كه به اعتقاد من، ما طبقه روشنفكر به تعبير رايج آن نداشته ايم و نداريم.ما آدمهاي درس خوانده و تحصيلكرده داريم. اينها هم هميشه گوش چشمي به غرب داشته و آنجا را قبله آمال دانسته اند. اينان چون غالبا از حل مسائل جامعه خويش عاجزند، دائما «نق مي زنند». براي بنده كه به هر حال ساليان طولاني در كنار آيت الله كاشاني حضور داشته و منش حقيقي رهبران ديني خودمان را در مواجهه با استعمار مي شناسم، اسباب تاسف است وقتي مي بينم برخي از سياسيون هم الگو برداري از غرب را پيشرفت تلقي مي كنند و سواي سلوك عملي در نحوه سخن گفتن نيز غربزده شده اند، در حالي كه در طول تاريخ معاصر تنها طبقه اي كه در يك نگاه كلي، پيوسته استعمار ستيز بوده، روحانيت است و اگر هم حركت اجتماعي مهمي روي داده، به سردمداري روحانيت بوده است. متاسفانه در جامعه ما گاهي سازشكاري معناي سياست به خود مي گيرد، در حالي كه سياستمداران واقعي كشور، از جمله امام و مرحوم كاشاني بيش از هر چيز سازش ناپذير بودند. ايرانيان پيوسته اين اصل را تجربه كرده اند كه فقط در صورت پايداري بر اصول و سازش نكردن و «نه» گفتن قاطع به استعمارگران است كه كار، به سامان مي رسد كه:
اندر بلاي سخت پديد آيد
فضل و بزرگواري و سالاري
براي من مايه نهايت مباهات است كه مي بينم سرانجام،دولت ايران قاطعانه براي احقاق حقوق خود پافشاري مي كند و هياهو و جنجالهاي رسانه هاي امپرياليسمي، او را از راه خود باز نمي دارد و از صميم دل آرزو ميكنم كه ديگر هيچگاه تشتت و تفرقه هائي كه كمتر نهضتهاي قبلي را شكست تكرار نشود و اين مسير نمي شود جز با سازشناپذيري كه آيت الله كاشاني از آن بهره اي به كمال داشت. امروز هم سازش ناپذيري رمز موفقيت ماست.

از روحيه سازش ناپذيري آيت الله كاشاني خاطره اي را نقل كنيد
 

استاد فاضل توني، روحاني اديب و استاد دانشگاه روزي به ديدن آيت الله آمدند. هژير شاگرد ايشان بود. استاد گفتند،«آقا شما چرا با هژير مخالفت مي كنيد؟ او آدم تحصيلكرده اي است.» آقا ابتدا به احترام استاد سكوت كردند، ولي وقتي ايشان اصرار كردند، گفتند، «الا و بلا هژير بايدبرود. ما رابطه با انگليس را نمي خواهيم.» لحن آيت الله به قدري محكم بود كه استاد پاسخي ندادند.
خاطره ديگرم بر مي گردد به بعد از شهريور 20.مرحوم كاشف الغطاء از عراق به ايران آمدند و مردم هم واقعا استقبال شايسته اي از ايشان كردند. عده اي روحاني عراقي و ايراني همراه ايشان بودند و به ديدار آقا آمدند. يكي ازآنها گفت،«آقا شما چرا اين قدر با انگليس مخالفت مي كنيد؟ هر چه باشد اينها قدر دارند، امكانات دارند. ما كه زورمان به آنها نمي رسد.» آقا گفتند،« بي سواد! ما هرچه بدبختي داريم از انگليس داريم. باز مي پرسي چرا با آنها مخالفت مي كنيم؟»

موضع گيري آيت الله كاشاني نسبت به مسئله فلسطين با توجه به شرايط زماني، از هوشمندي خاص ايشان حكايت دارد. تحليل شما از اين موضوع چيست؟
 

اينك كمتر كسي است كه نداند ايجاد اسرائيل در خاورميانه در پي حصول به چه اهدافي بوده است، اما در آن مقطع، تشخيص اهداف دراز مدت امپرياليسم، هوشمندي خاصي مي خواست و موضعگيري در برابر آن شجاعت خاصي. آيت الله كاشاني، مردم را به گرد همائي در مسجد شاه فرا خواندند و مرحوم فلسفي هم سخنراني روشنگرانه اي ايراد كردند. مردم واقعا از فاجعه اي كه روي داده بود، اطلاع نداشتند و آيت الله در واقع طرح موضوع كردند. البته اقدامات فدائيان هم در اين زمينه موثر بودند.

آشنائي مرحوم نواب صفوي با ايشان چگونه آغاز شد؟
 

شخصيت آيت الله كاشاني به گونه اي بود كه هر كسي كه كوچك ترين گرايشي به مبارزه داشت، به خودي خود به سوي ايشان كشيده مي شد. مرحوم نواب پس از بازگشت از نجف و مضروب كردن كسروي، با مرحوم كاشاني آشنا شد. البته پدر همسر نواب، مرحوم احتشام، هم از دوستان آيت الله كاشاني بود و سابقه فعاليتهاي سياسي داشت.

اختلاف ميان آيت الله كاشاني و مرحوم نواب از چه زماني شروع شد؟
 

بعد از روي كار آمدن دولت دكتر مصدق، يك روز مرحوم نواب به منزل آيت الله كاشاني آمد و گفت، «حالا موقعي است كه بايد فارغ از همه موانع احکام ديني را اجرا كنيم.» بعد هم پيشنهاد كرد كه از همه موارد غير دين از جمله بي حجابي جلوگيري شود. آيت الله كاشاني معتقد بودند تا استعمار بر كشور سلطه دارد، هر كار ديگري غير از مبارزه با او اتلاف وقت و نيروست، زيرا اغلب مفاسد از آن ناشي مي شود. مرحوم نواب اعتقاد داشت در صورت حاكميت اسلامي اساسانه براي غرب جائي مي ماند نه براي شرق. البته آيت الله كاشاني براي جلوگيري از مفاسد اقدام كردند، از جمله قانون منع مسكرات با پيگيري ايشان در مجلس تصويب شد، اما دكتر مصدق ادعا كرد كه مشروبات الكلي از منابع درآمد دولت هستند و اجراي آن را به تعويق انداخت.

به نظر شما علل اصلي شكست نهضت نفت چه بود؟
 

در قانون اساسي وقت، به صراحت آمده بود كه مشروطيت تعطيل بردار نيست، اما او آمد ومجلس را بي اختيار كرد. من در آن روزها شخصا حضور داشتم. مجلس به يك محفل و جلسه مضحك و بي خاصيتي بدل شده بود كه فقط عده اي مي آمدند و تحت عنوان نطق، حرفهائي مي زدند كه كسي هم گوش نمي داد. دكتر مصدق در اين حد هم قناعت نكرد و از نمايندگان خواست بروند استعفا بدهند تا بتواند مجلس رامنحل كند.آنها هم به طمع اينكه با ياري وي، دوباره انتخاب مي شوند، استعفا دادند.

به عنوان آخرين سئوال، از نخستين خاطرات خود با آيت الله كاشاني و از ويژگيهاي اخلاقي ايشان بگوئيد.
 

سيزده ساله بودم كه به تهران آمدم و چون جائي را نداشتم، به منزل ايشان كه دائي بنده بودند، رفتم. آنجا يك بيروني داشت و يك اندروني. آقا ترجيح مي دادند در بيروني بخوابند. آن موقعها در هر خانه اي تخت پيدا نمي شد. من رختخوابم را بر مي داشتم و مي بردم نزديك رختخواب ايشان مي انداختم، آن وقت آقا از گذشته، از مبارزات عراق واز رضاشاه خاطراتي را نقل مي كردند. بعد هم مي گفتند، «بي سواد! روزنامه ها را بخوان ببينم چه نوشته اند.» من که ساليان سال محضر ايشان را از نزديك درك كرده بودم، مي توانم به صراحت بگويم ايشان يك انسان استثنائي بودند. اين را به خاطر عرق خويشاوندي نمي گويم. بي نهايت رئوف و مهربان بودند و هر وقت به ديدار كسي مي رفتيم، به بچه ها سكه مي دادند تا آنها را شاد كنند. ايشان يك روحاني به تمام معنا بودند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 16




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما