سخن عشق نشاني ندارد
درباره «التاويلات النجميه» و مؤلف آن شيخ نجم الدين دايه رازي (م 654هـ)
اول چيزي كه در تورق و تصحف اين تفسير ارزشمند و گرانقدر به زبانم جاري شد اين جمله بود كه :آري آري، سخن عشق نشاني دارد» و هر چقدر اين تفسير در ميان تفاسير اشاري همگن و هم موضوع خود زيبا و دلكش و نغز و خواستني بود، در عوض تصحيح، تدقيق و حتي انتساب آن نادرست و ناموزون و ناخواستني افتاد. اين چند سطر هم از جهت آگاهي و فايدت اهل علم قلمي شد، بسا كسي از دوستان و پژوهندگان را سودمند افتد. پديده اي مدت هاست ذهن و دل نگارنده را به خود مشغول كرده و تعبير «باز احيا»(1) متون و ميراث علمي اسلامي براي آن مناسب مي نمايد. نشر بيمار گونه (كه باري به هر جهت و بي رويه اش هم مي توان خواند) در همه جاي دنيا كم و بيش بوده و هست؛ و اسفا علينا كه مشرقيان در سال هاي اخير هر چه بيشتر بدان دچارند و ملاك و مناط چاپ محققانه و عالمانه، دست كم در كار نشر ميراث اسلامي فراگير نشده و مورد پذيرش هم قرار نگرفته است. آموزش اين اصول يك نيمه راه است و گردن زير بار علم و دانش فرود آوردن و منقاد و مطيع قاعده و قانون شدن رويه ديگر آن. اين دغدغه و نگراني، نه امروزينه است كه آن را چيزي نزديك به سده اي پيش تر ازين، علامه محمد قزويني و هم بيش از نيم قرن پيش مرحوم استاد جلال الدين همايي، از سر سوز دل چنين بيان داشته اند: كار تصحيح نسخه هاي خطي مانند اكثر امور فرهنگي دستخوش مداخلات نااهلان شده و گاهي كه محصول بي فايده ايشان به بازار مي آيد، مايه فضيحت و خجلت و شرمساري است. مرحوم علامه محمد قزويني مكررا مي فرمود: نسخ خطي همچنان مخلوط باقي بماند، هزار بار بهتر از آن است كه مغلوط چاپ شود، زيرا كه اين عمل در واقع خيانتي است كه به فرهنگ كشور مي شود و حقي بزرگ از علوم و معارف بشري را تضييع مي كند؛ چه قدر مسلم زيانش اين است كه ديگر كسي به اين زودي ها در فكر تصحيح آن كتاب نمي افتد و پس از چندي كه بر اين حال گذشت و اغلاط در اذهان رسوخ يافت و سيم دغل به جاي زر ناب رايج شد، بلاي استدراكش اضعاف زحمتي است كه بايد در تصحيح خود كتاب كوشيد(2).
باري، بايد گفت بسيارند نسخه هاي خطي كه به اصطلاح تصحيح و تحقيق و منتشر شده اند، اما به علت عدم رعايت ضوابط و شرايط فن تصحيح يا اهليت نداشتن مصحح آن، از دست مي شوند و نياز مجدد به صرف وقت و هزينه جهت احيا و تصحيح دارند. بالطبع نقد متون و ياد آوري معايب و اشكالات راه يافته بدان، جهت ارتقاي سطح دقت و تلاش افزون تر محققان و مصححان و دست اندركاران نشر، براي ارائه هر چه بهتر و بي ايرادتر اين آثار و جلوگيري از دوباره كاري ها و اتلاف وقت و هزينه، كاري بجا و شايسته است و به قول سعدي عليه الرحمه: «متكلم را تا كسي عيب نگيرد، سخنش صلاح نپذيرد»(3).
شايد اگر ميراث مسلمانان چاپ و ارائه بازاري نشود، بسا بهتر باشد؛ از آن رو كه شايد بعدها محقق (يا محققان) با انصاف و حوصله اي دست اندركار تحقيق و ارائه آن اثر شوند. چرا كه اگر اثري به شكل نامطبوع و ناعالمانه به چاپ رسد، بسيار زمان خواهد برد تا ناشري هزينه كند و محققي وقت بگذارد تا اثر پيش تر چاپ شده اي را «باز احياء» كند. نمونه را، پيش تر درباره ارتكاباتي از اين دست، توسط ناشر همين اثر، درباره گرامي اثري با نام حقائق التفسير، تاليف: ابوعبدالرحمان سلمي (م 412هـ) عارف نامدار و مؤلف گرانمايه عرفان اسلامي، چيزكي نوشتم(4)، از بردن نام محقق (!!!) آن اباها دارم و سخن مكرر درباره آن را به وقتي ديگر واگذارم و اينكه اثري در حوزه جغرافياي تاريخي- علمي ايران را ناشري عرب، بي توجه به خاستگاه و بافت محتوايي و مخاطب آن، چاپ بازاري مي كند، هم جاي تاسف بسيار دارد، چرا كه باز شناسي آثاري از اين دست، دست كم در تدوين تاريخ علم ما ايرانيان سهم بسزايي دارد و نشر بقاعده و بي عيب ازين آثار، بيشتر صرف همت و توجه ايرانيان مسلمان را مي طلبد، تا محققان (يا محقق نمايان)ي كه راه و بيراه در پاورقي هاي مخل و ممل شان مطالب كتاب و اشارات آن را به باد انتقادهاي اعتقادي و بينشي مي گيرند كه فلان انديشه مؤلف در اعصار پيشين، چرا با فلان مطلب در انديشه سلفي فلان كس و تفكر ظاهري بهمان كس سازگاري ندارد. از همه اينها كه بگذريم در دسترس قرار گرفتن اثري مهم و ارزشمند در تاريخ تفاسير اشاري قرآن، شادباش و شادماني زايد الوصف دارد و دانايان و محققان اين وادي را بسيار سودمند مي افتد. نگارنده اين اسطور، ضمن تورق اين تفسير گرانقدر، ضمن مشاهده انتساب نادرست اين اثر به مؤلف ديگر، با اشكالات و ايرادات ديگري هم روبه رو شد كه در اينجا تنها به انتساب و بعضي نكات واضحه در درباره اين اثر و
مؤلف آن پرداخته مي شود و بررسي دقيق تر و نقد شيوه كار و سهل انگاري هاي مصحح را به وقتي ديگر موكول مي سازد. البته مصحح محترم براي اين تصحيح، زحماتي هم متحمل شده اند كه قابل تقدير است.
به هر روي، اين كتاب به شكل و شمايل كنوني اش با نام « التاويلات النجميه، في التفسير الإشاري الصوفي؛ تاليف: الشيخ الإمام احمد بن عمربن محمد نجم الدين الكبري، المتوفي 618 هـ؛و يليه تتمه عين الحياه، تاليف: علاء الدوله احمد بن محمد السمناني المتوفي 736هـ؛ تحقيق و تخريج و تعليق و دراسه: الشيخ احمد فريد المزيدي» در 6 مجلد (ج 381:1 ص؛ ج 414:2 ص؛ ج444:3 ص؛ ج413:4 ص؛ ج414:5 ص؛ ج381:6 ص)، مجموعا در 2447 صفحه به همت دار الكتب العلميه بيروت، در سال 2009 م به چاپ رسيده است. با مصحح كتاب «احمد فريد المزيدي» هم چندان ناآشنا نيستيم، پيش تر ازين كتاب هايي به تحقيق و مقدمه ايشان در زمينه هاي گوناگون به چاپ رسيده بود(5)، اما ظاهرا به مرور ايام، سليقه و دقت هاي علمي- تحقيقي ايشان رو به كاستي گذاشته است.
مصحح جاي جاي كتاب و در صفحات متعدد(6)، در صدد تطبيق مطالب كتاب با تفسير عرائس البيان شيخ روزبهان بقلي شيرازي (م 606هـ) است كه به لحاظ مشرب فكري، جهان بيني، منافع، نوع پرداختن به ظاهر و باطن آيات و هم سبك و اسلوبي كه هر يك از اين بزرگان در آثار خويش دارند، ظاهرا كاري عالمانه و دقيق نبايد باشد.
تاكنون دو تك نگاري مهم و جداگانه درباره اين تفسير و مؤلف آن نگاشته شده است: اولي از دكتر محمد رضا موحدي با نام «آن سوي آينه»(7) كه گويا موضوع پايان نامه دكتري ايشان در دانشگاه تهران بوده است؛ دو ديگر از محمد اوكايان محقق ترك در كتابي با نام «Necmuddin Dayeve Tasavvufi tefsiri»(8) (= نجم الدين دايه و تفسير صوفيانه). هم فضل تقدم را بايست از كساني كه پيش تر از اين دو محقق، راهگشاي مطالعه در اين زمينه بودند، به ترتيب تاريخي نگارش مقاله شان نام برد: فريتس ماير Fritz Meier(9) در مقاله خود كه به بررسي نسخه هاي خطي آثار سه عارف ايراني (عين القضات همداني، شيخ نجم الدين كبري، شيخ نجم الدين دايه) در كتابخانه هاي استانبول پرداخته بود، به مناسبت و به كوتاهي درباره اين تفسير و مؤلف آن سخن رانده است (1937). پس از او هرمان لندولت (10)Herman Landolt در مقاله اي، درباره شيخ نجم الدين رازي و نظرات ايشان درباره علم الهي اشاراتي كوتاه كرد (1977). ويليام شپال (11) William shpall در مقاله خود، اساسي تر و محوري تر از دو مقاله پيشين به خود تفسير «بحر الحقائق»، اما به گونه اي موجز و بر اساس دست نويسي خاص ازين تفسير به ارائه مطلب پرداخته است. هم سليمان آتش هم در كتاب خود «Isari tefsir Okulu»(12) (= مكتب تفسير اشاري) بخشي بسيار كوتاه (صص 141-138) درباره اين تفسير و شيوه تفسيري ايشان تحليل و بررسي كرده است. زندگاني و آثار نجم الدين رازي. «شيخ نجم الدين ابوبكر عبداللّه بن محمد بن شاهاور بن انوشيروان بن ابي النجيب الاسدي الرازي» (بنابر اشارت خود ايشان در مرموزات اسدي(13) و خاتمه مرصاد العباد(14) و مقدمه منارات السائرين(15)) معروف به نجم دايه، از عرفاي نامدار و بزرگ ايراني سده هفتم هجري است كه يكي از بي نظيرترين نثرهاي عرفاني فارسي مرصاد العباد، به نام گرامي ايشان نامبردار است، از اين رو در كتب تراجم از ايشان گهگاه با عنوان صاحب مرصاد هم ياد مي شود. موضوع اصلي اين مقال يكي ديگر از آثار ايشان است كه در زمينه تفسير قرآن نگارش يافته و «بحر الحقائق و المعاني في تفسير القرآن و السبع المثاني» و يا «التاويلات النجميه» است. زمان ولادت شيخ، آنگونه كه اقدم تراجم نگاران و رجال شناسان (ذهبي 16؛ صفدي 17؛ خوافي 18) در اين باره ثبت كرده اند، بايستي 573 هـ باشد.
اينكه اطلاعات ما درباره نجم الدين دايه، كم و تا حدودي پراكنده است، شايد به دليل مهاجرت و سفر ايشان همزمان ايلغار مغول به بيرون از مرزهاي ايران باشد. ايشان بيش از 30 سال پاياني عمر خويش را در جانب غربي دجله به سر
مي بردند و شرح حال ايشان بايستي در كتب رجالي يافتني باشد تا در تذكره هاي فارسي شرق دجله. ياد كرد ذهبي در تاريخ الاسلام هم درباره جناب شيخ، به اطلاعات دو نفر از استادان خود يكي از آنها شاگردان شيخ نجم الدين دايه بود، تكيه دارد. اين دو رجالي معروف، عبارتند از : ابوالعلاء فرضي بخاري كلابادي(19) و ديگر شرف الدين دمياطي.(20) صفدي در الوافي بالوفيات درباره سفرهاي نجم الدين رازي مي نويسد:
.... او شيخ طريقت و حقيقت بود و در ميان اصحاب حال و مقالات، شاني والا داشت. بيشتر سفرهاي او به حجاز، مصر، شام، عراق، روم، آذربايجان، اران، خراسان و خوارزم بوده است و شمس الدين ذهبي هم آغاز سفرهاي او را سال 599 مي داند. اين نكته با آنچه دكتر رياحي در مقدمه مرصاد العباد و به نقل از بعضي نسخه ها از تحرير ثانوي مرصاد العباد مي آورد كه «وي در سال 600 هجري در مصر بوده.... . گويا در همان سفر سال 600 سعادت زيارت خانه خدا را هم يافته است» سازگار مي نمايد.
همه تذكره نويسان اتفاق دارند كه نجم الدين از اصحاب شيخ نجم الدين كبري بوده كه تربيت وي حواله شيخ مجد الدين بغدادكي گشته است. و چون آن دو بزرگ در خوارزم مقام داشتند، ترديدي نيست كه سال هايي از عمر نجم رازي (سال هاي آغاز سلوك او) در آن شهر سپري گشته است. وي درباره اقامت خود در خوارزم مي نويسد: اين ضعيف در خوارزم سالكي را ديد او را شيخ ابوبكر مي گفتند از خراسان از ولايت جام بود....(21). بنابراين نجم الدين رازي، آنگونه كه از نسب ايشان هويداست و هم تصريحي كه در آغاز مرصاد العباد آورده اند، رازي شهر ري بوده و آن را مسقط الراس خويش بر مي شمردند. دوران جواني ايشان هم در خوارزم و تحت توجهات استاد و پير ايشان شيخ مجد الدين بغدادي گذشته است.تأثير گذاري شيخ مجد الدين بغدادي بر شيخ نجم الدين دايه به گونه اي است كه نجم الدين، بخش اعظمي از مبحث سماع كتاب « منارات السائرين» خويش را تبركا از «تحفه البرره» شيخ مجد الدين بغدادي عينا نقل مي كند.(22)
نجم رازي در صفحه هاي آغازين تفسير عرفاني خود، آنجا كه سلسله راويان خويش را هنگام نقل احاديثي از رسول اكرم(ص) بيان مي كند، به تصريح از كساني چون: مؤيد محمد الطوسي (524-617هـ)، ثعلبي، ابوالمظفر عبدالرحيم بن عبد الكريم السمعاني (537-618هـ)، مؤيد بن محمد بن علي المقري ابوالعز عبد الباقي بن عثمان الهمداني (م 602هـ) يا د مي كند. اينان به گواهي كتب رجال و حديث از بزرگ ترين راويان حديث در زمان خود بوده اند و پيداست كه شيخ نجم الدين هم از خوان حديث ايشان بي بهره نمانده است. مطلب مهم ديگر درباره زندگاني شيخ نجم الدين رازي، آشنايي ايشان با استادان و مشايخ حديث است. درباره استادان و آموزگاران ايشان در ايران، مطالب مفيدي در تذكره ها و تواريخ فارسي در دست است. ليكن در باب استادان و شاگردان وي پس از اسفار و مهاجرت، شمس الدين ذهبي اطلاعات ذيقيمتي در تاريخ الإسلام فراهم آورده است. عبارت ذهبي درباره ايشان كه ذيل عنوان «ابن شاهاور» آمده، چنين است:
ولد سنه ثلاث و سبعين و خمسمائه. و اول رحلته سنه تسع و تسعين. و سمع: عبد المعز الهروي و منصور بن الفراوي و ابا الجناب احمد بن عمر الخيوقي، و المؤيد الطوسي و مسمار بن العويس و ابارشيد محمد بن ابي بكر الغزال و ابابكر عبداللّه بن ابراهيم بن عبد الملك الشحادي و جماعه سواهم.
روي عنه: داود بن شهملك الليري، و محيي الدين محمد شاه الغزالي و شمس الدين محمد بن حسن الساوجي و كهف الدين إسماعيل بن عثمان القصري و إمام الدين عبداللّه بن داود بن معمر بن الفاخر و الحافظ شرف الدين الدمياطي و الشيخ محمد بن محمد الكنجي و قطب الدين ابن القسطلاني.
صفدي در الوافي بالوفيات، علاوه بر اينان، از محدثان ديگري چون ابن المسعاني (537-618هـ)، عبدالوهاب بن سكينه (م 607هـ) زينب الشريعه (م 615هـ)، عبدالمحسن بن الطوسي در زمره مشايخ حديث نجم الدين رازي ياد مي كند.(23)
ذهبي در تاريخ الاسلام، درباره تاريخ وفات شيخ، گمانه زني هايي را از قول دو استاد خود(24) كه با شيخ از نزديك ديدار كرده بودند، پيش مي كشد. به هر روي، وفات شيخ چيزي در فاصله سال هاي 656-654 هـ بايستي رخ داده باشد(25).
آثار و مؤلفات. از آثار ايشان، اين كتاب ها به زيور نشر آراسته شده اند:
1. مرصاد العباد من المبدا الي المعاد.(26)
2. مرموزات اسدي در مزمورات داوودي.(27)
3. رساله عقل و عشق.(28)
4. رساله الطيور.(29)
5. منارات السائرين إلي اللّه و مقامات الطائرين باللّه.(30)
6. رساله من العاشق إلي المعشوق في بيان ان الصوفي ليس بمخلوق(31).
7. التاويلات النجميه(32).
اينكه بتوان براي تاليف شيخ، سير تاريخي دقيق مشخص كرد، كاري دشوار است. الا اينكه مي دانيم مرصاد العباد جز اولين نگاشته هاي ايشان است و در مقدمه مناران بدين مطلب اشاره دارند كه چيزي حدود سي و اند سال پيش اين معاني را در عبارات فارسي گفته بودم. هم مي دانيم كه وفات شيخ در ميانه نگارش تفسير قرآن فرا رسيده است و لذاست كه مي توانيم به گونه اي اجمالي سير تاليفات ايشان را اينگونه بدانيم:
مرصاد العباد منارات السائرين بحر الحقائق و المعاني (التأويلات النجميه)
ايشان در ساليان پاياني عمر خويش و گويا در بغداد، اين تفسير عرفاني را بر مذاق اهل تاويل به رشته تحرير در آوردند و بر آن نام «بحر الحقائق و المعاني في التفسير السبع المثاني» نهادند كه پس از آن به «التاويلات النجميه» هم نامبردار شد. از اين تفسير كه به زبان عربي نوشته شده، خوشبختانه بيش از 40 نسخه پيش از قرن 9 وجود دارد. يعضي از آنها كامل نيستند و بعضي ديگر عناويني همچون نجم القرآن يا عين الحيات دارند؛ اما آغاز و انجام بيشبنه آنها با تفسيري كه در دسترس است و از لحاظ زماني هم اقدم نسخ موجود، نسخه شماره 37 متعلق به كتابخانه سليمانيه تركيه، بخش حسن حسني پاشا Hasan Husnu Pasa است كه مشخصا سماع و اجازه مستنسخ آن از شيخ نجم الدين دايه را در بر دارد و ايشان هم به صحت سماع كاتب ازيشان، به اين عبارات اذعان كرده اند:(33)
صح السماع و النقل، حرره الفقير ابوبكر محمد بن شاهاور الاسدي الرازي في سابع عشر المحرم سنه خمسين و ستمائه...
.... تم تفسير الجزء الاول و الثاني من كتاب بحر الحقائق و المعاني في تفسير السبع المثاني. و قد وقع الفراغ من استنساخه في يوم الاربعاء حادي ربيع الاول لسنه سبع و اربعين و ستمائه بمدينه تستر علي يد العبد الضعيف عبد الملك بن محمد مظفر الطيار التستري...
گويا شيخ نجم الدين رازي در اين تفسير، مطالب خود را از آغاز قرآن تا انتها سوره الطور نگاشته بوده اند و با وفات ايشان تفسير متوقف مي شود. تكمله اي كه امروزه در دسترس ماست، اثر شيخ علاء الدوله سمناني (657-736 هـ) عارف و مؤلف گرانقدر قرن هفتم و هشتم است. ايشان اين بخش را «مطلع النقط و مجمع اللقط» نام نهادند. سبك نوشتاري و نثر هر يك از اين دو بزرگوار متفاوت با ديگري است و اين به وضوح تمايز ميان دو مؤلف را نشان مي دهد. بخش ابتدايي تفسير كه مربوط به نجم الدين دايه است، دور از اصطلاحات فني اهل تصوف و در بيشتر موارد استنباطات و ذوقيات دارد. اما بخش مربوط به علاء الدوله سمناني، مشحون از اصطلاحات فلسفي- عرفاني است كه اهل فن و آشنايان اين وادي را سودمند است.
توجهي كه مفسران و عارفان بعد از سده هفتم، به بحر الحقائق شيخ نجم الدين رازي داشته اند، به خوبي پيداست كه نزد عارفان و سالكان و عموم دانشيان مسلمان مقبوليتي عام داشته است. اين تفسير افزون بر پذيرشي كه نزد بزرگان طريقت نقشبنديه (همچون خواجه عبيداللّه احرار، خواجه محمد پارسا، عبدالرحمن جامي، ملا حسين واعظ كاشفي، شيخ صفي كاشفي و...) داشته، نزد فرقه مولويه هم از محبوبيت بسياري برخوردار بوده است و اين از خلال استفاده ايشان از اين تفسير در شروح مثنوي همچون شرح كبير انقروي و المنهج القوي لطلاب مثنوي پيداست.
مستشرقان، درباره مؤلف اين اثر و خود آن بحث ها و ترديد ها و بررسي هاي چالش برانگيزي دارند. فريتس ماير جزء اولين كساني است كه در اين باره مطالبي را قلمي كرده است. او معتقد است كه اين تفسير (بحر الحقائق و المعاني) در واقع از آن شيخ نجم الدين كبري، استاد نجم رازي است و نجم دايه تنها تكميل كننده اين تفسير است. استناد ماير به نوشته مستنسخي ناشناس است كه بر نسخه اي از كتابخانه داماد ابراهيم در استانبول، چنين مطلبي را مرقوم داشته است. پس از ماير، كساني همچون كارل بروكمان، مرحوم مينوي، زرين كوب و.... اين ادعا را به راي قبول ديده اند.
اما محمد حسين ذهبي در «التفسير و المفسرون» چنين ادعايي را نپذيرفته و اين تفسير را از آن نجم رازي و تتمه آن را متعلق به علاء الدوله سمناني دانسته است.(34) البته ذهبي هيچ مدركي براي اين گفته خود نقل نمي كند. هانري كربن هم با استناد به مطالعات و تطبيقات عثماني يحيي، بر آن است
كه اين تفسير احتمالا از سوره مائده انفال به بعد از آن نجم رازي است و تتمه آن را (پس از سوره طور) شيخ علاء الدوله سمناني به انجام رسانيده است. (35)
«التاويلات النجميه/ «بحر الحقائق» از آن كيست؟
بنابراين، چنين مجالي فراهم مي شود كه نام هايي چون: تاويلات نجميه، اشارات من كلام اللّه، حقايق النجميه و... بر اين تفسير اطلاق شود. البته عنوان «بحر الحقائق و المعاني» بر اساس قديمي ترين نسخه ها و هم نقل قول از سوي نزديك ترين مؤلفان به زمان حيات مؤلف، بر ديگر عناوين رجحان دارد.
همچنين عامل ديگر در اين آشفتگي ها، تشابه اسمي نجم الدين رازي (دايه) با نجم الدين كبري، استاد و پير مراد وي بوده است. اين التباس از روزگار بسيار قديم تا زمان ما ادامه يافته و هنوز پژوهشگراني را مي توان يافت كه بعضي از آثار يكي از اين دو بزرگوار را به ديگري نسبت مي دهند.
از سويي در بيشتر كتب تراجم و طبقات، هنگام معرفي نجم الدين كبري، ذكري از تفسيري 12 جلدي (بي هيچ گونه اطلاعاتي درباره آن) به ميان مي آيد. در بعضي منابع نه چندان قديمي هم از تفسيري عرفاني به نام «عين الحياه» اثر نجم الدين كبري ياد مي شود كه مع الاسف هنوز يافت نشده است. اين اطلاعات پراكنده و ثابت نشده، موجب مي شده كه مستنسخ كم اطلاع هم در دوران امر بين انتساب نسخه اي از تفسير بي نام، به استاد (نجم الدين كبري) يا شاگرد (نجم الدين رازي)، حرمت استاد را نگه دارد و تفسير را از او بداند. به هر حال تاثير اظهار نظر اين مستنسخان در حواشي متن و هم عنوان گذاري هاي ايشان، بر تحقيقات و مطالعات نسل هاي بعد و از جمله پژوهشگران معاصر غير قابل انكار است. رينولد نيكلسون در مقدمه خويش بر شرح مثنوي معنوي ضمن برشمردن شروحي كه پيش از اين بر مثنوي معنوي نوشته شده، با اشاره به شروح فارسي مي نويسد: «اما هر چند كه ايران پيشاهنگ اين راه بود، نخستين شروح كامل و منظم در تركيه تاليف شد»(36) سپس به معرفي شروحي كه در تركيه بر مثنوي نوشته شده اند، (اعم از تركي و عربي) مي پردازد و درباره نخستين اين شروح چنين مي نويسد:
المنهج القوي لطلاب المثنوي (عربي)، اثر شيخ يوسف بن احمد المولوي است. مؤلف خود را خادم درويشان خانقاه بكطاش، روستايي در بسفر توصيف مي كند و مي گويد كه اين اثر را براي استفاده اهالي سوريه ديگر اعضاي طريقت كه خواندن شروح تركي را دشوار مي يابند، تاليف كرده است. قسمت اعظم اين شرح ماخوذ از فاتح الابيات است و نويسنده بعضي نقل قول هاي جالب را از تفسير نجم الدين كبري (بر قرآن) بر آن افزوده است، اما اهميت چندان ديگري ندارد.(37) البته تمامي اين نقل قول ها از تفسير بحر الحقائق است.
از همه آنچه تاكنون درباره اين تفسير نوشته شده، مي توان چنين نتيجه گرفت كه اساسا درباره تفسير عرفاني نجم الدين رازي چند احتمال وجود دارد:
1. اينكه نجم الدين رازي تكميل كننده تفسير نجم الدين كبري باشد و بنابراين بايد تفسير نجم رازي تنها شامل سوره الذاريات تا پايان قرآن شود.
2. اينكه نجم الدين رازي خود تفسيري مستقل آغاز كرده تا سوره 52 (طور) رسانده و سپس آن را، تكميل كنندگاني ديگر همچون شيخ علاء الدوله سمناني، به اتمام رسانده اند.
3. اينكه نجم الدين رازي تفسير خود را از سوره مائده نساء به بعد آغاز كرده و تا سوره الذاريات ادامه داده است.
4. اينكه تفسير «عين الحياه» با تفسير «بحر الحقائق و المعاني» يكي باشد.
5. اينكه تفسير «بحر الحقائق و المعاني» با «تاويلات نجميه» يكي باشد.
6. اينكه هر يك از تفاسير فوق، هويتي مستقل و مجزا داشته باشند.
در ميان محققان معاصر،فريتس ماير و پيروان او احتمال اول را پسنديده و با استناد به تحشيه نويسنده اي ناشناس بر نسخه شماره 153 از مجموعه داماد ابراهيم پاشا،(38) اين احتمال را تاييد كرده اند.
دكتر محمد حسين ذهبي بر اساس نسخه دارالكتاب المصريه و حاشيه اي كه در انتهاي بخش اول اين نسخه (پيش از آغاز متن شيخ علاء الدوله سمناني) آمده، احتمال دوم را برگزيده و البته استدلال و قرينه اي براي اثبات اين مدعا نياورده است. مرحوم مجتبي مينوي هم معتقد بوده اند كه تا پيش از امكان مقابله و معارضه هم نسخ با يكديگر، بايد قائل به توقف بود و در باب مؤلف اين تفسير نمي توان به قطع اظهار نظر كرد.
هانري كربن هم احتمال سوم را مناسب تر يافته است و البته با احتياط، جايي را هم براي احتمال دوم باز گذاشته است.
شواهد درون متني مبني بر اينكه نجم الدين رازي مؤلف اين تفسير است، و لا غير
1. ذكر كتاب منارات السائرين در بحر الحقائق
يشير اللّه تعالي الي رجوع الروح الي حضره ربه علي طريق جاء منها و لهذا قال النبي(ص): «الصلاه معراج المؤمن». و ليس ههنا مقام شرح رجوع الروح الي حضره ربه بمعراج الصلاه و قد [شرحنا حقيقه هذا في كتابنا الموسوم بمنارات السائرين الي حضره اللّه و مقامات الطائرين باللّه(40)... من ارادها فليطالع منه(41).
چنين تصريحي به كتاب «منارات السائرين» و ذكر نام كامل آن و تعبير «في كتابنا» به همراه اين نكته كه هيچ مورخ و محققي در انتساب كتاب «منارات السائرين» به نجم الدين رازي شك ندارد، هر گونه ترديدي را در باب انتساب نسخه بحر الحقائق و المعاني به نجم الدين رازي، خواهد زدود.
2. تطابق بعضي مطالب بحر الحقائق با مرصاد العباد و منارات السائرين
... مستنبطا معانيه من اشارات القرآن و تلويحات الاخبار و رموز المشايخ الكبار، مؤسسا مبانيه علي مشاهدات الانوار و مكاشفات الاسرار، من غرائب المواهب و عجائب المراتب، سالكا فيه طريقه لم اسبق الي سلوكها، و...(42)
از اين رو، موارد دريافت هاي تاويلي از آيات قرآن كريم در «منارات السائرين» كم نيست و شيخ هر جا به آيه اي برمي خورد، با صرف نظر از معناي ظاهري آيات، مستنبطات ذوقي خويش را عرضه مي دارد. كما اينكه در مواضعي از مرصاد العباد هم با تغييراتي چون: «معني ظاهر آيت شنونده باشي و ليكن معني باطنش بشنو، كه قرآن را ظاهري و باطني است....،(43) به سراغ معناي باطني قرآن رفته است. اين نشان مي دهد كه ذهن نجم الدين رازي در مواجهه با قرآن، ذهني تاويلگر بوده و در همه كتاب هاي خود اين رويه را حفظ كرده است. درباره تكرار و تشابه انديشه و مضمون در اين دو كتاب (بحر الحقائق و منارات السائرين) و حتي تشابه اشعار به كار گرفته شده در اين آثار، به تفصيل مي توان سخن گفت، اما در اينجا تنها براي اثبات وحدت مؤلف اين دو اثر، به مواردي اشاره مي شود كه عين عبارات «منارات السائرين» دقيقا در «بحر الحقائق» تكرار شده است.
نجم دايه پس از بيان مراتب تبعيت و پيروي از حضرت رسول صلي اللّه عليع و آله و سلم، به بيان درجات محبت (محبت عوام، محبت خواص و محبت اخص الخواص) مي پردازد و براي هر درجه، شرحي همراه با شواهد قرآني و شعري (از متنبي و رابعه عدويه و...) مي آورد. سپس درجات محبت خدا نسبت به بندگان را توضيح مي دهد و از گفتار شيخ ابوسعيد ابي الخير در تفسير آيه «يحبهم و يحبونه» (مائده، 54/5) بهره مي گيرد و مي نويسد: قراالقاري بين يدي الشيخ ابي سعيد بن ابي الخير، قوله تعالي: «يحبهم و يحبونه»، فقال بحق يحبهم لانه لا يحب إلا نفسه علي معني انه ليس في الكون إلا هو، و ما سواه فهو من صنعته، و الصانع اذا مدح صنعه فقد مدح نفسه،...(44)
در كتاب «بحر الحقائق و المعاني» هم به هنگام تفسير آيه «يحبهم و يحبونه» همين عبارات نقل شده را بي هيچ كم و كاستي (نزديك به شش صفحه) تكرار مي كند.(45)
همچنين در فصل دوم از باب ششم كتاب منارات السائرين كه به «اختصاص الانسان بالخلافه» اختصاص يافته، نجم الدين رازي در شرح و تاويل آيه 30 از سوره بقره «و اذ قال ربك للملائكه اني جاعل في الارض خليفه» مي نويسد:
اعلم ان اللّه تعالي لاختصاص الانسان بالخلافه، قال:
«اني جاعل في الارض خليفه» ليعلم ان المختص بالخلافه من يكون ارضيا سماويا مثل الانسان. لا سماويا كالملائكه و لا ارضيا كالحيوانات، و انما قال تعالي «اني جاعل» و قال: اني خالق، لمعنيين:
- احدهما: لان الجاعليه اعم من الخالقيه، فان الجاعليه هي الخالقيه و شيء آخر، و هو ان يخلقه موصوفا بصفه الخلافه اذ ليس لكل مخلوق اختصاص بالخلافه، كما قال تعالي: «يا داود انا جعلناك خليفه في الارض» خلقناك مستعدا للخلافه و اعطيناك مرتبتها.
- و الثاني: ان للجاعليه عليه اختصاصا بعالم الامر و هو الملكوت و هو ضد عالم الخلق (لانه هو عالم الاجسام و المحسوسات كما قال تعالي: «الا له الخلق و الامر») اي الملك و الملكوت، و انه تعالي حيث ذكر ما هو مخصوص بعالم الامر ذكره بالجاعليه لامتياز الامر عن الخلق كما قال تعالي: «الحمدللّه الذي خلق السموات و الارض و جعل الظلمات و النور»؛ فلما كانت السموات و الارض من الاجسام و المحسوسات ذكرها بالخليفه و لما كانت الظلمات و النور من المكوتيات ذكرها بالجاعليه....(46). پس از اين عبارات تا پايان فصل درباره وجه تسميه خليفه و علت امتياز انسان براي خليفه اللّه شدن، بسط سخن داده است.
نجم الدين رازي در بحر الحقائق و المعاني هم در تاويل همين آيه، بي هيچ كاستي همين عبارات را تكرار كرده است و در واقع تمام فصل دوم از باب ششم منارات را در بحر الحقائق و المعاني، نقل كرده است.(47)
اساس جهان بيني حاكم بر «بحر الحقائق و المعاني» همان است كه خواننده در «منارات السائرين» و «مرصاد العباد» مي بيند و حتي از همين دو نمونه ذكر شده، به خوبي پيداست كه نجم الدين رازي همان مباحثي را كه سي و اند سال پيش از تاليف منارات السائرين و بحر الحقائق، در كتاب مرصاد العباد خويش به فارسي آورده بود، اينك به جامعه عربيت در آورده است.(48)
3. ذكر شيخ مجد الدين بغدادي در بحر الحقائق
اذ لعب الرجال بكل شيء
رايت الحب يلعب بالرجال
[و كيف الصبر عمن حل مني
بمنزله اليمين عن الشمال
و قال بعضهم:
و الصبر عنك مذمومّ عواقبه](49)
و الصبر في ديگر الاشياء محمود
و قال بعضهم:
الصبر يحمد في العواقب كلها
الاعليك فانه لا يحمد
قال المنصف (رضي اللّه عنه): فكان شيخي سلطان وقته مجد الدين شرف بن المؤيد 50 بغدادي- قدس اللّه روحه العزيز- يقول يوما في اثناء مجلسه إن اباالحسن الخرقاني رحمه اللّه كان يقول لو لم الق نفسا لم ابق. ثم قال لا يعظم عليكم هذا المقام فاني رجعت بكثير من اصحابي عن هذا المقام...(51).
اين عبارت در همه نسخه هايي كه سوره نساء را در بر دارند، وجود دارد و به خوبي آشكار مي كند كه نويسنده اين تفسير از مريدان شيخ مجد الدين بغدادي بوده است و نه از مردان و استادان او. از اين رو بي شك بايد پذيرفت كه تفسير، از آن شيخ نجم الدين رازي است كه طبق گزارش همه تذكره نويسان، از شاگردان و مريدان مجد الدين بغدادي بوده و در همه كتاب هاي خود، نامي يا مطالبي از استاد خود نقل كرده است.(52)
كساني كه اين تفسير را از نجم الدين كبري پنداشته اند، طبعا نخواهند پذيرفت كه نجم الدين كبري به شاگر و مريد خود، شيخ اطلاق كرده باشد با اين تعبير كه «فكان شيخي سلطان وقته...».
همچنين با توجه به اينكه اين تعبير در ضمن تفسير سوره نساء آمده است و نه در انتهاي تفسير و يا لااقل پس از سوره ذاريات، مي توان نتيجه گرفت كه نويسنده اين تعبير (فكان شيخي....) آغازگر اين تفسير بوده است و وحدت رويه هم نشان مي دهد كه مضامين پيش از سوره نساء و پس از آن تا سوره ذاريات از يك قلم تراويده است.
4. ذكر استادان حديث
براي نمونه به اين عبارت توجه كنيد:
«و اخبرنا المشايخ بطرق مختلفه جميع كتاب الجامع الصحيح البخاري، منها اخبرنا ابوالعز(53) عبدالباقي بن عثمان بن محمد بن محمد بن ابي نصر محمد بن صالح الهمداني بها في ذي الحجه سنه احدي و ستمائه، اخبرنا ابوالحافظ ابوجعفر محمد بن (حسن بن محمد بن) حسن الهمداني اخبرنا ابو عبداللّه محمد بن موسي الصفار اخبرنا ابوالهيثم محمد بن مكي بن محمد بن الكمهي اخبرنا ابوعبداللّه محمد بن يوسف بن مطر العزيزي اخبرنا الامام الحافظ ابن عبداللّه محمد اسماعيل البخاري اخبرنا عمروبن علي اخبرنا ابوعاصم اخبرنا ابن جريح اخبرنا موسي بن عقيت عن نافع، ان ابا هريره رضي اللّه عنه قال، قال رسول اللّه...»(54)
بسيار مستبعد مي نمايد كه در سال 601 هجري در حالي كه شيخ نجم الدين كبري شصت و اند سال از عمرش مي گذشته است (وي متولد 540 هجري است) و خود املا كننده احاديث و از مشايخ حديث براي بسياري از راويان حديث بوده است، از ابوالعز عبدالباقي همداني (م 602هـ) تمام صحيح بخاري را سماع كرده باشد. اين اتفاق نادر تنها زماني ممكن است تحقق يابد كه محدثي خود در سنين پيري، به خاطر ملاقات با محدثي بزرگتر و بسيار نام آور و خبره، بخواهد تبركا و جهت اتصال به سلسله مشايخ او، چند حديثي را از سماع كند، در حالي كه ابوالعز عبدالباقي تا آن اندازه نام آور و شهره نبوده است و در روزگار حيات او، نجم الدين كبري بسي مشهورتر و شاگردان حديث اش هم بسيار افزون تر بوده اند. افزون بر اين، در هيچ يك از كتب تراجم- كه به تفصيل در باب زندگاني و استادان حديث شيخ نجم الدين كبري سخن گفته اند- نامي از ابوالعز عبدالباقي همداني نيامده است (اين محدث را نبايد با حافظ ابوالعلاء الهمداني العطار- متولد 488 و متوفاي سال 569 هجري- اشتباه گرفت).
اما در سال 601 هجري نجم الدين رازي، 28 ساله بوده و به گواهي كتب تراجم، (55) دو سالي از آغاز سفرهايش، براي كسب معرفت و سماع احاديث نبوي گذشته بود و دقيقا در سن و سالي بوده كه مي توانسته است كتاب صحيح بخاري را از ابو العز عبدالباقي همداني سماع كند.
اجمالي درباره روش تفسيري شيخ نجم الدين رازي
ايشان در اين تفسير از مفسراني چون سهل بن عبداللّه تستري، ابوالحسن واحدي، ابواسحاق ثعلبي و هم ابو عبدالرحمن سلمي نيشابوري مطالبي ياد مي كنند، اگر چه گفتارهايي هم از ديگر عارفان صاحب نام هم همچون ابوبكر واسطي، رابعه عدويه، ابوبكر وراق، جنيد بغدادي، شيخ ابو سعيد ابي الخير ،مجدالدين بغدادي ،بايزيد بسطامي، شبلي، ابو حامد غزالي، ابو عثمان مغربي، بابا طاهر همداني و ديگر مشايخ پيش از وي، كم نيست. بسياري از اقوال مشايخ پيش از 500 هـ، ظاهرا به واسطه «حقايق التفسير» سلمي در اين تفسير ياد شده اند.
مميزه مهم و اساسي در سرتاسر تفسير ايشان، اشاره به جنبه بطن و تاويل، هم راستاي توجه به ظاهر و لفظ است. روش تفسيري شيخ نجم الدين دايه، بر مذاق سليمان اهل عرفان و صوفيه، مالامال از تأويلات عارفانه است، و نهايت كوشش ايشان در جمع ميان دو بحر شريعت و طريقت را، از ويژگي هاي ممتاز اين تفسير مي توان برشمرد.
كوتاه سخن: تفسيري كه به نام «التاويلات النجميه» به چاپ رسيده، در وضع و محاذات كنوني اش، بي هيچ تفاوتي(56) عينا همان «بحر الحقائق و المعاني»، اثر نجم الدين دايه رازي است؛ و نه شيخ نجم الدين كبري (م 618هـ). چاپ اثر هم محققانه نبوده و (با وجود بيش از 40 دستنويس پيش از قرن نهم از اين تفسير) از روي تك نسخه دارالكتب مصر كه كتابتي بسيار متاخر دارد(57)، صورت گرفته است.
- مجلد پاياني تفسير هم كه در اين چاپ، به تصريح مصحح (!) بسيار دان علامه عديم النظير همه دهور و دوران ها احمد فريد المزيدي، تنها بر اساس يادداشتي بر ظهر نسخه دار الكتب، تتمه عين الحيات ناميده شده، در حقيقت «مطلع النقط و مجمع اللقط» علاء الدوله سمناني (م 736هـ)، و ارنباطي با «عين الحياه» كه گويا تفسيري 12 جلدي و تاليف شده توسط شيخ نجم الدين كبري بوده، ندارد.
- تا بررسي كامل تمامي نسخ «التأويلات النجميه»، «بحر الحقائق و المعاني»، «نجم القرآن» و «عين الحياه» نگارنده قائل به تكافي إدله امر و به اشارات و ظهر نوشته هاي هيچ يك از كاتبان و مستنسخان نسخه هاي اين تفسير گرانسنگ اعتمادي ندارم و پيروي از گفتار استاد مرحوم مجتبي مينوي را در اين باره بصلاح تر مي بينم.
- پسينيان مفسر، به اين اثر شيخ نجم الدين دايه رازي بسيار توجه داشته و از آن بهره ها برده اند.
از آن جمله: نظام الدين اعرج نيشابوري (م 728هـ) در غرائب القرآن و رغائب الفرقان(58)؛ سيد حيدر آملي (م 787هـ) در المحيط الاعظم و البحر الخضم في تاويل كتاب اللّه العزيز المحكم؛ ملا حسين واعظ كاشفي (م 910هـ) در مواهب عليه و جواهر التفسير(60)؛ اسماعيل حقي بروسوي (1127هـ) در روح البيان(61)؛ آلوسي بغدادي (م 1270هـ) در روح المعاني(62).
- دلايل درون متني نشان دهنده استفاده شيخ در تاليف اين تفسير از ميراث عرفان خراسان و مشرقي عالم اسلام (همچون آثار سهل تستري، ابو عبد الرحمان سلمي، قشيري و...) و هم انديشه كبرويان دارد و مي تواند در بررسي ها و مقارنه هاي عرفاني مورد استفاده قرار گيرد.
پي نوشت ها :
1- گويي از اين پس بايد در پي محققان يكدلي باشيم كه از نو بيايند و آنچه به عنوان تراث محقق چاپ و عرضه شده را، بار ديگر منتقدانه بنگرند و غث و سمين آن را فرادست نهند. يعني از متخصصان رشته هاي مختلف علوم انساني دعوت شود تا هر مؤلف و كتابي تاليفي وي را (البته بدوا از روزگار كهن) در نظر بگيرند و چاپ هاي پيشين اثر وي را مروري بسزا كنند. اگر مخطوطات و نسخه هاي مورد استفاده در آن چاپ شرط لازم تصحيح علمي را بر آورده نمي كرد، اينان در جايي اشارت كنند كه فلان چاپ از فلان كتاب نياز به مرمت و باز بيني و باز خواني دارد، و دانشجويان ما هم به فكر پي افكندن بنايي مستحكم (هر چند تنك) باشند، تا پايان نامه هاي چسب و قيچي خورده بي يال و دم و اشكم. آنچه كه پس از استدراك اين لجنه و گروه، و پايمردي مصححان جوان فرا دست نهاده شود را «باز احياء» متون مي نامم.
2- مختاري نامه، صص 75-74 (به نقل از مقاله دوست گرامي جناب محمود نظري با عنوان تصحيح يا تضييع، آيينه ميراث 23، صص 6- 105).
3- گلستان سعدي، باب هشتم.
4- نك؛ كتاب ماه كليات، شماره 92 و 93، مرداد و شهريور 84، صص 97-72؛ «بررسي بخشي از حقائق التفسير ابوعبدالرحمان سلمي از ديدگاه نسخه شناسي، و ديگر آثار او».
5- بعضي از كتاب هايي كه توسط احمد فريد المزيدي مورد عنايت واقع شده اند: لوامع الانوار و روض الازهار في الرد علي من انكر من المتكلمين، لعبد الحافظ المالكي؛ المعاني الدقيقه الوفيه فيما يلزم نقباء الساده الصوفيه للابشيهي؛ المواهب المحمديه بشرح الشكائل الترمذيه؛ المنهل العذب الروي في ترجمه فطب الاولياء النووي للسخاوي؛
المنهاج السوي في ترجمه النووي، مع تحرير التنبيه و رسائل للنووي؛ جلاء القلوب من الاصداء الغيبيه ببيان إحاطته بالعلوم الكونيه للشيخ الكتاني؛ سر الاسرار للشيخ عبد القادر الجيلاني؛ فتوح الغيب للشيخ الجيلاني؛ قلائد الجواهر في مناقب الشيخ عبد القادر للتاذفي؛ السيف الرباني في عنق المعترض علي القطب الجيلاني لابن عزوز؛ بهجه الاسرار و معدن الانوار للشطنوفي؛ خلاصه المفاخر في مناقب الشيخ عبد القادر لليافعي؛ كتاب الزهد لابي لهناد السري؛ كتاب الزهد لابي حاتم الرازي؛ كتاب الزهد لو كيع؛ كتاب الزهد لابي داود؛ الفوائد في الزهد لابي جعفر الخلدي؛ الزهد لاسد بن موسي؛ شرح تائيه ابن الفارض للقيصري؛ شرح التائيه للقاشاني؛ اشرف الوسائل إلي فهم كلام الشمائل لابن حجر الهيتمي؛ تحفه الزوار لقبر النبي المختار لابن حجر الهيتمي؛ الشمائل المحمديه للترمذي؛ الاحاديث النبويه في الترغيب و الترهيب لليافعي؛ الشفافي حقوق المصطفي للقاضي عياض؛ الدور و اللمع في بيان الصدق في الزهد و الورع للشعراني؛ إرشاد الطالبين إلي مراتب العلماء العالمين للشعراني؛ مختصر فرائد القلائد للشعراني؛ الكوكب الشاهق في الفرق بين المريد الصادق و غيرالصادق للشعراني؛ العرائس القدسيه في معرفه الدسائس النفسيه لمصطفي البكري؛ السيوف الحداد في اعناق اهل الزندقه و الإلحاد لمصطفي البكري؛ الروضات العرشيه شرح الصلاه المشيشيه لمصطفي البكري؛ كروم عريش التهاني شرح صلاه ابن مشيش الداني لمصطفي البكري؛ الروض الزاهر في مناقب الشيخ عبد القادر للديري؛ كتاب الاربعين في إرشاد السائلين؛ روضه الحبور و معدن السرور لابن الاطعاني؛ الارواح للعلواني؛ الحقيقه الباهره في اسرار الشريعه الطاهره، لابي الهدي الصيادي؛ روح الحكمه لابي الهدي الصيادي؛ فصل الخطاب للرواس؛ الحكم المهدويه للرواس؛ النفحات الشاذليه شرح البرده البوصيريه لحسن العدوي؛ النطق المفهوم من اهل الصمت المعلوم لطغرو التركماني؛ الطريق إلي اللّه للشيخ فريد المزيدي؛ إحياء القلوب شرح حكم سيدي محمود الكردي؛ شرح الحكم الصوفيه (الكرديه) للشرقاوي؛ شرح الحكم الاكبريه للبابي الكردي؛ شرح الحكم الغوثيه لابن علان الصديقي؛ حكم سيدي مصطفي البكري؛ شرح الحكم الاكبريه للداموني؛ قوانين حكم الإشراق للمواهبي؛ البيان و المزيد- شرح حكم ابن مدين- لباعشن؛ قلائد الزبرجد شرح حكم مولانا احمد لابي الهدي الصيادي؛ الشرف المؤبد لآل محمد للنبهاني؛ تاج العروس الحاوي لتهذيب النفوس لابن عطاء؛ اصول الهدايه لابن باديس؛ الورع للإبياري؛ بهجه المسافر في مناقب الشيخ عدي بن مسافر؛ بوارق الحقائق للرواس؛ الطريقه الرفاعيه للرواس؛ بحر الفوائد للكلاباذي.
6- براي نمونه، به پاورقي اين صفحات در جلد 1 بنگريد: 60-58؛ 97؛ 106؛ 120؛ 135؛ 137؛ 139؛ 146-147؛ 256؛ 269؛ 272؛ 277؛ 283؛ 294-295؛ 316؛ 325؛ 327؛ 328؛ 339؛ 357-359؛. عجب تر اينكه ارتكاب تفسير عرائس هم از اين محقق و در همين نشر سر زده، آن هم بدون مراجعه به نسخ متعدد از اين تفسير.
7- توسط نشر «آن»، در 267 ص، و در سال 1381 ش، در تهران به زيور طبع آراسته شده است. مطالب همين كتاب به صورت خلاصه و در چندين مقاله در نشريه هاي مختلف به چاپ رسيده است. از اين ميان ارجاع ما به مقاله ايشان است به اين نشاني: بينات (شماره 30، سال 1380، صص 55-36).
8- توسط نشر Ragbet yayinlari به سال 2001م در استانبول به چاپ رسيده است. اين كتاب توسط نگارنده و پايمردي يكي از دوستان از كشور تركيه، مراحل پاياني ترجمه به فارسي را مي گذراند.
9- Stambuler Handschriften dreier، persischer Mystiker Der Islam 24، P. 1-42.
10- Stufen der Gotteserkenntnis und das Lob der Torheit bei Najm-e Razi, Eranos Jahrbuch 46، P. 175-204.
11- A note on Najm al- Din al- Razi and the Bahr al- Haqa> iq, Folia Orientalia 22، P. 69-80.
12- مكتب تفسير اشاري، سليمان آتش، ترجمه: دكتر توفيق سبحاني، مركز نشر دانشگاهي، 1381 ش، تهران.
13- مرموزات اسدي، مقدمه دكتر محمد رضا شفيعي كدكني، صفحه د-ع از مقدمه، تجديد چاپ انتشارات سخن، 1386 ش.
14- مرصاد العباد 546.
15- منارات السائرين و مقامات الطائرين، تحقيق و تقديم: سعيد عبد الفتاح ص 28، كويت: دار سعاد الصباح، الطبعه الاولي، 1991؛ تجديد چاپ در الهيئه المصريه العامه للكتاب، مصر، 1999 م.
16- تاريخ الاسلام، 167:52.
17- الوافي بالوفيات، 579:17، شماره 485.
18- مجمل فصيحي، 262:2.
19- محمود بن ابي بكر بن ابي العلاء بخاري كلابادي حنفي، معروف به فرضي (644-700 هـ) اندكي در بخار اسماع حديث كرد و سپس در بغداد و ماردين و دمشق و مصر و موصل به كسب حديث پرداخت. وي مقارن حمله مغول به آن ديار در ربيع الاول سال هفتصد، به ماردين رفت و در همان سال و همان شهر بدرود حيات گفت. از او
دستنوشتي از معجم شيخ خود باقي است. شمس الدين ذهبي در موارد بسيار در تصانيف خود از او به عنوان استاد ياد كرد، حديث يا خبري از او نقل مي كند: براي اطلاعات بيشتر درباره او، نك: شذرات الذهب، 457:5-458، العبر، 408:3، الدر الكامنه، 111:5، الدليل الشافي، 72:2، النجوم الزاهره، 197:8، تذكره الحفاظ، شماره 1495، مراه الجنان، 234:4، المعجم المختص، 92 ب، 93 الف. اين اطلاعات برگرفته شده است از: امام شمس الدين الذهبي، معجم الشيوخ الذهبي، تحقيق و تعليق: د. روحيه عبد الرحمن السيوفي 615، دارالكتب العلميه، بيروت، لبنان، 1410هـ (اشارت دكتر موحدي).
20- شرف الدين ابو محمد عبد المؤمن بن خلف بن ابي الحسن التوني الدمياطي الشافعي در اواخر سال 613 در جزيره تونا (ميان تنيس و دمياط) به دنيا آمد و در دمياط درس خواند و فقه آموخت. سفرهاي دور و درازي در طلب حديث آغازيد. در اسكندريه از علي بن زيد النسارسي و ظافر بن شحم و منصور بن الدباغ و....، سماع حديث كرد. سپس به عنوان نخستين استاد حديث در مدرسه منصوريه (كه مؤسس آن ملك ناصر قلاوون بود) برگزيده شد. محدثان بسياري از جمله: ابوحيان اندلسي، ابو الفتح اليعمري، علم الدين البرزالي، قطب الدين عبد الكريم، فخر الدين النويري، تقي الدين السبكي و شمس الدين ذهبي از او حديث و مطلب نقل كرده اند. مرگ او به طور ناگهاني و پس از خواندن حديثي در سال 705 هـ اتفاق افتاد. بعضي از آثار مهم او عبارتند از: 1. فضل الخيل، 2. كشف المغطي في فضل الصلاه الوسطي، 3. التجر الرابح في ثواب العمل الصالح. براي آشنايي بيشتر، نك: ابن حجر، الدرر الكامنه، 254:4، شماره 2527؛ بروكلمان، تاريخ الادب الاسلامي، 282:6 (اشارت دكتر موحدي).
21- دكتر محمد امين رياحي، مقدمه مرصاد العباد ص 15.
22- نك: مقاله دكتر موحدي با عنوان «بهره هايي از منارات السائرين»، نشر دانش. سال هجدهم (تابستان 80)، شماره دوم، ص 68-72.
23- الوافي بالوفيات، 579:17، شماره 485.
24- ابو العلاء، فرضي (644-700 هـ)؛ و شرف الدين دمياطي (630-705 هـ) از اصحاب حديث شيخ نجم الدين رازي.
25- متن عبارت چنين است: «انباني ببيشتر هذا الفرضي و اما الدمياطي فقال: توفي في اول عام سته و خمسين، فيحررهذا.» نك: تاريخ الاسلام، مجلد مربوط به حوادث سال هاي 651-167:660.
26- مرصاد العباد، به اهتمام: دكتر محمد امين رياحي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ اول، 1352.
27- مرموزات اسدي در مرمورات داوودي، با مقدمه و تصحيح دكتر محمد رضا شفيعي كدكني، انتشارات مؤسسه مطالعات اسلامي دانشگاه مك گيل شعبه تهران، چاپ اول، 1352.
28- رساله عقل و عشق، به اهتمام تقي تفضلي، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ سوم، 1367.
29- رساله الطيور (به انضمام رتبه الحيات)، به اهتمام محمد امين رياحي، تهران، انتشارات توس، 1371.
30- منارات السائرين و مقامات الطائرين، تحقيق و تقديم: سعيد عبد الفتاح، كويت، دار السعاد الصباح، 1993م.
31- دكتر شفيعي كدكني، نوشته بر دريا، انتشارات سخن، 1386 ش.
32- دار الكتب العلميه، 6 مجلد، تحقيق و تخريج: احمد فريد المزيدي، بيروت 2009م.
33- نسخه شماره 37، برگ 332 ر (به نقل از محمد اوكايان ص 3-102).
34- محمد حسين الذهبي، التفسير و المفسرون، 976:2.
35- سيد حيدر آملي، جامع الاسرار و منبع الانوار، با تصحيحات و دو مقدمه از: هنري كربن و عثمان اسماعيل يحيي، تهران: انجمن ايرانشناسي فرانسه و شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم، 1368، صفحه بيست و دو تا چهل.
36- نك: رينولد الين نيكلسون، شرح مثنوي معنوي، مترجم: حسن لاهوتي، 2:1، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ اول، 1374.
37- شيخ يوسف بن احمد المولوي در المنهج القوي لطلاب المثنوي (نوشته شده در 1222ق) كرارا با تعبيراتي چون «قال نجم الدين كبري في الانفسي....» عبارات و منقولاتي را از تفسير او نقل مي كند. اين نقل قول ها در هر شش مجلد كتاب، يافت مي شود. تنها براي نمونه مي توان به اين شواهد مراجعه كرد: المنهج القوي، 354:1، 389، 577، 578؛ 42:2، 102، 183، 150، 110؛ 53:3، 60، 72، 73، 574. توجه به اين شرح مثنوي و راه يافتن به نشاني شواهد تفسير در المنهج القوي را مرهون ارشاد حضرت استاد دكتر سيد محمد حسيني مي دانم كه در مقاله اي محققانه تحت عنوان «دو ناگفته درباره نجم الدين كبري و كتاب تفسير او»، به بررسي اين شواهد پرداخته است (اشارت دكتر موحدي).
35. منارات السائرين 263-268.
38- تاريخ كتابت اين نسخه معلوم نيست، اما مي توان به قرائني دريافت كه تاريخ كتابت آن، بايد پس از نيمه دوم قرن هشتم باشد، چرا كه در
بردارنده تكمله شيخ علاء الدوله سمناني (م 736هـ) است و توسط يك كاتب نوشته شده (و خط آن تغيير نيافته) است.
39- نسخه آستان قدس (برگه 137 الف) و نسخه نظام نيشابوري (برگه 283 الف) (اشاره شده در مقاله دكتر موحدي).
40- التأويلات النجميه 209:5-210.
41- عبارت «من ارادها فليطالع منه» در نسخه چاپي التأويلات موجود نيست، از نسخه تورخان والده ش 14، گ415 ر افزوده شد.
42- منارات السائرين 29.
43- مرصاد العباد 48.
44- منارات السائرين 218-223.
45- بحر الحقائق و المعاني، نسخه كتابخانه حضرت آيت اللّه مرعشي نجفي، شماره 5288، برگه 115-118 (اشارت دكتر موحدي).
46- التاويلات النجميه 141:1-142.
47- بحر الحقائق و المعاني، همان نسخه، برگه 29 ب تا 31 الف.
48- براي نمونه مي توان بحث تفاوت خلق و جعل و هم خلق و امر را در مرصاد العباد (ص 48-49)، با عبارات نقل شده از منارات السائرين و بحر الحقائق و المعاني سنجيد و يا بحث حب الهي را بر اساس همين عبارات نقل شده از منارات و بحر الحقائق با كتاب مرصاد العباد (ص 42-45 و 59) مقايسه كرد، تا همنوايي فضاي انديشه حاكم بر اين آثار را به نيكي احساس كرد.
49- ابيات و عبارت در نسخه چاپي التاويات موجود نيست، نگارنده آن را از نسخه بحر الحقائق، نسخه كتابخانه تورخان والده ش 14،گ124 ر افزود. هم براي تطبيق نك:بحرالحقايق، نسخه كتابخانه آيت اللّه مرعشي نجفي، شماره 882، برگه 72 الف و از همين كتابخانه، نسخه شماره 189، برگه 134 الف (دو مورد اخير از اشارت دكتر موحدي).
50- در نسخه چاپي التاويات (134:2) به خطا "يستحيي سلطان وقته محب الدين شرف بن يزيد" آمده است.
51- التاويلات النجميه 134:2.
52- نك: منارات السائرين 515 و 546؛ مرصاد العباد 205، 233، 398 و 530 و هم مراجعه شود به مقاله دكتر موحدي با عنوان: بهره هايي از منارات السائرين، مجله نشر دانش، سال هجدهم، شماره دوم، 68-72.
53- عبد الباقي بن عثمان بن محمد ابوالعز الصوفي الهمداني، در حديث شاگرد ابو المناقب محمد بن حمزه علوي و محمد بن حامد و زاهر بن طاهر شهامي بود. به سال 590 در راه حج به بغداد آمد و براي گروهي از محدثان، حديث نقل كرد و به ايشان اجازه نقل حديث داد. وي در سال 602 در همدان درگذشت. شاگردش حافظ ضياء مي گويد: وي به سال 517 به دنيا آمده بود و نزد حافظ ابو جعفر همداني و زاهر شهامي، سماع حديث كرده بود. براي آشنايي بيشتر با استادان، شاگردان و احاديثي كه از وي نقل شده، مراجعه شود به: شمس الدين الذهبي، المختصر المحتاج اليه من تاريخ ابن الدبيثي، 274:15، (للحافظ محمد بن سعيد بن يحيي بن علي ابن الدبيثي: (م 637هـ) بيروت؛ منشورات محمد علي بيضون دار الكتب العلميه؛ هم ابن نقطه، التقييد لمعرفه رواه الاسانيد 389. همچنين در تهذيب الكمال مزي فراوان از ابو العز عبد الباقي روايت نقل شده است؛ نك: المزي، تهذيب الكمال، 147:5 و 360:20.
54- بحر الحقائق و المعاني، نسخه كتابخانه آيت اللّه مرعشي نجفي، شماره 5288، برگه 61 ب، (اشارت دكتر موحدي).
55- نك: تاريخ الاسلام، 167:52؛ الوافي بالوفيات، 579:17.
56- صرف نظر از دو برگ آغازين كتاب كه در نسخه هاي در دسترس هست و مصحح در چاپ نياورده و يا در تك نسخه مورد استفاده او نبوده است.
57- از روي خط و شواهد نسخه شناسي مي توان حدود سال كتابت را حدود قرن 11 و نه بيش از اين تاريخ دانست و اين تاريخ در مقايسه با سال وفات مؤلف در 654 هـ بسيار متاخر مي نمايد، خصوصا كه در تصحيح مخطوطات پيش از روزگار مغول، فراهم كردن همه نسخ موجود يك اثر، بايسته و شايسته تحقيق عالمانه است.
58- غرائب القرآن و رغائب الفرقان، نظام الدين النيشابوري، ضبطه و خرج آياته و احاديثه: الشيخ زكريا عميرات، دارالكتب العلميه، بيروت 1416ق.
59- حققه و قدم له و علق عليه: السيد محسن الموسوي التبريزي، الطبعه الثانيه 1416ق.
60- مقدمه و تصحيح: دكتر جواد عباسي، نشر ميراث مكتوب، تهران 1379ش.
61- دار احياء التراث العربي، بيروت 1985م. هم تفسير حقي و تنوير الاذهان هم عينا از همين مؤلف اند و نام بردن آن ها به عنوان مؤلفان ديگر، به گمان نگارنده درست نيست. طبق جست و جوي اجمالي كامژيوتري، افزون بر 600 مورد تصريح عبارت منقول از «التاويلات النجميه» در روح البيان بوسوي هست، كه گرد آوري و تطبيق آن ها تحقيقي مجزا و پژوهشي جداگانه مي طلبد.
62- تصحيح: السيد محمد شكري الآلوسي، بيروت، دار احياء التراث، 1985م.