گزارش سالهاي فراق(3)
گفتگو با سيد حسن پاك نژاد درباره دو برادر شهيدش
درباره انتخاب برادر گراميتان، آقاي دكترسید رضا پاک نزاد در مجلس شوراي اسلامي هم بفرماييد دراين باره همه اين موضوع را مطرح كرده اند كه ايشان علاوه بر تبليغاتي كه كردند انتخاب قلبي مردم يزد هم بودند.پس از راه يابي به مجلس همان خدماتي را که قبل از نمايندگي در حق مردم انجام مي دادند،ادامه دادند؛ البته با قدرت اجرايي بيشتر.
انتخابات در شرايط و زمانه اي برگزار شد كه منافقين و ساير گروههاي ديگر- حتي بني صدر- هم درآن كانديدا داشتند. يكي از گفته هاي ايشان به من بود كه فرمودند: من به دو دليل انتخاب مي شوم: يكي اينكه اين واقعه را درخواب ديده ام و ديگر اينكه اگر به تعداد نسخه هاي رايگاني كه به مردم داده ام رأي بياورم،تعداد آرا، از عدد مورد نياز من بيشترخواهد شد».
و به شوخي مي گفتند: «اگر هر نفر به تعداد نسخه هايي كه از من به رايگان دريافت كرده بخواهد راي به صندوق بيندازد. تعداد آن 3 تا4 برگه براي هر نفر خواهد بود!» بله، مطمئن بودند كه انتخاب مي شوند!
شبي كه نتايج شمارش آرا را اعلام كردند، ساعت حدود 1-2 بعد از نيمه شب بود. ستاد انتخاباتي دكتر كه روبه روي منزلشان هم بود، بسيارشلوغ بود. به اتفاق به منزل آقا رفتيم .وقتي خدمت مرحوم ابوي و والده رسيديم، تعداد رأي هايي را كه آورده بودند، گفتند و نيزگفتند كه براي نمايندگي انتخاب شده اند.سپس به قرآن اشاره كردند وگفتند: «من قبلاً از شما اجازه گرفته ام .الان هم مي خواهم اجازه بگيرم،به همين قرآن قسم ياد مي كنم كه اگر شما ناراحت هستيد همين الان انصراف خود را اعلام مي كنم.» كه مرحوم ابوي گفتند: «خوشت باشد پسرم ان شاءالله».
با اين همه ،تبليغات آن چناني نكردند ،با توجه به اين كه مردم به دكترعلاقه داشتند ،او را يك فرد خادم مي دانستند واز سوابق خدمت ايشان اطلاع داشتند و به علت اينكه قبل از انتخابات ،چندين سال دريزد يك فرد شناخته شده به حساب مي آمد و نيز با توجه به اينكه انتخابات در سال 1358 انجام شد و اخوي شهيد حدوداً از سال 1336-1335 در يزد بودند، مي توان گفت تقريباً 22-23 سال خدمت به مردم كرده بودند وهمگان شناخت كافي ازايشان داشتند.
از علل محبوبيت شهيد پاك نژاد مي توان به رفتار او با مردم در مطب و محيط و همچنين برپايي و شركت در جلسات قرآن و سخنراني اشاره كرد. در اين باره شخصي براي من نقل مي كرد كه به 500 نفر از كارمندان كه رياست آنها با او بود ،گفته بود كه در انتخابات به آقاي دكتر پاك نژاد رأي بدهند و دربيان علت اين پيشنهاد نيز اين خاطره برايشان بازگو كرده بود:
«روزي درمنزل دركنار مادرم نشسته بودم .مادرم بيمار بود از او پرسيدم: چرا به دكتر مراجعه نمي كني؟ گفت پول ندارم من 12 سال داشتم و كاري از دستم برنمي آيد. مادرم دستم را گرفت وگفت: بلند شو برويم به مطب دكتر پاك نژاد، او كسي است كه آدمهاي بي پول را هم درمان مي كند. مادرم به زور ،بلندم كرد و با هم رفتيم به مطب. آقاي دكتر پس از معاينه پرسيد: «مادر پول داري؟» مادرم گوشه چارقدش را باز كردو گفت: «6ريال پول دارم.» دكتر پرسيده بود: «آيا براي تهيه دارو پول داري؟» اما مادرم فكر مي كرد كه او پول ويزيت را مي خواهد. دكتر،6 ريال را گرفت و به من گفت بيا من از ايشان ترسيدم و در حال فرار به دور مادرم چرخيدم او به دنبالم دويد. دستم را گرفت و آن 6 ريال را در دست من گذاشت و سپس داخل نسخه نوشت كه به داروخانه دكتر رازي برويم و ما داروها را هم رايگان دريافت كرديم.
مردم يزد،شناخت خوبي از دكتر دارند. حتي نسل بعد از ايشان هم ،هنوز وقتي صحبت از ايشان مي شود مي گويند ما مطالب مثبت بسيار زيادي راجع به شهيد پاك نژاد شنيده ايم. تصور مي كنم اينها انعكاس كارهاي اوست.
يكبار خودشان به من گفتند: «نويسنده زياد داريم، نماينده زياد داريم، پزشك هم زياد داريم، اما مي داني چرا من اينطور مطرح شده ام؟ فقط بخاطر خدا.» بعد فرمودند: «كتاب دعا زياد داريم اما چرا مفاتيح الجنان بين همه آنها گل كند؟ چون با اخلاص نوشته شده است.» مطلب ديگري كه به من گفتند وآن را بازگو مي كنم تا همگان استفاده كنند،اين است كه فرمودند:«مي داني چرا مردم مرا دوست دارند؟ چون به آنها خدمت مي كنم.مي داني چرا خدا توفيق خدمت به من داده؟ به خاطر احترام به پدر و مادر. به نظرمن بخاطر احترام به پدر و مادر است كه خدا توفيق خدمت به مردم را به ما مي دهد و محبت آدم به دل مردم مي نشيند، من دليل ديگري برايآن قائل نيستم».
در چند جاي قرآن نوشته شده است: « و بالوالدين احساناً» در مورد اين جمله قرآني مي گفتند: «عدل نه تنها چيز بدي نيست، بلكه بسيار خوب هم هست. خداوند هم عادل است. انصاف هم همين طور است چرا خداوند نفرموده بالوالدين عدلاً يا انصافاً؟ اگر چنين فرموده بود در صورتي كه پدري سيلي به فرزندش بزند، عدل ايجاب مي كند كه فرزند نيز در حق پدر چنين كند و اگر فرموده بود بالوالدين انصافاً نيز اين طور معني مي داد كه اگر پدري فرزندش را محكم زد، فرزند ضربه او را آرامتر پاسخ دهد. اما وقتي خداوند مي فرمايد و بالوالدين احساناً، به اين معني است كه اگر پدرت به تو سيلي زد ،سرت را پايين بينداز وحتي نگاه غضب آلود هم به او نيفكن و برو. به اين مي گويند احسان».
يادم است دراواخر عمرشان كه در تهران نماينده بودند،مرحوم والده ما مي گفتند: «هر وقت كه به منزل مي آمدند، دست من و آقا را مي بوسيدند. هنگام رفتن نيز چنين مي كردند و در جواب ما كه علت اينكار را جويا شديم، گفتند روايتي از حضرت رسول (ص) ديدم با اين مضمون كه اگر دست پدر پيرتان را ببوسيد انگار كه دست مرا بوسيده ايد من مي خواهم دست پيغمبر(ص) را ببوسم .پدرم از اولاد پيغمبر(ص) نيز است و به نيت بوسيدن دست پيغمبر اينكار را مي كنم .باوركنيد احترامي كه ايشان براي والدين قائل بودند بسيار عجيب بود».
مورد ديگري كه به خاطرم آمد اين است: مرحوم آقا درتهران بودند بر سر يك موضوعي با هم حرفمان شد و من صدايم را بلند كردم آقاي دكتر به من گفتند از اتاقم برو بيرون! خودشان هم آمدند و به من گفتند: «الان تمام فرشته ها و ملائك دارند تو را نفرين مي كنند،برو پاي پدرت را ببوس، رضايتش را بطلب، تا تو را دعا كند.» سپس دستم را گرفت و نزد پدرمان برد من مي خواستم پاي آقا را ببوسم كه نگذاشتند و دستشان را بوسيدم و بيرون آمدم. اخوي آمدند و گفتند حالا فرشته ها وملائك از تو راضي اند ودارند دعايت مي كنند تو حق نداري با پدرت بلند صحبت كني .همانطوركه حق نداري در خدمت پيامبر(ص) بلند صحبت كني چرا كه در قرآن آمده است كه در خدمت پيامبر نبايد بلند صحبت كرد.
جناب دكتر، دربخش دوم، مي خواهيم درباره شهيد دكتر سيد محمد پاك نژاد صحبت بكنيم .ابتدا از خانواده پاك نژاد صحبت بفرماييد و اينكه دكتر سيد محمد چندمين فرزند خانواده بودند و از رابطه خودتان با برادر بزرگترتان نيز براي ما بگوييد.
خود شما متولد چه سالي هستيد؟
بعد از اتمام تحصيلات دبيرستان به دليل اينكه دكتر سيدرضا در تهران سكونت داشتند ايشان هم به تهران نقل مكان كردند كه با آنها زندگي كنند و سپس تصميم گرفتند كه به خارج از كشور بروند. دكتر سيد محمد اول به بيروت سفر كردند سپس به لبنان رفتند كه در آنجا به رشته حقوق علاقمند شدند. ايشان بعد به بيروت رفتند و تصميم گرفتند كه آنجا در رشته حقوق به تحصيل بپردازند اما از آنجايي كه مرحوم ابوي راضي به تحصيل سيدمحمد در اين رشته نبودند به ايشان نامه اي نوشتند و گفتند كه راضي نيستم كه شما قاضي بشويد، خوششان نمي آمد بعد از نامه ابوي دكتر سيد محمد رشته تحصيل پزشكي را انتخاب كرد و بعدها خودش تعريف مي كرد .كه هيچ علاقه اي به پزشكي نداشته است همان موقع ايشان در لبنان با امام موسي صدر نيز در ارتباط بودند و با گروه ايشان همكاري مي كردند حتي زماني كه ايشان به اروپا رفتند و سپس به سوئيس عزيمت كردند. به مدت 11 سال به ايران نيامدند و درآنجا به تحصيل مشغول بودند. مجموع سالهايي كه ايشان در خارج از كشور حضور داشتند، 11 سال بود كه دو سال و نيم در لبنان بودند و سپس در آلمان و سوئيس مشغول به تحصيل شدند.
درباره امام موسي صدر و همكاري سيدمحمد با جنبش لبنان براي ما صحبت كنيد.
آن دو، سه باري كه به ايران سفر كردند به يزد هم آمدند؟درطول اقامتشان در ايران چه مبارزاتي عليه رژيم طاغوت انجام مي دادند؟
چطور بود كه دكتر محمد، بعد از اين سفر تا قبل از پيروزي انقلاب فقط دو سه بار آمدند؟
متأسفانه جزئيات زندگي شهيد زندگي شهيد پاك نژاد كه يازده سال از زندگي خودشان را در اروپا بودند خيلي واضح نيست و بخش اعظم آن پشت پرده مانده است. آيا اين مسأله بخاطر توداري و درونگري شهيد بوده است يا دليل ديگري نيز داشته است؟
همه خانواده به اين صورت اطلاع كمي داشتند؟ به هرحال آن زمان برادر بزرگ ها حكم پدر را داشتند، سيدرضا هم كه ازآن 11 سال چيزي نمي دانست، پي گير هم نمي شد؟
خب،رسيديم به اين قسمت كه انقلاب شد وسيدمحمد به ايران برگشتند بعد از اين چه شد؟
مي توانيد براي خوانندگان بفرماييد که شهيد سيدمحمد از 22 بهمن 1357 تا هفتم تير1360 كه روي هم حدود دو سال ونيم مي شود، به چه كارهايي مشغول بودند؟
دكتر سيدمحمد،به همراه همسرشان به ايران سفر نكردند؟
از دخترشهيد،بيشتر براي ما صحبت كنيد.
شهيد محمد،دراين مدت دوسال چه فعاليتهاي انقلابي و كار سياسي و شخصي انجام مي دادند؟
هرگز به نمايندگي در مجلس فكر كرده بودند؟
ايشان هنگام شهادت چند سال داشتند؟
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46