شهیدی که وقف مردم بود

مهندس سفيد، استاندار اسبق يزد، كه سالها با شهيد دكتر سيدرضا پاك نژاد ارتباط و معاشرت داشته، در اين گفتگو به خوبي جريانات سياسي فعال در سالهاي قبل از انقلاب را شناسايي كرده و برجستگي نقش شهيدان صدوقي و پاك نژاد در عرصه اين مبارزات را بيان كرده است.
سه‌شنبه، 14 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهیدی که وقف مردم بود

شهیدی که وقف مردم بود
شهیدی که وقف مردم بود


 






 

گفتگو با مهندس غلامعلي سفيد، استاندار اسبق يزد
درآمد
 

مهندس سفيد، استاندار اسبق يزد، كه سالها با شهيد دكتر سيدرضا پاك نژاد ارتباط و معاشرت داشته، در اين گفتگو به خوبي جريانات سياسي فعال در سالهاي قبل از انقلاب را شناسايي كرده و برجستگي نقش شهيدان صدوقي و پاك نژاد در عرصه اين مبارزات را بيان كرده است.
اين گفت وگو را بخوانيد:

روند آشنايي شما با شهيد پاك نژاد چگونه بود؟
 

من دوران دبيرستان را در دبيرستان رسوليان يزد طي كردم. اين دبيرستان توسط گروه فرهنگي علوي يزد پايه‌گذاري شده بود و اداره مي شد. شهيد صدوقي، شهيد پاك‌نژاد و جمع ديگري مسؤوليت اداره مدرسه و گزينش مديران، دبيران و دانش‌آموزان و برنامه هاي مذهبي را داشتند – براي تربيت دانش آموزان متدين – در يزد دو مدرسه مذهبي بود؛ يكي «جامعه تبليغات اسلامي» با محوريت مرحوم وزيري و ديگري «گروه فرهنگي علوي» با محوريت آقاي رئيس زاده كه آقاي پاك‌نژاد هم در كنار ايشان بود. من در دبيرستان با شهيد آشنا شدم و به همكاري با ايشان ادامه دادم.

يكي از محورهاي شناخت زندگي شهيد پاك نژاد، ما جهت گيري‌ها و جريان‌هاي سياسي زمان ايشان است؛ جريان‌هايي كه قبل و بعد از انقلاب در يزد فعال بودند. دوست داريم درباره بعد سياسي زندگي شهيد پاك نژاد صحبت بفرماييد.
 

در يزد، رهبري حركت روشن‌فكري و ديني با شهيد صدوقي و ياران ايشان بود كه شهيد پاك نژاد در حلقه اول آن بودند. شهيد پاك نژاد معتقد به قطع رابطه با افرادي نبود كه در آن زمان در رأس كار قرار داشتند. انتخاب عمده ايشان مبارزه با «بهاييت» بود. شهيد، ارتباط و تماس‌هايي با ساواك، استانداري، فرمانداري و ادارات مختلف شهر هم داشتند. كار خودشان را نيز انجام مي دادند. چهره صددرصد مخالف نداشتند. گاهي اوقات با بعضي از حركتهاي انقلابي مخالفت‌هايي هم داشتند؛ مثلاً در زمينه كتاب‌ هايي كه پخش مي‌شد. من قضاوتي در اين باره ندارم. عمده فعاليت آقاي دكتر در تشكيل جلسات ديني به نام «انجمن ديني» بود. رئيس اين انجمن آقاي حلبي‌گر بود. ايشان خود را از سياست مبري مي دانستند. يادم است كه امام خميني (ره) عليه اين انجمن صحبت مي‌فرمودند. با توجه به اين‌که من عضو اين انجمن بودم. تحليلم اين است كه «انجمن ديني» در يزد با مديريت آيت الله صدوقي، زمينه‌هاي ترور و عمليات مسلحانه را نداشت. افرادي از اعضاي انجمن ديني مانند آقاي عرب، آقاي فتاحي، مرحوم آقاي منيري، آقاي مقطعي، كه در شهر ساكن هستند، فرد ديگري اعدام شدند، آقاي ماشاء الله اميني كه بعدها بين او و سايرين اختلاف نظر پيش آمد و جناب شهيد پاك‌نژاد، عموماً افراد فعال سياسي و اجتماعي بودند.

در انجمن‌هاي ديني، احاديثي كه عليه ظلم و ستم بود، رساله امام و كتاب‌هاي مرحوم بازرگان آموزش داده مي‌شد و مورد بحث قرار مي‌گرفت. انجمن ديني و انجمن ضد بهائيت در كشور حالت سياسي نداشتند؛ اما در يزد چرا.
 

برداشت من اين است كه شهيد پاك نژاد زير چترحمايت شهيد صدوقي فعاليت داشتند. بيشتر مسائل اجتماعي، شامل حركت‌هاي كمك به محرومان، تشكيل جلسات در مساجد و ساير برنامه‌هايي كه جنبه فرهنگي و ديني داشت، اما مشخص بود كه با نظام هم‌سو نيستند و در عين حال سعي داشتند تا از برخورد مستقيم پرهيز كنند.

آيا اين مسأله كه آقاي دكتر بين مردم و دستگاه‌هاي دولتي وساطت مي‌كردند تا مثلاً ساواك مزاحم راه‌پيمايي آنها نشود يا فرمانداري كل تهديد امنيتي براي اجتماعات مردم نباشد. و اين كه شهيد پاك‌نژاد هم مورد وثوق مردم بودند و هم مورد اعتماد دستگاه‌هاي دولتيان آن زمان، آيا اين مسأله صحت داشته است؟
 

اين گونه مي‌توان گفت كه ايشان پشتوانه‌اي بودند براي كساني كه كارهاي تندتري انجام مي‌دادند. يادم هست كه شهيد قبل از انقلاب به محلي به نام «خانه كتاب» مي رفت و از فعاليت آن و آزادي چاپ و نشر حمايت مي‌كردند. از جلسات سخنراني و نوحه خواني كه حالت اعتراضي داشت حمايت مي‌كردند و پشتوانه آن‌ها بودند. دستگاه‌هاي دولتي نيز با توجه به نقش تعديل‌كننده دكتر در جلوگيري از خشونت به نظر ايشان احترام مي‌گذاشتند. دكتر به لحاظ خير خواهي و مردمي بودن‌شان مورد تأييد كساني بودند كه در مبارزه –مثلاً از مجاهدين (منافقين)- ايشان وساطت مي‌كردند تا آن فرد را مدتي آزاد مي‌گذاشتند تا شايد اصلاح شود.
مصداق هايي وجود دارد از افرادي كه دستگير شدند و با وساطت ايشان آزاد شدند. اين روحيه خاص ايشان بود، اما در مبارزه سياسي نقش واسطه را داشتند.

گويا فدائيان اسلام در يزد شعبه‌اي داشتند كه فعال هم بوده است. شنيده شده است كه شهيد پاك نژاد هم با اين گروه همكاري داشته اند.
 

من چيزي در اين مورد نمي‌دانم. اگر هم بوده‌اند در شاخه نظامي نبوده، اصلاً تفكر دكتر در اين زمينه نبوده است. بعضي افراد در يزد اسلحه نگه‌داري مي‌كردند. اما هيچ گونه زد و خورد يا اعدامي صورت نگرفت. در مورد ايشان هم اطلاعي ندارم.

انجمن حجتيه در يزد چه شكل بود؟
 

«انجمن ديني» همان «انجمن حجتيه» بود و در محلات فعاليت داشت. آن‌چه من مي توانم به يقين اعلام كنم، اين است كه به غير از بعضي افراد مؤثر كه از آقاي حلبي و تشكيلات تهران اطاعت داشتند، بقيه در يزد تحت نظر شهيد صدوقي فعاليت داشتند. البته نظريات شهيد صدوقي با آنها نيز يكسان نبود، چون اين‌ها نظر امام (ره) را تبليغ مي كردند و مرجعيت احكام رساله ايشان براي ‌شان ملاك بود.

فكر مي كنم شهيد پاك نژاد در زمينه انتخاب ارتباطات سياسي يك شخصيت هوشمند بودند كه بيشتر بستر سياسي را فراهم مي‌كردند تا جبهه‌گيري و مقابله مستقيم، و فكر مي‌كنم كه ايشان بستر سياسي مورد نظرشان را از طريق بيماراني كه درمان مي‌كردند، سخنراني در مدارس و گفت‌و‌گو در كوچه و بازار فراهم مي‌كردند.
 

دكتر جلسه پرسش و پاسخ زياد داشتند – در مدرسه رسوليان، مدرسه رمضان، مسجد اخوان، انجمن‌هاي ديني و جاهاي ديگر – سابقه كار فرهنگي شان بسيار زياد بود و همه درك مي‌كردند كه بين ديدگاه سياسي ايشان و آن‌‌چه حاكم است اختلاف نظر وجود دارد، اما دكتر بيشتر به فكر تعليم‌دادن جوانان بودند.

اگر توضيح ديگري درباره آن مقطع داريد بفرماييد.
 

تصور من اين است كه با توجه به جرياني كه شهيد صدوقي و شهيد پاك‌نژاد رهبري آن را در دست داشتند، تعداد شهدا در يزد در جريان انقلاب كمتر بود. در عين حال حركت‌هايي انجام مي‌شد كه از لحاظ سياسي و تبليغاتي درخور آن زمان و مفيد بود. اين دو شهيد، از بسياري از كارها پرهيز داشتند، جلوي خيلي از تعرضات را هم مي‌گرفتند كه فضا خيلي تند نشود و برخوردها شديد نگردد و بر اثر همين هدايت‌ها بود كه تعداد شهدا و مجروحان يزد در آن دوران از كمترين‌ها بود و اين يك سياست هدايت‌شده بود. در عين حال شهيد صدوقي بسيار شجاع هم بودند. يادم مي‌ آيد كه يك روز سربازها ريختند داخل حظيره، ايشان گفتند: سينه من آماده خوردن گلوله شماست. اين سخن‌شان مشهور است كه به ايشان گفتند :«مي‌خواهيم تو را بكشيم!» در جواب فرمودند :« مرغابي را از آب مي‌ترسانيد؟! من آماده‌ام براي شهادت!»

آيا مي‌توان سابقه فرهنگي شهيد پاك‌نژاد را در اجتناب از فعايت مسلحانه و برخوردهاي مسلحانه دخيل دانست؟
 

بله، اين بخش از زندگي شهيد پاك نژاد بايد به درستي مطرح شود چرا كه همه چيز زندگي مبارزه مسلحانه نيست. زندگي مجموعه اي از اخلاص، تربيت، علم، مردم‌داري، گذشت،ايثار و رفتارهايي از اين دست است؛ اين ها در كنار مبارزه معني دارند. اگر تك‌بعدي باشيم، بسياري از چيزهاي ديگر را از دست مي‌دهيم. به نظر من شهيد پاك نژاد يك فرد معتدل بود.
خاطره‌اي از ايشان نقل مي‌كنم: با يكي از دوستان براي نماز شب مي‌رفتيم. خودرو ما يك ژيان مهاري بود. دكتر را در بين راه ديديم و سوارشان كرديم. شهيد پاك نژاد عقب خودرو نشستند؛ در حالي كه ما در جلو را براي‌شان باز كرده بوديم. اصرار ما نيز فايده اي نداشت و همان‌جا نشستند. ايشان در آن زمان نماينده مجلس بودند و اين تواضع براي ما درسي شد.
خاطره ديگر اين كه در دوران دانش‌آموزي يك بار به مطب ايشان رفتم. آقاي دكتر از من حق ويزيت نگرفتند، چون وضع مالي خوبي نداشتم. مرا براي گرفتن دارو به داروخانه رازي فرستادند. مرحوم دكتر رمضان‌خاني پس از تحويل داروها از من وجه آن را نگرفتند و گفتند: آقاي دكتر حساب كرده اند. در حقيقت ايشان خود را وقف مردم كرده بودند.
يادم مي‌آيد روز ديگري كه با هم بوديم، فرد بيماري را در كنار راه ديد. كنارش نشست، او را معاينه كرد و برايش نسخه اي نوشت و به دستش داد. اين گونه حركتهاي او در بين مردم بسيار تأثير داشت.

آيا انجمن پزشكان را كه به روستاها اعزام مي‌شدند، ايشان تشكيل دادند؟
 

تا آنجايي كه من اطلاع دارم، بله. اعضاي اين انجمن به روستاها مي‌رفتند و فعاليتهاي درماني مي‌كردند. البته من در اين حركت نقشي نداشتم، اما از آن باخبر بودم.

آيا شما از مشاوره و كسب تكليف دكتر پاك‌نژاد از شهيد صدوقي خاطره‌اي داريد؟
 

من آن دو بزرگوار را در جلسات بسيار در كنار هم مي‌ديدم، مي‌شنيدم كه با هم شور و مشورت دارند، اما خاطره خاصي براي گفتن ندارم. البته يك مورد سياسي از شهيد پاك‌نژاد به خاطرم مي‌آيد. در آن دوره گروهك «فرقان» در دانشگاه‌ها بين جوانان نفوذ فراواني داشت. كتابي هم به نام «توحيد» داشتند. من اين كتاب را به آقاي پاك نژاد ارائه دادم. شهيد پاك نژاد پس از مطالعه آن به من فرمودند: «اين‌ها آخوندكش هستند.»
من گفتم: «اعضاي اين گروه مي گويند مسلمان هستند و در بين آنها روحاني و معمم هم هست.» در جواب گفتند: «من باشم يا نباشم، اين ها چنين كاري خواهند كرد.» اين پيش بيني و تحقق آن براي من بسيار جالب بود.
گاهي اوقات به مطب ايشان مي‌رفتم. كتاب‌شان روي ميز باز بود و بين ويزيت دو بيمار آن را مي‌خواندند و مي‌گفتند از اتلاف وقت جلوگيري مي‌كند. خودم از ايشان شنيدم كه در شبانه‌روز فقط 4 ساعت مي‌خوابيدند.
خاطره‌اي ديگر از ايشان دارم. ما و شهيد جوكار در تهران‌نو، هم خانه بوديم. گاهي به شهيد پاك‌نژاد سر مي‌زديم. ايشان در تهران نماينده بود. يك روز صبح به منزل ما آمد و در مورد مطالعه با هم بحث كرديم. بسيار متأسف بودند از اين كه در آن دوره خواب‌شان از 4 ساعت بيشتر شده و از زمان مطالعه‌شان كاسته است. من سؤال كردم كه با توجه به اين كه خودتان رانندگي مي‌كنيد شما وقت براي مطالعه كم نمي‌آوريد؟ در پاسخ گفتند: «خير در اتوبوس وقت خوبي براي مطالعه دارم. البته گاهي اوقات خوابم مي‌برد كه زمان آن را محاسبه و از 4 ساعت خوابم كم مي‌كنم.»
در زمينه روشن‌بيني سياسي ايشان بايد عرض كنم كه در زمان انتخابات ما يك دفتر تحت عنوان «دفتر هماهنگي دانش‌آموزان و دانشجويان» داشتيم و از آن به عنوان ستاد انتخاباتي استفاده مي‌كرديم. يادش به خير كانديداي ما شخصي بود كه بعدها او نيز مثل دكتر پاك نژاد شهيد شد. در ضمن به جناب پاك نژاد نيز خرده مي‌گرفتيم كه ايشان يك مبارز تندرو نيستند. در آن دوران شب‌نامه اي هم در مورد وابستگي ايشان به انجمن حجتيه پخش شد. جمعي از دوستان شهيد پاك نژاد پيشنهاد دادند كه از فعاليت ما جلوگيري يا با آن مقابله شود كه جناب دكتر درجواب گفته بودند اين‌هاي بچه‌هاي مخلصي هستند، بگذاريد در حد فهم خودشان فعاليت كنند.

زماني كه دكتر به منزل‌تان در تهران آمدند، شما دانشجو بوديد؟
 

بله، من دانشجوي دانشگاه علم و صنعت بودم. ايشان هم نماينده مردم يزد در مجلس بودند.

آيا فعاليت سياسي ايشان بعد از انقلاب هم مانند گذشته ادامه پيدا كرد؟
 

با توجه به علاقه اي كه به جلسات پرسش و پاسخ داشتند،در هر محفل و مجلسي ازافراد مي‌خواستند تا سؤالات خود را مطرح كنند و آنها را راهنمايي مي‌كردند؛ هميشه اين روحيه را داشتند. يادم هست آن روزي كه به منزل ما آمدند، گفتند كه جلسه‌اي هم با پزشكان دارند.
در مورد برادر ايشان هم يادم هست كه ما در استانداري بوديم كه از آقاي نعمت‌زاده وزير صنايع خواستيم تا تعدادي خودرو ارزان قيمت براي رفت و آمد مديران به ما بدهند. يك خودرو به اخوي شهيد پاك‌نژاد پيشنهاد داديم كه گفتند آن را به ديگري بدهيد. البته كمي بعد، از دفتر ايشان تماس گرفتند و گفتند در صورتي كه ايشان قبول نمي كنند اين سهميه را به دفتر بدهيد تا كارهاي ما با آن انجام شود. ولي باز خود ايشان به ما تلفن زدند و گفتند به هيچ عنوان تحت نام من چيزي به كسي ندهيد. طبع بسيار بلندي داشتند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.