نقش شهيد پاك‌نژاد در پيشبرد انقلاب

محمد حسن خورشيد نام، كارشناس ارشد مديريت دولتي است و آغاز فعاليتها و مسووليت هاي وي در حوزه‌هاي مختلف عمراني، سياسي و اجتماعي، از سال 1362 بوده و جزو فعالان اجتماعي در جريانات انقلاب اسلامي يزد شناخته مي‌شود. كسي كه با اين جريانات ارتباط مستقيم و نزديك داشته و به مدت شش سال متصدي معاونت سياسي و
سه‌شنبه، 14 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش شهيد پاك‌نژاد در پيشبرد انقلاب

نقش شهيد پاك‌نژاد در پيشبرد انقلاب
نقش شهيد پاك‌نژاد در پيشبرد انقلاب


 






 

گفتگو با محمد حسن خورشيد نام
درآمد
 

محمد حسن خورشيد نام، كارشناس ارشد مديريت دولتي است و آغاز فعاليتها و مسووليت هاي وي در حوزه‌هاي مختلف عمراني، سياسي و اجتماعي، از سال 1362 بوده و جزو فعالان اجتماعي در جريانات انقلاب اسلامي يزد شناخته مي‌شود. كسي كه با اين جريانات ارتباط مستقيم و نزديك داشته و به مدت شش سال متصدي معاونت سياسي و امنيتي استان‌داري يزد بوده است. بديهي است كه خورشيد‌نام، به عنوان يك فعال سياسي انقلاب اسلامي و مسؤول بعد از انقلاب ديدگاه‌هاي جالبي در خصوص جريان‌شناسي در شهر يزد و نيز نقش شهيد پاك‌نژاد داشته باشد. با هم اين ديدگاه را مي‌خوانيم.

ارتباط شما با آقاي دكتر به صورت مستقيم بود؟
 

حدود 5-4 سال از دوران دبيرستانم را مؤذن و مكبر مسجد حظيره بودم. آقاي پاك نژاد هم مرتب نمازهايشان را در مسجد حظيره مي خواندند. ارتباط ما به اين صورت شكل گرفت. به علاوه خانه هايمان هم نزديك همديگر بود و تقريباً تمام اهل خانواده ما از پدربزرگ و مادربزرگ گرفته تا بچه هاي كوچك براي درمان به مطب ايشان مراجعه مي كردند. بعدها من در جلسات پرسش و پاسخ مسائل ديني دكتر هم شركت مي كردم و به مقتضاي رفت و آمد با بچه مذهبي هاي مسجد حظيره با آنها هم ارتباط داشتم.

اگربخواهيم جامعه يزد را در آستانه پيروزي انقلاب تا زمان تثبيت انقلاب اسلامي جريان شناسي كنيد، چه عواملي را مهم مي دانيد؟
 

ريشه هاي اين جريان را بايد از اوايل سال 1350 شروع كرد. يعني سالهايي كه رژيم شاهنشاهي، جشنهاي دو هزاروپانصدساله را برگزار مي کرد. رژيم در آن زمان احساس ثبات قطعي مي کرد و حضور سران كشورهاي مختلف را مايه ثبات بيشتر خودش مي دانست. قطعاً رژيم انتظار داشت كه بعداز سال 1350 وآن جشنها و سركوب مبارزان، وضعيتش ثبات بيشتري پيدا كند و ديگر هيچ خطري آن را تهديد نكند. اگر بخواهيم ببينيم كه در سال 1352 اوضاع در يزد چگونه بود، تنها مي توان اين را گفت كه مسجد حظيره و رهبري شهيد آيت الله صدوقي، به عنوان يك جريان خاص سياسي محوريت اصلي و اساسي داشت. معمولاً شبها مسجد ايشان پذيراي بسياري از جوانهايي بود كه دنبال مسائل مذهبي و سياسي بودند. مرحوم شهيد پاك نژاد هم از افرادي بود كه مرتب نماز جماعتش را در مسجد شهيد صدوقي مي خواند. منزل و مطب ايشان نزديك مسجد بود. ارتباط خيلي تنگاتنگي هم با شهيد محراب داشت و بطور كلي از اركان مسجد حظيره به حساب مي آمد. در آنجا، مردم عادي كوچه و بازار و حتي پرسنل دولتي هم محوريت عام پيدا كرده بودند. نوع حضور و قدرت شهيد صدوقي و نفوذ ايشان در جامعه طوري بود كه حتي دستگاههاي دولتي رژيم شاه مجبور بودند با ايشان كنار بيايند.
شخصيت شهيد صدوقي در آن مقطع، طوري نبود كه دستگاههايي مثل ساواك يا شهرباني بتوانند خيلي راحت با ايشان مواجه شوند و سياستهاي خودشان را اعمال كنند. حتي در بعضي موارد، به دليل نفوذ فراوان آيت الله صدوقي، از ايشان حرف شنوي هم داشتند. جريان ديگري هم كه آن موقع در شهر يزد فعاليت مي کرد، جريان انجمن حجتيه بود كه من نمي توانم اين جريان را بطور دقيق بررسي كنم، ولي برداشت من اين است كه در آن زمان، جريان انجمن حجتيه در يزد با جريان كلي اين انجمن در كشور فرق داشت، يعني ضمن اينكه اين جريان در يزد فعال بود، اما سياستهاي كلي انجمن در همه كشور اعمال نمي شد. تعداد زيادي از جوانهاي اين تشكل در استان يزد فعاليت مي کردند، منتها نه در قالب سياستهاي آن. هرچه از آن سالها به طرف سالهاي 1356-1357 مي آييم، اين جريان قويتر مي شود بطوري كه از سالهاي 4-1353 به بعد، فعاليتهاي سياسي اعضا اصلاً مورد قبول انجمن حجتيه نبود.
كارهايي مثل پخش اعلاميه حضرت امام (ره)، نوارهاي ايشان و كتابهاي دكتر شريعتي، حتي نوع برنامه ها و سخنرانيهايي كه ترتيب مي دادند، صرفاً اهداف سياسي را دنبال مي کرد. اين جريان آرام آرام در حظيره قوت بيشتري گرفت و شبها به پاتوق جوانها تبديل شد و بچه ها برنامه هاي مختلف مذهبي را دنبال مي کردند.
مرحوم شهيد پاك نژاد هم در اين جريانات حضور فعال داشت و به صورت هفتگي جلساتي را در دبيرستان رسوليان برگزار مي کرد. آن اواخر هم جلسات پرسش و پاسخي در مجموعه تعليمات اسلامي داشتند كه در خيابان سلمان فارسي، برگزار مي شد. بعضاً اين جلسات در همان مجموعه تا سالهاي 1355-1356 يعني قبل از شهادت مرحوم آقا مصطفي ادامه پيدا كرد و افرادي همچون آقاي راستگو از قم يا جاهاي ديگر دعوت مي شدند، اما چند ماه قبل ازآن، مرحوم شهيد صدوقي درحظيره،سخنرانيهايي را بعد از نماز مغرب آغاز كردند. بعد از مدت كمي، اين سخنرانيها رنگ و بوي سياسي گرفت و مجموعه حظيره تبديل به مجموعه اي كاملاً سياسي- مذهبي شد كه فعاليتها را سروسامان مي داد، مثلاً فعاليتهاي نوجوانان به جريان انقلاب نزديكتر شد يا از افراد مختلف مثل مرحوم فخرالدين حجازي يا آقاي روحاني براي سخنراني دعوت شد.
به اين ترتيب همه فعاليتهاي داخل حظيره از طريق ارتباط با مرحوم شهيد صدوقي صورت مي گرفت و بعدها با ارتباط نزديكتر در بيت ايشان ادامه يافت، اما در دل اين كارها اختلاف نظرهايي پيدا مي شد. يعني طيف هايي كه معتقد بودند كه بايد كارهاي سياسي فعال آشكار و شفاف بكنند يا مواضع ضد شاه داشته باشند، با افراد ديگري كه از انجمن حجتيه بودند عقيده داشتند كه بايد محافظه كارانه تر عمل كرد. حتي يادم است در بعضي از تظاهرات برسر اين مطلب كه شعار «مرگ برشاه» بگويند يانه، بين جوانهاي فعال سياسي و افراد محافظه كار اختلاف بود اما هيچوقت اين مطالب خيلي حاد نشد و همين طور ادامه پيدا مي کرد، چون با اوج گيري تظاهرات در يزد مصادف شد و تمام اين مسائل تحت الشعاع قرار گرفت. در اين مرحله، شهيد صدوقي، شهيد پاك نژاد و افراد مرتبط با آنها مثل امام جمعه فعلي يزد و نماينده محترم ولي فقيه ارتباط مداوم داشتند و فعاليتها ساماندهي مي شد. اين جريان همينطور ادامه پيدا مي كند و به پيروزي انقلاب ختم مي شود.
البته گروههاي مختلف اعم از منافقين يا گروههاي ماكسيستي در شهر يزد هم مثل شهرهاي ديگر، به دنبال اين بودند كه برنامه هاي خاص خودشان را داشته باشند.
يادم است فردي به نام شيرازي اگر اشتباه نكنم آمده بود به يزد، براي اينكه دفتر منافقين را در يزد ايجاد كند، آنها مدتي هم با جاهاي مختلف ارتباط برقراركردند اما موفق به اين امر نشدند. برخلاف خيلي استانهاي ديگر كه توانستند دفتر بزنند و كار كنند، اينجا با مقاومت شهيد صدوقي اين امر برايشان ميسرنشد. به غير از اينها جريان عمده ديگري كه بتواند در يزد خيلي خودنمايي كند، وجود نداشت. البته بالاخره، منافقين توانستند ترورها را طوري پيش ببرند كه در نهايت خود شهيد صدوقي را هم ترور كردند، اما به هر حال جريان فعال سياسي اي كه بخواهد در استان يزد شكل بگيرد، وجود نداشت.
براساس برخي شواهد، گويا انجمن حجتيه در يزد به نوعي استحاله شده و در فعاليتهاي ديگري ساماندهي و اعمال مي شد، اما از طرف ديگر، يكي از كليشه هاي رفتاري يا چارچوبهاي تعريف شده حجتيها اين بود كه با محافظه كاري بيشتري با فرقه هاي ضاله يا فرقه هاي انشعابي مقابله مي کردند و گرنه بقيه برنامه هايشان در نشستهايي خلاصه مي شد كه با هم در آنها مي نشستند و بحث مي کردند.
وجه غالب انجمن حجتيه در آن زمان، مبارزه با بهائيت بود. جزواتي كه در جلسات مختلف داده مي شد، در كل كشور مشترك بود وبيشتر نحو بحث با بهائيت و نحوه شكل گيري آنها و پاسخ به شبهاتشان تدريس مي شد. البته مباحث ديگري هم وجود داشت: مثل بحث انتظار، امام زمان(عج)، حديث، تفسير و چيزهاي ديگر، ولي وقتي جوانها وارد كار شدند، فعاليتهاي مذهبي به مرور متفاوت شد ونگاه عده اي از جوانترها به مسائل تربيتي و مذهبي تغيير كرد. مثلاً رسم نبود كه كارهاي ورزشي، تفريحي و اردويي انجام بگيرد، اما عده اي آنها را راه انداختند، كه مورد مخالفت جدي اعضاي قديمي قرار گرفت، ولي نوع فعاليت، تفكر و انديشه شان تغيير نكرد. به عبارت دقيق تر، شايد بتوان گفت كه انجمن حجتيه بطور نامحسوس به دو شاخه تقسيم شد: يك شاخه جوانهايي كه وارد فعاليتهاي سياسي شدند، اهل خواندن كتابهاي شريعتي بودند و با امام و شهيد صدوقي ارتباط داشتند. يك دسته ديگر هم، قديمي ها بودند كه در حالت قديمي خودشان مانده بودند و مقاومت نمي كردند. در نتيجه چون اين دسته جديد فعاليت بيشتري مي كردند و در جامعه هم فعالتر بودند، قديمي ها كم كم از فعاليتها كنار رفتند.

نقش اصناف پيش از انقلاب اسلامي مثل معلمان، بازاريان، كسبه و اصناف مختلف در جريان انقلاب اسلامي چگونه بود؟
 

اين يك واقعيت است كه در جامعه ما عده اي زودتر و عده اي ديرتر وارد مباحث انقلاب شدند. اگر از سال 1342 به اين طرف را در نظر بگيريد، بعد از تبعيد حضرت امام(ره) جريان، مبارزه درايران قطع نشد، اما با بررسي تاريخ انقلاب مي بينيد كه فقط عده خاصي به مبارزه ادامه دادند كه روحانيت در صدر ايشان است.
دركنار اينها تعدادي از دانشجويان و دانشگاهيان ديده مي شوند، در ضمن، گروههايي هم بودند كه مبارزه مسلحانه مي كردند. بنابراين، از سال 1342 به اين طرف، گروههاي مختلفي از ميان قشرهاي مختلف مردم يعني معلم، بازاري، كارگر، دانشجو، استاد دانشگاه و روحاني وارد پروسه مبارزات انقلابي شدند. منتها از هركدام، تعدادي معدود و به شيوه هاي مختلف مبارزه كردند. به قول خودتان، بعد از تشكيل گروه مجاهدين خلق، اين جريان منحرف و به يك سازمان التقاطي- منافقين- تبديل شدند. اما اكثر گروههاي مسلحانه ديگر، سلامت خودشان را حفظ كردند و سالم و كاملاً اسلامي كارشان را ادامه دادند تا جريان انقلاب به پيروزي برسد،‌ با اينكه بسياري از آنها دستگير، تبعيد يا شكنجه شدند.
بعد از آن، اگر تظاهرات دانشجويي را نگاه كنيد، متوجه مي شويد كه هر سال در 16 آذر به مناسبتهاي مختلفي اين جريان ادامه پيدا مي کندو در 19 دي باز هم دانشگاه ها بطور جدي وارد اين مباحث مي شوند و در همه مساجد كم كم شكل مي گيرد، ولي وقتي دوباره مساجد را نگاه مي كنيد، مي بينيد كه در هر مسجدي عامه مردم هستند.
به نظر من، تقدم و تاخر ورود مردم به مبارزه را نمي توان به راحتي تفكيك كرد، البته فعاليتهاي سازماندهي شده و منظم دانشگاه و روحانيون را بايد استثنا كرد، اما بطور كلي هسته هاي اساسي و پر جمعيت در مساجد تشكيل شد. از سوي ديگر، نمي توان گفت كه اين آدمها همه فرهنگي، كارگر يا بازاري اند، چون همه نوع آدم در اين مساجد وجود داشت. من نمي توانم، ولي شايد كساني كه در زمينه جامعه شناسي انقلاب مطالعه و تحليل دارند، بتوانند براي نيروها تقدم و تأخر قائل شوند. طبيعي است آنهايي كه به نحوي وابستگيهاي بيشتري به سيستم و رژيم داشتند، يا وابستگيهاي دنيوي بيشتري داشتند، ديرتر به ما پيوستند اما اين نكته را بطور قطع و يقين مي توان گفت كه حضور جوانها در مقايسه با بقيه بيشتر بود. وقتي به انواع و اقسام برنامه ها نگاه مي كنيد، حضور جوانها را بطور محسوس مي بينيد. شايد يكي از دلايل اين امر اين باشد كه زندگي جوان هنوز شكل نگرفته و وابستگي اش كمتراست. در نتيجه، خيلي زودتر افكار و انديشه هاي جديد را مي پذيرد، مايل به تغيير است و وابستگي خاصي ندارد كه اذيت شود، لذا شما حتي مساجد و تظاهرات را هم كه نگاه مي كنيد، مي بينيد حضور جوانها به شدت در آنها پر رنگ است.

نكته ديگرآنكه پستهاي ابلاغي آغاز جمهوري اسلامي، واكنش افرادي را برمي انگيزد. آيا اين كار هيچ وقت به واكنشهاي شديد منجر شد؟
 

پيروزي غير منتظره انقلاب، دست اندركاران رژيم را كاملاً مبهوت و گيج كرد و اساساً به آنها فرصت نمي داد كه از حالت گيجي خارج شوند يا اينكه مقاومت كنند.
جو حاكم بر‌آن زمان طوري بود كه آنها جنايتكاراني بودند كه به شدت ترسيده بودند، آنها كه اين وضعيت را نداشتند. اصلاً خودشان را در اين مقام نمي ديدند كه به اين مباحث وارد شوند. بعيد مي دانم كه آن موقع خيلي مقاومت جدي اي شده باشد.

گرايش جوانان به انتخابات مجلس اول چگونه بود؟
 

من درآن مقطع زماني در يزد نبودم، نمي توانم به صورت مشخص ودقيق جريان را تعريف كنم، ولي اين را مطمئن هستم كه بسياري از جوانها طرفدار كساني بودند كه وجهه انقلابي، ضد استكباري و ضد استبداديشان قوي بود.

مسجد حظيره از جمله مساجد فعال بود كه پايگاه اصلي براي ايثارگران يزد، شهروندان يزدي وهم براي كل كشور شناخته شده بود. شهيد صدوقي به عنوان يكي از اركان انقلاب اسلامي فعاليتهايش را در مسجد حظيره متمركز كرده بود، مساجد ديگر يزد به چه صورت بودند؟ آيا در آنها فعاليتهاي محله اي يا منطقه اي صورت مي گرفت يا نه؟
 

يادم نمي آيد مسجدي بوده باشد كه در اين خصوص موضوعيت پيدا كرده باشد، مخصوصاً در آن اوايل. بعضي از فعالان مسجد حظيره به مساجد ديگري هم مي رفتند و فعاليتهايي را انجام مي دادند، اما تا جايي كه يادم مي‌آيد، فكر نمي كنم كه فعاليتهاي مساجد ديگر مطرح و قابل تأمل بوده باشد. البته مسجد بياق خان تا حدي فعال بود، اما مقطع زماني اش را به ياد نمي آورم. در دوران اعتصاب دانشگاهها هم مسجد كوچكي نزديك منزل مرحوم آيت الله مدرسي بود كه اسم دقيقش را نمي دانم. دانشجويان فعال، آنجا را براي بعضي فعاليتهاي مخفي تر و جزئي تر، به عنوان يك مكان امن انتخاب كرده بودند، و چون عادي به آن جا نمي رفتند، در اختيار دانشجويان بود. آشيخ رضا خاني كه فكر نمي كنم الان مسئوليت دبيرخانه شوراي ائمه جمعه استان را به عهده دارند امام جماعت آنجا بود و تقريباً آنجا به يك مكان مخفي براي فعاليت جوانهاي دانشگاهي مسلمان تبديل شده بود كه براي برنامه ريزي براي فعاليتهاي مختلف، مثل تظاهرات يا پخش اعلاميه از آنجا استفاده مي شد.

اگر نكته ناگفته اي باقي مانده، بفرماييد.
 

ذكر يك نكته در خصوص جريان شناسي جامعه يزد در سالهاي انقلاب، اينكه كاري در يزد انجام مي شد كه شايد در استانهاي ديگر هم بوده و من خبر ندارم و آن، اينكه دانشجوهاي مسلمان و مذهبي ها معمولاً كساني بودند كه با آيت الله صدوقي در نوروز هر سال مي آمدند و تعدادي از دانش آموزان مذهبي ومستعد را قبل از اينكه در دانشگاه قبول شوند، جمع مي كردند و با اينها از همان موقع ارتباط برقرار مي كردند و بعد آنها را براي انتخاب رشته راهنمايي مي كردند. پس از آن هم، در دانشگاه مراقب آنها بودند، چون در آن زمان، جريانات مختلفي از جريانات غير اخلاقي گرفته تا ماركسيستها وجود داشت كه خيلي خطرناك بود. اين كار به نظرم حركت مثبتي بود. از جمله كساني كه در اين زمينه وقت مي گذاشت، مرحوم مهندس حميدنيا بود كه در اين خصوص نقش مؤثر و مفيدي داشت و بعد از انقلاب به دليل اطلاعاتي كه از منافقين داشت، فعاليتهاي خوبي براي جلوگيري از انحراف بچه مسلمانها و فريب نخوردن آنها انجام مي داد، بخصوص كه منافقان در اوايل انقلاب خيلي راحت با شعارها و برنامه هاي مختلف مي توانستند بچه هاي مذهبي را فريب دهند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.