تبارشناسي، مفهومشناسي و ارزيابي احاديث وجوهيه (1)
چکيده:
درآمد
1. احاديث وجوهيه
الف. پيامبر صلي الله عليه و آله
و بدان «محتمله ي » را افزودهاند.
3 ـ 1. برخي از شيعيان نيز بدون ذکر سند و منبعي، اين حديث را با اندکي تغيير از پيامبر صلي الله عليه و آله چنين نقل کردهاند: القرآن ذلول ذو وجوه، فاحملوه علي أحسن الوجوه. (5)
4 ـ 1. برخي اين حديث را از أبونعيم اصفهاني(م 430 ق) و ديگران، از ابن عباس چنين نقل کردهاند: القرآن ذلول ذو وجوه، فاحملوه علي أحسن وجوهه. (6) و اشارهاي به پيامبر صلي الله عليه و آله نکردهاند و باز چنين تعبيري در نزد أبونعيم در الحليه ي مشاهده نشد. ظاهراً مرجع اين اقوال با تفاوتهاي اندکي که دارند، حديث ابن عباس است که فقط نزد دارقطني، داراي سند کامل است و ديگران اين حديث را با تفاوتهايي، امّا بدون سند و اضطرابي در انتساب آن به پيامبر صلي الله عليه و آله يا ابن عباس نقل کردهاند. 2. ابن حزم به طريق خود از يحيي بن أبي أسيد از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل ميکند: إن القرآن ذلول ذو وجوه، فاتقوا ذلّه وکثره ي وجوهه؛ (7) همانا قرآن ذلول و ذو وجوه است، پس از ذلول بودنش و بسياري وجوهش تقوا داشته باشيد. چه بسا تعبير: فاتقوا ذله و کثره ي وجوهه، در راستاي تعبير: فاحملوه علي أحسن الوجوه، باشد، بدين گونه که هر دو تعبير متضمن احتياط و دقّت در تفسير قرآن است. 3. بدون سند، پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده که فرمود: إذا أتاکم عني حديث فاحملوه علي أحسن وجوهه و ظنوا به الذي هو أزکي و أهدي و أتقي؛ (8) اگر از من حديثي به شما رسيد، پس آن را بر بهترين وجوهش حمل کنيد و بدان بهترين و هدايت کنندهترين و تقواترين گمانها را ببريد. و در آن به جاي چند وجه بودن قرآن، به چند وجه بودن احاديث تصريح کردهاند. هر چند که چند امري براي احاديث نيز پذيرفته شده است، امّا ذکر چند وجه بودن احاديث، در حديثي مشهور نيست. 4. قول ديگري نيز به پيامبر صلي الله عليه و آله نسبت داده شده که به زودي در باره آن سخن خواهد رفت.
ب. علي عليه السلام
1 ـ 1. بدون سند، از امام علي عليه السلام نقل شده که هنگامي که عبدالله بن عباس را براي احتجاج با خوارج نزد آنان فرستاد، فرمود: لا تخاصمهم بالقرآن فإن القرآن حمال ذو وجوه تقول ويقولون ولکن حاججهم بالسنه ي فإنهم لن يجدوا عنها محيصاً؛ (9) با آنان با قرآن مخاصمه و بحث نکن، پس همانا قرآن حمّال(باربردار) و ذو جوه است، تو ميگويي و آنها ميگويند، امّا با سنّت با آنها محاجّه و بحث کن، پس همانا آنها از آن گريزي نخواهند يافت. اين قول نزد اهل سنت و به خصوص شيعه بسيار نقل ميشود. (10) همچنين اين قول معمولاً با استناد به نهج البلاغه ي ذکر ميشود و کساني که استناد نکردهاند (مانند زمخشري در ربيع الأبرار) نيز ظاهراً باز با استناد به نهج البلاغه ي است، چون متأخر بوده و سندي براي حديث ذکر نميکنند و عين قول موجود در نهج البلاغه ي آوردهاند. در ضمن در اين نقلها گاهي، به جاي «حاججهم»، «خاصمهم» ذکر شده که به احتمال زياد نوعي نقل به معناست، چه در نقل نهج البلاغه ي ، «حاججهم» آمده است. همچنين بايد متذکر شد که ابن أبي الحديد بر آن است که ابن عباس به وصيت علي عليه السلام عمل نکرد و فقط با قرآن با آنها محاجّه کرد، به آياتي مانند: «فَابْعَثُوا حَکماً مِنْ أَهْلِهِ وَحَکماً مِنْ أَهْلِهَا». (11) «يحْکمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنکمْ». (12) لذا اندکي برگشته و بقيه ماندند و جنگ شروع شد. (13) در مورد اين که قرار بود ابن عباس به چه سنّتي با خوارج احتجاج کند، نيز ميگويد که مراد مواردي بوده که در آن علي عليه السلام ذينفع بودهاند، مانند اين فرموده پيامبر صلي الله عليه و آله: علي مع الحق و الحق مع علي يدور معه حيثما دار، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله؛ اخباري که صحابه آنها را از زبان پيامبر صلي الله عليه و آله شنيده بودند و در صورت احتجاج بدانها خوارج نميتوانستند که با آنها مخالفت کرده و از آنها عدول کنند. (14) امّا همچنان که خواهد آمد، در مورد اين که کسي از خوارج از نظر خود برنگشت يا اين که به سنّت احتجاج نکرد، نزد علما اختلاف وجود دارد.
1 ـ 2. از ابن سعد از طريق عکرمه از ابن عباس نقل شده است، هنگامي که علي عليه السلام او را به سوي خوارج فرستاد و به او گفت: اذهب إليهم فخاصمهم و ادعهم إلي الکتاب والسنه ي ولا تحاجهم بالقرآن فإنه ذو وجوه ولکن خاصمهم بالسنه ي ؛ به سوي آنها برو، پس با آنها مخاصمه کن و آنها را به کتاب خداوند و سنّت بخوان و با آنها با قرآن مجادله نکن، پس همانا آن ذو وجوه است امّا با سنّت با آنها مخاصمه کن. (15)
1 ـ 3. از ابن سعد نقل شده که ابن عباس در ماجراي ارسالش به سوي خوارج به ايشان عليه السلام گفت: يا أمير المؤمنين فأنا أعلم بکتاب الله منهم في بيوتنا نزل؛ اي أمير المؤمنان، پس من به کتاب خدا از آنها آگاهترم، قرآن در خانههاي ما نازل شد. و ايشان فرمود: صدقت و لکن القرآن حمال ذو وجوه تقول ويقولون ولکن خاصمهم بالسنن فإنهم لن يجدوا عنها محيصاً؛ (16) راست ميگويي، امّا قرآن حمّال ذو وجوه است، ميگويي و ميگويند، امّا با سنتها با آنها مخاصمه کن، پس همانا گريزي از آن نخواهند يافت. همچنين سيوطي (ظاهراً دنباله قول ابن سعد است) ميگويد که ابن عباس به سوي آنان رفته و با سنت با آنان مخاصمه کرد و آنها را از حجّت تهي ساخت. (17) هر چند نگفته است که نتيجه اين مجادله چه شد، امّا به هر حال، اين نظر کاملاً خلاف نظر ابن أبي الحديد است که ذکر شد.
1 ـ 4. برخي به نقل از ابن سعد، دو قول بالا با هم جمع کرده و گفتهاند که علي عليه السلام به ابن عباس فرمود:
اذهب إليهم، يعني الخوارج، ولا تخاصمهم بالقرآن فإنه ذو وجوه، ولکن خاصمهم بالسنه ي . پس ابن عباس به ايشان گفت: أنا أعلم بکتاب الله منهم. و امام عليه السلام جواب فرمود: صدقت، ولکن القرآن حمال ذو وجوه. (18) در اين نقل، عبارت:«فإنهم لن يجدوا عنها محيصاً» ذکر نشده است.
1 ـ 5 . برخي نيز به نقل از نهج البلاغه ي ، فقط عبارت ذيل را نقل کردهاند: القرآن حمال ذو وجوه. (19) و ديگر مطالب حديث ذکر نشده است.
1 ـ 6 . از علي عليه السلام مرسلاً و به طور کلي نقل شده است: لا تناظروهم في القرآن فإن القرآن حمال ذو وجوه. (20) همچنان که ملاحظه ميشود، چنين تعبيري در فقط در کتب لغت مشاهده شده است و احتمالاً نقل به معناي تعبير نهجالبلاغه ي يا غيره است.
2. نکاتي در باره اين خبر
2 ـ 2. سند يادشده نزد ابن سعد در دو قول منسوب به او، و بنابر منابع يادشده، مرسل است، چون فاصله ابن سعد (168ـ230ق) (22) با راوي حديث، يعني عکرمه (25 ـ 105ق) (23) بسيار است و ابن سعد، حدود 55 سال پس از عکرمه متولد شده است.
2 ـ 3. اساساً چنين اقوالي نزد ابن سعد (در الطبقات) مشاهده نشد و معلوم نيست نقل سيوطي و ديگران (که ظاهراً ديگران نيز از سيوطي گرفتهاند) اين اقوال را دقيقاً از چه منبعي از ابن سعد نقل کردهاند. آنچه ابن سعد نقل کرده، آن است که علي عليه السلام، ابن عباس و ديگران را براي محاجه به سوي خوارج فرستاد و ابن عباس با آنها به محاجه برخاست و بسياري از آنان به حق برگشتند (24) و سخني از کيفيت محاجه و ديگر مطالب مورد بحث، به خصوص چند وجه بودن قرآن، وجود ندارد.
پي نوشت:
1. عضو هيئت علمي دانشگاه شهيد چمران.
2. سنن دار قطني، ج4، ص82.
3. كنز الاعمال، ج1، ص551؛ ميزان الحكمه، ج3، ص2535، به احتمال زياد از متقي هندي.
4. البرهان في علوم القرآن، ج2، ص163.
5. تفسير مجمع البيان، ج1، ص40؛ عوالي اللئالي، ج4، ص104؛ زبده البيان، ص2؛ تفسير صافي، ج1، ص36؛ الاصول الاصليه، ص33.
6. الاتقال في علوم القرآن، ج2، ص475.
7. الاحكام، ج3، ص271.
8. المعيار و الموازنه في فضائل امير المومنين علي ابن ابي طالب، ص204، 323.
9. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج18، ص71؛ نهج البلاغه، محمد عبده، ج3، ص136.
10. بحار الانوار، ج2، ص245و ج33، ص376؛ جامع الشتات، ص149؛ مستدرك سفينه البحار، ج8، ص200، 490 و ج10، ص252؛ الميزان، ج3، ص87؛ الموسوعه ميزان الحكمه، ج6، ص324؛ ميزان الحكمه، ج3، ص2535؛ همه از نهج البلاغه؛ ربيع الابرار، ج1، ص107.
11. سوره ي نساء، آيه 35.
12. سوره ي مائده، آيه 95.
13. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج18، ص72.
14. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج18، ص72-73.
15. الدر المنثور، ج1، ص15، همو، الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص410 (با حذف«ادعهم الي الكتاب و السنه»)؛ ميزان الحكمه، ج3، ص2535.
16. الدر المنثور، ج1، ص15؛ الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص410.
17. الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص410.
18. فتح القدير الجامع بين فني الروايه و الدرايه من علم التفسير، ج1، ص12.
19. الصحيح من سيره النبي الاعظم صلي الله عليه و آله، ج2، ص268.
20. لسان العرب، ج11، ص175؛ مجمع البحرين، ج1، ص576.
21. براي نمونه، ر.ك: پژوهشي در اسناد و مدارك نهج البلاغه.
22. الاعلام، ج6، ص136.
23. همان، ج4، ص244.
24. الطبقات، ج3، ص32.