نخستين دوره ي تاريخي امامت(3)
2) زهد امام (ع) درحكومت
تصويري از اين زهد را علي (ع)، در نامه ي خودشان به عثمان بن حنيف اين گونه فرموده اند:
«الا و ان امامكم قد اكتفي من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه، الا وانكم لا تقدرون علي ذلك و لكن اعينوني بورع و اجتهاد و عفه و سداد. فوالله ما كنزت من دنيا كم تبرا و لاادخرت من غنائمها و فرا و لا اعددت لبالي ثوبي طمرا ولا ادخرت من ارضها شبرا و لااخذت منها لا كقوت اتان دبره ولهي في عيني اوهي و اهون من عفصه مقرد» (صبحي صالح، 1387 هـ ، 417)؛ آگاه باشيد كه امام شما از دنياي خويش به دو جامه(بهاره و زمستانه) اكتفا كرده و از غذايش به دوقرص نان جو.آگاه باشيد كه شما بر اين مسأله قدرت نداريد، ولكن ياري كنيد مرا به ورع ودوري از گناه وتلاش در فهم دين، وعفت و محكمي در دين، به خدا قسم از دنياي شما درهم وديناري ذخيره نكردم واز غنائم آن چيزي نيندوختم و براي جامهام چيزي را مهيا نكردم واز زمين آن ، وجبي راحيازت نكردم، واز غذايش به مقدار بسيار اندكي استفاده كردم و هر آينه اين دنيا در نظر من از عطسه اي بي ارزش وكم بهاتر است.
اميرالمؤ منين (ع)، همين درس رابه فرمانداران خودش منتقل مي كند، حضرت يك وقت كسي را مي خواست به عنوان فرماندار به شهري بفرستد، به او گفت : فردا بعد از ظهر پيش من بيا ، حالا هم تقريباً معمول است كه اگر مي خواهند فرماندار يا استانداري را به جايي بفرستند، آن حاكم يا آن مسؤول، او را مي خواهد و اگر سفارشاتي دارد، به او توصيه مي كند. آن شخص نقل مي كند كه فردا بعد از نماز ظهر به همان جايي رفتم كه امير المؤمنين(ع) مي نشستند( يعني دكه اي كه حضرت (ع) براي اين كار در كوفه معين كرده بودند). ديدم كه در مقابل اميرالمؤمنين (ع)،يك كاسه ي خالي و يك كوزه ي آبي هست، يك خرده كه گذشت، به خدمتكارش اشاره كرد وفرمود كه آن بسته ي من را بياور. ديدم بسته ي سر به مهري را آوردند، اين كيسه مهر وموم شده بود تا كسي نتواند آن را باز كند. اين شخص مي گويد با خودم فكر كردم كه حضرت (ع) من را امين دانسته ومي خواهد گوهر گران بهايي را به من نشان بدهد، يا به من امانتي را بسپارد، مي گويد : حضرت(ع )مهررا شكست ودر كيسه را باز كرد، ديدم در اين كيسه سويق(آرد الك نكرده) وجود دارد، بعد حضرت (ع) دست كرد،يك مشت از اين آردها را در آورد داخل كاسه ريخت ، يك خرده هم از كوزه آ ب روي آن ريخت ،اين ها را به هم زد وبه عنوان ناهار خورد. به حضرت(ع) عرض كردم: يا اميرالمؤ منين، شما اين كار را مي كنيد؟ اين عراق با اين همه نعمت در اختيار شماست، اين همه گندم وجود دارد، اين كارها براي چه؟ فرمود: والله ما اختم عليه بخلاً به و الكني ابتاع قدر ما يكفيني فا خاف ان نيقص فيضع فيه من غيره وانا اكره ان دخل بطني الا طيباً» (مجلسي،1987،335/40)، سوگند به خدا كه از روي بخل مهرش نكرده ام، ولكن به قدر نياز خودم خريداري كرده ام و مي ترسم كه بر آن چيزي ديگر افزوده شود و من كراهت دارم كه در شكم خود غذايي وارد كنم كه طيب وپاكيزه نباشد.
اين كار راحضرت (ع) انجام داد تا به آن شخص عملاً درسي بياموزد كه مي خواهد حالا فرماندار شود» (خامنه اي ،1365، 124).
اگر علي (ع) نبود
پيغمبر اكرم (ص) فرمود: علي، فارق ميان حق وباطل است. اي علي، خودت گفتي كه من قرآن ناطقم ، آن ميدان جنگت، كه هرگروه وشخصي هر چند قوي، در برابرت احساس ضعف مي كردند، آن محراب عبادتت درآن شب هاي بلند، آن نخلستان هاي مدينه، آن گريه ها وتهجد ها وشب زنده داري هايت، آن خوف خدا غش كردن هايت آن رحم و عطوفتت به يتيمان وبينوايان ، آن عدالت و كرامتت، آن سازش نا پذيري ات، آن مملكت داري ات ، كه يك استاندار ظالم را تحمل نكردي، آن دقتت در مراقبت از كارگزارانت كه به عثمان بن حنيف، بااين كه شخصيت بزرگي است، آن نامه را نوشتي، استانداري كه يك شب مهماني اشراف مي رود، با يك نامه ي سراسر ملامت، او را از كارش بر حذر مي داري، آن يتيم نوازي ات، آن ضعيف پروري ات، آن ظا لم ستيزي ات،كه همه نشان از وجود چند بعدي وجامع بودن تو است . آري اگر تو نبودي، اسلام وحقيفت وتشيع از بين رفته بود» (مواضع تفصيلي حزب جمهوري اسلامي، سال 1358).
3)مشكل سازي حقانيت علي (ع)درحكومت حقانيت علي (ع)واصراراو در دفاع از حقيقت و مكتب و عدالت، سبب شد حكومت آن حضرت (ع) با مشكلات فراوان و عديدهاي همراه شود. «جريان حقانيت علي(ع) همراه با مظلوميت اميرالمؤمنين (ع) منتهي به اين شده كه در زمان حكومت كم تر از پنج سال، سه جريان در مقابل اميرالمؤمنين (ع) صف آرايي كردند؛ قاسطين، ناكثين و مارقين. اين روايت را، هم شيعه و هم سني ازامير المؤمنين(ع)نقل كرده اند كه فرمود: امرت ان اقاتل النا كثين و القاسطين و المارقين. چون پيامبر(ص)به ايشان فرموده بود: سنقاتل بعدي الناكثين والمارقين؛ تو بعد از من به جنگ نا كثين، قاسطين و مارقين خواهي رفت.
قاسطين در برابرعلي(ع)
اين ها از يك جبهه اند و حاضر نبودند كه با علي (ع) کنار بيايند و با اميرالمؤمنين (ع) بسازند. درست است كه مغيرهًْ بن شعبه و عبدالله بن عباس و ديگران در اول حكومت اميرالمؤمنين (ع) گفتند: يا اميرالمؤمنين اين ها را چند صباحي نگه دار، اما حضرت(ع) قبول نكردند. آنها حمل كردند براين كه حضرت (ع) بي سياستي كرد، لكن نه، آنها خودشان غافل بودند، قضاياي بعدي اين را نشان داد.اميرالمؤمنين (ع) هر كار هم كه مي كرد، معاويه با او نمي ساخت. اين تفكر، تفكري نبود كه حكومتي مثل حكومت علوي را قبول كند، هر چند قبلي ها، بعضي ها را تحمل كردند، از وقتي كه معاويه مسلمان شده بود تا آن روزي كه مي خواست با اميرالمؤمنين(ع)بجنگد، كم تر از سي سال گذشته بود و اطرافيانش سال ها در شام حكومت كرده بودند، نفوذي پيدا كرده بودند، پايگاهي پيدا كرده بودند، ديگر آن روزهاي اول نبود كه تا يك كلمه بگويند، به آنها بگويند كه شما تازه مسلمانيد، چه مي گوييد، جايي باز كرده بودند» (دارالهدي، 1383، 138).
«يك دسته آن دسته ي اهل شام بودند، يعني اصحاب معاويه و عمر و عاص، كه بعضي از اين ها سابقه ي اسلام نسبتاً طولاني داشتند و بعضي هم جديد الاسلام بودند و چيزي از آن زمان درك نكرده بودند. عمده ي دوران اسلامشان متعلق به بعد از زمان پيغمبر(ص)بود.بعضي ها هم بودند كه درهمان جناح شام جز واصحاب پيغمبر (ص)محسوب شدند. اين ها قدرتي بودند كه از لحاظ سياسي قوي، از لحاظ مالي قوي، از لحاظ مانورهاي حكومتي قوي، با امكانات فراوان در مقابل اميرالمؤمنين (ع)اين نبود كه آن حضرت (ع) حاكم شام را فقط فاسق بداند و با او مبارزه كند، چون در ميان حكام اميرالمؤمنين (ع) همه كه عادل نبودند، حضرت (ع) با آنها هم مشكل داشت، و همان ها هم عاقبت در برابرش صف آرايي كردند» (خامنهاي، 1383، 150).
چهره ي حكومت اموي
ناكثين در برابر علي (ع)
جبهه ي ماقين
منبع: دانشگاه علوم اسلامی رضوی ع ،دو ماهنامه اندیشه حوزه(81/82) ،1389