استراتژي واحد امامت (1)
چكيده
واژگان كليدي: استراتژي، امامت، شريعت، جهاد، استبداد، مقصد.
«امامان (ع)، كارشناسان دين اند، سيره ي پيشوايان معصوم (ع)، همه داراي يك سو و جهت بوده است، لكن روش هايي كه هر يك از اين اختران تابناك اتخاذ كرده اند، به صورت ظاهر، با يكديگر مغايرت دارد، نظير حركت قطاري است كه از مبدئي به مقصدي در حركت است. اين قطار، به تناسب موقعيت هايي كه پيش مي آيد، سرعت حركت و شيوه ي آن را تغيير مي دهد، گاهي كند مي رود، گاهي مي ايستد و در ايستگاه توقف مي كند و گاهي سرعتش اوج مي گيرد و سريع پيش مي رود. امامت هم يك چنين واقعيتي در تاريخ است. گاهي صبر كرده، مانند علي (ع) و گاهي خيزش كرده و پس از خيزش تند، توقف كرده كه در اصل نيز حركت است، مانند امام حسن مجتبي (ع) و گاهي خروشنده و توفنده به راه افتاده، مانند امام حسين (ع) و بالاخره در هر شرايطي كه پيش آمده، جريان امامت از اصول خويش عدول نكرده است و همواره پيش قراول حركت بوده است»(در سمايه هاي حزب جمهوري اسلامي، 1355).
با توجه به همين برداشت، دوره هاي تاريخي را به چهار دوره تقسيم فرموده اند:
1)دوره ي امامت اميرالمؤمنين، امام مجتبي و سيدالشهداء (ع)؛
2)دوره ي امامت امام سجاد(ع) از سال 61 تا 135، امامت امام صادق (ع)؛
3)دوره ي امامت امام موسي بن جعفر و امام رضا (ع) كه با شهادت امام رضا (ع) پايان مي پذيرد؛
4)دوره ي امام جواد (ع) تا غيبت كبراي امام زمان (عج) (دومين كنگره ي جهاني حضرت رضا (ع)، 1365، 14).
در مورد ديگر فرموده اند :
«بحثي كه جالب و قابل تعقيب است، داعيه هايي است كه حاكي از استراتژي امامت است. گاه در اظهارات و مباحثات ائمه (ع)، بيانات و داعيه هايي مطرح مي شود كه عادي نيست و حاكي از هدف و خط مشي خاصي است كه همان استراتژي امامت است، از جمله اين موارد، گفت و گوي حضرت موسي بن جعفر (ع) با هارون درباره ي فدك است. هارون روزي به امام كاظم (ع) گفت: حد فدكاً حتي اردها اليك؛ يعني حدود فدك را معين كن تا آن را به تو برگردانم.
فكر مي كرد با اين كار شعار فدك را كه در خاندان اهل بيت (ع)، همواره به عنوان يك سند مظلوميت تاريخي مطرح بود، بي اثر كند و اين حربه را از آنان بگيرد و شايد با اين كار، مقايسهاي ميان خود و آنان، كه روزي فدك را از تصرف آنان خارج كرده اند، در ذهن شيعيان اهل بيت (ع) به وجود آورد. حضرت (ع) ابتدا امتناع كردند و سپس كه اصرار كرد، گفتند: لا آخذها الابحدودها؛ اگر قرار است فدك را برگرداني، بايد با محدوده ي واقعي آن را بدهي. هارون قبول كرد. امام شروع كردند حدود فدك را معين كردند، فرموند: الحد الاول فعدن، يك سوي آن عدن است.
حالا اين گفت و گو در مدينه يا در بغداد انجام مي گيرد. اما منتهي اليه جزيرهًْ العرب، يعني عدن را يك حد فدك معرفي مي كند. فتغير وجه الرشيد و قال: ايما؛ رنگ هارون تغيير كرد و بي اختيار گفت: اوه. حضرت (ع) فرمودند: و الحدالثاني: سمرقند؛ يك سوي ديگر آن سمرقند است، يعني منتهي اليه شرقي قلمرو حكومت هارون. فارتد وجهه؛ رنگ هارون تيره شد. حضرت (ع) ادامه داد: و الحدالثالث افريقيه؛ مرز سوم آن تونس است، يعني منتهي اليه غربي كشور. فاسود وجهه و قال: هيه؛ صورت هارون از خشم سياه شد و گفت: عجب. بالاخره حضرت (ع) فرمودند: و الحدالرابع، سيف البحر مما يلي الخزر و ارميني ؛مرز چهارم ان ،کناره ي درياست ،پشت خزر و ارمنستان، يعني منتهي اليه شمالي كشور. هارون از روي عصبانيت و استهزا گفت: فلم يبق لناشيء؛ يعني در اين صورت، پس چيزي براي ما باقي ماند، برخيز بر سر جاي من بنشين.
قال موسي (ع) اعلمتك انني ان حددتها لن تردها؛حضرت (ع) فرمودند: به تو گفته بودم كه اگر مرزهاي فدك را بگويم، آن را بر نخواهي گردانيد. در پايان حديث آمده است كه:...ذلك عزم علي قتله، يعني اين جا بود كه هارون تصميم گرفت امام (ع) را به قتل برساند» (خامنهاي، يكي از كتاب هاي تاريخي به عنوان منبع ذكر شود).
«در اين گفت وگو، بارزترين مطلب، داعيه ي موسي بن جعفر (ع) است، همان چيزي كه هارون هم دريافت و كمر به قتل آن حضرت (ع) بست و از اين اظهارات كه مدعاي ائمه (ع)را آشكار سازد، در زندگي امام باقر و امام صادق (ع) ديده مي شود، كه جمع بندي آن، استراتژي امامت را ترسيم مي كند».
استراتژي جهاد و مبارزه
يكي از مسائلي كه در استراتژي حركت امامان (ع) به صورت محسوس و ملموس مشهود است، مسأله ي مبارزه ي سياسي است. مبارزه ي سياسي درزندگي امامان شيعه (ع)، يك مسأله ي مستمر تاريخي بوده است.
اگر تاريخ امامت را مورد توجه قرار دهيم، مي بينيم كه داراي جوهرهاي بالنده و پويا در حيطه ي مبارزه و جهاد است و در درون خويش، با همه ي فراز و فرودهايش، تاريخ حركتي مقدس را پاس داشته و آن، دفاع از كليت انديشه ي اسلامي، با عامل مبارزه و جهاد بوده است.
جهاد و مبارزه ي فيزيكي و فكري و معرفتي و بنيادي، چه آن كه ساختار امامت، به حذف ونفي نظام هاي ظالمانه ي طاغوتي و استقرار عدالت مي انديشيده، و شيعه نيز به بركت همين استراتژي، حماسه هايي شكوه مند را سروده و موضع گيري هاي حادي را مطرح نموده است. شيعه به موضع گيري عليه عناصر نامطلوب حاكم پرداخته و با اصل عدالت، با تبعيض ها و ستم گري ها به ستيزه برخاسته و بدين سان از لحظه ي موجوديت يافتن امامت وتشيع، جبهه گيري مبارزاتي براي دفاع از كليت انديشه ي اسلامي در تاريخ ، نمود وبرجستگي يافته است.
«يكي ديگر از مباحث قابل برسي در حال شرح حال ائمه عليه السلام، برداشت اصحاب ائمه (ع) از هدف وخط مشي ومدعاي آن بزگواران است. بديهي است كه اصحاب ائمه (ع) ازما به آن بزگواران نزديك ترند و به هدف وداعيه ي آنان، آگاه تر بوده اند. آنها در اين باره، چه تلقي و برداشتي داشتند؟ آيا ما در روايات به اين نكته كه آنان منتظر قيام وخروج ائمه (ع) بوده اند، برخورد نمي كنيم؟ داستان مردي از خراسان را همه مي دانيم كه نزد امام صادق (ع) آ مد و خبر داد كه چند صد هزار مرد مسلح منتظر اشاره آن حضرت اند تا قيام كنند. حضرت (ع) پس از آن كه در باره ي عدد مزبور اظهار ترديد وتعجب كردند و اوپي در پي ،عدد را كم كرد وحضرت (ع) در پايان تأكيد بر كيفيت افراد، تعدادي را ذكر كردند (12يا 15به اختلاف روايات) وفرمودند: اگر به اين تعداد ياراني داشتم، قيام مي كردم . افراد زيادي از اين قبيل،به امام (ع) مراجعه و تقاضاي قيام (به تعبيرروايات ،خروج) مي كردند. ( البته مواردي هم مراجعه كنندگان، جاسوسان بني عباس بودند كه از جواب هاي امام (ع) به آنان ، مي شود جاسوس بودن آنان را حدس زد. ) اين افراد چرا مراجعه مي كردند؟ آيا غير از اين كه در فرهنگ شيعه ، در آن روز مسأله ي خروج وقيام براي ايجاد دولت حق، يك امر حتمي ويك هدف مسلم ائمه (ع) به شمار مي رفت و تلقي اصحاب وشيعيان اين بود كه ائمه (ع)،منتظر فرصت مناسب براي قيام به آن مي باشند؟»( خامنهاي، 1384، 57) .
تلقي اصحاب ائمه (ع) از مبارزات امامان (ع)
«روايات جالبي دراين باب ديدم كه از آن مي شود فهميد كه اين تلقي در سطوح اصحاب بلند، مرتبه اي چون زرارهًْ بن اعين چگونه بوده است. روايتي در رجال كشي است، روزي زرارهًْ نزد امام صادق (ع) مي آيد و مي گويد: يكي از ياران ما از دست طلبكاران گريخته است. اگر اين امر نزديك است تا با قائم خروج كن واگر در آن خيري هست، به آنان از در مصالحه در آيد، حضرت (ع) مي فرمايند: خواهد شد. زرار هًْ مي پرسد تا دو سال؟ باز مي فرمايند: انءشاالله خواهد شد و زرارهًْ خود را قانع مي كند كه تا دو سال ديگر حكومت آل علي بر سر كار خواهد آمد» (الطوسي، 1348، 157).
«از روايات متعددي كه در زمينه ي انتظار قيام يا در خواست آن از سوي اصحاب ائمه (ع) وجود دارد، به روشني مي توان فهميد كه هدف ائمه (ع)، يعني تشكيل حكومت علوي و تلاش براي آن و متوقع بودن آن، از جمله مسلمات در نظر شيعيان و حتي ياران نزديك ائمه (ع) بوده است و اين، قرينهاي حتمي برهدف و خط مشي ائمه (ع) است» (خامنهاي، 1384، 58).
دربخش ديگري چنين آورده اند:
«زندگي ائمه(ع) را ما به عنوان درس و اسوه بايد فرا بگيريم و نه فقط به عنوان خاطرهاي شكوه مند و ارزنده و اين بدون توجه به روش و منش سياسي اين بزرگواران ممكن نيست. نكتهاي كه براي من روشن شد اين است كه زندگي اين بزرگواران عليرغم تفاوت ظاهري، كه حتي بعضي در آن احساس تناقض كردهاند، در مجموع، يك حركت مستمرطولاني است كه از سال يازدهم هجرت شروع مي شود و 250 سال ادامه پيدا مي كند و به سال 260 كه سال شروع غيبت صفري است، خاتمه پيدا مي كند. اين بزرگواران يك واحدند، يك شخصيتند، شك نمي توان كرد كه هدف و جهت آنها يكي است. پس ما به جاي اين كه بياييم زندگي امام حسن مجتبي (ع) را جدا و زندگي امام حسين (ع) را جدا و زندگي امام سجاد(ع) را جدا تحليل كنيم، تا احياناً در دام اين اشتباه خطرناك بيفتيم كه سيره ي اين سه امام به خاطراختلاف ظاهري، با هم متخالف و متعارض اند، بايد يك انساني را فرض كنيم كه 250 سال عمر كرده است. تمام حركات اين انسان بزرگ و معصوم، با اين ديد قابل فهم و قابل توجيه خواهد بود. هر انساني كه از عقل و حكمت برخوردار باشد ولو نه از عصمت، در يك حركت بلند مدت، تا كتيك ها واختيار هاي موضعي خواهد داشت. گاهي ممكن است لازم بداند تند حركت كند و گاهي كند، و گاهي حتي ممكن است به عقب نشيني حكيمانه دست بزند، اما همان عقب نشيني هم از نظر كساني كه علم و حكمت او را و هدف داري او را مي دانند، يك حركت به جلو محسوب مي شود، با اين ديد زندگي امير المؤمنين (ع)، با زندگي امام مجتبي (ع)، با زندگي حضرت ابي عبدالله (ع)، با زندگي هشت امام ديگر تا سال 260 يك حركت مستمر است» (خامنهاي، 1365،8).
منبع: دانشگاه علوم اسلامی رضوی ع ،دو ماهنامه اندیشه حوزه(81/82) ،1389