دومين دوره ي تاريخي امامت(5)
مرحله سوم از دوران امامت
حيات سياسي امام صادق (ع)
«مرحله ي سوم از دوران دوم، شامل زندگي پربار امام صادق (ع) مي شود، كه اين مقطع هم از مقاطع مهم و حساس و سرنوشت ساز تاريخ اسلامي و به خصوص شيعي است.
امام صادق (ع)،« من اسرهًْ كريمهًْ هي من اشرف وا سمي اسرهًْ في دنيا العرب و الاسلام تلك الاسرهًْ التي الجبت خاتم النبيبن و سيد المرسلين محمد (ص) و الجبت عظماء الامهًْ من الائمهًْ (ع) و هي علي امتداد التاريخ لا تزال مهوي افئدهًْ المسلمين و غيرهم» (الشاكري، 1417 هـ؛ از خانواده اي اصيل و بزرگ مي باشد، كه برترين و نام آورترين خانواده در دنياي عرب و اسلام است. اين خانواده را پيامبر بزرگوار (ع) بزرگ شمرده و امامان شيعه (ع) آن را بزرگ شمرده اند و در امتداد تاريخي، محل گرايش قلوب مسلمين و غير مسلمين گرديده است.
ولادت ايشان در روز هفدهم ربيع الاول سال 82 هجري و روزي است كه پيمبر اكرم (ص) نيز در همان روز ولادت يافته اند.
امامت امام صادق (ع)
«آن وقتي كه امام صادق(ع) به امامت رسيدند، در دنياي اسلام، در آفريقا، در خراسان، در فارس، در ماوراء النهر، در جاهاي مختلف دنياي اسلام، درگيري ها و جنگ هاي زيادي بود و مشكلات بزرگي براي بني اميه پيش آمده بود و امام صادق (ع) از فرصت استفاده كردند، براي تبيين و تبليغ همان چند نقطه اي كه در زندگي امام سجاد (ع) اشاره شد»(الليثي،1384 ، 44).
كارهاي استراتژيك امام صادق (ع)
1) تبيين جايگاه امامت در تفكر ديني
«امام صادق (ع) نيز مانند ديگر امامان شيعه (ع)، بيت برجسته دعوتش را موضوع امامت تشكيل مي داده است. براي اثبات اين واقعيت تاريخي، قاطع ترين مدرك روايات فراواني است كه ادعاي امامت را از زبان امام صادق (ع) به روشني و با صراحت تمام نقل مي كند. امام (ع) در هنگام اشاعه ي اين مطلب، خود را در مرحله اي از مبارزه مي ديده است، كه مي بايست به طور مستقيم و صريح، حكام زمان را نفي كند و خويشتن را به عنوان صاحب حق واقعي امامت و ولايت، به مردم معرفي نمايد و قاعدتاً اين عمل، فقط در هنگامي صورت مي گيرد كه همه ي مراحل قبلي مبارزه، با موفقيت انجام گرفته است. آگاهي هاي سياسي و اجتماعي در قشر وسعي پديد آمده، آمادگي هاي بالقوه در همه جا احساس شده، زمينه هاي ايدئولوژيك در جمع قابل توجهي ايجاد گرديده، لزوم حكومت حق و عدل، براي جمعي كثير به ثبوت رسيده است و بالاخره، رهبر، تصميم راسخ خود را بر مبارزه ي نهايي گرفته است. بدون اين همه، مطرح كردن نام يك شخص معين به عنوان امام و زمامدار محقق جامعه، كاري عجولانه و بي فايده خواهد بود» (خامنه اي، بي تا، 75).
البته امام (ع) «به اين كار بسنده نمي كند كه امامت را براي خويشتن اثبات كند، بلكه همراه نام خود نام امامان به حق و اسلاف پيشين خود را نيز ياد مي كند و در حقيقت سلسله ي امامت اهل بيت (ع) را به طور متصل و جدايي ناپذير مطرح مي سازد. با اين عمل، همه ي زمامداران نابحق گذشته را محكوم كرده و آنان را طاغوت به شمار مي آورد كه مي تواند اشاره به پيوستگي جهاد شيعيان اين زمان به زمان هاي گذشته نيز باشد» (همان، 75).
«روايتي كه من در اين باب ديده ام، دورايت عمر و بن ابي المقدام است كه منظره ي شگفت آوري را ترسيم مي كند. روز نهم ذيحجهًْ است. روز عرفه محشري از خلايق در عرفات براي اداي مراسم خاص آن روز گرد آمدند. نمايندگان طبيعي مردم سراسر مناطق مسلمان نشين، از اقصاي خراسان تا ساحل مديترانه جمع اند. يك كلمه حرف به جا در اين مكان مي تواند كار گسترده ترين شبكه ي وسايل ارتباط جمعي را درآن زمان بكند. امام (ع)، خود را به اين جمع رسانده و پيامي دارد. مي گويد: ديدم امام (ع) در ميان مردم ايستاد، با صدايي هرچه بلند تر با فريادي كه بايد در همه جا و در همه ي گوش ها طنين بيفكند و به وسيله ي شنوندگان، به سراسر دنياي اسلام پخش شود، پيام خود را سه مرتبه گفت، روي را به طرف ديگري گرداند و سه مرتبه همان سخن را اداكرد، باز روي را به سمتي ديگر، و باز همان فرياد و همان پيام. بدين ترتيب، امام (ع)، سخن خود را دوازده مرتبه تكرار كرد با اين عبارت ادا مي شد.
:يا ايها ايهاالناس، ان رسول الله كان الامام ثم كان علي بن ابي طالب، ثم الحسن، ثم الحسين، ثم علي بن السين، ثم محمد بن علي ، ثم ...» (مجلسي، 1987، 58)؛ اي مردم، همانا رسول خدا (ص)، امام بود، سپس علي بن ابي طالب (ع)، سپس حسن (ع)، سپس حسين(ع)، سپس علي بن الحسين (ع)،سپس محمد بن علي (ع) و... .
:حديث ديگر، از ابي الصباح كناني است كه در آن، امام صادق (ع) خود و ديگر امامان شيعه (ع) را چنين توصيف مي كند: ما كساني هستيم كه خدا اطاعت ما را بر مردم لازم ساخته است.
انفال و صفوا المال (5)، در اختيار ماست ... با اين بيان به روشني تبيين مي فرمايد كه امروز، حاكم جامعه ي اسلامي او است، و اين همه، بايد به دست او و در اختيار او باش و به نظر او در مصارف عامه ي مسلمين مصرف شود» (همان ، 76).
شبكه ي گسترده ي تبليغاتي
«مدرك قاطع ديگر، شواهدي است كه از شبكه ي گسترده ي تبليغاتي امام (ع) در سراسر كشور اسلامي ياد مي كند و بودن چنين شبكه اي را مسلم مي سازد. اين شواهد ، چندان فراوان و مدلل است كه اگر حتي يك حديث صريح هم وجود نمي داشت، خدشه اي بر حتميت موضوع واردنمي آورد .
با اين همه تبليغات مخالف كه از طرف بلند گوهاي رژيم خلافت اموي، بي استثنا ،در همه جا انجام مي گرفت وحتي نام علي بن ابي طالب(ع)، به عنوان محكم ترين چهره ي اسلام در منابر ودر خطابه ها ياد مي شد، آيا بدون وجود يك شبكه ي تبليغاتي قوي ممكن است آل علي(ع)،در نقاطي چنان دور دست وناآشنا، چنين محبوب وپرجاذبه باشند كه كساني محض ديدار واستفاده از آنان ونيز عرضه كردن دوستي وپيوند خود با آنان راه هاي دراز را بپيمايند وبه حجاز ومدينه روي آورند ، دانش دين را كه بنابر عقيده ي شيعه ، هم چنان سياست وحكومت است از آنان فرا گيرند ودر مواردمتعددي بي صبرانه اقدام به جنبش نظامي را از آنان بخواهند؟»همان ،79).
«مردي از اهل كوفه به خراسان مي رفت ومردم را به ولايت جعفربن محمد(ع) دعوت مي كرد.جمعي پاسخ مثبت دادند واطاعت كردند و گروهي سرباز زدند ومنكر شدند وفرقه اي احتياط كردند ودست نگه داشتند...تا آنجا كه يكي از احتياط كنندگان گزارش به مدينه افتاد و با امام (ع) ملاقات كرد. حضرت (ع)به لحني تعرض آميز به او مي فرمايد: تو كه اهل ورع واحتياط بودي چرا در فلان مكان كه فلان عمل هوس بازانه ي خيانت آميز را انجام مي دادي ، احتياط نكردي؟ » همان،80).
تقابل شعرا در مسأله ي امامت ورهبري
«مثلاً از سويي شاعرطرفدار بني عباس، براي اين كه خلافت را حق مشروع اين دودمان معرفي كند، آنان را به پيامبر(ص) متصل مي ساخت و ادعا مي كرد كه ميراث پيامبر (ع)،ملك طبيعي اين خاندان است و چنين استدلال مي كرد مه چون در ارث، با بودن عموها، نوبت به دختر زادگان نمي رسد، پس ميراث حكومت پيامبر(ص)، متعلق به عمويش عباس و پس از او حق فرزندان عباس است.
كي يكون وليس ذاك الكائن
لبني البنات وارثه الاعمام
فابناء عباس هم يرثونه كف العم لابن العم في الارث قد حجت
(همان، 82).
چگونه ممكن است؟ و اين هر گزشدني نيست كه دختر زادگان ، ميراث عموها را مالك شوند. پسران عباس، ميراث بر حق اويند، هم چنان كه عمو، مانع از رسيدن نوبت ارث به پسر عمو است.
«براي كسي كه اندك تتبعي در كتب مربوط به زدگي بني عباس بيندازد، در برابر آنها شعراي نام آور شيعه ارادتمندان به حضرت صادق (ع)، جواب هاي قاطعي را داده اند. جعفربن عثمان طايي، جواب شعر مزدور دربار عباسي را داده است.
بنت نصف كامل من ماله
والعم متروك بغير سهام
دختر، يك نيمه كامل از مال شخصي را ارث مي برد، در حالي كه عمو را هيچ سهمي از ارث نيست.
دعبل خزاعي هم گفته:
اضربهم ارث النبي فاصبحوا
به هم فيهم حيفه و منون
ميراث پيامبر (ص)، ايشان را زيان بخشيد، زيرا از هر سو طعمه وحشت ومرگ شدند.
براي كسي كه اندك تتبعي در كتب مربوط به زندگي بني عباس و تاريخ قرن دوم هجري كرده باشد، دست يايي به صدها نمونه از اين نوع محاوره و مناظره ي سياسي به زبان شعر، كار دشواري نيست. مي توان گفت كه شعر و ادب شيعي در دوران ائمه(ع)، عمدتاً، به استدلال و بحث سياسي و كلامي مي پرداخت و از خيال بافي هاي رايج در مديحه هاي فارسي ما اثري از آن نبود... هم اين است كه اين دو جناح متخاصم كه جبهه بندي سياسي و اعتقادي بزرگ و عامي را در سطح وسيع جامعه ي آن روز مشخص مي سازند، چه مي گويند و چه ادعا مي كنند و هر يك چه حقي را براي خود قائل است. همان طور كه روشن است، هر يك از اين دو جناح مي كوشند تا حقي را براي خود اثبات و ازديگري سلب كند. اين حق، همان حكومت است. ميراث پيامبر (ص) كه در اين دو دسته شعر، به آن اشاره شد و هر كدام از دوشاعر، آن را متعلق به دودمان مورد علاقه ي خود (علوي يا عباسي) دانسته، چيزي جز ولايت، و زمامداري مسلمانان نيست» (خامنه اي ، بي تا، 84).
البته هيچ كدام به برخورداري از فضيلت ها اشاره اي ندارند.
امام صادق (ع)، در راستاي تبيين امامت، در موارد فراواني اثبات حقانيت براي خويش كرده كه كتاب الحجةً اصول كافي، مشحون از اين روايات است.
منبع: دانشگاه علوم اسلامی رضوی ع ،دو ماهنامه اندیشه حوزه(81/82) ،1389