تقسيم بندي نمايشها در اسارت(2)
نويسنده: عبدالمجید رحمانیان
9 ـ رژه هاي نمايشي
تصوير حضرت امام هم در ابعاد بزرگ نقاشي شده و يك جلد قرآن كريم فراتر از همه قرار داشت . رژه روندگان در دسته هاي مختلف با لباسها و پوتين هاي ساخته شده، منظم رژه مي رفتند و گروه سرود نيز سرودهاي حماسي در رابطه با انقلاب و جنگ مي خواند. هنگامي كه رژه روندگان به تصوير امام مي رسيدند احترام نظامي را به جا مي آوردند . تمام صحنه حالت نظامي به خود مي گرفت و بسيار با هيبت و داراي وقار بود.
اين برنامه ي نمايشي معمولاً در دهه ي فجر يا هفته ي دفاع مقدس يا روز ارتش و روز پاسدار اجرا مي شد . از مدتها قبل ، دست اندركاران به تمرين مي پرداختند تا براي روز اجرا ، برنامه را به خوبي به انجام رسانند.
نگهبانان خودي ، در اين برنامه ، بيشترين ايثار و دلهره را داشتند.
د) تقسيم بندي نمايشها از نظر موضوع و محتوا
1 ـ مذهبي
نمايشنامه ي "مؤمن" ، نوشته ي محمدرضا هراتي در سال 61 اجرا شد . اين نمايشنامه اقتباسي از سوره ي اعراف و احاديث بود. محور داستان ، شيطان است كه به قالبهاي انساني در مي آيد ؛ اما شمايل اصلي خودش با شاخ و دم است .
نمايش "يقظه" نوشته ي علي علي لو ، داستان زندگي فضيل بن عياض است كه پس از مدتها راهزني ، شبانه تحت تأثير معنويت آيات قرآن قرار مي گيرد كه پيرمردي در حال تلاوت آن است . اين ، نخستين جرقه ي ايمان است كه در قلب "فضيل" روشن مي گردد؛ سپس او از بندگان صالح خدا مي شود.
در تئاتر "يقظه" كه محتواي آن توبه و بازگشت به سوي خدا بود ، هنگامي كه شخصيت اول داستان پس از مدتها راهزني و ايجاد ناامني و وحشت در بين مردم ، در سحرگاهان صداي تلاوت قرآن پيرمردي را از روزنه ي منزل او مي شنود كه "الم يأن للذين امنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله و..." (آيا براي مؤمنان وقت آن فرا نرسيده كه دلهاشان به ياد خدا خاشع و ترسان شود) او تحت تأثير شديد قرار مي گيرد و سرانجام ، در برابر پروردگار سر به سجده مي گذارد و اولين قطرات اشك ندامت را بر زمين مي ريزد و نخستين جرقه ي بيداري و عشق الهي در دلش روشن مي شود. علي علي لو، با صدايي حزين و آهنگي سوزان اين جمله از مناجات توابين امام سجاد (عليه السلام) را مي خواند و تماشاگران نيز كه همگي به شدت متأثر شده اند به سجده مي روند و او در حالي كه صدايش همه ي آسايشگاه را فرا گرفته است ، چنين مي خواند: "الهي ان كان الندم علي الذنب توبه فاني و عزتك من النادمين و... " خداي من ! اگر پشيماني از گناه ، توبه محسوب مي شود ، پس به عزتت قسم كه من از پشيمانانم و... . صداي گريه تماشاگران ساجد ، همه جا را فرا گرفته و اشكها جاري است .
موضوع تئاتر "هديه" نوشته باقر عباسي و غلامعباس ذاكري ، توسل است . كسي كه گمشده اش را از امام رضا (عليه السلام) مي خواهد و سرانجام موفق مي شود و به آن دست مي يابد . اين نمايش ، اثرات معنوي زيادي داشت در حال اجرا ، صداي گريه ي تماشاگران بلند بود. ضريح امام رضا (عليه السلام) در اين تئاتر ، به صورت زيبايي طراحي و گلدوزي شده بود.
تئاتر "دشمن قسم خورده" نوشته ي سيد رحيم حسيني ، پيرامون حيله ها و مكرهايي است كه شيطان ، براي فريب انسانها به كار مي برد. او براي منحرف كردن يك جوان كه صبح زود براي نماز برمي خيزد ، برنامه ريزي مي كند تا شايد بتواند او را در انجام واجبات شرعي و وظيفه هاي ديني خود سست نمايد .
نمايشنامه ي "رجعت" بر اساس توبه نصوح شكل مي گرفت و ديگر نمايشها چون ، "ندامت" ، "برائت" و "اسير" بيشتر به جنبه هاي مذهبي مي پرداختند ؛ هر چند كه ابعاد ديگري از زندگي را نمايش مي دادند.
2 ـ اجتماعي
"اولين درس معلم" كه نگارنده آن را در سال 62 در اردوگاه موصل نوشت . داستان اين نمايشنامه پيرامون جواني خان گزيده است كه مادرش در اثر فشار و شكنجه ي خان منطقه كشته شده است و او مخفيانه تلاش مي كند و درس مي خواند تا ديپلم بگيرد و بتواند معلم بچه هاي روستا شود. فرزند خان نيز با او همكلاس است ؛ ولي چون استعداد آن جوان زياد است ، سرانجام به رغم همه حسادتها و سخن چيني هاي فرزند خان ، موفق مي شود كه ديپلم بگيرد و به عنوان معلم برگزيده مي شود. صبح روز اول مهر كه براي تدريس به سوي مدرسه حركت مي كند. ابتدا به سراغ قبر مادرش مي رود تا با خواندن فاتحه و اعلام اين موضوع ، روح مادر را شاد كند؛ ولي در همان جا به وسيله ي فرزند خان و عوامل او ترور مي شود و به شهادت مي رسد.شاگردان كه منتظرش هستند ، سريع خود را بالاي سر او مي رسانند ، و اين اولين جرقه ي شورش عليه خان مي شود.
تئاتر "قلندر" در پنج قسمت اجرا گرديد . اين نمايش توسط رضا سيگاري نوشته و كارگرداني شد.
ماجراي اين نمايشنامه ، پهلواني است كه در محله ي خود ، با وجود قدرت و توانايي زيادي كه دارد؛ اما هميشه خوش اخلاق و متواضع است . او با روحيه ي ايثار و جوانمردي و گذشتي كه دارد ، به جوانان محله درس مي دهد و همه به او احترام مي گذارند . قلندر به همه اي افراد محل كمك مي كند و از ضعيفان دستگيري مي نمايد . اين نمايش در چند اردوگاه موصل اجرا شد.
نمايشنامه ي "جدال مردان دريا" كه نويسنده و كارگردان آن رضا سيگاري بود. اين تئاتر ، پيرامون مبارزات مردان دريا و صيادان جنوب عليه خان است . خان با ستمگري و زورگويي به ماهيگيراني كه از طريق دريا كسب روزي مي كنند ، آنها را در فشار قرار مي دهد كه همه ي صيدهاي روزانه خود را به او تحويل دهند؛ اما مردان دريا با رهبري يكي از مبارزان مشهور به نام "سيد" ، پس از رنجهاي طولاني و تحمل ناملايمات فراوان، سرانجام بر "خان" پيروز مي شوند.
اين تئاتر با لهجه ي دشتستاني اجرا مي شود كه نويسنده ي آن ، نقش اول را بر عهده دارد . در طول مبارزات ، "سيد" توسط خان و اطرافيانش ، در يك حادثه ي توطئه آميز در دريا غرق مي شود و آنها مطمئن مي شوند كه او كشته شده است؛ اما موجهاي دريا پيكر نيمه جان "سيد" را به ساحل رسانده و همه ي صيادان متحد مي شوند و خان را كشته و دوباره به ماهيگيري مي پردازند . صحنه آرايي اين نمايشنامه و نمايش دريا و كشتي ، بسيار زيبا و ديدني بود. پارو زن با لهجه ي محلي اشعاري را با طراوت خاصي مي خواند. اين نمايشنامه چندين اجرا داشت كه با وجود مشكلات زياد ، در بسياري از آسايشگاههاي اردوگاه كوچك موصل به روي صحنه ي نمايش آمد.
نمايشنامه "سالهاي جدايي" جنبه ي عاطفي داشت .در اين نمايش ، سه دوست كه از كودكي با هم بودند و به نحوي در حوادث اتفاقي همديگر را گم مي كنند و پس از سالهاي طولاني ، كه هر كدام درگير شغلي هستند ، به صورت اتفاقي به هم مي رسند. اين تئاتر طولاني ، غم انگيز و بسيار اثربخش بود.
نمايشنامه ي "صبح اميد" سرنوشت يك جوان را در دوران جهل و ناداني و مقايسه آن با دوران علم آموزي او نشان مي دهد . و تئاتر هاي "دزد ناشي" ، "آقاي كارگردان" ، "خرگوش و دكتر" ، "مادربزرگ و پهلوان" ، "دزد ويولون" ، "وديعه ي الهي" و "فاصله " كه در قالب كمدي اجرا شد . نمايشنامه ي "پرستوها به آشيانه باز مي گردند" و "عيد ديدني" بيشتر جنبه ي اجتماعي داشت .
3 ـ سياسي
تئاتر " بيت المقدس" كه داستان آن مربوط مي شد به يك دانش آموز و معلم فلسطيني كه سرانجام ، دانش آموز فلسطيني به دست سربازان اسرائيلي به صورت جانگدازي به شهادت مي رسد. در حاشيه ي اين تئاتر ، يك صفحه ي بزرگ شطرنج هم درست شده بود كه سران عرب منطقه ، نقش مهره هاي آن را داشتند و آمريكا و شوروي و اسرائيل هم بازيگران شطرنج بودند.
در اين تئاتر نشان داده مي شد كه سران عرب منطقه ، بدون اينكه اختياري از خود داشته باشند به اراده ي ابرقدرتها به اين طرف و آن طرف مي روند. در پايان نمايش هم يك آرم بزرگ جمهوري اسلامي كه در آن يك لامپ كار گذاشته شده بود ، وارد صحنه مي گرديد ؛ به طوري كه نور آرم جمهوري اسلامي ، تمام صفحه ي شطرنج را زير پوشش خود مي گرفت (كنايه به صدور انقلاب بود).
تئاتر "نورالله" يك نمايش طنز سياسي بود كه در آن صحنه ي نمايش به صورت يك رينگ بوكس نشان داده مي شد كه در يك طرف مشت زني جوان ولي نيرومند (سمبل جمهوري اسلامي ايران) و در طرف مقابل شخصي ميانسان (سمبل عراق) قرار داشت. طرف ايراني "نورالله" ناميده مي شد و داور اين مسابقه به نقش امريكا ظاهر شده بود.
يكي از هنرمندان آزاده مي گويد :
در تئاتر "اتكا" من هفت نقش را بازي مي كردم ، اين تئاتر درباره ي سياستهاي گوناگون و حيله هاي متنوع دولت آمريكا بود. يك روز در حال اجرا ناگهان وضعيت قرمز شد (سرباز عراقي آمد) و مجبور شدم با همان لباس و گريم آمريكا ، در حمامي كه گوشه ي آسايشگاه از گوني ساخته شده بود بروم تا از ديد نگهبان عراقي پنهان باشم . عراقي وارد شد و كلاه بلند مرا در حمام ديد ، من نيز از سوراخ گوني ، او را مي ديدم كه به طرف حمام مي آيد. به ناچار كلاه را آهسته در همان بالا آويختم و خود از پشت حمام ، گوني را پاره كرده ، داخل توالت آسايشگاه شدم .
از آن طرف ،من خود را داخل جمع انداختم و از طرفي ديگر ، عراقي وارد حمام گرديد و فقط كلاه را ديد . سرانجام ، شرمنده از حمام خارج شد.(26)
نمايش "ناوچه ي ديوانه ها" در قالب طنز اجرا شد. اين تئاتر درباره ي كشورهاي بلوك غرب بود.
روز شنبه 2/16 /68، روز عيد فطر بود. اسرا را آزاد گذاشتند تا با همان امكانات ناچيز ، جشن بگيرند . در اردوگاه تكريت 5 ، همه در آسايشگاه 3 جمع شدند . با شربتي اسارتي و شيريني كه از آرد كردن خمير نانها درست شده بود ، جشن برپا شد.
سِن كوچك تئاتر هم جلوي تماشاگران در انتهاي آسايشگاه بود. طنز پردازان آغاز كردند . حاج آقا ابوترابي هم بود.عده اي از عراقيها هم آمده بودند تا بخندند. يكباره از بلندگوي اردوگاه اعلام شد كه عدنان خيرالله ، وزير دفاع و معادن فرمانده ي كل قوا ، در يك سانحه ي هوايي كشته شده است. (صدام او را كشته بود. زيرا تاريخ مصرفش تمام شده بود.)
بازيگران صحنه ، از خوشحالي به پايكوبي پرداختند . بهانه ي خوبي بود. روز عيد فطر و جشن اسرا و عزاي عراقيها. بيچاره سربازهاي عراقي كه هنوز لبشان به خنده باز نشده ، به غم بسته شد .
آن خنده هاي اسرا ، واقعي بود . از ته دل مي خنديدند؛ به سرتا پاي عدنان خيرالله ، كه پدرش و خودش همه ي زندگيشان را وقف صدام كرده بودند ـ همين كه جنگ تمام شد . نفس آنها هم در دنيا تمام شد .
عراقيها مانده بودند كه چه كنند. آيا جلوي شادي بچه ها را بگيرند و واقعيت را بگويند ، يا آنها را در حال شادي و خنده هاشان رها كنند.
همچنين تئاتر "امريكا" ، "شوروي" ، "هواپيما ربايي" و "خانه ي گم شده ي من، فلسطين" تئاتر هاي سياسي بودند.
نمايشهاي ورزشي ـ سياسي كه ذكر آنها در صفحه هاي پيشين رفت .
اسرا هميشه تلاش مي كردند با محيط خارج از اسارت و رخدادهاي جاري در ارتباط باشند، تا بي اطلاعي نسبت به مسائل سياسي روز آنها را در كسالت روحي قرار ندهد.
4 ـ تاريخي
5 ـ دفاع مقدس
تئاتر ، "پيروان نور" ، وضعيت مدعيان پيروي از امام حسين عليه السلام را نشان مي دهد كه صرفاً به عزاداري اكتفا كرده و در مسائل سياسي و به ويژه جبهه هاي نبرد حق عليه باطل وارد نمي شوند و در مقابل ، ثابت مي كنند كه پيروان سيد الشهداء عليه السلام آنهايي هستند كه در حال حاضر از آرمان امام حسين عليه السلام در جبهه ها دفاع مي كنند. اين نمايش در برخي اردوگاههاي موصل اجرا شد.
تئاتر "22 بهمن طلايي" ماجراي دو برادر است كه برادر بزرگتر پاسدار و برادر كوچكتر ، بسيجي است . برادر بسيجي به دليل سن كم ، در يكي از از پايگاههاي بسيج نگهباني مي دهد و برادر بزرگتر رهسپار جبهه مي شود.
رابطه ي عاطفي اين دو آن قدر زياد است كه شب جدايي شان ، برادر بزرگتر دو انگشتر شبيه به هم خريده است كه يكي در دست خود و ديگري را به برادرش مي دهد. آنها قرار مي گذارند كه شب 22 بهمن ، هنگام گفتن "الله اكبر" هر يك به ياد ديگري رو به آسمان به ماه نگاه كرده ، انگشتر را ببوسد و براي ديگري سلام بفرستد. در آخرين پرده كه دو صحنه اي است ، در شب 22 بهمن ، برادري كه در جبهه است تير خورده و روي خود را به ماه در آسمان مي چرخاند و در اين حال بر انگشتر خود بوسه مي زند و به برادر كوچكتر سلام مي فرستد. برادر كوچكتر نيز در پست نگهباني ، همزمان به انگشتر خود بوسه مي زند و رو به آسمان به برادر خود سلام مي كند و در اينجا با سرود "22 بهمن" صحنه تمام مي شود.
تئاتر "مجيد و جبهه" وضعيت مجيد كه تنها فرزند خانواده است را نشان مي دهد . او تازه ازدواج كرده و راهي جبهه مي شود و در جبهه وصيت نامه اي مي نويسد: "اگر من صاحب فرزندي شدم نام او را مجيد بگذاريد"! در وصيت نامه سفارشهايي مي كند كه پيچيدگي هاي زندگي و مسائل مهم آن را براي فرزند آينده ي خود ترسيم مي كند.
در يكي از پرده ها كه دو صحنه اي است از يك طرف ، مجيد پس از مدتها رزم و جهاد در حال تير خوردن است و در صحنه ي ديگر، بيمارستان را نشان مي دهد كه سرانجام ، صداي گريه ي بچه و تولد او با شهادت پدرش (مجيد) همراه مي شود و همراه با سرود ، تئاتر پايان مي يابد. اين نمايش ، يادآوري دوران جنگ و مبارزه و خاطرات اسرا مي باشد و با اين گونه نمايشها ، حالتهاي معنوي جبهه هميشه در وجود اسرا محفوظ مي ماند.
يكي از آزادگان مي گويد :
* از برنامه هاي موفق ما تئاتر "عمليات فتح المبين" بود. بچه ها چند دست لباس بسيجي را از انبار عراقيها به غنيمت گرفته و با قالبهاي صابون ، نارنجك درست كرده بودند. نمايش از اينجا شروع مي شد كه فرمانده ي عمليات از قرارگاه ، با نيروهاي رزمنده تماس مي گرفت و مي گفت :"از رشيد به كليه ي واحدها ، يا حسين ، يا حسين".
بچه هايي كه لباس بسيجي پوشيده بودند با گفتن الله اكبر و پرتاب نارنجك صابوني به خط نيروهاي عراقي حمله مي كردند و اهداف از پيش تعيين شده را به تصرف در مي آوردند . تعدادي از برادران هم روي ميدان هاي فرضي مين رفتند و با شهادت خود ، راه را براي ديگران باز مي كردند.
نمايش "سفير" خاطره ي جانبازي است كه در جبهه هاي نبرد مجروح شده و براي مداوا به يكي از كشورهاي اروپايي فرستاده مي شود. او پيام معنويت و ايثار جبهه را به آنجا مي رساند و از اين طريق به صدور معنويت فرزندان دفاع مقدس دست مي زند. اين تئاتر، به صورتي غير مستقيم به اصلاح ساختار وضعيت اردوگاه مي پردازد و روشي ا صلاح گرايانه به مسؤولان اردوگاه گوشزد مي كند.
تئاتر "سلول" درباره ي اسير شدن تعدادي سرباز و پاسدار است كه عراقيها سعي مي كنند با انواع شكنجه ها و حيله ها پاسداران را شناسايي كنند؛ چون عراقيها نسبت به پاسداران شدت عمل بيشتري نشان مي دادند.
در اين نمايش ، هيچ كدام از رزمندگان اسير ، علي رغم شكنجه هاي دشمن ، حاضر به معرفي پاسداران نشدند.
تئاتر "كوچه ي دلها" از جذابترين نمايشهاي هنري اسارت بود .اين تئاتر در سه اردوگاه موصل و در آسايشگاههاي مختلف اجرا شد . چهار سرود در اين تئاتر به عنوان موسيقي متن خوانده مي شد. اين نمايش ، شلوغ كاري بچه هاي يك محله را نشان مي دهد كه سر به سر كريم آقا بقال مي گذارند. يكي از بچه ها به نحوي جذب مسجد مي شود و با بسيجي ها و صفاي آنها انس مي گيرد و سرانجام با ديگر دوستان كوچه ي دلها خداحافظي كرده ، راهي جبهه مي شود . او در جبهه به شهادت مي رسد. پس از رجعت پيكر او ، انقلابي در بچه هاي محله ايجاد مي شود و يكي پس از ديگري رهسپار جبهه مي گردند و سرانجام ، كوچه ي دلها تبديل به "كوچه ي گلها" مي شود.
اين تئاتر در عين سادگي ، داراي جذابيت خاصي بود و از ديالوگهاي ساده و باصفاي دوران جواني استفاده شده و حالتها دلربا بود. هنگام تماشاي اين تئاتر ، صداي گريه بينندگان ، خاطره اي به يادماندني به جا مي گذاشت .
نمايشهاي "مزد جهاد ، شهادت" ، "بستان" ، "نهايت تا به آغاز" ، "ننه خضيره" ، "تكليف الهي" و بسياري ديگر ، به دفاع مقدس مي پرداختند.
6 ـ تخيلي
نمايش "سي و سومين سالگرد انقلاب اسلامي" ، وضعيت پيشرفت ايران را در سي و سومين سال پيروزي انقلاب نشان مي دهد؛ از جمله ، در علوم فضايي سفينه به فضا پرتاب مي كند.
تئاتر"جزيره ي گمشده" ، سفر به جزيره اي ناشناخته است و مشكلات و سختيهاي راه را نشان مي دهد. آنها مواجه با آدمخوارها و پيشامدهاي ناگواري در جزيره مي شوند . اين نمايش در قالب كمدي اجرا مي شد .
تئاتر "اسارت و چهل سال بعد" داستاني تخيلي است كه اسارت را پس از گذشتن چهل سال نشان مي دهد. اسرا همه پير شده اند و با پيروزي جمهوري اسلامي ايران به وطن بازمي گردند .
اين تئاتر ، روحيه ي اميد و مقاومت را در ميان اسرا گسترش مي داد.
نمايش "طي طريق" داستان تخيلي مأموريت يك واحد نيروي دريايي جمهوري اسلاي را نشان مي داد كه براي رساندن محموله اي از سوي ايران ، در راه به مشكلات زيادي بر مي خورند.
اين گونه نمايشها براي اسرا جاذبه هاي خاصي داشت و لبخند شادي را بر لبهاي آنها مي نشاند و يأس و نااميدي را از دلها ريشه كن مي كرد.
7 ـ فلسفي
عقل (قاضي) ، نفس لوامه (دادستان)، نفس اماره (وكيل مدافع) ، كوه (شاهد) ، درخت (شاهد) پرنده (شاهد) ، آقاي خاكي زاده (متهم) و ... . اين تئاتر به صورت سمبليك مبارزات دروني انسان و جدال بين عقل و نفس اماره را نشان مي دهد . نفس اماره به كمك انسان (خاكي زاده ) مي آيد و وجدان يا نفس لوامه به سرزنش او برمي خيزد و كيفر خواست را قرائت كرده و به اثبات موارد اتهام مي پردازد.
شاهدان نيز هر كدام به نوبت ، ديده هاي خود درباره ي انسان را با بيان آياتي از قرآن مجيد بازگو مي كنند. در اين نمايش ، آيات و روايات زيادي به كار گرفته و بر اساس "حاسبوا قبل ان تحاسبوا" تنظيم شده است .
نمايشنامه ي "استاد صابر و استاد عظيم" بر محور اميد و نااميدي مي چرخيد.
8 ـ پليسي
9 ـ عرفاني
تئاتر "اسارت در اسارت" داستان افكار مختلف انسانها را نشان مي دهد كه همه به نوعي وابسته به ماديات هستند و روح خود را اسير تعلقات دنيوي كرده اند و تنها يك نفر از آنها در فكر آزادي روح خود مي باشد. اين نمايشنامه ، نشان مي دهد كه آنجا كه روح اسير باشد ، اين اسارت واقعي است ؛ هر چند كه جسم آزاد باشد و آنجا كه روح ، آزاد باشد اين ، آزادي است ؛ هر چند كه جسم در اسارت باشد . اين تئاتر به صورت روباز بود كه تماشاچيان نيز در آن نقش داشتند.
نمايش "الغدير" نيز يكي از حالات عرفاني علامه اميني را به نمايش مي گذاشت كه چگونه به واسطه ي ارتباطات معنوي و مأنوسي كه با اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دارد ، بيماري صرع از يك دختر (فرزند عالم سنّي ) را شفا مي دهد.
تئاتر "زندگي بي دوست جان فرسودن است
مرگ حاضر غايب از حق بودن است ".
در اين نمايش هفت نفر اجراي نقش مي كردند: 1 ـ جواني كه آرزوهاي طولاني داشت 2 ـ فردي كه داراي مقام دنيوي بود 3 ـ شخصي كه طرز فكر ماركيسستي داشت 4 ـ جوان مسلماني كه متكي به خدا بود 5 ـ شخصي كه خود را بالاتر از ديگران مي دانست 6 ـ فردي كه بي هدف بود 7 ـ دكتر
لباس هر كدام از اينها نمودار طرز تفكرشان بود. نمايش ، داستان اين هفت نفر است كه در خانه اي قرار دارند و ناگهان دكتر متوجه مي شود يكي از افراد به بيماري سخت ، لاعلاج و مسري مبتلا مي باشد. او با تماس تلفني از پليس مي خواهد كه اين خانه را مهر و موم كند تا همگي افراد يا در آنجا بميرند يا بهبود يابند.
هنگامي كه افراد خانه متوجه خطر مي شوند ، هر كدام چهره ي واقعي خود را نشان مي دهند و در عقايد خود سست مي گردند ، غير از شخص مسلمان و دكتر . هنگام مرگ هركدام از اينها ، بايد كفي از دهان آنها خارج مي شد و رعشه بر اندامشان مي افتاد . براي تهيه ي كف مقداري خمير دندان و زردچوبه (كاري) مخلوط و در داخل بسته كاغذي ريخته شده بود. نوبت مرگ هر بازيگر كه مي رسيد، اين بسته را كه قبلاً در دست خود داشت ، به آرامي و پنهاني داخل دهان مي گذاشت و با جويدن آن كف از دهان وي خارج مي شد.
10 ـ ادبيات ايران
آشنايي اسرا با ادبيات ايران و درس گرفتن از حكايات در كنار تفريح كردن ، از اهداف اين گونه نمايشنامه ها بود.
گاهي اوقات يك سخنراني در اردوگاه يا يك كلام پرمحتوا انعكاس نمايشي پيدا مي كرد.
11 ـ انقلابي
نمايش "سنگ و سرنا" بيانگر ظلم و ستم طاغوت و اربابان روستا بود. قهرمان داستان ، شخصي است كه بعد از مبارزه در دوران جواني و بي يار ماندن، به يك آسياب رفته و كار آسياباني را دنبال مي كند و پسري جوان نيز وي را كمك مي كند. اين قضيه متصل به انقلاب اسلامي مي شود و مردم روستا با راهنمايي معلم روستا به كمك قهرمان داستان آمده و با افراد خان درگير مي شوند و پيروز مي گردند.
تئاتر "مادر" داستان واقعي مادري مؤمن و انقلابي را نشان مي داد كه فرزند ضد انقلاب خود را به سپاه معرفي مي كرد. همچنين تئاتر "جشن تولد" تولد جمهوري اسلامي ايران را به نمايش مي گذاشت .
يكي از هنرمندان آزاده مي گويد :
* روزي در حال اجراي تئاتر "حكومت نظامي" بوديم . من نقش يك افسر عالي رتبه را داشتم و عكس شاه مخلوع به طور زيبايي نقاشي شده و در قاب عكس در دفتر كار بالاي سرم نصب گرديده بود. ناگهان ، نگهبان خودي ، اعلام وضعيت "قرمز" كرد. ما سريع صحنه را جمع و جور كرديم و همه چيز را به حال عادي برگشت، اما فراموش كرده بوديم قاب عكس را برداريم.
سرباز عراقي وارد شد و نگاه به عكس كرد؛ ولي آن را نشناخت . با تعجب گفت : "مگر شما طرفدار ملاها نيستيد ، پس چرا عكس يك نفر نظامي بالاي سر خودتان نصب كرده ايد"؟ بلافاصله سرباز بعدي وارد شد ، وضعيت را كه ديد متوجه شد عكس شاه است . با حالتي ملايم گفت : اين عكس شاه ايران است كه فرار كرد. فكر مي كنم اسرا كم كم دارند برمي گردند به طرف شاه ". تا اين را گفت همه ي بچه ها زدند زير خنده و اين خنده باعث شد كه مسأله ي تئاتر لو برود و ما كتك مفصلي بخوريم ؛ اما به خنده اش مي ارزيد.(27)
پي نوشت ها :
26. آزاده ، محسن جهان باني
27.آزاده، رضا رجبي