قرائت های مختلف از اندیشه سیاسی امام خمینی (ره) (6)

یکی دیگر از افرادی که برداشت ایدئولوژیک از اندیشه های امام دارد، محمد مجتهد شبستری است. البته ایشان اشاره مستقیم به آرا و اندیشه سیاسی امام ندارند اما بطور غیرمستقیم به سخنان امام اشاره می کند. شبستری به عنوان مخالف نظام جمهوری اسلامی معتقد است که پس از انقلاب، قرائتی که از اسلام برجامعه حاکم شد، امروزه دچار
چهارشنبه، 29 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قرائت های مختلف از اندیشه سیاسی امام خمینی (ره) (6)

 

 

 

قرائت های مختلف از اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) (6)
قرائت های مختلف از اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) (6)


 

نویسنده: داود مهدوی زادگان




 

مجتهد شبستری و سیطره تفسیرهای هرمنوتیکی ایدئولوژی
 

یکی دیگر از افرادی که برداشت ایدئولوژیک از اندیشه های امام دارد، محمد مجتهد شبستری است. البته ایشان اشاره مستقیم به آرا و اندیشه سیاسی امام ندارند اما بطور غیرمستقیم به سخنان امام اشاره می کند. شبستری به عنوان مخالف نظام جمهوری اسلامی معتقد است که پس از انقلاب، قرائتی که از اسلام برجامعه حاکم شد، امروزه دچار بحران و چالش گردیده است و باید آن را کنار گذاشت و نظام حکومتی دیگری را سازماندهی کرد.
ایشان کتابی بنام «نقدی بر قرائت رسمی» دارد که درآن اسلام فقاهتی حاکم بر ایران را به نقد و چالش کشیده است. وی معتقد است: اسلام فقاهتی دو مدعا دارد: 1 ـ اسلام در تمام زمینه ها حرف برای گفتن دارد. 2 ـ وظیفه حکومت اجرای احکام اسلامی است؛ چه مردم بخواهند چه نخواهند. وی می گوید: چون این نظام بر مدعای دوم پافشاری می کند، دچار مشکلات فراوانی شده و به بحران رسیده است.
مراد از بحران در تعابیر ایشان این است که: اگر قرائتی دینی نتواند منتقل کننده پیام دینی و پیام معنوی به جامعه باشد باید آنرا ـ و در اینجا اسلام فقاهتی ـ کنار گذاشت. وی برای اثبات اینکه این نظام و این قرائت رسمی و فقاهتی از اسلام دچار بحران شده است سه مطلب را به عنوان مقدمه یادآوری می کند.
اول ـ در صد و پنجاه سال اخیر، شیوه زندگی مسلمانها تغییر کرده است؛ آنها دیگر شهرنشین شده اند و بالاتر ازآن رو به صنعتی شدن می روند، از این رو، تابع قوانین شده و نوعی آیین شهروندی در میان آنان شکل گرفته است.
دوم ـ قرائتی که به خاطر آن انقلاب صورت گرفت، اسلام فقاهتی نبود؛ بلکه قرائتی عقلانی ـ انسانی از اسلام بود.
سوم ـ شبستری سه دلیل را برای بحران زدگی اسلام فقاهتی اقامه می کند:
الف ـ مخالفت اسلام با روند صحیح دموکراسی
ب ـ اعمال رفتارهای خشونت آمیز در قالب دولت دینی و به نام حکومت دینی علیه جوانان و زنان
ج ـ غلط بودن مبانی فلسفی اسلامی فقاهتی؛ یعنی این مبانی در نزد اندیشمندان و متفکران امروزی پذیرفته نیست. ازآنجا که این نظام با تکیه برمبانی نظری ولایت فقیه امام، شکل گرفت. نقد شبستری در واقع به صورت غیر مستقیم به آرا و اندیشه های سیاسی امام برمی گردد. یکی از تاکیدات اساسی امام این بودکه حکومت فلسفه عملی فقه است؛ یعنی فقه برای تحقق عملی خود نیازمند تشکیل حکومت است.
شبستری می گوید: وقتی انقلاب بوجود آمد و قانون اساسی تدوین شد، کلیات آن در قالب سه بخش شکل حکومت، وظایف حکومت و تعیین ارزشهای حقوقی پی ریزی شد؛ در حالی که هیچ یک از این سه بخش، از کتاب و سنت اقتباس نشده بود؛ یعنی در عین حالی که اکثر خبرگان قانون اساسی از فقها و علما بودند از کتاب و سنت استنباط فقهی نکردند تا شکل یا وظایف حکومت را تعیین کنند؛ بلکه آنها را براساس عقلانیت خود معین کردند. هرچند اعضای خبرگان براساس قانون اساسی، تاکید داشتند که قوانین حکومت و جامعه نباید با احکام اسلامی مخالفت و مغایرت داشته باشد.
در پاسخ به نقد ایشان که مدعی بحران زدگی شده بود، می گوییم مگر هرچیزی ـ از جمله اسلام فقاهتی ـ اگر با روند دموکراسی باشد، دچار بحران میشود؟ همچنین لازمه تغییرات بنیادین و مورد ادعای ایشان تغییر در فکر و اندیشه دینی انسانها نیست. حتی با مراجعه به افکار و خواسته مردم در اوایل انقلاب نیز به این نتیجه می رسیم که خواست مردم این بود که تغییر و تحول در امور اجتماعی و سیاسی رخ دهد، نه در امور دینی و شرعی. در پاسخ به مقدمه دوم ایشان، معتقدیم که عقلایی بودن به معنای غیر شرعی بودن نیست. مردم ایران براساس تفکر سکولاریستی غربی، انقلاب نکردند؛ بلکه خواهان حاکمیت کتاب و سنت براحکام و قوانین موضوعه بودند و برخلاف ادعای ایشان آن تفکری که در اقلیت بود، برداشت سکولاریستی از دین بوده است؛ نه اسلام فقاهتی.
بحث دیگر اینکه پیش از انقلاب به جز قشرهایی از تحصیل کردگان و دانشجویان، عامه مردم آشنایی و اقبال چندانی نسبت به دموکراسی، جامعه مدنی، توسعه و ...نداشتند؛ آنکه، آنها را با مفاهیم آشنا کرد تا به دنبال آشنایی، درصدد مطالبه آنها از حکومت برآیند، همین نظام ولایتی، مبتنی بر اسلام فقاهتی بود.
از اساسی ترین اشکالات به تفاسیر ایدئولوژیک این است که افراد دارای این تفکر در تمام موضع گیری ها و گفتارشان، ایدئولوژیک فکر می کنند؛ یعنی واقعیت ها را در چهارچوب ایده های پذیرفته شده خود می گنجاند و اگر نگنجد، آن واقعیت را تغییر می دهند تا در آن چهارچوب قرار گیرد.
از دیگر ویژگی های این تفکر، استغنا و بی نیازی از استدلال و مراجعه به واقعیات خارجی است. آقای مجتهد شبستری، نماد قرائت رسمی و اسلام فقاهتی را آقای مصباح یزدی می داند، لذا در استنادات، مویدات و شواهد خود از سخنان ایشان استفاده کرده است. وی آقای مصباح را به بی اطلاعی از علم هرمنوتیک متهم کرده، زیرا در دانش هرمنوتیک ثابت شده است، هر مفسری با پیش فرض های خود، بحث می کند؛ در حالیکه آقای مصباح به پیش فرض های خود توجه نکرده است.
شبستری می گوید: در متن فوق، نظریاتی وجود دارد که نشان می دهد صاحب آن، هیچ توجهی به فرایند فهم و تفسیر متون و نقش فهم ها و پیش فرضهای اجتناب ناپذیر مفسران در فهم و تفسیر متون دینی ندارد. طبق این گفته تصور می شود برداشت مجتهد شبستری این است که متون دینی تنها همان معنایی را دارد که در ذهن مفسر وجود دارد. سوال ما از شبستری این است که کجای این نقد خود متن است؟ از دیگر خصلت های کسانی که ایدئولوژیک فکر می کنند فرار از متن است. لذا در اندیشه مدرن، اساساً فلسفه جایگاهی ندارد و حتی با آن مخالف میشود.
شبستری در جایی گفته بود: با آنکه اکثر اعضای خبرگان قانون اساسی از فقها و علما بودند، قوانینی راکه وضع کردند که از طریق استنباط فقهی و شرعی نبوده است. در پاسخ می گوییم شما به آقای مصباح ایراد می گیرید که به پیش فرض های ایده خود در تفسیر متون، ملتزم نیستید، پس چرا و چگونه درباره فقهای عضو خبرگان چنین التزامی را قائل نیستید و نمی گویید آنها با توجه به پیش فرضهای خود (یعنی با مراجعه به کتاب و سنت و شریعت) قوانینی را وضع کردند؟
اشکال دیگری که می شود به نقد شبستری وارد کرد این است که: ادعای بحران زدگی در اسلام فقاهتی مبتنی بر پیش فرضهای شما(یعنی ایدئولوژیک بودن و اندیشه مدرنتان) است.سوال ما این است که شما به چه دلیل دموکراسی را حجتی علیه اسلام فقاهتی تلقی می کنید؟ جز این است که پیش فرض هایی دارید و براساس آن به نقد اسلام فقاهتی پرداخته اید؟ در نظر شما مدرک صدق همه اندیشه ها، دموکراسی است؛ اگر چیزی با دموکراسی مطابقت داشت، مقبول است و الا مردود.
شبستری می گوید: اسلام فقاهتی برای خود فقط یک وظیفه را می شناسد و آن اجرای احکام اسلامی توسط حکومت است ما می گوییم وظیفه حکومت اسلامی، اجرای احکام اسلامی است، منتها به معنای نادیده گرفتن سایر احکام نیست. در واقع حکومت اسلامی یک وظیفه حداقلی را برای خود در نظر گرفته و آن اجرای احکام اسلامی است؛ ولی این به معنای تعطیلی سایر احکام نیست؛ بلکه بر خود لازم می داند که سایر احکام را ـ در صورتی که مغایر با اسلام نباشد ـ اعمال کند.
شبستری در کتاب نقد قرائت رسمی می گوید: در طی این بیست سال، تدبیر مدیریت جامعه به شکل کشورهای دیگر، صورت گرفته، یعنی وزارتخانه، آموزش عالی، صنعت و... مانند سایر ممالک بوده و فرقی نداشته است.
در واقع به نوعی اعتراف کرده که اسلام فقاهتی قائل به دین حداقلی است و اسلام فقاهتی در این مدت، اداره جامعه را بر مبنای دین حداقلی انجام داده است. دین حداقلی نیز حداکثر سازگاری و تعامل را با مدیریت های جدید داشته است. بنابراین این ادعا با ادعای گذشته ایشان مبنی بر اینکه اسلام فقاهتی، دین حداکثری است، در تناقض آشکار است و وجاهت و اعتبار علمی ندارد.
آخرین ایرادی که می توان به نقد شبستری گرفت این است که بحران به معنای گذار از قرائت نیست؛ کشورهای غربی وقتی دچار بحران می شوند، دولت های دست اندرکار در مدیریت جامعه را تغییر می دهند؛ نه آنکه ایدئولوژی خود را تغییر دهند؛ مثلاً لیبرالیسم وقتی دچار بحران اجتماعی، سیاسی، اقتصادی می شود، به جای تغییر ایدئولوژی دولتی را عوض می کند که نتوانسته در راستای اهداف لیبرالیسم موفق عمل کند؛ مثلاً دولت لیبرال دموکرات به دولت رفاه یا دولت محافظه کار تبدیل می شود. بنابراین اگر بر فرض، اسلام فقاهتی هم دچار بحران شود، عاقلانه نیست که دست از اسلام فقاهتی برداریم؛ بلکه می توانیم دولت ها را عوض کنیم؛ کما اینکه دولت دفاع مقدس به دولت سازندگی و دولت سازندگی به دولت اصلاحات و دولت اصلاحات به دولت تبدیل شود. و یا گفتمان دولت ها را عوض کنیم؛ مانند تغییر گفتمان مذاکرات انتقادی به مذاکرات پایاپای و سازنده در سیاست خارجی؛ تا از بحران به وجود آمده برای نظام حکومتی، رهایی یابیم.
منبع:نشریه 15 خرداد شماره 19



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما