بررسي مشكلات جهان اسلام با تاكيد بر مسئله فلسطين از منظر آيت اله كاشف الغطاء (2)
سر منشا مشكلات فلسطين و مسلمانان
از نظر آيت الله، فارغ از وجود مشكل بزرگ رژيم صهيونيستي در جهان اسلام، سه عامل و سه مشكل ديگر در جهان اسلام وجود دارد كه باعث تقويت رژيم صهيونيستي مي گردد. لذا آيت الله، سرمنشا مشكلات كنوني مسلمانان- علي الخصوص فلسطين- را به سه حوزه تقسيم نمودند؛ اين سه حوزه عبارت اند از:
الف. وجود سه اهريمن؛
ب. پراكندگي ملت هاي مسلمان؛
ج. ضعف دولت هاي عربي و مسلمان.
ايشان در برابر بيچارگي و بدبختي مسلمانان آرام ننشست و مهر سكوت بر لب نزد. وي استعمار ممالك اسلامي و زبوني ملل آنها را به چشم مي ديد و ناله ها و ضجه هاي مردم مسلماني كه در زير لگد استعمارگران خرد مي شدند را مي شنيد. از جنايات فرانسه در الجزاير و مراكش و از تجاوزهاي انگليس به مردم مسلمان ايران، مصر، عراق و سوريه و از فجايع آمريکا در فلسطين، پاكستان، تركيه و اردن به خوبي آگاه بود و با همه انزجاري كه از كمونيسم و دولت هاي كمونيستي داشت، به دولت هاي استعمارگر غربي نيز با نفرت آميخته با خشم و انتقام مي نگريست. او دوران عزت و اقتدار عرب را به ياد مي آورد كه از برق شمشيرش كاخ امپراتوران اروپا به لرزه مي افتاد و امروز را مي ديد كه آنچنان ذليل و زبون شده اند كه مشتي يهودي بر آنان حكم مي رانند و اينان دم بر نمي آورند. او عصر طلايي اسلام و قرون درخشاني را به خاطر مي آورد كه از آسيا تا شمال آفريقا، ممالك اسلامي همچون زنجيري دو دنياي قديم كشيده شده بود و چهارصد ميليون مسلمان با هم برابر و برادر، متحد و متفق در برابر دشمن ايستاده بودند و نيز امروز را مي بيند كه بر اثر اعمال نفوذ قدرت هاي استعمارگر و اشتباهات دولت هاي مسلمان و به تبع آن پراكندگي و عدم وفاق آنان، سرزمين هاي مسلمان تجزيه و قطعه قطعه گرديده و با تحريك استعمارگران، توسط يهوديان اشغال شده است. بنابراين آيت الله، مشكل جهان اسلام را از سه جنبه مذكور مورد بررسي قرار مي داد و فعاليت هاي سياسي و اجتماعي وي حول اين سه محور در جريان بود.
الف. وجود سه اهريمن؛ آيت الله كاشف الغطاء وجود سه كشور آمريکا، انگليس و فرانسه را سه شر و اهريمن مي خواند. از نظر ايشان سه اهريمن چنان خون آدميان را بر زمين ريختند كه درندگان خونخوار در دشت ها و بيابان ها نريختند. ايشان مي گفتند كه گاه سالي مي گذرد و نمي شنويم كه گرگان و ددان، انساني را دريده باشند ولي اينان هر روز هزاران انسان را از هم مي درند. (2) او اساس شيطاني استعمارگران را در انگليس مي ديد كه ساير استعمارگران را تحريك نموده است.
آيت الله كاشف الغطاء بر اين باور بودند كه تمام شرق، از انگليس و فرانسه- دو كابوس وحشتناك استعمار- رنج مي بردند و هرچند يك بار كه مردم يكي از مستعمرات براي رهايي از چنگ استعمار نهضتي بر پا مي كردند آنها را به دادن يك استقلال ظاهري مي فريفتند؛ استقلالي كه با يك استعمار نهايي آميخته بود؛ تا اينكه آمريکا به اين ميدان آمد. اهالي قاره آمريکا از عالم قديم بركنار بودند ولي شيطان شياطين استعمار (انگليس) آنها را به اين ولايات كشاند و براي مصلحت خويش به اين كوره هاي مشتعل راند تا ماموريتش را در استعمار و بنده كردن ملت ها كامل تر كند و بر نازي ها كه نزديك بود او را از جهان براندازند غلبه نمايد. انگليس در جنگ بين المللي اول و دوم از آمريکا كمك گرفت، درس هاي استعمار را جزء به جزء بر او خواند و دندان هاي برده سازي را يكايك در دهانش نشاند. (3) به ميدان آمدن آمريکا، استعمار تازه اي براي مردم جهان هديه آورد: دفاع مشترك، كمك هاي نظامي، اصل چهارم، كمك هاي فني و پيمان نظامي. تمام اينها فريب، دروغ، جنگ، دزدي و طمع است. فريبي نهاني و طمعي خائنانه است. (4)
همواره آيت الله، در مبارزه با استعمار يا سه اهريمن استعمارگر، در عين اينكه بين دو حوزه ملي و جهان اسلام تفكيك قائل بود، اما آنها را با يكديگر مرتبط مي دانست. به عبارت ديگر آيت الله مبارزه با استعمار را هم در بعد ملي پيگيري مي نمودند (حفظ استقلال داخلي كشورها از شر استعمار) و هم از بعد جهان اسلام (مبارزه با استعمار كه اقدام به تقويت رژيم صهيونيستي مي نمودند).
مبارزه آيت الله در بعد داخلي مربوط به مبارزه با استعمارگران عراق بود. از آنجاييكه ايشان متولد كشور عراق بودند مبارزه با استعمار انگليس در عراق را به جهت حفظ استقلال اين كشور در دستور كار خود قرار داده بودند. بدين لحاظ هنگامي كه جنگ اول جهاني شروع شد ايشان فوراً خود را به شهر «كوت» عراق رسانيد تا در جهاد آزادي بخش ملت عراق در برابر نيروهاي اشغالگر انگليسي شركت جويد. همچنين در نبرد شجاعانه اهالي نجف اشرف بر ضد نيروهاي انگليسي شركت جست. او اين روش را هميشه در برابر متجاوزان و ستمگران تعقيب مي كرد و با استعمارگران و ايادي آنها بي رحمانه مي جنگيد. او با جسارت فوق العاده، عقايد خود را ابراز مي كرد و براي رسوا ساختن استعمارگران انگليسي و خنثي كردن نقشه هاي شوم آنها از هر وسيله اي استفاده مي نمود. (5) از سوي ديگر آيت الله با استعمارگراني كه منجر به پيدايش و تقويت رژيم صهيونيستي شدند نيز مقابله مي كردند. در ديداري كه سفراي دو كشور آمريکا و انگليس با ايشان داشتند، كل صحبت ها و دغدغه هاي خود را حول محور فلسطينيان و سلطه بر مسلمانان قرار دادند. ايشان در ديدار اين دو كشور را به دليل تاييد كشتار مسلمانان نكوهش كردند و همواره به مردم مسلمان به جهت اينكه كشته شدن برادران مسلمان خود را تماشا مي كنند، نهيب مي زدند. آيت الله، به دو سفير بيان داشتند كه اگر مردم مسلمان با يكديگر متحد بودند شما چگونه مي توانستيد باعث شكل دهي چنين فجايعي در قلب سرزمين مسلمانان گرديد. (6) ايشان در اين ديدار همواره بر اين موضوع تاكيد داشتند كه رؤساي دولت هاي شما مسببان اين جنايات در فلسطين هستند؛ زيرا يهود توسط شما چنين جسارتي را به خود داد كه اين اقدام و فجايع را در قلب سرزمين مسلمان به وجود آورد. (7)
همچنين آيت الله در پاسخ به دعوتي كه انجمن آمريکايي دوستداران خاورميانه (8) (در رابطه با موضوع ارزش هاي اخلاقي) از ايشان داشتند، بيان نمودند:
آيا جنايات و ضربات كمرشكن شما (آمريکا و انگليس) به عرب و مسلمين در فلسطين نبود كه روي روزگار را سياه كرد و بر قامت قرون و اعصار لباس ننگ و عار پوشاند؟! اكنون آيا شما نيستيد كه با دست آلوده به گناهان يهود پست و فرومايه، به عرب ضربه مي زنيد و مردان و زنان و كودكان معصومشان را مي كشيد؟ آيا شما نيستيد كه با پول و اسلحه، يهود را ياري مي كنيد و آنان را به شدت به اين جنايات وا مي داريد؟ وگرنه يهود، بيچاره تر و كم جرئت تر از آن است كه اين چنين بر عرب گستاخ باشد. آيا شما نيستيد كه 900 هزار عرب را از شهر و ديار خود بيرون كرديد، ايشان را به بيابان هاي خشك و سوزاني رانديد كه بسترشان زمين و رواندازشان آسمان است؟ اينان در وطن خود داراي عزت و شرف بودند. اوه! نزديك است كه بر حال زارشان صخره هاي سخت بنالد و كور و كر بگريد. شما هميشه يهود را به دشمني با ايشان وا مي داريد... شگفتا كه در عين حال از عرب و مسلمان مي خواهيد كه به بلوك شما بپيوندند و با شما هم پيمان شوند. (9)
آيت الله در رابطه با موضوع خطر كمونيسم بيان داشتند كه آن چنان كه جهان اسلام از سه اهريمن لطمه خوردند از هيچ كشور ديگر از جمله كمونيسم كه تاكيد بر تهديدزا بودن آن داريد، لطمه نخوردند. ايشان بيان داشتند:
شما مي خواهيد در لبنان كنگره اي تشكيل دهيد تا براي رفع خطر كمونيسم چاره اي بينديشد ولي تا هنگامي كه رفتار و كردار شما با تمام ملل عالم به خصوص با مسلمان و عرب چنين باشد مردم مي گويند هزاران درود بر كمونيسم؛ با اينكه از آنها نفرت داريم و با اصول ويران كننده آن مبارزه مي كنيم و با تمام قوا با آنها مي جنگيم ولي اگر دست بنگريم و اعمال دو طرف را در دو كفه ترازو قرار دهيم كمونيسم بر ما آسان مي شود و دل هايمان از آتش كينه نسبت به آنها سرد مي گردد. كمونيسم يك دولت عربي را استعمار نكرد، سرزميني از آنان را نگرفت و مال و ثروتي از ايشان را به غارت نبرد. اين جنگي را كه كمونيسم در تمام جاها حتي نجف دامن زده است، از طرف شما و به خاطر شماست... آري، ضربت خونيني كه شما در تخليه فلسطين و راندن مردم مسلمان آنجا به مسلمين و عرب وارد كرديد. براي كمونيسم نور چشم بزرگي بود... آري؛ شما فلسطين را كشتيد ولي با دست دولت هاي عربي كشتيد. فلسطين را با دست دولت هاي اسلامي كشتيد تا ذبح شرعي شده باشد. ذبحي كه به دست مسلمان (ذبح رو به قبله)؛ تا كشته اي باشد كه خوردنش براي شما و براي يهوديان حلال شود، زيرا شما مردمي متقي و پارساييد و طالب نمونه هاي اخلاقي هستيد و جز حلال طيب و طاهر نمي خواهيد. آري؛ كشته شدن مسلمان به دست مسلمان؟ اين است حلال طيب و طاهر. اين جنايت هنوز شما را بس نيست؟ هر روز دشمني تازه اي از طرف يهودياني كه ساخته شما هستند نسبت به عرب ابراز مي شود و ... (10)
آيت الله در طول حيات خود همواره استعمارگران را به حمايت از يهوديان محكوم مي كردند. ايشان بر اين باور بودند كه اين دولت هاي استعمارگر، فلسطين را به يهوديان تسليم كردند(11) و مردم مسلمان آن را از وطن خويش بيرون راندند و اين ملت عزيز را با خواري در بيابان هاي سوزان پراكنده كردند. چه ننگ و عاري! چه مرگ سختي و چه خانه خرابي هولناكي! نيم ميليون يهودي پست بر هفتاد ميليون عرب مسلط مي شوند. (12)
ب. پراكندگي ملت هاي مسلمان؛ آيت الله همواره از پراكندگي ملت ها مسلمان شكايت مي نمودند و بر اين باور بودند كه اين پراكندگي ملت هاي مسلمان بود كه فلسطين را از دست مسلمانان جدا كرد و استعمار را بر اين ملت ها مسلط ساخت. ايشان بر اين باور بودند كه اين پراكندگي ناشي از عدول مردم از دستورات اسلامي است؛ مادامي كه ملت هاي مسلمان همچنان در شعار باشند و به صورت كلامي خود را تابع اسلام بدانند، ساير ملل بر مسلمانان غلبه خواهند كرد. ايشان بيان مي داشتند:
اسلام مي خواهد يك فرد مسلمان، سرسخت، قويدل و پاك طينت باشد. اگر عزيز است بردرانش را نيز ذليل نمي بيند. منظور اصلي اسلام اين است كه يك مسلمان با مسلمانان ديگر برادر و برابرند... اسلام دستور داده كه مسلمانان در برابر كفار، سرسخت و نسبت به برادران مسلمان خود مهربان باشند. اما در دوران كنوني وضعيت معكوس شده است. ملت مسلمان، آيه قرآن را معكوس كرده اند. ايشان مي بايست «اشداء علي الكفار رحماء بينهم» باشند ولي اكنون «اشداء فيما بينهم مستعبدين علي الكفار»! شده اند. اسلام مي خواهد كه مسلمانان با يهود دوستي نكنند. آري! مسلمانان هم آنها را دوست خود نمي گيرند. بلكه ارباب، زمامدار و تكيه گاه خود مي كنند و براي مصالح آنان مي كوشند و به خاطر ايشان فداكاري نيز مي كنند. اسلام مي خواست هر مسلماني در انجام امور مسلمين بكوشد. اكنون هر مسلماني در تفرق، بيچارگي و خيانت به مسلمين فعاليت مي كند. (13)
از نظر آيت الله، اين پراكندگي در ميان ملت هاي عرب به جايي رسيده است كه مسلمانان، مسلمانان فلسطيني را در نزديكي خود مي بينند كه مورد تهاجم يهوديان قرار گرفته است، ولي هيچ واكنشي نشان نمي دهند. ايشان يك نمونه از اين فجايع را متذكر مي گردند:
در قريه دير ياسين و قبيه، (14) يهودي ها با بمب، خانه ها را خراب كردند و مردان، زنان و كودكان را كشتند، اما اردني ها كه با اين قريه چند متر هم فاصله نداشتند، هيچ واكنشي نشان ندادند. آيا در اين مدت كسي ديده است كه يك عرب حتي يك سگ يهودي را بكشد؟ (15)
ايشان ادامه اين وضعيت را منجر به زبوني مسلمانان و جسورتر شدن يهوديان مي دانستند و بر اين باور بودند كه
اعراب و مسلمين به سرنوشتي دچار شده اند كه پيامبر اسلام آن را پيش بيني كرده است؛ آنجا كه به مردم مي گويد نزديك است همان طور كه گرسنگان بر سر ظرف هاي پر از غذا بريزند بيگانگان بر شما يورش كنند. پرسيدند مگر عده مان كم خواهد بود؟ فرمود نه؛ بلكه بسيار زياد ولي با هم اختلاف خواهيد ورزيد و از هوي و هوس پيروي خواهيد كرد و خاشاك خواهيد شد همچون خاشاك سيل. (16)
اما به راستي چرا مسلمانان به چنين وضعيتي دچار شدند؟ چگونه يك فرد مي تواند خود را مسلمان بنامد در حالي كه مي بيند وطنش تجزيه و غارت شده و ملتش طعمه خصم گشته است و مسلمانان نه تنها از يهود پست تر شده اند بلكه صيد آنان نيز هستند؟! از آن بدتر اينكه نه تنها مسلمانان با يكديگر برادري نمي كنند، بلكه در مقابل يكديگر نيز هستند. (17) مسلمانان دل خود را تنها به عبارات اتحاد و اتفاق خوش كرده اند.
گمان مي كنند هنگامي كه گفتند اتحاد و اتفاق داريم، اتحادي حاصل شده است. اما اينها عباراتي بيش نيستند. مسلمانان تنها با اين عبارات دهان خود را پر كرده اند ولي در عمل اين چنين نيست. همين خيالات است كه براي ما جز تنزل و هبوط نيفزوده و زحمات و مساعي ما جز خفگي و سقوط ثمري نداده و از گفتار و كردار ما اثري به ظهور نرسيده است. (18)
آيت الله پراكندگي ملت مسلمان را بعد از جنگ اول و سرمنشا اين پراكندگي را كمك هاي استعمارگران مي دانستند. ايشان بيان مي داشتند:
از كمك هاي دولت هاي غربي چه بهره اي برديم؟ جان و مالمان را فدا كرديم و از اين معامله زيان برديم. ملل عرب كه همچون يك ملت واحد بودند، بعد از جنگ اول جهاني همگي چون گوسفنداني در برابر مستعمره طلبان پراكنده شدند و يهود، فلسطين را وطن خود ساخت. بعد از جنگ بين الملل دوم، بالاخره فلسطين و اسكندرون از دست ما رفت. (19)
از نظر آيت الله، دوره هاي اتحاد مسلمانان گذشته است. همگي نسبت به ديگري بي خبر مانده اند و نسبت به يكديگر جدال دارند. اين روند چنان در مسلمانان توسعه يافته است كه يك فرد مسلمان آن قدر كه از برادر مسلمانش بيم دارد از دشمن كافر خود بيم و پروايي ندارد. (20)
ج. ضعف دولت هاي عربي و مسلمان؛ مسائل گوناگون و بغرنجي كه گريبان گير دولت هاي عرب مي گردد، ناشي از تفرق ايشان مي باشد كه البته بخشي از اين تفرق ناشي از نيرنگ هاي استعمارگران است و بخشي ديگر ناشي از تفرق در بين خود مسلمانان. اگر استعمارگران بر مسلمانان تفوق يافتند، فرصت يابي از تفرق مسلمانان بوده است و همان گونه كه خلفاي جهان اسلام از تفرق مسلمانان استفاده كردند، استعمارگران نيز فرصت بسيار بيشتري از اين تفرق پيدا كردند. آيت الله درباره اختلاف دولت ها با يكديگر بيان داشتند:
هنوز قرن اول به پايان نرسيده بود كه مذاهب مختلف و افكار متفاوت ظهوركرد و اولين فتنه اي كه چون تيري به قلب دين رسيد فتنه خوارج بود و به دنبال آن فتنه مذاهب معتزليه و اشعريه، مرجئه، قدريه و زيديه و ... و در فروع دين، حنفيه، شافعي و مالكي به وجود آمد. اختلاف در اصول دين و اختلاف در فروع دين و اختلاف در همه چيز نمودار گشت. در ميان اين كشمكش، خلفا نيز اين اختلافات را دامن مي زدند و تقويت مي كردند تا خود از اين جنگ و جدال بهره مند شوند و آنها را به مثابه تكيه گاه خود قرار دهند؛ چه اين قاعده را خوب مي دانستند: اختلاف بينداز و حكومت كن! اينها كار كشورهاي اسلامي را به جايي كشاندند كه از دير زماني تا به امروز دسته اي با دسته ديگر جنگ و جدال دارند و بعضي از مسلمين عذاب و رنج اعمال بد بعضي ديگر را مي چشند، تا اينكه نزديك است گفته خداي تعالي بر آنها منطبق شود.
در چنين شرايطي بود كه استعمارگران فرصت را غنيمت شمرده تجاوز خود را آغاز كردند. كشورهاي ما در قيد اسارت و تسلط درآمد و مردم ما در اين حوادث به خاك هلاكت افتادند؛ كشورهاي ما همچون لاشه شكاري كه در بيابان افتاده باشد و طعمه سگان گرديد مورد حمله و تجاوز قرار گرفت و هر كدام به اندازه توانايي و امكان خود قسمتي را مالك شدند و بلعيدند. سپس هر يك از دولت هاي اسلامي، سرزمين و نژاد را وسيله تشكيل دولت هاي جداگانه قرار دادند (21) و به اين ترتيب دولت هاي عراق و مصر و ايران و افغان و غيره به وجود آمد. (22)
لذا در نگاه آيت الله، استعمارگران از فرصت تفرق دولت هاي مسلمان استفاده كردند و در ميان دولت هاي اسلامي و ملت هاي عربي، تفرقه برادر كشي ايجاد نمودند و در ميان آنها مرزي قرار دادند كه مبادا ميان مسلمانان ايجاد وحدت گردد.
از نظر آيت الله، تفرق دولت هاي عربي بدان جهت است كه ايشان از راه فضيلت منحرف شده اند و راه را براي استعمارگران بازگذارده اند. ايشان بيان مي داشتند كه تمام اين فجايع و اعمال شنيعي كه آمريکا و انگليس و دختر طناز و پركرشمه شان اسراييل به آن دست مي زنند و تظاهر مي كنند، عجيب ترين عجايب است ولي از همه عجيب تر، باز خاموشي و سرد شدن حرارت و شور و هيجان دولت هاي عرب و مردن روح غيرت و اراده و تفرق و تشتت آنها و پيشدستي ايشان بر يكديگر براي آستان بوسي و سرسپردگي به آمريکا و انگليس است. اين در حالي است كه اين دولت ها را، در ذليل ساختن و خوار كردن مسلمانان مي بينند و حس مي كنند و مي بينند كه آنها يهود را بر مسلمانان ترجيح مي دهند و با آنها رفتاري بي رحمانه مي كنند (23) اما همچنان بر يكديگر براي آستان بوسي و سرسپردگي سبقت مي گيرند.
از نظر آيت الله زبوني دولت هاي اسلامي بدان حد رسيده است كه شكايات و اعتراضات استعمارگران را به مجامع بين المللي و شوراي امنيت مي برند (شكايت يك زخم خورده به عقاب ها و لاشخورها)؛ نتيجه اين شكايت ها، اين است كه مرغان وحشي بر سر مجروح فرود آيند و خونش را بمكند و استخوانش را در هم شكنند؛ دول استعماري با ما مسلمين چنين رفتار مي كنند. وقتي كه به آنها شكايت مي بريم خود ما را به جان هم مي اندازند، آن گاه يهود بي رحم را بر سر ما مسلط مي كنند. (24)
يكي از طرقي كه استعمارگران بر دولت هاي عرب مسلط شدند دريافت كمك هاي نظامي و اقتصادي دولت هاي عربي از استعمارگران است. دولت هاي عربي از بيم، در بندهاي آنها مي افتند و با وعده هاي پوچ و دروغين آنها گول مي خورند و به كمك هاي نظامي و اقتصادي استعمارگران، كه تجربه ثابت كرده همچون سرابي است كه هرگاه تشنه اي مي آيد چيزي نمي يابد، فريفته خواهند شد. آمريکا يك دلار مي دهد تا در عوض ده بلكه صد برابر آن را بگيرد. (25)
به نظر مي رسد كه اين زبوني دولت هاي عرب مسلمان، پايان ناپذير است و بنا به شرايط بين المللي، دولت هاي عرب، اين رفتار خود را به نمايش مي گذارند. به طور نمونه دولت هاي عرب با پول خود از استعمارگران اسلحه مي خرند كه در مقابل يكديگر از آن استفاده كنند. آيت الله در اين باره بيان مي دارد:
آمريکا اسلحه به اسراييل مي بخشد و بدون هيچ قيد و شرطي از آن حمايت مي كند ولو با آن سلاح ها عرب را بكشند. اما به عرب، اسلحه مرموز و از كار افتاده اي مي دهد آن هم مشروط بر اينكه به اسراييل حمله نكند. نمي دانم اگر اسراييل با اسلحه آمريکا با عرب نمي جنگد، پس با چه كسي مي جنگد؟ آري؛ عرب از اسراييل و از كسي كه اسراييل را ايجاد كرده دشمني جاني تر و سرسخت تر ندارد. آمريکا... مي گويد به شما اسلحه دادم تا آن قدر با هم بجنگيد كه همه تان هلاك شويد. اكنون در اردن، مصر، سوريه و ساير كشورهاي اسلامي وضع چنين است. (26)
پي نوشت ها :
1)الشيخ محمد الحسين آل كاشف الغطاء، قضيه فلسطين الكبري (في خطب الام الاكبر)، بيروت، دارالهادي، 1424 ه.ق/ 2003م، ص18.
2)محمدحسين آل كاشف الغطاء، نمونه هاي عالي در اسلام است نه در بحمدون، همان، ص95.
3)همان، ص17.
4)همان، ص23.
5)محمدحسين آل كاشف الغطاء، اين است آئين ما،همان.
6)الشيخ محمد الحسين آل كاشف الغطاء، محاوره الامام المصلح مع سفيرين البرطاني و الاميريك في بغداد، النجف، الحيدريه، 1373ه.ق، ص34-33.
7)الشيخ محمد الحسين آل كاشف الغطاء، قضيه فلسطين الكبري (في خطب الام الاكبر)، همان، ص25-24.
8)در تاريخ 15 مارس 1945 آقاي گارلند ايوانز هاپكينز، نايب رئيس انجمن آمريکايي دوستداران خاورميانه، طي نامه اي به آيت الله نوشتند: «دين اسلام و مسيحيت دشمنان مشتركي از قبيل شهوات دنيايي و اغراض مادي يعني كمونيسم دارند، داراي اهداف مشترك نيز هستند. مادام كه اين دو دين بزرگ، دشمنان مشترك و هدفهاي مشترك دارند، لازم است كه براي همكاري با يكديگر بنياني ايجاد كرده و پايه اي ريخته شود لذا بهترين راه چاره، تشكيل يك كنگره مقدماتي از رجال مسلمان و مسيحي است.
اينك من 25 نفر از شخصيت هاي مسيحي و 25 نفر از شخصيت هاي مسلمان را دعوت مي كنم تا در اين كنگره كه در هتل آمبسادور در شهر بحمدون لبنان تشكيل مي شود شركت كنند. موضوع اين كنگره شامل موارد ذيل است: بررسي ارزش هاي اخلاقي و روحي در اسلام و مسيحيت 2. جهات روحي در دين و منزلت و بزرگواري انسان در اسلام و مسيحيت 3. امور زندگي كه از دين استنباط مي شود 4. خطر كمونيسم 5. طرق تبليغ اين ارزش هاي روحي به طبقات متجدد.»
اما آيت الله ضمن اينكه دعوت ايشان را رد نمود، اقدام به نگارش كتابي تحت عنوان نمونه هاي عالي در اسلام است نه در بحمدون كردند و يكي از شاگران خود را به محل كنگره اعزام نمودند تا ضمن توزيع كتاب بين شركت كنندگان، توضيحات لازم را به آنها بدهد. بازتاب توزيع اين كتاب، نه تنها منجر به بي نتيجه ماندن كنگره شد، بلكه تاثير مهمي در افكار اديان اسلامي بر جاي گذاشت.
9)محمدحسين آل كاشف الغطاء، نمونه هاي عالي در اسلام است نه در بحمدون، همان، ص16.
10)همان ص 18-19
11)در واقع ايشان به زمينه سازي تشكيل دولت يهود در دوره قيموميت انگليس بر فلسطين توسط انگليس ها اشاره دارند.
12)همان، ص29.
13)همان، ص42.
14)روستايي در فلسطين همجوار با اردن.
15)همان، ص43.
16)همان، ص60.
17)همان، ص21.
18)محمدحسين آل كاشف الغطاء، ريشه شيعه و پايه هاي آن، ترجمه عليرضا خسرواني، شركت سهامي چاپ، 1330، ص6.
19)محمدحسين آل كاشف الغطاء، نمونه هاي عالي در اسلام است نه در بحمدون، همان، ص21.
20)محمدحسين آل كاشف الغطاء، ريشه شيعه و پايه هاي آن، همان، ص7.
21)ناسيوناليسم.
22)جلال الدين فارسي(با ترجمه و توضيحات)، همان، ص26.
23)محمدحسين آل كاشف الغطاء، نمونه هاي عالي در اسلام است نه در بحمدون، همان، ص30.
24)همان، ص44.
25)همان، ص19.
26)همان، ص28.