بررسی آیات حجاب
نويسنده:سید میثم سعادتی نژاد
منبع : اختصاصي راسخون
منبع : اختصاصي راسخون
چکیده
قرآن کریم طی چند آیه حجاب وپوشش زنان را مورد بررسی قرار می دهد. ابتدا درسوره مبارکه نور که از آیه 27 تا31 در این باب مورد بحث واقع می شود. دراین آیات ابتدا بحث از اجازه گرفتن هنگام ورود به خانه دیگران واستیناس مطرح می شود که این امر نیزبه حجاب وپوشش اهل خانه مربوط می باشد. آیه30 و31 مومنان را به سبک کردن چشم هنگام نگاه به نامحرم وچشم چرانی نکردن دعوت می نمایدودر ادامه به حفظ فرج اشاره می نمایدکه منظور حفظ آن از نگاه نامحرم می باشد. آیه 31 زنان مومن را از آشکار کردن زینت مگر برای افرادی که محرم هستند، برحذر می دارد. همچنین استفاده از خمار، لباسی که با آن سر وگردن پوشیده می شود، به زنان توصیه شده است. آیه 59 این سوره پیرامون اجازه گرفتن اطفال از بزرگتر ها هنگام ورود برآن ها در مواقع خاص بحث می نماید. آیه 60نیز عدم داشتن حجاب را برای پیرزنانی که دیگر قادر به ازدواج نیستند اجازه می دهد.خداوند متعال در سوره مبارکه احزاب نیز پیرامون مسئله حجاب بحث می نماید ودر آیه 33 این سوره با خطاب به زنان پیامبر(ص) ، زنان را از تبرج نهی می نمایدوآنان را به تبعیت از خدا وپیامبرش فرا می خواند. آیه 53 این سوره به مومنان گوشزد می نماید که ازورای پرده با زنان پیامبر (ص) گفتگو کنند. در آیه 59 زنان به استفاده از جلباب که جامه ای سرتاسری است، امر می شوند تابه واسطه آن معلوم شود که زنان مومن اهل عفت وصلاح بوده و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند.
واژگان کلیدی: حجاب، پوشش، ستر، آیات قرآن، خمار، جلباب، عفت، حیا
مقدمه
حجاب زنان مسلمان از جمله مقولاتی است که همواره مورد بحث وگفتگو بین همه مرم، مسلمان وغیرمسلمان واقع شده است. هرچند حجاب یک حکم وتکلیف شرعی است اما نگاهی به زندگی بشر در طول تاریخ فطری بودن این امر را نشان می دهد. قرآن کریم درآیه "فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَآنَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ" (اعراف 22) اشاره به این مطلب دارد وبیان می کند که پس از نمایان شدن زشتی آدم وحوا در پی استفاده از میوه ممنوعه،آنان سعی بر پوشاندن خود داشتند. ممکن است سختی ومشقت ظاهری حجاب که در اثر تبلیغات وسیع سخت تر نیز به نظر می آید، موجب موضع گیری عده ای از زنان برضد حجاب شود، اما آرامشی که زنان در پوشش وحجاب پیدا می کنند قابل انکار نیست. به علاوه ، وقار وابهت حاصل از حجاب مانع از آزار واذیت بیماردلان خواهد بود.لازم به ذکر است کاربرد کلمه حجاب در معنای متداول امروزی شاید کمتر از 100 سال قدمت داشته باشد، ومنظور از آیه حجاب در متون قدیمی تر آیه 53 سوره احزاب است که به مومنان امر می کند که از ورای پرده وحجاب با زنان پیامبر(ص) گفتگو کنند. حجاب در این آیه مختص زنان پیامبر است. آنچه مسلم است حجاب امری الهی وتکلیفی شرعی است که خداوند متعال طی چند آیه در سوره های مبارکه نور واحزاب به بیان آن می پردازد. در این تحقیق مختصر سعی بر بررسی آیات مربوطه، ابتدا آیات مبارکه سوره نور وسپس سوره مبارکه احزاب، می باشد. در ذیل آیات شریفه نظرات مفسرین مورد توجه قرار خواهد گرفت.
ترجمه:
شما كه ايمان داريد به خانه هيچ كس غير از خانههاى خود داخل نشويد تا آنكه آشنايى دهيد و بر اهلش سلام كنيد اين براى شما بهتر است اميد است كه پند گيريد (27).و اگر كسى را در خانه نيافتيد داخل نشويد تا شما را اجازه دهند، و اگر گفتند برگرديد برگرديد كه اين براى شما پاكيزهتر است و خدا به اعمالى كه مىكنيد دانا است (28).و اما در خانههاى غير مسكونى براى شما گناهى نيست كه به خاطر كالايى كه در آن داريد داخل شويد و خدا آنچه را كه آشكار و يا پنهان كنيد مىداند (29).به مردان مؤمن بگو ديدگان خويش را از نگاه به زنان اجنبى باز گيرند و فرجهاى خويش را نگهدارند اين براى ايشان پاكيزهتر است كه خدا از كارهايى كه مىكنيد آگاه است (30).و به زنان با ايمان بگو چشم از نگاه به مردان اجنبى فرو بندند و فرجهاى خويش را حفظ كنند و زينت خويش را جز آنچه آشكار است آشكار نسازند و بايد كه روپوشهايشان را به گريبانها كنند و زينت خويش را نمايان نكنند مگر براى شوهرانشان، يا پدران و يا پدر شوهران يا پسران و يا پسر شوهران و يا برادران و يا خواهرزادگان و يا برادرزادگان و يا زنان و يا آنچه مالك آن شدهاند يا افراد سفيه كه تمايلى به زن ندارند و يا كودكانى كه از اسرار زنان خبر ندارند، و مبادا پاى خويش را به زمين بكوبند تا آنچه از زينتشان كه پنهان است ظاهر شود اى گروه مؤمنان همگى به سوى خدا توبه بريد شايد رستگار شويد (31)." يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهْلِها ..." انس به هر چيز و به سوى هر چيز" به معناى الفت گرفتن به آن و آرامش يافتن قلب به آن است، و كلمه" استيناس" به معناى عملى است كه به اين منظور انجام شود، مانند:استيناس براى داخل شدن خانه به وسيله نام خدا بردن، و يا، يا اللَّه گفتن، يا تنحنح كردن و امثال آن، تا صاحب خانه بفهمد كه شخصى مىخواهد وارد شود، و خود را براى ورود او آماده كند، چه بسا مىشود كه صاحب خانه در حالى قرار دارد كه نمىخواهد كسى او را به آن حال ببيند، و يا از وضعى كه دارد با خبر شود.از اينجا معلوم مىشود كه مصلحت اين حكم پوشاندن عورات مردم، و حفظ احترام ايمان است، پس وقتى شخص داخل شونده هنگام دخولش به خانه غير، استيناس كند، و صاحب خانه را به استيناس خود آگاه سازد، و بعد داخل شده و سلام كند، در حقيقت او را در پوشاندن آنچه بايد بپوشاند كمك كرده، و نسبت به خود ايمنىاش داده.و معلوم است كه استمرار اين شيوه پسنديده، مايه استحكام اخوت و الفت و تعاون عمومى بر اظهار جميل و ستر قبيح است و جمله" ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ" هم اشاره به همين فوايد است.( علامه طباطبایی،1374،15/153)شهید مطهری فلسفه حکم استیناس را در دوچیز می داند؛
1- موضوع ناموس یعنی پوشیده بودن زن واز همین جهت این دستور با آیات پوشش یک جا ذکر شده است.
2- این که هر کسی درمحل سکونت خود اسراری دارد ومایل نیست دیگران بفهمند. (مطهری،1376، ص130)
ذکر چند روایت پیرامون استیناس(علامه طباطبایی،1374،15/159)
در تفسير قمى به سند خود از عبد الرحمن بن ابى عبد اللَّه از امام صادق(ع) روايت كرده كه در ذيل آيه:" لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهْلِها" فرموده:" استيناس" عبارت است از صداى پا و سلام كردن.و در مجمع البيان از ابى ايوب انصارى روايت كرده كه گفت: به رسول خدا(ص)عرض كردم: كه استيناس به چه نحو صورت مىگيرد؟ فرمود به اينكه آدمى تسبيح و حمد و تكبير گويد و تنحنح كند تا اهل خانه بفهمند.و از سهل بن سعد روايت شده كه گفت مردى سر زده وارد يكى از اطاقهاى رسول خدا (ص) شد، رسول خدا (ص)داشت سر خود را شانه مىزد، و فرمود: اگر من بدانم كه تو نگاه مىكردى همان شانه را به دو چشمت مىكوبيدم، اينطور استيذان كردن همان نگاه كردن و حرام است.و روايت شده كه مردى از رسول خدا (ص) پرسيد آيا از مادرم هم اذن دخول بخواهم؟ فرمود: آرى، گفت: آخر او غير از من خادمى ندارد، باز هر وقت بر او وارد مىشوم استيذان كنم؟ فرمود آيا دوست دارى او را برهنه ببينى؟ آن مرد گفت نه فرمود: پس استيذان كن.و نيز روايت شده كه مردى مىخواست به خانه رسول خدا (ص) در آيد تنحنح كرد، حضرت از داخل خانه به زنى به نام روضه فرمود: بر خيز به اين مرد ياد بده كه به جاى تنحنح بگويد السلام عليكم آيا داخل شوم؟ آن مرد شنيد و همين طور گفت. پس فرمود: داخل شو." فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ ..."يعنى اگر دانستيد كه احدى در خانه نيست- البته كسى كه اختيار دار اجازه دخول است- پس داخل نشويد تا از ناحيه مالك اذن، به شما اجازه داده شود. و منظور اين نيست كه سر به داخل خانه مردم كند، اگر كسى را نديد داخل نشود، چون سياق آيات شاهد بر اين است كه همه اين جلوگيريها براى اين است كه كسى به عورات و اسرار داخلى مردم نظر نيندازد.اين آيه شريفه حكم داخل شدن در خانه غير را در صورتى كه كسى كه اجازه دهد در آن نباشد بيان كرده، و آيه قبلى حكم آن فرضى را بيان مىكرد كه اجازه دهندهاى در خانه باشدو اما حكم اين صورت كه كسى در خانه باشد ولى اجازه ندهد، بلكه از دخول منع كند آيه" وَ إِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكى لَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ" آن را بيان كرده است.(المیزان15/154)" لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيها مَتاعٌ لَكُمْ ..."ظاهر سياق اين است كه جمله" فِيها مَتاعٌ لَكُمْ" صفت بعد از صفت براى كلمه" بيوتا" است، نه اينكه جملهاى نو و ابتدايى باشد، و جمله" لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ" را تعليل كند و ظاهرا كلمه" متاع" به معناى استمتاع و بهرهگيرى باشد.بنا بر اين آيه مورد بحث تجويز مىكند داخل شدن در خانههايى را كه براى استمتاع بنا شده و كسى در آن سكونت طبيعى ندارد، مانند كاروانسراها و حمامها و آسيابها و امثال آن، زيرا همين كه براى عموم ساخته شده است خود اذن عام براى داخل شدن است. (علامه طباطبایی،1374،15/154)" قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ"
1- زينت آشكار لباس و زينت پنهان خلخال و گوشواره و دستبند است.
2- زينت آشكار سرمه و انگشترى و خضاب كف است.
3- زينت آشكار صورت و كف دستهاست. در تفسير على بن ابراهيم مىگويد:كف دستها و انگشتان است.(طبرسی، 1360،17/127)در كتاب كافى به سند خود از مروك بن عبيد، از بعضى از اصحاب اماميه از امام صادق(ع) روايت كرده كه گفت: به وى عرض كردم: زنى كه به انسان محرم نيست چه مقدار نگاه به او حلال است؟ فرمود: صورت و كف دو دست، و دو قدمها. (علامه طباطبایی،1374،15/161)در قرب الاسناد حميرى از على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر(ع) نقل كرده كه به آن جناب عرضه داشتم: براى مرد چه مقدار جايز است كه به زن غير محرم نگاه كند؟ فرمود: صورت و كف دست و محل سوار (دستبند). (علامه طباطبایی،1374،15/161)
شهید مطهری(ره) برای این بخش از آیه دواحتمال ذکر نموده اند؛
"لم یظهروا" از ماده ظهور است وبا "علی" متعدی شده است.ممکن است ترکیب این دو کلمه مفهوم "اطلاع" را بدهد،پس معنی چنین می شود:کودکانی که برامور نهانی زنان آگاه نیستند.وممکن است مفهوم غلبه وقدرت را بدهد. پس معنی چنین می شود:کودکانی که براستفاده از امورنهانی زنان آگاه نیستند. طبق احتمال اول مراد بچه های غیر ممیز هستند که قدرت تشخیص این گونه مطالب راندارند. اما طبق احتمال دوم مقصود بچه هایی هستند که قدرت بر امور جنسی ندارند یعنی غیر بالغ می باشند،هر چند ممیز بوده باشند. (مطهری،1376، ص 161)" وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ"پاهاى خود را محكم به زمين نزنند تا صداى زيورآلاتشان از قبيل خلخال و گوشواره و دستبند به صدا در نيايد. (علامه طباطبایی،1374،15/157)از این دستور می توان فهمید که هر چیزی که موجب جلب توجه مردان می گردد مانند استعمال عطرهای تند وهمچنین آرایش های جالب نظر در چهره ممنوع است. به طور کلی زن در معاشرت نباید کاری بکند که موجب تحریک وتهییج وجلب توجه مردان نا محرم گردد. (مطهری،1376، ص 162)" وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ" مراد از" توبه" به طورى كه از سياق بر مىآيد بازگشت به سوى خداى تعالى است، به امتثال اوامر او، و انتهاء از نواهيش و خلاصه پيروى از راه و صراطش. (علامه طباطبایی،1374،15/157)
وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (59) وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (60)
ترجمه:
و چون كودكانتان به عقل رسند بايد اجازه دخول بگيرند، چنان كه نام بردگان، قبل از ايشان (و يا آنان كه زودتر از ايشان به حد رشد رسيدند) اجازه مىگرفتند، خدا اين چنين آيههاى خويش را براى شما بيان مىكند كه خدا دانا و فرزانه است (59).و زنان وامانده كه ديگر اميد شوهر كردن ندارند به شرطى كه زينت خود نشان ندهند گناهى ندارند اگر جامه خويش بگذارند، و در عين حال خوددارى كردن برايشان بهتر است و خدا شنوا و دانا است (60)." يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ ..."" وضع ثياب" در جمله" تَضَعُونَ ثِيابَكُمْ" به معناى كندن لباس، و كنايه است از اينكه اهل خانه در حالى باشند كه چه بسا ميل نداشته باشند بيگانگان در آن حال ايشان را ببينند. و كلمه" ظهيره" به معناى وقت ظهر است. و كلمه عورت به معناى عيب است، و اگر آن را عورت ناميدهاند، چون هر كس عار دارد از اينكه آن را هويدا كند، و شايد مراد از آن در آيه شريفه هر چيزى باشد كه سزاوار است پوشانده شود. پس جمله" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا" دنباله جمله سابق است كه مىفرمود:" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا ..."، كه حكم مىكرد به اينكه داخل شدن به خانه هر كس موقوف به اجازه گرفتن است، در نتيجه آيه مورد بحث به منزله استثناء از آن حكم عمومى است، چون در خصوص غلامان و كنيزكان اجازه گرفتن در سه هنگام را كافى مىداند، و بيش از آن را واجب نمىداند.( علامه طباطبایی،1374،15/226)معناى اينكه فرمود:" لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ" اين است كه به ايشان دستور دهيد كه از شما اجازه دخول بخواهند، و از ظاهر جمله" مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ" بر مىآيد كه مراد از آن تنها غلامان است (چون كلمه" الذين" براى مردان است)، هر چند كه لفظ عموميت دارد، و اگر آن خاص را به لفظ عام تعبير كرده، از باب تغليب است، و از روايت هم اين اختصاص برمىآيد. و معناى" الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ" اطفالى است كه به حد تميز رسيدهاند، ولى بالغ نشدهاند، و دليل بر رسيدن به حد تميز جمله" ثَلاثُ عَوْراتٍ لَكُمْ" است. (علامه طباطبایی،1374،15/226) و منظور از جمله" ثَلاثَ مَرَّاتٍ" سه نوبت در هر روز است، به دليل اينكه دنبالش آن را تفصيل داده، و فرموده: اول قبل از نماز فجر، و دوم هنگام ظهر كه به خانه مىآييد و جامه مىكنيد، سوم بعد از نماز عشاء، و در جمله" ثَلاثُ عَوْراتٍ لَكُمْ" به وجه حكم اشاره نموده و مىفرمايد: اين سه موقع سه عورت است براى شما، كه طبعا شايسته نيست غير از شما كسى بر وضع شما مطلع شود. (علامه طباطبایی،1374،15/227)معناى اينكه فرمود:" لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَ لا عَلَيْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ" اين است كه مانعى نيست كه بعد از اين سه موقع مامورشان نكنيد به اجازه دخول خواستن و مانعى هم براى ايشان نيست كه از شما استيذان نكنند. و در جمله" طَوَّافُونَ عَلَيْكُمْ بَعْضُكُمْ عَلى بَعْضٍ" به وجه اين حكم (يعنى رفع مانع مذكور) اشاره نموده و مىفرمايد: چون در غير اين سه موقع غلامان و كنيزان دائما در آمد و شد، و خدمتند. پس تنها در اجازه خواستن به اين سه هنگام اكتفاء كنند. (علامه طباطبایی،1374،15/227)" كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ"- يعنى خدا اين چنين احكام دين خود را بيان مىكند، چون اين آيات دلالت بر آن احكام دارد" وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ" احوال شما را مىداند، و آنچه را كه حكمت اقتضاء مىكند نيز مراعات مىكند. (علامه طباطبایی،1374،15/227)" وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا ..."اين جمله بيانگر اين حقيقت است كه حكم مذكور، يعنى استيذان در سه نوبت براى اطفال تا مدتى معين معتبر است، و آن رسيدن به حد بلوغ است، و بعد از آن بايد مانند كسانى كه قبلا ذكر شد يعنى بالغان از مردان و زنان آزاد اجازه بگيرند. (علامه طباطبایی،1374،15/227)" وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً ..."كلمه" قواعد"، جمع قاعده است، كه به معناى زنى است كه از نكاح بازنشسته باشد، يعنى ديگر كسى به خاطر پيرىاش ميل به او نمىكند، بنا بر اين جمله" اللَّاتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً" وصفى توضيحى براى كلمه قواعد است، و بعضى گفتهاند: كلمه مذكور به معناى زنى است كه از حيض يائسه شده باشد، و وصف بعد از آن صرفا براى رفع اشتباه است. و در مجمع البيان گفته: كلمه" تبرج" به معناى اين است كه زن محاسن و زيبايىهاى خود را كه بايد بپوشاند اظهار كند، و اين كلمه در اصل به معناى ظهور بوده، برج را هم به همين جهت برج ناميدهاند، كه بنايى است ظاهر و پيدا. (علامه طباطبایی،1374،15/227)اين آيه در معناى استثنايى است از عموم حكم حجاب، و معنايش اين است كه بر هر زنى حجاب واجب است الا زنان مسن، كه مىتوانند بى حجاب باشند، البته در صورتى كه كرشمه و تبرج نداشته باشند. (علامه طباطبایی،1374،15/228)و جمله" وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ" كنايه است از خودپوشى، يعنى همين زنان سالخورده نيز اگر خود را بپوشانند بهتر از برهنه بودن است، و جمله" وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ" تعليل حكمى است كه تشريع كرده، و معنايش اين است كه خدا شنوا است آنچه را كه زنان به فطرت خود در خواستش را دارند، و دانا است به احكامى كه به آن محتاجند. (علامه طباطبایی،1374،15/228)از جمله" وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ" می توان یک قانون کلی استنباط کرد وآن این است که از نظر اسلام هر قدر جانب عفاف وستر را بیشتر مراعات کند پسندیده تر است ورخصت های تسهیلی وارفاقی که به حکم ضرورت درباره وجه وکفین وغیره داده شده است،این اصل کلی اخلاقی ومترقی رانبایدازیاد ببرد.(مطهری،1376، ص 168)
يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً (32)وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (33)
ترجمه:
اى زنان پيامبر! شما مثل احدى از ساير زنان نيستيد، البته اگر تقوى پيشه سازيد، پس در سخن دلربايى مكنيد، كه بيمار دل به طمع بيفتد، و سخن نيكو گوييد (32).و در خانههاى خود بنشينيد، و چون زنان جاهليت نخست خود نمايى نكنيد، و نماز بپا داريد، و زكات دهيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد، خدا جز اين منظور ندارد كه پليدى را از شما اهل بيت ببرد، و آن طور كه خود مىداند پاكتان كند (33).
تفسیر
" يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ" اين آيه برابرى زنان پيغمبر با ساير زنان را نفى مىكند، و مىفرمايد: شما با ساير زنان برابر نيستيد اگر تقوى به خرج دهيد، و مقام آنها را به همان شرطى كه گفته شد بالا مىبرد، آن گاه از پارهاى از كارها نهى، و به پارهاى از كارها امر مىكند، امر و نهيى كه متفرع بر برابر نبودن آنان با ساير زنان است، چون بعد از آنكه مىفرمايد شما مثل ساير زنان نيستيد، با كلمه" فاء- پس" آن امر و نهى را متفرع بر آن نموده، فرموده، پس در سخن خضوع نكنيد، (و چون ساير زنان آهنگ صدا را فريبنده نسازيد)، و در خانههاى خود بنشينيد، و كرشمه و ناز مكنيد ...، با اينكه اين امور بين زنان پيغمبر و ساير زنان مشترك است. پس از اينجا مىفهميم كه آوردن جمله" شما مثل ساير زنان نيستيد" براى تاكيد است، و مىخواهد اين تكاليف را بر آنان تاكيد كند، و گويا مىفرمايد شما چون مثل ديگران نيستيد، واجب است در امتثال اين تكاليف كوشش و رعايت بيشترى بكنيد، و در دين خدا بيشتر از ساير زنان احتياط به خرج دهيد.مؤيد و بلكه دليل بر اينكه تكليف همسران آن جناب سختتر و شديدتر است، اين است كه پاداش و كيفرشان دو چندان است، همان طور كه ديديد آيه قبلى آن را مضاعف خواند، و معقول نيست تكليف از همه يكسان باشد، ولى كيفر و پاداش از بعضى مضاعف، پس اگر كيفر و پاداش بعضى مضاعف بود، بايد بفهميم كه تكليف آنان مؤكد، و مسئووليتشان سنگينتر است." فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ" خضوع در كلام به معناى اين است كه در برابر مردان آهنگ سخن گفتن را نازك و لطيف كنند، تا دل او را دچار ريبه، و خيالهاى شيطانى نموده، شهوتش را بر انگيزانند، و در نتيجه آن مردى كه در دل بيمار است به طمع بيفتد، و منظور از بيمارى دل، نداشتن نيروى ايمان است، آن نيرويى كه آدمى را از ميل به سوى شهوات باز مىدارد." وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً"- يعنى سخن معمول و مستقيم بگوييد، سخنى كه شرع و عرف اسلامى (نه هر عرفى) آن را پسنديده دارد، و آن سخنى است كه تنها مدلول خود را برساند، (نه اينكه كرشمه و ناز را بر آن اضافه كنى، تا شنونده علاوه بر درك مدلول آن دچار ريبه هم بشود)." وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى ... وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ" كلمه" قرن" امر از ماده" قر" است، كه به معناى پا بر جا شدن است، و اصل اين كلمه" اقررن" بوده، كه يكى از دو تا" راء" آن حذف شده است، ممكن هم هست از ماده" قار، يقار" به معناى اجتماع، و كنايه از ثابت ماندن در خانهها باشد، و مراد اين باشد كه اى زنان پيغمبر! از خانههاى خود بيرون نياييد. و كلمه" تبرج" به معناى ظاهر شدن در برابر مردم است، همان طور كه برج قلعه براى همه هويدا است، و كلمه" جاهلية اولى" به معناى جاهليت قبل از بعثت است.( علامه طباطبایی،1374،16/460-462)مقصود ازاین دستور زندانی کردن زنان پیغمبر درخانه نیست،زیرا تاریخ اسلام به صراحت گواه است که پیغمبراکرم(ص)زنان خودرا با خود به سفر می بردوآنان را از بیرون شدن ازخانه منع می نمود. مقصود از این دستور آن است که زن به منظور خود نمایی از خانه بیرون نشودومخصوصا در مورد زنان پیغمبراکرم(ص) این وظیفه سنگین تر وموکد تر است. (مطهری،1376، ص 170)
پيامها:
1- حساب خانواده رهبران دينى از سايرين جداست و بايد بيش از ديگران مراقب رفتار خود باشند. «يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ» (موقعيّت اجتماعى، محدوديّت آور است.)
2- وقتى به زنان پيامبر(ص) كه بيشترشان پير و سالخورده بوده و زندگى سادهاى داشتند هشدار داده مىشود كه با كرشمه و ناز سخن نگويند، زنان جوان و زيبا بايد حساب كار خود را بكنند. «يا نِساءَ النَّبِيِّ ... فَلا تَخْضَعْنَ»
3- با كرشمه سخن گفتن زن، بى تقوايى است. «إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ»
4- افراد آلوده، از مقدّسات نيز دست طمع بر نمىدارند. «يا نِساءَ النَّبِيِّ ... فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ»
5- نبايد گفتار و رفتار زن تحريك كننده باشد. «فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ»
6- در جامعهى نبوى نيز همهى افراد سالم نيستند. «فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ»
7- چشم چرانى و هوسبازى يك بيمارى روحى است. «فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ»
8- گرچه كسى كه بيمار دل است مشكل دارد، «فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ» امّا من نبايد كارى كنم كه او را تحريك كند. «فَلا تَخْضَعْنَ ... فَيَطْمَعَ»
9- طورى سخن بگوييد كه هم محتوا خوب باشد «قَوْلًا مَعْرُوفاً» و هم شيوه، سالم باشد. «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» (قرائتی،1383، 9/3587)
(دستور به مسلمانان كه از وراى حجاب با همسران پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) ملاقات كنند)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طَعامٍ غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيماً (53)
ترجمه آیه:
اى كسانى كه ايمان آورديد! به خانههاى پيغمبر در نياييد، مگر آنكه شما را به طعامى دعوت كنند، به شرطى كه به انتظار طعام زودتر نرويد، بلكه وقتى شما را خواندند، داخل شويد، و چون طعام خورديد، متفرق گرديد، و آن جا را محل انس و گفتگو مكنيد، كه اين، پيغمبر را ناراحت مىكند، او از شما خجالت مىكشد، ولى خدا از بيان حق خجالت نمىكشد، و چون از همسران او چيزى مىپرسيد، از پشت پرده بپرسيد، اين براى طهارت دل شما و دل آنان بهتر است، و شما حق نداريد رسول خدا(ص) را اذيت كنيد، و بعد از مرگش با همسران او ازدواج نماييد، اين كار تا ابد ممنوع است، چون نزد خدا كارى عظيم است.
تفسیر:
در این آیه کلمه "حجاب" ذکر شده است. در کلمات قدما هرجا سخن از آیه حجاب است، مقصود همین آیه است. دستور "حجاب" که دراین آیه است غیراز دستور "پوشش" است که مورد بحث ما می باشد. این دستوری که دراین آیه ذکر شده است،راجع به سنن خانوادگی ورفتاری است که انسان باید در خانه دیگران داشته باشد.طبق این دستور،مرد نبایدوارد جایگاه زنان شود،بلکه اگر چیزی می خواهدومورد احتیاج است باید از پشت دیوار صدا بزند. این مسأله ربطی به بحث پوشش که در اصطلاح فقه نیز تحت عنوان "ستر" نه "حجاب" نامیده می شود،ندارد. (مطهری،1376، ص 171)" وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ" ضمير" هن" به همسران رسول خدا(ص)بر مىگردد، و در خواست متاع از ايشان، كنايه است از اينكه مردم با ايشان در باره حوائجى كه دارند سؤال كنند، و معنايش اين است كه اگر به خاطر حاجتى كه برايتان پيش آمده، ناگزير شديد با يكى از همسران آن جناب صحبتى بكنيد، از پس پرده صحبت كنيد، "ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ" اين جمله مصلحت حكم مزبور را بيان مىكند، و مىفرمايد: براى اينكه وقتى از پشت پرده با ايشان صحبت كنيد، دلهايتان دچار وسوسه نمىشود، و در نتيجه اين رويه، دلهايتان را پاكتر نگه مىدارد.(علامه طباطبایی ،1374،16/506)جمله"ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ" دلالت می کندکه هر اندازه مرد جانب ستر وپوشش وترک برخوردهایی که مستلزم نظر است را رعایت نماید، به تقوا وپاکی نزدیک تر است. همان طور که گفتیم رخصت های تسهیلی و ارفاقی که به حکم ضرورت داده شده است،نباید رجحان اخلاقی ستر وترک نظر را از یاد ببرد. (مطهری،1376، ص 171)يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (59)
ترجمه آیه:
هان اى پيامبر! به همسرانت، و دخترانت و زنان مؤمنين، بگو تا جلباب خود پيش بكشند، بدين وسيله بهتر معلوم مىشود كه زن مسلمانند، در نتيجه اذيت نمىبينند، و خدا همواره آمرزنده رحيم است (59).
تفسیر:
كلمه" جلابيب" جمع جلباب است، و آن جامهاى است سرتاسرى كه تمامى بدن را مىپوشاند، و يا روسرى مخصوصى است كه صورت و سر را ساتر مىشود، و منظور از جمله" پيش بكشند مقدارى از جلباب خود را"، اين است كه آن را طورى بپوشند كه زير گلو و سينههايشان در انظار ناظرين پيدا نباشد." ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ"- يعنى پوشاندن همه بدن به شناخته شدن به اينكه اهل عفت و حجاب و صلاح و سدادند نزديكتر است، در نتيجه وقتى به اين عنوان شناخته شدند، ديگر اذيت نمىشوند، يعنى اهل فسق و فجور متعرض آنان نمىگردند.بعضى از مفسرين در معناى آن گفتهاند: اين پوشيدگى، نزديكتر بودن ايشان به مسلمان بودن و آزاد بودن را مىشناساند، چون زنان غير مسلمان، و نيز كنيزان در آن دوره حجاب نداشتند، و حجاب علامت زنان مسلمان بود، و در نتيجه كسى متعرض آنان نمىشد، و حتى كسى نمىپنداشت كه ايشان كنيز و يا غير مسلمانند، و از ملت يهود و نصارى هستند ليكن معناى اول به ذهن نزديكتر است.( علامه طباطبایی،1374، 16/509)
نتیجه گیری:
1-بنا بر آیه 27 نور مسلمانان،به منظور حفظ حریم خصوصی افراد وظیفه دارند هنگام ورود به خانه دیگران اجازه گرفته واستیناس نمایند.
2- بنابرآیات 30و31 نور مومنان نمی بایستی نگاه خیره واستقلالی به نامحرم داشته باشند یا به عبارت دیگر نباید چشم چرانی کنند.
3- منظور از "حفظ فرج" در آیه 30سوره نور حفظ آن از نگاه نامحرم می باشد نه حفظ از زنا ولواط.
4- بنابر نظر مرحوم علامه طباطبایی مراد از اظهار زینت درآیه 31 نور، نشان دادن محل زینت می باشد نه خود زینت.
5- براساس آیه 60نور، پیرزنانی که از نکاح باز نشسته شده اند می توانند بی حجاب باشند.
6- براساس آیه 33 احزاب زنان پیامبر(ص) در پوشش وسایر احکام وظیفه سنگین تری نسبت به سایر زنان داند. شاید بتوان این حکم را به خانواده همه رهبران دینی نیز توسعه داد.
7- منظور از آیه حجاب ، آیه 53 احزاب است که به مومنان امر می کند از ورای پرده با زنان پیامبر گفتگو کنند. این حجاب مختص زنان پیامبر است.
8- جلباب جامه ای سرتاسری است که تمامی بدن را می پوشاندو زنان مسلمان وظیفه دارند سر وگردن وزیر گلو وسینه خود را باآن بپوشانند.
منابع:
1.قرآن کریم
2.طباطبایی،علامه محمد حسین،1374،المیزان فی تفسیر القرآن،ترجمه:سید محمد باقرموسوی همدانی،دفتر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
3.طبرسی،فضل بن حسن،1360،مجمع البیان فی تفسیرالقرآن،ترجمه:گروه مترجمان،انتشارات فراهانی،تهران
4.قرائتی،محسن،1383،تفسیر نور،مرکز فرهنگی درس هایی ازقرآن،تهران
5.مطهری، مرتضی،1376،مسئله حجاب،انتشارات صدرا،تهران
/ع
قرآن کریم طی چند آیه حجاب وپوشش زنان را مورد بررسی قرار می دهد. ابتدا درسوره مبارکه نور که از آیه 27 تا31 در این باب مورد بحث واقع می شود. دراین آیات ابتدا بحث از اجازه گرفتن هنگام ورود به خانه دیگران واستیناس مطرح می شود که این امر نیزبه حجاب وپوشش اهل خانه مربوط می باشد. آیه30 و31 مومنان را به سبک کردن چشم هنگام نگاه به نامحرم وچشم چرانی نکردن دعوت می نمایدودر ادامه به حفظ فرج اشاره می نمایدکه منظور حفظ آن از نگاه نامحرم می باشد. آیه 31 زنان مومن را از آشکار کردن زینت مگر برای افرادی که محرم هستند، برحذر می دارد. همچنین استفاده از خمار، لباسی که با آن سر وگردن پوشیده می شود، به زنان توصیه شده است. آیه 59 این سوره پیرامون اجازه گرفتن اطفال از بزرگتر ها هنگام ورود برآن ها در مواقع خاص بحث می نماید. آیه 60نیز عدم داشتن حجاب را برای پیرزنانی که دیگر قادر به ازدواج نیستند اجازه می دهد.خداوند متعال در سوره مبارکه احزاب نیز پیرامون مسئله حجاب بحث می نماید ودر آیه 33 این سوره با خطاب به زنان پیامبر(ص) ، زنان را از تبرج نهی می نمایدوآنان را به تبعیت از خدا وپیامبرش فرا می خواند. آیه 53 این سوره به مومنان گوشزد می نماید که ازورای پرده با زنان پیامبر (ص) گفتگو کنند. در آیه 59 زنان به استفاده از جلباب که جامه ای سرتاسری است، امر می شوند تابه واسطه آن معلوم شود که زنان مومن اهل عفت وصلاح بوده و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند.
واژگان کلیدی: حجاب، پوشش، ستر، آیات قرآن، خمار، جلباب، عفت، حیا
مقدمه
حجاب زنان مسلمان از جمله مقولاتی است که همواره مورد بحث وگفتگو بین همه مرم، مسلمان وغیرمسلمان واقع شده است. هرچند حجاب یک حکم وتکلیف شرعی است اما نگاهی به زندگی بشر در طول تاریخ فطری بودن این امر را نشان می دهد. قرآن کریم درآیه "فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَآنَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ" (اعراف 22) اشاره به این مطلب دارد وبیان می کند که پس از نمایان شدن زشتی آدم وحوا در پی استفاده از میوه ممنوعه،آنان سعی بر پوشاندن خود داشتند. ممکن است سختی ومشقت ظاهری حجاب که در اثر تبلیغات وسیع سخت تر نیز به نظر می آید، موجب موضع گیری عده ای از زنان برضد حجاب شود، اما آرامشی که زنان در پوشش وحجاب پیدا می کنند قابل انکار نیست. به علاوه ، وقار وابهت حاصل از حجاب مانع از آزار واذیت بیماردلان خواهد بود.لازم به ذکر است کاربرد کلمه حجاب در معنای متداول امروزی شاید کمتر از 100 سال قدمت داشته باشد، ومنظور از آیه حجاب در متون قدیمی تر آیه 53 سوره احزاب است که به مومنان امر می کند که از ورای پرده وحجاب با زنان پیامبر(ص) گفتگو کنند. حجاب در این آیه مختص زنان پیامبر است. آنچه مسلم است حجاب امری الهی وتکلیفی شرعی است که خداوند متعال طی چند آیه در سوره های مبارکه نور واحزاب به بیان آن می پردازد. در این تحقیق مختصر سعی بر بررسی آیات مربوطه، ابتدا آیات مبارکه سوره نور وسپس سوره مبارکه احزاب، می باشد. در ذیل آیات شریفه نظرات مفسرین مورد توجه قرار خواهد گرفت.
آیات 31- 27 سوره مبارکه نور
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهْلِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (27) فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَ إِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكى لَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (28) لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيها مَتاعٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ (29) قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ (30) وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (31)ترجمه:
شما كه ايمان داريد به خانه هيچ كس غير از خانههاى خود داخل نشويد تا آنكه آشنايى دهيد و بر اهلش سلام كنيد اين براى شما بهتر است اميد است كه پند گيريد (27).و اگر كسى را در خانه نيافتيد داخل نشويد تا شما را اجازه دهند، و اگر گفتند برگرديد برگرديد كه اين براى شما پاكيزهتر است و خدا به اعمالى كه مىكنيد دانا است (28).و اما در خانههاى غير مسكونى براى شما گناهى نيست كه به خاطر كالايى كه در آن داريد داخل شويد و خدا آنچه را كه آشكار و يا پنهان كنيد مىداند (29).به مردان مؤمن بگو ديدگان خويش را از نگاه به زنان اجنبى باز گيرند و فرجهاى خويش را نگهدارند اين براى ايشان پاكيزهتر است كه خدا از كارهايى كه مىكنيد آگاه است (30).و به زنان با ايمان بگو چشم از نگاه به مردان اجنبى فرو بندند و فرجهاى خويش را حفظ كنند و زينت خويش را جز آنچه آشكار است آشكار نسازند و بايد كه روپوشهايشان را به گريبانها كنند و زينت خويش را نمايان نكنند مگر براى شوهرانشان، يا پدران و يا پدر شوهران يا پسران و يا پسر شوهران و يا برادران و يا خواهرزادگان و يا برادرزادگان و يا زنان و يا آنچه مالك آن شدهاند يا افراد سفيه كه تمايلى به زن ندارند و يا كودكانى كه از اسرار زنان خبر ندارند، و مبادا پاى خويش را به زمين بكوبند تا آنچه از زينتشان كه پنهان است ظاهر شود اى گروه مؤمنان همگى به سوى خدا توبه بريد شايد رستگار شويد (31)." يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهْلِها ..." انس به هر چيز و به سوى هر چيز" به معناى الفت گرفتن به آن و آرامش يافتن قلب به آن است، و كلمه" استيناس" به معناى عملى است كه به اين منظور انجام شود، مانند:استيناس براى داخل شدن خانه به وسيله نام خدا بردن، و يا، يا اللَّه گفتن، يا تنحنح كردن و امثال آن، تا صاحب خانه بفهمد كه شخصى مىخواهد وارد شود، و خود را براى ورود او آماده كند، چه بسا مىشود كه صاحب خانه در حالى قرار دارد كه نمىخواهد كسى او را به آن حال ببيند، و يا از وضعى كه دارد با خبر شود.از اينجا معلوم مىشود كه مصلحت اين حكم پوشاندن عورات مردم، و حفظ احترام ايمان است، پس وقتى شخص داخل شونده هنگام دخولش به خانه غير، استيناس كند، و صاحب خانه را به استيناس خود آگاه سازد، و بعد داخل شده و سلام كند، در حقيقت او را در پوشاندن آنچه بايد بپوشاند كمك كرده، و نسبت به خود ايمنىاش داده.و معلوم است كه استمرار اين شيوه پسنديده، مايه استحكام اخوت و الفت و تعاون عمومى بر اظهار جميل و ستر قبيح است و جمله" ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ" هم اشاره به همين فوايد است.( علامه طباطبایی،1374،15/153)شهید مطهری فلسفه حکم استیناس را در دوچیز می داند؛
1- موضوع ناموس یعنی پوشیده بودن زن واز همین جهت این دستور با آیات پوشش یک جا ذکر شده است.
2- این که هر کسی درمحل سکونت خود اسراری دارد ومایل نیست دیگران بفهمند. (مطهری،1376، ص130)
ذکر چند روایت پیرامون استیناس(علامه طباطبایی،1374،15/159)
در تفسير قمى به سند خود از عبد الرحمن بن ابى عبد اللَّه از امام صادق(ع) روايت كرده كه در ذيل آيه:" لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهْلِها" فرموده:" استيناس" عبارت است از صداى پا و سلام كردن.و در مجمع البيان از ابى ايوب انصارى روايت كرده كه گفت: به رسول خدا(ص)عرض كردم: كه استيناس به چه نحو صورت مىگيرد؟ فرمود به اينكه آدمى تسبيح و حمد و تكبير گويد و تنحنح كند تا اهل خانه بفهمند.و از سهل بن سعد روايت شده كه گفت مردى سر زده وارد يكى از اطاقهاى رسول خدا (ص) شد، رسول خدا (ص)داشت سر خود را شانه مىزد، و فرمود: اگر من بدانم كه تو نگاه مىكردى همان شانه را به دو چشمت مىكوبيدم، اينطور استيذان كردن همان نگاه كردن و حرام است.و روايت شده كه مردى از رسول خدا (ص) پرسيد آيا از مادرم هم اذن دخول بخواهم؟ فرمود: آرى، گفت: آخر او غير از من خادمى ندارد، باز هر وقت بر او وارد مىشوم استيذان كنم؟ فرمود آيا دوست دارى او را برهنه ببينى؟ آن مرد گفت نه فرمود: پس استيذان كن.و نيز روايت شده كه مردى مىخواست به خانه رسول خدا (ص) در آيد تنحنح كرد، حضرت از داخل خانه به زنى به نام روضه فرمود: بر خيز به اين مرد ياد بده كه به جاى تنحنح بگويد السلام عليكم آيا داخل شوم؟ آن مرد شنيد و همين طور گفت. پس فرمود: داخل شو." فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ ..."يعنى اگر دانستيد كه احدى در خانه نيست- البته كسى كه اختيار دار اجازه دخول است- پس داخل نشويد تا از ناحيه مالك اذن، به شما اجازه داده شود. و منظور اين نيست كه سر به داخل خانه مردم كند، اگر كسى را نديد داخل نشود، چون سياق آيات شاهد بر اين است كه همه اين جلوگيريها براى اين است كه كسى به عورات و اسرار داخلى مردم نظر نيندازد.اين آيه شريفه حكم داخل شدن در خانه غير را در صورتى كه كسى كه اجازه دهد در آن نباشد بيان كرده، و آيه قبلى حكم آن فرضى را بيان مىكرد كه اجازه دهندهاى در خانه باشدو اما حكم اين صورت كه كسى در خانه باشد ولى اجازه ندهد، بلكه از دخول منع كند آيه" وَ إِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكى لَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ" آن را بيان كرده است.(المیزان15/154)" لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيها مَتاعٌ لَكُمْ ..."ظاهر سياق اين است كه جمله" فِيها مَتاعٌ لَكُمْ" صفت بعد از صفت براى كلمه" بيوتا" است، نه اينكه جملهاى نو و ابتدايى باشد، و جمله" لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ" را تعليل كند و ظاهرا كلمه" متاع" به معناى استمتاع و بهرهگيرى باشد.بنا بر اين آيه مورد بحث تجويز مىكند داخل شدن در خانههايى را كه براى استمتاع بنا شده و كسى در آن سكونت طبيعى ندارد، مانند كاروانسراها و حمامها و آسيابها و امثال آن، زيرا همين كه براى عموم ساخته شده است خود اذن عام براى داخل شدن است. (علامه طباطبایی،1374،15/154)" قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ"
شأن نزول
در كافى به سند خود از سعد الاسكاف از ابى جعفر(ع) روايت كرده كه فرمود: جوانى از انصار در كوچههاى مدينه به زنى برخورد كه مىآمد- و در آن ايام زنان مقنعه خود را پشت گوش مىانداختند- وقتى زن از او گذشت او را تعقيب كرد، و از پشت او را مىنگريست، تا داخل كوچه تنگى كه امام آن را زقه بنى فلان ناميد، شد، و در آنجا استخوان و يا شيشهاى كه در ديوار بود به صورت مرد گير كرده آن را بشكافت، همين كه زن از نظرش غايب شد متوجه گرديد كه خون به سينه و لباسش مىريزد، با خود گفت: به خدا سوگند نزد رسول خدا (ص)مىشوم و جريان را به او خبر مىدهم.سپس فرمود: جوان نزد آن جناب شد و رسول خدا (ص)چون او را بديد پرسيد چه شده؟ جوان جريان را گفت پس جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد.( علامه طباطبایی،1374،15/160)كلمه" غض" به معناى روى هم نهادن پلكهاى چشم است، و كلمه" ابصار"جمع بصر است كه همان عضو بيننده باشد و از اينجا معلوم مىشود كه كلمه" من" در جمله" مِنْ أَبْصارِهِمْ" براى ابتداى غايت است، و يا براى بيان جنس، و يا تبعيض باشد كه هر يك را مفسرى گفته، و معنايش اين است كه مؤمنين چشمپوشى را از خود چشم شروع كنند.پس در جمله" قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ" از آنجايى كه كلمه" يغضوا" مترتب بر" قل- بگو" مىباشد نظير ترتبى كه جواب شرط بر شرط دارد قهرا دلالت مىكند بر اينكه قول در اينجا به معناى امر است، و معناى جمله اين است كه به مؤمنين امر كن كه چشم خود را بپوشند، و تقدير آن اين است كه:" ايشان را امر به غض و چشمپوشى كن كه اگر امر بكنى چشم خود را مىپوشند"، و اين آيه به جاى اينكه نهى از چشمچرانى كند، امر به پوشيدن چشم كرده و فرقى ندارد، آن امر اين نهى را هم افاده مىكند و چون مطلق است نگاه به زن اجنبى را بر مردان، و نگاه به مرد اجنبى را بر زنان تحريم فرموده.و جمله" وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ" نيز به معناى اين است كه به ايشان امر كن تا فرج خود را حفظ كنند و كلمه" فرجه" و" فرج" به معناى شكاف در ميان دو چيز است كه با آن از عورت كنايه آوردهاند، و در قرآن كريم هم كه سرشار از اخلاق و ادب است هميشه اين كنايه را استعمال كرده، به طورى كه راغب گفته در عرف هم به خاطر كثرت استعمال مانند نص و اسم صريح براى عورت شده است. و مقابلهاى كه ميان جمله" يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ" با جمله" يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ" افتاده، اين معنا را مىرساند كه مراد از" حفظ فروج" پوشاندن آن از نظر نامحرمان است، نه حفظ آن از زنا و لواط كه بعضى پنداشتهاند، در روايت هم از امام صادق (ع) رسيده كه فرمود: تمامى آياتى كه در قرآن درباره حفظ فروج هست به معناى حفظ از زنا است، به غير اين آيه كه منظور در آن حفظ از نظر است. و بنا بر اين ممكن است جمله اولى از اين دو جمله را با جمله دومى تقييد كرده، و گفت مدلول آيه تنها نهى از نظر كردن به عورت، و امر به پوشاندن آن است.آن گاه به مصلحت اين حكم اشاره نموده، و با بيان آن مردم را تحريك مىكند كه مراقب اين حكم باشند و آن اشاره اين است كه مىفرمايد:" اين بهتر شما را پاك مىكند، علاوه بر اين خدا به آنچه مىكنيد با خبر است".( علامه طباطبایی،1374،15/155)شهید مطهری(ره) با اشاره به تفاوت معنایی میان "بصر" و "عین" می فرماید: "غمض" به معنای برهم گذاردن پلکها است.می گویند: "غمض عین کن" ،کنایه از اینکه صرف نظر کن.چنانکه ملاحظه می کنید این لغت با "عین" همراه می شود نه با کلمه "بصر". ولی در مورد کلمه "غضَ" می گویند "غضَ بصر" یا "غضَ نظر" ویا "غضَ طرف". "غضَ" به معنای کاهش دادن و"غضَ بصر" یعنی کاهش دادن نگاه. (مطهری،1376، ص 136-138)ایشان در ادامه مطلب بیان می دارد؛معنای یغضوا من ابصارهم این است که نگاه را کاهش بدهند یعنی خیره نگاه نکنند وبه اصطلاح علماء اصول نظرشان آلی باشد نه استقلالی.توضیح اینکه یک وقت نگاه انسان به یک شخص است،مانند اینکه بخواهد وضع لباس وکیفیت آرایش اورا مورد مطالعه قرار دهد،مثلا ببینید کرواتش را چگونه بسته است وموی سرش را چگونه آرایش کرده است. ولی یک وقت دیگر نگاه کردن به شخصی که با او روبرو است برای این است که با او حرف بزندوچون لازمه مکالمه نگاه کردن است به این نگاه می کند. این نوع از نگاه کردن که به عنوان مقدمه ووسیله مخاطبه است،نظر آلی است، ولی نوع اول نظر استقلالی است.پس معنی جمله این است: به مومنین بگو به زنان خیره نشوند وچشم چرانی نکنند. (مطهری،1376، ص 140)ایشان با توجه به آیه بعد منظور از "غضَ بصر" را ترک نظر به عورت نمی دانند، زیرا نگاه به غیر چهره وشاید دو دست تامچ حتی بدون غضَ بصر نیز جایز نیست. (مطهری،1376، ص 141)پيامبر اكرم (ص)فرمود: «النظر سهم مسموم من سهام ابليس فمن تركها خوفا من الله اعطاه الله ايمانا يجد حلاوة فى قلبه» (نور8/174) نگاه بد تيرى از تيرهاى مسموم شيطان است كه هر كس از ترس خدا چشم خود را فرو بندد خداوند به او ايمانى مىدهد كه از درون خويش شيرينى و مزهى آن را احساس مىكند."وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ....."استاد مطهری(ره) ذیل این آیه می فرماید: عینا همان دو تکلیف؛ترک نظروپاک دامنی(پوشاندن عورت) را که برای مردان بیان کرد، برای زنان هم ذکر فرموده است. از اینجا به خوبی روشن می شودکه هدف از این دستورات رعایت مصالح بشر است خواه زن یا مرد. قوانین اسلام برپایه تبعیض وتفاوت میان زن ومرد بنا نشده است والا می باید همه تکالیف را برای زن قائل شود وبرای مرد هیچ وظیفه ای مقرر ندارد. (مطهری،1376، ص144)چراپوشش مختص زنان است؟
اگر می بینیم که وظیفه پوشش به زن اختصاص یافته است از این جهت است که ملاک آن مخصوص زن است. زن مظهر جمال ومرد مظهر شیفتگی است. قهرا به زن باید بگویند خود را در معرض نمایش قرار ندهد،نه به مرد.لهذا با اینکه دستور پوشیدن برای مردان مقرر نشده است،عملا مردان پوشیده تر از زنان از منزل بیرون می روند، زیرا تمایل مرد به نگاه کردن وچشم چرانی است نه به خود نمایی. وبرعکس تمایل زن بیشتر به خود نمایی است نه به چشم چرانی.تمایل مرد به چشم چرانی بیشتر زن را تحریک به خود نمایی می کند وتمایل به چشم چرانی کمتر در زنان وجود دارد.لهذا مردان کمتر تمایل به خود نمایی دارند وبه همین جهت "تبرج" از مختصات زنان است. (مطهری،1376، ص 144-145)" وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها" كلمه" ابداء" به معناى اظهار است و مراد از" زينت زنان"، مواضع زينت است، زيرا اظهار خود زينت از قبيل گوشواره و دست بند حرام نيست، پس مراد از اظهار زينت، اظهار محل آنها است. (علامه طباطبایی،1374،15/156)کلمه "زینت" در عربی اعم از "زیور" در فارسی است. زیرا زیور به زینتهایی گفته می شود که از بدن جدا می باشد مانند طلا آلات وجواهرات،ولی کلمه زینت هم به این دسته گفته می شودو هم به آرایشهایی که به بدن متصل است نظیرسرمه وخضاب. (مطهری،1376، ص 145)زينت بر دو قسم است: آشكار و پنهان. زينت آشكار لازم نيست پوشيده شود و مىتوان به آن نظر افكند. در باره زينت آشكار و پنهان سه قول است:1- زينت آشكار لباس و زينت پنهان خلخال و گوشواره و دستبند است.
2- زينت آشكار سرمه و انگشترى و خضاب كف است.
3- زينت آشكار صورت و كف دستهاست. در تفسير على بن ابراهيم مىگويد:كف دستها و انگشتان است.(طبرسی، 1360،17/127)در كتاب كافى به سند خود از مروك بن عبيد، از بعضى از اصحاب اماميه از امام صادق(ع) روايت كرده كه گفت: به وى عرض كردم: زنى كه به انسان محرم نيست چه مقدار نگاه به او حلال است؟ فرمود: صورت و كف دو دست، و دو قدمها. (علامه طباطبایی،1374،15/161)در قرب الاسناد حميرى از على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر(ع) نقل كرده كه به آن جناب عرضه داشتم: براى مرد چه مقدار جايز است كه به زن غير محرم نگاه كند؟ فرمود: صورت و كف دست و محل سوار (دستبند). (علامه طباطبایی،1374،15/161)
کیفیت پوشش
" وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ"كلمه" خمر" ،به دو ضمه، جمع خمار است. و" خمار" آن جامهاى است كه زن سر خود را با آن مىپيچد، و زايد آن را به سينهاش آويزان مىكند. و كلمه" جيوب" جمع جيب- به فتح جيم و سكون ياء است كه معنايش معروف است، و مراد از جيوب، سينهها است، و معنايش اين است كه به زنان دستور بده تا اطراف مقنعهها را به سينههاى خود انداخته، آن را بپوشانند. (علامه طباطبایی،1374،15/156)ترکیب لغوی یعنی ترکیب لغت "ضرب" با "علی" این معنی را می رساندکه چیزی رابر روی چیزدیگر قرار دهند به طوری که مانع وحاجبی براو شمرده شود. (مطهری،1376، ص 153)" وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ ... أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ"كلمه" بعولة" به معناى شوهران است. و طوايف هفتگانهاى كه قرآن از آنها نام برده محرمهاى نسبى و سببى هستند. و اجداد شوهران حكمشان حكم پدران ايشان، و نوههاى شوهران حكمشان حكم فرزندان ايشان است.و اينكه فرمود:" نسائهن" و زنان را اضافه كرد به ضمير زنان، براى اشاره به اين معنا بوده كه مراد از" نساء" زنان مؤمنين است كه جايز نيست خود را در برابر زنان غير مؤمن برهنه كنند، از روايات وارده از ائمه اهل بيت هم همين معنا استفاده مىشود.اطلاق جمله" أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ" هم شامل غلامان مىشود و هم كنيزان، و از روايات نيز اين اطلاق استفاده مىشود، هم چنان كه به زودى خواهد آمد، و اين جمله يكى از مواردى است كه كلمه" ما" در صاحبان عقل استعمال شده، و در معناى" من- كسى كه" به كار رفته است. (علامه طباطبایی،1374،15/156)پيامبر (ص) در تفسير جملهى «إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ» فرمود: خداوند آن دسته از زنان را كه صورت و موى خود را براى شوهر آرايش نكنند و يا تقاضاى شوهر را نپذيرند، لعنت كرده است.(قرائتی، 1383،8/176)" أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ"كلمه" اربه" به معناى حاجت است، و منظور از اين حاجت شهوتى است كه مردان را محتاج به ازدواج مىكند، و كلمه" من الرجال" بيان تابعين است. و مراد از اين رجال تابعين افراد سفيه و ابلهى هستند كه تحت قيمومت ديگران هستند و شهوت مردانگى ندارند. (علامه طباطبایی،1374،15/156)توسعه غیر اولی الاربه به فقیران ومساکین بسیار بعید است. (مطهری،1376، ص 161)" أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ"الف و لام در" الطفل" براى استغراق است و كليت را مىرساند، يعنى جماعت اطفالى كه بر عورتهاى زنان غلبه نيافتهاند يعنى آنچه از امور زنان كه مردان از تصريح به آن شرم دارند، اطفال زشتى آن را درك نمىكنند، و اين به طورى كه ديگران هم گفتهاند كنايه از حد بلوغ است. (علامه طباطبایی،1374،15/157)شهید مطهری(ره) برای این بخش از آیه دواحتمال ذکر نموده اند؛
"لم یظهروا" از ماده ظهور است وبا "علی" متعدی شده است.ممکن است ترکیب این دو کلمه مفهوم "اطلاع" را بدهد،پس معنی چنین می شود:کودکانی که برامور نهانی زنان آگاه نیستند.وممکن است مفهوم غلبه وقدرت را بدهد. پس معنی چنین می شود:کودکانی که براستفاده از امورنهانی زنان آگاه نیستند. طبق احتمال اول مراد بچه های غیر ممیز هستند که قدرت تشخیص این گونه مطالب راندارند. اما طبق احتمال دوم مقصود بچه هایی هستند که قدرت بر امور جنسی ندارند یعنی غیر بالغ می باشند،هر چند ممیز بوده باشند. (مطهری،1376، ص 161)" وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ"پاهاى خود را محكم به زمين نزنند تا صداى زيورآلاتشان از قبيل خلخال و گوشواره و دستبند به صدا در نيايد. (علامه طباطبایی،1374،15/157)از این دستور می توان فهمید که هر چیزی که موجب جلب توجه مردان می گردد مانند استعمال عطرهای تند وهمچنین آرایش های جالب نظر در چهره ممنوع است. به طور کلی زن در معاشرت نباید کاری بکند که موجب تحریک وتهییج وجلب توجه مردان نا محرم گردد. (مطهری،1376، ص 162)" وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ" مراد از" توبه" به طورى كه از سياق بر مىآيد بازگشت به سوى خداى تعالى است، به امتثال اوامر او، و انتهاء از نواهيش و خلاصه پيروى از راه و صراطش. (علامه طباطبایی،1374،15/157)
آیات 59و 60 سوره مبارکه نور
آیات 59 و60 سوره نور را نیز می توان در ارتباط با این بحث ذکر نمود؛وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (59) وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (60)
ترجمه:
و چون كودكانتان به عقل رسند بايد اجازه دخول بگيرند، چنان كه نام بردگان، قبل از ايشان (و يا آنان كه زودتر از ايشان به حد رشد رسيدند) اجازه مىگرفتند، خدا اين چنين آيههاى خويش را براى شما بيان مىكند كه خدا دانا و فرزانه است (59).و زنان وامانده كه ديگر اميد شوهر كردن ندارند به شرطى كه زينت خود نشان ندهند گناهى ندارند اگر جامه خويش بگذارند، و در عين حال خوددارى كردن برايشان بهتر است و خدا شنوا و دانا است (60)." يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ ..."" وضع ثياب" در جمله" تَضَعُونَ ثِيابَكُمْ" به معناى كندن لباس، و كنايه است از اينكه اهل خانه در حالى باشند كه چه بسا ميل نداشته باشند بيگانگان در آن حال ايشان را ببينند. و كلمه" ظهيره" به معناى وقت ظهر است. و كلمه عورت به معناى عيب است، و اگر آن را عورت ناميدهاند، چون هر كس عار دارد از اينكه آن را هويدا كند، و شايد مراد از آن در آيه شريفه هر چيزى باشد كه سزاوار است پوشانده شود. پس جمله" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا" دنباله جمله سابق است كه مىفرمود:" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا ..."، كه حكم مىكرد به اينكه داخل شدن به خانه هر كس موقوف به اجازه گرفتن است، در نتيجه آيه مورد بحث به منزله استثناء از آن حكم عمومى است، چون در خصوص غلامان و كنيزكان اجازه گرفتن در سه هنگام را كافى مىداند، و بيش از آن را واجب نمىداند.( علامه طباطبایی،1374،15/226)معناى اينكه فرمود:" لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ" اين است كه به ايشان دستور دهيد كه از شما اجازه دخول بخواهند، و از ظاهر جمله" مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ" بر مىآيد كه مراد از آن تنها غلامان است (چون كلمه" الذين" براى مردان است)، هر چند كه لفظ عموميت دارد، و اگر آن خاص را به لفظ عام تعبير كرده، از باب تغليب است، و از روايت هم اين اختصاص برمىآيد. و معناى" الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ" اطفالى است كه به حد تميز رسيدهاند، ولى بالغ نشدهاند، و دليل بر رسيدن به حد تميز جمله" ثَلاثُ عَوْراتٍ لَكُمْ" است. (علامه طباطبایی،1374،15/226) و منظور از جمله" ثَلاثَ مَرَّاتٍ" سه نوبت در هر روز است، به دليل اينكه دنبالش آن را تفصيل داده، و فرموده: اول قبل از نماز فجر، و دوم هنگام ظهر كه به خانه مىآييد و جامه مىكنيد، سوم بعد از نماز عشاء، و در جمله" ثَلاثُ عَوْراتٍ لَكُمْ" به وجه حكم اشاره نموده و مىفرمايد: اين سه موقع سه عورت است براى شما، كه طبعا شايسته نيست غير از شما كسى بر وضع شما مطلع شود. (علامه طباطبایی،1374،15/227)معناى اينكه فرمود:" لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَ لا عَلَيْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ" اين است كه مانعى نيست كه بعد از اين سه موقع مامورشان نكنيد به اجازه دخول خواستن و مانعى هم براى ايشان نيست كه از شما استيذان نكنند. و در جمله" طَوَّافُونَ عَلَيْكُمْ بَعْضُكُمْ عَلى بَعْضٍ" به وجه اين حكم (يعنى رفع مانع مذكور) اشاره نموده و مىفرمايد: چون در غير اين سه موقع غلامان و كنيزان دائما در آمد و شد، و خدمتند. پس تنها در اجازه خواستن به اين سه هنگام اكتفاء كنند. (علامه طباطبایی،1374،15/227)" كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ"- يعنى خدا اين چنين احكام دين خود را بيان مىكند، چون اين آيات دلالت بر آن احكام دارد" وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ" احوال شما را مىداند، و آنچه را كه حكمت اقتضاء مىكند نيز مراعات مىكند. (علامه طباطبایی،1374،15/227)" وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا ..."اين جمله بيانگر اين حقيقت است كه حكم مذكور، يعنى استيذان در سه نوبت براى اطفال تا مدتى معين معتبر است، و آن رسيدن به حد بلوغ است، و بعد از آن بايد مانند كسانى كه قبلا ذكر شد يعنى بالغان از مردان و زنان آزاد اجازه بگيرند. (علامه طباطبایی،1374،15/227)" وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً ..."كلمه" قواعد"، جمع قاعده است، كه به معناى زنى است كه از نكاح بازنشسته باشد، يعنى ديگر كسى به خاطر پيرىاش ميل به او نمىكند، بنا بر اين جمله" اللَّاتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً" وصفى توضيحى براى كلمه قواعد است، و بعضى گفتهاند: كلمه مذكور به معناى زنى است كه از حيض يائسه شده باشد، و وصف بعد از آن صرفا براى رفع اشتباه است. و در مجمع البيان گفته: كلمه" تبرج" به معناى اين است كه زن محاسن و زيبايىهاى خود را كه بايد بپوشاند اظهار كند، و اين كلمه در اصل به معناى ظهور بوده، برج را هم به همين جهت برج ناميدهاند، كه بنايى است ظاهر و پيدا. (علامه طباطبایی،1374،15/227)اين آيه در معناى استثنايى است از عموم حكم حجاب، و معنايش اين است كه بر هر زنى حجاب واجب است الا زنان مسن، كه مىتوانند بى حجاب باشند، البته در صورتى كه كرشمه و تبرج نداشته باشند. (علامه طباطبایی،1374،15/228)و جمله" وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ" كنايه است از خودپوشى، يعنى همين زنان سالخورده نيز اگر خود را بپوشانند بهتر از برهنه بودن است، و جمله" وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ" تعليل حكمى است كه تشريع كرده، و معنايش اين است كه خدا شنوا است آنچه را كه زنان به فطرت خود در خواستش را دارند، و دانا است به احكامى كه به آن محتاجند. (علامه طباطبایی،1374،15/228)از جمله" وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ" می توان یک قانون کلی استنباط کرد وآن این است که از نظر اسلام هر قدر جانب عفاف وستر را بیشتر مراعات کند پسندیده تر است ورخصت های تسهیلی وارفاقی که به حکم ضرورت درباره وجه وکفین وغیره داده شده است،این اصل کلی اخلاقی ومترقی رانبایدازیاد ببرد.(مطهری،1376، ص 168)
آیات حجاب در سوره احزاب
آیات پیرامون زنان پیامبر(ص)يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً (32)وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (33)
ترجمه:
اى زنان پيامبر! شما مثل احدى از ساير زنان نيستيد، البته اگر تقوى پيشه سازيد، پس در سخن دلربايى مكنيد، كه بيمار دل به طمع بيفتد، و سخن نيكو گوييد (32).و در خانههاى خود بنشينيد، و چون زنان جاهليت نخست خود نمايى نكنيد، و نماز بپا داريد، و زكات دهيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد، خدا جز اين منظور ندارد كه پليدى را از شما اهل بيت ببرد، و آن طور كه خود مىداند پاكتان كند (33).
تفسیر
" يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ" اين آيه برابرى زنان پيغمبر با ساير زنان را نفى مىكند، و مىفرمايد: شما با ساير زنان برابر نيستيد اگر تقوى به خرج دهيد، و مقام آنها را به همان شرطى كه گفته شد بالا مىبرد، آن گاه از پارهاى از كارها نهى، و به پارهاى از كارها امر مىكند، امر و نهيى كه متفرع بر برابر نبودن آنان با ساير زنان است، چون بعد از آنكه مىفرمايد شما مثل ساير زنان نيستيد، با كلمه" فاء- پس" آن امر و نهى را متفرع بر آن نموده، فرموده، پس در سخن خضوع نكنيد، (و چون ساير زنان آهنگ صدا را فريبنده نسازيد)، و در خانههاى خود بنشينيد، و كرشمه و ناز مكنيد ...، با اينكه اين امور بين زنان پيغمبر و ساير زنان مشترك است. پس از اينجا مىفهميم كه آوردن جمله" شما مثل ساير زنان نيستيد" براى تاكيد است، و مىخواهد اين تكاليف را بر آنان تاكيد كند، و گويا مىفرمايد شما چون مثل ديگران نيستيد، واجب است در امتثال اين تكاليف كوشش و رعايت بيشترى بكنيد، و در دين خدا بيشتر از ساير زنان احتياط به خرج دهيد.مؤيد و بلكه دليل بر اينكه تكليف همسران آن جناب سختتر و شديدتر است، اين است كه پاداش و كيفرشان دو چندان است، همان طور كه ديديد آيه قبلى آن را مضاعف خواند، و معقول نيست تكليف از همه يكسان باشد، ولى كيفر و پاداش از بعضى مضاعف، پس اگر كيفر و پاداش بعضى مضاعف بود، بايد بفهميم كه تكليف آنان مؤكد، و مسئووليتشان سنگينتر است." فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ" خضوع در كلام به معناى اين است كه در برابر مردان آهنگ سخن گفتن را نازك و لطيف كنند، تا دل او را دچار ريبه، و خيالهاى شيطانى نموده، شهوتش را بر انگيزانند، و در نتيجه آن مردى كه در دل بيمار است به طمع بيفتد، و منظور از بيمارى دل، نداشتن نيروى ايمان است، آن نيرويى كه آدمى را از ميل به سوى شهوات باز مىدارد." وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً"- يعنى سخن معمول و مستقيم بگوييد، سخنى كه شرع و عرف اسلامى (نه هر عرفى) آن را پسنديده دارد، و آن سخنى است كه تنها مدلول خود را برساند، (نه اينكه كرشمه و ناز را بر آن اضافه كنى، تا شنونده علاوه بر درك مدلول آن دچار ريبه هم بشود)." وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى ... وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ" كلمه" قرن" امر از ماده" قر" است، كه به معناى پا بر جا شدن است، و اصل اين كلمه" اقررن" بوده، كه يكى از دو تا" راء" آن حذف شده است، ممكن هم هست از ماده" قار، يقار" به معناى اجتماع، و كنايه از ثابت ماندن در خانهها باشد، و مراد اين باشد كه اى زنان پيغمبر! از خانههاى خود بيرون نياييد. و كلمه" تبرج" به معناى ظاهر شدن در برابر مردم است، همان طور كه برج قلعه براى همه هويدا است، و كلمه" جاهلية اولى" به معناى جاهليت قبل از بعثت است.( علامه طباطبایی،1374،16/460-462)مقصود ازاین دستور زندانی کردن زنان پیغمبر درخانه نیست،زیرا تاریخ اسلام به صراحت گواه است که پیغمبراکرم(ص)زنان خودرا با خود به سفر می بردوآنان را از بیرون شدن ازخانه منع می نمود. مقصود از این دستور آن است که زن به منظور خود نمایی از خانه بیرون نشودومخصوصا در مورد زنان پیغمبراکرم(ص) این وظیفه سنگین تر وموکد تر است. (مطهری،1376، ص 170)
پيامها:
1- حساب خانواده رهبران دينى از سايرين جداست و بايد بيش از ديگران مراقب رفتار خود باشند. «يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ» (موقعيّت اجتماعى، محدوديّت آور است.)
2- وقتى به زنان پيامبر(ص) كه بيشترشان پير و سالخورده بوده و زندگى سادهاى داشتند هشدار داده مىشود كه با كرشمه و ناز سخن نگويند، زنان جوان و زيبا بايد حساب كار خود را بكنند. «يا نِساءَ النَّبِيِّ ... فَلا تَخْضَعْنَ»
3- با كرشمه سخن گفتن زن، بى تقوايى است. «إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ»
4- افراد آلوده، از مقدّسات نيز دست طمع بر نمىدارند. «يا نِساءَ النَّبِيِّ ... فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ»
5- نبايد گفتار و رفتار زن تحريك كننده باشد. «فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ»
6- در جامعهى نبوى نيز همهى افراد سالم نيستند. «فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ»
7- چشم چرانى و هوسبازى يك بيمارى روحى است. «فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ»
8- گرچه كسى كه بيمار دل است مشكل دارد، «فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ» امّا من نبايد كارى كنم كه او را تحريك كند. «فَلا تَخْضَعْنَ ... فَيَطْمَعَ»
9- طورى سخن بگوييد كه هم محتوا خوب باشد «قَوْلًا مَعْرُوفاً» و هم شيوه، سالم باشد. «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» (قرائتی،1383، 9/3587)
(دستور به مسلمانان كه از وراى حجاب با همسران پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) ملاقات كنند)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طَعامٍ غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيماً (53)
ترجمه آیه:
اى كسانى كه ايمان آورديد! به خانههاى پيغمبر در نياييد، مگر آنكه شما را به طعامى دعوت كنند، به شرطى كه به انتظار طعام زودتر نرويد، بلكه وقتى شما را خواندند، داخل شويد، و چون طعام خورديد، متفرق گرديد، و آن جا را محل انس و گفتگو مكنيد، كه اين، پيغمبر را ناراحت مىكند، او از شما خجالت مىكشد، ولى خدا از بيان حق خجالت نمىكشد، و چون از همسران او چيزى مىپرسيد، از پشت پرده بپرسيد، اين براى طهارت دل شما و دل آنان بهتر است، و شما حق نداريد رسول خدا(ص) را اذيت كنيد، و بعد از مرگش با همسران او ازدواج نماييد، اين كار تا ابد ممنوع است، چون نزد خدا كارى عظيم است.
تفسیر:
در این آیه کلمه "حجاب" ذکر شده است. در کلمات قدما هرجا سخن از آیه حجاب است، مقصود همین آیه است. دستور "حجاب" که دراین آیه است غیراز دستور "پوشش" است که مورد بحث ما می باشد. این دستوری که دراین آیه ذکر شده است،راجع به سنن خانوادگی ورفتاری است که انسان باید در خانه دیگران داشته باشد.طبق این دستور،مرد نبایدوارد جایگاه زنان شود،بلکه اگر چیزی می خواهدومورد احتیاج است باید از پشت دیوار صدا بزند. این مسأله ربطی به بحث پوشش که در اصطلاح فقه نیز تحت عنوان "ستر" نه "حجاب" نامیده می شود،ندارد. (مطهری،1376، ص 171)" وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ" ضمير" هن" به همسران رسول خدا(ص)بر مىگردد، و در خواست متاع از ايشان، كنايه است از اينكه مردم با ايشان در باره حوائجى كه دارند سؤال كنند، و معنايش اين است كه اگر به خاطر حاجتى كه برايتان پيش آمده، ناگزير شديد با يكى از همسران آن جناب صحبتى بكنيد، از پس پرده صحبت كنيد، "ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ" اين جمله مصلحت حكم مزبور را بيان مىكند، و مىفرمايد: براى اينكه وقتى از پشت پرده با ايشان صحبت كنيد، دلهايتان دچار وسوسه نمىشود، و در نتيجه اين رويه، دلهايتان را پاكتر نگه مىدارد.(علامه طباطبایی ،1374،16/506)جمله"ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ" دلالت می کندکه هر اندازه مرد جانب ستر وپوشش وترک برخوردهایی که مستلزم نظر است را رعایت نماید، به تقوا وپاکی نزدیک تر است. همان طور که گفتیم رخصت های تسهیلی و ارفاقی که به حکم ضرورت داده شده است،نباید رجحان اخلاقی ستر وترک نظر را از یاد ببرد. (مطهری،1376، ص 171)يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (59)
ترجمه آیه:
هان اى پيامبر! به همسرانت، و دخترانت و زنان مؤمنين، بگو تا جلباب خود پيش بكشند، بدين وسيله بهتر معلوم مىشود كه زن مسلمانند، در نتيجه اذيت نمىبينند، و خدا همواره آمرزنده رحيم است (59).
تفسیر:
كلمه" جلابيب" جمع جلباب است، و آن جامهاى است سرتاسرى كه تمامى بدن را مىپوشاند، و يا روسرى مخصوصى است كه صورت و سر را ساتر مىشود، و منظور از جمله" پيش بكشند مقدارى از جلباب خود را"، اين است كه آن را طورى بپوشند كه زير گلو و سينههايشان در انظار ناظرين پيدا نباشد." ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ"- يعنى پوشاندن همه بدن به شناخته شدن به اينكه اهل عفت و حجاب و صلاح و سدادند نزديكتر است، در نتيجه وقتى به اين عنوان شناخته شدند، ديگر اذيت نمىشوند، يعنى اهل فسق و فجور متعرض آنان نمىگردند.بعضى از مفسرين در معناى آن گفتهاند: اين پوشيدگى، نزديكتر بودن ايشان به مسلمان بودن و آزاد بودن را مىشناساند، چون زنان غير مسلمان، و نيز كنيزان در آن دوره حجاب نداشتند، و حجاب علامت زنان مسلمان بود، و در نتيجه كسى متعرض آنان نمىشد، و حتى كسى نمىپنداشت كه ايشان كنيز و يا غير مسلمانند، و از ملت يهود و نصارى هستند ليكن معناى اول به ذهن نزديكتر است.( علامه طباطبایی،1374، 16/509)
نتیجه گیری:
1-بنا بر آیه 27 نور مسلمانان،به منظور حفظ حریم خصوصی افراد وظیفه دارند هنگام ورود به خانه دیگران اجازه گرفته واستیناس نمایند.
2- بنابرآیات 30و31 نور مومنان نمی بایستی نگاه خیره واستقلالی به نامحرم داشته باشند یا به عبارت دیگر نباید چشم چرانی کنند.
3- منظور از "حفظ فرج" در آیه 30سوره نور حفظ آن از نگاه نامحرم می باشد نه حفظ از زنا ولواط.
4- بنابر نظر مرحوم علامه طباطبایی مراد از اظهار زینت درآیه 31 نور، نشان دادن محل زینت می باشد نه خود زینت.
5- براساس آیه 60نور، پیرزنانی که از نکاح باز نشسته شده اند می توانند بی حجاب باشند.
6- براساس آیه 33 احزاب زنان پیامبر(ص) در پوشش وسایر احکام وظیفه سنگین تری نسبت به سایر زنان داند. شاید بتوان این حکم را به خانواده همه رهبران دینی نیز توسعه داد.
7- منظور از آیه حجاب ، آیه 53 احزاب است که به مومنان امر می کند از ورای پرده با زنان پیامبر گفتگو کنند. این حجاب مختص زنان پیامبر است.
8- جلباب جامه ای سرتاسری است که تمامی بدن را می پوشاندو زنان مسلمان وظیفه دارند سر وگردن وزیر گلو وسینه خود را باآن بپوشانند.
منابع:
1.قرآن کریم
2.طباطبایی،علامه محمد حسین،1374،المیزان فی تفسیر القرآن،ترجمه:سید محمد باقرموسوی همدانی،دفتر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
3.طبرسی،فضل بن حسن،1360،مجمع البیان فی تفسیرالقرآن،ترجمه:گروه مترجمان،انتشارات فراهانی،تهران
4.قرائتی،محسن،1383،تفسیر نور،مرکز فرهنگی درس هایی ازقرآن،تهران
5.مطهری، مرتضی،1376،مسئله حجاب،انتشارات صدرا،تهران
/ع