رابطه اشرف پهلوی با نزدیکان

در این مقاله به فساد های اشرف پهلوی و خانواده اش در برابر افراد دربار و مردم و...انجام داده است آشنا می شوید:
چهارشنبه، 4 اسفند 1400
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رابطه اشرف پهلوی با نزدیکان

اگر بخواهیم در مورد رابطه ی اشرف با بهروز وثوقی صحبت کنیم، باید گفت؛ 

نام اصلی اش خلیل وثوقی است در سال 1316 در شهر «خوی » به دنیا آمد و پس از تحصیل مدرک دیپلم متوسطه، در جستجوی کار به تهران آمد و در سال 1337 به کار دوبله فیلم های خارجی و ایرانی مشغول شد .

چندی بعد «وثوقی» پس از سه سال فعالیت در این حرفه، با حمایت یکی از هنر پیشگان زن سینمای آن روزگار به نام «پوری بنایی » با فیلم « صد کیلو داماد » فعالیت سینمایی خود را آغاز کرد، اما علی رغم حضور در کنار این هنر پیشه زن و بازی در فیلم های مبتذل به شهرت چندانی دست نیافت، تا اینکه ناگهان جریانی با عنوان «موج نو» با حمایت نویسندگان وابسته ای همچون « فیروز شیروانلو »، « پرویز دوایی » کارمند پرسنلی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، « لیلی امیر ارجمند » ندیمه فرح پهلوی و با سرمایه تهیه کنندگانی مانند « علی عباسی »1« مهدی میثاقیه »2در سینمای ایران شکل گرفت.
 

این عناصر مأموریت داشتند که «بهروز وثوقی»، هنر پیشه درجه دهم سینمای ایران را به معروف ترین و گران ترین بازیگر سینما تبدیل کنند و چنین شد که به دستور «اشرف پهلوی» وی به یکی از پدر خوانده های سینمای ایران تبدیل شد.

چنانکه با یک تلفن برای فیلم هایش مجوز نمایش می گرفت و با یک تلفن هم فیلم های دیگران را سالها راهی انبار می کرد.

بستر سازی در جهت چهره سازی او چنان ماهرانه صورت گرفت که دیگر هنر پیشگانی که تا قبل از دهه پنجاه گران ترین بازیگران سینمای ایرن محسوب می شدند و فیلم هایشان از فروش خوبی برخوردار بود در اواخر دهه پنجاه عملا خانه نشین شده بودند. در حالی که وثوقی برای بازی در هر فیلم در سال های 1357 - 1353 رقم بالایی مادل نیمی از هزینه تولید فیلم در آن سال ها به عنوان دستمزد دریافت می کرد.

حضور مافیایی «وثوقی » در عرصه هنر چنان بود که در هنگام ازدواج با «فائقه آتشین » معروف به «گوگوش» وی ترانه سرایان و آهنگسازان معترض به همسرش را یکی دو سال ممنوع القلم و ممنوع التصویر می ساخت تا برای همیشه ادب شوند .3

«بهروز وثوقی» پس از افتضاح افشای روابط «همسرش» با «داریوش اقبالی»، پس از طلاق همسرش، این خواننده معتاد به مواد مخدر را توسط مأموران به دام انداخت و با حمایت اشرف مطبوعات را وادار ساخت تا تصویر او را به همراه مواد مخدر مکشوفه در صفحات حوادث خود به چاپ برسانند .

بدین ترتیب در جامعه این شایعه قوت گرفت که « داریوش اقبالیی» به جرم سیاسی به زندان افتاده است. سرانجام نیز «داریوش اقبالی» با خواندن ترانه های «رسول بزرگ رستاخیز» و «طلایه دار» در تلویزیون و تقدیم آنها به شاه از زندان آزاد شد .4

رابطه اشرف پهلوی با نزدیکان

افتضاح در بیمارستان توسط بهروز وثوقی

در یکی از شب های تابستان سال 1356 بهروز وثوقی به اتفاق «ع.ع» از تهیه کنندگان سابق سینمای ایران به یکی از بیمارستان های خصوصی تهران واقع در خیابان «احمد قصیر » کنونی مراجعه کرده و خواستار دیدار با بیماری ممنوع الملاقات می شوند .

پرستار کشیک بدون آنکه وثوقی را بشناسد در کمال احترام می گوید: «آقای محترم، بیمار ملاقات ممنوع است بویژه در شب!»  اما «وثوقی »پس از ضرب و شتم پرستار، خود را به اتاق بیمارمی رساند!

در این میان پرسنل بیمارستان در اعتراض به عمل غیر انسانی «وثوقی » دست به اعتصاب می زنند. اما نیمه شب صاحب بیمارستان را با حالتی هراسان در جمع خودمی بینند، او می گوید: «اگر می خواهید سر وکار من پیر مرد با ساواک بیفتد و همه شما هم قلع و قمع شوید، به اعتصابتان ادامه دهید .»

پرسنل به اعتراض بر می خیزند که رفتار وثوقی توهین به جامعه پزشکی کشور است اما از صاحب بیمارستان پاسخ می شنوند که: «می دانم، اما من توسط ساواک و به دستور دفتر والاحضرت اشرف احضار شده ام.»

سرانجام پرستار کتک خورده مجبور می شود از وثوقی عذر خواهی کند و غائله تمام شود .5

«وثوقی» در آستانه پیروزی انقلاب پس از فروش سینما ها و املاکش به آمریکا گریخت . وی هم اکنون بازیگر نقش های دست چندم در فیلم های ضد ایرانی در هالیوود است. نقش هایی همچون «بادیگارد»، «تروریست». چندی پیش به کوشش ناصر زراعتی کتاب خاطرات وی در آمریکا به چاپ رسید.

در این کتاب عکس های وثوقی در کاخ اشرف پهلوی به چاپ رسیده است. یکی دیگر از کسانی که مورد توجه اشرف پهلوی قرار گرفت، بازیگر فیلم مستهجن «در امتداد شب» ساخته « پرویز صیاد» و سریال مهوع «دایی جان ناپلئون» کار ناصر تقوایی بود.

این بازیگر که به نام « سعید .ک» به شهرت رسید، در اوج جوانی قدم به کاخ اشرف نهاد، اما در دوران معاشرت با اشرف به یک معتاد تمام عیار تبدیل شد. چنانکه سال ها، عمر و جوانی او را تحت الشعاع قرار داد .

وی بعد از پیروزی انقلاب، پس از چند بار دستگیر ی و ترک اعتیاد به لس آنجلس رفت و به گویندگی شبکه های ضد انقلابی پرداخت، اما به دلیل کساد بودن کار به ایران بازگشت .

بدین ترتیب نام وی نیز در فهرست مطول مردانی قرار گرفت که مورد توجه اشرف قرار گرفته و پس از انقضای تاریخ مصرفشان، توسط این زن  رها شدند .

رابطه اشرف پهلوی با نزدیکان
 

ماجرای اشرف و احمد دهقان

«احمد دهقان» در شهر اصفهان و در میان خانواده ای فقیر چشم به دنیا گشود، در دوره جوانی در پی کار به تهران آمد، خوش سیما و خوش اندام و جذاب بود، به همین دلیل پس از مدتی کار در یک داروخانه، وارد اداره «هنر و پیشه» شد و سپس در روزنامه «اطلاعات» برای خود کاری دست وپا کرد و در کنار آن به مدرسه هنر پیشگی راه یافت. پس از چندی با جلب توجه اشرف، صاحب تئاتر «نصر» و همه کاره این تماشاخانه شد.

وی در آن زمان به دلیل شباهتش به «ری میلاند» هنر پیشه معروف هالیوود، مورد توجه «اشرف » قرار گرفت، اشرف چنان شیفته و دلباخته «دهقان » شد که به سرعت وی را از فردی گمنام به چهره ای مشهور تبدیل کرد و بدین سان درهای بسته دولت و هزار فامیل به روی دهقان گشوده شد . روایت چگونگی مراحل رشد دهقان و جدایی از اشرف به روایت مطبوعات چنین است:
«دهقان با استفاده از این فرصت، تماشاخانه «تهران » را به دست آورد و امتیاز مجله «تهران مصور » را گرفت و گروهی از نویسندگان و روزنامه نگاران معروف را گرد هم آورد و راه پیشرفت و بالابردن شمارگان نشریه اش را هموار ساخت .»

«دهقان » در راه بالا رفتن از پله های قدرت سیاسی در شرایطی که بسیاری از نشریات در مقطع پس از شهریور 1320 و سقوط « رضاخان» زبان به انتقاد از او گشوده بودند، حمایت از رضا خان را در دستور کار خود قرار داد. به طوری که او نخستین کسی بود که لقب «کبیر» را به نام رضاخان چسباند و از او به عنوان پدر ایران نوین یاد کرد .

آنها که سال های پس از شهریور 1320 را به یاد دارند می دانند که تنها تماشاخانه ای که سرود شاهنشاهی را پیش از شروع نمایش پخش می کرد، تماشاخانه تهران بود و اگر این سرود در سال های بعد رژیم پهلوی دوم در سینماها و تماشاخانه ها پخش می شد،این مسأله از تماشاخانه «احمد دهقان» سرچشمه گرفته بود.

«احمد دهقان» علی رغم ازدواج با دختر خاله اش، صاحب فرزندی نشد، اما در بیشتر اوقات در کنار اشرف زندگی می کرد و این مسأله ای برای ساکنان کاخ اشرف به مسأله ای طبیعی تبدیل شده بود. گریز از دام «اشرف» برای مرد جاه طلبی که پس از حضور در مجلس شورای ملی به وزارت می اندیشید و شهرت، ثروت و نفوذ او را در چنگ داشت غیر ممکن می نمود .

روزگاری چند سپری شد و ورق برگشت ؛ زیرا تاریخ مصرف «احمد دهقان » برای زن هوسبازی چون اشرف به پایان رسیده بود. حتی زمانی که «اشرف» از مسافرت خارج از کشور بازگشت، برای «دهقان» کارت دعوت نفرستاد، در حالی که اشرف به سیاق ماضی گروهی از دوستان، آشنایان و مردان مورد علاقه خود را به شام دعوت کرده بود.و این نخستین بار بود که نام «دهقان» در میان مدعوین ضیافت اشرف دیده نمی شد.

«دهقان» به خیال آنکه اشتباهی رخ داده است، مثل گذشته در مقابل «کاخ » اشرف از خودروی سیاه رنگش پیاده شد، اما در مقابل در ورودی دربان کاخ در مقابلش تعظیم کرد و گفت: «قربان فرموده اند که شما را به کاخ راه ندهم.» دهقان چند لحظه بهت زده برجای ماند، سپس خشمگین به خانه بازگشت و تا صبح بیدار ماند. عاقبت به کاخ تلفن زد از آن سوی سیم این صدا به گوش رسید: «قربان بسیار متأسفم، خانم به ما دستور داده اند که هر وقت شما تماس گرفتید تلفن را قطع کنم، لطفا دیگر تماس نگیرید.»

«احمد دهقان» که به خاطر توجه اشرف در مدت کوتاهی به وکالت مجلس رسیده و در سودای وزارت بود، کاخ آرزوهای خود را ویران شده می دید ؛ چرا که می دانست این واقعه، پایان بلند پروازی های اوست . او بلافاصله گذرنامه اش را برای مسافرت به خارج و شاید هم فرار از کشور آماده نمود،اما د یگر دیرشده بود .»6

«دهقان» که سالها علیه حزب توده و همسایه شمالی مقاله های تند و آتشین نوشته بود، در شرایطی قرار گرفته بود که هم بیم آن داشت که حزب توده کارش را یکسره کند و هم از وحشت اشرف خواب و خوراک نداشت،زیرا می دانست کینه اشرف کینه شتری است و به چشم خود دیده بود اشرف بر سر دشمنان خود و یا کسانی که در مقام تضاد با او قرار گرفته اند، چه بلایی آورده است.

سرانجام در ساعت هفت و بیست دقیقه روز شنبه هفتم خرداد ماه سال 1329، فردی به نام «حسن جعفری» وارد دفتر مدیر مجله «تهران مصور» شد.او قبلا با «احمد دهقان» تماس گرفته بود و گفته بود حامل یک نامه خصوصی است .

«جعفری» پس از ورود به اتاق «دهقان» از کیف زرد رنگ خود نامه ای را بیرون آورد و به دست«دهقان» داد، دهقان بلا فاصله سرگرم خواندن نامه شد، در این حال «حسن » اسلحه خود را به سوی دهقان گرفت و شلیک کرد .

با شنیدن صدای تپانچه، پسر پانزده ساله ای به نام «بلبلی» که در تماشاخانه کار می کرد و همچنین «مصفا» یکی از هنر پیشه های تئاتر به طرف اتاق دهقان دویدند، «حسن» کوشش می کرد گلوله های بعدی را نیز به طرف دهقان شلیک کند، اما گلوله در اسلحه «کلت» گیر کرده بود. بدین ترتیب ضارب که دیگر امیدی به فرار نداشت، به دام افتاد .

دهقان به سختی از جایش بلند شد و افتان وخیزان خود را به گراند هتل رساند، در این هنگام «خادم» عکاس «تهران مصور» وی را به بیمارستان شماره دو ارتش رساند .

در طی نیم ساعت تنی چند از جراحان برای عمل جراحی در بیمارستان گرد آمدند، اما کوشش آنها سودی در بر نداشت؛ زیرا گلوله ضارب، سینه «دهقان» را شکافته بود و صفرا و کبد را متلاشی کرده بود. بدین ترتیب عمل بی نتیجه ماند ...

دهقان پیش از مرگ پی در پی گفته بود: «مرا کشتند ... مرا به بیمارستان برسانید، درد می کشم، مرا نجات بدهید . »

شاید دهقان در آخرین دم حیات عاملان اصلی سوء قصد را شناخته بود و نامشان را بر زبان رانده بود، اما هیچ کس از کسانی که در اطراف او بودند، جرأت سخن گفتن نداشتند .

ضارب احمد دهقان که « حسن جعفری » نام داشت، دستگیر شد و چهار ماه در زندان انفرادی به سر برد. حسن تمام روز را در سلول به سر می برد و فقط گه گاهی رئیس زندان به او اجازه می داد چند دقیقه ای در راهرو زندان قدم بزند.

پس از چهار ماه او را به اعدام محکوم کردند و به زندان قصر منتقل شد. در تمام مدت زندان « حسن جعفری »، هیچ کس به دیدارش نرفت و تا آخرین دم حیات اجازه نداشت که جز با وکیل مدافع اش با افراد دیگری صحبت کند، اما از وکلای خود دکتر «بقایی» و «شهیدی» راضی بود.

وی در نامه ای خطاب به خواهرش نوشت:« خواهر عزیزم! دو هزار تومان برایت فرستادم. من کشته خواهم شد، اما از کسانی که مرا به این کار واداشته اند انتقام بگیر.»7

گفته می شود دهقان زمانی به قتل رسید که اشرف از او دل برید، اما هنوز راز مرگ «احمد دهقان» در پرده ای از ابهام قرار دارد .

سرانجام « حسن جعفری» به جوخه اعدام سپرده شد، اما هرگز در جراید آن روزگار نتیجه بازجویی ها و نام آمر او برای ترور «احمد دهقان»، انعکاس نیافت.

ضمن آنکه هیچگاه روشن نشد که چرا « اشرف»، به طور ناگهانی رابطه خود را با «احمد دهقان» قطع کرد و او را به کاخ خود راه نداد. بدین ترتیب پرونده حیات یکی دیگر از مردان مورد علاقه اشرف پهلوی بسته شد و پس از آن نیز هیچ گاه یادی از او در مطبوعات نشد.

او که خود روزگاری مدیریت مجله «تهران مصور » را برعهده داشت و در عرصه سیاسی کشور علاوه بر شغل نمایندگی مجلس، به عنوان مهره ای مؤثر مطرح بود، ناگهان از حافظه تاریخ پاک شد.

اشرف به روایت معشوقه شاه

«پروین قفاری »8 یکی از معشوقه های شاه که در فاصله مسافرت «فوزیه » همسر اول محمد رضا پهلوی به مصر و ورود «ثریااسفندیاری » به کاخ سلطنتی، به عنوان یکی از صدها معشوقه پهلوی دوم با دربار حشر و نشر داشته است، در کتاب خاطرات خود از «اشرف » به عنوان رقیب و دشمن خود یاد کرده و ادعا می کند که شاه به دنبال باردار شدنش، در یک مراسم صوری و دروغین با حضور امام جمعه وقت تهران او را صیغه کرده است. وی درباره خاطرات این شب می نویسد:
« بالاخره شب موعد فرا رسید. میهمانان بسیاری آمده بودند که من آنها را نمی شناختم ... از نزدیکان شاه، اشرف و شمس،خواهران و از برادرانش احمد رضا، محمد رضا و حمید رضا در شمار دعوت شدگان بودند، اما از مادر شاه خبری نبود. وقتی که امیر صادقی (راننده دربار) را صدا کردم و از او پرسیدم پس پدر و مادر و خواهر و برادر من کجا هستند، با چشمان متعجب و گره شده گفت که قرار نبوده است آنها در این مجلس باشند، پس از رفتن او اشرف خواهر شاه که آرایش غلیظی کرده بود به طرف من آمد. من مات و نگران بودم، فراموش کردم که به او سلام کنم. با لحن تندی گفت: دختر، بابا، ننه ات سلام کردن، یادت نداده اند؟ نزدیک بود که با گریه از آنجا بگریزم که این بار اشرف با لحن مسخره ای گفت: صیغه شدن که کوس و نقاره نمی خواد ... با تندی از او رو برگرداندم، به اتاق آرایش رفتم .»9

«پروین غفاری » در ادامه از توطئه هایی پرده بر می دارد که توسط اشرف و با هدف حذف او از دربار شاه، برنامه ریزی شده بوده است :
« در شبی از شب های تابستان، به دلیل گرمی هوا من تصمیم گرفتم که بیرون از اتاق و در زیر آلاچیق و کنار خواهرم بخوابم. در نیمه های شب صدای انفجار شدیدی خانه را لرزاند و همه ما سراسیمه از خواب پریدیم . صدای انفجار به حدی بود که شیشه های خانه فرو ریخت و همسایگان همه بیرون ریختند، مأموران کلانتری به خانه ریختند و پس از تحقیق و تفحص اعلام کردند که به اتاق خواب من نارنجک پرتاب شده است. این واقعه و ماجراهایی که پس از این پیش آمد، مرا به طور کامل متقاعد کرد که اشرف قصد از میان برداشتن مرا دارد.

دومین سوء قصد او در یکی از میهمانی های کاخ پیش آمد، آن شب او (اشرف ) لحظه ای از من جدا نمی شد و دائم در کنار من بود، وقتی که پیش خدمت سینی قهوه را آورد، اشرف با دست خودش فنجانی برداشت و به دست من داد، او می دانست که من قهوه زیادمی خورم در همان لحظه که فنجان را به لبهایم نزدیک می کردم، به طور اتفاقی فنجان از دستم بر روی فرش پرتاب شد .

وقتی پیشخدمت برای جمع کردن شکسته فنجان پیش دوید، همه میهمانان به عینه دیدند در آن قسمتی که قهوه برگشته بود، کرک های فرش به کلی از بین رفته بود. من دانستم که اصرار اشرف برای خوردن آن قهوه دلیلی بجز کشتن من نداشته است. از همان لحظه تصمیم گرفتم مراوده ام را با او به کلی قطع کنم .»10

غفاری در بخشی دیگر از خاطرات خود می گوید علاوه بر «اشرف» و شاه، عموم برادران و خواهران و حتی مادر شاه نیز در منجلاب فساد و تباهی غوطه ور بودند و این فساد خانوادگی را به فساد اخلاقی ملکه مادر نسبت می دهد:
«هر بار که از محمدرضا می خواستم مرا به مادرش معرفی کند، به گونه ای از انجام آن شانه خالی کرده و می گفت: اگر او را هم ندیدی چیزی از دست نداده ای ... در دربار معروف بود که مادر شاه با آن پیری به دوچیز بیش از همه علاقه مند است :«زن»و «قمار» ... رابطه او با زنی به نام احترام صاحب دیوانی که خاله زن امیر اسد الله علم معروف به آتی خانم بود و زن زیبایی به شمار می رفت . آنچنان آشکار بود که نیازی به پرده پوشی نداشت ...دومین عشق مادر( شاه) قمار بود . معروف بود که او هر شب تا دیرگاه سر میز قمار می نشیند.»11

وی سرگرمی دیگر اشرف و دیگر خاندان پهلوی را شکم چرانی عنوان کرده و می نویسد:
«عشق سومی هم در خانواده شاه وجود داشت که دیگر منحصر به مادر او نبود و آن پر خوری و شکم چرانی بود ... (اشرف) با اینکه جثه ای نداشت، اما در مهمانی و بزم های شبانه آنقدرمی خورد که بیننده حیرت می کرد، این همه اغذیه و اشربه را در کجایش انبار می کند ... خود شاه هم پر خور بود ...(اما) اشرف این قید و بندها را را نداشت و در میهمانی های رسمی تا می توانست می خورد ...»12

غفاری پس از ذکر توطئه های گوناگون اشرف که با هدف حذف فیزیکی او صورت می گرفته، می نویسد از ترس اشرف مجبور شدم سیاست «کج دار و مریز» را دنبال کنم:
«من در مقابل اشرف همیشه سیاست کج دار و مریز داشتم و وقتی احساس می کردم مردی که طرف توجه اوست در محافل من حاضر می شود، به نحوی که خود آن شخص از جانب من چیزی احساس نکند ترتیبی می دادم که دیگر سراغ من نیاید و بدین وسیله از خود دفع شر می کردم.»13

غرورو تکبر فرعونی

تفرعن وتکبر یکی از بارزترین رذایل اخلاقی اعضای خاندان پهلوی بود. آنان خود را از زمین و زمان طلبکار می دانستند و به هر جا که می رفتند انتظار داشتند تا مردم به خاک بیفتد و جای پا و قدم این مجسمه های بلاهت را ببوسند وگلباران کنند. آنان خود را تافته جدا بافته می دانستند. اما در میان آنان اشرف پهلوی واقعا اعجوبه ای از وقاحت بود و تمام کسانی که در دوران اقتدار محمد رضا پهلوی به دربار رفت و آمد داشتند، اشرف را سمبل خودخواهی و خود محوری معرفی می کردند.

اشرف که خواهر دوقلوی محمدرضا پهلوی بود، سلطنت را حق خود می دانست و بر این باور بود که فقر فرهنگی مردم ایران مانع از دستیابی و تکیه زدنش بر اریکه پادشاهی شده است. وی مدعی بود که بیشتر از تمام خواهران و برادرهایش، خلقیات رفتاری مثل خشونت، بی رحمی، سفاکی و دیگر ویژگی های روحی و شخصیتی پدرش را به ارث برده است و به همین سبب خود را برتر از آنها می پنداشت و اعتقاد داشت که تمام آنان باید نسبت به او کرنش کنند و با تعظیم و تکریم با وی مواجه شدند.

اشرف با رجال و دولتمردان طراز اول کشور هم رفتاری خشن و تحقیر آمیز داشت و آنان را با نهایت غرور، توبیخ و تهدید می کرد . در میان اسناد مربوط به اشرف پهلوی به نمونه های متعددی از برخورد خشن و رفتار تحقیر آمیز او با رجال و دولتمردان طراز اول کشور برخورد می کنیم.

رفتاری که ریشه در تفرعن و تکبر بیش از حد اشرف پهلوی داشت و از آبشخور فرومایگی و بی شخصیتی این رجال سیراب می شد. یک نمونه از این اسناد نامه ای است که اشرف پهلوی خطاب به حسین علا، وزیر دربار وقت، نوشته است و او را به این سبب که در یکی از مراسم یک قدم جلوتر از وی راه رفته مورد بازخواست و شماتت و تهدید قرار می دهد.

این نامه افزون بر نشان دادن تفرعن و تکبر اشرف پهلوی مؤید این نکته است که برخی از رجال و دولت مردان عصر پهلوی به سبب بی شخصیتی و جاه طلبی، تن به هر گونه تحقیر و شماتت می دادند و برای حفظ مقام و موقعیت خود هر گونه رفتار نامناسب و توهین آمیز را تحمل می کردند. با هم نامه اشرف خطاب به حسین علا را مرور کنیم:
« جناب آقای علا؛

مدت هاست می خواستم بعضی ازمطالبی رو که جناب عالی چه در محیط و چه خارج دربار راجع به من می زنید گوشزد کرده و دلیل پخش اینگونه صحبت ها رو سؤال کنم . در همه موقع در حضور من هم شما کمال بی احترامی را به جا آورده اید تا در روز تشریف فرمایی اعلیحضرت همایونی به فرودگاه که بی احترامی را به حد اکثر رسانیده و در جلوی خود [ی] و بیگانه تمام طول راه در جلوی من می رفتید.

بدون اینکه متوجه شوید که من در عقب شما و نخست وزیر هستم . خواستم برای یک مرتبه دلیل اینگونه رفتار رو از شما سؤال کنم یا عمدی است و یا غیر عمد. اگر عمدی است دلیل می خواهم، اگر غیر عمدی است از شما که وزیر دربار شاهنشاهی هستید و وظیفه شما حفظ مقام سلطنت است، بعید است که با اینگونه رفتار زننده باعث توهین به یک فرد مستقیم از فامیل سلطنت که من نماینده آن هستم، شوید.

در هر حال امیدوارم که دیگر از اینگونه سوء تفاهمات روی ندهد و از حرفهایی که در خارج گفته می شود، خودداری کنید والا مجبورم مراتب رو به عرض پیشگاه مبارک برادر تاجدارم برسانم تا معظم له به مطالب و حقایق رسیدگی فرمایند.»14

ذکر این نکته ضروری است که حسین علا در دوران حیات سیاسی اش دوبار نخست وزیر، چهار بار وزیر دربار شاهنشاهی و چندین مرتبه سفیر کبیر ایران در آمریکا و انگلستان و اسپانیا و کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی شد و بارها ریاست هیئت نمایندگی ایران را در مجامع بین المللی برعهده داشت.
 

فساد اشرف به روایت سازمان «سیا»

در حالی که اشرف کوشش داشت تحت لوای اقدامات بشر دوستانه و عام المنفعه ای چون « سازمان خدمات شاهنشاهی»، «کمیته پیکار با بی سوادی» و سازمان ملل، افکار عمومی را به هر نحو ممکن از فسادهای مالی و اخلاقی اش منحرف سازد، کارشناسان و تحلیلگران سازمان «سیا» در سفارت آمریکا در تهران در سال 1971 درباره او چنین می نویسد:
«خواهر دوقلوی شاه، یعنی شاهدخت اشرف به خاطر روش های فساد آمیزش یکی از مهمترین عوامل ورشکستگی این خاندان است ... دیگر اعضای خاندان [ پهلوی هم ] همیشه مایه شرمساری شاه و لکه دار شدن حیثیت خانواده سلطنتی می باشند .»15

در ادامه این گزارش کارشناسان «سیا» درباره اشرف می نویسند:
«شاهدخت اشرف، شاید نزدیکترین عضو خانواده به شاه باشد، وی که فردی است نیرومند و باهوش، در زمینه امور زنان و نیز در سازمان ملل نقش های مهمی را عهده دار است ... علی رغم این استعداد ها وی در داخل و خارج کشور به عنوان فردی فاسد مشهور شده است. عدم برخورد قاطع شاه با او، مردم را معتقد ساخته است که او تا حدود زیادی بر شاه اعمال نفوذ می کند و وجهه مردمی او را لکه دار می سازد .»16

در میان اسناد به دست آمده از لانه جاسوسی آمریکا، سندی وجود دارد که حکایت از باج ستاندن اشرف از شرکت های دارویی دارد. بدین ترتیب معلوم می شود که حتی شرکت های دارو سازی هم از دست باج خواهی هایی اشرف در امان نبوده اند:
«از منبع کنترل شده آمریکایی (CAC)

سری

غیر قابل رؤیت برای بیگانگان - فقط برای استفاده داخلی تاریخ 10 فوریه 1965 -21 / 11 / 43

موضوع: مشکلات کسب مجوز تولید دارو

طی دو یا سه هفته اخیر جمشید آموزگار، وزیر بهداری، چندین مجوز جهت تولید اقلام مختلف دارویی را به شرکت «دارو پخش» که توسط بنیاد شاهنشاهی خدمات اجتماعی و بنیاد پهلوی مشترکا تاسیس گردیده اعطا نموده است ...

... اظهار نظر: منبع اظهار می داد که شایعه ای وجود دارد - این مطلب از گزارشی که در بالا به صورت یک حقیقت آمده واضح است - مبنی بر اینکه اخیرا توسط شرکت دارو پخش چهار میلیون تومان به حساب بانک شاهزاده اشرف واریز شده است .»16

در یکی دیگر از اسناد لانه جاسوسی به حمایت اشرف از فرخ روپارسای، وزیر بهایی « آموزش و پرورش» کابینه هویدا اشاره شده است:
«خیلی محرمانه

فرخ روپارسا وزیر آموزش و پرورش

... وزیر جدید در مدارس دخترانه تهران 20 سال تدریس نموده و در گرد همایی های متعدد بین المللی در موارد آموزشی و وضعیت زنان شرکت نموده است ... وی باهوش، سخت کوش و جاه طلب و با دامنه گسترده ای از تماس ها (از جمله خواهر دوقلوی شاه، شاهزاده اشرف ) می باشد.» 17

این سند مبین روابط نزدیک و گسترده اشرف با سرکرده های  محفل بهاییت در ایران است.

همچنین احسان نراقی یکی از مشاوران ارشد محمدرضا و فرح ویکی از مقربین به خاندان سلطنتی در کتاب خاطرات خود درباره اشرف اینگونه به داوری می پردازد:
«والاحضرت اشرف نفوذی کاملاً مغایر با شهبانو بر برادرش داشت، او که املاکی در پاریس، سواحل جنوب فرانسه و نیویورک داشت، بخش عمده وقت خود را در خارج از کشور سپری می ساخت.

علاوه بر این، علاقه وافرش به قمار بازی و خوشگذرانی های پر سرو صدا او را به شدت پر خرج نموده بود، یک روز که به طور خصوصی با هویدا ناهار می خوردم، تلفن اتاق ناهار خوری زنگ زد، اشرف بود که از جنوب فرانسه تلفن می کرد ... فورا متوجه شدم که قضیه پول است و دل به دریا زدم و پرسیدم :«یک باخت بزرگ در کازینو ؟»

رئیس دولت، از جای در رفت و گویی منفجر شده باشد، گفت: خانم، مبلغ زیادی از من طلب می کند، آن هم قبل از آنکه شب شود .»18

و این تنها بخش کوچکی بود از کتاب قطور فساد اشرف و سایر اعضای خاندان پهلوی.
 

پی‌نوشت‌ها:

  1.  علی عباسی فعالیت خود را به عنوان گوینده برنامه های هنری در شبکه تلویزیونی بهائیان متعلق به ثابت پاسال از اعضای برجسته محفل بهاییان آغاز کرد، اما در اوائل دهه 1350 به کمک وام بلا عوض دفتر فرح پهلوی و بنیاد پهلوی به تهیه فیلم های به اصطلاح روشنفکری روی آورد .
  2. مهدی میثاقیه یکی از بهائیان معروف و سرسپرده دربار بود که پس از انقلاب اسلامی به خارج از کشور گریخت .
  3. جهت اطلاع بیشتر به دوره مجله جوانان امروز سالهای 1353 و 1354 مراجعه شود .
  4. این دو سرود توسط ایرج جنتی عطایی و بابک بیات سروده و تصنیف شده است.
  5. به نقل از خاطرات شفاهی یکی از پرسنل سابق بیمارستان مزبور .
  6.  نشریه جوان، شماره 32، مورخه 19 / 5 / 1358، ص 27 .
  7.  نشریه جوان، شماره 32، مورخه 19 / 5 / 1358، ص 28-27 .
  8.  «پروین غفاری»فرزند میرزا حسین خان غفاری، کارمند مجلس شورای ملی سابق، پس از قهر «فوزیه»از دربار ایران،مورد توجه «محمدرضا پهلوی» قرار گرفته و توسط «حسین فردوست» به عنوان یکی از صدها معشوقه شاه، به دربار راه یافت .پس از چند ماه رابطه با شاه از وی باردار شد، اما شاه او را وادار به سقط جنین نمود. «پروین غفاری» پس از مدتی از دربار رانده شد و پس از آن روابط گسترده ای با دولتمردان شاه، روزنامه نگاران، شاعران و هنرمندان سرشناس برقرار کرد و صاحب نفوذ زیادی در هیات حاکمه و رژیم سلطنتی شد.
  9. «غفاری» پس ازدر ارتباط با محفل بهائیان، توسط «مهدی میثاقیه» وارد سینما شد، اما به جز ایفای نقش منفی نصیبی از سینما نبرد. وی در رژیم شاه خانه خود را به عشرتکده دولتمردان شاه تبدیل کرده و با بسیاری از اهل سیاست و روشنفکران در ارتباط بود .وی در سال 1376 کتاب خاطرات خود را در افشای فساد حاکم بر دربار شاه منتشر ساخت.
  10. غفاری، پروین، خاطرات (تاسیاهی در دام شاه) مرکز ترجمه و نشر کتاب، ص 43 .
  11.  غفاری، پروین، خاطرات ( تا سیاهی در دام شاه )، صص 68- 67 .
  12.  همان، صص 55-54 .
  13.  غفاری، پروین، خاطرات ( تاسیاهی در دام شاه )، ص 55 .
  14.  روزنامه کیهان، مورخه 8 / 12 / 1357 .
  15. پهلوی ها ( خاندان پهلوی به روایت اسناد )، جلد دوم، موسسه مطالعات تاریخ معاصر، چاپ اول، ص 319 .
  16.  اسناد لانه جاسوسی، جلد اول، ص 268
  17.  همان، ص 270 .
  18.  اسناد لانه جاسوسی آمریکا، کتاب هشتم، ناشر، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، بهار 1386، ص179 .

منبع

مهدوی،منصور،نیمه پنهان 34اشرف پهلوی،انتشارات کیهان،1388


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط