ربع قرن شاگردي در مكتب طالقاني

شهيد رجائي يكي از شاگردان و ياران ديرينه آيت الله طالقاني كه از دير زمان به جلسات تفسير وي در مسجد هدايت مي رفت و سپس در حلقه ياران نزديك وي قرار گرفت. بسياري از كساني كه بعدها داعيه دار طالقاني شدند،از...
يکشنبه، 9 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ربع قرن شاگردي در مكتب طالقاني

ربع قرن شاگردي در مكتب طالقاني
ربع قرن شاگردي در مكتب طالقاني


 






 

شهيد محمد علي رجائي
 

درآمد
 

شهيد رجائي يكي از شاگردان و ياران ديرينه آيت الله طالقاني كه از دير زمان به جلسات تفسير وي در مسجد هدايت مي رفت و سپس در حلقه ياران نزديك وي قرار گرفت. بسياري از كساني كه بعدها داعيه دار طالقاني شدند،از جمله كساني بودند كه توسط شهيد رجائي به جلسات تفسير قرآن مسجد هدايت كشانده شدند. شهيد رجائي اين سخنراني را در شهريور 59 در سمينار بزرگداشت طالقاني و آن هم در شرايطي ايراد كرد كه بسياري براي رسيدن به اهداف شوم خود از آن استفاده مي كردند. اين شاگرد قديمي آمد و به آنها يادآوري كردكه اگر قرار است ياد طالقاني زنده نگه داشته شود، مسلما بايد توسط همان ياران قديم او واگويه شود.
برنامه سخنراني كه تحت عنوان سمينار بزرگداشت مرحوم استاد و مجاهد بزرگ آيت الله طالقاني در اين محل گذاشته شده، خود يكي از نتايج مبارزات و حركات اين بزرگمرد مبارز و مجاهد است. من به عنوان يكي از شاگردان كوچك اين استاد كه تقريبا 25سال مثل شما كه در مجالس شركت مي كنيد، پاي درس ايشان حاضر بودم و از همان دوره دبيرستان كه شبانه تحصيل مي كردم، با ايشان و جلساتشان آشنا شدم و تا يك هفته قبل از وفات هم با ايشان تماس داشتم و افتخار مي كنم كه نه به عنوان يك نخست وزير، بلكه به عنوان يكي از مستمعين كوچك اين بزرگمرد اين سمينار را افتتاح مي كنم، گر چه آن برادراني كه از من دعوت كردند به عنوان نخست وزير دعوت كردند، ولي من ترجيح مي دهم اعلام كنم كه به عنوان نخست وزير دعوت كردند، ولي من ترجيح مي دهم اعلام كنم كه به عنوان يك شاگرد كوچك، كسي كه در بسياري از موارد در خدمت ايشان بودم، صحبتم را شروع مي كنم. خدا را شكر مي كنم و از همه كساني كه در پيروزي اين انقلاب زجر كشيدند و شهيد شدند. عليل شدند، تبعيد شدند، از همه شان به خاطر اين دستاورد تشكر مي كنم. خاطرم هست كه حدود سال هاي 30،31 يعني 28،27 سال پيش يكي از دوستان نزديك من كه منزل خواهرش ديوار به ديوار منزل آقاي طالقاني بود مي گفت كه اكثر شب ها خانواده خواهر من از حركت آقاي طالقاني براي نماز شب از خواب بلند مي شدند، يعني كه ايشان كه نمي دانستند كه از آنجا صدا مي رود و با همان نعلين هاي مخصوصشان، نصف شب بلند مي شدند و براي نماز شب اقدام مي كردند، كي ؟ 27 سال پيش، آيت الله طالقاني مردي بودند كه از نظر روحانيت آنچنان معتقد و عامل بودند كه واقعا امكان نداشت كه انسان با ايشان محشور باشد و اين جنبه را نبيند. صفا و اخلاص و صميميتي كه اين مرد داشت، آن چنان بود كه با اينكه خود ايشان سن بالايي داشتند، كاملا مي توانستند جوان ها را جذب كنند. آدم با ايشان برخورد كه مي كرد، متوجه الزام به عمل به حرف هايشان را در ايشان مي ديد.
اگر پرتوي از قرآن را مطالعه كرده باشيد، مي بينيد كه مطالعات امروزي ايشان زياد بود. كتاب سرگذشت زمين ژرژ گاموف را خوانده بودند، پيدايش و مرگ خورشيد را خوانده بودند و يك يك، دو سه تا بي نهايت را خوانده بودند. اينها آخرين كتاب هاي علمي است كه به فارسي ترجمه شده اند. خوب كساني كه اين طور مطالعه دارند، معمولا حالت روحاني را از دست مي دهند، ولي ايشان اين طور نبودند، به خاطر اينكه بنيادهاي اعتقاديشان و ايمان سترگي كه داشتند در مقابل استدلال هاي علمي كه قرار مي گرفتند، همچنان اعتقاد و ايمانشان آن استدلال ها را تحت الشعاع قرار مي داد.
علم مسئله اي بود كه براي آقاي طالقاني قابل بررسي بود، ولي تا آنجايي قابل قبول بود كه با مباني اعتقادي و قرآني كه به اين معتقد بودند، تطبيق مي كرد. ايشان درستي علم را در اين مي دانستند كه با قرآن تطبيق كند نه اينكه درستي قرآن را در اين بدانند كه با علم تطبيق كند. اين خيلي مسئله مهمي است. خيلي از دوستان ما كه مذهبي هستند و مطالعات علمي مي كنند، مي آيند و مي گويند فلان موضوع مذهبي درست است به دليل اينكه علم هم همين را گفته. نخير اين طور نيست! فلان موضوع علمي درست است، به دليل اينكه قرآن هم همين را گفته، بر اي اينكه قرآن وحي است. قرآن كلام خداست. وقتي انسان هم قبول كرد كه خدا حقيقي است، واقعي است، ساختگي نيست، آن وقت ديگر خدا را از طريق علم ثابت نمي كند، علم را از طريق خدا اثبات مي كند و درستي علم را در اين مي بينند كه با فرمان خدا اثبات مي كند و درستي علم را در اين مي بينند كه با فرمان خدا در قرآن تطبيق مي كند و آيت الله طالقاني چنين صفتي داشتند و اميدوارم كه اين براي ما درس باشد.
ويژگي دومي كه مختصري درباره اش صحبت مي كنم اين است كه چرا آقاي طالقاني در ميان جوان ها محبوبيت داشتند. آقاي طالقاني همان طوري كه مي دانيد يك مرد مبارز بودند، يعني به موازات مطالعه شان مبارزه مي كردند. مبارزه، طبيعتش با جوان ها مي سازد، چرا ؟ براي اينكه حاصل مبارزه يك دگرگوني است. اصلا شما وقتي مبارزه مي كنيد كه مي خواهي وضع را عوض كنيد. عوض كردن وضع در روح جوان هاست. ماها كه سنمان بالا مي رود، به وضع عادت مي كنيم. وقتي به وضع عادت كرديم، آن وقت تغييرش برايمان خيلي مشكل مي شود. آقاي طالقاني كه مبارزه جزء لاينفك زندگيشان بود، خود به خود بحثهايشان، برخود ايشان با آيات قرآن، برخورد ايشان با احاديث، هميشه جنبة اجتماعي اش مي چربيد بر ساير جنبه ها.يادم نمي رود وقتي ايشان زنداني مي شدند؛ خيلي ها مي آمدند و انتقاد مي كردند كه آقاي طالقاني چرا يك كاري مي كند كه بيفتد زندان. مگر اين آيه را نخوانده ايد كه «ولا تلقوا بايديكم الي التهلكه». ترجمه اش اين است كه، «خودتان را به دست خودتان به دردسر نيندازيد.» محافظه كارهايي مي آمدند و مي گفتند، «آقاي طالقاني چرا اين كار را مي كند؟ او كه قرآن را خوانده، خدا مي گويد به دست خودتان، خودتا را به دردسر نيندازيد. به مهلكه نسپاريد.» آقاي طالقاني وقتي اين حرف را شنيدند، از زندان بيرون آمده بودند و در مسجد هدايت سخنراني مي كردند. گفتند، «اين مردم غافلند. اين آيه قرآن يك مقدمه دارد. بايد مقدمه اش توجه كرد. اگر بنا بود انسان خودش را مهلكه نيندازد، چرا امام حسين (ع) رفت و جنگيد؟ خود امام حسين (ع) هم خودش را دستي دستي به دردسر انداخت. اتفاقا اين آيه دليل قاطعي است كه بايد مبارزه كرد.» بعد ايشان مقدمة آن را خواندند كه ما از ايشان يادگرفتيم.
آقاي طالقاني كه كاملا هوشيار بودند و مي گفتند، «برادران من! اسلام شكم گرسنه رانمي پذيرد، اسلام بدن لخت را نمي پذيرد. مي گوييد نه ؟ به قرآن مراجعه كنيد. اسلام اجازه نمي دهد يكي در ساختمان ده طبقه زندگي كند، يكي در گود زندگي كند. اسلام اجازه نمي دهد كه يك كسي آن قدر نخورد كه از ضعف بيفتد. اسلام اينها را اجازه نمي دهد، اسلام مي گويد كه اين شكاف ها را پركنيد.» چقدر اين مرد تلاش مي كرد، چقدر زجر مي كشيد و فرياد مي كرد.
آقاي طالقاني لحظه اي زندگي اش از مبارزه جدا نبود.اكثر آيات قرآن را كه ايشان تفسير مي كردند، برداشت هاي اجتماعي بود بود و چون جوان هاي آمادگي كامل دارند، به دلايل مختلفي كه يكي اش را عرض كردم، روحيه تعهد پذيري دارند و ديگر اينكه جوان ها پايبندي اقتصادي ندارند... ماها و ديگران كه جوان بوديم با آمادگي كامل به دنبال اين برداشت ها حركت مي كرديم. موقعي كه دانشجو بوديم، در انجمن هاي اسلامي دانشجويان، سخنان ايشان هميشه براي ما الهامبخش بود؛ پس رمز موفقيت و محبوبيت ايشان در ميان طبقة جوان مبارزاتي بود كه ايشان داشتند.

ربع قرن شاگردي در مكتب طالقاني

مرحوم طالقاني جزو اولين كساني بودند كه كمتر اتفاق مي افتاد سخنراني اي بكنند و عليه شاه حرف نزنند. يكي دستة خاصي در سال 40 به وجود آمد تحت عنوان نهضت آزادي ايران كه آقاي طالقاني و مهندس بازرگان جزء هيئت مؤسس آن بودند. اينها اولين دسته مسلماني بودن كه عليه شاه صحبت مي كردند. اعلاميه هايشان از آن موقع هست و از همه مؤثرتر و مهم تر آيت الله طالقاني را بودند. ايشان معروف بودند و شاه ايشان را با مشخصات مي شناخت. حركت ايشان ترس در دل رژيم مي انداخت، چون كه جنبة مذهبي داشتند. در ايران حركتي پيروز نخواهد شد جز حركت مذهبي. ايشان براي تحرك بخشيدن به جامعه از كلية امكانات استفاده مي كردند، به نظر من، به خصوص قبل از قيام امام، بزرگ ترين نقش را در حركت جامعه آقاي طالقاني داشتند.
در زندان گروه هايي كه مي خواستند از آقاي طالقاني استفاده كنند، يك چيزي نقل مي كردند از قول آقاي طالقاني و گاهي هم وقتي حركاتي را از آقاي طالقاني مي ديدند شروع مي كردند طالقاني را كوبيدن. اينكه مي گويم اينها تقوا ندارند. به خاطر اين نمونه هايي است كه من در عمل ديده ام. يك روزي آمدند و گفتند كه محكوميت دختر عموي آقاي طالقاني از باد تبديل شده به 5 سال. بي خودي كه اين كار را نمي كنند. دستمزد دادند به آقاي طالقاني. چرا ؟ براي اينكه آقاي طالقاني، در زندان عليه ماركسيست ها در يك فتوايي شركت داشتند. كساني كه زندگي با ماركسيست ها از نظر علمي مجاز مي دانستند، با اين فتوايي كه 7 نفر آن را امضا كرده بودند كه يكي از آنها آقاي طالقاني بودند، مخالف بودند و شروع كردن به كوبيدن آقاي طالقاني. اينها همان هائي هستندن كه بعدها خودشان را از نزديك ترين افراد ايشان مي دانستند. يك موقع شايع كردن كه آقاي طالقاني نظريه اش نسبت به مالكيت اسلام برگشته است. گفتند كه كتاب مالكيت در اسلام را بدون اجازة آقاي طالقاني چاب كرده اند و ايشان الان نظرش تغيير كرده است. مي گفتند كه آقاي طالقاني موقع ما را تأييد مي كند. من كه از نزديك با افكار آيت الله طالقاني آشنا بودم، هرگز چنين چيزي را نمي ديدم، اما به ايشان دسترسي نداشتم و سعي مي كردم تا آنجايي كه خدا توفيق مي داد، اگر مطلب را دقيقا نمي فهميدم، نگويد، چه از نظر منفي، چه نظر مثبت. يك روز يكي از همين افراد از زندان اوين آمد به نزدان قصر پيش ما. از او پرسيدم كه صرف نظر از مسائل مختلف نظر آقاي طالقاني را نسبت به مالكيت بگو و نسبت به خودت بگو. چون او آن موقع با آن گروه اختلاف داشت گفت كه آقاي طالقاني به هيچ وجه نظرش نسبت به اسلام و مالكيت برنگشته است.
سؤال مي كنند كه موضعگيري هاي مرحوم طالقاني در مورد مجاهدين خلق قبل از اعلام مواضع بعد از آن چگونه بود ؟ آقاي طالقاني مبارزي است كه قبل از 28 مرداد هم مبارزه كرده است، مبارزي است كه طعم اختلاف در مبارزه را چشيده است، طعم نفاق را چشيده است. طالقاني كسي بود كه از اين اختلافات بين كاشاني و مصدق رنج مي برد. ديده بود كه چگونه اين اختلاف، اصل مبارزه را منحرف و آن را با شكست مواجه كرد. آقاي طالقاني اعتقادشان اين بودكه مسئله اول از بين بردن رژيم طاغوت است. مسئله اول يعني لااله، مسئله دوم الا الله است. به اين جهت ايشان هميشه به ما توصيه مي كردند كه، «شما فعلا مراقب باشيد اختلاف بينتان نيفتد تا رژيم را سرنگون كنيم.» خوب، گفتم كه ايشان نسبت به جوان ها، به علت اينكه هميشه آمادگي مبارزه داشتند، تمايل داشتند، به اصطلاح سياسي مي گويند سمپاتي داشتند.
مسئله دوم اينكه سرنگوني رژيم شاه در سرلوحة مبارزه آقاي طالقاني بود. حالا اين دو عالم را در نظر بگيريد. آقاي طالقاني با هر كسي كه عليه شاه و رژيم او مبارزه مي كرد، همراهي مي كردند. در بسياري از موارد بحث ماركسيست ها مطرح مي شد. ايشان مي گفتند، «الان وقت اين بحث ها نيست. اگر ماركسيست ها هم با رژيم مي جنگند، بگذاريد بجنگد... مجاهدين را بگذاريد بجنگند.» اصل براي ايشان اين بود كه دشمن اصلي، يعني شاه را سرنگون كنيم، رژيمش را از صحنه سياست اجتماعي طرد كنيم. آن وقت آن مكتب اسلام مكتبي است كه از هر جهت كامل است و هيچ كس نمي تواند در مقابل ما قد علم كند.
من از كساني هستم كه صددرصد با آقاي طالقاني و صددرصد با مجاهدين خلق در رابطه بودم. در ارتباط بين مجاهدين و طالقاني بودم. من كسي هستم كه از احمد رضايي با جوهر بي رنگ پيغام گرفتم كه از آقاي طالقاني دستخط بگيرم براي امام كه مجاهدين را تأييد كنند. من آن عاملي هستم كه نقل كننده نشانه اي هستم كه استاد شهيد مطهري دادند براي اينكه امام اجازه دهند مجاهدين خدمتشان برسند و حرف هايشان را بزنند تا امام نظرشان را نسبت به اينها بگويند.
خود من كسي هستم كه كتاب شناخت و راه انبيا را به آقاي هاشمي رفسنجاني دادم. ايشان آن كتاب را خواندند و به من گفتند، «فلاني ! اين كه همان حرف توده اي هاست. اينها چيست كه اينها دارند مي گويند ؟» گفتم، «يك كتاب دير هم دارند.» گفت، «بياور.» كتاب راه انبيا را دادم خواندند. گفتند، «خوب اين يك مطلبي دارد.» من اين را آن موقع به رضا گفتم. با رضا ارتباط داشتم. رضا به من جواب داد كه، «من تعجب مي كنم ازآقاي هاشمي. بچه هاي ما 4،5 سال است كه اين كتاب ها را مي خوانند و يكي ازآنها هم ماركسيست نشده است. چطور آقاي هاشمي مي گويندكه اينها تعليمات ماركسيست هاست؟». اما چيزي كه اهميت دارد موضگيري آيت الله طالقاني است در مورد انقلاب اسلامي و درباره امام. خيلي از اين گروه ها سعي مي كردند كه بين امام و آيت الله طالقاني جدائي بيندازند. خوب يادتان هست وقتي كه مسئله دستگيري پسرشان مطرح شد، دشمنان چه كارها كه نكردند. آن سرمقاله روزنامه آيندگان. يادتان هست كه گفتند تمام نيروهاي نظامي در خدمت آقاي طالقاني است.
در حالي كه برادران ما در كردستان شهيد مي شدند، اين نيروهاي نظامي هيچ خبري ازشان نبود؛ اما حالا كه يك اختلاف ظاهري بين آقاي طالقاني و سپاه افتاد، نيروهاي نظامي اينها در اختيار آقاي طالقاني قرار گرفت. وقتي كه آيت الله طالقاني غايب بودند، خيلي از كساني كه براي انقلاب اسلامي ايران خط ونشان كشيده بودند، خوشحال بودند و بسياري دل نگران. اما آقاي طالقاني چه كردند ؟ ايشان در كجا ظاهر مي شوند ؟ مي آيند در محضر امام زانو مي زنند. اگر تاريخ در تمام مدتي كه ثبت مي شود، يك جا را به عنوان بهترين جا انتخاب كند و يك قلم را به عنوان بهترين قلم انتخاب كند، عالي ترين مركب را از خون عزيزترين شهيدان ما انتخاب مي كند، بايد اين جمله آيت الله طالقاني را بنويسد كه، «من هرگز مأيوس مي شوم، هرگاه دلسرد مي شوم،هرگاه ناراحت مي شوم، با امام آرامش پيدا مي كنم ». اين جمله از دهان مردي بيرون مي آمدند كه تمام وجودش مبارزه بود، كه اميد انقلاب و اميد همه آنهايي بود كه معتقد به انقلاب بودند، آن هم در مواجهه با ضد انقلاب و آنهايي كه مي خواستند انقلاب را از روندش منحرف كنند. اين حرف ها را كسي مي زد كه يك روز يك تاز ميدان مبارزه بود، زندان هاي رژيم و تبعيدها را تحمل مي كرد و شخصيت بارز مبارزه بود. حالا چنين مردي مي آيد ودر مقابل امام، رسالت تاريخي خودش را به اين شكل انجام مي دهد و آن چنان مشت محكمي به دهان چپ و چپ نماي كافر و منافق مي زند كه براي هميشه عبرت مي شود. اينها اگر شعور داشته باشند ؛ اگر درك داشته باشند، اين برايشان عبرت مي شود. او آن مشت را چنان محكم زد كه ديگر منافقين تصور تجاوز به انقلاب و حركت عليه انقلاب را در سر نپرورانند و براي هميشه ساكت باشند و خط خودشان را با خط طالقاني تميز بدهند. او اين مشت را زد، هر چند، «ولا يزيد الظالمين الا خسارا» اين طالقاني همان كسي است كه اعتقاد دارد اگر كسي انقلابي است، اگر كسي به انقلاب اسلامي ايران متعهد است، اگر كسي مدعي است اين خون هايي كه ريخته شده اند، براي پيروزي انقلاب اسلامي بوده، نه انقلاب سندان وداس، نه انقلابي كه شعار آن و آرم آن سندان است و داس. آنهايي كه به دنبال انقلاب اسلامي مي گردند، بدانند من كه طالقاني هستم، با اين همه بار اجتماعي سياسي و علمي، جلوي اين امام زانو مي زنم و اعتراف مي كنم كه وجود اين امام باعث آرامش من است. اين درسي بود براي ما، يعني كساني كه طالقاني را قبول كرديم و همچنان مانند او عمل مي كنيم. كساني كه غير از اين راه بروند و مدعي باشند كه طالقاني را قبول دارند، بايد پاسخگو باشند، نه به من و نه به اين ملت، كه به تاريخ، كه به طالقاني ها. درباره اين مرد بزرگ، اين مردي كه به آنچه كه مي گفت، اعتقاد داشت، مردي كه به حرفي كه مي زد، عمل مي كرد، مردي كه قوتي پاي دين واعتقاد و خدا و اسلام در ميان بود، خودش اصلا مطرح نبود ؛ من به عنوان شاگردي كه 25 سال پاي منبرش بودم، نمونه هايي دارم كه واقعا اگر فقط يكي از آن نمونه ها در زندگي كسي وجود داشته باشد، براي اثبات خط و حركت و اعتقاد وي كافي است.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 22



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط