جلوه هائي از سلوك سياسي آيت الله طالقاني

دكتر اكرمي از كساني است كه در اواخر دهه 30 و به شكلي تصادفي با جلسات تفسير آيت الله طالقاني در مسجد هدايت آشنا شد و از اين طريق توانست شاهد بخش قابل توجهي از جريانات مربوط به اين شخصيت در عرصه هاي فرهنگي و سياسي باشد. او همچنان از ارادتمندان مرحوم طالقاني است و كمتر پيش مي آيد كه يادي از مبارزه و مبارزين بكند و نامي از وي نبرد.
يکشنبه، 9 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جلوه هائي از سلوك سياسي آيت الله طالقاني

جلوه هائي از سلوك سياسي آيت الله طالقاني
جلوه هائي از سلوك سياسي آيت الله طالقاني


 






 

گفتگو با دكتر سيد كاظم اكرمي
 

درآمد
 

دكتر اكرمي از كساني است كه در اواخر دهه 30 و به شكلي تصادفي با جلسات تفسير آيت الله طالقاني در مسجد هدايت آشنا شد و از اين طريق توانست شاهد بخش قابل توجهي از جريانات مربوط به اين شخصيت در عرصه هاي فرهنگي و سياسي باشد. او همچنان از ارادتمندان مرحوم طالقاني است و كمتر پيش مي آيد كه يادي از مبارزه و مبارزين بكند و نامي از وي نبرد.

از چه تاريخي و چطور با آيت الله طالقاني آشنا شديد و در شخصيت ايشان چه ويژگي هايي وجود داشت كه براي شما و بسياري ديگر جذاب بود؟
 

بنده در سال 38 و39 از همدان به تهران آمدم و در دارالفنون ثبت نام كردم و مشغول تحصيل در كلاس آخر دبيرستان شدم. يك روز انشائي در كلاس خوانده شد و آن شاگرد صحبت هايي در شأن و مقام اميرالمؤمنين (ع) بيان كرد. من بلند شدم و به استاد كه خدايش بيامرزد، گفتم، «اينها خيلي مطالب مهمي درباره اميرالمومنين(ع) نبودند. ما بهترين سند و مدركمان براي اثبات حقانيت شأن و مقام ايشان، نهج البلاغه است.» چند دقيقه بعد كه زنگ خورد و ما به حياط مدرسه رفتيم، آقايي به نام محمد بسته نگار كه بعدها داماد آقاي طالقاني شد، آمد و با من سلام و عليك و حال و احوال و باب آشنايي را با ما باز و مرا دعوت كرد كه يك شب به مسجد هدايت بروم. يادم هست كه شب نيمه شعبان بود و من براي اولين بار به مسجد هدايت رفتم و در مقايسه با مساجد همدان كه غالباً با حصير يا زيلو مفروش بودند و صحبت هايي هم كه مي كردند،فقط قصه هايي از قرآن بود، ديدم اينجا يك مسجد پاكيزه و تميز و مفروش و پر از دسته هاي گل و افراد جوان است. من هيچ چنين انتظاري نداشتم و در همدان چنين چيزي نديده بودم. اين، مقدمه آشنايي من با مسجد هدايت و آقاي طالقاني شد. سال بعد كه دانشجو شدم، شب هاي جمعه دائما به مسجد هدايت مي رفتم. بعد كه درسم تمام شد و خواستم به همدان برگردم و رفتم از ايشان خداحافظي كنم، فرمودند، «حضرت آيت الله آخوند استاد من بوده اند. سلام مرا به ايشان برسانيد و احوالپرسي كنيد.» در هر حال در تمام طول آن سال ها، شب هاي جمعه را كه قطعا مسجد هدايت بوديم و در مراسم ديگر مثل عيد فطر، مي رفتيم و ايشان را از منزل تا مسجد همراهي مي كرديم. در عيد فطر سال 40، يادم هست كه در دبيرستان كمال، آقاي طالقاني، امام جماعت و آقاي دكتر سحابي مكبر بودند.

برجسته ترين مختصات شخصيت اخلاقي و سياسي آيت الله طالقاني چه بود؟
 

آنچه كه براي نسل جوان آن روز جاذبه ايجاد كرده بود، نو انديشي حضرت آيت الله طالقاني بود، چون ايشان با اساتيد دانشگاه ارتباط داشتند، كتاب هاي جديد را مي خواندند، در جريان مسائل مختلفي كه به اوضاع معاصر مربوط مي شد، بودند و مي دانستند در دنيا چه خبر است، علوم جديد چيست، فيزيك چيست، رياضيات چيست و به علوم جديد در حد امكان اشراف داشتند و ديگر شجاعت، صراحت لهجه، قدرت و عظمت روحي ايشان بود. شما در خاطرات افراد مختلف خوانده ايد كه ساواك جرئت نكرد هرگز كوچك ترين اهانتي به ايشان بكند. يك بار كسي از آقاي طالقاني پرسيده بود، «آقا! به شما دستبند هم زدند ؟» گفته بودند، «به من ؟ چه كسي جرئت دارد اين كار را بكند؟» آقا را مي بردند و مي آوردند و زنداني مي كردند، ولي كوچك ترين اهانتي به ايشان نمي كردند. البته آقاي طالقاني فقط يك شخصيت ايراني نبودند. ايشان در سطح جهادي مطرح بودند. درست است كه در ايران بعضي از روحانيون، ايشان را نمي شناختند و آن گونه كه بايد حمايتشان نمي كردند، ولي ايشان يك وجهه بين المللي داشتند و مثلا با اخوان المسلمين مصر و تمام جنبش هاي ضد استعماري كشورهاي مسلمان و حتي غير مسلمان ارتباط داشتند. نكته اي كه در حال حاضر انسان از فقدانش در جامعه ما رنج مي برد، آن نكته اي است كه در جهان معاصر آقاي سيد حسن نصرالله به آن متكي است و هم فراخواني همه اقشار ملت لبنان، اعم از شيعه و سني و مسلمان و غير مسلمان براي مبارزه با استعمار و ظلم و ستم است. آقاي طالقاني معتقد بودند براي مبارزه با ستم و ظلم در داخل ايران و در سطح جهان، بايد همه نيروها را به كار گرفت و به همين جهت حتي وقتي كه در نماز جمعه بخشي از چپي ها را با تعبير «جوجه كمونيست ها» طرد كرد، يكي از آنها گفت، «درست است كه آقاي طالقاني با چنين تعبيري از ما نام برد، ولي ما فراموش نمي كنيم كه هر وقت به استيصال مي رسيديم و جاي ديگري را نداشتيم كه به او پناه ببريم، آقاي طالقاني پناهگاه ما بود.» آقاي طالقاني طوري حركت مي كرد كه همه مردم ايران را سر سفره انقلاب بياورد و هر كسي به سهم خود از شرايطي كه انقلاب پديد آورده بود، منتفع شوند، شركت كنند، كمك كنند، ياري كنند. از همان اول هم مشي ايشان همين گونه بود و ما مي ديديم كه همه مبارزين، از هر صنف و گروه و حزبي كه بودند، به آقاي طالقاني احترام مي گذاشتند.

با عنايت به حضور شما در دادگاه مرحوم طالقاني چه نكاتي را از حاشيه آن جلسه به خاطر داريد؟
 

چند نكته به ويژه يك خاطره جالب را به خاطر دارم كه خدمتتان عرض مي كنم. اول اينكه وقتي در دادگاه از ايشان خواستند دفاع كنند و آن سرهنگ دادستان گفت، «آقاي سيد محمود طالقاني! دادگاه رسمي است، هر دفاعي داريد بكنيد.» يادم هست ايشان همين طور كه سرشان روي عصايشان بود، گفتند، «دادگاهي را كه قرآن و اسلام را زير پا گذاشته است، به رسميت نمي شناسم كه دفاع كنم. سخني ندارم.» چنان صلابتي در صداي ايشان بود كه پس از آن سكوت بر دادگاه حاكم شد.

بسياري ازحضار آن زمان معتقدند كه مرحوم طالقاني دادگاه را تحت تأثير قرار داده بود و جريان محاكمه كه به نفع رژيم پيش نمي رفت.
 

بله، رفتار و حركات و عظمت روحي ايشان، دادگاه را سخت تحت تأثير قرار داده بود. همه قضات و دادستان كاملا متوجه بودند كه ارتش و رژيم ذره اي براي ايشان اهميت ندارند. البته اين مسئله بر آنها كه قصد نداشتند مسير انحرافي و كجي را كه رفته بودند عوض كنند و عوض هم نكردند، بي تأثير بود، ولي تمام كساني كه در دادگاه حضور داشتند، تحت تأثير عظمت روح و ايمان آيت الله طالقاني قرار داشتند. نكته جالب تر مربوط به روزي است كه قرار بود احكام براي ايشان و مهندس بازرگان و دكتر سحابي صادر شوند. يادم هست آن روز مسئولان دادگاه و افسرها فرصت دادند و ما بيرون آمديم. شهيد مطهري(ره) سرهنگ ها را نصيحت مي كردند كه، «مواظب باشيد. به اين حكمي كه مي دهيد، مراجع قم، مراجع شهرها و بازاريان واكنش نشان مي دهند و نسبت به موضوع، حساس هستند.» و خلاصه تأكيد مي كردند كه سخت نگيرند. آقاي طالقاني آمدن كه با يكي دو نفر از محارمشان ملاقات داشته باشند. همين طور كه رد مي شدند، ديدند آقاي مطهري مشغول صحبت هستند. حرف جالبي زدند. شايد من چون نزديك آقاي مطهري ايستاده بودم، تنها كسي هستم كه اين خاطره را دارد. آقاي طالقاني عصايشان را بلند كردند و رو به آقاي مطهري و به سرهنگ ها گفتند، «چه مي گوييد به اينها ؟ ختم الله علي قلوبهم و علي ابصارهم...»(1) ايشان رفتند و هفت هشت دقيقه اي با خانم ها صحبت كردند و برگشتند و ديدند كه آقاي مطهري همچنان دارند ادامه مي دهند. باز فرمودند،«من كه گفتم سواء عليهم اندرتهم ام تنذرهم...»(2)
خاطره ديگري كه از ايشان به يادم هست، مربوط به سال 46 مي شود كه ايشان را از زندان آزاد كرده بودند و من به اتفاق دو تن از دبيران همدان، براي ديدار با ايشان به تهران و به منزلشان آمديم. در آنجا فرد موقري نشسته بود و از آقاي طالقاني درباره ابوالعلاء معري سؤال مي كرد. من او را نمي شناختم. وقتي كه رفت، پرسيدم، «حضرت آقا! ايشان كه بودند؟» آقاي طالقاني گفتند، آقاي دكتر صديقي، وزير كشور دكتر مصدق بودند. آقاي طالقاني در آن روزها بسياري از بچه هاي ما را از افتادن به دام مكتب هاي الحادي نجات دادند. بسياري از بچه هايي كه به گروه هاي چپ پيوستند، مي گفتند كه اگر آقايان روحاني ديگر هم مثل آقاي طالقاني با ما برخورد مي كردند، ما اساسا به دام گروه هاي چپ نمي افتاديم و به طرف آنها نمي رفتيم. ايشان ضد استبداد و ضد استعمار بودند، مسائل روز را مي فهميدند و طرفدار محرومين و مستضعفين بودند، آنها هم همين مسائل را در شعارهايشان مطرح مي كردند و لذا چون آقاي طالقاني هم در چهارچوب معارف اسلامي، همان شعارها را مطرح و از آنها دفاع مي كردند، لذا آن گروه ها سخن تازه اي نداشتند. براي جوان هايي مثل ما كه نوزده بيست سال داشتيم و مي خواستيم دنيا را تغيير بدهيم، اين ويژگي هاي مرحوم طالقاني، جالب بودند و جاذبه داشتند. ايشان تا روز آخر هم بر همين منش و روش بودند.

از خاطرات مجلس خبرگان مطالبي را نقل كنيد.
 

در مجلس خبرگان هم كه خدمت ايشان بوديم دو تا خاطره شيرين يادم هست. يك بار در طبقه همكف مجلس صحبت مي كرديم. ايشان از من پرسيدند، «فلاني! آقاي مدني كه از همدان همراه ايشان آمده ايد، كجا هستند. من ايشان را نديده ام.» گفتم، «خدمتتان معرفي مي كنم.» در همين موقع ديدم كه شهيد آيت الله مدني دارند از پله هاي طبقه دوم پايين مي آيند. برگشتم و به مرحوم طالقاني گفتم، «آقاي مدني ايشان هستند.» مرحوم طالقاني به قدري ايشان را با صميميت و گرمي در آغوش گرفتند و محبت كردند كه من احساس كردم پيوند دو روح كه هر دو در يك مسير تلاش مي كنند، قادر است چه محبت عميقي را ايجاد كند. تو گويي سال ها بود كه يكديگر را مي شناختند، در حالي كه قبلا همديگر را نديده بودند.

چرا تا اين حد به آيت الله مدني احترام كردند ؟
 

به خاطر شجاعت و سابقه مبارزاتي ايشان بود. شهيد آيت الله مدني هم مرد بسيار مجاهد و شجاعي بودند و من درباره ايشان در خاطراتم به شكل مفصل مطالبي را نوشته ام كه چاپ خواهد شد. خاطره ديگري ام كه از اين دو بزرگوار دارم اين است كه در روز اول مجلس خبرگان، آقاي طالقاني ايراد گرفتند كه اينجا مجلس طاغوت است و ما نبايد در آن بنشينيم و نشستند روي زمين كه من عكسي هم از آن صحنه دارم. بعضي از گروه ها اين موضوع را خيلي بزرگ كردند،‌ولي شهيدآيت الله مدني هم همين فكر را داشتند كه ما روي اين صندلي ها نمي نشينيم و اينها مال طاغوت بوده اند، ولي منافقين حتي يك كمله هم به اين نكته اشاره نكردند كه فرد ديگري غير از آيت الله طالقاني هم با اين موضوع چنين برخوردي داشته است. ما اين مطلب را خدمت امام مطرح كرديم و ايشان فرمودند، «اين مجلس هم مثل همه امكاناتي كه به دست مسلمين افتاده، غنيمت آنهاست و ما در مساجد، امكاناتي مثل تريبون و دستگاه فيلمبرداري و امثالهم نداريم و بايد از اين امكانات استفاده كنيم.»

جلوه هائي از سلوك سياسي آيت الله طالقاني

در سال هاي نخست انقلاب به ويژه و در سال هاي بعد به طور اعم، گروه هايي شخصيت مرحوم طالقاني را مصادره به مطلوب كردند. شما چه نسبتي بين انديشه هاي ايشان و اين گروه ها مي بينيد؟
 

ايشان نهايت تلاششان راكردند كه تمام كساني را كه براي بيرون راندن شاه و مبارزه با استعمار، مبارزه كردند تا آنجا كه ممكن است حفظ كنند و نگه دارند.ايشان در تفسير آيه، «ان الذين يكفرون...» مي فرمود كه كساني كه به خاطر امر به قسط كردن كشته مي شوند، همين بچه هايي هستند كه نمي دانند اسلام امر به قسط كرده است و رفته اند و به دامن گروه هاي چپ افتاده اند. وقتي ايشان چنين تفسيري مي كرد و آنها را هم مي گفت كه دانسته و نادانسته، داريد براي عدالت قيام و تلاش مي كنند، نگرش ايشان مشخص است. پايه گزاران اوليه سازمان مجاهدين، حركتشان را از جلسات تفسير قرآن مرحوم طالقاني شروع كردند. من آنها را مي شناختم و با آنها رفيق بودم. همه آنها مورد حمايت و محبت مرحوم طالقاني بودند، ولي بعدها موقعي كه آقا متوجه شدند كه سازمان تغيير ايدئولوژيك داده، گفتند كه ديگر آثار و كتاب هاي جديد اينها با آنچه كه اسلام مي گويد، منافات دارند. اينها مي خواستند از شخصيت مرحوم طالقاني استفاده كنند كه از طرفي بين مسئولين نظام از جمله ايشان و مرحوم امام اختلاف ايجاد كنند و از سوي ديگر نزد مردم خودشان را توجيه كنند كه ما مسلمان هستيم، چون آقاي طالقاني ما را قبول دارند و احترام مي كنند. اين روزها من خيلي چيزي نمي خوانم و از چنين جرياناتي اطلاع ندارم، ولي اگر اين كار را مي كنند، باز در جهت همان توجيه و مسلمان جلوه دادن خود است كه به نظر من دوره اش گذشته و اثري ندارد. خدا ايشان را رحمت كند كه پشتوانه عظيمي براي انقلاب و نظام بودند و صد حيف كه زود از وجود ايشان محروم شديم.

پي نوشت:
 

1. آيه 7 سروه بقره. ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوه و لهم عذاب عظيم. خداوند بر قلب ها و گوش هاي ايشان مهر غفلت نهاده و بر چشمهاي ايشان پرده اي كه گويي حقايق را نمي بينند. براي ايشان عذابي بزرگ در پيش است.
2. آيه 6 سوره بقره. ان الذين كفروا سوآ عليهم انذرتهم ام لم تنذرهم لا يؤمنون.
البته كساني كه كافر شدند، چه بترسانيشان و چه نترساني، مساوي است و آنها ايمان نخواهند آورد.
3. آيه 21 سوره آل عمران. ان الذين يکفرون بآيات الله وقتلون النبين بغير حق و يقتلون الذين يامرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب اليم.
بدرستي کساني که کفر ورزيدند به آيات خداوند و انکار کردند و مي شکند پيامبران را بنا حق و مي کشند مردم را به جرم اينکه امر مي کنند ديگران را به دادگري و راستي در بين مردم، پس اي پيامبر، ايشان را به عذابي دردناک بشارت ده.
 

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 22



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط