پيوند اصولگرائي و تكثيرگرایی(1)

مردم روستاي «گليرد» خاطرات زيادي از او به ياد ندارند. داستان سفر او به شمال، شايد تنها خاطره اي باشد كه برايت نقل مي كنند و وقتي در مسير شمال راهش را گم مي كند به يك طالش (چوپان) پناه مي برد و تا شب را نزد او بماند و طالش كه درخواست او را مي شنود و مي گويد، «سيد! من از تو يك سؤال دارم اگر درست جواب دادي،
يکشنبه، 9 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پيوند اصولگرائي و تكثيرگرایی(1)

پيوند اصولگرائي و تكثيرگرایی(1)
پيوند اصولگرائي و تكثيرگرایی(1)


 

نويسنده:عليرضا پرهيزكار




 

نيم نگاهي به سياست و ديانت در انديشه آيت الله طالقاني
 

مردم روستاي «گليرد» خاطرات زيادي از او به ياد ندارند. داستان سفر او به شمال، شايد تنها خاطره اي باشد كه برايت نقل مي كنند و وقتي در مسير شمال راهش را گم مي كند به يك طالش (چوپان) پناه مي برد و تا شب را نزد او بماند و طالش كه درخواست او را مي شنود و مي گويد، «سيد! من از تو يك سؤال دارم اگر درست جواب دادي، مي فهم كه «مجتهد»ي و امشب به تو جا مي دهم و اگر جواب ندادي، سرت را مي برم. «آسيدآقا» كه خطر را در دو قدمش حس مي كند. مجبور به قبول مي شود. طالش مي پرسد، «چرا وقتي تيمم مي كنند، دست را بر خاك مي زنند و بعد به صورت مي كشند؟» «سيدآقا» در آن دو راهي مرگ و زندگي با خود مي انديشد كه اگر بخواهم بحث هاي طلبگي را مطرح كنم و جواب علمي به او بدهم، بعدش هم بايد سرم را به او بدهم. بعد از كمي فكر كردن به چوپان مي گويد، «مي داني چرا دست به خاك مي كشند؟ براي اينكه بگويند: خاك بر سرم، آب ندارم، چه كنم؟» طالش كه از اين جواب خيلي خوشش مي آيد،«آقا سيد محمود» را با احترام زياد به خانه مي برد و درست و حسابي از او پذيرايي مي كند.
اين داستان بود از زندگي پدر بزرگ شخصيت مورد بحث «آيت الله سيد محمود طالقاني» كه براي شروع سخن، آن را نقل كرديم. در اين مقاله بنا داريم به انديشه هاي اجتماعي «آيت الله سيد محمود طالقاني» بپردازيم ؛ اما پيش از آن نگاهي كوتاه به زندگي «سيد محمود» خواهيم افكند. سپس به زمينه هاي اجتماعي و خانوادگي و سياسي او مؤثر بوده اند، پس از آن، بدنه بحث را با تبيين انديشه هاي اجتماعي سياسي آيت الله طالقاني مي سازيم و سرانجام كار نيز اشاره اي خواهيم داشت به آثار مكتوب او و آثاري كه ديگران درباره ايشان نگاشته اند.

زندگي (ه.ش1358 ه.ش1290)
 

روستاي گليرد از توابع طالقان زادگاه اوست. تاريخ ولادتش را 15 اسفند 1290 (ه.ش) گفته اند. نام پدربزرگش (سيد محمود) را بر او مي نهند. در 5 سالگي وارد مكتب خانه مي شود و در 7 سالگي به تهران مي رود تا مجبور نباشد زندگي دور از پدر را بيش از اين تحمل كند. پدرش سيد ابوالحسن روحاني و ساكن قنات آباد تهران بود و در مدرسه «مروي» تدريس مي كرد؛ اما «سيد محمود» تحصيل را در مدرسه ديني «ملارضا» آغاز مي كند و 3 سال بعد يعني در 10 سالگي براي تحصيل به قم مي آيد ؛ ابتدا به مدرسه رضويه مي رود و پس از آن به مدرسه فيضيه نقل مكان مي كند.
برادرش سيد تقي مي گويد، «بيشتر درس او نزد {آيت الله} شيخ عبدالكريم حائري بود. در اين مدت آسيد محمود همه اش در حال مطالعه و غرق در درس بود. گاه نيمه هاي شب از خواب بيدار مي شدم و مي ديدم كه ايشان يا مشغول مطالعه يا در حال نماز خواندن است. بعضي اوقات كه متوجه بيداري من مي شد، مي گفت، «سيد تقي! بيداري؟» مي گفتم، «بله.» مي گفت، «الان موقع خوبي است براي مطالعه. اگر مي خواهي بلند شو، وضو بگير و دو ركعت نماز بخوان، خوابت هم بپرد، بعد مطالعه كن.»مي گفتم، «الان بلند مي شوم.» در آن موقع بين همدوره اي هاي ايشان و طلبه ها، نظير ايشان خيلي كم بود.» او پس از مرگ پدر، حاضر نمي شود، امام جماعتي مسجد پدرش را بپذيرد. در اين باره به برادرش مي گويد،«آدم نبايد اسلام و برنامه مبارزه اش را در محدوده خانه و يك مسجد، آن هم در يك محله كوچكي چون قنات آباد قرار دهد. من كارهاي مهم تري دارم كه بعدا برايت توضيح مي دهم ؛ الان هم بايد درسم را بخوانم.»
ايشان مدتي را براي تحصيل به نجف مي رود و پس از كسب درجه اجتهاد، دوباره به قم باز مي گردد و در درس آيت الله حائري يزدي شركت مي كند. سپس به تهران مي رود و در درس فلسفه و تفسير آيت الله كمره اي حاضر مي شود.
درباره اساتيد ايشان بايد گفت ؛ بيشترين مدت تحصيلشان در قم است و در اين مدت مطرح ترين استاد او آيت الله شيخ عبدالكريم حائري يزدي است. مدتي نيز در درس مرحوم سيد محمد حجت حاضر مي شود؛ اما در نجف، در درس آيات عظام اصفهاني، حاج شيخ محمد حسين غروي (كمپاني) و آقا ضياء عراقي شركت مي كند.
اگر تاريخ تولد ايشان را 1290 شمسي و 1298 را سال ورود به مدرسه ملارضا در تهران و تاريخ بازگشت به تهران و اتمام تحصيل را 1317 يا 1318 بدانيم.(تعبير و ترديدي است كه از ناحيه خودشان مطرح شده است) و اگر فرض بگيريم كه دوره تحصيلي مستمراً به كار علمي اشتغال داشته اند، حدوداً 20 سال به تحصيل مشغول بوده اند. آيت الله طالقاني جريان بازگشت خود را به تهران اين گونه بيان مي كند، «پس از دوره تحصيلي و درگذشت پدر، به اصرار دوستان و آشنايان به تهران برگشتم (13181317) ؛ چون احساس كردم كه جوانان ما از جهت عقايد و ايمان در معرض خطر قرار گرفته اند و به پيروي از روش مرحوم پدر جلساتي را براي عده اي از جوانان و دانشجويان درباره بحث در اصول و عقايد و تفسير قرآن تشكيل دادم.
آيت الله طالقاني در پي ورود به تهران به ترويج معارف ديني مي پردازد و از دل همين معارف، مبارزه با رژيم را مي آموزد. او به نهج البلاغه پناه مي برد و با همكاري آيت الله كمره اي به تحقيق در بحث هاي مربوط به حكومت و ديگر مباحث نهج البلاغه مي پردازد كه نتيجه آن پژوهش ها، تبديل نهج البلاغه به 22 كتاب است به همراه مقدماتي كه بر آن مي نگارند.
آيت الله طالقاني، اولين زنداني شدن خود را، در پي گيري با مأموران رضاخان تجربه مي كند. اين دوره زندان كه نزديك به 3 ماه طول مي كشد در سال 1318 و در سن 28 سالگي رخ مي دهد. پس از بركناري رضاشاه در شهريور، 1320 جو نسبتا آزادي بر كشور حاكم مي شود. گروه هاي ملي، كمونيست، مذهبي و نيز وابستگان به حكومت، فعاليت مي كنند. آيت الله طالقاني در همان سال كانون الاسلام را تأسيس مي كند و جلسات سخنراني، تفسير و بحث و مناظره را تشكيل مي دهد. مجله دانش آموزان را منتشر مي كند و در همين جلسات با سحابي و بازرگان آشنا مي شود. پس از كودتاي 28 مرداد، آيت الله طالقاني به اتفاق گروهي ديگر، نهضت مقاومت ملي را تشكيل مي دهد كه در پي يورش همه جانبه رژيم در سال 1336 تعطيل و آيت الله طالقاني به مدت يك سال زنداني مي شود. در تابستان 1339 جبهه ملي دوم مجددا شكل مي گيرد. آيت الله طالقاني نيز به آن مي پيوندد ؛ اما پس از گذشت چند ماه ، به دليل روحيات ملي گرايي آنها و فاصله گيري از اسلام از جبهه ملي جدا مي شود. در سال 1340 به همراه مهندس بازرگان و دكتر سحابي، نهضت آزادي را تشكيل مي دهند كه جزو اولين گروه هاي سياسي با ايدئولوژي اسلامي به حساب مي آيد.
در سال هاي 1331 و 1338 و 1341 در كنفرانس اسلامي شركت و در آنجا مسئله فلسطين را مطرح مي كند. او نگرش «جهان اسلامي» داشت و در همين راستا به مسئله فلسطين و اشغال آن بسيار بها مي داد؛ امري كه در آن زمان كمتر كسي به آن مي پرداخت. در بهمن ماه سال 41 و در جريان رفراندوم شاه براي بار سوم دستگير و چند ماه بعد و در ماه محرم آزاد مي شود. در پي قيام 15 خرداد سال 42 و صادر شدن اطلاعيه نهضت آزادي تحت عنوان «ديكتاتور خون مي ريزد»، ماموران رژيم، همه جا به دنبال او مي گردند تا سرانجام در لواسان و براي چهارمين بار دستگير مي شود. او جريان دستگيريش را اين گونه تعريف مي كند، «صداي غرش خودروهاي ارتش در كوهستان پيچيد و من نگران شدم كه اين جنايتكاران براي پيدا كردن من، نسبت به روستاييان بي گناه به هر جنايتي دست بزنند؛ لذا بر فراز تپه اي رفتم و دست تكان دادم و صدايشان زدم. همگي شگفت زده به طرف من آمدند و گفتند، «چند روز است به دنبال شما مي گرديم.» به آنها گفتم، «من اينجا بودم. شما بي خود، اين طرف و آن طرف مي گرديد.» در پي اين دستگيري به 10 سال زندان محكوم ؛ اما در سال 46 آزاد مي شود. او در زندان تفسير قرآن مي گويد و حاصل دست نوشته هاي تفسيري آن دوران چند جلد كتاب «پرتوي از قرآن» است.
در سال 1350 به دليل حمايت از مردم مظلوم فلسطين به زابل تبعيد مي شود و در سال 52 به تهران باز مي گردد. در سال 54 مجددا به زندان مي افتد و تا سال 56 بلا تكليف است و آنگاه به 10 سال زندان محكوم مي شود و سرانجام در 8 آبان 1357 و در بحبوحه انقلاب، به كمك نيروهاي مردمي از زندان قصر آزاد مي شود. راهپيمايي سرنوشت ساز و تاريخي تاسوعاي 57 توسط وي، رهبري و هدايت و منزلش محل آمد و شد انقلابيون مي شود. او در جريان پيروزي انقلاب و پس ازآن، همكاري همه جانبه اي با امام خميني (ره) دارد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت در مجلس خبرگان قانون اساسي در مي آيد و از طرف امام خميني (ره) به عنوان امام جمعه تهران منصوب مي شود.
سرانجام در تاريخ 58/6/19 به دليل كهولت و بيماري از اين سرا كوچ مي كند، تا زندگي جاودانه اش را آغاز مي كند، روحش تا ابد در تنعم باد.

زمينه هاي خانوادگي اجتماعي
 

موضوع اين مقاله، انديشه هاي اجتماعي سياسي آيت الله طالقاني است، اما براي ايجاد بستري كه در آن بهتر بتوان تار و پود افكار او را كاويد و سير شكل گيري انديشه هايش را به تصوير كشيد، به زمينه هاي خانوادگي او نگاهي مي افكنيم. در اين خصوص، به ويژگي ها و شيوه هاي رفتاري پدرش اشاره اي خواهيم كرد و پس از آن پيكان اشاره را به سمت آن دسته از مسائل اجتماعي و سياسي خواهيم چرخاند كه در شكل دهي افكار او مؤثر افتاده اند. پدر سيد محمود، ابوالحسن نام داشت، وي در سال 1278ه.ق در گليرد طالقان به دنيا مي آيد، براي تحصيل علوم ديني به قزوين، تهران، اصفهان و آنگاه به نجف و كربلا مي رود و در درس سيد اسماعيل صدر و ميرزاي شيرازي شركت مي كند. سپس به تهران و مدرسه مروي باز مي گردد. در تهران تشنگان حقيقت را از علم و تقواي ستودني اش سيراب مي كند و خود از طريق ساعت سازي امرار معاش مي كند. چند ويژگي درباره او قابل توجه است كه آثار آن را در فرزندش مي توان مشاهده كرد.
الف) با مرحوم مدرس دوست بود و با او همكاري مي كرد. در جريان ارتباط پدر با مرحوم مدرس، سيد محمود نيز با شجاعت، صراحت لهجه و روحيه مبارز مدرس آشنا مي شود.
ب) پدر آقاي طالقاني، با مظاهر سلطه دولتي به شدت مخالفت مي كرد، به طوري كه مانع گرفتن شناسنامه براي فرزندش شد و به همين دليل تاريخ دقيق تولد آيت الله طالقاني با آنچه در شناسنامه درج شده، مغايرت دارد. او با زدن پلاك به در منزل و فرستادن نزديكان به سربازي، به شدت مخالفت مي كرد. اين گونه روحيات، حساسيت و دشمني سيد محمود را نسبت به حكومت افزايش مي داد.
ج) آقا سيد ابوالحسن اهل تقوا و فضيلت بود. حضرت امام خميني (ره) در پيام خود هنگام ارتحال آيت الله طالقاني مي آورند: «رحمت خداوند بر پدر بزرگوار او كه در رأس پرهيزكاران بود و بر روان خودش {سيد محمود} كه بازوي تواناي اسلام بود.» از سويي آقا سيد ابوالحسن نسبت به سرنوشت ديني جوانان حساس بود و براي نسل جوان جلسات مذهبي تشكيل مي داد. همين روحيات را مي توان در فرزندش نيز به خوبي مشاهده كرد. اين مسئله در ادامه بحث با وضوح بيشتري آشكار مي شود.
د)پدر آيت الله طالقاني بايد در مهندس بازرگان در ارتباط بود. اين امر زمينه آشنايي اين دو را با يكديگر فراهم كرد؛ چنانچه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، آيت الله طالقاني با اينكه مهندس بازرگان را فرد مناسبي باري نخست وزير نمي داند، ما درباره او مي گويد، «من با آقاي بازرگان دوست صميمي هستم ؛ دوستي نزديك به چهل سال. روابطمان روابط خانوادگي است.» چون بحث ما در عوامل تأثيرگذار بر انديشه آيت الله طالقاني است.» چون بحث ما در عوامل تأثيرگذار بر انديشه آيت الله طالقاني است؛ ذكر اين نكته به جاست كه در واقع ارتباط اصلي ايشان با مهندس بازرگان، پس از بازگشت به تهران و اتمام دوره تحصيل و رسيدن به نوعي پختگي فكري آغاز شد ؛ دوره اي كه درصدد تبليغ دين برآمده بود.
اما درمورد زمينه هاي اجتماعي و سياسي به چند مورد اشاره مي شود:
الف ) طالقاني يك روستازاده ساكن روستا و فرزند روحاني مورد احترام آنجا بود. در چشم مردم روستا، او فرزند يك روحاني بود كه توانسته بود به دليل برخي توانايي ها و شايستگي ها، در پايتخت براي خود مسجدي و مريداني پيدا كند، لذا سيد محمود كودكي اش را در محيطي توأم با احترام، آرامش و آزادي گذراند، اما به يكباره به مركز سلطه رضاشاه ؛ يعني تهران انتقال يافت ؛ جايي كه افراد حتي براي نفس كشيدن بايد از آژان هاي رضاخان مستبد اجازه مي گرفتند. شرايط براي خانواده سيد محمود از ديگران سخت تر بود؛ چون پدر سيدمحمود يك روحاني بود و رضاخان از اين قشر كينه ديرينه داشت. طالقاني پس از رفتن به قم، همان پنجه هاي استبداد رضاخاني را بر گلوي قم نيز مشاهده كرد. لمس اين فشارها و فضاهاي اختناق آميز، او را به سمت مفهوم «آزادي» كشانيد ؛ آزادي كه به معناي رهايي است؛ رهايي از استبداد و ظلم و ستم.
ب)دومين مسئله تأثيرگذار بر انديشه هاي آيت الله طالقاني كه به دليل وضوح، شايد كمتر به چشم آيد، مسئله حضور 20 ساله او در محيط حوزه و در جمع روحانيون است. در اين فضا، طالقاني با آرمان هاي اصيل حوزه و معارف ديني آشنا شد و دستمايه هاي فكري او شكل يافتند و بنا به گفته خودش، راه حل مصائب جامعه را نيز از دل متون ديني بيرون كشيد. البته او حوزه را در انجام وظايفش كامل نمي ديد و بر آن نقد داشت.
آيت الله طالقاني در مقدمه خود بر كتاب حكومت از نظر اسلام (نوشته آيت الله محمد حسين نائيني) بيان نسبتا مفصلي دارد از آنچه تاكنون گفتيم كه به دليل گويايي و وافي بودن به مقصود، آن را در اينجا مي آوريم:
از آن روزي كه اينجانب در اين اجتماع چشم گشودم، مردم اين سرزمين را زير تازيانه و چكمه خودخواهان ديدم. هر شامگاه در خانه، منتظر خبري بوديم كه امروز چه حوادث تازه اي رخ داده و چه كسي دستگير، تبعيد يا كشته شده و چه تصميمي درباره مردم گرفته اند. پدرم كه از علماي سرشناس و مجاهد بود، هر روز صبح كه از خانه بيرون مي رفت، ما اطفال خردسال و مادر بيچاره مان تا مراجعتش در هراس و اضطراب به سر مي برديم. آن روزها، خردسالي را با اين مناظر و خوف و هراس و فشار و ناراحتي به سر بردم.
آن دوره اي كه در قم سرگرم تحصيل بودم، روزهايي بودند كه مردم اين كشور سخت دچار فشار استبداد بودند. مردم از وحشت يكديگر مي رميدند. جان و مال و ناموس مردم تا عمامه اهل علم و روسري زنان مورد غارت و حمله مأمورين استبداد بود. اين وضع چنان بر روح و اعصابم فشار مي آورد كه اثر آن، دردها و بيماري هايي است كه تا پايان عمر باقي خواهند بود. در آن روزها با خود مي انديشيدم كه اين بحث هاي دقيق در فروغ و احكام مگر براي عمل و سعادت فرد و اجتماع نيست؟ مردمي كه يك فرد و يا يك دسته بي پروا و اين گونه، بر او حكومت و ستم مي نمايند، آيا روي صلاح و سعادت خواهد ديد؟ آيا نبايد نيروي فكر و عمل را براي ايجاد محيط مساعد و جلوگيري از اراده هاي خود خواهانه صرف كرد؟
آيت الله طالقاني در ادامه اشاره اي دارد به وضع حوزه و به موضعگيري علما در مسئله مشروطه خواهي كه جمعي به نفع مشروطه فتوا دادند و براي جهاد به پا خواستند و عده اي هم علم مخالفت با آن را به پا داشتند. او مي افزايد، «اين تضاد جمعي از پيشوايان ديني، اين محيط تاريك، اين تأثرات روحي، قهراً به مطالعه و دقت بيشتر در آيات قرآن حكيم و كتاب شريف نهج البلاغه و تاريخ و سيره پيامبر اكرم و ائمه هدي (ع) وادارم كرد. برخورد با بعضي از اساتيد و علماي بزرگ دستگيرم شد؛ كم كم خود را در محيط روشني ديدم و با ريشه هاي دين آشنا شدم و قلبم مطمئن شد و هدف و مقصود را از نظر وظيفه اجتماعي تشخيص دادم و تا توانستم به توفيق خداوند از ديگران هم دستگيري كردم.
ج) سومين عامل تأثيرگذار، آشنايي او با جريان ماركسيستي موجود در ايران و با افكار آنهاست. آن طور كه خود نقل مي كند، اولين زنداني شدنش در سن 28 سالگي تأثير زيادي بر او مي گذارد. غير از قساوت ها و شكنجه هاي رژيم كه با گوشت و پوست خود لمس مي كند، به مبارزين ديگري كه تا آن موقع كمتر امكان آشنايي با آنها برايش فراهم بود، بر مي خورد. آيت الله طالقاني با يكي از افراد گروه 53 نفره كه بعدها حزب توده را تشكيل دادند،هم سلول و در آنجا با نظريات آنها آشنا مي شود و بحث هاي مفصلي را با آنها انجام مي دهد و در عين حال كه سعي مي كند آنها را نسبت به اعتقادات خود و خداشناسي متقاعد كند، از اهداف و عقايد آنها نيز آگاهي پيدا مي كند. مواجهه او با كمونيست ها بخشي از افكار او را جهت مي دهد و در مي يابد كه انديشه ها و مطالعاتش را در چه مسيري بايد حركت دهد. در همين راستا، كتاب اسلام و مالكيت را مي نويسد؛ از آزادي مي گويد و منظورش مقابله با افراطي گري جريان ماركسيستي است كه مي خواهد به هر زحمت و فشاري كه شده انسان را در قالب تنگ اقتصاد جا دهد و امور فطري و انساني بشر را به عنوان سرريزهاي آن قالب زمخت و جزو ضايعات و دورريزها به حساب آورد.
د) آيت الله طالقاني با قشر دانشجو و دانشگاهي نيز رفت و‌آمد مستمر داشت ؛ چه در كارهاي تبليغي براي آنها و چه در برخي از كارهاي مشترك با آنها. اين گروه يا از اقشار مذهبي بودند و يا روحيات عمدتا ناسيوناليستي داشتند. آيت الله طالقاني، ضمن آشنايي با روحيات و نظرات آنها،خط مشي هاي مشخصي را براي برخورد با آنها بر مي گزيند.

پيوند اصولگرائي و تكثيرگرایی(1)

شيوه ها
 

آيت الله طالقاني بر اين باور است كه يك انديشمند اجتماعي هنگامي فرآورده فكريش درست و كامل مي شود كه علاوه بر توجه به عناصر مادي پديده ها، به عناصر معنوي و غير مادي آنها نيز توجه كند. انسان را با عواطف و احساساتش، با فطرت و تمام روحياتش در نظر گيرد، آنگاه به تحليل رفتار او بپردازد؛ تقريبا همان چيزي كه امروزه در جامعه شناسي وجودي مطرح است. البته جامعه شناسان وجودي، نگاه خاصي به انسان دارند و آيت الله طالقاني به انسان از منظري اسلامي مي نگرد. او مي گويد، «محققين اجتماعي، اوضاع و تحولات انديشه ها و اجتماعات بشري را نموداري از تحولات عناصر طبيعي و مادي مي پندارند و نقش آثار معنوي و غير مادي را به حساب نمي آورند. بيشتر صاحبنظران به اين مطلب توجه ندارند كه چگونه وضع اجتماعي و اقتصادي نتيجه اعمال و رفتار افراد طبقات اجتماعي است و اعمال و رفتار، از آثار نفسي و اخلاقي هستند و نمي توان ظواهر زندگي را از باطن و نفسانيات منفك ساخت،به همين سبب، در سرزمين و كشورهاي شرق كه به وسيله اديان و مصلحين، ايمان و مسئوليت اجتماعي و عواطف انساني نفوذ داشته، با آنكه در اداور قديم قوانين شرايع مدون و وسيع در امور مالي و اقتصادي نداشتند و چه بسا اختلاف زندگي هم بسيار بوده، دچار بحران و اختلاف طبقاتي كمتر شده اند و از اين نظريات و فرضيه هاي اقتصادي و اجتماعي كمتر به چشم مي خورد.
مسئله ديگري كه در روش شناسي يا مباني انديشه او برجسته است، نوع نگاه او به قرآن است و جايگاهي كه در مواجه با انديشه هاي جديدي براي قرآن قائل مي شود. آيت الله طالقاني قرآن را كتاب هدايتي مي داندكه قلمرو حضورش در جامعه، همه شئون نفساني، اخلاقي، قضايي و حكومتي را در بر مي گيرد ؛ يعني، به حضور قرآن در عرصه هاي مختلف زندگي معتقد است و به انديشه بشري در قالب بحث قرآني «شوري» معنا مي بخشد. او در عين حال بر اين باور است كه :«دانشمندان اهل تفكر و محققين بايدكليات عقلي و فلسفي و معلومات خود را در طريق فهم هدايتي قرآن قرار دهند، نه آنكه قرآن را محدود به دريافت هاي خود كنند.»، يا ذيل آيه 214 سوره بقره، «كان الناس امه واحده...» دين را معيار تشخيص حق و باطل و راهگشاي عقل در موارد تعدد و تعارض آراء معرفي مي كند:
«آنگاه كه انسان دريافت هاي خود را به صورت قضايا و احكام و استنتاج ها در مي آورد و مي كوشد تا با تعقل و اختيار آزاد، هدف ها و موازين اعتقادي و اجتماعي را تشخيص دهد، اختلاف هايي در عقايد و آراء و روش ها پديد مي آيند. در آغاز همين مرحله (از تكامل معرفتي انسان) است كه بايد هدايت برتري پرتو افكند تا خردهاي مستعد را برانگيزد و مقياس ها و موازيني را براي دريافت حق و باطل بنماياند. «فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين»... بيداري عقل بشري در آغاز حركت به سوي تعقل و علم مرحله بس خطيري است كه بدون رهبري عالي، يكسر انسان و اجتماع را به سوي اشباع بيش از حد غريزه شهوات و ستيزه جويي و سقوط مي كشاند.(چنانكه در تمدن قرن، اين خطر روز افزون است)و اين با حكمت آفرينش سازگار نيست.»
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 22



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط