سامان دهي و بهسازي نماهاي شهري ضرورت برخورد شهرسازانه با مسائل طراحي شهري (1)

يکي از مهم ترين مسائلي که نظر شهرسازان امروز ايران را به خود جلب کرده، مساله ي سيماي شهر ايراني است. فقدان هويت، نابه ساماني و اغتشاش بصري از مهم ترين انتقادهايي است که به سيماي شهر امروز ايراني مي شود. عوامل چندي در شکل دادن به سيماي شهر موثرند که يکي از مهم ترين آن ها نماي بيروني بناهاي شهري است.
يکشنبه، 9 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سامان دهي و بهسازي نماهاي شهري ضرورت برخورد شهرسازانه با مسائل طراحي شهري (1)

 سامان دهي و بهسازي نماهاي شهري ضرورت برخورد شهرسازانه با مسائل طراحي شهري (1)
سامان دهي و بهسازي نماهاي شهري ضرورت برخورد شهرسازانه با مسائل طراحي شهري (1)


 

نويسنده: دکتر راضيه رضازاده




 
يکي از مهم ترين مسائلي که نظر شهرسازان امروز ايران را به خود جلب کرده، مساله ي سيماي شهر ايراني است. فقدان هويت، نابه ساماني و اغتشاش بصري از مهم ترين انتقادهايي است که به سيماي شهر امروز ايراني مي شود. عوامل چندي در شکل دادن به سيماي شهر موثرند که يکي از مهم ترين آن ها نماي بيروني بناهاي شهري است.
نحوه ي برخورد شهرسازان امروز ايراني با مساله ي نماهاي شهري، نوع نگرش و بينش موجود در فضاي حرفه اي شهر سازي ايران را نشان مي دهد و خود موضوعي است براي شناخت بهترِ نحوه ي تفکر و نگرش موجود نسبت به مسائل طراحي شهري در ايران. در اين جا ضمن بررسي فرآيند موثر بر شکل گيري سيماي شهر و نماهاي خياباني، برخورد معمارانه ي کنوني که حاصل ديدگاه ايستا نسبت به مسائل طراحي شهري است، مورد بررسي و نقد قرار مي گيرد و راه حل عملي تري براي حل مسائل طراحي شهري - متناسب با پويايي اين مسائل و منبعث از تفکر شهرسازانه - ارائه مي گردد.
سيماي شهر شهر پديده اي است که در زماني طولاني و بر اثر روند ساخت و سازهاي متوالي در شهر شکل مي گيرد. در اين ميان، نماهاي شهري نيز که از مهم ترين عوامل موثر بر سيماي شهر به شمار مي آيند، در چنين فرآيند بلندمدتي شکل مي گيرند. دراقع طراحي نماهاي شهري، نه به دست يک معمار يا سازنده و در يک برهه ي زماني خاص، بلکه به دست سازندگان و با فواصل زماني نسبتاً بلند انجام مي پذيرد. از سوي ديگر، شهر ارگانيسمي زنده است که هم طي زمان ساخته مي شود و هم سلول به سلول بازسازي مي گردد. در غير اين صورت، شهري که به يکباره و بر اساس يک طرح کلان معماري ساخته مي شود، فاقد روح خواهد بود و امکان بازسازي سلول به سلول آن - که از ملزومات حيات شهري است - نيز وجود نخواهد داشت.
اين روند طبيعي شکل گيري سيماي شهري است. طي اين فرآيند، نماي ساختمان ها به صورت مستقل و جداگانه طراحي و اجرا مي شوند. نماهاي حاصل خود در زمينه ي کالبدي خاصي قرار مي گيرند. اين امر به خصوص در مکان هايي که داراي ساختمان هاي به هم پيوسته در بدنه ي خيابان ها هستند، بارزتر مي شود و اهميت بيش تري مي يابد، ناگفته نماند که حاصل اين فرآيند در مواردي چنان تنوعي در سبک ها و رنگ ها و مصالح و نظاير اين هاست، که نامي جز اغتشاش بصري نمي توان بر آن نهاد.
در مواردي نيز معماري در مقياس کلان انجام مي پذيرد و در مقياس شهري به فضا يا مجموعه اي شکل داده مي شود. اين کار، گرچه بر سيماي شهري تاثير مي گذارد اما نه فعاليتي است معمول و نه نظام رشد و توسعه ي شهري با چنين عملکردي تناسب دارد. حتي در مواردي که شهرها طراحي شده اند نيز همه ي بناهاي آن ها به يکباره و به دست يک معمار طراحي نشده اند. در مواردي خاص ممکن است مجموعه اي شهري که در آن واحد و به دست يک طراح شکل داده شده است، نمونه اي موفق را به وجود آورد. براي مثال، ايجاد ميدان حسن آباد تهران با نماهاي همگون، جز با طرحي متمرکز ميسر نبوده است، و هر چند که اين طرح در ايجاد زيبايي بصري و وحدت فضايي و همچنين هويت شهري توفيق يافته است، اين روش کار را نمي توان براي تمام فضاهاي شهر تعميم داد و در همه جا تکرار کرد. در مواردي و در دوره هايي که نظام متمرکز قدرت به وجود مي آيد، شکل گيري نماهاي شهري به اين صورت ديده مي شود. بارزترين نمونه ي اروپايي آن پاريس دوره ي هاسمان است. اما در اروپا هم اين نمونه قاعده اي کلي را به دست نمي دهد، بلکه نوعي استثناست.
اما اگر نه پذيراي افراط - به صورت طراحي متمرکز - باشيم و نه پذيراي تفريط - به صورت تنوع در سبک ها و رنگ ها و طرح ها و جز اين ها - و در واقع به دنبال راه مياني بگرديم، چه؟ در دوره ها و زمان هايي که سبک معماري دوام بيش تري داشته اند و تنوع تکنيک ها و مصالح ساختماني کم تر بوده است، اين رشد ا رگانيک و ساخت تدريجي و سلول به سلولِ شهر سيماي شهري متناسبي را به وجود مي آورد که مورد قبول شهروندان واقع مي شد.
اما امروزه هم سبک هاي معماري تنوع و تحول بيش تري دارند و هم تکنيک ها و مصالح ساختماني متنوع تر شده اند.
مهم تر از همه آن که سرعت ساخت و ساز و سپس بازسازي نيز شدت يافته است، به طوري که در موارد بسيار ساختمان هايي تخريب مي گردند که عمر آن ها کم تر از پانزده سال است، اما به دليل فشار توسعه و امکان استفاده از زمين با تراکم ساختماني بيش تر، عملاً تخريب و بازسازي بنا مقرون به صرفه است. باري، در نتيجه ي اين شرايط و تحولات حاصل، سيماي بصري شهر تنوع زيادي يافته است.
آيا تنوع نماهاي شهري مشکلي ايجاد مي کند؟ نارضايتي از وضع نماهاي شهري، تلاش در راه سامان دهي به نماهاي شهري، شکايت از بي هويتي شهر امروزي، همه و همه از ديد متخصصان دلالت بر همين امر مي کند. اما همان طور که اشاره شد، شهر محيطي ست که فضاي زيست شهروندان و زمينه ي همه ي فعاليت هاي آن ها را به وجود مي آورد.
از آن جا که کيفيت اين محيط فيزيکي بر کيفيت کار و فعاليت اجتماعي و حيات و سلامت رواني فرد تاثير مي گذارد، شهروندان نسبت به محيطي که در آن زندگي مي کنند داراي حقوقي هستند. بايد توجه داشت که شهر مانند اثر هنري نيست که هنرمند در خلق آن بتواند ادعاي آزادي عمل داشته باشد (که آن نيز موضوعي قابل بحث است) و در نتيجه تنها کساني که اثر هنري خاص را پسنديده اند، از آن بهره مند شوند. بلکه شهر زمينه ي بصري مشترکي است که همه ي شهروندان هر روز به ناگزير در معرض آن قرار مي گيرند و مي بايد بتوانند از آن استفاده کنند. اگر اين زمينه ي مشترک نمايي زشت و ناموزون داشته باشد، تاثيرات مخرب روحي و رواني بر استفاده کننده مي گذارد. در مقابل، محيط مي تواند تاثيرات مثبت و حتي درماين بر روح و روان بسياري از بيماري هاي روحي، حضور بلند مدت در برخي فضاها و محيط هاي خاص درماني (2) توصيه مي شود.
از سوي ديگر، رضايتمندي شهروند از سيماي شهري بدون ترديد نه تنها بر آرامش و کارايي آنان اثر مي گذارد، بلکه در ايجاد احساس علاقه مندي به مکان آنان نيز موثر است. (3) بنابراين مساله ي طراحي شهري و پرداختن به امر سامان دهي نماهاي شهري تنها از بعد هنري حايز اهميت نيست بلکه در ابعاد رواني و اجتماعي نيز اهميت دارد.

سامان دهي و بهسازي نماهاي شهري ضرورت برخورد شهرسازانه با مسائل طراحي شهري (1)

تا پيش از اين قرن، و اساساً تا قبل از دوران مدرن و متداول شدن سبک مدرن در معماري، حتي در اروپا نيز به هماهنگي و رابطه ي بين بناهاي مجاور توجه شده است. توجه به معماري زمينه در طراحي دوره ي رنسانس به شدت اهميت يافت به طوري که به يکي از اصول مهم طراحي شهري در اين دوره بدل گرديد.
نمونه ي خاص اين مساله را مي توان در توجهي که معمار به بناهاي موجود در اطراف پياتزا آنونزياتا کرده است، مشاهده کرد - توجهي که بيکن (4) آن را به عنوان اصل شخص ثاني (5) مطرح کرده است. مهم ترين مساله اين است که معمار دوم با ديد طراحي نماهاي ديگر ميدان همت گمارده است.
در دوره هاي بعد هم نمونه هايي از اين توجه خاص به زمينه مشاهده مي گردد. برنت برولين (6) در کتاب معماري زمينه گرا (ترجمه شده و دست چاپ) موارد متعددي از نمونه هاي موفقي را نشان داده است که به رغم حفظ اصالت سبکي خود به ساختمان هاي زمينه نيز توجه کافي مبذول داشته اند و حاصل در کنار هم قرار گرفتن ساختمان هاي دوره هاي مختلف يا حتي اندازه ها و مقياس هاي مختلف، نما و سيماي شهري ناهمگون و زيبايي را به وجود نياورده است. اين امر هم حاصل توجه آگاهانه ي معمار به اين مساله بوده است و هم نتيجه تجربه ي طولاني شهرنشيني و معماري برون گراي اروپا. برولين، تزيينات و عناصر کوچک معماتري را مهم ترين عامل در ايجاد هماهنگي و ارتباط با زمينه مي داند.
معماري ايران تا دوران قاجار اساساً معماري اي درون گرا بوده و کم تر توجهي به نماهاي بيروني رو به معبر ساختمان ها داشته است. تنها استثناي اين امر نماي پيرامون صحن مساجد و حسينيه ها بوده به صورت بخشي انفکاک ناپذير از بافت شهري قرار داشته است. غالباً اين نماها مدولار بوده و ريتمي موزون به نماي بيروني مي بخشيده است. پديده اي که در ايران به آن معماري خياباني (7) اطلاق مي شود، معماري است که در تعامل با خيابان و با داشتن توجه به نماي مرو به خيابان شکل گرفته است. اين پديده براي نخستين بار در محور چهارباغ اصفهان ظاهر شد، اما تنها در دوران قاجار به طور سيستماتيک شکل گرفت.
معماري خياباني در ايران نخست از همان سيستم ريتميک و تقارن در نما بهره مي جست و همين امر نوعي وحدت و يکپارچگي به نماهاي خياباني مي بخشيد. اما به تدريج تنوع روش هاي ساخت و سبک هاي معماري باعث ايجاد ناموزوني در نماي خيابان ها شد. فقدان سابقه ي طولاني معماري خياباني و ديدگاه ساخت متناسب با زمينه نيز مزيد بر علت گرديد. وجود اين مساله باعث شد که در سال هاي اخير پروژه هاي متعددي براي بهسازي نماهاي شهري به خصوص در تهران تهيه شود و طرح هايي نيز براي حل اين معضل ارائه گردد. بررسي راه حل هاي ممکن براي ايجاد نماي شهري مطلوب، نخستين موضوعي است که در مطلب حاضر بدان پرداخته مي شود.
در برخورد با مسائلي طراحي شهري به طور کلي، و در برخورد با مساله بهسازي نماهاي شهري به طور خاص، دو ديدگاه اساساً متفاوت وجود دارد:

سامان دهي و بهسازي نماهاي شهري ضرورت برخورد شهرسازانه با مسائل طراحي شهري (1)

در يک ديدگاه که مي توان آن را ديدگاه ايستا ناميد، برخوردي معمارانه با مسائل طراحي شهري صورت مي پذيرد. در اين ديدگاه طراح به اصلاح وضع موجود تا رسيدن به شرايط ايده آل بصري اقدام مي کند، و تصور وي بر آن است که پس از رسيدن به اين شرايط تغييري در کالبد رخ نخواهد داد. ايستايي و توقف وضعيت نماي شهر در شرايط پيشنهادي و احتمالاً مطلوب بصري، در واقع بر اساس تصوري معمارانه از کالبد شهري است.
در برخورد معمارانه که به طور خاص در سال هاي اخير در ايران باب شده است، نماهاي يک محور شهري مورد مطالعه قرار مي گيرد و طرح هايي معمارانه به منظور بهسازي و اصلاح آن و نيز ايجاد نمايي متناسب تر ارائه مي گردد. در و اقع براي بهسازي نماهاي شهري در مقطع خاص زماني و با ويژگي هاي بارز فيزيکي طرحي ارائه مي گردد که تکميل باشد و دخل و تصرف آتي در آن لحاظ نمي شود. ضرورت افزايش يا کاهش ارتفاع و تغييرات در نماي ساختمان هاي موجود معمولاً از جمله پيشنهادهاي اين گونه طرح هاست. به اين دليل اين نوع برخورد را مي توان ايستا ناميد که تصور طراح بر آن است که بدنه ي شهري نيز همچون بنا مي تواند به صورتي ايستا طراحي و اجرا شود و زان پس انتظار دخل و تصرف در آن نرود.
چنين طرح هايي در مواردي در خورد تأمل و پذيرفتني اند که مجموعه اي شهري با ارزش خاصي موضوع کار قرار گيرد و سياست کلان بر بازسازي مجموعه در شرايط خاص برهه ي تاريخي خاص و حفظ آن به همان صورت و يا حداقل بهسازي و رفع موانع بصري آن مدنظر باشد. از نمونه هاي نسبتاً خوب چنين برخوردي، طرح بهسازي ميدان حسن آباد تهران است که اساساً خود در ابتدا به صورت نوعي مجموعه طراحي شده است و حکم محور ويژه اي را دارد که داراي ارزش تاريخي خاص است و اکنون تلاش براي بازسازي شرايط اوليه ي آن انجام گرفته است. اما بايد توجه داشت که چنين نحوه ي برخوردي براي تمامي محورهاي شهري نه پذيرفتني ست، نه با واقعيت حيات ارگانيسم شهري سازگار است و نه در توان اجرايي شهرداري هاست.
به عبارتي، چنين نيست که اجراي چنين طرح هايي در کليه ي محورهاي شهري که داراي ارگانتيسمي زنده اند، امکان پذير باشد؛ بلکه بايد پذيرفت که سلول هاي اين ارگانيسم به تدريج رو به اضمحلال و بازسازي اند. در عمل، مالکان از سر ضرورت در پي ايجاد تغيير در زمان مورد نظر و سپس حفظ وضعيت نهايي خيابان نيستند. به همين دليل راه حل هاي ارائه شده در اين طرح ها غالباً براي مسئولان اجرايي و مديران شهري نيز مساله آفرين است، زيرا رابطه اي ميان طرح و اجرا وجود ندارد.
در ديدگاه دوم که مي توان آن را ديدگاه پويا ناميد، برخوردي شهرسازانه با مسائل طراحي شهري صورت مي پذيرد. اين ديدگاه، از درک و شناخت شهر به عنوان ارگانيسمي زنده و پويا که طي زمان در حال تغيير و تحول است و افراد بسياري در تحولات سلول هاي شهر - که همان تک بناهاي شهر باشند - سهيم اند، ناشي مي شود.

سامان دهي و بهسازي نماهاي شهري ضرورت برخورد شهرسازانه با مسائل طراحي شهري (1)

در اين ديدگاه ضمن پذيرش اين واقعيت که شهر بنايي نيست که به يکباره ساخته شود يا ساخت آن متوقف گردد، مکانيسم هاي اجرايي و ابزار کنتري و يا تشويقي براي تاثيرگذاري بر اين روند دائمي ساخت و ساز و تحول بهره گرفته مي شود.
متداول ترين ابزار موجود در دست شهرسازان به منظور تاثير بر کيفيت بصري نماي شهري، اصول و ضوابط طراحي نماست که مي تواند به صورت اجباري اعمال گردد، يا اين که صرفاً جنبه ي اختياري و تشويقي داشته باشد. از سوي ديگر، مديران شهري نيز مي توانند با توجه دادن سازندگان به زمينه ي مجاور - چه به صورت اجباري و چه تشويقي - به ايجاد هماهنگي بين ساختمان جديد و زمينه ي مجاور بپردازند. همچنين، مي بايد در برنامه ي آموزشي معماري، توجه دانشجويان را حداقل به رابطه ي بنايي که طراحي مي کنند و زمينه ي مجاور آن جلب کرد. در اين امر ارائه ي موقعيت بنا در زمين و طراحي بنا حائز اهميت است.
ضرورت سامان دهي به نماهاي شهري به منظور ايجاد سيماي شهري مطلوب تر مورد قبول اکثر صاحب نظران است. در اين خصوص عموماً تدوين اصول طراحي به صورت اختياري و يا اجباري مفيدترين راه حل برشمرده مي شود. اين اصول عمدتاً در نظر گرفتن زمينه ي طراحي را در طرح بناي جديد در بافت موجود در بر مي گيرد. مساله ي ديگر مکانيسم اجرايي اين سياست هاست که البته خود به نوع سياست نيز بستگي دارد. ايجاد کميته هاي بررسي نما، اعلام طرح ها به همسايگان و نظرخواهي از آن ها، و يا صرفاً بررسي و توافق شهرداري منطقه با طرح ارائه شده از جمله مکانيسم هاي مختلف اجرايي ممکن به شمار مي آيد.
در بسياري از کشورها به منظور کاهش نا به ساماني بصري شهري ضوابطي براي طراحي نماها به وجود آمده و کميته هاي تصويبي نيز تشکيل شده است. در آمريکا تاکيد بيش تري بر قوانين و مقررات است، در حالي که در انگليس که سابقه ي شهرنشيني طولاني تري دارد و به خصوص معماري شهري و نماهاي به هم پيوسته داراي سابقه اي دراز مدت است، اصولي تدوين شده است که معمولاً به صورت راهبردي در اختيار طراح قرار مي گيرد. در ايران فقدان سابقه ي طولاني معماري خياباني، ضرورت توجه ويژه به موضوع و همچنين آموزش آن از طريق تدوين اصول را طلب مي کند.
ضرورت تدوين اصول براي طراحي نماهاي شهري، در مبناي ديدگاه پويا و در برخورد شهرسازانه به مسالئ طراحي شهري مطرح مي گردد. تدوين اصول براي طراحي نماهاي شهري خود داراي اهميتي خاص است و بايد متناسب با زمينه و شرايط فيزيکي و به صورت موردي (8) صورت پذيرد. روش هاي ساخت و سليقه هاي موجود و تراکم ها بر نوع عواملي که در يک مورد خاص حايز اهميت است تاثير مي گذارد. براي مثال، سايه و روشنِ نما ممکن است در زمينه اي خاص اهميت يابد، اما در زمينه اي ديگر فاقد اهميت باشد. ارائه ي الگوي طراحي نيز مي تواند تاثيري مثبت بر ساخت و سازها بر جاي نهد.
شناخت اين عوامل و تدوين اصول بر آن اساس، مي بايد با نمونه و مورد تناسب داشته باشد. هدمن (و يازوسکي) در کتاب «مباني طراحي شهري» (9) به برخي اصول مهم در ايجاد هماهنگي در سري خانه هاي سبک «کوبين ان» در سانفرانسيسکو اشاره مي کند. يان بنتلي نيز در کتاب «محيط هاي پاسخ گو» (10) کليدهاي زمينه اي (11) را مطرح مي سازد. اندازه ي قطعات، ارتفاع بنا، نوع مصالح، عناصر معماري و نظاير اين ها، همه مي توانند در ايجاد هماهنگي و ناهماهنگي نما تاثير بگذارند.
اما به طور کلي براي تدوين اين اصول دو روش اساساً متفاوت وجود دارد: يکي روش هنرمندانه است و ديگري روشي است که مي تواند تحت عنوان روش انساني مطرح گردد. در روش نخست اصول و معيارها براساس ديد و سليقه ي متخصص که همان هنرمند طراح باشد تعيين مي گردد. در واقع اين فن سالاري است که بر ديدگاه و خواست و نظر شهروند برتري مي يابد. در اين ديدگاه استفاده کننده فاقد نظر و يا صلاحيت نظردهي شناخته مي شود و طراح به جاي وي اظهار نظر مي کند.
در روش دوم، اصول و معيارها بر اساس عکس العمل ها و تاثيرات محيط بر استفاده کننده تعيين مي گردد. در اين روش ارزيابي استفاده کننده از محيط، همه از جنبه ي زيبايي شناسي و هم از جنبه ي احساسي مطرح مي گردد و هدف در اين شناخت نحوه ي ارتباط ويژگي هاي محيط با ادراک و احساس استفاده کننده است تا از تاثير منفي بر استفاده کننده پيش گيري گردد و در مقابل محيط تاثيرات مثبت بر استفاده کننده بر جاي نهد.
در اين روش بايد توجه داشت که ارزيابي استفاده کننده از محيط داراي دو جنبه ي اساسي و زيبايي شناختي است. محيط براي استفاده کننده معني دارد و اين معني در سطوح مختلف (12) مطرح است. معاني از جنبه هاي صرفاً صوري آغاز مي شوند و تا مفاهيم عميق تر سمبليک وسعت مي يابند. ارزيابي زيبايي شناختي / احساسي محيط، خود متأثر از دو جنبه ي خوشايندي و انگيزش محيطي است. ورود به اين مباحث و بررسي کامل و همه جانبه ي مساله نياز به فرصت بيش تري دارد و در اين مختصر نمي گنجد.

پي نوشت:
 

1- بر گرفته از مجله ي «معماري و شهرسازي»، شماره ي 59-58، ص 67-62.
2- Theraupatic environments
3- Rezazadeh, R. (1994) Education and Place Attachment in People, Place and Development CARDO, UK
4- ادموند بيکن، طراحي شهرها (dESIGN OF cities) ترجمه ي فرزانه طاهري
5- The Law of the Second Man
6- Brrent Brolin, Architecture in Context
7- کامران ذکاوت
8- specific case
9- ترجمه: مصطفي عباس زادگان و راضيه رضازاده، دانشگاه علم و صنعت ايران، چاپ اول، 1371
10- Ian Bentley, Responsive Environments
11- Contextual Cues
12- Razieh Rezazadeh, Shaping the Streetscape, developing principles for design of street facades, (Unpulished Doctoral Dissertation), 1999
 

منبع: دانش نما شماره پياپي ‍‍180-179



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط