گفتگو با یک پدر شهید

شعر و آتش است،شعله ور و گدازان و هر دلي گنجاي چنين هنگامه اي و تاب چنين شراره اي راندارد. دلي مي بايد از جنس عشق : شعله برانگيز و شعله ور و او، صاحب نسيم البوادي، سراينده فصيح ترين زبانها، زبان رسول الله،...
سه‌شنبه، 11 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گفتگو با یک پدر شهید

گفتگو با یک پدر شهید
گفتگو با یک پدر شهید


 






 

گفتگو با آقای جبار سعدوني، پدر شهيد و نويسنده مجموعه شعر «نسيم البوادي»
 

درآمد
 

شعر و آتش است،شعله ور و گدازان و هر دلي گنجاي چنين هنگامه اي و تاب چنين شراره اي راندارد. دلي مي بايد از جنس عشق : شعله برانگيز و شعله ور و او، صاحب نسيم البوادي، سراينده فصيح ترين زبانها، زبان رسول الله، چنين است. او كه پدر شهيد است، نيك مي داند كه گدازه هاي كدام آتش جانسوز و شعاع گرم كدام خورشيد عالم افروز، زبانش را به شعر گشوده است. چكامه هاي او رنگ احد وطعم خندق را دارند. او در هر محفلي، غزلسراي عشق و شيدائي است. او كه شيدائي را نه در واژه ها و ديوان ها كه همراه و همدوش فرزند، در جبهه ها به تجربه نشسته و شعر را نه از زبان خود كه از حنجره مسلسلهاي آتشين تلاوت كرده است.»

در چه سالي و چه خانواده اي به دنيا آمديد؟
 

در سال 1322 در بستان. پدرم مردي متدين، با ايمان و با معرفت و شاعر بودند.

زنده اند؟
 

خير، عمرشان را داده اند به شما، من جايشان هستم.

شما هم شعر مي گوييد؟
 

بله، كتاب نسيم البوادي از اشعار من است كه بنياد شهيد چاپ كرده. در هر حال پدرم مرد معتدلي بود.

شغلشان چه بود؟
 

كشاورزي بود.

و مادرتان ؟
 

مادرم خانه دار و متدين كامل است و آنجا در روستاي فنخي زندگي مي كند.

اين اسم يعني چه ؟
 

يك نفر به نام فنيخ نهري در آنجا درست كرده، به همان اسم مانده، اسمش مال قديم است. قبل از اينكه من به دنيا بيايم.

از تدين مادرتان مي گفتيد.
 

نگاه مي كند هر كس كه فقير و بيچاره است كمك مي كند. آن موقع هم اگر كسي احتياجش بود، از آقايم اجازه مي گرفت و گندم و جو هر چه داشتيم به او مي داد. من بزرگ بودم كه اين كارها را به او ديدم. يادم مي آيد از خرمن به مردم بيچاره مي داد. نماز و روزه و عبادتش هم كه مرتب و منظم بود.

از اشعار پدرتان بگوييد.
 

همه شان عربي است. ترجمه اش مي شود اين كه:
همه عمرم گذشت به پيري و مرض
ضعيف و ناتوان شدم
بيناييم از دست رفت
جسمم رو به تحليل وموت رفت
ولي مرگ نرسيد كه مرا از اين وضع نجات دهد

شما درس و مشق را كجا خوانديد؟
 

چيزي كه من خواندم مبارزه با بي سوادي بود.

منظورتان نهضت سواد آموزي است ؟
 

بله، همان.

همان جا در دبستان ؟
 

نه، در اهواز.

چه سالي به اهواز آمديد؟
 

سال 57، اوايل انقلاب شروع كردم.

چه كاري را شروع كرديد؟
 

همين شلوغي را ديگر. كارگر صنايع فولاد بودم. چه كار كنيم ديگر ؟ به اسم اسلام، رهبر، خدا رحمتش كند، گفت اين كار را بكنيد، ما هم گوش داديم. آنجا يك تعاوني و انجمن درست كرديم براي كارگرها، من رئيس حل اختلافشان بودم. هر اختلافي كه هست، مي رفتم آنجا. مي گفتند ،روزهاي پنجشنبه را بايد تعطيل كرد. چند بار هم تهديدم كردند، گفتم پنجشنبه نبايد تعطيل شود. يكي از آقايان به من گفت، «ببين سعدوني ! تو مثل اين كه راهت كج است!» گفتم، «امام فرموده و مي مانم. هر وقت فرمود نمان، نمي مانم.» خلاصه آن قدر ماندم تا بيرونم كردند. آنها ماندند و من آمدم بيرون، البته به نتيجه خودم رسيدم. آمدم بيرون تا وقتي كه جنگ شد.

حالا به جنگ هم مي رسيم. قبل از آن بگوييد چه كسي در زندگي روي شما اثر گذاشت؟
 

من چون قرآن مي خواندم‌، يكي بود به نام ملاحسن كه از خيلي وقت پيش ها در بچگي پيش او قرآن خواندم. اولين سوره اي كه حفظ شدم، سوره واقعه بود و بعد هم ياسين. خدا رحمتش كند خيلي زحمت كشيد براي من.

فقط ايشان به شما قرآن ياد دادند.
 

بعدا خودم بقيه را خواندم، مثل نهج البلاغه، صحيفه سجاديه، ادعيه. معلم كه نداشتم. مدتي كويت بودم.

چرا ؟
 

كشاورزي جواب نمي داد. بستگي داشت كه كي باران بيايد، كي نيايد.يك وقت هم سيل مي آيد همه را مي برد. خلاصه مشكل است. براي همين مدتي رفتم كويت.

تفسير هم مي خوانديد و كداميك ؟
 

چون من فارسي بلد نيستم، عربي مي خواندم.

جنگ كه شروع شد چه كرديد؟
 

ما را اخراج كردند، شش هفت نفري شركت تعاوني درست كرديم و با صنايع فولاد كار مي كرديم. جنگ كه شروع شد، پشت جبهه يك پسر داشتم، دنبال بسيج و مسجد و قرآن بود.

پسرتان موقعي كه رفتند جنگ چند ساله بودند؟
 

19سالش بود.

كجا ودر چه سالي شهيد شدند؟
 

سال 65 كربلاي 5، شلمچه.

اسمشان چه بود و چه خصلت هايي داشتند؟
 

عبدالزهرا. بچه با ايمان و خوب. ما در خانواده هايمان تربيت به خصوصي داريم. زن و شوهر اگر با هم باشند، بچه ها را به هر راهي كه بخواهند مي برند.

از فرزندانتان بگوييد.
 

پسر بزرگم ابوالقاسم بود كه معافيت دائم گرفت. پسر دومم سلمان درسال 65 رفت سربازي. عبدالزهرا پسر سومم بودكه روحاني بود و از طرف حوزه علميه سوسنگرد راه مي افتاد. شش بار فرستادنش جبهه. خودم هم شده بودم تاير ماشينش و همراهش مي رفتم.

هميشه با او مي رفتيد؟
 

نه هميشه، ولي اكثر اوقات مي رفتم. خيلي وقتها خودش به من خبر نمي داد. پسر ديگرم حيدر است كه در نيروي انتظامي است و آخري ابوالفضل است كه ديپلم دارد و تعميركار كولر است. خلاصه من پنج پسر داشتم و يكيش را خمس دادم.

از آدمهاي جبهه، جوانهايي كه آن روزها بودند برايمان بگوييد.
 

چه بگويم. همه شان مثل اصحاب امام حسين(ع)، پا روي قلبشان گذاشتند، يعني چه ؟ يعني كه لباس ايمان پوشيدند. كسي كه لباس ايمان مي پوشد، ديگر از كسي ترسي و هراسي ندارد. از هيچ دشمني نمي ترسد و رأفت و مودتش بيشتر مي شود. ببخشيد من عربي حرف مي زنم.

نگران نباشيد متوجه مي شوم.
 

خلاصه آدم اطمينان به همه كس دارد و آنجا راحت مي خوابد. آدم مي بيند كه نفر بغل دست، برادرش هست و از او دفاع مي كند و به همين خاطر نمي ترسد وراحت مي خوابد، در حالي كه توي خانه خودم، از بيرون، از همسايه ام مي ترسم، اما آنجا از گلوله و توپ نمي ترسم. آدم توي جبهه از هيچ چيز نمي ترسيد، چون برادرش كنارش بود.

چرا آنها اين طور بودند؟
 

چون تربيت شدند. امام خدا رحمتش كند ما را تربيت كرد و اول آب ايمان داد خوريم و بعد معني شربت شهادت را فهميديم. انسان كه مؤمن است، هر چه مي گويد اثر مي كند، چون زبانش به دلش بند است. حرفي كه از دل به زبان مي آيد به دل مي افتد. هر حرف كه از زبان به گوش مي افتد، هدر مي رود. در جبهه، دوستي زياد است، نه دوستي همين جوري، دوستي اي كه از دل است از برادري بيشتر است. ما يك شعر هم داريم كه مي گويد: بعضي از دوستان آن قدر شريف و انسان هستند كه نمي شود به آنها پشت كني. خلاصه جبهه هر چه بود، خوابي بود و تمام شد. گذشت. ديگر آن حال ها و روزگارها نمي شود.

تمام كه نشد، نديديد در لبنان چه حماسه اي به راه افتاد ؟
 

بله. لبنان. يك شعر هم درباره حسن نصرالله گفتم. ملت ايران، از كوچك و بزرگش تا رهبرش، پشتيبان سيد حسن نصرالله بودند.

پس خواب تمام نشده، فقط جايش عوض شده!
 

تا سيد نصرالله هست، تا اسرائيل هست تا از همه مهم تر، ايران هست، اين مسئله بايد ادامه پيدا كند.

اين رويداد شاهكار بود.درست مي گويم؟
 

شاهكار نه، از شاه هم بيشتر! معجزه اي بود. اينها همه شان بسيجي اند. مردان جنگند. آنها مثل ما ارتش به ارتش كه نمي جنگيدند. ده نفرشان راه مي افتند مي روند ده تا دبابه را مي زنند بر مي گردند. اسير هم ندارند. خود سيد حسن نصرالله مي گفت من سه تا بلده ام كشته شده اند.

يك ماه جنگ در مقابل اسرائيل و سه كشته ؟
 

معجزه است. از اسرائيل خيلي تعريف مي كردند كه ارتش يك جهان است.

ارتش يك جهان هم نباشد، ارتش يك جهان از آن حمايت مي كند.
 

همين است ديگر. قوم وخويش نزديكشان است. خلاصه كسي كه شجاع است و با ايمان، همه كاري مي تواند بكند. آن قدر كه عزت و احترام پيدا كردند مسلمان ها با اين مقاومت، در تمام جهان پيدا نكردند.

كشورهاي عربي هم كه شاهكار زدند.
 

سيد حسن نصرالله بهشان گفت ما از شما كمك نمي خواهيم، لطفا دردسر ندهيد. بسيار آدم شجاع و با ايماني است. كسي كه ايمان به خدا داشته باشد، مي تواند با دنيا بجنگد. آمريكا سعي مي كند شيعه وسني را به جان هم بيندازد و كشورهاي عربي هم بازي مي خورند، اما اينجا شيعه وسني كه هيچ، مسلمان و مسيحي در كنار هم مقاومت كردند. بابا! ما همه مان يكي هستيم. قولولا اله الا الله تفلحوا. بگو خدائي نيست جز خداي يكتا و رستگار بشو. اين با آن دعوا مي كند، اين با آن يكي بحث بي خودي مي كند، سودش را كه مي برد؟ آمريكا و اسرائيل ! هزار تا نكته مشترك دارند، مي روند يكي دو تا اختلاف را پيدا مي كنند و سرهمان بحث و اختلاف راه مي اندازند.

بعد از قضاياي لبنان ظاهرا ديگر اين ترفند نمي گيرد.
 

آري. اين حقه شان معلوم شده، بايد يك حقه ديگري سوار كنند. معلوم نيست دعوا سر چيست. امروز دشمن ما بوش و آمريكاست. يك عده اي بيخودي شلوغ مي كنند و فحش مي دهند كه او بتواند كارش را آسوده انجام بدهد. ما بايد هوشيار باشيم. سيد حسن نصرالله گفت كه همه كنار هم هستيم. شيعه و سني و مسيحي و حتي يهودي غيرصهيونيست. از او پرسيدند، «چطور شما اين قدر كم كشته داديد؟» گفت، «اين ديگر به شما مربوط نيست.» بهترين كارش اين بود كه همه چيز را راست گفت. كسي كه دروغ بگويد، فردا دروغش در مي آيد. متأسفانه ما از اينجا ضربه خورديم. مثلا در اهواز يك عده فرصت طلب، فكري درست كردند كه پول مردم را جمع كردند، آن بيچاره كه طلايش را فروخته، خانه و زندگيش را فروخته، مانده همين طور سرگردان.

فرق جوانهاي جبهه با جوانهاي امروز چيست؟
 

درجبهه جو خاصي دارد. به آن كربلا يي مي گويند. جو استشهادي است. در آن ايمان و معرفت به خداست. جو روحاني و كربلايي و ايمان و شهادت بود. اينجا جوش دروغ است. آنجا مي دانست هر چه به او گفته اند راست است. اينجا مي داند هر چه به گفته اند دروغ است. اينجا مي بيند طمع و دنيا پرستي هست، آنجا چيزي كه نفسش را آرام كند ومال آخرت است. نفس آدم در جبهه آرام مي شود و بيرون از جبهه دائما با خدا و قرآن صحبت مي كند، اينجا دائما با بقيه. آنجا پولت را هر جا كه گذاشتي از همان جا بر مي داري، اين جا توي چهار كمد و صندوق وقفل هم كه پنهان كني، صاحبش نيستي. بچه هاي امروز در كار دنيا مشغولند. انسان اگر درختي را بكارد و به آن نرسد و به موقع سمپاشي نكند، آفت آن را از بين مي برد. پسر داريم 25 ساله كه هنوز زن نگرفته. فرض كن تا 17-18 سالگي كه مي رود سربازي بتواني مهارش كني،‌ بعد تكليف چيست ؟او كار مي خواهد، زندگي مي خواهد، وقتي بهش ندادي، منحرف مي شود. دولت بايد برود از نزديك ببيند درد مردم چيست و زودتر فكري به حال اين جوانها بكند. اين كه خوبي از بين برود و دزدي تشويق شود ودزد، امنيت داشته باشد، خطرناك است. آمريكا مي خواهد هر چه را به ضرر اسرائيل است، پاك كند و از بين ببرد و اين جوري جوانهاي ما را هدر مي دهد. ما به اين جوانها براي ايستادن توي روي آمريكا و اسرائيل احتياج داريم. بايد مواظبشان باشيم، بهشان كار بدهيم، عزت بدهيم. ارزش بدهيم. بهشان درست بگوييم. يك چيزي نگوئيم، يك كار ديگر بكنيم. بايد درست مثل يك پدر مهربان ببيند مردم چه كم و كسري دارند. كمكشان كند روي پاي خودشان بايستند و نگذارد آدمهاي دزد، سرمايه و آبرويشان را ببرند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 19



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
حکمت | فرمول عاقبت بخیری / استاد علوی تهرانی
music_note
حکمت | فرمول عاقبت بخیری / استاد علوی تهرانی
حکمت | تشخیص اولویت خیلی مهمه! / استاد حسینی قمی
music_note
حکمت | تشخیص اولویت خیلی مهمه! / استاد حسینی قمی
حکمت | آخرین باری که اطعام دادی، کی بوده؟ / استاد حسینی قمی
music_note
حکمت | آخرین باری که اطعام دادی، کی بوده؟ / استاد حسینی قمی
شیوه ها و سیاست های تبلیغی حضرت زینب سلام الله علیها
شیوه ها و سیاست های تبلیغی حضرت زینب سلام الله علیها
استوری شهادت امام سجاد علیه السلام / نفس آخره یارب
play_arrow
استوری شهادت امام سجاد علیه السلام / نفس آخره یارب
محبت امام حسین(علیه السلام) منتی بزرگ است
محبت امام حسین(علیه السلام) منتی بزرگ است
حکمت | عوامل سلب آرامش در خانواده / استاد رفیعی
music_note
حکمت | عوامل سلب آرامش در خانواده / استاد رفیعی
سیره حضرت زینب (سلام علیها) در مکتب پنج تن آل عبا
سیره حضرت زینب (سلام علیها) در مکتب پنج تن آل عبا
مواجه با ظلم و ظالمان هدف امام حسین علیه السلام
مواجه با ظلم و ظالمان هدف امام حسین علیه السلام
حکمت | آخرین وصیت امام حسین (علیه‌السلام) / استاد حسینی قمی
music_note
حکمت | آخرین وصیت امام حسین (علیه‌السلام) / استاد حسینی قمی
حکمت | دلیل شهادت امام‌حسین؛ بغضاً لابیک / استاد علوی تهرانی
music_note
حکمت | دلیل شهادت امام‌حسین؛ بغضاً لابیک / استاد علوی تهرانی
حکمت | تاثیر لقمه‌ پاک و حلال / استاد عالی
music_note
حکمت | تاثیر لقمه‌ پاک و حلال / استاد عالی
معنی اسم احمد و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم احمد و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم اترک و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم اترک و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ابوریحان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ابوریحان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال