همگام با نهضت امام؛ از پانزده خرداد تا انقلاب اسلامي (3)

•بازتاب بسيار زيادي داشت. ما اعلاميه هاي ايشان را گرفتيم و از طرف اتحاديه اسلامي دانشجويان به صورت کتاب در آورديم و روي جلد آن نوشتيم حکومت اسلامي و آن را به عنوان نظريات امام در همه جاي دنيا پخش کرديم و به امريکا و کانادا فرستاديم. اعضاي اتحاديه انجمن هاي اسلامي آنها را حتي به ايران هم فرستادند و اين يکي از افتخارات ما
پنجشنبه، 13 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
همگام با نهضت امام؛ از پانزده خرداد تا انقلاب اسلامي (3)

همگام با نهضت امام؛ از پانزده خرداد تا انقلاب اسلامي (3)
همگام با نهضت امام؛ از پانزده خرداد تا انقلاب اسلامي (3)


 






 

گفت و گو با محمد کيارشي رايزن فرهنگي ايران در وين
 

•بازتاب بسيار زيادي داشت. ما اعلاميه هاي ايشان را گرفتيم و از طرف اتحاديه اسلامي دانشجويان به صورت کتاب در آورديم و روي جلد آن نوشتيم حکومت اسلامي و آن را به عنوان نظريات امام در همه جاي دنيا پخش کرديم و به امريکا و کانادا فرستاديم. اعضاي اتحاديه انجمن هاي اسلامي آنها را حتي به ايران هم فرستادند و اين يکي از افتخارات ما بود که در مقابل سيستم حکومتي اي که مارکسيسم مطرح مي کرد اينها را مطرح مي کرديم و حتي نامه امام علي (ع) به مالک اشتر را به عنوان مانيفست حکومت اسلامي در مقابل مانيفست مارکسيسم و کمونيسم مطرح مي کرديم و مي گفتيم که بياييد مقايسه کنيد و دنيا بيايد ببيند که چه کسي چه چيزي مي گويد تازه اين مربوط به 1400 سال قبل است ولي مارکسيسم به قول شما مدرن است؛ ببينيد کدام صحيح تر است! در آن زمان ما تقويت شده بوديم. ما سعي کرده بوديم که در سال هاي اول، کمتر کار سياسي انجام دهيم و بيشتر سعي کنيم ازلحاظ فرهنگي و ايدئولوژيک خودمان را تقويت کنيم که وقتي بچه هاي خودمان وارد صحنه هاي مبارزاتي با کمونيست ها در دانشگاه ها و جاهاي ديگر مي شوند نه تنها جذب نشوند بلکه در بحث و مجادله توان ايستادگي در برابر آنها را داشته باشند. اين بود که چند سال اول را به صورت کم و بيش مخفيانه فعاليت مي کرديم و کار سياسي هم انجام نمي داديم. تظاهراتي عليه شاه نبود بلکه کارها بيشتر فرهنگي بود. بعد يکدفعه وارد اين جريان شديم و شروع کرديم و به تظاهرات و اعتصاب غذا و درگيري با گروه هاي کمونيستي و تمام اين مطالب در صحنه دانشگاه انجام مي گرفت و بين گروه هاي اسلامي و گروه هاي کمونيستي براي جذب نيروهاي جديدي که به خارج از کشور مي آمدند جنگ برپا بود. در انجمن ها برنامه ريزي صورت مي گرفت و گروه هاي مختلف تشکيل مي شد که به کساني که تازه وارد بودند خدمت بکنند، براي دانشجوها پذيرش و اتاق بگيرند و مشکلات آنها را حل بکنند حتي کلاس هاي زبان و درس هاي ديگر برگزار مي شد؛ مثلاً من خودم چون رشته ام شيمي بود کلاس شيمي و زبان آلماني را در مرکز اسلامي شهر آخن که مکان انجمن ما شده بود برگزار مي کردم و سعي مي کرديم به اين طريق اين بچه ها را جذب کنيم. به جايي رسيده بوديم که اتاقي را اجاره مي کرديم و در آن تختخواب مي گذاشتيم که اگر جوان ها آمدند و جا نداشتند آنها را سريعاً به اينجا بياوريم تا کمونيست ها نتوانند آنها را ببرند و ما در اطراف آنها باشيم و آنها را وارد انجمن خودمان بکنيم؛ چنين درگيري هايي بين انجمن هاي اسلامي ما و گروه هاي کمونيستي در همه شهرهاي اروپا و در همه جا وجود داشت. در اين مدت انجمن اسلامي شهر آخن که پايه گذار انجمن هاي اسلامي در اروپا بود انجمني بسيار قوي شد به طوري که در بعضي موارد 17 ــ 16نفر از انجمن ما به شهرهاي ديگر مي رفتند تا تحصيل کنند ولي باز هم انجمن ما قوي ترين انجمن باقي مي ماند و ما حتي از کمونيست ها دعوت مي کرديم که بيايند و حرف اسلام را گوش بکنند و ايدئولوژي اسلام را با طرز تفکر کمونيستي خودشان مقايسه کنند؛ هم در مورد اقتصاد و هم در مورد مسائل سياسي، اجتماعي، اخلاقي و...و الحمدالله انجمن اسلامي قدرت بسيار زيادي پيدا کرد.
ــ سفر مجدد شهيد بهشتي به اروپا بر اساس چه انگيزه اي بود؟
•من به آقاي بهشتي گفتم حاج آقا! شما الان مي خواهيد بچه ها را جمع بکنيد چه چيزي مي خواهيد به آنها بگوييد؟ موضوع چيست؟ گفت هيچي! آمده ام با شما دوباره آشنا شوم. گفتم حاج آقا! شما ما را بزرگ کرديد شما سرپرست ما بوده ايد در اينجا شما پايه گذار بوده ايد شما من را نمي شناسيد؟ گفت من تا هشت سال پيش که اروپا بودم شما را مي شناختم. هشت سال از آن زمان گذشته است من نمي دانم که شما چه تغييري کرده ايد! من نمي دانم شما چه شده ايد!
آن زمان هم، زمان تغييرات فکري و ايدئولوژيک بود. بعد در مورد مسائل مختلف سؤال کرد و من برايش شرح دادم. بعد گفتم حاج آقا! وقتي شما من را شناختيد مي خواهيد چه کار کنيد؟ گفت از من مي پرسند که اتحاديه انجمن هاي اسلامي چيست. من بايد بدانم شما چه کسي هستيد. گفتم حاج آقا! شما نمي دانيد که ما کي هستيم؟ گفت من تا هشت سال پيش شما را مي شناختم. الان پيام امام به اتحاديه انجمن هاي اسلامي در سه ميليون نسخه در ايران تکثير شده و روي منابر خوانده مي شود و انقلاب به پا کرده؛ من بايد بدانم اين اتحاديه انجمن هاي اسلامي چه کساني هستند لذا آمده ام تا دوباره از نزديک با شما آشنا شوم. گفتم حاج آقا! موضوع چيست؟ گفت آمده ام نيرو بگيرم! گفتم نيرو براي چي؟ براي کي؟ گفت براي بعد از انقلاب! گفتم حاج آقا! مگر قرار است در ايران انقلاب شود؟ گفت بله که انقلاب مي شود! اين مطلب را که خدمتتان عرض مي کنم مربوط به قريب به يک سال قبل از پيروزي انقلاب است؛ مي خواهم خدمتتان عرض کنم که ديدگاه ايشان چگونه بود. ما اصلاً فکر اين را نمي کرديم که انقلابي در ايران رخ دهد. ما اين مسئله را در خواب هم نمي ديديم ولي ايشان مي گفت من آمده ام براي بعد از انقلاب نيرو بگيرم! آن شب بچه ها به آنجا آمدند و ايشان اطلاعات دقيقي از وضعيت داخلي انجمن ها گرفتند و به ما هم که دلمان به خاطر اين همه کشتاري که صورت گرفته بود پر درد بود روحيه و اطمينان دادند که نهايت اين مبارزه جز پيروزي چيزي نخواهد بود که بعد هم از اينجا حرکت کردند و به کشورهاي ديگر رفتند و با بچه هاي انجمن هاي جاهاي ديگر هم از نزديک آشنا شدند و آن انجمن ها را ارزيابي کردند. بعد از آنجا به امريکا رفتند و بعد از اينکه انجمن هاي اسلامي را در امريکا و کانادا ديدند دوباره از همين راه برگشتند و به ايران رفتند.
ــ چه کساني از مؤسسان و بنيانگذاران انجمن هاي اسلامي تا آخر ماندند؟
•انجمن هاي اسلامي در اوج خودشان بودند که انقلاب به پا شد يعني ما در انجمن هاي اسلامي چهار مشاور داشتيم که آقاي بهشتي، آقاي حبيبي، قطب زاده و بني صدر بودند. به مرور انجمن هاي اسلامي قدرت و توسعه پيدا مي کرد و نيروهاي ما روز به روز بيشتر مي شدند. خودتان مي دانيد که بني صدر جزء کساني بود که جبهه ملي را هدايت مي کرد و مسئوليت جبهه ملي خارج از کشور را به عهده داشت از طرف ديگر در جبهه ملي گروه ها و احزاب مختلفي بودند؛ نهضت آزادي هم جزء جبهه ملي بود. آقاي قطب زاده هم نماينده نهضت آزادي خارج از کشور بود و آقاي حبيبي هم تشريف داشتند که نمي دانم در آن زمان جزء نهضت بودند يا نه ولي از نظر فکري سه مسلماني که ما در خارج از کشور در جبهه ملي مي شناختيم اينها بودند که با ما همکاري مي کردند تا اينکه بين قطب زاده و بني صدر اختلاف افتاد. قطب زاده به بني صدر مي گفت در جبهه ملي جز نهضت آزادي افراد مسلماني نداريم که معتقد به اسلام باشند. چرا ما براي جبهه ملي فعاليت مي کنيم؟ جبهه ملي را هم در خارج از کشور داريم ادامه مي دهيم چرا اين فعاليت را فقط براي نهضت آزادي نکنيم که مسلمان هم هست؟ بني صدر معتقد بود که جبهه ملي را بايد نگه داشت و لازم است بماند و قطب زاده خودش را جدا کرد. ميان اين دو نفر اختلاف ايجاد شد. اين اختلاف متأسفانه عيناً در ميان بسياري از اعضاي انجمن هاي اسلامي به وجود آمد تا جايي که عده اي بودند که طرفدار قطب زاده بودند و عده اي هم طرفدار بني صدر بودند و عده اي هم مثل ما نظرشان فقط انجمن هاي دانشجويان بود، بدون نفوذ سياسي. البته من اين را به خاطر دارم که ما بعد از اينکه ديديم اين نفوذ دارد صورت مي گيرد و آنها دارند از اتحاديه انجمن هاي اسلامي براي خودشان و احزابشان يارگيري مي کنند از آنها تقاضا کرديم که اگر مي شود هيچ دخالت حزبي اي در اتحاديه انجمن هاي دانشجويان نکنند و اجازه دهند که اين حرکت يک حرکت دانشجويي باقي بماند. همه به ما قول دادند که اين کار انجام بگيرد جز آقاي حبيبي که گفت: من فکر نمي کنم که بتوانم اين کار را انجام بدهم بنابراين خودم را کنار مي کشم. ايشان مردانه خودش را کنار کشيد ولي بني صدر و قطب زاده قول دادند و هيچ کدامشان هم به قولشان عمل نکردند و نه تنها به يارگيري خودشان ادامه دادند بلکه درگيري هاي خودشان را نيز به درون اتحاديه منتقل کردند.
در اين بين سر و کله يک نفر ديگر پيدا شده بود آن هم آقاي سروش بود که ايشان هم روزهاي اول زندگي اش در آنجا را مي گذراند ولي او هيچ گونه دخالتي در مسائل سياسي نمي کرد و اصلاً کار سياسي نمي کرد و اعتقادي به کار سياسي نداشت. ايشان در آن زمان به عنوان يک ايدئولوگ و کسي که داراي فکر است (چون پوپريست هم هست و خيلي به پوپر اعتقاد دارد) همان مسئله ابطال پذيري پوپر را بيشتر در رابطه با مسائل کمونيستي مطرح مي کرد و سعي مي کرد که از طريق طرز تفکر پوپر، کمونيسم را رد کند و آن را به عنوان نوعي طرز فکر غيرعلمي مطرح کند؛ همان طور که پوپر آن را مطرح مي کرد. چون کمونيست ها معتقد بودند که طرز تفکرشان صد درصد علمي است. ما گروهي را در اروپا تشکيل داديم که من هم عضو آن بودم و ده نفر بوديم. قرار شد که آقاي سروش بيايد و اين ايده و طرز تفکر را به ما منتقل بکند و ما را وارد اين جريان بکند و ما ده نفر بعداً به انجمن هاي مختلف برويم و بچه ها را در اين درگيري دايمي که بين اسلام و مارکسيسم به وجود آمده بود از نظر فکري تقويت کنيم و آقاي سروش هم دو، سه هفته به آلمان آمدند و ما کلاس ها را در شهر آخن برگزار مي کرديم.
ــ غير از شما چه کساني بودند؟
•بچه هاي انجمن هاي اسلامي؛ مثلاً خانم طباطبايي بود، آقاي صادق طباطبايي بود، بچه هاي ديگر بودند که الان دقيق يادم نمي آيد. ما در سالن غذاخوري دانشگاه با کمونيست ها هر روز درگيري داشتيم. نزديک ظهر که مي شد ما ميز کتاب هاي اسلامي مي گذاشتيم و آنها هم ميز کتاب هاي کمونيستي.
ــ اين قضيه به چه سالي مربوط مي شود؟
•اين مربوط به 3 ــ 2 سال قبل از انقلاب است و هر چه به انقلاب نزديک تر مي شديم اين مسائل هم بيشتر به اوج خودش مي رسيد. در زماني که اوج تظاهرات و کشتارها در ايران اتفاق مي افتاد من مسئول اين شدم که به انگلستان بروم و در آنجا تظاهرات و اعتصاب غذا برپا کنيم. آقاي سروش هم آنجا بود. ما بچه هاي انجمن ها را جمع کرديم و براي تظاهرات و اعتصاب غذاي چند روزه که مي خواستيم در آنجا انجام دهيم آنها را دو دسته کرديم ولي آقاي سروش به دار و دسته اش امر به معروف و نهي از منکر و...درس مي داد. ما هم به آنجا رفته بوديم و مي گفتيم الان زمان مبارزه است! ملت ايران به خيابان ها ريخته اند و دارند لت و پار مي شوند الان بايد وارد جريان شد و دنيا را روشن کرد! بايد تظاهرات و اعتصاب غذا و روشنگري کرد! اما آنها به اين امر معتقد نبودند و ما را هم مسخره مي کردند که در لندن اعتصاب غذا و تظاهرات مي کنيم. بين ما و آقاي سروش و دار و دسته اش هميشه اختلاف نظر وجود داشت. زماني که ما در کليسا اعتصاب غذا کرده بوديم به آقاي سروش مي گفتم بيا دو کلمه براي اينها سخنراني کن! مي گفت اين طور چيزها در قاموس ما نيست. من اين کار را نمي کنم. مي گفتم بيا من برايت نقاب مي گذارم! در تظاهرات انگلستان براي کساني که مي ترسيدند تظاهرات کنند نقاب درست کرده بوديم ولي او حاضر نمي شد سخنراني کند و من دوباره بايد با ايران تماس مي گرفتم. همان موقع که ما در لندن اعتصاب غذا مي کرديم در پاريس، آلمان، رم و اسپانيا هم اعتصاب غذا داشتيم و تمام بچه ها را درسراسر دنيا بسيج کرده بوديم که همه اعتصاب غذا و تظاهرات کنند و همه اين کار را با هم انجام مي داديم که يک کار همگاني باشد. قطب زاده را مي فرستادند مي آمد و اطلاعاتي را که از ايران گرفته بود پخش مي کرد و مي گفت که چه اتفاقاتي در ايران افتاده است و سخنراني هم مي کرد. بني صدر و ديگران هم به رم و پاريس مي رفتند اما آقاي سروش حاضر نبود سخنراني کند. آقاي خرازي هم در آنجا بودند و تنها کسي که به من کمک مي کرد همسر آقاي کمال خرازي بود که در نوشتن اعلاميه ها و چاپ آنها خيلي براي ما زحمت کشيد. ما گروهي تشکيل داده بوديم و با آن گروه يک هفته تمام تا صبح عکس شريعتي را مي کشيديم و عکس شهدا را بزرگ مي کرديم و اعلاميه ها را به زبان انگليسي و فارسي مي نوشتيم که وقتي تظاهرات و اعتصاب غذا برپا مي شود در جاهاي مختلف نصب شود.
ــ در سال 54 من به هامبورگ رفتم و مدتي در آنجا بودم و از روزنامه هاي خارجي مثل لوموند و گاردين و...استفاده کردم که ببينم درباره 15 خرداد چه نوشته اند. آن مدتي که در آنجا بودم احساس مي کردم که در ميان دانشجويان مقداري بي بند و باري وجود دارد؛ مسئله حجاب را خيلي رعايت نمي کردند؛ به نامحرم دست مي دادند، از ذبح غيراسلامي استفاده مي کردند و بعضي از آنها حتي نماز هم نمي خواندند.
•ذبح اسلامي در آن زمان در خارج از کشور وجود نداشت ما نامه اي براي امام نوشتيم و پرسيديم که با توجه به مشکلاتي که براي ذبح اسلامي وجود دارد چه کار بايد بکنيم. امام زير استفسار ما نوشته بودند غيرممکن نيست! يعني بايد انجام بگيرد. ما در آن زمان شروع کرديم به صحبت کردن با قصابي ها و مقامات آلماني و توانستيم مجوز بگيريم و ذبح شرعي انجام دهيم. ديگر از آن زمان ذبح شرعي آغاز شد. انجمن هاي اسلامي يک عده اعضا داشتند و تعداد بسيار زيادي سمپات داشتند. ما هفته اي يک بار شب هاي جمعه جلسه داشتيم و مي ديديم که در انجمن اسلامي ما چهل نفر نشسته اند. آنها به انجمن ما مي آمدند و ما در سالن هاي دانشگاه مخصوصاً سالن غذاخوري اعلاميه مي زديم که موضوع اين هفته انجمن اسلامي چيست. خيلي از کساني که علاقه مند بودند حتي کمونيست ها، مي آمدند ببينند که ما راجع به اين موضوع چه مي گوييم مخصوصاً اگر موضوعاتي بود که به آنها هم ارتباط داشت. خيلي ها با ما صحبت مي کردند و دوست بودند ولي هنوز مثل ما عضو انجمن اسلامي نبودند. کساني که عضو مي شدند بايد اين مسائل را رعايت مي کردند. روزهاي اولي که ما به اينجا آمده بوديم تقريباً هيچ کس حجاب نداشت. کم بودند کساني که با حجاب بودند حتي در خيابان هاي آنجا آدم با حجاب نمي ديديم حتي در ميان ترک ها و عرب ها خيلي کم آدم با حجاب ديده مي شد. به مرور اين مسئله تقويت شد به ويژه از زمان انقلاب اسلامي ايران به بعد. شما کدام دختر ايراني اي را مي شناسيد که در آن زمان براي تحصيل به خارج از کشور آمده باشد و باحجاب بوده باشد؟ ما افراد را جذب مي کرديم آنها به انجمن هاي ما مي آمدند بعد به مرور با حجاب مي شدند و به مرور بهتر مي شدند. اين است که در آن سال هايي که ما شروع به اين کار کرديم از هر نظر با هزار و يک مشکل رو به رو بوديم. اصلاً زمينه اسلامي وجود نداشت. براي چه بچه ها به عضويت کنفدراسيون درمي آمدند؟ براي اينکه نه انجمني وجود داشت و نه طرز تفکر اسلامي اي حاکم بود. خدا در آن زمان به ما چند نفر رحم کرد که قرآن مي خوانديم، مسلمان بوديم، دوستان اسلامي داشتيم و براي قرآن خواندن فعاليت مي کرديم. تمام فعاليت ما قبل از آمدن مرحوم بهشتي خواندن قرآن در آخر هفته و برگزاري نماز جماعت بود و در آن نماز، دانشجويي که امام جماعت شده بود دعا مي کرد خدايا زندانيان سياسي ما را آزاد کن! همه به همديگر نگاه مي کردند که او چه تفکر سياسي اي دارد و فردا پدرمان را در مي آورند. من اين مطالب را آنجا مي ديدم. ما افراد سمپاتي داشتيم که به مرور مي آمدند و کسي نمي دانست که چه کسي عضو است و چه کسي نيست ولي ما خودمان متوجه اين جريان بوديم که هسته اصلي همچنان محکم و پابرجا باشد و سعي کنيم اينها را جذب کنيم و از اول سعي ما بر اين بود که هر کس با هر ظاهر و باطني که داشت از کمونيست ها جدا باشد و به محيط ما بيايد. آنها هم مي آمدند و کساني که بايد با حجاب مي شدند، شدند و کساني که بايد نماز مي خواندند، نماز خوان شدند، خود کمونيست ها براي اينکه با بچه مسلمان ها دوست شوند وقتي مي ديدند يک نفر از آنها نمازخوان شده است چند بار با او نماز مي خواندند که بتوانند او را جذب کنند و به سوي خود بکشانند يعني همه حرف ما جذب نيرو بود که دانشجويان به سمت کمونيست ها نروند و به سوي ما بيايند و جذب ما شوند. ما سعي مي کرديم که تا جايي که مي توانيم جذب کنيم و اگر شما يک عده را اين جوري ديديد مسلماً سمپات بودند و مطمئناً جزء اعضاي انجمن نبودند براي اينکه اگر اساسنامه انجمن را بخوانيد براي عضو شدن و وارد شدن به انجمن همه اين شرايط وجود دارد. ما زماني آنها را عضو مي کرديم که از مسلمان بودنشان اطمينان حاصل مي کرديم.
منبع: نشريه 15 خرداد شماره 23



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.