تعليم و تربيت و دنياي ناشناخته ديني کودکان(2)
3. دوره ي تفکر مذهبي ناقص دوم: (1) 9 تا 11 سالگي
با مقايسه ي نمونه ي بالا با نمونه ي مشابه آن در دوره ي قبل، مي توان بيشتر به اين موفقيت در منظم کردن تفکر پي برد. هر دو در استفاده از توجيه هاي مادي و عيني مشترک اند، اما او با نامرئي ساختن دست ها، در حقيقت مشکلي را که کودک در دوره ي قبل از عهده ي پاسخ گويي به آن برنيامده بود، برطرف کرد.
4. دوره ي اول تفکر مذهبي شخصي: (2) 11 تا 13 سالگي
با مقايسه ي اين نمونه با نمونه هاي گذشته که چگونگي پاسخ به شکافته شدن آب در داستان حضرت موسي (ع) را روشن مي سازد، مي توان به نکات بالا پي برد. خداوند به امواج گفت که تقسيم شوند و آن ها اطاعت کردند. پرسيده شد: آيا امواج زنده بودند؟ پاسخ داد: خير. سؤال شد: پس چطور شنيدند و فرمان خدا را اطاعت کردند؟ پاسخ داد: خدا هر کاري را مي تواند انجام دهد.
در اينجا فرضيه اي در نظر گرفته شده است که خدا براي انجام کارها به مخلوقاتش دستور مي دهد و همه ي مخلوقاتش بايد خالق را اطاعت کنند. اين مسئله نشان مي دهد که کودک از نيروي جسماني خود کمک مي گيرد. اما تفکر او کاملاً هم انتزاعي و مجرد از عينيات نيست؛ زيرا هنوز ارتباط خدا با مخلوقاتش را از راه گفتن و شنيدن توجيه مي کند.
5. دوره ي دوم تفکر مذهبي شخصي: (3) 13 سالگي به بعد
درباره ي واقعه ي شکافته شدن آب در داستان حضرت موسي (ع)، يکي از پاسخ ها اين بود که خدا باد را فرستاد و نيروهايي را براي نگاه داشتن آب منتقل کرد و نيروهاي ديگري را هم قرار داد تا آب را به جاي اول خود برگرداند. در نظر آنان، اين نوع وقايع با توجه به قدرت فوق العاده ي خداوند و خالقيت او ساده به نظر مي رسد؛ به ويژه اينکه آشنايي بيشتر با عوامل طبيعت و قوانين علمي به کمک آن ها مي آيد.
به طور کلي مي توان دوره هاي مذکور را با توجه به اشتراکاتي که دارند به دوره هاي سه گانه ي تفکر مذهبي شهودي (تا 7-8 سالگي)، تفکر مذهبي عيني (از 7-8 سالگي تا 13-14 سالگي) و تفکر مذهبي انتزاعي (13-14 سالگي به بعد) تقسيم کرد.
از بيان دوره ها، اين واقعيت به دست مي آيد که به سبب محدوديت هاي کودکان، برداشت هاي ديني آنان نيز محدود و کودکانه خواهد بود. بنابراين نبايد توقع ديگري از آنان داشت. از آنجا که بخش زيادي از معارف ديني انتزاعي است، بايد طرح بسياري از آن ها را تا دوره ي تفکر عمليات صوري به تأخير انداخت و از تعليم و تربيت مطالبي فراتر از درک کودکان جلوگيري کرد. همچنين، در تعليم و تربيت هاي دوره ي نوجواني، دقت نظرهاي لازم را به کار بست.
درک کودکان از مفاهيم ديني
1. مفهوم خدا
درک کودکان از خدا در محدوده ي سني 7 تا 9 سال، بيشتر انساني فوق العاده است تا موجودي فوق طبيعي؛ مانند اينکه او را شبيه انساني نوراني مي پندارند و گاه او را به صورت شعله ي آتش توصيف مي کنند. اين توصيفات حاکي از ناتواني آنان براي درک آنان از اين مفهوم است. به طور کلي، بيشتر کودکان در تصور انساني که از خدا دارند، او را با ويژگي هاي يک مرد تصور مي کنند تا يک زن.
کودکان خدا را دوست خود مي دانند، اما قدرت سحرآميز و نيز خشمگيني او در برابر اعمال ناپسند ما، سبب مي شود که ترس از خداوند در آنان وجود داشته باشد. بنابراين معلم بايد مراقب باشد اين ترس را تشديد نکند، بلکه چهره ي دوستانه و محبوبي از خداوند ترسيم کند، و از اين ترس نيز بايد به نحو صحيحي بهره برداري شود که در مباحث آينده به آن اشاره خواهد شد.
درک کودکان 9 تا 12 سال از مفهوم خداوند، نسبت به مقاطع پايين تر متفاوت است و مي توان آن را عبور از تصوير فوق انساني خدا به فوق طبيعي دانست و اين به معناي کنار گذاشتن تفکر خام گذشته و تلاش براي گذر از اين مرحله است. آنان در توصيف خداوند، بيشتر به صفات برجسته ي او مانند آفريننده و خالق بودن اشاره مي کنند. البته اين برداشت، دليل فهم درست آنان از اين معاني نيست و هنوز تفکر آنان متأثر از عناصر عيني و محسوس است. در اين ميان، تعداد کمي نيز وجود دارند که هنوز خدا را به نور، فرشته، شعله اي از آتش و از اين قبيل تشبيه مي کنند. در اين سنين، کمتر کسي يافت مي شود که به قابل رؤيت بودن خدا معترف شود.
اکثريت کودکان در طول دوره ي دبستان، خدا را به آسمان برده اند و دلايلي گوناگون براي آن بيان مي دارند؛ گاهي به دليل بزرگي اش و گاهي به دليل اينکه وظايفش را بتواند خوب انجام دهد؛ مانند: نظارت بر بندگان، ديدن آن ها و رسيدگي به کارشان و گاهي به هر دو دليل. البته عده ي قابل توجهي نيز در همه ي سنين بيان مي دارند خدا در همه جا هست. اما اين کودکان هم هنوز قادر به درک انتزاعي از «همه جا بودن» نيستند. وقتي براي اين عده مکان هاي خاصي نام برده مي شود و سؤال مي شود که آيا خداوند در اين مکان ها هم حاضر است، پاسخ ها نشان مي دهد که بيشتر آن ها نمي توانند مسئله ي وجود خدا در همه جا، با وجود او در يک جاي مشخص را در کنار يکديگر قبول کنند و در ذهن خود، آن را يک تناقض مي پندارند. به اين نمونه که مصاحبه با يک کودک يازده ساله است، توجه کنيد:
آيا خدا احتياج به خانه دارد؟ نه؛ چون خدا همه جا هست و در همه جا وجود دارد. آيا خدا همه جا هست يا در جاهاي بخصوصي است؟ همه جا هست. يعني اگر آدم زير زمين هم برود، خدا هست. آيا در اين خانه هم خدا هست؟ نخير. چرا؟ چون خدا بايد همه جا باشد و نمي تواند اينجا باشد.
اما در اواخر دوره ي دبستان، تعدادي از دانش آموزان، موفق به حل اين تناقض مي شوند و در حدود دو سال نخستين دوره ي راهنمايي، نوجوانان سعي مي کنند مشکل تفکر کودکانه ي خود را با تعمق بيشتر حل کنند و پس از اين دوره است که به خدا، به صورت مجرد نگاه مي شود و برداشت انتزاعي حاصل مي گردد.
پينوشتها:
*استاد دانشگاه امام صادق(ع
1. Sub-Religious Thogut Stage II.
2. Persona Religious Thogut Stage I.
3. Personal-Religious Thogut Stage II.
4. Goldman, Ronald, Religious Thinking from Childhood to Adolescence, Rutledge & Regan Poul, chapter 5-15.
5. ر.ك: عزت خادمي، «درك كودكان دبستاني از مفاهيم ديني»، تعليم و تربيت، ش 27 و 28/ عزت الله نادري و مريم سيف نراقي، «چگونگي پاسخ گويي كودكان 3 تا 13 سال تهراني به سؤالاتي درباره ي مفهوم خدا»، مجموعه مقالات سمپوزيوم جايگاه تربيت در دوره ي ابتدايي، تهران، وزارت آموزش و پرورش، 1369.
منبع: فصلنامه اسلام و پژوهش هاي تربيتي-2
منبع:فصلنامه اسلام و پژوهش هاي تربيتي- 2
ادامه دارد...
/ج