مباني انسان شناختي اخلاق سکولار (2)
نويسنده: محمد سربخشي
فردگرايي
فردگرايي از مؤلفه هاي اصلي مدرنيسم محسوب مي شود و اين دو از مهم ترين شالوده هاي فکري عرصه هاي مختلف فلسفي، علمي، سياسي، اجتماعي، اخلاقي و ديني دوران جديد به شمار مي آيند. اين واژه را اولين بار آلکسي دوتوکويل(20)(1808ــ 1859) جامعه شناس فرانسوي، در توصيف جامعه ي امريکايي به کار برد. جامعه ي امريکايي با اين ويژگي که دموکراسي پيوندهاي سنتي موجود در بين مردم را گسسته و سازمان جديدي ايجاد کرده بود، از ساير جوامع به ويژه جوامع سنتي متمايز مي شود. از نگاه دوتوکويل، فردگرايي ويژگي مهم اين گونه جوامع است و پيوند نزديکي با دموکراسي و ليبراليسم دارد.
به طور کلي، فردگرايي به ديدگاهي گفته مي شود که علايق، اميال و منافع فرد را معيار همه چيز مي داند و عقل و خرد شخصي، رکن اساسي و مستقل کمال و نيک بختي آن به شمار مي رود. بر اساس اين ديدگاه، فرد بسيار واقعي تر و بنيادي تر از جامعه، نهادها و ساختارهاي اجتماعي بوده، و در مقايسه با آنها، ارزش اخلاقي و حقوقي بالاتري دارد. از اين روي، اميال، اهداف و کاميابي هاي فرد مقدم بر مصالح جامعه دانسته شده است به طور خلاصه، خواست و اراده ي فرد بر مصالح اجتماعي و جمعي مقدم داشته مي شود. فردگرايي را مي توان قرائتي از اومانيسم دانست که بر قرائت هاي جمع گرايانه ي آن، غالب شده است.(21)
فردگرايي در حوزه هاي مختلفي نفوذ کرده و اثرات مخرب خود را بر جاي گذاشته است؛ حوزه ي علم و فلسفه، ارزش ها و اخلاق، دين و مذهب از مهم ترين آنها مي باشند.
فردگرايي در حوزه ي علم و فلسفه
چنين نگرشي راه را براي نسبي گرايي و شکاکيت فلسفي باز مي کند؛ بنابراين، دکارت را يکي از تقويت کنندگان موج شکاکيت در غرب مي توان به شمار آورد. جالب آنکه هدف دکارت پايه گذاري معرفت يقيني بود و قصد داشت با طرح «شک دستوري» از «شک ناگزيري» که مونتني در همه ي عرصه هاي معرفت بشري مطرح ساخته بود، نجات يابد؛ اما خود يکي از موجبات گسترش شکاکيت در غرب شد.
فردگرايي در حوزه ي دين و مذهب
فردگرايي در حوزه ي ارزش ها و اخلاق
بنا بر مذهب اصالت فرد، هيچ نهاد و قدرتي غير از خود فرد، حق قانون گذاري و تعيين ارزش اخلاقي براي او را ندارد. خدا و باورهاي مذهبي نيز از اين قاعده مستثنا نيست و اين انسان است که تصميم مي گيرد چه ارزش ها و هنجارهايي را به منزله ي ارزش هاي اخلاقي خود برگزيده و به آنها پايبند باشد.(24)
چنين رويکردي موجب مي شود لذت و رنج فردي مبدأ خير و شر اخلاقي شود و اميال شخصي سيطره ي خود را بر ارزيابي اخلاقي اعمال کند. بنابراين ديدگاه، فرد ملزم به پيروي از الزامات اخلاق ديني نيست و آنچه که خود براساس سليقه ي شخصي و هواهاي نفساني خود آن را خوب تلقي مي کند، معيار اخلاقي او را تشکيل مي دهد. اين گونه مواجهه با اخلاق و ارزش هاي اخلاقي، موجب نسبي شدن مطلق اخلاقيات و نفي اخلاق ديني مي گردد؛ زيرا اخلاق ديني هيچ سنخيتي با نسبيت مزبور ندارد و دقيقاً مقابل آن قرار دارد.
نقد و بررسي
آلکسي دوتوکويل که خود اولين بار اين واژه را به کار برد، خودخواهي هاي فردي و پشت کردن به منافع عمومي و فضيلت هاي اجتماعي را از پيامدهاي منفي فردگرايي مي داند. هگل نيز فرد را در جوامعي که از ديدگاه فردگرايانه و ليبراليستي متأثرشده است، همچون درختي بي ريشه مي داند که جامعه را صرفاً ظرفي براي تحقق خواسته هاي شخصي خود تلقي کرده و طبيعتاً روابط خود را براساس سود شخصي تنظيم مي کند. چنين روشي موجب تجاري شدن روابط بين انسان ها شده، علاقه و هويت مشترک بين اعضاي جامعه را از بين مي برد. نتيجه ي اين امر، انزواي فرد و محصور شدن او در خودپرستي خويش خواهد بود.
در جوامعي که فردگرايي سنت غالب افراد آن است، پيوندهاي عاطفي، سنتي و مذهبي از هم گسسته شده و روابط فقط براساس سود شخصي، آن هم در بعد مادي تنظيم، و همين امر موجب خلأ عاطفي و بحران روحي انسان مي شود.(25)
منبع:معرفت اخلاقي(2)
ادامه دارد...
/ج