بررسي و نقد مباني معرفت شناختي اخلاق سکولار(2)

نسبيت گرايي را نيز مي توان همانند شک گرايي يکي از مباني عام اخلاق سکولار دانست. نسبيت گرايي علاوه بر آنکه يکي از اصول و مباني نظري سکولاريسم اخلاقي – در برخي از گرايش هاي آن- است، يکي از گرايش هاي اخلاقي نيز محسوب مي شود. به عبارت ديگر، نسبيت در هر دو عرصه شناخت و اخلاق مطرح گرديده است.(1) در
پنجشنبه، 3 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي و نقد مباني معرفت شناختي اخلاق سکولار(2)

بررسي و نقد مباني معرفت شناختي اخلاق سکولار(2)
بررسي و نقد مباني معرفت شناختي اخلاق سکولار(2)


 

نويسنده:محمد سربخشي(*)




 

نسبيّت گرايي
 

نسبيت گرايي را نيز مي توان همانند شک گرايي يکي از مباني عام اخلاق سکولار دانست. نسبيت گرايي علاوه بر آنکه يکي از اصول و مباني نظري سکولاريسم اخلاقي – در برخي از گرايش هاي آن- است، يکي از گرايش هاي اخلاقي نيز محسوب مي شود. به عبارت ديگر، نسبيت در هر دو عرصه شناخت و اخلاق مطرح گرديده است.(1) در برخي از گرايش ها، اين نسبيت در معرفت است که موجب نسبيت در اخلاق شده است. از سوي ديگر، نسبيت گرايي در معرفت ناشي از شک گرايي در آن مي باشد؛ چرا که وقتي يقيني وجود نداشته باشد، همه چيز نسبي و تابع امري خارج از ذات حقيقت خواهد شد. اگر در
باب معرفت، يقين منتفي شد و همه چيز به شک احاطه گرديد، نسبيت بر سرتاسر معرفت حاکم خواهد گرديد.
نسبيّت گرايي در معرفت، علي رغم گرايش ها و ديدگاه هاي متفاوتي که نسبت به آن وجود دارد، از يک عنصر و محور مشترک برخوردار است و آن تفاوت حقيقت از منظر افراد مختلف است؛ يعني حقيقت همان است که براي يک فرد خاص رخ مي دهد که در زمان هاي مختلف، مکان هاي مختلف و شرايط روحي و جسمي مختلف ممکن است متفاوت باشد.(2)
اما براي نسبيت گرايي اخلاقي سه نوع نسبيت شمرده شده است: نسبيّت گرايي توصيفي، نسبيّت گرايي فرااخلاقي (معرفت شناختي)، و نسبيّت گرايي هنجاري. از ميان اين سه نوع آنچه مستقيماً از نسبيّت گرايي در معرفت ناشي شده، نسبيّت گرايي فرااخلاقي است و نسبيّت گرايي هنجاري از پيامدها و تبعات نسبيّت گرايي فرااخلاقي و توصيفي مي باشد نسبيّت گرايي توصيفي را نيز بايد يک امر جامعه شناسي قلمداد نمود.(3) همچنين نسبيّت گرايي توصيفي، دليل نسبيّت گرايي فرااخلاقي و با واسطه، دليل نسبيّت گرايي هنجاري قلمداد شده است.(4)
در نسبيّت گرايي توصيفي ادعا مي شود جوامع مختلف، احکام اخلاقي متفاوتي دارند و مفاهيم مختلفي از فضيلت در آنها يافت مي شود. هم چنين در اين جوامع به ايده آل ها و اهداف متفاوتي بها مي دهند.(5) در اين ديدگاه گفته مي شود ارزش هاي اخلاقي، علاوه بر زمان هاي مختلف، متفاوت و نسبي هستند. نسبيّت گرايي توصيفي مدعي نيست که فقط احکام اخلاقي افراد و جوامع متفاوت اند، بلکه مدعي است که باورهاي اخلاقي اصلي افراد و جوامع، متفاوت و حتي در تعارض با هم مي باشند.(6) معمولاً کساني که نسبيّت گرايي توصيفي را مطرح مي سازند، از آن به عنوان دليل نسبيّت گرايي فرااخلاقي و هنجاري بهره مي برند. در اين مرحله از نسبيّت، سخني از توصيه و قضاوت درباره اينکه کدام يک از نظريه هاي مختلف درست است به ميان نمي آيد. نسبيّت گرايي فرااخلاقي، که آن را نسبيت گرايي معرفت شناختي نيز مي نامند، بر آن است که در مورد احکام اخلاقي اصلي، شيوه معقول و معتبري، براي توجيه عقلاني يک حکم
در مقابل ديگري وجود ندارد. از اين رو، ممکن است دو حکم اصلي و متعارض، مثل خوبي عدالت و بدي آن اعتبار يکساني داشته باشند.(7) در اين مرحله، نسبيت گرا شروع به توصيه و قضاوت درباره ديدگاه هاي مختلف مي کند. قائلين به نسبيّت گرايي فرااخلاقي، اعتبار احکام اخلاقي را به احساس يا سليقه فرد يا توافق و قرارداد جمع وابسته دانسته و از نظر ايشان، احکام اخلاقي تنها براي فرد يا جامعه اي که آنها را پذيرفته است، معتبرند و اعتبار عام و مطلق ندارند.(8)
رايج ترين مکاتبي که به نسبيّت اخلاقي معتقدند، اعتبار احکام و ارزش هاي اخلاقي را وابسته به احساس يا سليقه يا قرارداد مي دانند. بدين ترتيب، احکام اخلاقي در نگاه گروه اول و دوم، تنها براي هر فرد اعتبار داشته و در نگاه گروه سوم، براي جامعه اي که آن قرارداد را بسته است. وابسته بودن ارزش هاي اخلاقي به فرد را «نسبيّت فردي» يا «ذهنيت گرايي»(9) و وابسته بودن آنها به جامعه را «نسبيّت اجتماعي» يا «قراردادگرايي»(10) مي نامند.(11)
در نسبيّت گرايي هنجاري(12) ادعا مي شود نبايد درباره ارزش اخلاقي کارها، باورها، خصوصيات و ارزش هاي افراد داوري کرد؛ چرا که آنچه براي يک شخص يا جامعه، درست و خوب است، ممکن است براي شخص يا جامعه ديگر درست يا خوب نباشد. نسبيّت گرايي هنجاري، ثمره نسبيّت گرايي توصيفي و فرااخلاقي است يکي از مراحل نسبيّت گرايي اخلاقي مي باشد که مراحل قبلي به صورت منطقي، آن را در پي آورده اند. در اين مرحله از نسبيّت گرايي، سه اصل اخلاقي به عنوان پيامدهاي نسبيّت گرايي توصيفي و فرااخلاقي بيان مي شوند:
1. قضاوت اخلاقي درباره رفتار و منش ديگران، بر اساس نظريه اخلاقي مورد قبول خود، اخلاقاً درست نيست.
2. هر فرد و جامعه اي بايد در انتخاب و عمل به نظريه اخلاقي مورد قبول خود آزاد باشد.
3. هر فرد و جامعه اي بايد ديگران را که نظريّه اي مخالف با نظريّه اخلاقي او دارند، تحمل کرده و به انتخاب آنها احترام بگذارد.(13)

نقد و بررسي
 

نسبيّت گرايي در معرفت و نسبيّت گرايي توصيفي و فرااخلاقي را مي توان از مباني اخلاق سکولار برشمرد. وقتي هيچ معرفتي مطلق و ثابت نباشد و حقيقت از منظر افراد مختلف
متفاوت تلقي گردد، ناگزير ارزش هاي اخلاقي نيز به عنوان بخشي از معارف بشري نسبي خواهند بود؛ زيرا ارزش اخلاقي امري فردي خواهد بود. به اين ترتيب، نسبيّت گرايي در معرفت بدون شک به نسبيّت گرايي در اخلاق انجاميده و نسبيّت گرايي در اخلاق هيچ سنخيتي با اخلاق ديني ندارد و جزو گرايش هاي اخلاق سکولار مي باشد.
نسبيّت گرايي توصيفي و فرااخلاقي نيز به اين دليل که به عنوان ادله نسبيّت گرايي هنجاري (اخلاقي) عنوان شده اند و از آنجايي که نسبيّت گرايي هنجاري يکي از گرايش هاي اخلاق سکولار است، بايد اين دو را از مباني اخلاق سکولار دانست. اما دليل اينکه نسبيّت گرايي در اخلاق از گرايشات اخلاق سکولار شمرده مي شود، اين است که اخلاق ديني سنخيّتي با نسبيّت ندارد. نمي توان بين باورهاي اخلاق ديني و عدم ثبات جمع کرد.
لازم به يادآوري است که نسبيّت دو معنا دارد: آنچه از منظر اخلاق ديني پذيرفته نيست، نسبيّتي است که تابع هيچ وضعيت و امر واقعي نيست و مطلقاً از سليقه، احساس يا قرارداد تبعيّت مي نمايد. اما اگر نسبيّت را به معناي تغير حکم اخلاقي، در صورت تغيير موضوع و شرايط و قيودي که آن موضوع دارد لحاظ کنيم، البته چنين نسبيّتي در اخلاق ديني هم پذيرفته است.
همانطور که گذشت، شک گرايي در معرفت باطل است. بنابراين، نسبيّت گرايي در آن نيز باطل خواهد بود. به عبارت ديگر، همان ادله اي که شک گرايي را انکار مي کنند به يک معنا، نسبيّت گرايي معرفتي را نيز زير سؤال مي برند. علاوه بر اين، ادعاي نسبيّت گرايان مبني بر اين که هيچ معرفت مطلقي وجود ندارد، خود سر از اطلاق گرايي در مي آورد. به عبارت ديگر، تناقض نما است. در نتيجه، خود را نقض کرده و با نقض اين ادعا، وجود اخلاق نيز پذيرفته شود و آن گاه با نشان دادن برخي از گزاره هاي مطلق اخلاقي، نسبيّت اخلاقي به طور واقعي انکار شود.
آنچه معمولاً نسبيّت گرايان توصيفي براي اثبات مدعاي خود بدان تمسک مي کنند عبارت است از: تفاوت هاي فرهنگي اقوام و ملل مختلف که توسط مردم شناسان و زيست شناسان اجتماعي در گزارش هاي تاريخي از آن اقوام و ملل ذکر کرده اند.(14) چنانکه اشاره شد، اشکالي که به اين نوع نسبيّت گرايي وارد است اين است که اولاً، اعتماد زيادي
به اين گزارش ها نمي توان کرد؛ زيرا اتفاق افتاده است که گزارشگران به سبب ناآشنايي با فرهنگ و آداب و رسوم يک ملت، گزارش هاي مضحک و خلاف واقعي از موضوع مورد مطالعه خود ارائه کرده اند.(15) ثانياً، وجود اختلافات در ميان اقوام و ملل مختلف، نمي تواند وجود اتفاق نظر در موارد ديگر را نفي کند. ثالثاً، خود مردم شناسان و جامعه شناسان با شمردن برخي ويژگي هاي مشترک فرهنگي و اخلاقي در ميان اقوام مختلف، ثابت کرده اند اختلاف اساسي در باورهاي اصلي اخلاقي، ميان اقوام وجود ندارد. اختلاف هاي موجود به کاربرد اين اصول کلي باز مي گردد.(16) رابعاً، اين کافي نيست که ثابت کنيم احکام اخلاقي اصلي مردم مختلف هستند؛ زيرا ممکن است اين اختلافات ناشي از تفاوت ها و کاستي هايي باشند که در جهان بيني آنها وجود دارد. از اين رو، اگر بتوان مردم اين ملل مختلف را تعليم داده و باورهاي ناظر به واقع و جهان بيني آنها را مطابق آنچه که هست اصلاح کرده و به يک وحدت نظر رساند، مي توان انتظار داشت در اصول اخلاقي نيز به وحدت نظر برسند.(17) بعيد نيست با پذيرفتن جهان بيني توحيدي و تسليم شدن در مقابل دين صحيح و تحريف نشده، اين اتفاق نظر در احکام فرعي و جزئي نيز پديد آيد.
نسبيّت گرايي فرااخلاقي نيز باطل است؛ زيرا دلايلي که براي آن اقامه شده است، هيچ کدام صحيح نمي باشند. معمولاً براي اثبات نسبيّت گرايي فرااخلاقي از نسبيّت گرايي عام در معرفت، نسبيّت گرايي توصيفي و غير واقع گرايي استفاده مي شود. اما در خصوص غير واقع گرايي بايد گفت: پذيرش اين ديدگاه لوازمي دارد که موجب بطلان آن مي شود، در نتيجه، نتوان آن را به عنوان دليل نسبيّت گرايي فرااخلاقي پذيرفت. اين لوازم عبارتنداز: 1. عدم قابليت صدق و کذب؛ 2. عدم امکان ردّ و اثبات؛ 3. نفي رابطه منطقي ميان «بايد» و «هست»؛ 4. نفي منشأ و راه کشف و اعتبار باورهاي اخلاقي؛ 5. کثرت گرايي اخلاقي.(18)
در خصوص نسبيّت گرايي هنجاري نيز بايد گفت: از آنجا که اين نوع نسبيّت نتيجه دو نسبيّت گرايي پيشين بوده و صحت و سقم آن، وابسته به صحت و سقم آن دو است، با ردّ نسبيّت گرايي توصيفي و فرااخلاقي، جايي براي صحت و درستي آن باقي نمي ماند. علاوه بر اينکه، از نظر منطقي اين ديدگاه خود را ابطال مي کند؛ زيرا کساني که آن را قبول دارند، حکم و داوري درباره ديگران راناصحيح مي دانند. در حالي که، نادرست پنداشتن چيزي، خود به گونه اي داوري محسوب مي شود. از اين رو، براي پرهيز از تناقض بايد خود را بر خطا بدانند.(19)

پي‌نوشت‌ها:
 

*دانشجوي دکتراي فلسفه.
1. اکبر اسد عليزاده، اسلام و چالش هاي فکري معاصر سکولاريسم، قم، مرکز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما، ص 48.
2. محمد حسين زاده، معرفت شناسي، ص 26.
3. محمدتقي مصباح يزدي، فلسفه اخلاق، تحقيق و نگارش احمدحسين شريفي، ص148.
4. مجتبي مصباح، بنياد اخلاق، ص 105.
5. محمد لگنهاوزن، «اخلاق و پيوند آن با دين»، نقد و نظر، ش 14 و 13، ص40.
6. ويليام کي. فرانکنا، فلسفه اخلاق، ترجمه هادي صادقي، 227-228.
7. همان، ص 228.
8. مجتبي مصباح، بنياد اخلاق، ص 104.
9. Subjectivism
10. Conventionalism
11. لوئيس پويمن، «نقدي بر نسبيت اخلاقي»، ترجمه محمود فتحعلي، نقد و نظر، ش14و 13، ص326.
12. Normatve Relativism
13. مجتبي مصباح، بنياد اخلاق، ص 97.
14. ر.ک: مجتبي مصباح، بنياد اخلاق، ص 91-92.
15. کنت دو گوبينو، سه سال در ايران، ترجمه ذبيح الله منصوري، ص 2-13؛ محمدتقي مصباح يزدي، فلسفه اخلاق، تحقيق و نگارش احمدحسين شريفي، ص144-145.
16. مجتبي مصباح، بنياد اخلاق، ص 93.
17. ويليام کي. فرانکنا، فلسفه اخلاق، ترجمه هادي صادقي، ص 229-230.
18. محمدتقي مصباح يزدي، نقد و بررسي مکاتب اخلاقي، تحقيق و نگارش احمدحسين شريفي، ص 33؛ ر.ک: مجتبي مصباح، بنياد اخلاق، ص 34-35.
19. ر.ک: محمد لگنهاوزن، «اخلاق و پيوند آن با دين»، نقد و نظر، ش 14-13، ص 41.
 

منبع: نشريه معرفت اخلاقي، شماره 4.
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط