دفاع از هشام بن حکم(2)
نويسنده: يحيي عبدالحسين دوخي
فصل دوم. رواياتي که به وسيله ي آنها هشام بن حکم به تجسيم متهم شده است
1. روايت علي بن ابي حمزه:
علي بن ابي حمزه گويد که به امام صادق(ع) عرض کردم: من از هشام بن حکم شنيدم که از شما روايت کرده است، خدا جسمي است توپُر ونوراني... فرمود:«منزه باد کسي که هيچ کس، جز ذات اونداند که او چگونه است. به مانندش چيزي نيست...نه حواس او را دريابند ونه درچيزي مي گنجد ونه جسم است ونه صورت».
براي سقوط اين روايت وعدم اعتبارش، وجود علي بن ابي حمزه بطائني کافي است؛ زيرا اويکي از ارکان واقفيه است. شيخ طوسي درچند جا گفته است:
او واقفي است وابوالحسن علي بن حسن بن فضال گفته است: علي بن ابي حمزه، دروغگوي واقفي، متهم ملعون، من روايات بسياري از او روايت کردم وکل تفسير قرآن را از او از ابتدا تا انتهايش نوشتم، جز اين که جايز نمي دانم يک حديث را از وي روايت کنم(2)
وابن غضايري گفته است:
علي بن ابي حمزه - خدا اورا لعنت کند- ريشه ي وقف است ودشمن ترين مردم نسبت به امام بعد از امام کاظم (ع) است. (3)
سخن ابن ابي حمزه ضعيف است وآسيبي به جلالت قدر هشام بن حکم - که شهادت هاي علماي رجال بر وثاقتش ومدح ائمه را براي اوديديم- وارد نمي سازد.
2. روايت محمد بن فرج رخجي:
محمد بن فرج رخجي گويد: به امام دهم نوشتم واز او پرسيدم از آنچه هشام بن حکم درباره ي جسم گفته وهشام بن سالم درباره ي صورت. درپاسخ نوشت:«سرگرداني وحيراني را از سربگذار وپناه به خدا از شيطان رجيم ببر، قول درست آن نيست که دوهشام گفته اند».
اين روايت نيز ضعيف وغير معتبر است؛ زيرا مرفوع است ودر آن واسطه اي مجهول وجود دارد علاوه براين ، علامه مجلسي در دلالت اين روايت مناقشه کرده وگفته است:
گفته شده که آنها گفتند به جسم، نه مانند اجسام وبه صورت، نه مانند صورت ها، شايد مقصود آن دو از به جسم، حقيقت قائم به ذات وبه صورت، ماهيت باشد؛ اگر چه دراطلاق اين دولفظ به خداي تعالي خطا کرده اند.(5)
در هر حال ،روايت قابل اعتماد نيست وضعيف است.
3.روايت محمد بن حکيم:
محمد بن حکيم گويد: براي ابو ابراهيم (امام کاظم(ع)) گفته ي هشام بن سالم جواليقي را بيان کردم وگفته ي هشام بن حکم را حکايت نمودم که خدا را جسم مي دانند، فرمود:«به راستي، چيزي به خداي تعالي مانند نيست؛ چه دشنام وناسزايي بزرگ تر است از گفته کسي که خالق همه چيز را به جسم يا صورت توصيف کند».
اين روايت نيز ضعيف وبي ارزش است؛ زيرا مرفوع است ونيز درسند آن علي بن عباس جراذيني رازي واقع شده است که نجاشي درباره اش گفته است:
به غلو متهم شده است وبر اوعيب گرفته شده است.بسيار ضعيف است. (7)
وابن غضايري گفته است:
علي بن عباس جراذيني ابوالحسن رازي مشهور است. اوتصنيفي درممدوحان ومذمومان دارد که دلالت برخباثت وانحراف در مذهبش دارد. به اوتوجه نمي شود وبه آنچه روايت کرده، اهميتي داده نمي شود.(8)
4.روايت محمد بن زياد:
يونس بن ظبيان گويد: خدمت امام صادق(ع) رسيدم وبه آن حضرت عرض کردم که هشام بن حکم گفتار ناهنجار مفصلي دارد ومن چند کلمه اش را براي شما مختصر مي کنم، اومعتقد است که خدا جسم است... امام صادق(ع) فرمود:«واي براو! آيا نمي داند که جسم محدود است ونهايت دارد».
اين روايت نيز ضعيف است؛ زيرا درسند آن بکر بن صالح واقع شده است ونجاشي درباره ي او گفته است:
بکر بن صالح رازي، مولي بني ضبة - که از امام کاظم(ع) روايت کرده - ضعيف است.(10)
ابن غضايري وعلامه نيز گفته اند:
بسيار ضعيف است .اوداراي احاديث منفرد غريب است.(11)
5.روايت عبدالرحمن حماني:
حماني گويد: به امام موسي بن جعفر(ع) عرض کردم: هشام بن حکم عقيده دارد که خدا جسمي است که چيزي مانند اونيست... حضرت فرمود: «خدا او را بکشد! مگر نمي داند که جسم محدود است».
اين روايت ضعيف است؛ زيرا درسند آن علي بن عباس ضعيف منحرف درمذهب وجود دارد که کسي به اوتوجه نمي کند وبراي آنچه گفته اهميتي قايل نمي شوند؛ همان طور که پيش تر گفته شد.اما آنچه از کلام امام دراين روايت وارد شده ، با مدحي که امام دربرخي از روايات نسبت به او انجام داده، در تناقض است.پس بايد اين کلام برتقيه حمل شود. يا اين که عبارت «قاتله الله» را برمدح حمل کنيم؛ زيرا عرف عربي درآن زمان اين عبارت را درمقام کنايه به کار مي برد؛ همانند: «قاتله الله ما اکرمه». واين عبارت برزبان جاري مي شود وبدون درنظر گرفتن معناي اصلي، استعمال مي شود، بلکه عرب به وسيله ي آن کلامش راتقويت مي کند؛ مانند اين سخنان: « لا امّ له ، لا اب له، تربت يداه»، «قاتله الله ما اشحبعه» و«عقري حلقي» ومانند اينها.(13)
6.روايت صقر بن ابي دلف:
سقر بن ابي دلف گويد: از امام دهم (ع) درباره ي توحيد پرسيدم وبه اوگفتم که من معتقد به قول هشام بن حکم هستم، اما درخشم شد وفرمود:«تورا به گفته هشام چه کار؟ او از ما نيست.هر کس معتقد باشد که خدا جسم است، ما از او در دنيا وآخرت بيزاريم. اي پس دلف، جسم حادث است وخداي اورا پديد کرده وجسم ساخته است».
اين روايت نيز ضعيف است؛ زيرا صقر بن ابي دلف کرخي از حيث وثاقت مجهول است.
7.روايت ابراهيم بن محمد خزاز:
ابراهيم بن محمد خزاز ومحمد بن حسين گويند: نزد امام رضا(ع) رفتيم وآنچه را که روايت شده که محمد (ص) پروردگارش را به شکل جواني خوش اندام وسنين سي سالگي درحالي که پاهايش برسبزه بود، ديده است.برايش نقل کرديم وگفتيم که هشام بن سالم، صاحب الطاق و ميثمي مي گويند که خدا تا ناف، ميان تهي وبقيه اش پراست.اما به سجده افتاد وفرمود:«منزه هستي تو، تو را آن گونه که خود خويش را وصف کرده اي، توصيف مي کردند».
اين روايت، به دليل وجود ضعفا ومجهولان در آن، از درجه ي اعتبار ساقط است.ابوبکر بن صالح- همان گونه که گذشت- بسيار ضعيف است.همچنين،علي بن احمد بن محمد بن عمران دقاق مجهول است.وحسين بن حسن دينوري نيز مجهول است.
خلاصه آنچه گذشت
پينوشتها:
1- الکافي، ج1، ص104.
2- اختيار معرفة الرجال، ج2، ص 706؛ خلاصة الأقوال، ص 334.
3- خلاصة الاقوال، ص 363.
4- الکافي، ج1، ص105.
5- بحار الأنوار، ج3، ص288.
6- الکافي، ج1، ص 105.
7- رجال النجاشي، ص 255.
8- معجم رجال الحديث، ج13، ص 72.
9- الکافي، ج1، ص106.
10- رجال النجاشي، ص 109.
11- رجال الغضائري، ص 44؛ خلاصة الاقوال، ص 327.
12- الکافي، ج1، ص 106.
13- ر.ک :شرح صحيح مسلم، ج9، ص 74.
14- التوحيد، ص 104.
15- همان، ص 113- 114.
ادامه دارد...
/ج