آداب ميهماني
اهميت گرامي داشتن ميهمان
سخاوت در مهمان نوازي
صاحب خيمه که تنگدست بود از زن خود پرسيد: چيزي هست که اين مهمان بزرگ را پذيرايي کنم؟
زن گفت: هيچ چيز نداريم مگر يک بُز که پسرمان را شير مي دهد.
مرد گفت: برو بز را بياور تا بکشم و براي مهمان غذا فراهم کنيم.
زن گفت: اگر بز را بکشي پسرمان از بي شيري هلاک مي شود؛ چون من شير ندارم.
مرد گفت: عار دارم از اينکه مهمان ما، شب بي شام بخوابد. خداي بزرگ اين طفلک را بي روزي نخواهد گذاشت. برخيز پيش از آنکه شب شود بز را بياور.
زن بز را بياورد، مرد بز را بکشت و زن غذايي نيکو پخت و آورد تا بخوردند و بخفتند. چون بامداد برخاستند و نماز کردند، عبدالله بن عباس آهسته به غلام خود گفت چه قدر زر همراه داري؟
غلام گفت: پانصد دينار.
ابن عباس گفت: برو، به اين مرد صاحب خيمه بده.
غلام گفت: اي سرور من، بهاي بز يک خرده زر (3) بيشتر نيست. دو ــ سه برابر بهاي آن را به او بده. او تو را نمي شناسد.
ابن عباس گفت: اگر او مرا نمي شناسد. من خود را مي شناسم. او با تهيدستي خود، همه دارايي خود را که يک بُز بود صرف ما کرد، اگر ما پانصد دينار به او بدهيم يک دهم مال خود را هم به او نداده ايم. اي غلام برو و همه پانصد دينار طلا را به او بده و از او بسيار معذرت خواهي کن.
غلام رفت و پانصد سکّه طلا را به آن مرد داد و بسيار معذرت خواست.
آن مرد از آن مال فراوان، شتر و گاو و گوسفند بسيار خريد و از آن پس با زنش عمر را در نيک نامي و وسعت روزي و سخاوت گذراندند.(4)
ارزش ميهماني
استقبال و پذيرايي از مهمان
هرکه به مهماني تو آيد؛ به تازه رويي او را بنواز. و منزلت هر کس به مقدار جايگاهش نگاه دار و شناسنده منزلت خود باش.(7)
حق ميهمان را ادا کردن
نگاه نکردن در لقمه مهمان
تعارف بي جا نکردن
مهمان شناسي
آداب مهماني رفتن
خوش رويي و استقبال از ميهمان
بيت
اگر دوست مهمان بود يا نه دوست
شب و روز تيمار مهمان به تست (13)
منت پذير ميهمان بودن
هر که را بيني به گيتي، روزي خود مي خورد
گر زخوان تست نانش ور ز خوان خويشتن
پس تُرا منت ببايد داشت از مهمان خويش
کو خورد از خوان انعام تو نان خويشتن (14)
اکرام ميهمان
اتفاقاً طفلي در خانه اين شخص پاره اي نان در دست داشت و به قاتل داد. پس شخص قاتل آن نان در دست داشت و مي خورد.
درين حالت، پدر مقتول با جلاد برسيد. از او پرسيد که اين نان را از کجا آورده اي؟ گفت: اين طفل از خانه تو بيرون آورد و به من داد.
بعد از اسماع اين سخن، گفت: هرکه نان ما خورد آزار ما از او برخاست و او را عذر خواسته، از خانه خويش روان کرد.
خورد عياري بدان دل خسته يار
با وثاقش برد دست بسته يار
شد که تيغ آرد زند بر گردنش
پاره اي نان داد آن ساعت زنش
چون بيامد مرد با تيغ آن زمان
ديد آن خسته را در دست نان
گفت اين نانت که داد اي هيچ کس
گفت اين نانم عيالت داد و بس
مرد چون بشنيد اين پاسخ تمام
گفت بر ما شد کنون خونت حرام
زان که هر شخصي که نان ما شکست
سوي او با تيغ نتوان برد دست
نيست از نان خواره ما را جان دريغ
من چگونه خون تو ريزم به تيغ
خالقا تا سر به راه آورده ام
نان تو بر خوان تو مي خورده ام
چون کسي مي بشکند نان کسي
حق گزاري مي کند آنجا بسي
چون تو بحر جود داري صد هزار
نان تو بس خورده ام اي حق گزار
يا اله العالمين درمانده ام
غرق چون بر خشک کشتي رانده ام
دست من گير و مرا فرياد رس
دست بر سر چند باشم چون مگس
پس حق و حرمت مهمان، بزرگ دان.(15)
خرده بر ميهمان نگرفتن
و به واسطه حرکات ناملايم مهمان، گره بر ابرو مفکن، در اين صورت صبور و شکيبا باش و خود را و مهمان را ملول مساز تا در دايره بي مروتان و به خود ناديدگان داخل نگردي.
گره را زابروي بر گوشه نه
که بر گوشه بهتر کمان را گره
به آهستگي ناز مهمان بکش
که در کار گرمي نبودست خويش
چراغ ار به نرمي بر افروختي
نه خود را نه پروانه را سوختي
شکيب آورد بندها را کليد
شکيبنده را کس پشيمان نديد (16)
پينوشتها:
1ــ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، ج1، صص 19 و 20.
2ــ عبدالله بن عباس: مشهور به ابن عباس، پسر عموي پيغمبر اکرم (ص) و صحابي معروف است که در فقه، تفسير، شعر و انساب تبحّر و شهرت يافت.
3ــ خرده زر: بُراده طلا، پول کم ارزش.
4ــ روش دلاوري و جنگاوري (بازنويسي آداب الحرب و الشجاعة)، صص 96 و 98.
5ــ پند پدر (بازنويسي قابوس نامه)، صص 68 و 69.
6ــ همان، صص 65 و 66.
7ــ خردنامه، ص 95.
8ــ پند پدر (بازنويسي قابوس نامه)، ص 65.
9ــ گنجينه لطايف (بازنويسي لطايف الطوايف)، ص 64.
10ــ پند پدر (بازنويسي قابوس نامه)، ص 66.
11ــ همان، ص 69.
12ــ همان.
13ــ انيس الناس، ص 275.
14ــ همان، ص 278.
15ــ همان، ص 282ــ284.
16ــ انيس الناس، ص 285.
منبع:گنجينه شماره 82
/ج