اخلاق و رسانه (2)
نويسنده:محمد فولادي *
پارادوکس «اخلاق رسانه اي»
دخالت عوامل اجتماعي، يعني سياست، اقتصاد، فرهنگ، عوامل آموزشي و حرفه اي در نگاه به اصول و موازين اخلاقي ارتباطات، رسانه ها، به خوبي اهميت و پيچيدگي پاسخ به سؤالات مطرح شده رانشان مي دهد. در يک نکته، جهت گيري اخلاقي در کار رسانه ها، تابع ديدگاه ها و ايدئولوژي هاي جوامع گوناگون و نحوه آموزش اصول اخلاقي در کار رسانه ها است.
گرچه حقيقت و بيان حقيقت، به خودي خود و صرف نظر از ساير عوامل، بسيار ارزشمند است و مي تواند شعار و ترجيع بند رسانه ها باشد، ولي گاهي همين ارزش ممکن است با ساير ارزش هاي اجتماعي و حرفه اي تعارض پيدا کند و انتخاب يکي از آنها، يک مسئله اخلاقي را آشکار کند. گاهي ممکن است بيان حقيقت، با منفعت و مصلحت عمومي، تأثير اصلاحي آن، حفظ حريم خصوصي، و احترام به سليقه و ذائقه فرهنگي خوانندگان تضاد داشته باشد. افشاي اسرار نظامي، اسناد و اطلاعات محرمانه و طبقه بندي شده، حتي اگر اطلاعات افشاء شده کاملاً حقيقت داشته باشد، مي تواند با مصلحت و منفعت عموم مردم تضاد داشته باشد. چگونگي تشخيص و تصميم گيري اصحاب رسانه ها در اين مورد، مي تواند ذيل موضوعي اخلاقي قرار گيرد.
همچنين ممکن است ميان «آزادي بيان» و «حفظ حريم خصوصي افراد» تضاد و تعارض پيدا شود. اما همواره تشخيص اينکه کدام را بايد اولويت داد، آسان نيست و تصميم نادرست مي تواند پيامد منفي اخلاقي در پي داشته باشد. تضاد «بيان حقيقت» با «عدم توجه به سلايق و خواست افراد» زماني پديد مي آيد که اطلاعاتي با ملاحظه و يا بدون ملاحظه پسند فرهنگي مخاطبان منتشر شود که داراي پيامدهاي منفي باشد. براي مثال، در انتشار تصاوير فجيع و دلخراش مربوط به اجساد قربانيان و يا مسائل خصوصي خانوادگي و ...چنين ملاحظه اي وجود دارد. قضاوت در اين باره متفاوت است. گروهي با ترجيح «حق دانستن عموم» و «پرهيز از خودسانسوري» و ناپسند دانستن تحريف حقيقت، طرفدار انتشار هستند و سليقه و پسند گروهي از مخاطبان را کم اهميت مي دانند. دسته اي ديگر، پرهيز از آزار و صدمه روحي مخاطبان را ترجيح مي دهند. سرانجام، اصول اخلاقي حرفه اي رسانه اي مثل عدم افشاي منابع خبري و يا کسب خبر و اطلاعات از طريق ارائه هويت جعلي و اشتغال به فعاليت هايي که مغاير با وظيفه اخلاقي و فعاليت حرفه اي رسانه اي است، ممکن است با هنجارها و ارزش هاي اجتماعي در تضاد و تعارض باشد.(2)
مجموعه اي از اين دست پرسش ها و بسياري از پرسش هاي ديگر، «اخلاق رسانه» را به امري تناقض نما و پارادوکسيکال تبديل کرده است.
جايگاه اخلاق در رسانه
غالباً رسانه ها را ابزاري براي انتقال و انتشار اطلاعات تعريف کرده اند، اما رسانه بيش از آنکه در خدمت «بيان واقعيت» باشد، درجهت «ساختن و پرداختن واقعيت» و تصرف در عالم وآدم است که فرايند ارتباط را، از آغاز تا انجام، وحدت و انسجام مي بخشد. براي مثال، انتشار «اخبار»، که يکي از وظايف مهم رسانه ها است، محصول جهان سياسي و اجتماعي اي است که آن را گزارش مي کند.«خبر» جهان را منعکس نمي کند، بلکه به جان و ذهنيت افراد شکل ميدهد. آگاهي و اطلاع، به گونه اي اجتماعي ساخته مي شود و نه تنها به انعکاس بي طرفانه واقعيت اجتماعي و حقايق تجربي نمي پردازد، بلکه در ساخت اجتماعي واقعيت مداخله مي کند. رسانه ها به رفتار، افکار و احساسات آدمي جهت مي بخشند. هنگامي که پسند و ناپسند و حبّ و بغض هاي انسان شکل گرفت و انديشه هاي او در يک چارچوب مفهومي، نظام و قوام يافت، لزوماً موضع گيري آدمي نيز به همان سو مي گرايد. رسانه ها، به ويژه هنگامي که يک طرفه و مسلح و پيچيده ترين ابزار و فنون ارتباطي باشند، حيات و هستي انسان را به شدت تحت تأثير قرار مي دهند و هويت انسان را، آن گونه که قدرت هاي حاکم بر رسانه هاي خبري جهان مي خواهند، سامان مي بخشند. حاصل آنکه، اگر رسانه ها در انجام وظايف خويش پايبند اخلاق و امور اخلاقي نباشند، به راحتي مي توانند جامعه اي را تحت تأثير خويش قرار دهند و با ايجاد جنگ رواني خبري و ترويج شايعات هويت و انسجام آن را دگرگون سازند. هنگامي رسانه ها ارج و قدر
مي يابند که نقش اخلاق، فرهنگ و کارکرد آن در نظام اطلاع رساني به طور اصولي شناخته و رعايت شود.
در فرهنگ و ادبيات مربوط به رسانه ها، «شهرت حرفه اي» و «جذب مخاطب» رمز و راز موفقيت است. «تازگي»، «منفي گرايي» و «جنجال آفريني» امروز، به خصوص در نظام هاي سکولار رسماً از ارزش هاي خبري محسوب مي شوند. مخاطب را بايد مجذوب کرد و او را خرسند نمود. همين نکته رسانه ها را به «سوژه سازي»، «حادثه پروري»، و عوامل گرايي و ...و سوق، و به زير پا گذاشتن اخلاق و بداخلاقي حرفه اي سوق مي دهد.
در نظام هاي سرمايه داري رسانه ها غالباً وابسته به قدرت و نظام سياسي و يا در سايه يک حاکميت سياسي حق حيات دارند. در چنين شرايطي، روشن است که شرايط چالش زاي سياسي و مصلحت هاي جناحي، گردانندگان را به عدول از اصول و ارزش هاي حرفه اي و اخلاقي واداشته و اجراي ضوابط را در عمل به دست فراموشي مي سپارند. اين موضوع، به ويژه زماني به نقطه بحراني و حساس مي رسد که رسانه هاي بخواهند مدافع يک جريان سياسي باشند و يا يک جريان سياسي بخواهد اخلاق و هنجارهاي ديني و اجتماعي را به گونه اي تفسير کند که با اهداف، عملکرد و خط مشي سياسي آنان سازگار باشد. به هر حال، اگر به ثبات ارزش ها باور داريم و اگر خواهان حضور اخلاق در عرصه رسانه ها هستيم، بايد در حد امکان، خود و رسانه ها را از اين قيد و بندها را آزاد سازيم. (3)
پي نوشت ها :
*عضو هيأت علمي مؤسسه آموزشي، پژوهشي امام خميني(قدس سره).
1.Karen Sanders, Mark Hanna, and Mari Rosa Berganza, Becoming Journalist: A Comparison of the Professional Attitudes and Values of British and Spanish Journalism Students. European Journal of Communication 2008; p.23; 1333
2.Micael C. Bames and Micael Keleher, Ethics in Confict: Making the Case for a Critical Pedagogy. Buisines Communication Quarterly 2006; 69; p.1444
3.ر.ک: به: مجموعه مقالات، رويکرد اخلاقي در رسانه، محمدتقي سبحاني، ص 10