فصل سوم : ویژگی های منافقان از دیدگاه قرآن
الف .توصیفات و نشانه های منافقان
((یَحلِفُونَ بِاللهِ لَکُم لِیُرضُوکُم وَ اللهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أن یُرضُوهُ إن کَانُوا مُؤمِنِیِنَ))(41) ((برای شما سوگند به خدا یاد می کنند تا شما را راضی کنند در حالیکه شایسته تر این است که خدا و رسولش را راضی کنند اگر راست می گویند و ایمان دارند.))
1ـ یکی از نشانه های منافقان که قرآن فراوان به آن اشاره کرده این است که آنها برای پوشاندن چهره خود بسیار از خلافکاری های خود را انکار می کردند و با توسل به سوگندهای درغین می خواستند مردم را فریب داده و از خود راضی کنند که دراین مورد قرآن کریم هشدار لازم را فرموده اند .
2ـ منافقین کسانی هستند که همیشه می خواهند از هر پیش آمدی به نفع خود بهره ای ببرند، اگر پیروزی نصیبشان شد، خود را در صف مؤمنان جا زده می گویند آیا ما با شما نبودیم و آیا کمک های ارزنده ی ما مؤثر در غلبه و پیروزی شما نبود ؟ بنابراین ما هم در تمام این موفقیت ها و نتایج معنوی آن شریک و سهیم هستیم، امّا اگر بهره ای از پیروزی نصیب دشمنان اسلام شود، خود را به آنها نزدیک کرده مراتب رضایتمندی خویش را به آنها اعلام می دارند و می گویند این ما بودیم که شما را تشویق کردیم و باعث عدم تسلیم شما شدیم، بنابراین ما هم در پیروزی شما سهیم هستیم. گاهی رفیق قافله اند و گاهی شریک دزد .)(42) ولی قرآن سرانجام آنها را با یک جمله کوتاه بیان می کند و می گوید: بالاخره روزی فرا می رسد که پرده ها بالا می رود و نقاب از چهره ی زشت آنها برداشته می شود. آری آن روز، روز قیامت است. ((الَّذینَ یَتَرَبَّصَونَ بِکُم فَإن کَانَ لَکُم فَتحٌ مِّنَ اللهِ قَالُوا نَکُن مَّعَکُم وَ إن کَانَ لِلکَفِرِ یِنَ نَصِیبً قَالُوا ألَم نَستَحوِذ عَلَیکُم وَنَمنَعکُم مِّنَ المُؤمِنِینَ فاللهُ یَحکُمُ بَینَکُم یَومَ القِیمَةِ)).(43) آنانکه به شما انتظار می کشند تا اگر شما پیروزی از خدا باشد گویند: آیا نبودیم با شما و اگر کافران را بهره ای بود گویند: آیا چیره گی نورزیدیم بر شما و نگهداری نکردیم شما را از مؤمنان پس خدا حکم می کند بین شما روز رستاخیز.
3ـ همچنین در جای دیگر از قرآن می خوانیم که:
((لَو یَجِدُونَ مَلجَأً أَو مَغَرَتٍ أَو مُدَّخَلاً لَّوَلَّوا إلَیهِ وَهُم یَجمَحُونَ))(44) و اگر بیابند پناهگاهی یا غارهایی یا نهانگاه هایی هر آینه به سوی آن گرایایند و ایشانند شتابان، شدت بغض و عداوت و نفرت منافقان از مؤمنان در عبارتی کوتاه امّا بسیار رسا و گویا منعکس شده می فرمایند: آنها چنان هستند که اگر پناهگاهی همانند دژ محکم بیابند، یا دسترسی به غارهایی در کوهها داشته باشند، یا بتوانند راهی در زیر زمین پیدا کنند، با سرعت هر چه بیشتر به سوی آن می شتابند تا از شما دور شوند و بتوانند کینه و عداوت خود را آشکار کنند.همچنین صفات فراوانی دیگر در قرآن از منافقان آمده است که در همین سوره توبه نیز آمده که تعدادی از این صفات را نام می برم .
4ـ اینکه منافقان افرادی نادان هستند ودر عین حال خود خواه و متکبر که برای خویش عقل و درایت فوق العاده ای قائلند . و همیشه از راحتی مردم در رنج و عذابند و از ناراحتی هایشان خوشحال و خندان می شوند و همیشه در میان انبوهی از خیالات واهی و تردید و شک و حیرت به سر می برند و به همین دلیل گاهی به پیش و گاهی به پس می روند.
5ـ هرگز راضی به حق خود نیستند و دائماً انتظار دارند اموال بیت المال و یا منافع عمومی هرچه بیشتر به آنها بهره ای برسد خواه مستحق باشند و خواه نه، دوستی و دشمنی آنها بر همین محور منافع دور می زند، هر کس جیب آنها را پر کند از او راضی هستند و هر کس به خاطر رعایت عدالت حق دیگران را به آنها نبخشد از او ناراضی می شوند.(45)یک سری صفات عمومی هم طبق آیات قرآنی در منافقین وجود دارند که عبارتند از : لجوج، بهانه جو، ایرادگیر و کار شکن و هر کار مثبتی را با وصله های نامناسب تحقیر می کنند و بد جلوه می دهند تا مردم در آن کار سرد شوند و هم تخم بد بینی و سوءظن را در افکار مردم بپاشند و به این وسیله چرخ های فعالیت-های مفید و سازنده را در اجتماع از کار بیاندازند.(46)
ب. گفته های بی اساس منافقان
((الَّذِینَ قَالوا لِإخوَنِهِم وَقَعَدُوا لَو أطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُل فَادرءُوا عَن أنفُسِکُمُ المَوتَ إن کُنتُم صَدِقِینَ))(47)منافقین آنها هستند که به برادران خود گفتند: در حالیکه از حمایت آنها دست کشیده بودند، اگر آنها از ما پیروی می کردند کشته نمی شدند، بگو مگر شما می-توانید مرگ افراد را پیش بینی کنید، پس مرگ خودتان را دور سازید اگر راست می گوئید.منافقان علاوه بر اینکه خودشان از جنگ احد کناره گیری کردند و سعی در تضعیف روحیه دیگران نیز نمودند به هنگام بازگشت مجاهدان زبان به سرزنش آنها گشودند و گفتند اگر آنها از فرمان ما پیروی می کردند کشته نمی شدند قرآن در آیه ی فوق ، به گفتار بی اساس آنها پاسخ می دهد و می گوید آنها که از جنگ کناره گیری کردند و به برادران خود گفتند اگر از ما اطاعت کرده بودند هیچگاه کشته نمی شوند به آنها بگو اگر قادر به پیش بینی حوادث آینده هستید مرگ را از خودتان دور کنید اگر راست می گوئید. یعنی در حقیقت شما با این ادعا، خود را علم به غیب و با خبر از حوادث آینده می دانید کسی که اینچنین است باید علل و عوامل مرگ خود را هم بتواند پیش بینی کند و خنثی سازد آیا شما چنین قصدی دارید وانگهی اگر شما در میدان جهاد و در راه سر بلندی و افتخار کشته نشوید، آیا عمر جاویدان خواهید داشت؟ آیا می توانید مرگ را برای همیشه از خود دور سازید بنابراین شما نمی توانید قانون مسلم مرگ را از میان ببرید، پس چرا در میان بستر با لذت بمیرد در حالیکه می توانید با افتخار در میدان جنگ در برابر دشمن شربت شهادت را بنوشید .(48)و در این آیه یک نکته ی باریکِ دیگری هم وجود دارد که باید به آن توجه کرد و آن اینکه از مؤمنان تعبیر به برادر شده در حالیکه هرگز مؤمنان برادر منافقان نیستید این یک نوع سرزنش به آنهاست که شما مؤمنان را برادر خود می دانستید، چرا در این لحظات حساس، دست از حمایت آنها بر داشتید آیا انسان ادعای برادری می کند و بلا فاصله از حمایت خود دست بر می دارد نه قطعاً چنین نیست.طرز برخورد با منافقان با توجه به آیات قرآن ((یا ایُّها النَبیٌ جاهِدِ الکُفاّرَ المُنافِقِینَ و اَغلُظ عَلیهِم و مَأواهُم جَهَنَّمُ وَ بِئسَ المَصیرُ))(49)(( ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت گیر، جایگاهشان جهنم است و چه بد سرنوشتی ))سر انجام در این آیه دستور به شدت عمل در برابر کفار و منافقان داده شده می گوید با منافقان جهاد کن. البته طرز جهاد در برابر کفار روشن است و آن جهاد همه جانبه و مخصوصاً جهاد مسلحانه می باشد ولی در طرز جهاد با منافقان بحث است، زیرا مسلماً پیامبر(ص) با منافقان جهاد مسلحانه نداشتند چه اینکه منافق کسی است که ظاهراً در صفوف مسلمین قرار دارد و هر چه در باطن کار شکنی کند. لذا همانگونه که از روایات بر می آید منظور جهاد غیر مسلحانه می باشد و اگر ظاهرشان با باطنشان یکی شده آن موقع جهاد مسلحانه لازم می شود.
ج « منافقان و فراموش کردن خداوند »(50)
از آنجا که هر انسانی هرچه دارد از خداست، چنانچه می فرماید: ((وَمَا بِکُم مِن نِعمَةٍ فَمِنَ اللهِ))(51) آنچه از نعمتها به شما رسیده از آن خداست بنابراین تداوم آن هم مربوط به خداست، ولی وقتی که ولایت الهیه بیرون آمد، بطور قطع تحت ولایت شیطان است همان طوری که خدا می فرماید: ((استَحوَذَ عَلَیهَمُ الشَّیطَنُ فَأَنَسهُم ذِکرَاللهِ أولَئکَ حِزبُ الشَّیطنِ إِنَّ حِزبَ الشَّیطَنِ هُمُ الخَسِرُونَ))(52) شیطان بر آنها چیره شده و یاد خدا را از خاطر آنها برده است، آنها حزب شیطانند. بدانید که حزب شیطان زیانکارانند)). آری همچنین پیش می رود تا آثار و نتایج آن مشخص می شود که از جمله نفاق هم یکی از نشانه-های آنهاست که از صراط مستقیم ولایت الهیه خارج می شوند، چرا که خدای یگانه ، آثاری جز یگانگی در اعتقاد و عمل انسان حاصل نمی-کند و این دو گانگی و دو رفتاری، آثار فاصله از خدای یگانه است که خدا هم آنها را فراموش می کند .
د- منافق و بد گمانی به خداوند
از جمله صفات زشتی که منافقان از خود نشان می دهند بدگمانی به خداوند متعال است و عجب صفت زشتی است، چرا که بدگمانی نسبت به شخصی تصور می شود که کوچکترین کار نامطلوبی به عللی از او سرزده باشد، خواه بخاطر غفلت یا به خاطر اغفال دیگران یا به دلیل جهل و نادانی یا کمبود فکری و..... ولی قرآن کریم به ما چنین دستور داده که : (( یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءامَنُوا اجتَنِبُوا کَثِیراً مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعضَ الظَّنِّ إِثمٌ))(53) ای افراد با ایمان از بسیاری از گمان ها اجتناب کنید چرا که بعضی گمان گناهند ))(54) طبق این آیه شریفه، ما حق نداریم به مؤمنین و مؤمنات گمان بد داشته باشیم چه رسد به خدای متعال! ولی منافقان به خدای متعال هم گمان بد می برند، چنانچه می فرماید: ((المُنَفِقِینَ وَالمُنَفِقَتِ الظَّانِّینَ بِاللهِ ظَنَّ السَّوء))(55) مردان منافق و زنان منافق ((چند صفت دارند)) به خدا گمان بد می برند این بدگمانی از سوی منافقان در صلح حدیبه هم صورت گرفت، هنگامی که پیامبر (ص) همراه با مؤمنین از مدینه به سوی مکه حرکت کردند و به صلح ((حدیبه)) منجر شد منافقان گمان داشتند این گروه هرگز سالم به مدینه باز نخواهند گشت که البته این گونه نشد امام علی ˆ در نامه ای به ((مالک اشتر)) حاکم مصر، چنین می فرماید: ((بخل، ترس، حرص، طبیعت های گوناگونی می باشند که بد گمانی به خدا آنها را گرد می آورد ))(56) که می-بینیم این بدگمانی به خداوند به دنبال خود چه صفت های بدی هم می آورد. آری چنین صفاتی در افرادی یافت می شود که گمان صحیح به خداوند ندارند، آری به خدا توکل می کردند و خدا را حافظ خود بدانند، ترسو نمی شوند، و اگر تنها روزی را بدست خدا او را رازق بدانند، بخیل نمی شوند و نسبت به جمع مال حرص نمی ورزند، که تمامی این صفات مربوط به بدگمانی به خداوند است.(57)ریشه ی اصلی این بدگمانی نسبت به خداوند را می توان فراموش کردن توسط خدا دانست که چون آنها خدا را فراموش کردند، خدا هم آنها را فراموش کرده و شیطان بر آنها غلبه می کند و گرفتار هوای نفس می-شوند بر این اساس، تمام معارف مذهبی و مسایل دینی را بر طبق خواهش های نفسانی خویش توجیه می کنند. هنگامی که انسان از هدایت الهی محروم می شود. طبعاً همه چیز را بر مبنای گمراهی خود تفسیر می کند، چنانچه وقتی که منافقین در جریان حوادث و نابسامانی ها و حتی جنگ ها قرار می گیرند، از کلیه نیروها و ابزار جنگ و افراد نامسلمان حتی کشته یا شهید شدن افراد، پیروزی یا مغلوب شدن، جز تفسیر مادی ندارند و به نفع خودشان جریان تفسیر و توجیه می کنند.
هـ .منافقان و خدعه با خدا
از جمله صفات بارز منافقان، ((صفت خدعه)) است درقرآن کریم به طور مکرر یاد شده که این صفت را نسبت به خدا و مؤمنین از خود نشان می دهند.(58) پس از آنکه منافقان اقرار به ایمان خدا و روز جزا نمودند و اقرارشان تکذیب شد، خداوند می فرماید: ((یُخَدِعُونَ اللهَ وَالَّذِینَ ءَ امَنُوا ))(59) می خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهد. راغب می گوید: ((اخدع)) یعنی کسی که درصدد است به وسیله امور ظاهری چیزی و صفتی را به غیر خود بفهماند در حالیکه صفت زشتی را از دیگری مخفی می کند، یعنی یک صفت زشت را در قالب یک صفت نیک به کسی می رساند که به این حالت ((خدعه)) می گویند که این کلمه در قرآن چهار مرتبه با مشتقاتش ذکر شده که فقط اختصاص به منافقین دارد و در اجتماع چنین صفتی زشت مطرود شناخته شده است و همه عقلاء و اهل دین و اولیاء خدا و خداوند هم این صفت را مذموم شمرده اند. همچنین طبق فرمایش پیامبر گرامی (( المنافِقُ یَملِکُ عَینَیه یَبکی کَما یَشاءُ )) منافق بر دیدگان خویش مسلط است چنانچه بخواهد گریه می کند به این معنی که فرد منافق وقتی بخواهد بر دیگران تأثیر بگذارد چون می داند که گریه بهترین سلاح است به راحتی گریه می کند که این نوعی ((خدعه )) می باشد که او به راحتی از آن استفاده می کند. علاوه بر این، قرآن کریم که هم مردم را به ((سلم)) و مسالمت و تسلیم در برابر حق دعوت می-نماید، به طور جدّی با چنین صفت زشتی که حقایق را مختلط می نماید و وارونه جلوه می دهد. چه برسد وقتی که در مقابل خدایش هم بخواهد حیله و تزویر کند یعنی اعلام بدارد که من نمازگزارم و به ظاهر رو به قبله بایستد و نماز بخواند، ولی در باطن، اعتقادی به آن نداشته باشد که این نیرنگ و فریب خدا است، چرا که در نماز ظاهر، باطن و روح و قلب انسان باید متوجه خدا باشد، خداوندی که قهار است و هر چیزی مقهور و ذلیل اوست. و هیچ کس در مقابل او حق وجود بطور مستقل را ندارد بی جهت نبوده که در قرآن چنین آمده است. ((یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا ادخُلُوا فِی السِّلمِ کَافَّةً وَ لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَتِ الشَّیطَنِ إِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبیِنٌ))(60) ((ای کسانیکه ایمان آورده اید، همگی در صلح و آشتی و سلامتی روح، جان،ظاهر و باطن در آیید از گامهای شیطان پیروی نکنید که او دشمن آشکار شماست.)) این سلامتی و مسالمت در گفتار، کردار، ظاهر یا باطن در همه شئون زندگی انسان دخالت دارد و هر گونه تنفر و بیزاری را از بین می برد.
وـ حیران بودن منافق
یکی دیگر از صفات منافقان این است که در موارد جنگ، آنان از مردم دیگر بیش از خداوند ((خوف)) دارند چنانچه خداوند می-فرماید: ((لانتم اشد رهبة فی صدور هم حین الله)) وحشت از شما در دل های آنها بیش از ترس از خداوند است. دلیل چنین خوفی را از بقیه آیات سوره حشر می فهمیم که منافقان به کفار وعده همکاری می دهند و این در حالی است که حتی ذرّه ای هم به آنها کمک نمی-کنند و دروغ می گویند و هرگز هم به صورت دسته جمعی با مؤمنان نمی جنگند که دلیلش ترسشان از آنهاست، که ریشه ی چنین خوفی جهالت از نظام دینی و دستگاه آفرینش است. زیرا در نظام تکوین هیچ حرکتی محقق نمی شود و به اثر نمی رسد جز آنکه از کانال علل و اسباب بگذرد و هیچ سبب و علتی بدون اذن خدای متعال، کارگر نخواهد شد. در اینجاست که باید از منافقان سئوال کرد که مگر همه اسباب بدست خدا نیست، پس چرا شما از اسباب مأموران و سربازان اسلام می ترسید از صاحب اصلی که خداست، خوف ندارید که این جز جهالت و نادانی نسبت به نظام تکوین و تشریع نیست.همچنین پیامبر (ص) فرموده اند: ((مثل المنافق کمثل الشاة الغائره بین الغنمین)) در مثل منافق چون بز حیران است میان دو گله بدین معنی که منافق مانند بز سرگردانی است که نمی داند کدام طرف را بگیرد آیا با کافران برود یا با مؤمنین و هر دفعه برای خود فکری می کند تا بفهمد که کدام یک برایش نفع بیشتری دارند.(61)
فصل چهارم : برخورد پیامبر(ص) با منافقان در جنگها
1ـ منافقان در جنگ احد جنگ احد پاسخ جنگ بدر بود
جنگ احد برای مسلمین نیز که پس از جنگ بدر در چشم قبایل دشمن عظمت و حیثیت ساخته بودند حائز اهمیت است در همین دوره تحریک کننده، اهالی مکه توجه دو صفوان به نقش حساس زنان در پیشبرد اهداف بت پرستان بر غلبه موحدان جلب شده بود، تصمیم گرفت پیشنهاد کند که جمعی از زنان آواز خوان و دف زن را با خود ببرند تا با صدای زیبای خود ماجرای ((بدر)) را در یاد و خاطره آنان زنده نگه دارند برای همین نظرش را با ((عکرمه بن ابی جهل)) و ((عمر بن عاص)) مطرح کرد، وقتی آن دو چموش زاده به دقت نظر صفوان پی بردند بدون چون و چرا قبول کردند، اما عده ای هم مخالف این نظر بودند ولی رأی اکثریت را قبول کردند و از جمله زنانی که در جنگ شرکت کردند ((هسنه)) دختر عتبه و همسر ابوسفیان، ((ام حکیم)) دختر ((حارث بن هشام)) همسر ((اکرم بن ابی جهل))، ((سلامة)) دختر سعد و همسر ((طلحة بن ابی طلعه)) که شوهر و چهار فرزندش کشته شده بودند، ((ایطه)) دختر ((منیه بن حجاج)) همسر ((عمر بن عاص))، ((خناس))، دختر مالک با پسرش ((ابی عزیز))، ((عمره)) دختر حارث کنانی همسر ((عذاب بن سفیان)).(62) در عوض بعضی افراد هم بودند که ایمانشان را پنهان کرده بودند و کسی نمی دانست که آنها مسلمان شده اند از جمله ((حضرت ابوطالبa )) و((نعیم بن مسعود)) که بنی اشجع بن ریث بن غطفان بود که این افراد به صورت غیر مستقیم به پیامبر اکرم(ص) کمک می رسانند به طور مثال وقتی که اهالی مکه آماده جنگ با پیامبر(ص) بودند عباس بن عبدالمطلب که ایشان هم ایمانشان را مخفی کرده بودند. نامه ای به پیامبر(ص) نوشتند و گفتند در آنگاه که نامه من به دست تو رسد، کاری که می کردی را به انجام برسان و دست به کار تدارک نیرو و جنگ افزار شو.(63) سپس این نامه را به فردی از قبیله غفار یا به قولی به جهنیه(64) سپرد تا به پیامبر(ص) برساند وقتی نامه به پیامبر(ص) رسید تا مدت کوتاهی موضوع را پنهان کردند و بعد از مدتی تصمیم به مشورت گرفتند و بعضی را مستقیم دعوت به مشورت کردند و بعضی را با فرستادن نامه. رأی پیامبر(ص) این بود که در مدینه بمانند، دشمن را در کوچه پس کوچه های مدینه دستگیر کنند و همانجا از زانو در آوردند و لیکن برعکس نظر خودشان و طبق رأی اکثریت تصمیم گرفتند که از مدینه خارج شوند، در این بین((عبد الله بن ابی)) نیز همراه پیامبر(ص) است و به پیامبر(ص) می گوید: ای پیامبر! در مدینه بمان، که هر وقت از مدینه بسوی دشمن رفته ایم شکست خورده ایم و هر وقت دشمنان وارد مدینه شدند شکست خوردند، قریشان اگر در بیرون شهر بمانند، به زحمت افتند و اگر وارد مدینه شوند، مردان روبرو با آنها می جنگند و زنان و کودکان از بالا سنگشان می زنند و اگر برگردند برای آنها نا امیدی است.(65)پیغمبرکه همیشه به رأی مردم اهمیت می دادند، علیر غم تمایل خویش تصمیم می گیرند از مدینه خارج شوند به خارج می روند و زره می-پوشند تا از مدینه خارج شوند و به استقبال سپاه متهاجم بروند(66) ولی بعد از آن بعضی از موافقان نظرشان عوض می شود و نزد پیامبر(ص) می روند و می گویند در مدینه بمانیم، اما پیغمبر(ص) با این جمله پر معنی که عظمت و غرور و عزّت از آن پیدا شد، پاسخ می دهند که روا نباشد که پیغمبری زره به تن و به جنگ نروند و آن را در آورد.((عبدالله ابن ابی )) بهانه ای برای فرار از جهاد یافته است اما منافقان حتی المقدور علناً سر پیچی خود را از پیغمبرشان نشان نمی دهند و ظاهراً چون دیگر مسلمین مطیع فرمان و خواست اویند، از اینرو با پیغمبر(ص) از مدینه خارج می شوند، سپاه پیامبر(ص) هزار نفر بود و فقط یکصد زره و دو اسب داشتند که یکی از آن پیغمبر(ص) بود. یعنی 3/1نیروی قریش و تجهیزاتی کمتر و در این بین منافقین هم ضربه می زدند. در بین راه ((عبدالله ابن ابی )) در ((شوط)) که مکانی میان راه مدینه است با سیصد نفر از همراهانش با بهانه آوری از پیامبر(ص) جدا می-شوند و به مدینه بر می گردند. در نتیجه حدود 30% قدرت نظامی پیامبر(ص) کم می شود البته اگر چه به گفته قرآن: خداوند بهتر می داند که منافقین که شک بر دلهایشان بود دلهایشان چیره گشته و از مسلمین و جنگشان به دور شدند . اما از نظر ارزیابی ظاهری نیروها بهر حال سی درصد کمتر شده اند و در سرنوشت جنگ بی تأثیر نیست. البته دلیل ((عبدالله ابن ابی)) که از جنگ برگشت این بود که می گفت جنگی در نخواهد گرفت و اگر جنگی بود ما هم می ماندیم. و بعد از عذر خواهی از شرکت نکردن در جنگ و ابراز اینکه چون نمی داند برای چه کشته می شود باز گشته و نمی جگند البته این روش همه منافقان است و همیشه از مبارزه سر می زنند و لفظاً و عملاً به ایجاد شک و تفرقه بین مؤمنین می پردازند. روش پیامبر(ص) در برخورد منافقین احد پیغمبر(ص) علی رغم آنکه منافقان از سپاه او انشعاب یافته و به مدینه باز گشتند و مسلمین را از ثلث نیروی نظامی خویش که حائز اهمیت فراوانی بود محروم کردند و مسلمین را در برابر قریش تنها گذاشتند سکوت را برمی گزینند و ((عبدالله بن عمر بن خرام )) را به دنبالشان فرستاد تا بازشان گرداند ((عبدالله بن عمر)) به آنها گفت: (( ای قوم! خدا را یاد آورید و پیغمبر(ص) و قوم خویش را در مقابل دشمن رها نکنید(67)که ((عبدالله بن ابی طبق معمول همیشه، در این مورد بحرانی که خود و پیروانش را از مبارزه به کنار می کشد در جواب می گوید: (( اگر می دانستیم که جنگ خواهد شد شما را رها نمی کردیم ولی می دانیم که جنگی نخواهد شد.))خداوند که نمی خواهد مسلمین بپندارند با از دست دادن قسمتی از سپاه و تجهیزات خویش ضعیف شده اند و امکان شکست بیشتری دارند وعده می دهد که: ((چه بسیار گروه های اندک که بر گروه های بزرگ چیره شدند)). که البته تعداد کمی معتقد با هدفی روشن بهتر از گروهی انبوه اما سست عقیده است که مسلمین نباید از تعداد کم افرادشان بترسند بلکه باید سعی کنند مؤمن واقعی باشند.
پينوشتها:
41.تفسیر نمونه ،سوره توبه آیه 62-63 ،ج8،ص23
42. تفسیر نمونه ،سوره نساء،آیه 1441 ج4ص176-174
43.سوره نساء141
44.سوره توبه،57
45. مکارم شیرازی ناصر ،تفسیر نمونه ،ج7،ص445
46.توبه79،80،تفسیر نمونه ،ج8-ص56-60
47.آل عمران –آیه168تفسیر نمونه –ناصر مکارم شیرازی –تفسیر نمونه ،جلد 3ص168-166
48.مرتضی حسینی اصفهانی –نفاق ومنافقان ص78
49. توبه / 73
50.مرتضی حسینی اصفهانی –نفاق و منافقان ص50
51.نحل،53
52.سوره مجادله ،آیه19
53.حجرات،12
54.مرتضی حسینی اصفهانی،نفاق ومنافقان ص55
55.فتح،آیه6
56.نهج البلاغه نامه 53 قسمت 16 فیض السلام
57.مرتضی حسینی اصفهانی ،نفاق و منافقان ص60
58.مرتضی حسینی اصفهانی ،نفاق و منافق ص78
59.بقره،9
60.بقره،آیه208
61.مرتضی حسینی اصفهانی، نفاق ومنافقان ص85
62. آیتی محمد ابراهیم،تاریخ پیامبر اسلام ، ص317
63. طبقات ابی سعد ج1 ـ ص25 ـ انساب الاشراف بلاذری ج1 ص 313
64. تاریخ یعقوبی ج1 ص406
65.محمد روشن تاریخ طبری ج3 ص1016
66.ذبیح الله منصوری،محمد ، پیغمبری که از نو باید شناخت ص273
67.محمد تقی لسان الملک سپهر –ناسخ التواریخ جلد2ص232
ادامه دارد...